ذو القعده الحرام
ماه ذى القعده از يك سو با چند ولادت ياد آورى ايام سرور است . و از سوى
ديگر با وقوع چند شهادت و اتفاق ديگر يادآور ايام حسن است . روزهاى
1،9،11،23،25،26،30 در بردارنده روزهاى مهم اين ماه است .
ولادت امام رضا (عليه السلام )، ولادت حضرت معصومه (عليها السلام ) اخبار خوش اين
مه اند كه با ضميمه مرگ اشعث بن قيس اين سرور دو چندان مى شود.
شهادت امام رضا و امام و جواد (عليهم السلام ) روزهاى اندوه در اين ماه است .
جنگ بدر صغرى ، جنگ بنى قريظه ، صلح حديبيه ، حركت پيامبر (صلى الله عليه و آله )
براى حجه الوداع صفحات مهمى از تاريخ اسلام است .
1 ذوالقعده
1. ولادت حضرت معصومه (عليها السلام )
در اين روز در سال 173 ه دخت گرامى موسى بن جعفر (عليه السلام )، حضرت
فاطمه معصومه (عليها السلام ) به دنيا آمده است
(723).
پدر بزگوار آن حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام )، و مادر مكرمه آن حضرت جناب
نجمه (عليها السلام ) مادر امام رضا (عليه السلام ) است . نام مباركش فاطمه ، لقب
آن حضرت معصومه و در خانواده امام هفتم (عليه السلام ) حضرت معصومه (عليها السلام )
را ((فاطمه كبرى )) مى خواندند(724).
2. جنگ بدر صغرى
در اين روز در سال 4 ه جنگ بدر صغرى واقع شد، و به آن ((بدر
الموعد)) و ((بدر الثالثه
)) هم مى گويند(725).
3. مرگ اشعث بن
قيس
در شب اول ذى القعده سال 40 ه اشعث بن قيس كندى به دركات جحيم شتافت
(726).
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند: ((اشعث بن قيس در قتل
امير المؤ منين (عليه السلام ) شريك بود، و دخترش جعده امام مجتبى (عليه السلام )
را مسموم كرد، و محمد پسرش در قتل امام حسين (عليه السلام ) شريك بود(727))).
اشعث در سال دهم هجرت با جمعى از قبيله خود اسلام آورد، و بعد از پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) مرتد شد. ابوبكر او را دستگير كرد و خواهر كورش را به شرط همسرى به او
داد. از اين جعده و محمد به دنيا آمدند. كه جعده قاتل امام حسن (عليه السلام ) و
محمد جزء لشكر عمر سعد در كربلا شد، و در دستگيرى جناب مسلم بن عقيل (عليه السلام )
نيز نقش بسزايى داشت
(728).
در روز عاشورا به سبب جسارتى كه حضرت امام حسين (عليه السلام ) كرد هنگامى كه براى
قضاى حاجت به كنارى رفته بود، عقرب او را نيش زد و در حالى كه عورتش پيدا بود به
آتش جهنم وارد شد(729).
9 ذوالقعده
1. نامه حضرت مسلم به امام حسين (عليه السلام )
در اين روز از سال 60 هجرى حضرت مسلم (عليه السلام ) 27 روز قبل از شهادتش
نامه اى براى امام حسين (عليه السلام ) نوشت و به آن حضرت خبر داد كه 18000 نفر با
او بيعت كرده اند(730).
11 ذوالقعده
1. ولادت امام رضا (عليه السلام )
در روز پنجشنبه سال 148 ه امام رضا (عليه السلام ) در مدينه طيبه به دنيا
آمد(731).
در ولادت آن حضرت 11 ذى الحجه و 11 ربيع الاول نيز ذكر شده است
(732).
پدر آن حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام )، و مادرشان ام البنين نجمه (عليها السلام
)(733)
است . نام مباركشان على است ، و كنيه آن حضرت ابوالحسن است ، و كنيه خاصشان ابوعلى
است
(734).
