تاريخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر(ع)

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۸ -


در عـهـد امـام پـنـجـم (ع ) از طـرفـى در اثـر مـظـالم بنى اميّه ، هر روز در قطرى از اقطار بلاد اسـلامى انقلاب و جنگهايى رخ مى داد، و از خود خاندان اموى نيز اختلافات بروز مى كرد. و اين گـرفـتـاريـهـا دسـتـگـاه خـلافـت را مـشـغـول و تـا انـدازه اى از تـعـرض بـه اهل بيت عليهم السّلام صرف مى كرد.
و از طـرفـى وقـوع فـاجـعـه كـربـلا و مـظـلومـيـّت اهـل بـيـت كـه مـمـثـّل آن امـام چـهـارم (ع )بـود، مـسـلمـانـان را مـجـذوب و عـلاقـمـنـد اهل بيت مى ساخت .
ايـن عـوامـل ، دسـت بـه دسـت داده مـردم و خـاصـّه شـيـعـه را مـانـنـد سيل به سوى مدينه و حضور امام پنجم (ع ) سرازير ساخت و امكاناتى در نشر حقايق اسلامى و مـعـارف اهـل بـيـت بـراى آن حـضـرت بـه وجـود آمـد كـه بـراى هـيـچ يـك از پـيـشـوايـان گذشته اهل بيت ميسّر نشده بود.(250)
اينك ضمن دو درس به عمده ترين محورهاى تلاشهاى علمى و فرهنگى پيشواى پنجم (ع ) اشاره مى كنيم .
1 ـ احيا و گسترش حديث
از جـمـله حـوادث تـاءسـف بـار فـرهـنـگـى كـه پـس از رحـلت رسـول خدا(ص )در جهان اسلام پديد آمد و ضربه جبران ناپذيرى بر فرهنگ اسلام وارد آورد، مـمـنـوعـيـت نـقـل و تـدويـن حـديـث بـود كـه از زمان خليفه دوم آغاز شد و تا دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز ادامه داشت .(251)
عـمـر بن عبدالعزيز طى بخشنامه اى از همه خواست تا احاديث پيامبر(ص )را جمع آورى و تدوين نمايند. متن دستور چنين بود:
(اُنْظُرُوا حَديثَ رَسُولِ اللّهِ فَاكْتُبُوهُ فَاِنّى خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَ ذِهابَ اَهْلِهِ(252))
احـاديـث رسـول خـدا(ص )را مـورد تـوجه قرار داده و بنويسيد؛ زيرا بيم دارم كه چراغ دانش به خاموشى گرايد و دانشمندان از بين بروند.
ولى ايـن آغـاز كـار بـود و مـدتها زمان مى خواست تا حدود يك قرن عقب افتادگى جبران گردد و احاديث پيامبر(ص )احيا شود. علاوه بر آن ، خواسته عمر بن عبدالعزيز ـ به خاطر كوتاه بودن مدت خلافتش ـ چندان عملى نشد و زمامداران پس از او همان روش گذشتگان خود را ادامه دادند.
تـلاشـهـايـى كـه از سوى دانشمندان اهل سنت به منظور جمع آورى احاديث صورت گرفت هر چند مـنـجـر بـه گـردآورى پـاره اى از آنـها شد، ولى آثار منفى نيز داشت ؛ چه آنكه بخش زيادى از اسـرائيـليـات و احـاديـث جـعـلى ـ كـه بـه عـلل مـخـتـلف سـيـاسـى و فـرهـنـگـى بـعـد از رحـلت رسـول خـدا(ص )بـويـژه از دوران مـعـاويـه بـه بـعـد در احـاديـث اهل سنّت رسوخ كرده بود ـ به عنوان حديث نبوى ، ضبط و ثبت شد.
ايـن دو عـامـل ، امـام بـاقـر(ع )را بر آن داشت تا بيشترين كوشش خود را صرف احياى حديث كرده جـامـعـه اسـلامـى را از ايـن مـنـبـع عظيم فرهنگ و قانونگذارى اسلام پس از قرآن كريم بهره مند سـازد. هـم اكـنـون بـخـش زيـادى از روايات اعتقادى ، فقهى ، اخلاقى ، تفسيرى و تاريخى ـ در رابـطـه بـا امـيرمؤ منان (ع )و جنگ صفين ـ از آن حضرت به يادگار مانده و زينت بخش كتابهاى فـقـهـى ، حـديـثـى ، تفسيرى و تاريخى است . به عنوان نمونه جابر ين يزيد جعفى ، يكى از شاگردان آن حضرت مى گويد:
هـفـتـاد هـزار حـديـث از امـام بـاقـر(ع )شـنـيـدم كـه هـمـه را از رسول خدا(ص )نقل مى كرد.(253)
مـحـمـد بـن مـسـلم شـاگـرد ديـگـر آن بـزرگـوار، سـى هـزار حـديـث از او نقل كرده است .(254)
و بـديـن تـرتـيب ، پس از ركودى صد ساله ، جنبش فرهنگى تحسين برانگيزى در جامعه شيعى بـه وجـود آمـد و شـيـعـه مـوفـق شـد بـه تـدويـن فـرهـنـگ خـود ـ كـه شامل فقه ، تفسير و اخلاق مى شد ـ همّت گمارد.
