3 شوال
1. قتل متوكل
در سال 247 ه در شب چهارشنبه متوكل عباسى ملعون ، به دستور فرزندش به قتل
رسيد. مدت خلافت او 14 سال و ده ماه و عمر نحسش 41 سال بود(670).
متوكل بعد از واثق ، در سال 232 ه به خلافت نشست . در ايام او لهو و لعب و طرب ،
مخصوصا در مجلس او بسيار بود. او مردى خبيث السيره بود و چنانچه امير المؤ منين
(عليه السلام ) فرموده بود، كافرترين آل عباس بود. عمرو بن فرج را والى مدينه و مكه
كرد، و او به مردم دستور داده بود كه كسى به آل ابى طالب احسان نكند، و اگر كسى
كوچكترين احسانى كند سخت عقوبت خواهد شد، به حدى كار بر علويين تنگ شده بود كه
لباسهاى زنان علويه كهنه و پاره شده بود و پيراهن سالمى را براى نماز به نوبت مى
پوشيدند، و نخ ريسى مى كردند، تا متوكل به درك واصل شد.
از اعمال زشت و پست متوكل اين بود كه هميشه و در همه جا امير المؤ منين (عليه
السلام ) را به بدى ياد مى كرد، و به آن حضرت جسارت مى كرد. او 17 بار قبر مبارك
حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) را خراب كرد، ولى دوباره بنا شد. متوكل در راه
زيارت آن حضرت دست قطع مى كرد و زوار را مى كشت .
به خاطر جسارتهايى كه متوكل در مجلسى به امير المؤ منين (عليه السلام ) كرد، منتصر
پسرش در شب چهارشنبه سوم يا چهارم ماه شوال چند نفر از غلامهاى خاص پدر را ماءمور
كشتن وى كرد، و آنها در حالى كه متوكل مشغول شرب خمر بود، خويش را ريختند و به
دركات جحيم شتافت .
در همان روزى كه متوكل به دستور پسرش منتصر كشته شد مردم با او در قصر معروف جعفرى
بيعت كردند. منتصر مردى به ظاهر رئوف و مهربان بر اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) بود، و بر عكس پدر خود به آل ابى طالب احسان مى كرد و به هيچ وجه متعرض ايشان
نمى گشت .
او زيارت امام حسين (عليه السلام ) را آزاد كرد و مانع احدى نشد، و دستور داد فدك
را به اولاد امام حسن و امام حسين (عليهم السلام ) رد كنند، و اوقاف آل ابى طالب
(عليه السلام ) را آزاد كرد و دستور داد كسى متعرض شيعيان على (عليه السلام )
نشود. همچنين براى علويين و علويات مدينه اموالى فرستاد تا در ميانشان تقسيم شود.
او در روز 25 ربيع الاول سال 248 بيمار شد و در پنجم ربيع الثانى عصر در گذشت و مدت
خلافتش 6 ماه بود. گفته شده كه او مسموم شد به زهرى كه در شاخ حجامت ريخت بودند(671).
4 شوال
1. جنگ حنين
در اين روز در سال 8 ه بعد از 15 روز از فتح مكه ، غزوه حنين به وقوع پيوست
(672).
تعداد لشكر اسلام 12 هزار نفر از مكه و ده هزار نفر از مدينه بودند. در اين جنگ
چهار نفر شهيد شدند، و تعداد مقتولين از كفار را بيشتر از 300 نفر نوشته اند(673).
يكى از موارد فرار ابوبكر و عمر در همين جنگ بوده است
(674) تاريخ اين جنگ را ماه رمضان ، و 3 و 10 و 11 شوال هم نقل كرده
اند(675).
5 شوال
1. حركت به سوى جنگ صفين
در سال 36 ه در چنين روزى امير المؤ منين (عليه السلام ) براى رفتن به صفين
آماده شدند؛ و ابو مسعود عقبه بن عامر انصارى را در كوفه جانشين خويش قرار دادند(676).
