خلاصه اى از
زندگى پيامبر (صلى الله عليه و آله )
آن حضرت دو ماهه - و بنابر نقلى در حمل بودند - كه پدر بزرگوارشان جناب
عبدالله بن عبد المطلب (عليه السلام ) از دنيا رحلت فرمود. 4 يا 7 و يا 8 ساله
بودند كه مادرشان آمنه بنت وهب در ابواء رحلت فرمود. 8 سال و دو ماه و ده روز از سن
شريفش گذشته بود كه جد بزرگوارش جناب عبد المطلب (عليه السلام ) از دنيا رحلت
فرمود.
25 ساله بودند كه با جناب خديجه كبرى (عليها السلام ) ازدواج كردند و حضرت خديجه
(عليها السلام ) 40 ساله بودند.
30 سال از سن مبارك آن حضرت گذشته بود كه حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) متولد
شدند. در 40 سالگى خداوند آن حضرت را به نبوت مبعوث فرمود. در 45 سالگى به معراج
تشريف بردند و در سال پنجم از بعثت ، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) متولد شدند.
50 سال از عمر مباركشان گذشته بود كه جناب ابوطالب و خديجه كبرى (عليهما السلام )
از دنيا رحلت نمودند.
در 45 سالگى به معراج تشريف بردند. 52 سال و يازده ماه و سيزده روز از سن مباركشان
گذشته بود كه به مدينه منوره هجرت فرمودند. بعد از هجرت تقريبا ده سال در مدينه شرف
حضور داشتند، تا آنكه در 28 سفر سال 11 ه مسموما از دنيا رحلت فرمودند(126).
هنگام رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله )، حضرت زهرا (عليها السلام ) بسيار مى
گريست . حضرت او را نزد خود فراخواند و مطلبى فرمود كه حزن و اندوه فاطمه (عليها
السلام ) فرو نشست . وقتى علت را سؤ ال كردند آن حضرت فرمود: ((پدرم
به من خبر داد كه اولين نفر از اهل بيتش كه به او ملحق مى شود منم و مدت اين فراق
طولانى نيست
(127))).
2. آغاز امامت امير المؤ منين (عليه
السلام )
اولين روز امامت حضرت امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) است ،
و زيارت آن حضرت در اين روز مستحب است
(128).
3. آغاز غصب خلافت
اولين روز غصب ظالمانه خلافت و خانه نشين كردند امير المؤ منين (عليه السلام
) و شكستن بيعت روز غدير توسط اهل سقيفه بنى ساعده است
(129).
4. شهادت امام حسن مجتبى (عليه السلام
)
در اين روز در سال 50 ه امام حسن مجتبى (عليه السلام ) به شهادت رسيد(130).
بنابر قولى شهادت آن حضرت در 7 صفر و بنابر قولى در 5 ربيع الاول واقع شده است
(131).
جعده دختر اشعث بن قيس با زهرى كه معاويه براى او فرستاده بود آن حضرت را مسموم
كرد. معاويه همراه با زهر صد هزار درهم فرستاد و وعده كرد كه او را به عقد يزيد در
آورد: ولى به وعده خود وفا نكرد(132).
مسموميت حضرت
مسموميت امام حسن (عليه السلام ) چهل روز طول كشيد(133).
پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارك و فرا رسيدن وقت شهادت به سيد الشهدا (عليه
السلام ) فرمودند: ((مرا مسموم كرده اند و پاره هاى جگرم
داخل طشت است . من از شما جدا مى شوم و به خداوند ملحق مى گردم ، و مى دانم چه كسى
مرا مسموم كرده است ؛ ولى به حقى كه بر شما دارم در اين باره حرفى نزنيد. وقتى من
از دنيا رفتم چشمانم را ببند و غسلم بده و كفنم نما و مرا كنار قبر جدم پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) ببر تا با او تجديد عهد كنم . سپس مرا در بقيع كنار جده ام فاطمه
بنت اسد (صلى الله عليه و آله ) دفن كنيد. مى دانم مخالفين و معاندين گمان مى كنند
شما مى خواهيد مرا كنار پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دفن كنيد و مانع شما مى
شوند. شما را به خدا قسم مى دهم كه مبادا به خاطر من حتى به اندازه خون حجامت ريخته
شود)). سپس آن حضرت مثل آنچه امير المؤ منين (عليه السلام )
وصيت فرموده بود به اولاد و اهل خود وصيت نمود و از دنيا رفت .