احـاديـثـى كـه از امـام پـنجم در دسترس است از نظر سلسله سند يا به خود آن حضرت منتهى مى شـود و يـا ـ بـا واسـطـه پـدرانـش و گـاهـى نـيـز بـدون ذكـر واسـطـه ـ بـه رسـول خـدا(ص ). از آن حـضـرت دربـاره احـاديـثـى كـه بـدون ذكـر سـنـد از پـيـامـبـر(ص )نقل مى كرد سؤ ال شد، فرمود:
وقـتـى حـديـثـى را نـقـل كـرده و سـنـد آن را يادآور نشدم ، سند من در چنين مواردى به پدرم ، زين العـابـديـن ، از پـدرش حـسـيـن شـهـيـد، از پـدرش عـلى بـن ابـى طـالب ، از رسول خدا(ص )، از جبرئيل ، از خدا منتهى مى شود.(255)
امـام بـاقـر(ع )بـا ذكـر ايـن سـلسـله سـنـد، روايـات خـود را از كـانـالى مـطـمـئن بـه رسول اللّه و در نهايت به پروردگار منتهى ساخت .
مبارزه با تحريف
تـلاشـهـاى امـام بـاقر(ع )در ارتباط با احياى حديث تنها به بيان آن محدود نمى شد، بلكه در كـنـار اين اقدام مهمّ به پيرايش احاديث موجود و تفكيك احاديث درست از احاديث نادرست و جعلى نيز مى پرداخت .
امام (ع )براى تحقق اين هدف ، در گام نخست ، ياران و پيروان خود را به حديث شناسى و درايت آن توصيه مى كرد و مى فرمود:
مـنـزلت شـيعيان را به مقدار روايتشان و ميزان معرفتشان بشناس . و معرفت عبارت است از درك و فـهـم حـديـث . در پـرتـو درايت و شناخت احاديث است كه مؤ من به بالاترين درجات ايمان راه مى يابد... .(256)
در گـام بـعـدى از پـيـروان خـود مى خواست احاديثى را كه مى شنوند ـ هر چند از خود آن حضرت باشد ـ به كتاب خدا عرضه كنند و در اين باره مى فرمود:
(اِذا حَدَّثْتُكُمْ بِشَىْءٍ فَاسْاءَلُونى عَنْ كِتابِ اللّهِ)(257)
زمـانـى كـه حـديـثـى بـراى شـمـا بـيـان مى كنم درباره كيفيّت مطابقت آن با كتاب خدا از من سؤ ال كنيد.
ايـن بـيان نورانى پيشواى پنجم از يك سو بيانگر آن است كه همه احاديث آن حضرت به قرآن اتـكـا دارد و مـتـّخـذ از كتاب الهى و منطبق با آن است ؛ از سوى ديگر، معيار مهم و مطمئنى دراختيار پـيـروان آن گـرامـى اسـت تـابـدان وسـيله به جعلى بودن احاديث صادر نشده از پيامبر(ص ) و خاندانش ـ كه بارزترين مشخصه آنها انطباق نداشتن با كتاب خداست ـ پى ببرند.
امام (ع ) علاوه بر اين دو اقدام ، خود نيز ـ در مواقع لزوم ـ به معرفى احاديث جعلى مى پرداخت . آن حضرت در گفتگو با جمعى از يارانش بيش از صد روايت را برشمرد كه مردم آنها را صحيح مـى پـنـداشـتـنـد در حـالى كـه هـمـه آنـهـا دروغ و جـعـلى بودند. و افزود بيشتر احاديثى كه در فضل بعضى از صحابه نقل شده از مجعولات دوران زمامدارى معاويه است .(258)
2 ـ تبيين و گسترش فقه اسلامى
تـبـيـين و گسترش فقه اهل بيت (ع )در برابر جريانهاى فقهى موجود يكى ديگر از اقدامات مهمّ امام باقر(ع )به شمار مى رود.
