درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام جلد ۳

حجة الاسلام والمسلمين رسولي محلاتي

- ۱۰ -


قسمت دهم

داستان شق القمر

در مقاله پيشين بحث كوتاهى درباره معجزه و معنا و كيفيت‏آن بمقدارى كه با بحث تاريخى ما تناسب داشت مطالبى به‏اطلاع شما رسيد،و اينك برخى از معجزات مشهور رسول‏خدا(ص)را كه مدرك قرآنى هم دارد و بنا بگفته اهل تاريخ درهمان سالهاى آخر توقف آنحضرت در مكه معظمه اتفاق افتاده‏براى شما نقل مى‏كنيم و يكى از آنها داستان شق القمر است كه‏ضمن چند بخش ذيلا مى‏خوانيد:

1- تاريخ وقوع اين معجزه

در اينكه اين معجزه در زمان رسول خدا(ص)و در مكه انجام‏شده اختلافى در روايات و گفتار محدثين نيست و مسئله‏اجماعى است،ولى در مورد تاريخ آن اختلافى در روايات‏و كتابها بچشم مى‏خورد.

از مرحوم طبرسى در اعلام الورى و راوندى در خرائج نقل شده كه گفته‏اند اين داستان در سالهاى اول بعثت اتفاق افتاد (1) ولى‏مرحوم علامه طباطبائى در تفسير الميزان در دو جا ذكر كرده كه‏اين ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد (2) و در يك‏جاى آن از پاره‏اى روايات نقل كرده كه:

اين داستان در آغاز شب چهاردهم ذى حجه پنج‏سال قبل ازهجرت اتفاق افتاد.و مدت آن نيز اندكى بيش نبود.

2- چگونگى ماجرا

در روايات مختلفى كه در تواريخ شيعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالك و ديگران نقل شده عموما گفته‏اند: اين معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قريش و مشركان مانندابو جهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و ديگران انجام شد،بدين‏ترتيب كه آنها در يكى از شبها كه تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا(ص)آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده اين ماه دو نيم شود!رسول خدا(ص) بدانها گفت:اگر من اينكار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟ گفتند:آرى،و آنحضرت از خداى خود درخواست اين معجزه راكرد و ناگهان همگى ديدند كه ماه دو نيم شد بطورى كه كوه‏حرا را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و دو نيمه آن به هم‏چسبيد و همانند اول گرديد،و رسول خدا(ص)دوبار فرمود: «اشهدوا،اشهدوا»يعنى گواه باشيد و بنگريد!

مشركين كه اين منظره را ديدند بجاى آنكه به آنحضرت‏ايمان آورند گفتند!«سحرنا محمد»محمد ما را جادو كرد،و ياآنكه گفتند:«سحر القمر،سحر القمر»ماه را جادو كرد!

برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو كرده مردم شهرهاى‏ديگر را كه جادو نكرده!از آنها بپرسيد،و چون از مسافران‏و مردم شهرهاى ديگر پرسيدند آنها نيز مشاهدات خود را در دو نيم‏شدن ماه بيان داشتند (3) .

و در پاره‏اى از روايات آمده كه اين ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحين حديث گفته‏اند:منظور از دو بار همان دوقسمت‏شدن ماه است نه اينكه اين جريان دو بار اتفاق افتاده‏باشد. (4)

و البته مجموع رواياتى كه درباره اين معجزه وارد شده حدود بيست روايت ميشود كه در كتابهاى حديثى شيعه و اهل سنت‏مانند بحار الانوار و سيرة النبوية ابن كثير و در المنثور سيوطى وديگران نقل شده.

3- گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روايات در اين باره

عموم محدثين و علماى اسلامى درباره وقوع اين معجزه ازرسول خدا(ص)ادعاى اجماع و تواتر روايات را كرده‏اند چنانچه‏مرحوم طبرسى از علماى شيعه در مقام رد گفتار مخالف گفته:

«المسلمين اجمعوا على ذلك فلا يعتد بخلاف من خالف فيه...» (5)

مسلمانان بر انجام اين معجزه اجماع دارند و از اينرو بگفتار مخالف‏اعتنائى نيست.

و ابن شهر آشوب در مناقب گويد:

«اجمع المفسرون و المحدثون سوى عطاء و الحسن و البلخى فى قوله‏«اقتربت الساعة...»انه اجتمع المشركون.و آنگاه داستان را نقل‏كرده‏» (6) .