تشييع جنازه حضرت
امام حسين (عليه السلام ) بعد از غسل و كفن و نماز، آن حضرت را به طرف مرقد
شريف پيامبر (صلى الله عليه و آله ) حمل كردند. با ديدن اين منظره براى مروان و
بقيه بنى اميه كه با سلاح و به همراهى عايشه آمده بودند شكى باقى نماند كه مى
خواهند آن حضرت را در كنار پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دفن نمايند.
لذا آمدند و مانع شدند، و عايشه در حالى كه سوار درازگوشى بود گفت :
((مرا با شما چه كار است كه مى خواهيد كسى را كه من او را دوست ندارم در
خانه من دفن كنيد)). مروان ملعون هم نظير اين مطالب را گفت ،
و ابن عباس به او و عايشه جواب داد. فرزندان عثمان هم مانع شدند و گفتند:
((هرگز نمى شود كه عثمان در بدترين مكانها دفن شود و حسن با
رسول خدا به خاك سپرده شود)).
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: به خداوندى كه مكه و حرم را محترم گردانيده ، حسن
(عليه السلام ) فرزند على و فاطمه (عليهما السلام ) سزاوارتر است بر پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) از كسانى كه بدون اجازه داخل خانه او شده اند. بخدا قسم او
سزاوارتر است از حمال خطاها عثمان ، كه ابوذر را از مدينه بيرون كرد و...
عايشه جلو قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) رفت و گفت : ((تا
يك مو در سر من هست نخواهم گذاشت او را در اين جا دفن كنيد))!
در اينجا بنى مروان جنازه آن حضرت را تير باران كردند. بنى هاشم دست به شمشير
بردند. ولى امام حسين (عليه السلام ) مانع شده فرمودند: ((وصيت
برادرم نبايد ضايع شود)) و سپس 7( تير از جنازه آن حضرت
بيرون كشيدند(134)!
و اين در حالى بود كه امام مجتبى (عليه السلام ) به امام حسين (عليه السلام ) خبر
داده بودن كه عايشه بعد از شهادت ايشان چه جنايتى را مرتكب مى شود(135).
پس از آن حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) كلماتى فرمودند كه اگر وصيت برادرم نبود
مى دانستيد كه شمشيرهاى الى در كجا و چگونه بر شما فرود مى آمد. سپس بدن مطهر آن
حضرت را به بقيع آوردند و در كنار جده اش فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) دفن نمودند(136).
آقا حضرت مجتبى (عليه السلام ) داراى 15 فرزند دختر و پسر بودند، ولى از جعده هيچ
فرزندى نداشتند(137).
آخر صفر
1. شهادت امام رضا (عليه السلام )
حضرت ثامن الحجج مولانا على بن موسى الرضا (عليه السلام ) در سال 203 ه
بنابر اصح
(138) دو سال پس از وفات حضرت معصومه (عليها السلام ) به شهادت
رسيدند. سن مبارك حضرت 49 يا 55 سال بوده است
(139). بنابر نقلى در 27 حضرت امام رضا (عليه السلام ) به شهادت
رسيده اند(140)،
ولى مشهور آخر ماه صفر است . در 28 سفر ماءمون انگور مسموم يا آب نار زهر آلود را
به اجبار به حضرت امام رضا (عليه السلام ) خورانيد(141).
آزارهاى ماءمون نسبت به حضرت
ماءمون از آزار و جسارت نسبت به حضرت كوتاهى نكرد، و حتى حضرت را سه ماه در
سرخس مقيدا زندانى كرد(142).
پس از ولايتعهدى ، ابتداى گرفتارى آن حضرت به خاطر معاشرت باماءمون منافق ملعون
بود. او به حسب ظاهر در تعظيم و احترام حضرت مى كوشيد، اما در باطن با آزار و اذيت
حجت خدا را به مرگ خويش راضى نموده بود.
مسموميت حضرت
ياسر خادم مى گويد: هر جمعه كه آن حضرت از مسجد جامع مراجعت مى كرد، با بدنى
عرق دار و غبار آلود دستها را به درگاه الهى بر مى داشت و مى فرمود:
((بارالها اگر فرج و گشايش كار من در مرگ من است ، مرگ مرا برسان
)). آن حضرت پيوسته در غم و حزن بود تا در غربت رحلت فرمود(143).
