عروسى و شركت كنندگان
در بعضى روايات آمده است كه بعد از خريد، 29 يا سى روز، امير المؤ منين
(عليه السلام ) صبر كرد تا اينكه جعفر و عقيل به آن حضرت گفتند: از پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) خواهش مى كنيم كه شما همسرت را بياورى .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((ما انتظار داريم خود
او بيايد و از ما در خواست كند)). امير المؤ منين (عليه
السلام ) مى فرمايد: عرض كردم : ((حيا مانع من مى شود)).
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اجازه مجلس عروسى و وليمه را فرمودند، و به امير
المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند: ((هر كس را دوست دارى
دعوت كن )). زنان به كار زنها و امير المؤ منين (عليه السلام
) و عمار و بلال و چند نفر ديگر به كار مجلس مردها كه در مسجد بود، مى رسيدند.
اصحاب با هداياى خود در جشن عروسى آن دو نور الهى شركت كردند، و از وليمه عروسى كه
به دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فراهم آمده بود، ميل كردند. در آن مجلس
4000 نفر از آن طعام خوردند و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) غذايى براى امير المؤ
منين و فاطمه (عليها السلام ) فرستاد، در حاليكه چيزى از آن غذا كم نشد و همچنان به
جاى ماند، با وجود اينكه سه روز از آن تناول مى كردند.
شب با مراسمى مخصوص ، حسب الامبر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آن دو بزرگوار را
به حجره ام سلمه آوردند. ام سلمه مى گويد: هنگامى كه خورشيد غروب كرد، پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) فرمود: ((فاطمه را بياور)).
من رفتم و دست فاطمه (عليها السلام ) را گرفته در حالى كه لباسش بر زمين كشيده مى
شد و از خجالت و شرم عرق از چهره اش جارى بود، آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش آوردم .
هنگامى كه خدمت آن حضرت رسيد، از شدت خجالت پايش لغزيد. پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) فرمود: ((خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه
دارد)).
هنگامى كه پيش روى آن حضرت قرار گرفت ، چادر را از صورت فاطمه (عليها السلام ) كنار
زد تا على (عليه السلام ) چهره او را ببيند. سپس دست او را در دست على (عليه السلام
) قرار داد و اين گونه بود كه اين زندگى نورانى آغاز شد(783).
ثمره ازدواج نورانى
ثمره اين ازدواج مبارك و نورانى و الهى پنج فرزند بود. دو امام معصوم (عليهم
السلام )، آقا و مولايمان حضرت مجتبى (عليه السلام ) و سرور شهيدان حضرت اباعبدالله
(عليه السلام )، دو دختر حضرت عقيله بنى هاشم زينب كبرى و جناب ام كلثوم (عليهم
السلام )، كه اين فرزندان در زمان حيات پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در مدت نه
سال به دنيا آمدند. آخرين فرزند ايشان حضرت محسن (عليه السلام ) بود كه بعد از
شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به مدت چند روز به وسيله ضربه هاى بين در و
ديوار و كتك هاى منافقين و ظالمين به شهادت رسيد(784).
حضرت فاطمه (عليها السلام ) نه سال و 75 روز يا 95 روز در منزل امير المؤ منين
(عليه السلام ) زندگى كرد تا آنكه بعد از شهادت حضرت محسن (عليه السلام ) به شهادت
رسيد.
ازدواج آسمانى
بين ازواج آن حضرات در آسمان و تزويج آنها در زمين چهل روز فاصله بود. در
اول يا ششم ذى الحجه
(785) در حالى كه طرف ايجاب عقد خداوند متعال و طرف قبول جبرئيل و
خطبه خوان را حيل بود. شاهدان حاملان عرض و 70 هزار نفر از فرشتگان بود. نثار كننده
نقل اين عروسى رضوان خزانه دار بهشت ، و آنچه نثار شد در و ياقوت و مرجان ، و حجله
دار اين زفاف اسماء بود(786).