2. ورود حضرت مسلم (عليه السلام ) به
كوفه
در سال 60 ه در چنين روزى حضرت مسلم (عليه السلام ) وارد كوفه شدند(677).
مردم كوفه به خدمتش شتافتند، و نامه امام حسين (عليه السلام ) را استماع كردند و
هيجده هزار نفر با آن حضرت بيعت كردند. جناب مسلم (عليه السلام ) نامه اى به امام
حسين (عليه السلام ) نوشت و بيعت كوفيان را اطلاع داد، و تشريف فرمايى آن جناب را
به كوفه خواستار شد.
6 شوال
1. توقيع براى حسين بن روح
روز يكشنبه سال 305 ه اولين توقيع امام عصر (عليه السلام ) در دوران غيبت
صغرى ، براى جناب حسين بن روح (رحمه الله ) صادر شد(678).
8 شوال
1. ويرانى قبور ائمه بقيع (عليهم السلام )
در اين روز در سال 1344 ه قبور ائمه بقيع (عليهم السلام ) و نيز قبر حضرت
حمزه در احد به دست و هابيون تخريب شد(679).
علت و انگيزه تخريب اين قبور مطهر در كتب مختلفى كه بر رد عقائد ضاله و هابيت
تاءليف شده ، بيان گرديده است .
آنان اضافى بر قبور مطهر ائمه معصومين (عليهم السلام )، ديگر قبور را هم تخريب
نمودند كه عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (عليهم السلام ) قبر مطهر فاطمه بنت
اسد (عليها السلام ) مادر امير المؤ منين (عليه السلام )، قبر مطهر حضرت ام البنين
(عليها السلام )، قبر ابراهيم پسر پيامبر (صلى الله عليه و آله )، قبر اسماعيل
فرزند حضرت صادق (عليه السلام )، قبر دختران پيامبر (صلى الله عليه و آله )، قبر
حليمه سعديه مرضعه پيامبر (صلى الله عليه و آله )، و قبور شهداى زمان پيامبر (صلى
الله عليه و آله ).
وهابيان در سال 1343 در مكه گنبدهاى قبر حضرت عبد المطلب ، ابى طالب ، خديجه ، و
زادگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و فاطمه زهرا (عليها السلام ) را با خاك
يكسان كردند. در جده نيز قبر حوا و ديگر قبور را تخريب كردند.
در مدينه منور نبوى را به توپ بستند، ولى از ترس مسلمانان قبر شريف را تخريب
نكردند. در شوال 1343 با تخريب قبور مطهر ائمه بقيع (عليهم السلام ) اشياء نفيس و
با ارزش آن قبور مطهر را به يغما بردند.
قبر حضرت حمزه (عليه السلام ) و شهداى احد را با خاك يكسان كردند، و گنبد و مرقد
حضرت عبد الله و آمنه پدر و مادر پيامبر (صلى الله عليه و آله )، قبر اسماعيل پسر
حضرت صادق (عليه السلام ) و ديگر قبور را هم خراب كردند.
در همان سال به كربلاى معلى حمله كردند، و ضريح مطهر را كندند و جواهرات و اشياء
نفيس حرم مطهر را كه اكثرا از هداياى سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود، غارت
كردند و قريب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را كشتند. سپس به سمت نجف
رفتند كه موفق به غارت نشدند و شكست خورده برگشتند(680).
2. جنگ حمراء الاسد(681)
در اين روز در سال 3 ه جنگ حمراء الاسد اتفاق افتاد. ((حمراء
الاسد)) نام مكانى در اطراف مدينه است .
بعد از جنگ احد(682)
و آمدن مسلمانان به مدينه ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) براى آنكه مبادا قريش
مراجعت كنند و به مدينه حمله نمايند امر نمود تا بلال ندا دهد. امر خداوند متعال
است كه بايد آنان كه در احد حاضر بوده اند و جراحت ديده اند به تعقيب دشمن بروند.