ماءمون پس از آنكه يك شبانه رز امر شهادت آن حضرت راكتمان كرد سراغ محمد پسر امام
صادق (عليه السلام ) و جماعتى از آل ابوطالب فرستاد تا سلامت بدن امام را ببينند، و
پس از آن شروع به گريه و زارى نمود(144)!!
دفن بدن مبارك حضرت
پس از غسل و كفن و نماز بر بدن شريف حضرت كه توسط امام جواد (عليه السلام )
انجام شد آن حضرت را جلو قبر هارون در خانه حميد بن قحطبه ، مكان فعلى دفن كردند(145).
بنابر بعضى روايات ماءمون از ترس فتنه مردم دستور به دفن شبانه حضرت داد(146).
مدت امامت آن حضرت 20 سال بود(147)
سن شريف امام جواد (عليه السلام ) هنگام شهادت امام رضا (عليه السلام ) 7 سال و چند
ماه بود(148).
اقوال شهادت آن حضرت عبارتند از: 23 ماه رمضان
(149)، 17 صفر(150)،
27 صفر(151)،
14 صفر(152)،
21 ماه رمضان
(153)، و 23 ذى القعده
(154)، بزرگان شيعه در كتب مختلف ماه شهادت را صفر و روز آن را
اكثرا آخر صفر ذكر كرده اند، ولى 29 يا 30 روز بودن ماه صفر در سال شهادت را ذكر
ننموده اند.
ربيع الاول
ماه ربيع الاول سرور و حزن را با هم در خود جاى داده است . روزهاى
1،3،4،5،8،9،10،12،14،16،17،19،22،23،25 اين ماه ايام پرخاطره اى از شادى و اندوه
اهل بيت (عليهم السلام ) است ، كه ذيلا به تفصيل آنها مى پردازيم .
خبرهاى خوشى همچون ولادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )، ليله المبيت و هجرت پيامبر
(صلى الله عليه و آله )، ورود حضرت به مدينه ، آغاز امامت امير المؤ منين (عليه
السلام ) پس از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله )، ولادت امام صادق (عليه السلام
)، آغاز امامت امير المؤ منين (عليه السلام ) پس از شهادت امام عسكرى (عليه السلام
)، روزهاى بيادماندنى اين ماه است . ازدواج پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با حضرت
خديجه (عليها السلام )، و ورود حضرت معصومه (عليها السلام ) به قم روزهاى ديگرى است
كه خاطره هاى خوشى را بر جاى گذاشته است . مرگ عمر بن خطاب و يزيد بن معاويه و عمر
بن سعد برگهاى ديگرى از دفتر شادى اهل بيت (عليهم السلام ) در اين ماه است .
آغاز وجوب نماز، عمود دين اسلام روز ديگر است كه هيچگاه فراموش نخواهد شد.
از سوى ديگر واقعه وحشتناكى در اين ماه رخ داده كه سر آغاز همه مصائب اهل بيت
(عليهم السلام ) است ، و آن هجوم به خانه وحى پس از دفن بدن مطهر پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) است . اولين روز خلافت غاصبانه معاويه ، ورود اهل بت امام حسين (عليه
السلام ) به شام ، تخريب كعبه توسط يزيد، نيز از آثار شوم سقيفه است كه در اين ماه
رخ داد است . شهادت امام عسكرى (عليه السلام )، وفات حضرت سكينه (عليهما السلام )
نيز از حوادث اين ماه است .
از جنگهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) جنگ بنى النضير و جنگ دومه الجندل در اين
ماه بوده است . همچنين صلح امام حسن (عليه السلام ) در اين ماه اتفاق افتاده است .
مرگ موسى خليفه عباسى ، معتصم عباسى ، داود بن على حاكم ظالم مدينه ، مالك بن انس و
احمد بن حنبل نيز در اين ماه به وقوع پيوسته است .