القاب حضرت سراج الله ، نور الهدى ، قره عين المؤ منين ، مكيده الملحدين ، كفو
الملك ، كافى الخلق ، رب السرير، رئاب التدبير (به معناى مصلح )، فاضل ، صابر، وفى
، صديق ، رضى
(735).
هنگامى كه آن حضرت به دنيا آمد پدرشان حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) دستور
دادند فرزندشان را بياورند.
آن حضرت را در پارچه سفيدى پيچيده و به خدمت پدر بردند. آن حضرت در گوش راست حضرت
رضا (عليه السلام ) اذان و در گوش چپ آن حضرت اقامه فرمود، و آب فرات به كام مبارك
آن حضرت ريخت و سپس او را به مادر مكرمه اش نجمه (عليها السلام ) برگردانيد(736).
23 ذوالقعده
1. شهادت امام رضا (عليه السلام )
بنابر قولى در اين روز در سال 203 ه حضرت رضا (عليه السلام ) به شهادت
رسيدند(737).
2. جنگ بنى قريظه
در اين روز در سال 4 هجرى غزوه بنى قريظه به وقوع پيوست . مسلمانان 3000 نفز
بودند و يك نفر به نام خلادبن سويد شهيد شد. كفار 900 نفر بودند كه همه آنها كشته
شدند(738).
بنابر قولى اين جنگ در شوال به وقوع پيوسته است
(739).
25 ذوالقعده
1. حركت امام رضا (عليه السلام ) از مدينه به سوى مرو
در اين روز در سال 200 هجرى حضرت رضا (عليه السلام ) از مدينه به سوى مرو
حركت كردند(740).
26 ذوالقده
1. حركت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از مدينه براى حجه
الوداع
در اين روز در سال 10 ه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با اصحاب از مدينه
براى حجه الوداع و غدير حركت كردند(741).
بعضى اقوال 23 و بعضى 25 ذى القعده نقل كرده اند(742).
آخر ذوالقعده
1. شهادت امام جواد (عليه السلام )
در اين روز در سال 220 ه امام جواد (عليه السلام ) به زهر معتصم به شهادت
رسيدند، و هنگام شهادت از سن مباركشان 25 سال و سه ماه و 12 روز گذشته بود(743).
در شهادت آن حضرت 5 ذى القعده
(744)، 5 ذى الحجه سال 219 ه(745)،
6 ذى الحجه
(746) 25 ذى الحجه هم گفته شده است .
بعد از شهادت حضرت رضا (عليه السلام )، ماءمون جواد الائمه (عليه السلام )، ماءمون
جواد الائمه (عليه السلام ) را به بغداد طلبيد و دخترش ام الفضل را به آن حضرت
تزويج نمود. پس از مدتى كه آن حضرت از سوء معاشرت ماءمون بسيار ناراحت بودند براى
حج به مكه تشريف بردند. سپس به مدينه رفتند و در آنجا بودند تا ماءمون به درك واصل
شد و معتصم برادر او خليفه شد.
معتصم حسادى خاصى نسبت به آن حضرت داشت ، و آن امام معصوم (عليه السلام ) را! همراه
ام الفضل به بغداد احضار كرد. آن حضرت در حضور اكابر شيعه و ثقات اصحاب خود در
مدينه امام هادث (عليه السلام ) را امام بعد از خود معرفى كردند و ودايع امامت را
تسليم ايشان نمودند و در 28 محرم سال 220 ه وارد بغداد شدند. ام الفضل به تحريك
عمويش معتصم و به قولى جعفر بن ماءمون ، امام (عليه السلام ) را در سن 25 سالگى
مسموم كرد(747).
تتمه ذوالقعده
1. صلح حديبيه
در سال ششم هجرت در ماه ذى القعده پيامبر (صلى الله عليه و آله ) براى اعمال
عمره قصد مكه فرمودند(748).
تعداد مسلمانان همراه با آن حضرت 1220 يا 400 نفر بودند، و براى قربانى 70 شتر به
همراه خود بردند.