اصحاب كار معالجه را رها كردند و لباس رزم پوشيدند.
امير المؤ منين (عليه السلام ) هم با اينكه بيشتر از 80 جراحت برداشته بود و بعضى
آنقدر عميق بود كه فتيله داخل آن قرار داده مى شد، لباس رزم پوشيدند و رسول خدا
(صلى الله عليه و آله ) در حاليكه به او نگاه مى كرد و مى گريست پرچم را به آن حضرت
داد و مسلمين حركت كردند.
بعد از تعقيب و تاخت بر كفار، مسلمانان سه روز در حمراء الاسد ماندند و آنگاه به
مدينه مراجعت كردند(683).
14 شوال
1. مرگ عبد الملك بن مروان
در سال 86 ه عبد الملك بن مروان سفاك بخيل ، در دمشق به هلاكت رسيد(684)،
و بعضى 15 شوال را ذكر كرده اند(685).
اين در حالى بو كه 21 سال و 6 ماه خلافت را غصب كرده بود. او پيش از سلطنت پيوسته
ملازمت مسجد را داشت و تلاوت قرآن مى نمود و او را حمامه المسجد مى گفتند! وقتى خبر
سلطنت به او رسيد قرآن را بر نهاد و گفت : ((سلام عليك هذا
فراق بينى و بينك )): ((خداحافظ، اين
آغاز جدايى بين من و توست ))!!
بيمارى او كه سخت شد طبيب گفت : اگر آب بخورد مى ميرد. ولى تشنگى بر او غالب شد و
از پسرش وليد آب طلبيد. او گفت : اگر آب بياشامى خواهى مرد! عبد الملك به دخترش
التماس كرد كه آب بدهد، اما وليد پسرش مانع شد. عبد الملك گفت : بگذار به من آب
بدهند، و گرنه تو را از وليعهدى خلع مى كنم ، وليد اجازه داد و عبد الملك آب خورد و
مرد.
از بزرگترين جنايات او به شهادت رساندن امام زين العابدين (عليه السلام ) و مسلط
كردن حجاج ثقفى بر شيعيان امير المؤ منين (عليه السلام ) بود(686).
15 شوال
1. جنگ احد و شهادت حضرت حمزه (عليه السلام )
در سال 3 ه در روز جنگ احد، حضرت حمزه سيد الشهداء و 69 نفر از مسلمانان به
شهادت رسيدند(687).
در اين جنگ مسلمانان هزار نفر بودند كه به نوشته عده اى سيصد نفر در بين راه
برگشتند، و براى جنگ 700 نفر باقى ماند. كفار 3000 نفر بودند و 2000 نفر و 4000 نفر
و 5000 نفر هم گفته اند. تعداد كشته هاى كفار 22 يا 23 يا 28 نفر، و تعداد شهدا 70
نفر بود(688)
در اين روز دندان و پيشانى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را شكستند(689).
فداكارى هاى امير المؤ منين (عليه
السلام ) در احد
در اين روز بر اثر فداكاريها و شجاعتهايى كه امير المؤ منين (عليه السلام )
در دفاع از وجود شريف خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) و حفاظت از آن حضرت
نشان داد جراحتهاى زيادى بر بدن مباركش رسيد. اين در حالى بود كه ديگران فرار كرده
بودند، و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: يا على ، آيا مى شنوى كه از آسمان
تو را مدح مى كنند. يكى از ملائكه به نام رضوان مى گويد: لا
سيف الا ذوالفقار و لافتى الا على . امير المؤ منين (عليه السلام ) مى
فرمايد: از خوشحالى گريستم و خداوند سبحان را بر اين نعمت حمد كردم
(690).