و از علماى اهل سنت نيز فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب درتفسير سوره قمر گويد:

«المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فيه‏الانشقاق...» (7) .

مفسران همگى بر اين عقيده‏اند كه در ماه انشقاق پديد آمد و دو نيم شد...

و سپس داستان را بهمانگونه كه ما نقل كرديم بيان مى‏كند. و از قاضى در شفاء نقل شده كه گفته:

«اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق‏». (8)

چنانچه ابن كثير در سيرة النبوية گويد:

«و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلك فى زمنه عليه الصلاة و السلام‏و جاءت بذلك الاحاديث المتواترة من طرق متعددة تفيد القطع عند من‏احاط بها و نظر فيها» (9) .

-مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حديثهاى متواتره‏نيز از طرق متعدده در اين باره رسيده كه براى هر كس كه بدانها احاطه داشته ودر آنها نظر افكنده موجب قطع خواهد شد.

و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نيزفرموده:

«آية شق القمر بيد النبى(ص)بمكة قبل الهجرة باقتراح من المشركين مما تسلمها المسلمون بلا ارتياب منهم‏».

-معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص)در مكه پيش از هجرت بنابدرخواست مشركان از موضوعاتى است كه مسلمانها همگى وقوع آنرا مسلم‏دانسته و ترديدى در آن نكرده‏اند.

و از دانشمندان معاصر اهل سنت نيز دكتر سعيد بوطى‏نويسنده كتاب فقه السيرة در اينباره گويد:

«و هذا امر متفق عليه بين العلماء انه قد وقع فى زمان النبى(ص)و انه‏كان احدى المعجزات‏» (10) .

-و اين چيزى است كه ميان علماء مورد اتفاق است كه در زمان رسول‏خدا(ص)اتفاق افتاده و يكى از معجزات اوست.

و اين بود نمونه‏هائى از گفتار علماء و محدثين شيعه واهل سنت در اينباره،و از اينرو بهتر آنست كه از ذكر گفته‏هاى‏مخالفان صرفنظر كرده و بدنبال بخش بعدى برويم و انشاء الله‏تعالى در پايان مقاله به برخى از شبهات آنها پاسخ خواهيم داد.

4- دليلى از قرآن كريم

بجز برخى معدود از اهل تفسير همانگونه كه در خلال‏بحثهاى گذشته گفته شد:عموم مفسران شيعه و اهل سنت گفته‏اند:آيه مباركه:

«اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحرمستمر».

-قيامت نزديك شد و ماه شكافت،و اگر معجزه‏اى ببينند روى بگردانند وگويند جادوئى است مستمر.

درباره همين معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو ميكند كه مشركان درخواست چنين معجزه‏اى كردند و چون‏به وقوع پيوست روى گردانده و گفتند:جادوئى است مانندجادوهاى ديگر.

تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده كه گفته‏اند:«انشق‏» در اينجا معناى‏«سينشق‏»است‏يعنى بزودى در قيامت ماه دونيم خواهد شد و اينكه بلفظ ماضى آمده بخاطر اينكه محققا واقع‏خواهد شد،ولى اين تفسير بگفته علامه طباطبائى و ديگران بسياربى‏پايه است و دلالت آيه بعدى كه مى‏فرمايد:«و ان يرو آية‏يعرضوا،و يقولوا سحر مستمر»آنرا رد مى‏كند براى اينكه سياق آن‏آيه روشن‏ترين شاهد است‏بر اينكه منظور از«آيت‏»معجزه بقول‏مطلق است،كه شامل دو نيم كردن ماه هم ميشود،يعنى حتى‏اگر دو نيم شدن ماه را هم ببينند ميگويند سحرى است‏پشت‏سر هم،و معلوم است كه روز قيامت روز پرده پوشى نيست،روزيست كه همه حقايق ظهور مى‏كند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مى‏گردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنين روزى هم بعد از ديدن‏«شق القمر»باز بگويند اين سحرى‏است مستمر،پس هيچ چاره‏اى نيست جز اينكه بگوئيم شق القمرآيت و معجزه‏اى بوده،كه واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت كند،و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند وبگويند سحر است.

نظير تفسير بالا در بى‏پايگى گفتار بعضى ديگر است كه‏گفته‏اند:كلمه‏«آيت‏»اشاره است‏بآن مطلبى كه رياضى دانان‏اين عصر بآن پى برده‏اند،و آن اينستكه كره ماه از زمين جداشده، همانطور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده،پس جمله‏«و انشق القمر»اشاره است‏بيك حقيقت علمى،كه در عصرنزول آيه كشف نشده بود،بعد از صدها قرن كشف شد.