آنان از مسجد شجره احرام بستند، و در يك منزلى مكه در محلى به نام حديبيه بر سر
چاهى توقف نمودند. آب چاه به اندك زمانى تمام شد و چون به آن حضرت خبر دادند، به
معجزه نبوت آب چاه آن قدر زياد شد كه مثل چشمه مى جوشيد.
كفار از حركت باخبر گشته مانع ورود حضرت به مكه شدند. آن حضرت بيعتى ديگر به نام
((بيعه رضوان )) از اصحاب گرفتند.
قرار شد آن حضرت سال بعد حج و عمره را قضا كنند و قرار دادى بين مسليمن و كفار
منعقد شد، كه طبق شروطى تا ده سال جنگ بين آنان نباشد. گروهى از صحابه از اين صلح
دلتنگ شدند، و عمر بن خطاب گفت : ((در نبوت محمد شك نكردم
مانند روز حديبه
(749 )))، به پيامبر (صلى الله عليه و آله )
مى گفت : ما چگونه به اين خوارى گردن نهيم و به اين مصالحه رضايت دهيم !!
حضرت فرمودند: من پيامبر خدايم و كارى جز! حكم خداوند نمى كنم . عمر گفت : تو به ما
گفتى به زيارت كعبه مى رويم و عمره انجام مى دهيم ، پس چه شد؟ پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) فرمود: آيا گفتم امسال اين كار انجام مى شود؟ عمر گفت : نه ! فرمود:
پس چرا مجادله مى كنى ؟!!
در بازگشت از حديبيه سوره فتح بر آن حضرت نازل شد(750).
ذو الحجه الحرام
ماه ذى الحجه بسيار پر حادثه و پر خاطره است . روزهاى ماندگارى از شيرين
ترين روزهاى تاريخ اهل بيت (عليهم السلام )، در كار وقايعى جانسوز در اين ماه جمع
شده است .
روزهاى 1،6،7،8،9،10،11،13،14،15،18،20،22،24،27،29،30 حامل اين اتفاقات هستند كه
آنها را مرور مى كنيم .
عيد غدير، ولادت امام هادى (عليه السلام )، عيد قربان ، خلافت ظاهرى امير المؤ منين
(عليه السلام )، روز مباهله ، روز خاتم بخشى امير المؤ منين (عليه السلام )، نزول
سوره هل اتى ايام سرور شيعيان در اين ماه است .
شهادت امام باقر (عليه السلام )، بردن امام كاظم (عليه السلام ) به زندان بصره ،
شهادت حضرت مسلم و هانى در كوفه ، شهادت عبد الله محض و جمعى از آل حسن (عليهم
السلام )، شهادت ميثم تمار، وفات على بن جعفر (عليه السلام ) روزهاى حزن آل محمد
(عليهم السلام ) در اين ماه به شمار مى آيد.
مرگ پدر ابوبكر، مرگ هند مادر معاويه ، قتل عمر، قتل عثمان ، انقراض دولت هزار
ماهه بنى اميه ، مرگ منصور دوانيقى روزهايى است كه برائت از دشمنان اهل بيت (عليهم
السلام ) را در دلها تجديد مى كند.
روز عرفه ، شق القمر، ازدواج امير المؤ منين و حضرت زهرا (عليهم السلام )، جنگ سويق
، نامه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به پادشاهان بزرگ ، بيعت عقبه ، بخشيدن فدك
به حضرت زهرا (عليها السلام )، عزل ابوبكر از تبليغ سوره برائت ، روز سد ابواب به
مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله )، افشاء سر ولايت توسط عايشه ، توطئه ترور امام
حسين (عليه السلام )، دعوت عمومى حضرت مسلم (عليه السلام ) در كوفه ، حركت امام
حسين (عليه السلام ) از مكه به عراق ، روز نوشتن دعاى صباح ، اولين نماز جمعه امير
المؤ منين (عليه السلام )، آغاز نامه ها براى جنگ صفين ، واقعه حره ، خروج ابراهيم
بن مالك اشتر براى جنگ با ابن زياد، هر يك فرازهاى مهم و بياد ماندنى از تاريخ
اسلامى است .
