صفر الخير
در ماه صفر ثقل حوادث بر دوش سنگينى مى كند. ادامه عزاى امام حسين (عليه
السلام ) از يك سو، شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امام مجتبى و امام رضا
(عليهم السلام ) از سوى ديگر، آغاز غصب خلافت از جهت ديگر مصائب پشت سرهمى است كه
در اين ماه بايد سوگوار آن باشيم . در روزهاى
1،2،5،7،8،9،11،12،14،15،19،20،24،26،27،28،29،30 اين ماه وقايعى رخ داده كه در يك
نگاه به اين صورت قابل تقسيم است :
وقايع مربوط به كربلا، كه از وارد كردن سر مطهر امام حسين (عليه السلام ) به شام
آغاز مى شود. در پى آن ورود اهل بيت (عليهم السلام ) به شام و سپس مجلس يزيد است .
شهادت حضرت رقيه (عليه السلام ) نيز پيرو آن اتفاق افتاده است . آزادى اهل بيت
(عليهم السلام ) از زندان شام و بازگشت اهل بيت (عليهم السلام ) از شام به كربلا، و
ورود جابر در اربعين براى زيارت سيد الشهداء (عليه السلام ) و ملحق شدن راءس مطهر
امام حسين (عليه السلام ) به بدن مطهر در كربلا وقايع بعدى است .
مصائب معصومين ديگر از بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آغاز مى شود. شهادت
آن حضرت و آغاز مصائب حضرت زهرا (عليه السلام ) مرحله اول آن است . شهادت امام
مجتبى (عليه السلام ) و امام رضا (عليه السلام ) نيز مصائب بعدى است .
وفات حضرت سلمان ، شهادت عمار ياسر، شهادت محمد بن ابى بكر و شهادت زيد بن على بن
الحسين (عليه السلام ) وقايع ديگرى است كه در اين ماه اتفاق افتاده است .
در كنار اين مصائب ، ولادت موسى بن جعفر (عليه السلام ) خبر خوشى است كه در اين ماه
باعث سرور دوستان اهل بيت (عليهم السلام ) مى گردد.
در خواست كتف توسط پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و تشكيل لشكر اسامه از وقايع
آخرين سال عمر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است . آغاز امامت امير المؤ منين
(عليه السلام ) كه در واقع آغاز غصب خلافت آن حضرت است دنباله همان روزهاى تلخ است
. شروع جنگ صفين ، ليله الهرير در پايان جنگ صفين ، مسئله حكمين ، و سپس جنگ نهروان
برگهايى از روزگار خلافت امير المؤ منين (عليه السلام ) است .
1 صفر
1. وارد كردن سر مطهر امام حسين (عليه السلام ) به شام
بنى اميه اين روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسين (عليه السلام ) به شام
عيد قرار دادند(76).
2. ورود اهل بيت (عليهم السلام ) به
شام
(77)
با رسيدن خبر نزديك شدن اسراى اهل بيت (عليهم السلام ) به دمشق ، يزيد
دستوراتى صادر كرد:
1. تاجى جواهر نشان و تختى مرصع به سنگهاى قيمتى آماده كنند.
2. بزرگان هر صنف با كمك يكديگر شهر را در كمال زيبايى زينت نمايند.
3. تمام اهل شهر لباسهاى زينتى بپوشند و خود را بيارايند.
4. همگى در معابر رفت و آمد نموده ، به يكديگر تبريك بگويند.
5. پس از آمادگى كامل با طبل و شيپور به استقبال اسرا بروند.
6. جارچيان در شهر جار بزنند: سرهاى بريده و زنان و اطفال كسانى بر شهر وارد مى
شوند كه به قصد براندازى حكومت عازم عراق بوده اند، ولى عامل خليفه يعنى ابن زياد
آنها را كشته است . هر كس خليفه را دوست دارد امروز شادى نمايد.
شاميان پست نيز كوتاهى نكرده بر فراز بامها بيرقهاى رنگارنگ برافراشتند و در هر
گذرى بساط شراب پهن كردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوى
دروازه كوفه در دمشق مى رفتند و عده اى از شهر خارج شده بودند. اين در حالى بود كه
اهل بيت مصيبت زده و داغدار پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را - كه جبرئيل امين
پاسبان حريم محترمشان بود - همراه با نيزه داران تازيانه به دست و بى رحم وارد
دروازه ساعات كردند. آن نابخردان پست همينكه جمع نورانى اسرار را ديدند زبان به
جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه كردند قلم را يارى نوشتنش
نيست
(78).