در اين جنگ پيروزى در ابتداء از آن مسلمانان بود، ولى مقدارى كه به تعقيب دشمن
رفتند و ميدان خالى شد، بازگشتند و مشغول جمع غنايم شدند و اكثر نگهبانان مخالفت
دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نمودند و محل نگهبانى خود را رها كردند و
مانند بقيه مشغول جمع غنايم شدند.
خالد بن وليد كه از سر دسته هاى كفار در اين جنگ بود از همان قسمت با كفار حمله
كردند
تعداد اندكى از نگهبانان دره كه نرفته بودند شهيد شدند و كفار از پشت سر به
مسلمانان حمله كردند. فراريان كفار هم تا اين وضع را ديدند بازگشتند و حمله به
مسلمين شدت گرفت . جراحتهاى فراوانى بر بدن مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله )
رسيد و شيطان فرياد بر آورد كه محمد كشته شده است ! مسلمانان با شنيدن اين ندا فرار
كردند، و فقط چند نفرى از وجود مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله ) محافظت مى
كردند كه عبارت بودند از امير المؤ منين (عليه السلام ) و ابودجانه كه شهيد شد و
زنى به نام نسيبه و انس بن نضر كه تازه از مدينه رسيده بود.
ابوبكر و عمر در جنگ احد
عمر بن خطاب مى گويد: در احد با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بيعت كرده
بوديم بر اينكه كسى فرار نكند، و هر كس از ما كه فرار كند ضال و گمراه است ، و هر
كس از ما كشته شود شهيد است
(691).
احمد بن حنبل مى گويد: ابوبكر و عمر در اين جنگ فرار كردند. هنگامى كه امير المؤ
منين (عليه السلام ) در تعقيب فرارى ها بود، عمر در حالى كه اشك چشمانش را پاك مى
كرد بر گشت و به امير المؤ منين (عليه السلام ) عرض كرد: مرا ببخشيد!! امير المؤ
منين (عليه السلام ) فرمود: ((آيا تو نبودى كه صدا زدى :
محمد كشته شده است ، به دين قبلى خود برگرديد))؟!! عمر گفت :
اين كلام را ابوبكر گفته است ! در اينجا بود كه اين آيه نازل شد:
ان الذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان انما استزلهم الشيطان
(692).
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: در جنگ احد امير المؤ منين (عليه السلام ) در
حال دفاع از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بودند، و ديگر اصحاب فرار مى كردند. آن
حضرت همچون شير غضبناك از قفاى گريختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسيد كه به اتفاق
عثمان و حارث بن حاطب و عده اى ديگر به سرعت فرار مى كردند. حضرت فرياد بر آورد:اى
جماعت ، بيعت شكستيد و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را تنها گذاشتيد و به سوى
جهنم مى گريزيد؟
عمر بن خطاب مى گويد: على را ديدم با شمشير پهنى كه مرگ از آن مى چكيد و چشمهايش از
خشم مانند دو قدح خون بود، يا مانند دو كاسه روغنى كه آتش در او افروخته باشند مى
درخشيد، و فهميدم كه اگر به ما برسد به يك حمله ما را خواهد كشت . اين بود كه جلو
رفتم و عرض كردم : ((يا ابا الحسن ، تو را به خدا سوگند مى
دهم كه دست از ما بردارى ، كه عرب را عادت است كه گاهى مى گريزد و گاهى حمله مى
كندم زمانى كه حمله مى كند تلافى گريختن را مى نمايد)). پس
آن حضرت ما را رها كرد؛ و به خدا قسم چنان ترسى از آن حضرت در دل من افتاد كه
تاكنون از دلم خارج نشده است
(693).
در اين جنگ بر بدن مبارك امير المؤ منين (عليه السلام ) هنگام حمايت از پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) 90 جراحت بر صورت ، سر، سينه ، شكم ، دست و پاى مبارك رسيد.
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: ((يا محمد، به خدا قسم اين عمل
على بن ابى طالب ، مواسات است )). پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) فرمود: ((اين بدان جهت است كه من از اويم و او از من
است . جبرئيل عرض كرد: و من از شما دو بزرگوارم
(694))).