1 ذى الحجه
1. عزل ابوبكر از تبليغ سوره برائت
در اين روز در سال نهم هجرت ، ابوبكر از تبليغ سوره برائت عزل شد. سپس
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) امير المؤ منين (عليه السلام ) را روانه فرمود كه
آيات برائت را از ابوبكر بگيرد و خود بر اهل مكه قرائت فرمايد(751).
آغاز ماجرا اين بود كه در سال 9 ه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ابوبكر را به مكه
فرستاد تا آيات اوايل سوره برائت را بر كفار بخواند. پس از رفتن او جبرئيل نازل شد:
((يا رسول الله ، اداى اين امر بايد به دست شما يا به دست
مردى كه از شما يا به دست مردى كه از شماست انجام شود)). به
روايت ديگر: ((بايد على (عليه السلام ) از جانب تو تبليغ كند)).
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) امير المؤ منين (عليه السلام ) را كه به منزله جانش
بود معين كردند و به او فرمودند: شتاب كن و آيات را از ابوبكر بگير و در موسم حج بر
مردمان قرائت كن .
فرستادن امير المؤ منين (عليه السلام
) و بازگشت ابوبكر
آن حضرت ناقه غضباء را به امير المؤ منين (عليه السلام ) داد و آن حضرت
همراه جابر بن عبد الله حركت فرمود، و در روز دوم به ابى بكر رسيد و آيات برائت را
از وى گرفت و اختيار آمدن يا برگشتن را به خود او واگذار كرد.
ابوبكر به مدينه بازگشت و به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد:
((مرا براى كارى لايق دانستى كه ديگران مشتاق آن بودند، ولى
مقدارى كه رفتم مرا معزول نمودى ))؟ حضرت فرمود:
((من تو را معزول نساختم بلكه خدا تو را معزول ساخت
)).
تبليغ سوره برائت توسط امير المؤ منين
(عليه السلام )
امير المؤ منين (عليه السلام ) آيات را در سه روز ايام تشريق در منى كه مجمع
كفار و مشركين بود و از بغض و عداوت على (عليه السلام ) آكنده بودند، هر صبح و شام
همراه با فرمايشات پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بر مردم قرائت مى نمود و سپس به
مدينه مراجعت فرمود.
از هنگامى كه على (عليه السلام ) به مكه رفته بود، از فراق او آثار حزن بر صورت
مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ظاهر گشته بود. صحابه با خود مى گفتند: شايد
خبر فوت آن حضرت از آسمان رسيده ، يا از ما دلتنگ شده باشد.
ابوذر (رحمه الله ) نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) داراى مقام و منزلتى بود و
لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. ابوذر كلمات اصحاب را عرضه داشت ، و آن حضرت
فرمود: ((حزن و اندوه من براى مفارقت على است
)).
بازگشت امير المؤ منين (عليه السلام )
از تبليغ برائت
ابوذر براى اطلاع اط حالى على (عليه السلام ) از مدين به استقبال آن حضرت
حركت كرد، و در اثناى راه به امير المؤ منين (عليه السلام ) رسيد و با آن حضرت ديدن
كرد و عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما باد، آهسته تشريف بياوريد تا من پيشتر بروم و
بشارت آمدن شما را به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بدهم .
ابوذر به سرعت خود را به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رسانيد و آمدن على (عليه
السلام ) را به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به
استقبال على (عليه السلام ) آمدند و چون به آن جناب رسيدند، پياده شده آن حضرت را
در آغوش گرفتند و صورت مبارك خود را بر شانه على (عليه السلام ) گذاشتند و از شوق
ديدار گريستند و امير المؤ منين (عليه السلام ) نيز گريستند. پس پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) به على (عليه السلام ) فرمود: ((پدر و مادرم به
قربانت ، در مكه چه كردى ))؟ امير المؤ منين (عليه السلام )
از آنچه انجام شده بود به آن حضرت خبر داد(752).