مـتجاوز از هشتاد درصد فقه اسلامى متّخذ از احاديث بود كه با ممنوعيّت و مهجوريّت حديث پس از رحـلت پـيامبر(ص )ضربه مهلكى بر پيكر آن وارد آمد و از صحنه زندگى مردم بيرون رفت . فـتـوحـات نـظـامـى در اين عصر و سرگرمى زمامداران و مردم به كشورگشايى و امور نظامى و مـسـائل مـالى و كـشـمـكـشـهـاى سـيـاسـى ، عـامـل افـزونـى بـود كـه مـردم را نـسـبـت بـه مسائل دينى و فقهى در بى خبرى محض قرار داد. دكتر على حسن مى نويسد:
در دوران بـنـى امـيـّه كـه بـه امـور و مـسـائل دينى توجه چندانى نمى شد، مردم نسبت به فقه و مـسـائل ديـنـى آگـاهـى نـداشـتند و از آن چيزى نمى فهميدند و تنها مردم مدينه بودند كه از اين گونه مسائل سردر مى آوردند.(259)
امام باقر(ع ) در چنين فضايى به احياى فقه ناب محمّدى و گسترش آن در ميان مردم همت گمارد. مـستند امام باقر(ع ) در تبيين مسائل فقهى كتاب الهى و سنّت نبوى بود و اين در شرايطى بود كـه فـقـهـاى عـامـّه در ايـن عـصـر هـمـچـون زُهـَرى ، قـَتـاده ، هـشـام بـن عـروه ، مـَكـْحـُول و ...بـا تـكـيـه بـر آراء و نـظـرات اجـتـهـادى خـود بر مسند فتوا تكيه داده پاسخگوى مسائل دينى مردم بودند.
پـيشواى پنجم با اتخاذ اين روش به مبارزه با عالمان دربارى و تخطئه روش آنان برخاست . سخن امام (ع )به فضيل ، اشاره به اين موضع حضرت است :
اگـر مـا بـر اساس راءى و نظر خود سخن بگوييم (و فتوا دهيم ) گمراه خواهيم شد آن چنان كه قـبـل از مـا ـ آنـان كـه بـه راءى خـود سـخـن گـفـتـنـد ـ گـمـراه شـدنـد؛ ليـكـن مـا بـر طـبق بيّنه پـروردگـارمـان كـه بـراى پـيـامـبـرش تبيين كرده و او نيز براى ما بيان نموده است ، سخن مى گوييم (و فتوا مى دهيم ).(260)
از اين رو، وقتى عبداللّه بن معمّر ليثى از آن حضرت پرسيد: آيا اين شايعه كه شما به حليّت متعه فتوا داده ايد درست است ؟ فرمود:
خـدا آن را در كـتـابـش حـلال كـرده و سـنـّت پيامبر(ص )بر آن قرار گرفته و ياران آن حضرت بدان عمل كرده اند.
عـبـداللّه گفت : ولى عمر از آن نهى كرده است . امام (ع )فرمود: (تو بر فتواى سرور و صاحبت باش و من بر گفته و دستور رسول خدا(ص ).(261))
ربـيـع مـى گـويـد: از ابو اسحاق درباره مسح بر خُفّين ، (چكمه و پاپوش ) پرسيدم . او در پاسخ گفت : مردم (عامّه ) را مى ديدم كه بر خفّين ، مسح مى كردند تا با شخصى از بنى هاشم به نام محمد بن على بن حسين ـ كه تا كنون مثل او را نديده بودم ـ ديدار كرده و از او در اين باره پرسيدم . او مرا از اين كار بازداشت و فرمود:
امـيـرالمـؤ مـنـيـن بـر خـفـّيـن مـسـح نـمى كرد و مى فرمود: كتاب خدا نيز آن را تجويز نكرده است .(262)
مى بينيم امام (ع ) در اين دو مورد، نظر فقهى خود را مستند به قرآن ، سنّت پيامبر(ص ) و سيره امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) كـرد و هـمـيـن مـسـاءله مـوجـب شـد تـا ابـو اسـحـاق و ربـيـع بـه قول او گردن نهند.
پـيـشـواى پـنـجـم (ع ) علاوه بر سخنان و نظرات فقهى خويش در ابواب مختلف كه موجب غنىّ و پربار شدن فقه شيعه گشت ، عالمان و فقيهانى همچون ابان بن تغلب ، زرارة بن اعيَن ، محمد بن مسلم ، مؤ من طاق ، جابر بن يزيد جعفى و ... را تربيت كرد كه نقش مهمى در حفظ و گسترش فقه اهل بيت (ع )داشتند. ابان بن تغلب بر چنان جايگاهى از فقاهت راه يافته بود كه از سوى امـام بـاقـر(ع )مـاءمـور شـد در مسجد پيامبر(ص )بر كرسى فقاهت تكيه زند و براى مردم فتوا دهد.(263)
خلاصه
امـام بـاقـر(ع ) بـرغم حاكميت جوّ اختناق بر جامعه اسلامى موفق شد جنبش علمى عظيمى به وجود آورد كـه عـلاوه بـر مـراكـز شـيـعـه نـشـين ، مناطق دور دستى همچون خراسان را نيز تحت پوشش بگيرد.
نـهـضـت علمى امام (ع ) در شرايطى آغاز شد كه جمود فكرى بر سراسر جهان اسلام حاكم بود. عالمان و فقيهان مشهور يا به دربار وابسته بودند و يا به حوزه هاى فكرى منحرف .