1 ربيع الاول
1. دفن بدن مطهر پيامبر (صلى الله عليه و آله )
در نيمه شب اول ربيع بدن مطهر خاتم الانبياء و المرسلين (صلى الله عليه و
آله ) را امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) دفن فرمودند(155)
مصيبت و فاجعه رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از يك طرف و بى احترامى به آن
حضرت و توجه نداشتن مردم به غسل و كفن و دفن حضرت از طرف ديگر، داغهايى بود كه بر
دل مبارك امير المؤ منين (عليه السلام )(156)
سنگينى مى كرد. چنانكه با ياد تلخ آن روزها فرموده اند: ((آيا
بدن شريف پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را رها مى كردم و او را دفن ننموده براى
خلافت و سلطنت بعد از او نزاع مى كردم
(157)))؟
شيخ مفيد مى فرمايد: ((اكثر مردم در دفن پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) حاضر نشدند، و نماز بر آن حضرت نخواندند، چه اينكه بين انصار و
مهاجرين مشاجره در امر خلافت بود(158).
اعمش مى گويد: پيامبرشان از دنيا رفت و مردم هم و غمى نداشتند جز آنكه عده اى
بگويند: ((امير از ماست )) و طايفه
ديگرى بگويند: ((امير از ماست ))(159).
هنگام رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مغيره خطاب به ابوبكر و عمر گفت : اگر
بعدا با مردم كارى داريد آنها را دريابيد. لذا ابوبكر و عمر هنگام دفن پيامبر (صلى
الله عليه و آله ) حاضر نبودند، بلكه ميان ديگران بودند كه در سقيفه براى خود امير
انتخاب مى كردند، و قبل از آنكه كنار بدن حضرت حاضر شوند، بدن مطهر دفن شد(160).
عبد الله بن حسن مى گويد: به خدا قسم ابوبكر و عمر بر پيامبر (صلى الله عليه و آله
) نماز نخواندند، و سه روز بدن مبارك آن حضرت دفن نشد، ولى با اين همه اهل سقيفه
مشغول كار خود بودند(161).
حضرت باقر (عليه السلام ) مى فرمايند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن
حضرت نماز مى خواندند، و عموم مردم حتى خواص و نزديكان حضرت بر بدن مبارك نماز
خواندند، اما هيچيك از اهل سقيفه بر غسل و كفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امير المؤ
منين (عليه السلام ) بريده اسلمى را براى خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولى اعتنايى
نكردند و بعد از دفن آن حضرت بيعت آنان هم تمام شد(162).
عايشه در اين باره اقرارى دارد كه جالب توجه است . او گفته است : ((بخدا
قسم ما از دفن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) با خبر نشديم تا اينكه صداى بيل و
كلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنيديم ))، يعنى بعد
از دفن متوجه شديم
(163).
بايد از اينان كه بر سر غصب خلافت همه چيز را فراموش كرده بودند پرسيد:
آيا سقيفه در حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و به سفارش حضرت بود يا غدير؟
آيا براى تشكيل شوراى سقيفه دستورى از طرف خداوند آمده بود يا درباره غدير؟
آيا در سقيفه از اكثر بلاد مسلمين حضور داشتند يا در غدير؟
آيا در سقيفه همه مردم حاضر بودند يا در غدير كه حتى زنها هم بيت كردند؟
2. ليلة المبيت
شب اول اين ماه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از شر كفار از مكه به مدينه
هجرت كردند. در آن شب آقا و مولايمان امير المؤ منين (عليه السلام ) جان نثارى
فرموده به جاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) در بستر ايشان خوابيدند(164)،
چه اينكه كفار قريش قصد كشتن حضرتش را داشتند. به اين مناسبت آيه
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله ...:
((از مردم كسى هست كه جان خويش را در راه رضايت خداوند مى
فروشد و خدا بر بندگان مهربان است )) در شاءن على بن ابى
طالب (عليه السلام ) نازل شد(165).
در شبى كه امير المؤ منين (عليه السلام ) به جاى پيامبر (صلى الله عليه و آله )
خوابيد به جبرئيل و ميكائيل خطاب رسيد كه من بين شما دو نفر برادرى قرار دادم .
كداميك از شما ايثار مى كند كه عمر طولانى از آن ديگرى باشد؟ هر دو عمر طولانى را
اختيار كردند.
خطاب آمد: ((به زمين نگاه كنيد و ببينيد كه چگونه على (عليه
السلام ) حيات خود را به برادرش پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ايثار نموده و به
جاى او خوابيده و جان خود را فداى جان او نموده است . به زمين برويد و او را از
دشمنان حفظ كنيد)). آنان آمدند و جبرئيل بالاى سر امير المؤ
منين (عليه السلام ) و ميكائيل سمت پاهاى آن حضرت نشست و ندارد:
بخ بخ من مثلك يابن ابى طالب ، خداوند در جمع ملائكه
به تو مباهات فرمود)). اينجا بود كه آيه شريفه
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله ... نازل
شد(166).