2. آغاز نامه ها براى جنگ صفين
چون دو روز از ورود امير المؤ منين (عليه السلام ) به صفين گذشت ، در اول ذى
حجه حضرت براى معاويه نامه نوشتند و او را موعظه فرمودند، ولى آخر الامر قرار بر آن
شد كه روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد(753).
به نقلى ورود آن حضرت در 22 محرم بوده است
(754).
5 ذى الحجه
1. جنگ سويق
در اين ماه در سال 2 ه غزوه سوبق به وقوع پيوست
(755). ابوسفيان بعد از واقعه بدر نذر كرد كه با زنى نزديكى نكند و
روغن به خود نمالد تا انتقام خويش را از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بگيرد. به
اين منظور همراه دويست نفر به عريض از نواحى مدينه رفتند و دو خانه و چندين نخل را
آتش زدند و دو نفر از بزرگان انصار را در آنجا كشتند تا او به نذر خود عمل كرده
باشد.
چون خبر به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رسيد ابولبابه را در مدينه گذاشته همراه
با دويست نفر از مهاجرين و انصار و در راءس آنها امير المؤ منين (عليه السلام ) به
سوى عريض حركت كردند ابوسفيان چون با خبر شد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با
عجله به آنجا مى آيد، به لشكر خود دستور داد تا انبانهاى سويق را كه براى آذوقه با
خود آورده بودند ريخته و سبكبار فرار كنند. مسلمانان وقتى رسيدند آنان گريخته
بودند. لذا انبانهاى سويق را برداشته مراجعت نمودند. به همين دليل اين غزوه را
((ذات السويق )) گويند(756).
6 ذى الحجه
1. ازدواج امير المؤ منين (عليه السلام ) و حضرت زهرا (عليها
السلام )
در اين رز در سال 2 ه آقا و سرور ما خاتم الانبيا (صلى الله عليه و آله )،
امير المؤ منين (عليه السلام ) را به سيده نساء عالميان فاطمه زهرا بتول عذراء
(عليها السلام ) تزويج فرمود(757).
اين ماجرا بعد از رجوع از جنگ بدر 16 روز بعد از وفات رقيه دختر پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) در روز سه شنبه 6 ذى الحجه واقع شده است
(758).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((اگر خداوند متعال امير
المؤ منين (عليه السلام ) را خلق نمى كرد، در تمام زمين انسانى كه كفو و شايسته
همسرى با حضرت فاطمه (عليها السلام ) باشد يافت نمى شد(759))).
خواستگارى از فاطمه (عليها السلام )
هنگامى كه سن مبارك بتول عذراء حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (عليها السلام )
نه سال كامل شد، از اطراف و اكناف اهل مدينه و عظماى قبايل و رؤ ساى عشاير و صاحبان
ثروت و مكنت به خواستگارى حضرت آمدند. عده اى از منافقين نيز اين جرئت را به خود
دادند كه با كمال بى شرمى به خواستگارى آن حضر بيايند.
هنگام خواستگارى بعضى از آنها رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) بسيار ناراحت شدند،
و به عده اى از منافقين كه اعتراض كردند، فرمودند: ((من شما
را رد نكردم ، بلكه خدا شما را رد كرده و امر فاطمه (عليها السلام ) از جانب خداوند
متعال معين مى شود)). آنان غافل از اين بودند كه اين گوهر
گرانبها را خداوند در سايه عزت و حراست خود حفظ فرموده و او را در خور استعداد
ابناء دنيا از ملوك و رعايا و ارباب فقر غنا قرار نداده است ؛ بلكه او را براى وصى
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) على بن ابى طالب امير المؤ منين (عليه السلام )
ذخيره فرمود است
(760).