اقوال در روز ازدواج حضرت
اقوال در ازدواج چنين است : عقد در صفر و ازدواج در ذى الحجه
(787) عقد در ماه رمضان و ازدواج در ذى الحجه
(788)، عقد در صفر و ازدواج در ربيع الاول ، عقد در رجب و ازدواج
بعد از بگشت امير المؤ منين (عليه السلام ) از بدر(789)،
عقد در ربيع الاول و ازدواج . در ربيع الاول ، عقد در اول يا ششم ذى الحجه
(790)، عقد در اول ذى الحجه و ازدواج در ششم ذى الحجه
(791)، يك سال بعد از هجرت عقد و يك سال بعد از آن ازدواج
(792)، عقد در 28 سفر و چهار ماه بعد از آن ازدواج
(793)، عقد در محرم و ازدواج در ذى الحجه
(794)، عقد چند روز از شوال گذشته و ازدواج روز سه شنبه ششم ذى
الحجه
(795) يا نيمه رجب
(796).
2. مرگ منصور دوانيقى
در اين روز در سال 158 ه، منصور دوانيقى بخيل بى رحم ، در سفر حج به هلاكت
رسيد و در حجون دفن شد(797).
منصور در بنى عباس شباهت تامى به هشام بن عبد الملك در بنى اميه داشت ، و از او
تقليد مى نمود. او مردى خونريز بود، و بر خلاف برادرش سفاح عداوت و ظلم تمام نسبت
به آل ابوطالب داشت . از آن بزرگواران افراد زيادى را كشت و بزرگترين جنايت منصور
به شهادت رساندن امام صادق (عليه السلام ) بود. عبدالله محض و حسن مثلث و بسيار از
بنى الحسن را نيز او شهيد كرد.
7 ذى الحجه
1. شهادت امام باقر (عليه السلام )
در چنين روزى مصادف با دوشنبه ، در سال 114 ه امام باقر (عليه السلام )
توسط هشام بن عبد الملك مسموم و شهيد شد(798).
در شب شهادت به امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: ((من امشب
جهان را بدرود خواهم گفت . هم اكنون پدرم على بن الحسين را ديدم كه شربتى گوارا نزد
من آورد و نوشيدم و مرا به سراى جاويد و ديدار حق بشارت داد)).
در روايت ديگرى فرمودند: ((اى فرزند گرامى ، مرگ نشنيدى كه
حضرت على بن الحسين از پس ديوار مرا ندا كرد: ((اى محمد بيا،
زود باش كه ما انتظار تو را مى كشيم )).
آن حضرت چندين روز و به قولى سه روز در حالت درد از اثر سم به سر مى بردند تا به
شهادت رسيدند. فرداى آن روز بدن مطهر و پاك آن درياى بيكران دانش خدايى را در خاك
بقيع كنار مزار امام مجتبى و امام سجاد (عليها السلام ) به خاك سپردند(799).
آن حضرت هشتصد درهم براى تعزيه و ماتم خود وصيت فرمود. حضرت صادق (عليه السلام )
فرمودند: پدرم فرمود: ((اى جعفر، از مال من مقدارى وقف كن
براى ندبه كنندگان كه ده سال در منى در موسم حج بر من گريه كنند، و مراسم ماتم را
تجديد نمايند(800))).
آقا و مولايمان حضرت باقر (عليه السلام ) در كربلا شرف حضور داشت . شب يازدهم ،
بازار كوفه كنار سرهاى مطهر، اسارت شام و مجلس يزيد را ديده است و هر زمان كه متذكر
شهادت حسين بن على (عليه السلام ) و اسارت عمه هايش مى شد، اشك از چشم مباركش مانند
در جارى مى گشت .
2. بردن امام كاظم (عليه السلام ) به
زندان بصره
در اين روز امام كاظم (عليه السلام ) را در حالى كه در غل و زنجير بسته
بودند، به بصره بردند و مدت يكسال نزد عيسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور محبوس كردند
و سپس حضرت را به بغداد بردند(801).