3. هجرت پيامبر (صلى الله عليه و آله
)
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) 13 سال پس از بعثت به مدينه طيبه هجرت فرمود(167).
4. هجوم به خانه وحى
در اين روز اولين هجوم به خانه امير المؤ منين (عليه السلام ) صورت گرفت .
هنگامى كه امير المؤ منين (عليه السلام )، متوجه غسل و كفن و دفن پيامبر شد و
غاصبين خلافت در سقيفه بودند، در شب چهارشنبه كه اول ربيع بود بدن مبارك آن حضرت را
دفن فرمود و طبق وصيت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) متوجه جمع آورى قرآن شد. آن
حضرت فرموده بودن : (( على جان تا سه روز از خانه خارج مشو و
قرآن را جمع آورى كن ...(168))).
در اين ايام سه بار به منزل آن حضرت هجوم آورده اند: بار اول در روز اول ربيع بود
كه براى بيعت آمدند و آن حضرت فرمود كه قسم ياد كرده ام كه تا جمع قرآن تمام نشود
از خانه بيرون نيايم و آنان بازگشتند. پس از آن امير المؤ منين (عليه السلام ) شبها
صديقه طاهره و حسنين (عليهم السلام ) را بر در منازل اصحاب مى بردند و طلب يارى مى
نمودند(169)
بار دوم هفت روز بعد از دفن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بود كه زبير و عده اى
ديگر در منزل امير المؤ منين (عليه السلام ) جمع شده بودند. آن روز زبير شمشير كشيد
تا عمر را بكشد(170).
بار سوم به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن در منزل و ضرب و جرح صديقه
طاهره (عليها السلام ) و كشتن حضرت محسن (عليه السلام )، امير المؤ منين (عليه
السلام ) را با دست بسته بيرون بردند(171).
5. مسموميت امام عسكرى (عليهم السلام
)
امام حسن عسكرى (عليه السلام ) در اثر زهر مسموم شد و بيمارى حضرت آغازم
گرديد(172).
بنابر قولى شهادت امام حسن عسكرى (عليه السلام ) در سال 260 ه در چنين روزى بوده
است
(173).
و به قولى ديگر در چهارم ربيع الاول و به قولى ديگر در هشتم ربيع الاول بوده است
(174).
3 ربيع الاول
1. تخريب كعبه وسط يزيد
در سال 64 ه به دستور يزيد خانه كعبه را منجنيق خراب كردند(175).
اين فاجعه يازده روز قبل از هلاكت يزيد به وقوع پيوست .
5 ربيع الاول
1. وفات حضرت سكينه (عليها السلام )
حضرت سكينه (عليها السلام ) دختر امام حسين (عليه السلام ) 56 سال پس از
واقعه كربلا، در شب پنجم ربيع الاول سال 117 ه در مدينه وفات كرد(176).
مادر ايشان حضرت رباب (عليها السلام ) است كه با هم در واقعه كربلا حضور داشتند، و
همواره با اسرا به كوفه و شام رفتند.
در صبح روز رحلتش محمد بن عبد الله (نفس زكيه ) چهارصد دينار عطر و عود خريد و
پيرامون تابوت آن حضرت در مجمره ها سوزانيد. خالد بن عبد الملك حاكم مدينه كه در
نظر داشت با به تعويق افتادن تشييع جنازه بر اثر گرمى هوا به بدن مطهر جسارت شود،
گفت : ((صبر كنيد من براى نماز خواندن بر جنازه مى آيم
)). ولى نيامد. لذا جنازه مبارك آن حضرت تا شب دفن نشد. پس
از آن حضرت سجاد (عليه السلام ) - و به قولى يحيى بن حسن (عليه السلام ) و به قولى
محمد بن عبد لله نفس زكيه - بر جنازه آن حضرت نماز خواندند و آن حضرت را با احترام
به خاك سپردند(177).
8 ربيع الاول
1. شهادت اما عسكرى (عليه السلام )
امام حسن عسكرى (عليه السلام ) در سال 260 ه در سن 28 سالگى به دست معتمد
عباسى به شهادت رسيد(178).