عـمـده تـريـن محورهاى تلاشهاى علمى و فرهنگى امام باقر(ع )در آن شرايط حساس عبارت بود از:
1 ـ احيا و گسترش حديث : كه پس از رحلت پيامبر(ص )سرنوشت اسفبارى پيدا كرده بود. و امام (ع ) بـا تـلاشـى گـسـتـرده از يـك سو به احيا و نشر اين منبع عظيم اسلامى پرداخت و از سوى ديگر با اسرائيليات و احاديث جعلى به مبارزه برخاست .
2 ـ تـبـيـيـن و گـسـتـرش فـقه اسلامى : امام باقر(ع )با تكيه بر كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص )فقه را كه در پى ممنوعيت و مهجوريت حديث منزوى شده بود به صحنه زندگى بازگرداند و عـمـلاً بـه مـبـارزه بـا عـالمـان دربـارى و تـخطئه روش آنان ـ كه متكى بر اجتهاد و راءى بود ـ برخاست .
پرسش
1 ـ گستره نهضت علمى امام باقر(ع )تا چه حدّ بود؟
2 ـ شرايط فرهنگى دوران امامت امام باقر(ع )چگونه بود؟
3 ـ پيشواى پنجم چه نقشى در احيا و گسترش حديث داشت ؟
4 ـ نقش امام باقر(ع )در تبيين و گسترش فقه اسلامى را به اختصار بيان كنيد.
5 ـ مستندات فقهى امام باقر(ع )چه بود؟
درس پانزدهم
تلاشها و فعّاليّتهاى علمى و فرهنگى امام باقر(ع ) (2)
3 ـ نشر ساير علوم
امام باقر(ع )در دانشگاه جديد التاءسيس خود علاوه بر فقه اسلامى به توسعه و نشر ساير علوم از قبيل كلام ، طب ، اخلاق ، تفسير قرآن و ...پرداخت .
آن بزرگوار در زمينه مسائل كلامى برخى از خطبه هاى امير مؤ منان (ع )درباره توحيد و صفات خدا را روايت مى كرد. همچنين به تبيين دقيق ترين مباحث كلامى و اعتقادى مورد اختلاف بين شيعه و سـايـر مـذاهب اسلامى مى پرداخت و در دو محور مهمّ اعتقادى ، يعنى توحيد و امامت ـ كه در آن عصر، مـعـركـه آراء بـود ـ بـا تـكـيـه بـر مـبـانـى عـقـلى و نـقـلى ديـدگـاهـهـاى اسـلام را بـيـان مـى نمود.(264)
امـام بـاقـر(ع )بـه تـفـسـيـر قـرآن اهـتـمـام زيـاد داشـت و روايـات نـقـل شـده از آن گـرامـى در تـفـسـيـر و تـوضـيـح آيـات قـرآن و شـاءن نزول آنها زينت بخش كتابهاى تفسيرى است و بنا بر نقلى خود امام (ع )كتابى در تفسير نوشت كه ابو الجارود، زياد بن منذِر راوى آن است .(265)
امـام پـنـجـم در احاديث فراوانى ، از حالات انبياء و سيره عملى و شيوه و چگونگى درگيرى آنان بـا فـراعـنـه و طـاغـوتـهـاى زمـان خـود و مـشـكـلاتـى كـه در راه تـبـليـغ رسـالت الهـى مـتـحـمـل شـده انـد، سـخـن گـفـتـه اسـت و در ايـن مـيـان ، سـيـره رسـول اكـرم (ص )و جنگهاى آن حضرت را با تفصيل بيشتر بيان كرده است كه مورخان مشهورى مـانـنـد ابـن هـشـام ، واقـدى ، طـبـرى ، بـلاذرى و حـلبـى احـاديـث آن حـضـرت را در كتابهاى خود نقل كرده اند.(266)
شـكـافنده دانشها آن چنان علومى در رشته هاى مختلف از خود به يادگار گذاشت كه دانشمندان و صاحبنظران درباره اش نوشتند:
(لَمْ يـَظـْهـَرْ مـِنْ وُلْدِ الْحـَسـَنِ وَ الْحـُسـَيـْنِ عـَلَيْهِمَا السَّلامُ مِنَ الْعُلُومِ ما ظَهَرَ مِنْهُ مِنَ التَّفْسيرِ وَالْكَلامِ وَالْفُتْيا وَالاَْحْكامِ وَالْحَلالِ وَ الْحَرامِ)(267)
از هـيچ يك از فرزندان امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام به اندازه آنچه كه از امام باقر(ع )در علوم مختلف از تفسير، كلام ، فتوا، احكام و حلال و حرام بيان گرديده ، ظاهر نشده است .
4 ـ تعليم و تربيت افراد مستعد
امـام بـاقـر(ع )در دوران پـر بـركـت امـامـت خـود مـوفـق شـد شـاگـردان زيـادى را پـرورش دهـد؛ شـاگـردانـى كـه تـوانـسـتـنـد در مكتب تربيتى پيشوايشان مدارج علمى ، اخلاقى و تربيتى را بپيمايند و به مقامى والا دست يابند.