بانويى به نام نسيبه در جنگ احد
در اين روز يكى از كسانى كه جانفشانى كرد و فرار نكرد، بلكه مانع از فرار
ديگران نيز شد، بانويى به نام نسيبه دختر كعب بن مازنيه بود و به او ام عماره مى
گفتند. او با شوهر و دو پسر خود در جنگ احد شركت داشتند. نسيبه مسك آبى به دوش داشت
و سقايت لشكر اسلام را مى نمود. هنگامى كه موقعيت را چنان ديد كه مسلمين در حال
فرار هستند، مشك را به كنارى انداخت و خود را پيش روى پيامبر (صلى الله عليه و آله
) سپر كرد، به گونه اى كه جراحات زيادى بر او وارد شد، كه مداواى يكى از آنها تا يك
سال بعد ادامه داشت .
اين زن فداكار دست به شمشير برد، و چنان ضربه اى بر ابن حميه كه قصد كشتن پيامبر
(صلى الله عليه و آله ) را داشت زد كه او فرار كرد. عبد الله فرزند نسيبه خواست
فرار كند كه مانع او شد و او را تشويق به جنگ و دفاع پيامبر (صلى الله عليه و آله )
نمود و او قبول كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به نسيبه فرمود:
بارك الله عليك يا نسيبه . در اين حال پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) ديد يكى از مهاجرين فرار مى كند در حاليكه سپرش را به پشتش
بسته است . آن حضرت فرمودند: ((اى صاحب سپر، سپرت را بيانداز
و خودت به جهنم برو)). سپس آن حضرت به نسيبه فرمود:
((سپر او را بردار)). او آن را برداشت
و مشغول جنگ با مشركين شد. در اين هنگام حضرت فرمود: ((مقام
نسيبه از مقام فلان و فلان افضل است ، چه اينكه فرار كردند(695))).
شهادت حضرت حمزه (عليه السلام )
در اين روز جناب حمزه بن عبد المطلب (عليه السلام ) به شهادت رسيد.
آن حضرت برادر رضاعى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بود، چون هر دو بزرگوار از زنى
به نام ثويبه شير خورده بودند(696).
آن حضرت مردى شجاع و با هيبت بود و در اين جنگ به دست وحشى و به دستور هند همسر
ابوسفيان كشته شد. هند به خاطر كشته شدن پدر و برادر و عمويش در جنگ بدر، ابتدا قصد
نبش قبر مادر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را داشت ، ولى كفار قريش از ترس نبش
قبور امواتشان مانع شدند. اين بود كه او وحشى را با وعده هايى به كشتن پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) يا على مرتضى (عليه السلام ) و يا حمزه تحريك كرد. وحشى گفت :
((از كشتن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و پسر عمويش على
(عليه السلام ) عاجزم ، ولى براى كشتن حمزه كمين مى كنم )).
او در ميدان جنگ با نيزه اى بر سينه و يا شكم مبارك آن حضرت زد و آن حضرت را شهيد
كرد. وقتى خبر به هند دادند، آن خبيث دستور داد سينه آن حضرت را بشكافد و جگر مبارك
آن حضرت را بيرون آورد. وقتى خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهاى نحسش كارگر
نشد. همچنين هند با خنجرى گوشها، بينى و... آن حضرت را جدا كرد و به گردن انداخت .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هنگامى كه حمزه را با آن وضع ديدند، گريستند و عباى
مبارك را روى او كشيدند كه خواهرش صفيه او را به آن حال نبيند و فرمودند:
يا عم رسول الله و اسد الله و اسد رسوله ... يا فاعل الخيرات
، كاشف الكربات .... امير المؤ منين و فاطمه زهرا (عليها السلام ) و صفيه و
ديگران بر آن حضرت گريستند(697).