3. شروع جنگ صفين
(79)
پس از بى نتيجه ماندن نامه ها و موعظه هاى امير المؤ منين (عليه السلام ) به
معاويه در ماه محرم ، در روز چهارشنبه اول صفر سال 38 ه لشكر امير المؤ منين (عليه
السلام ) در مقابل لشكر شام صف كشيدند. لشكر حضرت 90 هزار نفر و لشكر معاويه 85
هزار نفر بودند(80).
لشكر كفر، آب را بر لشكر حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) بستند، ولى پس از
گرفتن و باز نمودن آب توسط امام حسين (عليه السلام ) لشكر حضرت مانع از رسيدن آب به
لشكر معاويه نشدند.
حضرت پس از شهادت تعدادى از اصحابشان يكباره با ده هزار نفر از طائفه ربيعه به لشكر
معاويه حمله كردند و صفوف آنان را بر هم ريختند و تا قبه معاويه رسيدند و فرمودند:
اى معاويه ، براى چه مردم را به كشتن مى دهى ؟ بيا با من مبارزه كن تا هر كدام از
ما كشته شود خلافت از ديگرى باشد!
عمرو عاص به معاويه گفت : على با تو به انصاف سخن گفت . معاويه گفت : اما تو در اين
مشورت انصاف ندادى ، چه اينكه هر كس به مصاف او بيرون رود به سلامت بازنگردد! از
اينجا بود كه معاويه عمرو عاص را به اجبار به جنگ حضرت فرستاد حضرت همينكه او را
شناخت شمشير را بلند كرد تا او را به درك بفرستد، ولى عمرو عاص حيله كرد و عورت خود
را مكشوف ساخت . آن حضرت رو از آن بى حيا برگردانيد و آن خبيث فرار كرد.
سرانجام با حيله چند برگ از قرآن بر سر نيزه كردند، و ماجراى حكمين پيش آمد.
2 صفر
1. مجلس يزيد
در اين روز بنابر نقلى اسراى آل رسول را وارد مجلس يزيد كردند(81).
جا دارد فكر كنيم چه كسانى را با چه حالتى وارد بر چگونه مجلسى كردند؟
2. شهادت زيد بن على بن الحسين (عليه
السلام )
در سال 121 ه زيد بن على بن الحسين (عليه السلام ) در كوفه
(82) به شهادت رسيد. خروج او در اول محرم بوده است
(83). پس از دفن در اين روز يا 19 ربيع الاول قبر او را شكافتند و
بدن آن بزرگوار را از قبر خارج نمودند و به زمين كشيده به دار زدند(84).
5 صفر
1. شهادت حضرت رقيه (عليه السلام )
(85)
در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه حضرت رقيه مظلومانه به شهادت رسيد. نام شريفش
((رقيه ))، ((فاطمه
)) و ((زينب ))
است . پدرشان مولانا الشهيد اباعبدالله الحسين (عليه السلام ) و مادرشان ام اسحاق
است .
ولادت آن حضرت در مدينه بود و در سن سه سالگى يا بيشتر در محرم 61 هجرى با پدر
بزرگوارش به كربلا آمد. قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجويى
اباعبدالله (عليه السلام ) قرار گرفت تا آنجا كه به خواهرش حضرت زينب (عليه
السلام ) در مورد او سفارش فرمود. بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) و اهل بيت
و اصحاب ، همراه با اسرا به كوفه و شام برده شد و در مسير چهل منزل راه شام رنجهاى
فراوانى ديد.
در شام بعد از ديدن سر نورانى پدر با پيشانى شكسته در خرابه ، آنقدر ناله زد و
گريست تا به ملكوت اعلا پيوست ، و بدن شريف آن حضرت را شبانه دفن كردند.