تـعـداد شاگردان پيشواى پنجم در منابع رجالى مختلف ذكر شده است . شيخ طوسى اصحاب و راويان آن حضرت را 463 مرد و دو زن ذكر كرده است .(268) بعضى از محققان معاصر تـعـداد 482 نـفـر از شـاگـردان آن گـرامـى را هـمـراه بـا شـرح حال مختصرى از آنان بر شمرده اند.(269)
فـراگـيـران مـكـتب باقر العلوم ، از نظر اعتبار و وثاقت و حتّى اعتقاد، يكسان نبودند. بعضى از آنـان مثل ابان بن تغلب ، سليمان بن مهران ، عبدالملك بن عبدالعزيز، عبدالملك بن اعين ، قاسم بـن مـحـمـد و ...وثـاقـتـشـان از سـوى شـيـعـه و اهـل سـنـّت تاءييد شده است . بسيارى ديگر به دليـل گـرايـشـهـاى عـمـيـق شـيـعـى تـنـهـا مـورد اعـتـمـاد امـامـيـّه هـسـتـنـد. بـرخـى نـيـز از قبيل حكم بن عتيبه ، ربيعة بن ابى عبدالرحمان ، عبداللّه بن عطاء مكّى ، عمرو بن دينار مكّى و ... تنها از سوى اهل سنّت توثيق شده اند.(270)
در مـيـان تـربـيـت يـافـتگان مكتب پيشواى پنجم بعضى به جايگاه عظيم و بلندى دست يافتند؛ بگونه اى كه همه فقها و دانشمندان ، آنان را تاءييد و تصديق نموده رواياتشان را پذيرفته اند. كشّى ، رجالى برجسته شيعه مى نويسد:
دانشمندان شيعه بر تصديق اين پيشگامان از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسّلام اجماع كـرده و در برابر فقاهت و مقام والاى علمى آنان سر تعظيم فرود آورده و گفته اند: فقيه ترين پـيـشـيـنـيـان شـش نـفـر هـسـتـنـد: زراره ، مـعـروف بـن خـربـوذ، بـريـد، ابـو بـصـيـر اسـدى ، فضيل بن يسار و محمد بن مسلم طائفى ... .(271)
امام صادق (ع )در تجليل از بعضى شاگردان پدرش فرمود:
هـيـچ كس مانند زراره ، ابو بصير، محمد بن مسلم و بريد بن معاويه عِجْلى ياد ما و احاديث پدرم را زنـده نـكـرد و اگـر آنان نبودند كسى از تعاليم دين بهره مند نمى شد. آنان نگهبانان دين و امينان پدرم در بيان حلال و حرام خدا بودند. اين چهار تن از ميان شيعيان ما نخستين كسانى بودند كـه بـه مـا پـيـوسـتـنـد و در روز رسـتـاخـيـز نـيـز پـيـش از ديـگـران بـه مـا خـواهـنـد پـيـوسـت .(272)
در اينجا به اختصار با چهره چند تن از شاگردان امام باقر(ع )آشنا مى شويم .
الف ـ ابان بن تغلب
ابـان بـن تـغـلب در كـوفـه ، مـهـد تـشـيـّع ، مـتـولد شـد و بـا مـحـبـّت اهـل بيت رشد كرد. وى محضر امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السّلام را درك نمود، ليكن بيشترين بهره را از پيشواى پنجم برد و در علوم مختلف : تفسير و قرائت قرآن ، حديث ، فقه ، ادبيات عرب ، نحو و لغت سرآمد مردم عصر خود بود.(273)
ابـان علاوه بر نقل روايات زيادى از سه امام ياد شده (274) در فقه به مقام اجتهاد و فتوا دست يافته بود. امام باقر(ع )به او فرمود:
در مـسـجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده ؛ زيرا من دوست دارم در ميان شيعيانم افرادى مانند تو ديده شود.(275)
ابـان ، ارادتـى ويـژه بـه امـامان (ع )داشت و همواره مدافع حريم ولايت بود. روزى در جلسه اى جـوانـى از وى پـرسـيـد: چـنـد نـفـر از اصـحـاب پـيامبر(ص )در جنگها همراه على بن ابى طالب بودند؟
ابـان مـنـظـور او را فـهـمـيـد؛ از ايـن رو پـرسـيـد: گـويـا مـى خـواهـى فـضـل و مـرتـبـت عـلى (ع )را از مـيـزان هـمـراهـى اصـحـاب رسول خدا(ص )با او به دست آورى ؟ وى گفت : چنين است .
ابـان گـفـت : سـوگـنـد بـه خـدا، مـا بـراى صـحـابـه فضل و مقامى جز به مقدار پيرويشان از امير مؤ منان (ع )نمى بينيم .(276)
و بـديـن ترتيب به وى خاطر نشان ساخت كه همراه نشدن بعضى از اصحاب پيامبر با حضرت عـلى (ع )در جـنـگـهـا نه تنها نقصى براى آن بزرگوار به شمار نمى آيد كه موجب منقصت خود آنان است ؛ چرا كه از امامشان فاصله گرفته و از فرمانش سر باز زده اند.