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بر بدن مبارك او نماز خوانده و او را در احد دفن
نمودند. بعد از چهل سال كه معاويه خواست نهرى از احد عبود دهد با قبر حضرت حمزه
برخورد نمود و سر بيلها به پاى حمزه رسيد و فورا خون جارى شد!
حضرت رضا (عليه السلام ) به نقل از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمودند:
((بهترين برادران من على (عليه السلام ) و بهترين عموهاى من
حمزه است
(698))).
2. رد الشمس
در اين روز بازگشت خورشيد براى امير المؤ منين (عليه السلام ) به وقوع
پيوسته است
(699). به قولى اين واقعه در 17 شوال بوده است
(700).
لازم به يادآورى است كه رد شمس براى امير المؤ منين (عليه السلام ) دو بار اتفاق
افتاده است : يكى در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در نزديكى مسجد قبا، و
ديگرى پس از رحلت آن حضرت در سرزمين بابل در نزديكى حله
(701).
علامه امينى (رحمه الله ) به تفصيل احاديث رد الشمس را به طرق مختلف و همچنين كسانى
را كه درباره رد الشمس كتاب تاءليف كرده اند در الغدير بيان فرموده است
(702).
3. جنگ بنى قينقاع
در اين روز بعد از بيست ماه از هجرت نبوى غزوه بنى قينقاع واقع شد(703)،
و بنابر قويل اين جنگ در صفر به وقوع پيوسته است .
4. وفات حضرت عبد العظيم (عليه السلام
)
در سال 252 يا 255 ه
(704) حضرت ابوالقاسم عبد العظيم حسنى فرزند عبد الله بن على بن حسن
بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) وفات يافته است
(705). ايشان از مشاهير علما و از ثقات و فضلاى محدثين است كه در
زهد و ورع زبانزد خاص و عام بوده و از امام جواد و امام هادى (عليهم السلام ) روايت
نقل كرده است
(706). كتاب خطب امير المؤ منين (عليه السلام ) و كتاب اليوم و
الليله از آثار آن بزرگوار است
(707). جلالت و عظمت شاءن آن بزرگوار از عرضه عقايدش خدمت امام
زمانش حضرت هادى (عليه السلام ) و تاءييد آن حضرت درباره آنها به وضوح پيداست .
ايشان به طور ناشناس وارد رى شد و از ترس بنى عباس در ساربانان در خانه يكى از
شيعيان زندگى مى كرد(708).
تا هنگام وفات كسى متوجه نشد آن بزرگوار كيست ، تا اينكه بعد از وفات خواستند آن
بزرگوار را غسل دهند نوشته اى در لباس او يافتند كه نسب شريف خود را در آن نوشته
بود. مرقد مطهرش در شهر رى مشهور است .
پدر آن حضرت عبد الله مشهور به ((عبد الله قافه
)) است . ((قافه ))
نام مكانى بود كه جناب عبد الله از طرف پدر بزرگش جناب حسن بن زيد حاكم آنجا بود.
همسر حضرت عبد العظيم ، خديجه دختر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب
(عليهم السلام ) است
(709). بعضى امامزاده قاسم شمال تهران را پدر خديجه همسر حضرت عبد
العظيم مى دانند(710).
دختر آن حضرت سلمى است كه حضرت عبد العظيم (عليه السلام ) او را به عقد محمد بن
ابراهيم بن ابراهيم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) در
آورده و ثمره اين ازدواج سه پسر به نامهاى عبد الله و حسن و احمد بود(711).
17 شوال
1. جنگ خندق
در اين روز در سال 5 ه غزوه خندق (احزاب ) و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست
امير المؤ منين (عليه السلام ) به وقوع پيوست ، و اين جنگ در زمستان به وقوع پيوست
(712). وقوع جنگ خندق را بعضى در 8 ذى القعده
(713) و بعضى در 15 شوال گفته اند، و استبعادى ندارد كه شروع جنگ در
15 شوال باشد. همچنين به قولى غزوه خندق در سال 4 ه اتفاق افتاده است
(714).