از امام حسين (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و
آله ) در خانه ام سلمه بود. فرشته اى با هيبت خاصى بر آن حضرت نازل شد كه با لغات
گوناگون كه به يكديگر شباهتى نداشت مشغول تسبيح و تقديس خداوند بود. او عرض كرد: من
صر صائيلم . خداوند مرا نزد شما فرستاده كه به شما بگويم : ((نور
را به نور تزويج كن )). حضرت فرمود: ((چه
كسى را با چه كسى ))؟ گفت : ((فاطمه
را با على بن ابى طالب )). لذا پيامبر (صلى الله عليه و آله
) فاطمه (عليها السلام ) را در حضور جبرئيل و ميكائيل و صر صائيل به عقد على (عليه
السلام ) در آورد و اين عقد در زمين بود.
در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به ميان شانه هاى صر صائيل نگريست و
ديد نوشته است : لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على بن
ابى طالب مقيم الحجه . فرمود:اى صر صائيل ، از كى اين جمله بين شانه هاى تو
نوشته شده ؟ گفت : دوازده هزار سال پيش از آنكه خداوند متعال دنيا را بيافريند(761).
مراسم عروسى
هنگامى كه حضرت فاطمه (عليها السلام ) را در شب ازدواج به خانه على (عليه
السلام ) مى بردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از جلو ايشان ، جبرئيل در سمت
راست و ميكائيل در سمت چپ ايشان ، و هفتاد هزار فرشته پشت سر حضرتش حركت مى كردند و
در آن حال خدا را تسبيح مى گفتند و تقديس مى كردند، و اين تقديس و تسبيح آنها تا
طلوع فجر ادامه داشت
(762).
جبرئيل زمام ناقه اى كه آن حضرت را مى بردند و اسرافيل ركاب و ميكائيل دنبال آن را
گرفته بود، و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) جامعه هاى فاطمه (عليها السلام ) را
منظم مى كرد، و هفتاد هزر ملك با ديگر فرشتگان تكبير مى گفتند؛ اما به حسب ظاهر
سلمان زمام ناقه را گرفته بود و حمزه و عقيل و جعفر از اهل بيت از قفاى حضرت فاطمه
(عليها السلام ) و بنى هاشم با شمشيرهاى كشيده مى آمدند، و همسران پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) از پيش روى مى آمدند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آنها را به مسجد طلبيد و دست فاطمه (عليها السلام )
را در دست على (عليه السلام ) نهاد و فرمود: بارك الله فى
ابنه رسول الله ؛ و نيز فرمود: هذه وديعتى ؛ و
بعد از مراسمى مخصوص ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در حق آنها و نسل ايشان دعا
كرد. سپس فرمود: مرحبا ببحرين يلتقيان و نجمين يقترنان
.
سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از نزد ايشان بيرون آمد و چهار چوب در را گرفت و
فرمود: طهركما الله و طهر نسلكما، انا سلم لمن سالمكما و حرب
لمن حاربكما، استودعكما الله و استخلفه عليكما.
آنگاه همه به منازل خود رفتند و از زنان جز اسماء كسى نزد فاطمه (عليها السلام )
نماند، و اين به خاطر وصيت حضرت خديجه (عليها السلام ) بود كه هنگام وفات گريست و
از اسماء عهد و پيمان گرفت كه در شب عروسى حضرت فاطمه (عليها السلام ) آن حضرت را
تنها نگذارد. اسماء هم به عهد خود وفا كرد، و چون ماجرا را براى پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) نقل كرد، آن حضرت ياد خديجه (عليها السلام ) كرد و گريست و در حق
اسماء دعا فرمود(763).
مهريه حضرت زهرا (عليها السلام )
در مقدار و نوع مهريه آن حضرت روايات مختلفى وارد شده است :
- يك لباس مشكى بلند و يك پوست گوسفند و مقدارى عطر(764).
- يك لباس نرم و ملايم و يك زره خطى كه ساخت بحرين است
(765).
- چهار صد و هشتاد درهم
(766).
- چهار صد مثقال نقره
(767).