مـراتـب عـلمـى و مـقـامـات معنوى ابان . از او نزد ائمه (ص )چهره اى محبوب ساخته بود. محمد بن ابـان مـى گويد: با پدرم خدمت امام صادق (ع )رسيديم . امام (ع )با او مصافحه و معانقه كرد و احـوال پـرسـى نـمـود و خـيـر مـقـدم گـفـت ؛ سـپـس ‍ دسـتـور داد مـتـكـّايـى بـراى او بگذارند.(277)
وقـتـى خبر درگذشت ابان به امام صادق (ع )رسيد، فرمود: (سوگند به خدا، مرگ ابان قلبم را به درد آورد!)(278)
ابـان نـه تـنـهـا نـزد شـيـعـه كـه نـزد عـامـّه نـيـز مـقـبـوليـت دارد و بـسـيـارى از دانـشـمـنـدان اهل سنت از قبيل احمد بن حنبل ، ابن معين ، ابو حاتم و ذهبى او را موثق شمرده اند.(279) وى عـلاوه بـر عـلمـا نزد توده هاى مردم نيز چهره اى محبوب بود بگونه اى كه وقتى وارد مسجد پـيـامـبـر(ص )مـى شـد حـلقـه هـاى مـردم از هم مى شكافت و راه براى ورود وى و نشستن كنار قبر پيامبر(ص )باز مى شد.(280)
وى سرانجام در سال 141 هجرى در دوران امامت امام صادق (ع )درگذشت .(281)
ب ـ جابر بن يزيد جعفى
جـابـر اهـل كوفه بود و براى استفاده از محضر امام باقر(ع )به مدينه هجرت كرد و در پرتو مـكـتـب تـربـيـتـى پـيـشـواى پـنـجـم بـه مـدارج عـلمـى و فـقـهـى نائل آمد. وى به هنگام نقل حديث از امام باقر(ع )مى گفت :
(حَدَّثَنى وَصِىُّ الاَْوْصِياءِ وَ وارِثُ عِلْمِ الاَْنْبِياءِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي عَلَيْهِ السَّلامُ)(282)
وصىّ اوصياء و وارث دانشهاى پيامبران ، محمد بن على (ع )به من چنين فرمود.
جـابـر بـه خـاطـر دفـاع صـريـح از اهـل بـيـت (ع )هـمـواره تـحـت تـعـقـيـب عوامل حكومتى بود؛ بدين جهت در بسيارى از مواقع از بازگو كردن علوم و اسرارى كه در سينه داشت خوددارى مى ورزيد. او مى گفت :
امـام بـاقـر(ع )هـفـتـاد هـزار حـديـث بـرايـم گـفـتـه اسـت كـه تـا كـنـون بـراى احـدى نقل نكرده ام ؛ پس از اين نيز نقل نخواهم كرد... .(283)
امـام بـاقـر(ع )وقـتـى جـان او را از سـوى حـكومت اموى در خطر ديد به وى دستور داد خود را به ديـوانگى بزند. وى دستور امام (ع )را اجرا كرد. چند روزى از اين جريان نگذشته بود كه هشام بـن عـبـدالمـلك بـه والى كـوفـه دسـتـور داد جـابـر را دسـتـگـيـر كـرده بـه قتل رساند و سرش را براى او بفرستد. والى در جستجوى جابر برآمد و چون به وى گزارش شد جابر ديوانه شده است از تعقيب و دستگيرى او صرف نظر كرد.(284) جابر پس از رفع خطر از وجودش زندگى عادى خود را پى گرفت .(285)
مـقـام علمى و رابطه معنوى و ولايى جابر بن يزيد جعفى با امام باقر(ع )به حدى بود كه وى افتخار يافت (باب ) آن حضرت باشد.(286)
(بـاب ) بـه لحاظ مسؤ وليت و رسالت سنگينى كه در ايجاد ارتباط پنهانى و تشكيلاتى ميان امام و شيعيان داشت بطور معمول از ميان زبده ترين و نزديكترين و نيز پربارترين ياران امام (ع )از نـظـر اخـبـار و اطـلاعـات برگزيده مى شد. علّت تحت تعقيب قرار گرفتن جابر و (باب )هاى ديگر امامان (ع )از سوى حكومت همين مساءله بود.
جـابـر بـن يزيد نزد امامان (ع ) همان موقعيتى را داشت كه سلمان فارسى نزد پيامبر(ص )داشت .(287) از اين رو وقتى درگذشت امام صادق (ع )از او به نيكى ياد كرد و فرمود:
(رَحِمَ اللّهُ جابِرَ الْجُعْفى كانَ يَصْدُقُ عَلَيْنا)(288)
خدا جابر جعفى را رحمت كند. او در نقل احاديث ما صادق بود.