در اين جنگ تعداد مسلمانان 3000 نفر و تعداد شهداى مسلمانان 6 نفر بود. تعداد كفار
10000 نفر بود ولى تعداد مقتولين كفار ذكر نشده است .
در اين جنگ مسلمانان داخل مدينه در اطراف شهر خندقى كندند. در اثناى اين كار
منافقين جسارتها به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نمودند و عمرو بن عبدود مبارز
طلبيد ولى كسى جراءت نكرد. عمر بن خطاب از شجاعتهاى عمرو سخن گفت ، و در مردم ايجاد
ترس كرد.
عبد الرحمن بن عوف گفت : ((اگر عمرو بر ما چيره شود همه ما
را خواهد كشت . بهترين راه اين است كه محمد را دست بسته تحويل آنها دهيم
))!! در چنين شرايطى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
آيا دوستى هست كه شر اين دشمن را كفايت كند؟ آقا و مولايمان اسد الله الغالب على بن
ابى طالب (عليه السلام ) فرمود: من به مبارزه او مى روم . پيامبر (صلى الله عليه و
آله ) سكوت كردند، و تا سه بار اين كلام را فرمودند، و هر سه بار امير المؤ منين
(عليه السلام ) براى مبارزه اعلام آمادگى نمودند.
آخر الاءمر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اجازه فرمودند و امير المؤ منين (عليه
السلام ) حركت كردند. در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
برز الايمان كله الى الشرك كله .
بعد از آن كه عمرو بن عبدو اسلام اختيار نكرد و دست از جنگ بر نداشت ، امير المؤ
منين (عليه السلام ) او را به يك ضربت از پا در آورد. در اين حال صداى تكبير مسلمين
بلند شد و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: مبارزه على بن ابى طالب (عليه
السلام ) در روز خندق از اعمال امت من تا روز قيامت افضل است
(715).
2. وفات اباصلت هروى
در اين روز در سال 207 ه ثقه جليل اباصلت عبد السلام بن صالح هروى كه اهل
هرات بود پس از آزادى از زندان ماءمون از دنيا رفت
(716).
اباصلت از اصحاب امام رضا (عليه السلام ) و از خواص شيعيان بود، و كتاب
((وفاه الرضا (عليه السلام ))) تاءليف
اوست . در ايران دو قبر منسوب به آن بزرگوار است : يكى در بيرون شهر مشهد، و ديگرى
در دروازه رى قم
(717).
20 شوال
1. دستگيرى امام كاظم (عليه السلام )
در اين روز هارون ملعون به مسجد النبى (صلى الله عليه و آله ) به ظاهر براى
زيارت و در حقيقت براى دستگير نمودن حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) آمد و آن
حضرت را از مدينه به بغداد فرستاد(718).
25 شوال
1. شهادت امام صادق (عليه السلام )
امام صادق (عليه السلام ) در سال 148 ه در چنين روزى وفات يافت
(719). در شهادت حضرت نيمه رجب و نيمه شوال را هم گفته اند(720).
شهادت آن حضرت به سبب انگور زهر آلودى بود كه منصور به آن حضرت خورانيد(721).
مدت امامت آن حضرت 34 سال و عمر شريفشان 65 سال بود.
دران امامت آن حضرت همزمان با هفت نفر از زمامداران غاصب بود كه عبارتند از: هشام
بن عبد الملك ، وليد بن يزيد بن عبد الملك ، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد و مروان
حمار از بنى اميه و سفاح و منصور دوانيقى از بنى عباس .
فرزندان آن حضرت هفت پسر و سه دخترند: حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام )، اسماعيل ،
عبد الله ، محمد ديباج ، اسحاق ، على عريضى (على بن جعفر مدفون در قم ) عباس ،ام
فروه ، اسماء فاطمه
(722).