عيسى آن حضرت را در يكى از حجرات خانه خود كه نزديك به ديوانخانه بود محبوس كرد و
مشغول فرح و سرور گرديد. از يكى از كاتبان او كه نصرانى بود نقل شده كه مى گفت :
((اين عبد صالح و بنده شايسته خدا يعنى موسى بن جعفر (عليه
السلام ) در ايامى كه در اين خانه محبوس بود چيزهايى از لهو و لعب شنيد كه گمان
ندارم هرگز بر خاطر شريف آن حضرت خطور كرده باشد)).
آقا و مولايمان حضرت كاظم (عليه السلام ) مدت يك سال در بصره محبوس بودند، و بعد از
يكسال آن حضرت را به بغداد بردند و نزد فضل بن ربيع حبس كردند.
8 ذى الحجه
1. توطئه ترور امام حسين (عليه السلام )
در اين روز در سال 60 هجرى به دستور يزيد لعين سى نفر از شياطين بنى اميه از
شام براى دستگيرى و يا كشتن امام حسين (عليه السلام ) به بهانه حج وارد مكه شدند(802).
2. دعوت عمومى حضرت مسلم (عليه السلام
) در كوفه
در اين روز در سال 60 ه روز سه شنبه حضرت مسلم (عليه السلام ) دعوت خود را
براى امام حسين (عليه السلام ) در كوفه آشكار كرد و از طرفى كوفيان نفاق خود را
نمودار كردند(803).
3. حركت امام حسين (عليه السلام ) از
مكه به عراق
در اين روز در سال 60 ه امام حسين (عليه السلام ) از مكه متوجه عراق شدند،
و اين قول مشهور بين محدثين و ارباب مقاتل است
(804). بنابر قولى آن حضرت در روز نهم از مكه به طرف عراق حركت
فرمودند(805).
9 ذى الحجه
1. روز عرفه
در روز عرفه
(806) زيارت امام حسين (عليه السلام ) مستحب است ، چه اينكه خداوند
ابتدا به زوار امام حسين (عليه السلام ) نظر مى كند زيرا همه حلال زاده اند، و بعد
به زوار با معرفت خويش در عرفات نظر مى كند(807).
2. شهادت حضرت مسلم و هانى
در اين روز در سال 60 ه محمد بن كثير و پسرش در كوفه به جرم مهماندارى و
طرفدارى از مسلم بن عقيل (عليه السلام ) به شهادت رسيدند. در شب عرفه جناب مسلم بن
عقيل (عليه السلام ) به منزل طوعه رفتند(808).
در روز عرفه سال 60 ه كه چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقيل و هانى بن عروه را در
كوفه شهيد كردند(809).
خاندان حضرت مسلم
نام مباركش مسلم و پدرش عقيل ، و مادرش عليه ، و همسر آن حضرت رقيه دختر
امير المؤ منين (عليه السلام ) است
(810).
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((چشم مؤ منان بر او
گريان است ، و ملائكه مقرب الهى بر او درود مى فرستند)).
امام حسين (عليه السلام ) هنگامى كه آن حضرت را به سوى كوفه فرستادند، در قسمتى از
نامه به اهل كوفه چنين فرمودند: ((برادرم و پسر عمويم و فرد
مورد اطمينان از اهل بيتم را نزد شما فرستادم )). هنگامى كه
امام حسين (عليه السلام ) خبر شهادت آن حضرت و هانى را شنيد، چند بار فرمود:
((انا لله و انا اليه راجعون )). سپس
فرمود: ((خبرى در زندگى بعد از آنها نيست )).
از جمله وصاياى آن حضرت به ابن سعد اين بود كه كسى را به نزد امام حسين (عليه
السلام ) بفرستند كه آن حضرت به سوى كوفه نيايد.
شهادت و دفن بدن حضرت مسلم
در غربت و مظلوميت آن حضرت همين بس كه از پشت بامها دسته هاى نى را آتش مى
زدند و بر سر آن حضرت مى ريختند. همچنين زمانى كه چشم ابن زياد بر آن حضرت افتاد،
زبان به جسارت امير المؤ منين و امام حسين (عليهم السلام ) و عقيل گشود. در بالاى
دار الاماره بالب تشنه سر از بدن نازنينش جدا كردند و بدنش را از بالاى قصر به
پايين انداختند. بعد از شهادت ريسمان به پاى مباركش بسته و در ميان بازار كوفه مى
كشيدند. سپس بدن ماركش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند.