وجه بى‏پايگى اين تفسير اينستكه در صورتى كه گفتاررياضى دانان صحيح باشد آيه بعدى كه مى‏فرمايد:«و ان يروا آية‏يعرضوا و يقولوا سحر مستمر»با آن نمى‏سازد،براى اينكه از احدى‏نقل نشده كه گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر.

علاوه بر اينكه جدا شدن ماه از زمين اشتقاق است،و آنچه درآيه شريفه آمده انشقاق است،و انشقاق را جز بپاره شدن چيزى‏و دو نيم شدن آن اطلاق نمى‏كنند،و هرگز جدا شدن چيزى ازچيز ديگر كه قبلا با آن يكى بوده را انشقاق نمى‏گويند.

و نظير وجه بالا در بى پايگى اين وجه است كه بعضى اختياركرده گفته‏اند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن ظلمت‏شب‏هنگام طلوع آن است،و نيز اينكه بعضى ديگر گفته‏اند: انشقاق‏قمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق.

البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست،كه انشقاق قمر يكى‏از لوازم نزديكى ساعت است.

5- پاسخ از چند اشكال

يكى از اشكالهائى كه بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص)نيز از اين جهت مشترك است‏اشكالى است كه سابق بر اين،روى فرضيه بطلميوس كه خرق‏و التيام را در افلاك محال مى‏دانستند كرده‏اند و خلاصه فرضيه‏آنها اين بود كه افلاك را اجسامى بلورين مى‏دانستند و مجموعه‏آنها را نيز نه فلك مى‏پنداشتند كه همانند ورقه‏هاى پياز روى‏هم قرار گرفته و ستارگان نيز همچون گل ميخى بر آنها چسبيده‏بود و حركت‏ستارگان را نيز با حركت افلاك مى‏گرفت،يعنى‏هر فلكى حركتى داشت و قهرا با حركت فلك گل ميخى هم كه‏بر او چسبيده بود حركت مى‏كرد،و روى اين نظريه مى‏گفتندخرق و التيام-يعنى شكسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر-دو نيم شدن ماه-و هم چنين داستان معراج‏جسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التيام در افلاك ميشد آنرامنكر شده و يا دست‏به تاويل و توجيه در آنها مى‏زدند،غافل ازآنكه قرنها قبل از جا افتادن اين نظريه غلط، قرآن كريم آنرامردود دانسته و پنبه افلاك پوسته پيازى را زده است،آنجا كه درباره خورشيد و ماه و فلك گويد:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك‏تقدير العزيز العليم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم،لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فى‏فلك يسبحون‏».

(سوره يس آيه 38-40)

كه اولا حركت و جريان را به خود خورشيد و ماه نسبت‏ميدهد،و ثانيا«فلك‏»را مدار آنها دانسته و ثالثا حركت آنها رادر اين مدار بصورت‏«شنا»و شناورى بيان فرموده،و فضاى‏آسمان بى انتها را بصورت درياى بيكرانى ترسيم فرموده كه اين‏ستارگان همچون ماهيان در آن شناورى ميكنند.و علم وكشفيات و اختراعات جديد و سفينه‏هاى فضائى و موشكها وآپولوها و لوناها نيز اين حقيقت قرآن را به اثبات رسانيد،و برهيئت‏بطلميوسى خط بطلان كشيده و در زواياى تاريخ دفن‏كرد.

و يا اين آيه كه در سوره فصلت(آيه 11)آمده كه مى‏فرمايد:«ثم استوى الى السماء و هى دخان‏»كه آسمان را همانند دودى‏دانسته،و آيات ديگر كه جاى ذكر آنها نيست.

اشكال ديگرى كه برخى به اين معجزه كرده‏اند اينستكه اگراينطور كه ميگويند قرص ماه دو نيم شده باشد بايد تمام مردم دنياديده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم اين حادثه را دررصدخانه خود ضبط كرده باشند،چون اين از عجيب‏ترين آيات‏آسمانى است،و تاريخ تا آنجا كه در دست است و همچنين‏كتب علمى هيئت و نجوم كه از اوضاع آسمانى بحث مى‏كندنظيرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنين حادثه‏اى رخ داده‏بود اهل بحث كمال دقت و اعتناء در شنيدن و نقل آن را بكارمى‏بردند،و مى‏بينيم كه نه در تاريخ از آن خبرى هست و نه دركتب علمى اثرى از آن ديده مى‏شود؟

پاسخى كه از اين اعتراض داده‏اند خلاصه‏اش اين است كه‏گفته‏اند:اولا ممكن است مردم آنشب از اين حادثه غفلت كرده‏باشند،زيرا چه بسيار حوادث جوى و زمينى رخ مى‏دهد كه مردم‏از آن غافلند،و اينطور نيست كه هر حادثه‏اى رخ دهد مردم‏بفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشت‏به پشت و سينه بسينه تا عصر ما به يكديگر منتقل كنند.