معتمد به عباسيين سفارش مى كرد كه بر آن حضرت تنگ بگيرند(179).
صدوق (رحمه الله ) مى فرمايد: معتمد چندين مرتبه امام عسكرى (عليه السلام ) را حبس
كرد.
22 ساله بودند كه امام هادى (عليه السلام ) به شهادت رسيدند، و مدت امامت آن حضرت
شش سال بود. در شبى كه فرداى آن روز به شهادت رسيدند نامه هاى زيادى به مردم مدينه
نوشته بودند(180).
هنگام نماز صبح ، بعد از آنكه امام عصر (عليه السلام ) آن حضرت را وضو دادند و
جوشانده اى به حضرتش دادند، به شهادت رسيدند(181).
وقتى مردم سامرا با خبر شدند، همه بازارها بسته شد و مردم كنار منزل آن حضرت جمع
شدند. وزراء و اتباع خليفه و بنى هاشم و علويات داخل منزل بودند. در سامرا صداى
شيون و گريه از هر سو به گوش مى رسيد و قيامتى بر پا شده بود.
امام زمان (عليه السلام ) آن حضرت را غسل داده بعد از كفن آن حضرت بدن مطهر را جهت
نماز آوردند. جعفر برادر حضرت جلو آمد كه بر بدن مبارك نماز بخواند. همين كه خواست
تكبير بگويد امام زمان (عليه السلام ) در حالى كه طفلى گندمگون ، پيچيده موى ،
گشاده دندان مانند پاره ماه بود از حجره بيرون آمد و رداى جعفر را كشيد و او را از
آن مكان دور كرد و بر پدر بزرگوارش نماز خواند، و آن حضرت را نزد قبر پدر بزرگوارش
حضرت هادى (عليه السلام ) دفن نمودند(182).
جعفر اين واقعه را براى معتمد نقل كرد. همه جار را در جستجوى حضرت گشتند، ولى اثرى
از آن حضرت نديدند.
در سال شهادت امام عسكرى (عليه السلام ) - سال 260 ه محدث جليل جناب فضل بن شاذان
نيشابورى از دنيا رحلت فرمود: او صاحب 180 تاءليف است و امام عسكرى (عليه السلام )
سه بار بر او رحمت فرستاده اند(183
).
9 ربيع الاول
1. آغاز امامت حضرت ولى عصر (عليه السلام )
آغاز امامت حضرت صاحب الامر (عليه السلام ) و غيبت صغراى آن حضرت پس از
شهادت امام عسكرى (عليه السلام ) است ، كه تنها فرزند آن حضرت بودند(184).
اين روز عيد شيعه و اولين روز امامت خلافت آخرين خليفه و حجت بر حق و منجى عالم
بشريت حضرت بقيه الله الاعظم (عليه السلام ) در سال 260 ه است
(185).
2. قتل عمر بن خطاب
در آخر شب نهم ربيع الاول سال 23 ه عمر بن الخطاب از دنيا رفته است
(186)، و قول اهل سنت روز چهارشنبه 26 ذى الحجه است .
اين روز روز شادى اهل بيت (عليهم السلام ) و انبياء و ملائكه و ساكنان اعلى عليين و
دوستان امير المؤ منين (عليه السلام ) و اولاد طاهرين ايشان است چرا كه در اين روز
نفرين حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا (عليها السلام ) به اجابت رسيد(187).
روزى عظيم الشاءن است و روز سرور شيعه و عيد بزرگ آنهاست . حضرت رسول (صلى الله
عليه و آله ) اين روز را عيد قرار داده و امر كرده است كه مردم نيز عيد قرار دهند و
اعمال آن را به جا آورند(188).
كسى كه در اين روز انفاق كند، خداوند او را مى آمرزد. در اين روز اطعام برادران
دينى و خوشبو كردن آنان و توسعه بر اهل و عيال و پوشيدن لباس جديد و شكر گزارى به
درگاه خداوند متعال و عبادت نمودن مستحب است
(189).
فضيلتها و اسمهايى براى اين روز ذكر شده كه از جمله آنهاست : عيد الله الاكبر، غدير
ثانى ، عيد فطر دوم ، روز فرح شيعه ، عيد اهل بيت (عليهم السلام )، روز قتل منافق ،
روز قبولى اعمال ، روز پيروزى مظلوم ، روز دوستى مؤ منين ، روز پرهيز از كبائر، روز
نابودى ضلالت و گمراهى ، روز شكر گزارى .