در دفن بدن مطهر دو نظر است : يكى اينكه جمعى از قبيله هانى آمدند و بدنهاى مطهر
مسلم بن عقيل و هانى را دفن كردند(811).
ديگر اينكه نيمه شب زوجه ميثم تمار به همراهى چند نفر از جمله همسر هانى بن عروه ،
بدنها را در كنار مسجد اعظم كوفه دفن كردند(812).
هانى بن عروه
اما جناب هانى كه پدرش عروه است ، از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و
از بزرگان و خواص شيعه و مخلصين در محبت امير المؤ منين (عليه السلام ) بود، و در
جنگهاى صفين ، جمل و نهروان در خدمت آن حضرت بود(813).
جناب هانى بزرگ طايفه مذحج بود و در قبيله خود داراى نفود فراوانى بود. هنگامى كه
اهل كوفه عهد و پيامان خود را شكستند و بى وفايى خود را نسبت به اهل بيت (عليهم
السلام ) و مسلم بن عقيل ثابت كردند، جناب هانى بن عروه آن حضرت را پناه داد. پس از
آن محمد بن اشعث خيبث جناب هانى و عده اى از شيعيان را دستگير كرد.
بعد از شهادت مسلم بن عقيل و شكستن سر و بينى جناب هانى توسط ابن زياد ملعون ، آن
خبيث دستور داد سر جناب هانى را در بازار گوسفند فروشان از بدنش جدا كردند و با
طنابى كه به پاى آن بزرگوار بسته بودند همراه با بدن جناب مسلم بن عقيل (عليه
السلام ) در بازار كوفه روى زمين كشيدند و سپس به دار زدند، و سپس بدن هانى همراه
با بدن مسلم دفن شد.
3. روز سد ابواب
در اين روز به امر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) همه درهاى منازل اصحاب به
طرف مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بسته شد، جز در خانه امير المؤ منين (عليه
السلام ) كه به دستور خاص الهى آن را نبستند(814).
عده اى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ، چرا همه دربها را جز در خانه على (عليه
السلام ) بستيد؟ حضرت فرمودند: ((من تابع وحى پروردگار هستم
))، و در روايتى ديگر است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله )
خطبه اى ايراد فرمود و در ضمن آن فرمود: ((اى مردم ، خداوند
متعال به موسى و هارون امر فرمود خانه هايى بنا كنند، و امر فرمود كه جنب در آن
خانه ها بيتوته نكنند و زنها داخل آنها نشوند مگر هارون و ذريه هارون . على بن ابى
طالب (عليه السلام ) براى من به منزله هارون است براى موسى . پس براى احدى از زنها
و جنب حلال نيست كه به مسجد من داخل شود)).
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ايستادند و فرمودند: ((عده اى
رضايت قلبى ندارند كه على بن ابى طالب (عليه السلام ) پيامبر (صلى الله عليه و آله
) ايستادند و فرمودند: ((عده اى رضايت قلبى ندارند كه على بن
ابى طالب (عليه السلام ) در همه وقت و هر حالتى ساكن مسجد باشد در حالى كه آنها
بيرون شده اند. بخدا قسم كه من آنها را بيرون نكرده ام و على (عليه السلام ) را من
ساكن مسجد قرار نداده ام ، بلكه خداوند آنها را بيرون نمود و على (عليه السلام ) را
ساكن مسجد قرار داده است ، و منزلت او نزد من مانند منزلت هارون نزد موسى (عليه
السلام ) است . سپس در فضايل على (عليه السلام ) كلماتى بيان فرمودند، تا آنجا كه
فرمودند: ((هر كس از اين موضوع ناراحت است برود آنجا))،
و اشاره به طرف شام كردند(815).
10 ذى الحجه
1. عيد قربان
روز عيد اضحى است ، و در اين روز حجاج بيت الله الحرام براى رمى جمرات و
قربانى كردن در منى به سر مى برند(816).