از كهن ترين منابعى كه نام آن حضرت بالفظ رقيه ياد شده قصيده سيف بن عميره نخعى
كوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى كاظم (عليهما السلام ) است :
و عبدكم سيف فتى ابن عميره |
|
عبد لعبد عبيد حيدر قنبر |
و سكينه عنها السكينه فارقت |
|
لما ابتديت بفرقه و تغير |
و رقيه رق الحسود لضعفها |
|
و غدا ليعذرها الذى لم يعذر |
و لام كلثوم يجد جديدها |
|
لثم عقيب دموعها لم يكرر |
لم اءنسها و سكينه و رقيه |
|
يبكينه بتحسر و تزفر(86)
|
شواهد و مدارك درباره وجود شريف آن حضرت ، و بودن قبر آن حضرت در مكان فعلى حرم
مطهر، همراه با معجزات و كراماتى از آن مخدره مظلومه بسيار است كه در پاورقى به
قسمتى از آنها اشاره مى شود(87).
7 صفر
1. شهدت امام مجتبى (عليه السلام )
بنابر نقلى در اين روز در سال 49 ه امام مجتبى (عليه السلام ) در سن 47
سالگى در مدينه به شهادت رسيد(88).
ولى اشهر بين علماى اماميه شهادت حضرت در آخر ماه صفر است
(89).
2. ولادت امام موسى بن جعفر (عليه
السلام )
بنابر مشهور در اين روز (يكشنبه ) به سال 128 ه در ((ابواء))
بين مكه و مدينه حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) به دنيا آمدند(90).
پدر والا مقام آن حضرت امام صادق (عليه السلام ) و مادر ايشان حميده المصفاة (عليه
السلام ) مى باشند(91).
مشهورترين لقبهاى آن حضرت صالح ، صابر، امين و كاظم ، و مشهورترين كنيه آن حضرت
ابوالحسن است . اگر چه امير المؤ منين (عليه السلام ) و امام زين العابدين (عليه
السلام ) هم مكنى به اين كنيه اند، ولى در كتب اخبار از امام كاظم (عليه السلام )
به ابوالحسن اول ، واز امام رضا (عليه السلام ) به ابوالحسن ثانى و از حضرت عادى
(عليه السلام ) به ابوالحسن ثالث تعبير مى كنند. البته گاهى به خاصر تقيه ، از آن
حضرت به عنوان عبد صالح ، فقيه و عالم نيز تعبير كرده اند(92).
8 صفر
1. وفات حضرت سلمان (رحمه الله )
حضرت سلمان (رحمه الله )در سال 36 ه در سن 250 سالگى - و بنابر نقلى 350
سالگى
(93) - در مدائن از دنيا رفت
(94). او را سلمان بن الاسلام و سلمان پاك و سلمان محمدى لقب داده
اند(95)،
و در خطاب به او گفته اند: السلام عليك يا من خلط ايمانه
باءهل البيت الطاهرين
(96).
امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند: ((سلمان از كسانى
بود كه بر حضرت زهرا (عليه السلام ) نماز خواند(97))).
همچنين امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: ((سلمان علم اول و
آخر را درك كرد، و او دريايى است كه هر كسى را بهره اى از آن نيست ، و او از مال
اهل بيت است
(98))).
شرح حال آن بزرگوار در كتابهاى مختلف بيان شده ، و در بزرگى مقام و قدر او همين
اندازه بس كه مولانا امير المؤ منين (عليه السلام ) وسايل غسل و كفن او را آوردند و
او را غسل داده كفن نمودند و بر او نماز خوانده دفن نمودند(99).
جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) عرضه داشت : ((اشتياق
بهشت به سلمان بيشتر از اشتياق او به بهشت است
(100))).
9 صفر
1. شهادت عمار و خزيمة
در اين روز در سال 37 ه عمار ياسر به سن 93 سالگى و خزيمة بن ثابت در جنگ
صفين به شهادت رسيدند(101).
پدر عمار جناب ياسر بن عامر است ، و او اول مردى در اسلام بود كه در مكه به دست
مشركين به شهادت رسيد. مادر عمار جناب سميه بود كه بر اذيت كفار مكه صبر فراوان
كرد، و اولين زن شهيده در اسلام بود كه به دست ابوجهل به شهادت رسيد.
اما عمار را ابوالعاديه و ابوحواء سكسكى شهيد كردند. زمانى كه خبر به امير المؤ
منين (عليه السلام ) رسيد بسيار محزون شد و بر بالين عمار آمد و سر او را بر زانو
نهاد و با حزن و اندوه فراوان اشعارى در بى وفايى دنيا و دورى از دوستان قرائت
فرمود. سپس فرمود: ((انا لله و انا اليه راجعون . هر كس بر
قتل عمار غمگين نباشد او را از مسلمانى بهره اى نيست . بهشت نه يك بار بلكه بارها
بر عمار واجب شده است
(102))).