ماجراى قتل عمر
عمر بن خطاب به دست ابولؤ لؤ كه نامش فيروز و غلام مغيره بن شعبه بود، چند
ضربه خنجر خورده كه منجر به مرگ او شد(190)
م
بنابر مشهور(191)
هنگامى كه ابولؤ لؤ ضربه ها را بر عمر زد و خواست فرار كند، عده اى مانع شدند، و 12
نفر را مجروح كرد كه شش نفر از آنها مردند(192).
ماجرا از اين قرار بود كه قبل از تكبير نماز ابولؤ لؤ جلو آمد، و ضربه بر كتف و
ضربه اى ديگر بر خاصره عمر زد. عمر افتاد، و عده اى جمع شدند و او را به خانه اش
بردند. نزديك بود خورشيد طلوع كند كه نماز را عبد الرحمن بن عوف با مردم خواند.
عمر در بستر مرگ
هنگامى كه عمر را به خانه بردند مقدارى نبيذ آوردند و او خورد ولى از
قسمتهاى ضربت خورده خارج شد و معلوم نشد از كجا خارج شده زير با خون هم رنگ بود.
لذا عده اى گفتند: خليفه شير بخورد زيرا سفيد است و معلوم مى شود. شير را خورد و از
محل ضربه ها خارج شد. حاضرين براى دل گرمى گفتند: ((مانعى
ندارد، ضررى نمى زند))! اما ضربه هاى جناب ابولؤ لؤ كارگر شد
و به خليفه سابق ملحق شد. در روز سوم در جنب ابوبكر دفن شد(193).
عمر مدت ده سال و شش ماه و چهار شب خلافت كرد. او اولين كسى بود كه نام خود را امير
المؤ منين گذاشت ، و ابوموسى اشعرى اولين نفرى بود كه او را در منبر به اين نام
خطاب كرد(194).
بدعت عمر براى آينده خلافت
عمر به ابن عباس گفت : اين خلافت را به چه كسى واگذار كنم ؟ او على بن ابى
طالب (عليه السلام ) را پيشنهاد كرد و گفت : شجاعت و فضيلت و قرابت و سبقت در
اسلامش معلوم است . عمر گفت : در طبع او مزاح است ! ابن عباس گفت : درباره عثمان چه
مى گويى ؟ عمر گفت : اگر او خليفه شود بنى اميه را بر گرده مردم مسلط مى نمايد.
ابن عباس گفت : در باره طلحه چه مى گويى ؟ عمر گفت : مردى متكبر است پيامبر را با
كلامى كه روز نزول آيه حجاب گفت آزرده است . او هنگام نزول آيه حجاب گفته بود:
((وقتى از دنيا برود ما زنانش را به عقد خود در مى آوريم
)).
ابن عباس گفت : درباره زبير بن عوام چه مى گويى ؟ گفت : او مرد شجاعى است ، ولى
بسيار بخيل است . مردى بدخو و مفسد است ، كه گاهى انسان و گاهى كافر است . در مورد
سعد و قاص گفت : مردى متكبر و متعصب است و به كار خلافت نمى آيد. ابن عباس گفت : در
مورد عبد الرحمن نظرت چيست ؟ عمر گفت : او مرد ضعيف القلبى است
(195).
عمر هنگام مرگ امر خلافت را به شورى واگذار كرد و ابوطلحه انصارى را طلبيد و به او
گفت : بعد از مرگ من با پنجاه نفر از انصار با شمشيرهاى كشيده شش نفر را در خانه
عايشه حاضر كنيد: على بن ابى طالب (عليه السلام )، عثمان ، طلحه ، زبير، سعد بن ابى
و قاص ، عبد الرحمن بن عوف . آنگاه سه روز آنها را مهلت دهيد، و بعد از آن اگر چهار
يا پنج نفر بر نظرى متفق شدند و دو يا يك نفر مخالفان آنان بودند، مخالفين را به
قتل برسانيد، و اگر سه نفر نظرى داشتد و سه نفر نظر ديگرى داشتند، آن طرف كه عبد
الرحمن بن عوف در اوست مقدم بداريد و سه نفر ديگر را گردن بزنيد، و اگر بعد از سه
روز بر امرى اتفاق نكردند، هر شش نفر را گردن بزنيد.