ج ـ زُرارة بن اَعْيَن
زراره از اصـحاب خاص و برجسته امام باقر و امام صادق عليهماالسّلام و از فقيهان ، محدثان و مـتـكلمان بنام عصر خود بود. در ميان ياران پيشواى پنجم و ششم ، شش نفر از همه دانشمندتر و برتر بودند كه زراره داناترين و فقيه ترين آنها بود.(289)
زراره هر چند در دو سال آخر عمر خود محضر امام كاظم (ع )را نيز درك نمود ليكن بيشترين روايت را از امـام بـاقـر و امـام صـادق عـليـهـمـاالسـّلام نـقـل كـرده اسـت كـه بـالغ بر دو هزار مورد مى شود.(290) امام صادق (ع )ضمن حديثى فرمود:
خـداونـد زراره را رحـمـت كـنـد. اگـر زراره و امـثـال او نـبـودنـد احـاديـث پـدرم از بـيـن مـى رفـت .(291)
زراره عـلاوه بـر فـقـه ، حـديـث ، قـرائت ، شـعـر و ادب ، در عـلم كـلام و مـسـائل اعـتـقـادى نـيـز صـاحـبنظر و استاد بود و بسيارى از متكلمان شيعه شاگرد او محسوب مى شـدنـد.(292) ابـن ابـى عـمـيـر نـقـل مـى كـنـد بـه جـمـيـل بـن دراج گـفـتم : چه مجلس باشكوه و زيبايى دارى ؟! گفت : آرى ، سوگند به خدا ما در محضر زرارة بن اعين همانند كودكان مكتبخانه در اطراف معلّم بوديم .(293)
زراره در سال 150 هجرى در دوران امامت امام كاظم (ع )درگذشت .(294)
د ـ محمّد بن مسلم
مـحـمّد بن مسلم ثقفى ، اهل كوفه و از فقها و راويان بلند مرتبه و برجسته شيعه به شمار مى رود و در ميان ياران امام باقر و امام صادق عليهما السّلام كمتر كسى به پايه علم و زهد و عظمت و كـمـال او مـى رسـد. وى براى استفاده از محضر امام باقر(ع )از كوفه به مدينه هجرت كرد و طى چهار سال اقامت در مدينه پيوسته ملازم امام باقر(ع )بود و پس از آن حضرت در زمره ياران خاص امام صادق (ع )قرار گرفت و به مدارج علمى دست يافت ؛ چندان كه در حق او گفته شد: در ميان شيعيان هيچ كس فقيه تر و دانشمندتر از محمد بن مسلم نيست .(295)
وى ميزان بهره بردارى خود از محضر امام باقر(ع )را چنين توصيف مى كند:
هـيچ موضوع و مساءله اى به نظرم نرسيد مگر آن كه از امام باقر(ع )پرسيدم ؛ به طورى كه سى هزار حديث از آن حضرت سؤ ال كردم ....(296)
هـشـام بـن سـالم مـى گـويد: در هر مساءله اى كه من و زراره اختلاف پيدا مى كرديم به محمد بن مـسـلم رجوع مى نموديم و از او راه حل مى خواستيم . او در هر مورد رواياتى را كه از امام باقر و امـام صـادق عـليـهـمـاالسـّلام شـنـيـده بـود بـيـان مـى كـرد (و بـديـن تـرتـيـب اخـتـلاف مـا حل مى شد).(297)
عبدالله بن ابى يعفور ـ كه خود از اصحاب زبده امام صادق (ع )است ـ مى گويد:
بـه ابـو عبداللّه (ع ) عرض كردم : گاهى بعضى از شيعيان مسائلى از ما مى پرسند كه جواب آنها نمى دانيم ؛ از سوى ديگر دسترسى به شما نيز در هر لحظه براى ما امكان پذير نيست .
امام (ع )فرمود:
چـه چيزى شما را از محمد بن مسلم ثقفى باز مى دارد؟ (به محمد بن مسلم مراجعه كنيد.) چه آن كه او احاديث را از پدرم شنيده و نزد او وجيه و گرامى بود.(298)
امـام صـادق (ع )در ايـن سـخـن كـوتـاه هـم تـوانـايـى عـلمى محمد بن مسلم را در پاسخگويى به مسائل مختلف تاءييد كرد و هم وثوق و اعتبار و منزلت خاص او را نزد پدر بزرگوارش .
مقام و منزلت وى نزد امام صادق (ع )از زبان آن حضرت چنين بيان شده است :
چـهـار نفر در حال حيات و مرگشان محبوبترين مردم نزد من هستند: بريد بن معاويه عجلى ، زرارة بن اعين ، محمد بن مسلم و ابو جعفر احول .(299)
محمد بن مسلم نيز در سال 150 هجرى در سنّ حدود هفتاد سالگى درگذشت .(300)
ه‍ ـ كميت بن زيد اسدى
كميت ، شاعر مكتبى ، پر شور و پرخاشگرى بود كه با زبان گويا و كوبنده شعر، پيوسته از حـريـم حـق و ولايـت اهـل بـيـت عـصـمت و طهارت دفاع مى كرد. از اين رو، بارها از سوى دستگاه خلافت اموى به مرگ تهديد شد.