و ثانيا سرزمين حجاز و اطراف آن از شهرهاى عرب‏غيره رصدخانه‏اى نداشتند،تا حوادث جوى را ضبط كند،رصدخانه‏هائى كه در آن ايام بفرضى كه بوده باشد در شرق درهند،و در مغرب در روم و يونان و غيره بوده،در حاليكه تاريخ ازوجود چنين رصدخانه‏هائى در اين نواحى و در ايام وقوع حادثه هم‏خبر نداده و اين جريان بطوريكه در بعضى از روايات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثت‏يعنى پنج‏سال‏قبل از هجرت اتفاق افتاده.

علاوه بر اينكه بلاد مغرب كه اعتنائى باينگونه مسائل‏داشته‏اند(البته اگر در آن تاريخ چنين اعتنائى داشته بودند)بامكه اختلاف افق داشته‏اند،اختلاف زمانى زياديكه باعث ميشدآن بلاد جريان را نبينند،چون بطوريكه در بعضى از روايات‏آمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالى غروب خورشيدو اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و ميانه انشقاق ماه و دوباره متصل‏شدن آن زمانى اندك فاصله شده است،ممكن است مردم آن‏بلاد وقتى متوجه ماه شده‏اند كه اتصال يافته بوده.

از اينهم كه بگذريم،ملت‏هاى غير مسلمان يعنى اهل كليساو بتخانه را در امور دينى و مخصوصا حوادثى كه بنفع اسلام باشد متهم و مغرض مى‏دانيم،و چه بسيار حوادث مهمتر از اين راناديده گرفته و نقل نكرده‏اند.

اشكال ديگرى هم برخى با استناد به پاره‏اى از آيات كريمه‏قرآنى كرده‏اند كه مرحوم علامه طباطبائى در ذيل همين آيات‏سوره قمر نقل كرده و جواب كافى و شافى به آن داده بتفصيلى‏كه هر كه خواهد به تفسير الميزان آنمرحوم مراجعه نمايد.

و بطور كلى در پاسخ اين گونه اعتراضات و شبهات بايدبگوئيم:

ما وقتى مسئله نبوت را پذيرفتيم و به‏«غيب‏»ايمان آورده ومعجزه را قبول كرديم ديگر جائى براى بحث و رد و ايراد و تاويل‏و توجيه باقى نمى‏ماند،مگر با كدام تجزيه و تحليل مادى مسئله‏شكافتن سنگ سخت‏با ضربه چوب و بيرون آمدن دوازده چشمه‏آب گوارا قابل توجيه است (11) ،و با كدام حساب ظاهرى حاضركردن تخت‏بلقيس در يك چشم برهم زدن از صنعا به‏بيت المقدس قابل درك و قبول است (12) ،و با كدام وسيله‏اى-جزمعجزه-ميتوان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ‏«ثعبان مبين‏» تبديل نمود (13) ،و يا با زدن همان عصاى چوبين بدر يا ميتوان آنراشكافت،و دوازده شكاف در آن پديدار كرد، (14) و لشكرى عظيم‏را از آن دريا عبور داد.

اينها و امثال اينها معجزاتى است كه در قرآن كريم آمده وروايات صحيحه اثبات آنها را تضمين كرده كه از آنجمله است‏معجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمى‏توان باتئوريها و فرضيه‏هائى همچون‏«محال بودن خرق و التيام درافلاك‏»و هيئت‏بطلميوسى كه سالها و قرنها بعنوان يك قانون‏مسلم علم هيئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به‏اثبات رسيده و بصورت مضحكه‏اى در آمده دست‏بتاويل و توجيه‏اين آيات و روايات زد، چنانچه برخى در گذشته و يا امروزمتاسفانه اينكار را كرده‏اند.