2. جنگ نهروان
در نهم صفر سال 39 ه فتح نهروان واقع شد؛ و ذوالثديه رئيس خوارج به درك
واصل شد(103).
11 صفر
1. ليله الهرير در جنگ صفين
خاتمه جنگ صفين نبرد ((ليله الهرير))
در شب جمعه يازدهم ماه صفر سال 38 ه بود. در آن شب سپاه معاويه از شدت سرما مانند
سگ صدا مى كردند، چون ((هرير )) به
صداى سگ مى گويند.
امير المؤ منين (عليه السلام ) ذوالفقار به دست و سوار بر اسب پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) شمشير مى زد و به هر شمشيرى كه مى زد تكبير مى گفت و شجاعى را به خاك
مى افكند. مقتولين به دست آن حضرت در آن شب بيش از 500 نفر نقل شده است ، و تا صبح
مشغول جنگ بودند به گونه اى كه ذوالفقار چند مرتبه خميده شد و آن بزرگوار با زانوى
مبارك آن را راست نمودند.
در اين جنگ جمعى از لشكر امير المؤ منين (عليه السلام ) به شهادت رسيدند، كه از
جمله آنها عمار ياسر، اويس قرنى ، هاشم مرقال ، پسر هاشم خزيمه بن ثابت ، صفوان بن
حذيفه و عبدالله بن بديل با برادرش عبدالرحمن بن بديل ، عبدالله بن حارث برادر
مالك اشتر، كه از خواص امير المؤ منين (عليه السلام ) بودند.
از لشكر معاويه جمع كثيرى به درك واصل شدند، و اين جنگ 14 ماه به طول انجاميد(104).
سرانجام با حيله عمرو عاص و نفاق عده اى مثل اشعث بن قيس كندى كار به حكميت كشيد.
12 صفر
1. حكمين در صفين
(105)
صبح دوازدهم يا سيزدهم
(106) ماه صفر سال 38 ه لشكر امير المؤ منين (عليه السلام ) مهياى
جنگ شدند، اما عمرو عاص حيله نمود و دستور داد تا قرآنها را بر سر نيزه كنند. صفوف
جلو لشكر كفر و رقهايى از قرآن و در ديگر صفوف هر كس هر چه داشت بر سر نيزه كرد!! و
فرياد مى زدند: لا حكم الا لله ! منافقين مانند اشعث
بن قيس ، با تضعيف روحيه لشكر حضرت آنان را به اخيار حكمين ترغيب كردند. هر چه امير
المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند كه اين نيرنگ است ، و من كلام الله ناطق هستم
نتيجه نداد. سرانجام قرار بر اين شد كه هر لشكر حكمى از جانب خود معين كند تا حكم
ايشان را هر دو طرف بپذيرند.
معاويه عمرو عاص را معرفى كرد و امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
((اگر ناچار هستيم ، عبدالله بن عباس ، و الا مالك اشتر نخعى
حكم باشد)).
اشعث و جماعت قراء و حافظين كه بعدا جزء خوارج شدند راضى به هيچكدام از اين دو
نشدند و گفتند: ((فقط عبد الله بن قيس يعنى ابوموسى اشعرى
)). نفاق منافقين نتيجه داد و ابوموسى و عمرو عاص در
((دومه الجندل )) - كه قلعه اى است
بين مدينه و شام - جمع شدند، و با توجه به عداوتى كه هر دو نسبت به بنى هاشم خصوصا
حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) داشتند و با مكر و حيله عمرو عاص حضرت را به
ظاهر عزل نمودند. ابوموس از جمله منافقينى بود كه در شب عقبه (بعد از غدير) قصد قتل
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را داشتند(107).
بدين ترتيب فرداى آن روز در بين جمعيت ابوموسى به عمرو گفت : تو بايست و معاويه را
از امارت خلع كن ، تا من - على بن ابى طالب (عليه السلام ) را خلع نمايم . عمرو عاص
گفت : من هرگز بر تو كه عامل ابوبكر و عمر بوده اى و در ايمان و هجرت بر من تقدم
داشته اى ، سبقت نمى گيرم ! ابن عباس گفت : ابوموسى ! پسر نابغه تو را فريب ندهد،
ولى او به گفته ابن عباس گوش نداد و ايستاد و انگشتر از دست بيرون كرد و گفت : من
على و معاويه را از خلافت عزل نمودم و ساكت شد.