2. شهادت عبد الله محض و جمعى از آل
حسن (عليهم السلام )
در اين روز در سال 145 ه جناب عبد الله محض بن حسن مثنى بن امام حسن مجتبى
(عليه السلام ) در سن 57 سالگى همراه با جمعى از برادران و پسر عموهاى خود در زندان
منصور دوانيقى لعنه الله عليه به شهادت رسيدند. زندان آنان به گونه اى بود كه روز و
شب در آن مشخص نبود.
برادران عبد الله محض حسن و ابراهيم بودند، مادر اين دو بزرگوار فاطمه بنت الحسين
(عليه السلام ) بود. فرزندان عموى عبد الله محض ، يعقوب ، اسحاق ابو الحسن على
العابد، عباس و عبد الله بودند.
بعضى از اين بزرگواران مثل ابراهيم بن حسن زنده دفن شدند. بعضى ديگر هنگامى كه داخل
خانه بودند سقف را روى آنها خراب كرد و شهيد شدند. مرقد آل حسن (عليه السلام ) در
هاشميه نزديك بغداد است ، كه مشهور به قبور سبعه است
(817).
منصور به خاطر عدوات خاصى كه با اهل بيت (عليهم السلام ) داشت ، مدتى قبل از شهادت
آن بزرگواران ، در سال 144 ه دستور داد آل حسن (عليهم السلام ) را با غل و زنجير
بر گردن و پا، بر مركبهاى چموش و بدن روانداز سوار كرده و به ربذه ببرند. آنان را
با اين حال در مقابل آفتاب با بدن برهنه در مقابل منصور نگه داشتند. عبد الله محض
خطاب به منصور فرمود: ((آيا ما در روز بدر با اسراى شما چنين
كرديم ))؟ اين كلام بر منصور گران آمد و برخاست و رفت .
هنگامى كه آن بزرگوار را با اين حال از مدينه بيرون مى بردند امام صادق (عليه
السلام ) از پس پرده اى به آنان نگاه كرد و آنقدر گريست كه اشك بر محاسن شريفش جارى
شد و فرمود: بخدا قسم بعد از اين جماعت حرمتى براى خداوند حفظ نكرده اند(818).
3. نماز عيد امام رضا (عليه السلام )
در خراسان
در اين روز آقا و مولايمان حضرت ثامن الحجج (عليه السلام ) به خواهش
ماءمون ، در خراسان براى نماز عيد تشريف فرما شدند. ماءمون با ديدن ازدحام مردم
براى شركت در نماز به امامت حضرت ، دستور داد از نيمه راه بازگردند، چرا كه ترسيد
مردم بر او شورش كنند(819).
در مراجعت از اين نماز بود كه حضرت رضا (عليه السلام ) از خداوند تقاضاى مرگ فرمود.
11 ذى الحجه
1. روز نوشتن دعاى صباح
در اين روز امير المؤ منين (عليه السلام ) به تعليم پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) دعاى شريف صباح را به دست مبارك خود نوشتند(820).
2. افشاء سر ولايت توسط عايشه
در اين روز در سال دهم هجرت در حجه الوداع پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به
حفصه سرى را بيان فرمود و به او تذكر داد كه اگر اين سر را به كساى بازگو كنى ،
لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردم بر تو باد.
حفصه بلافاصله آن سر را به عايشه گفت
(821). عايشه هم آن را به ابوبكر بازگو كرد و ابوبكر هم عمر را در
جريان قرار داد. كار به جايى رسيد كه آن چهار زن و مرد تصميم گرفتند پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) را مسموم كنند.
جبرئيل پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را باخبر كرد و آن حضرت آنها را از توطئه و
افشاء سر خبر داد. سپس حفصه را طلاق دادند، ولى بعدا به اصرار بعضى رجوع فرمودند و
آيات سوره تحريم نازل شد(822).