و اساس اين توجيهات و تاويلات آن است كه ظاهرا اينان‏معناى صحيح‏«نبوت‏»و«وحى‏»و ارتباط انبيا را با عالم غيب و حقيقت جهان هستى ندانسته و يا همه را خواسته‏اند با فكرمادى و عقل ناقص خود فهميده و تجزيه و تحليل كنند،و قدرت‏لا يزال و بى انتهاى آفريدگار جهان را از ياد برده‏اند و در نتيجه به‏چنين تاويلاتى دست زده‏اند و گرنه بگفته‏«ويليم جونز» (15) :

-آن قدرت بزرگى كه اين عالم را آفريد از اينكه چيزى از آن‏كم كند يا چيزى بر آن بيفزايد عاجز و ناتوان نخواهد بود!

و بگفته آن دانشمند ديگر اسلامى‏«دكتر محمد سعيدبوطى‏» (16) اطراف وجود ما و بلكه خود وجودمان را همه گونه‏معجزه‏اى فرا گرفته ولى بخاطر انس و الفتى كه ما به آنها پيداكرده‏ايم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مى‏دانيم درصورتيكه در حقيقت هر كدام معجزه و يا معجزاتى شگفت‏انگيزاست.

مگر اين ستارگان بى‏شمار،و حركت اين افلاك،و قانون‏جاذبه زمين و يا ستارگان ديگر،و حركت ماه و خورشيد،و اين‏نظم دقيق و حساب شده،و خلقت اينهمه موجودات ريز و درشت‏بلكه خلقت‏خود انسان-كه آن دانشمندان بزرگ او را موجودناشناخته ناميده-و گردش خون در بدن،مسئله روح،و مسئله مرگ و حيات،و هزاران مسئله پيچيده و مرموز ديگرى كه دروجود انسان و خلقت‏حيوانات و موجودات ديگر بكار رفته وموجود است معجزه نيست!

با اندكى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همه‏را معجزه ميداند ولى از آنجا كه مانوس و مالوف بوده براى ماصورت عادى پيدا كرده و از حالت اعجازى آنها غافل شده‏ايم.

يك تذكر پايانى

همانگونه كه گفتيم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه رابراى ما از نظر قرآن و حديث صحيح به اثبات رسيده مى‏پذيريم،و اما پاره‏اى از روايات غير صحيح و به اصطلاح‏«شاذ»ى را كه دركتابها ديده مى‏شود،مانند آنكه در مسئله شق القمر نقل شده كه‏ماه به دونيم شد و بگريبان رسولخدا رفت و سپس نيمى از آستين‏راست و نيمى از آستين چپ آنحضرت خارج شد و دوباره به‏آسمان رفت و بيكديگر چسبيد.نمى‏پذيريم و بلكه اينگونه نقلهارا مجعول مى‏دانيم.و بگفته ابن كثير اين گفته برخى‏قصه پردازانى است كه هيچ اصلى ندارد و دروغى آشكار است‏كه صحت ندارد (17) .

و يا پاره‏اى از خصوصيات و رواياتى كه در داستان معراج ومشاهدات رسولخدا صلى الله عليه و آله در آسمانها و بهشت ودوزخ آمده و روايت صحيح و نقل معتبرى آنرا تاييد نكرده مانمى‏پذيريم و اصرارى هم به قبول آن نداريم.


پى‏نوشتها:

1- بحار الانوار-ج 17-ص 354 و 357.

2- الميزان-ج 19-ص 69 و 72.

3- بحار الانوار-ج 17-ص 347-363،سيره ابن كثير-ج 2-ص 113-121.

4- به صفحه 350 از جلد 17 بحار و پاورقى آن مراجعه شود.

5- مجمع البيان-ج 9-ص 186.

6- بحار الانوار-ج 17-ص 357.

7- مفاتيح الغيب-ج 29-ص 28.

8- بحار الانوار-ج 17-ص 349.

9- سيرة النبوية-ج 2-ص 114.

10- فقه السيره-ص 150.

11- «و اوحينا الى موسى اذا استسقى قومه ان اضرب بعصاك الحجر،فانبجست منه‏اثنتا عشرة عينا...»(سوره اعراف-آيه 160).

12- «قال الذي عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك...»(سوره‏نمل-آيه 40).

13- «فالقى عصاه فاذا هي ثعبان مبين‏»(سوره شعرا-آيه 32).

14- به آيات مباركه سوره بقره-آيه 50 و سوره طه-آيه 77 و سوره شعرا-آيه 63 و سوره‏دخان-آيه 24 مراجعه شود.

15 و 16- فقه السيره-ص 150-151.

17- سيره النبويه ابن كثير-ج 2-ص 120-121.