عمرو عاص ملعون ايستاد و گفت : ((مردم شنيديد كه ابوموسى ،
على از خلافت عزل كرد. من هم او را از خلافت عزل نموده ، و آن را براى معاويه بن
ابى سفيان ثابت مى نمايم كه او سزاوارتر است ، و من بعنوان منصوب كردن معاويه
انگشتر به دست مى كنم ))!
حكمين براى عوامفريبى فحش و دشنام بسيارى به يكديگر دادند و دست به گريبان يكديگر
شدند و شريح قاضى تازيانه اى بر سر عمرو عاص زد. ابوموسى از ترس اصحاب حضرت امير
المؤ منين (عليه السلام ) به مكه پناهنده شد. همه اين مطالب در حالى بود كه پيامبر
(صلى الله عليه و آله ) در غزوه دومه الجندل ابوموسى را از اين كار خبر دادند و
فرمودند: ((حكمين در دومه الجندل گمراهند و گمراه مى كنند
كسانى را كه از آنها تبعيت كنند(108))).
امير المؤ منين (عليه السلام ) پس از اين واقعه در قنوت نوافل ابوموسى و سه نفر
ديگر را اين گونه لعن مى فرمود: الله العن معاويه و عمرا
واباالاعور السلمى و اباموسى الاشعرى
(109).
14 صفر
1. شهادت محمد بن ابى بكر
در اين روز در سال 38 ه محمد بن ابى بكر در سن 28 سالگى به دستور معاويه و
عمرو عاص به وسيله زهر به شهادت ريد، و به قولى در نيمه جمادى الثانى بوده است
(110).
بعد از شهادت ، او را در شكم حمار مرده اى گذاشتند و سوزاندند(111).
قبر منصور به او از مابقى بدن سوخته آن بزرگوار است . دشمنان اهل بيت (عليهم السلام
) هنگامى كه كنار قبر آن بزرگوار مى روند پشت به قبر مى كنند و براى ابوبكر فاتحه
مى خوانند!؟
15 صفر
1. ابتداى بيمارى پيامبر (صلى الله عليه و آله )
(112)
بيمارى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه منجر به رحلت آن حضرت شد از نيمه
ماه صفر آغاز شد.
20 صفر (اربعين )
1. اربعين سيد الشهداء (عليه السلام )
در چنين روزى چهل روز از فاجعه مولمه شهادت امام حسين (عليه السلام ) و اهل
بيت و اصحاب باوفايش مى گذرد. بر دوستان و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام ) لازم است
كه با پوشيدن لباس مشكى ، تعطيل كار و برپايى مجلس عزا و شركت در مجالس سينه زنى و
ذكر مصيبت اين روز را تعظيم نمايند.
2. زيارت جابر از كربلا
در اين روز در سال 61 ه جناب جابر بن عبد الله انصارى و همراهانش قريب به
چهل روز بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) از مدينه به كربلا وارد شدند(113).
او به همراه عطيه قبر حبيبش سيد الشهداء (عليه السلام ) را زيارت كرد.
3. بازگشت اهل بيت (عليهم السلام ) به
كربلا
بنابر مشهور در چنين روزى اهل بيت (عليهم السلام ) از شام به كربلا بازگشتند(114).
4. ملح شدن راءس مطهر امام حسين (عليه
السلام ) به بدن مطهر
در اين روز - بنا بر قول يد مرتضى - راءس شريف امام حسين (عليه السلام )
توسط امام زين العابدين (عليه السلام ) از شام به كربلا آورده شد و به بدن مطهر آن
حضرت ملحق گرديد(115).
25 صفر
1. طلب كتف توسط پيامبر (صلى الله عليه و آله )
در اين روز پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دوات و كتف طلبيدند تا بنويسند كه
خلافت بلافصل براى امير المؤ منين (عليه السلام ) است ، ولى عمر مانع از اين كار شد
و به ساحت اقدس نبوى (صلى الله عليه و آله ) جسارت كرد و گفت :
ان الرجل ليهجر: ((اين مرد
هذيان مى گويد))!
همچنين پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در اين روز بر منبر رفتند و خطبه خواندن و
مردم را موعظه نمودند و به پيروى از قرآن و عترت فراخواندند(116).