- پانصد درهم ، كه علامه مجلسى (رحمه الله ) مى فرمايد: اصح اقوال همين قول است
(768).
- زره حطمى كه ارزش آن سى در هم بود(769)
و پوست قوچ يا ميش
(770).
- درع حطمى
(771).
- يك شتر(772).
- يك پنجم زمين . پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((در
آسمان معين شده كه مهريه زهرا يك پنچم زمين است . پس هر كه در زمين را برود در حالى
كه با او و فرزندانش دشمن باشد، قدم زدن او تا روز قيامت در زمين حرام است
(773))).
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: مهر فاطمه (عليها السلام ) يك پنجم دنيا و دو سوم
بهشت است ، و در زمين چهار نهر فرات ، نيل ، نهروان و بلغ براى حضرت فاطمه (عليها
السلام ) است . خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ((اى
محمد، تو فاطمه را به مهريه پانصد درهم به ازدواج على در آور تا سنتى در بين امت تو
باشد(774))).
در روايت ديگر: ((يك چهارم دنيا و بهشت و جهنم است ، كه
دوستان خود را داخل بهشت مى كند و دشمنان خود را به جهنم روانه مى نمايد(775))).
در روايت ديگر مهريه آن حضرت نصف دنيا ذكر شده است
(776).
وليمه عروسى
اثاث منزل و وليمه عروسى حضرت زهرا (عليها السلام ) چنين بود كه پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) به امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: ((زره
خود را بفروش )). آن حضرت زره را فروخت و پول آن را خدمت
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آورد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مقدارى را جهت
تهيه غذاى عروسى به ام سلمه دادند. بنابر بعضى روايات نصف از لوازم غذا را پيامبر
(صلى الله عليه و آله ) و نصف ديگر را امير المؤ منين (عليه السلام ) تهيه نمودند.
جهازيه حضرت زهرا (عليها السلام )
مقدارى را هم به بلال و عمار دادند كه از بازار لوازم خانه را خريدارى كنند.
يك پيراهن ، يك عدد روسرى ، قطيفه سياه خيبرى يا عباى سياه ، پرده نازك پشمى ، يك
عدد حصير از بافته هاى قريه هجر، آسياى دستى ، يك عدد طشت مسى ، مشك براى آب آوردن
، كاسه اى سفالين ، مشكى مخصوص خنك كردن آب ، ابريقى كه طرف بيرونش رنگ شده بود،
كوزه سفالين ، پوست گوسفند(777).
امير المؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: در آن شب كه دختر پيامبر (صلى الله عليه
و آله ) به خانه من آمد، بسترمان جز يك پوست گوسفند نبود(778).
در جاى ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود من از فاطمه (عليها السلام ) در حالى
ازدواج كردم كه جز يك پوست گوسفند چيزى نداشتيم كه شب بر روى آن مى خوابيديم و روز
علوفه شترمان را بر روى آن مى ريختيم و خدمتگزارى در خانه نداشتيم
(779).
در روايتى ديگر مى فرمايد: پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به خانه ما آمد در حالى
كه ما بر روى خود قطيفه اى انداخه بوديم كه اگر از طول آن را به روى خود مى كشيديم
، پهلويمان خالى مى شد و اگر از عرض مى انداختيم سر و پاهايمان بدون روپوش مى ماند(780).
بعضى از اهل سنت نقل كرده اند: هنگامى كه فاطمه (عليها السلام ) به خانه على (عليه
السلام ) رفت ، در خانه آن حضرت چيزى جز ريگ پهن شده ، كوزه سفالين ، بالش و ظرفى
براى آب نيافت
(781).
بنابر نقلى ديگر دو كوزه كوچك ، ظرف مخصوص شير كه از چوب مى تراشيدند، سبويى سبز
رنگ كه روغن يا آرد در آن مى ريختند، چهار بالش يا متكا يا پشتى با رويه اى از پوست
پر از گياه خشك سبز رنگ ، از اثاثيه منزل بود(782).