اين دو زن چه كرده بودند كه خداوند در سوره تحريم آنها را به زن نوح و لوط (عليهم
السلام ) تشبيه نموده است ؟!(823)
در آخر آيه 4 اين سوره آمده است : اگر شما دو زن ياور هم شويد براى قتل آن حضرت ،
خداوند و جبرئيل و صالح المؤ منين يعنى امير المؤ منين (عليه السلام ) و ملائكه
ياور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هستند(824)
((تظاهرا)) در آيه شريفه خطاب به
عايشه و حفصه است ، و معنايش اين است كه آنان تعاون بر اذيت پيامبر (صلى الله عليه
و آله ) نموده سر آن حضرت را فاش كردند و زنان آن حضرت را اذيت نمودند(825).
عمر مى گويد: مراد از اين دو زن كه در اذيت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هم
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هم پيمان بودند عايشه و حفصه است
(826).
13 ذى الحجه
1. شق القمر
در شب 14 ذى الحجه واقعه شق القمر به اعجاز پيامبر (صلى الله عليه و آله )
در مكه رخ داد(827).
بعضى اين واقعه را در شب 18 اين ماه گفته اند.
قريش از آن حضرت معجزه طلب كردند، و حضرت با انگشت اشاره به ماه كرد، و به قدرت
الهى دو نيم شد و باز به هم پيوست ؛ و آيه نازل شد: اقتربت
الساعه و انشق القمر(828)
ابو بجهل گفت : ((اين سحر است ! بفرستيد از شهرهاى ديگر هم
بپرسند كه آيا آنها هم ديدند كه ماه دو نيم شد. چون از اهل شهرهاى ديگر پرسيدند.
آنها نيز خبر دادند كه نيمى از ماه پشت خانه كعبه و نيمى بر كوه ابو قبيس افتاد(829
).
14 ذى الحجه
1. بخشيدن فدك به حضرت زهرا (عليها السلام )
(830)
در اين روز يا شب آن در سال هفتم هجرت ، فدك به حضرت زهرا (عليها السلام )
بخشيده شد، و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بر اين بخشش شاهد گرفتند. قول
ديگر در اين باره 15 رجب است
(831).
فتح فدك
پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت ، حدود چهار سال قبل از شهادت پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) جبرئيل نازل شد، و دستور فتح فدك توسط پيامبر و امير المؤ منين
(عليهم السلام ) را آورد. آن دو بزرگوار در تاريكى شب با اسلحه لازم به سرزمين فدك
آمدند، و حسب دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله )، امير المؤ منين (عليه السلام )
بر كتف پيامبر (صلى الله عليه و آله ) قرار گرفت و آن حضرت بر خاست و امير المؤ
منين (عليه السلام ) را با خود بلند كرد. به معجزه الهى مولى الموحدين (عليه السلام
) در حالى كه شمشير رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همراهش بود، از ديوار قلعه
فدك بالا رفت و بالاى ديوار صداى مباركش را به اذان بلند كرد.
يهوديان قلعه فدك گمان كردند كه مسلمين حمله كرده اند و روى ديوارها هستند. خواستند
از در قلعه فرار كنند، ولى بيرون قلعه مقابل در آن پيامبر (صلى الله عليه و آله )
را در برابر خود ديدند و از طرفى امير المؤ منين (عليه السلام ) پايين آمد و با
آنان درگير شد و 18 نفر از بزرگان آنان را كشتند، و بقه تسليم شدند.
زنان و فرزندان آنان را اسير كردند و غنايم را همراه خود آوردند. امر بر اين قرار
گرفت كه هر كس از اهل فدك مسلمان شود، خمس اموال او را بگيرند و هر كس بر دين خود
باقى ماند همه اموالش را بگيرند. اين گونه بود كه بدون لشكر كشى و كوچكترين دخالت
مسلمين قلعه فدك فتح شد. و طبق آيه مباركه سوره حشر(832)
سرزمينهايى كه بدون لشكر كشى مسلمين فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان به عنوان
تسليم نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بيايند، اين مناطق و غنايم و اسراى آن ملك
خاص حضرت است و مانند اموال شخصى خود مى تواند هر تصميمى درباره آنها بخواهد بگيرد،
و مسلمين هيچ حقى در آنها ندارند.