امام سجّاد(ع )درباره اهميّت و ارزش فعّاليتهاى متعرّضانه كميت مى فرمايد:
در روزگـارى كـه ديـگـران (از اظـهـار و حـمـايـت حـق ) دريـغ مـى ورزيـدنـد، كـميت در راه خاندان پـيـامـبـر(ص )از خـود گـذشـتـگـى نـشـان داد و آنـچـه را ديـگـران پـنـهـان مـى داشـتـنـد آشـكـار كرد.(301)
كـمـيـت ، شـيفته اهل بيت بود و در اين راه از خود بيگانه شده بود. او شبى در محضر امام باقر(ع )شعرى خواند، چون به اين بيت رسيد:
وَ قَتيلٌ بِالطَّفِّ غُودِرَ مِنْهُمُ
بَيْنَ غَوْغاءِ اُمَّةٍ وَ طَغامٍ
و كشته نينوايى كه گرفتار پيمان شكنى و خيانت مردم فرومايه و پست نهاد شد.
امام باقر(ع )گريست و فرمود:
اگـر مـالى نـزد مـا بـود بـه تـو مـى داديـم ، ولى پـاداش تـو هـمـان اسـت كـه رسول خدا(ص )به حسّان بن ثابت فرمود:
(لا زِلْتَ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ ما ذَبَبْتَ عَنّا اَهْلَ الْبَيْتِ)
تـا زمـانـى كـه از مـا خـانـدان دفـاع مـى كـنـى هـمـاره مـؤ يـّد بـه روح القـدس خـواهـى بود.(302)
نقطه درخشنده و برجسته اى كه در زندگى سراسر مبارزه كميت به چشم مى خورد و بيانگر مقام اخلاص او در پيشگاه امامان (ع )مى باشد اين است كه وى ـ بر خلاف شاعران ديگر كه سعى مى كـردند با چاپلوسى در برابر ارباب زر و زور از صله ها و جوايز ويژه برخوردار گردند ـ هـرگـز شـعـر سـرايـى را وسـيـله كـامـيـابى و بهره مندى از پاداش وصله قرار نداد، و حتّى در بـسيارى از موارد كه پيشوايان معصوم و ديگر شخصيتهاى بنى هاشم به خاطر عنايتى كه به كميت داشتند به او صله مى دادند، وى آن را نمى پذيرفت و مى گفت :
به خدا سوگند من شما (خطاب به امام باقر(ع ) را به انديشه دنياى زودگذر دوست نمى دارم و از ستايش شما جز پيوند با پيامبر(ص )و اداى حقى كه خداوند بر من واجب كرده است ، انگيزه اى ندارم .(303)
سرانجام اين پرورش يافته مكتب امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السّلام در راه دفاع از آنـان بـه دسـت جـلاّدان مـروان حـمـار بـه سـال 126 هـجـرى در كـوفـه بـه شـهـادت رسيد.(304)
خلاصه
امـام بـاقـر(ع )عـلاوه بـر فـقـه بـه نـشـر سـايـر عـلوم از قـبـيـل كـلام ، طـبّ، اخلاق و تفسير قرآن پرداخت و بنا به نقلى خود آن حضرت كتابى در تفسير نوشت .
علوم به يادگار مانده از حضرت (باقر العلوم ) به حدى فراوان و گسترده بود كه درباره آن حضرت گفته شد: از هيچ يك از فرزندان امام حسن و امام حسين به اندازه آنچه كه از امام باقر در علوم مختلف از تفسير، كلام ، فتوا، احكام و حلال و حرام بيان شده ظاهر نگشته است .
مـحـور ديـگـر فـعـّاليـتهاى فرهنگى امام باقر(ع )تربيت گروه زيادى از افراد مستعد بود. در مـنـابـع رجالى تعداد راويان و فراگيران مكتب امام باقر(ع )مختلف ذكر شده است . شيخ طوسى شمار آنان را 465 نفر ذكر كرده است .
شـاگـردان پيشواى پنجم از نظر اعتبار و وثاقت و حتّى اعتقاد يكسان نبودند. بعضى وثاقتشان از سـوى شـيـعـه و اهـل سنّت تاءييد شده است . بسيارى ديگر به خاطر گرايشهاى عميق شيعى تـنـهـا از سـوى شـيـعـه تـوثـيـق شـده انـد. بـرخـى هـم تـنـهـا مـورد اعـتـمـاد اهل سنّت هستند.
در ادامـه درس ، شـرح حـال بـعـضـى از يـاران زبـده امـام بـاقـر(ع )از قبيل ابان بن تغلب ، جابر بن يزيد