26 صفر
1. تجهيز لشكر اسامه
در اين روز در سال 11 ه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به عده اى خاص از
صحابه و به خصوص ابوبكر و عمر و عثمان امر فرمودند براى سفر به روم و جنگ با روميان
به اميرى اسامه بن زيد آماده شوند. آنان از اين امر كراهت داشتند و نسبت به
فرماندهى اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) اعتراض
كردند. حضرت فرمودند: ((خدا لعن كند كسى را كه از لشكر اسامه
تخلف كند))، ولى با اين همه ابوبكر و عمر و عثمان تخلف كردند
و بازگشتند(117)!
28 صفر
1. شهادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله )
شهادت جانگداز و مظلومانه اشرف مخلوقات خاتم الانبياء محمد بن عبد الله (صلى
الله عليه و آله ) در سال 11 ه در سن 63 سالگى به وسيله سم
(118) بوده است ؛ و طبق رواياتى عايشه و حفصه آن حضرت را مسموم كرده
اند(119)!
در 24 سفر بيمارى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شدت يافت
(120). پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هنگام بيمارى فرمودند: حبيبم
را نزد من حاضر كنيد. عايشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند. پيامبر
(صلى الله عليه و آله ) روى مبارك خويش را از آنان برگردانيد و فرمود:
((حبيبم را نزد نم حاضر كنيد)). سپس
دنبال على بن ابى طالب (عليه السلام ) فرستادند. چون نظر مبارك به آن حضرت افتاد او
را نزد خود خواند و كلماتى به حضرت فرمود. هنگامى كه على بن ابى طالب (عليه السلام
) از نزد آن حضرت خارج شد، عمر و ابوبكر به او گفتند: ((خليلت
به تو چه گفت ))؟ فرمود: ((هزار باب
علم به من حديث كرد كه از هر باب هزار باب ديگر باز مى شود(121))).
وصاياى پيامبر (صلى الله عليه و آله )
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در لحظات آخر عمر خود وصيتهايى به امير المؤ
منين (عليه السلام ) فرمودند و جبرئيل و ميكائيل و ملائكه مقربين را بر آن وصيت
شاهد گرفتند. از جمله آن كلمات كه جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى
فرمود و امير المؤ منين (عليه السلام ) مى شنيد اين بود ((خمست
را غصب مى كنند و پرده احترامت (حرمتت ) را مى درند و محاسنت به خون سرت رنگين مى
شود)).
امير المؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايند: هه هنگامى كه آن كلام را فهميدم ، فرياد
زدم و بر روى زمين افتادم )). بعد فرمايشاتى به حضرت زهرا
(عليه السلام ) و حسنين (عليهما السلام ) فرمودند. سپس آن وصيت با چند مهر از طلا
كه آتش به آن نرسيده بود (و ساخته دست بشر نبود) مهر شد و به امير المؤ منين (عليه
السلام ) تحويل داده شد(122).
غسل و نماز بر بدن پيامبر (صلى الله
عليه و آله )
امير المؤ منين (عليه السلام ) پس از غسل دادن آن حضر به تنهايى بر ايشان
نماز خواندند(123).
مردم به جز اصحاب سقيفه در مسجد جمع شده بودند و در فكر نماز بر پيامبر (صلى الله
عليه و آله ) و دفن حضرت بودند. امير المؤ منين (عليه السلام ) آمدند و فرمودند:
((رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) امام ما است در زمان حيات
و پس از وفاتش ))، كنايه از اينكه براى نماز بر بدن آن
بزرگوار نماز به صورت جماعت نمى خوانيم . در اين هنگام مردم دسته دسته داخل مى شدند
و بدون امام آيه ان الله و ملائكته يصلون على النبى ، يا
ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(124)
را سه بار مى گفتند و بيرون مى آمدند.
دفن بدن مبارك پيامبر (صلى الله عليه
و آله )
بعد حضرت مولى الموحدين (عليه السلام ) فرمودند: خداوند در هر مكانى كه روح
پيامبرش را قبض مى كند راضى است كه در همان مكان دفن شود، و من آن حضرت را در حجره
اى كه از دنيا رفته دفن مى كنم .
امير المؤ منين (عليه السلام ) با كمك ديگران قبرى حفر كردند و بدن حضرت را داخل
قبر قرار دادند. سپس آن حضرت داخل قبر رفت و صورت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را
باز كرد و گونه راست را بر زمين گذاشته در لحد را بستند و خاك روى آن ريختند(125).