اعطاى فدك به فاطمه (عليها السلام )
بعد از اين ماجرا جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد:
و آت ذا القربى حقه : ((حق خويشان را به آنان بده
(833))) پيامبر (صلى الله عليه و آله )
پرسيد: منظور چه كسانى هستند، و اين حق كدام است ؟ جبرئيل از طرف خداوند عرضه داشت
: فدك را به فاطمه (عليها السلام ) عطا كن . پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به حضرت
زهرا (عليها السلام ) فرمودند: ((خداوند فدك را براى پدرت
فتح كرد، و چون لشكر اسلام آن را فتح نكرده مخصوص من است . خداوند دستور داده آن را
به تو بدهم . از سوى ديگر مهريه مادرت حضرت خديجه (عليها السلام ) بر عهده پدرت
مانده و پدرت در قبال مهريه مادرت و به دستور خداوند فدك را به تو عطا مى كند. آن
را براى خود و فرزندانت بردار و مالك آن باش )).
حضرت زهرا (عليها السلام ) عرض كرد: ((تا شما زنده ايد بر من
و مال من صاحب اختيار هستيد)). پيامبر (صلى الله عليه و آله
) فرمود: ترس آن دارم كه نااهلان تصرف نكردن تو را در زمان حياتم ، بهانه اى قرار
دهند و بعد از من آن را از تو منع كنند. حضرت صديقه (عليها السلام ) عرض كرد: آن
گونه كه صلاح مى دانيد عمل كنيد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) امير المؤ منين
(عليه السلام ) را فراخواند و فرمود: ((سند فدك را به عنوان
بخشوده و اعطايى پيامبر بنويس و ثبت كن )). على (عليه السلام
) آن را نوشت و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و ام ايمن شهادت دادند و پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) فرمود: ام ايمن زنى از اهل بهشت است .
در آمد فدك
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردم را در منزل حضرت زهرا (عليها السلام )
جمع نمود و به آنان خبر داد كه فدك از آن فاطمه (عليها السلام ) است و از درآمد فدك
به عنوان اعطايى فاطمه (عليها السلام ) بين مردم تقسيم كرد.
در آمد فدك را ساليانه از هفتاد هزار سكه طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند. هر
سال چشمان بسيارى از نيازمندان منتظر سر رسيدن در آمد فدك بود.
غصب فدك
بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ماءموران ابوبكر به دستور او
نماينده حضرت صديقه (عليها السلام ) را از فدك اخراج كردند و ملك آن را غصب نمودند
و در آمد آن را به طور كامل براى مخارج حكومت غاصبانه خود صرف كردند.
حضرت صديقه (عليها السلام ) همان نوشته و سند فدك را كه پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) به امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند و آن حضرت ثبت كرد، عينا نزد
ابوبكر آورد، ولى ابوبكر نه سند را قبول كرد و نه شاهدان را(834).
بعد از 15 روز كه از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) گذشته بود، حضرت صديقه
شهيده (عليها السلام ) همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشريف بردند و خطبه
اى ايراد فرمودند كه دريايى از معارف ، حقايق بلاغت و فصاحت و شرايع اسلامى در آن
است .
ابوبكر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت ، ولى هنگامى كه فاطمه زهرا
(عليها السلام ) آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او
نوشته ابوبكر را با جسارت به ساحت ملكوتى حضرت از او گرفت .
15 ذى الحجه
1. ولادت امام هادى (عليه السلام )
امام هادى (عليه السلام ) بنابر مشهور در چنين روزى از سال 212 يا 214 ه،
در قريه صريا نزديكى مدينه به دنيا آمد(835).
ولادت آن بزرگوار در 27 جمادى الاخر و 2 و 3 و 5 و 13 رجب هم نقل شده است
(836).
نام مبارك آن حضرت ((على ))، نام
پدرشان جواد الائمه (عليه السلام )، و نام مادر آن حضرت سمانه مغربيه معروف به سيده
به كنيه ام الفضل است
(837).
كنيه شريفش ابوالحسن ثالث است
(838) القاب حضرت : نجيب ، مرتضى ، هادى ، نقى ، عالم ، فقيه ، امين
، مؤ تمن ، الطيب ، عسكرى ، فقيه عسكرى و ابن الرضا بود(839).