تاريخ اسلام در عصر امامت امام سجاد و امام باقر(ع)

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۷ -


(اَلتَّقِيَّةُ مِنْ دِينى وَ دِينِ آبائى وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ(218))
تـقـيـّه آيـيـن مـن و پـدران مـن اسـت و كـسـى كـه بـه وظـيـفـه تـقـيـّه عمل نكند ايمان ندارد.
و نيز هماره اين نكته را به فرزندش امام صادق (ع )يادآور مى شد كه :
(ما مِنْ شَيْى ءٍ اَقَرَّ لِعَيْنِ اَبيكَ مِنَ التَّقِيَّةِ اِنَّ التَّقِيَّةَ لَجُنَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ(219))
هيچ چيز به اندازه (تقيّه ) چشم پدرت را روشن نمى سازد؛ زيرا (تقيّه ) سپر مؤ من است .
كـاربـرد (تـقـيـّه ) بـه عـنـوان (سـپـر) انـسـان مـؤ مـنـى كـه هـمـاره در حـال جهاد و نبرد با كفر و گمراهى است ،(220) بيانگر اين است كه امام باقر(ع )با مـطـرح كردن (تقيّه ) در مقام آسايش طلبى و مسؤ وليّت گريزى نيست ؛ بلكه ياران خود را به تـقـيّه اى فرا مى خواند كه مانند سپرى حافظ جان مؤ من از تلف شدن باشد و او را براى ادامه نبرد يارى دهد؛ چه آنكه سپر در ميدان كارزار به كار مى آيد نه در بستر آسايش .
الف ـ در برابر طاغوتهاى زمان
ايـنـك پس از اين مقدمه كوتاه و با فرض اينكه پيشواى پنجم (ع )ماءمور به (تقيّه ) بوده است بـه اهـمّ اقـدامـات و مـوضـعـگيريهاى آن حضرت در برابر طاغوتهاى زمان خود اشاره مى كنيم . فعاليتها و موضعگيريهاى امام (ع )در اين زمينه به دو بخش عمده تقسيم مى شود:
1 ـ خطّ مشى عمومى
امـام (ع )در ايـن مـحـور بـدون اينكه از فرد خاصى اسم ببرد ديدگاه و موضع خود را نسبت به سـتـم و سـتـمـگران ، تبيين و با بيان شرايط و ويژگيهاى رهبرى ، صلاحيّت زمامداران اموى را براى عهده دارى پيشوايى امّت نفى مى كرد. اينك چند نمونه .
شرايط پيشوا و حاكم اسلامى :
(اِنَّ الاِْمـامـَةَ لا تـَصـْلَحُ اِلاّ لِرَجـُلٍ فـيـهِ ثـَلاثُ خـِصـالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الَْمحارِمِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِه غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْخَلافَةِ عَلى مَنْ وَلّى ، حَتّى يَكُونَ لَهُ كَالْوالِدِ الرَّحيمِ(221))
پـيـشـوايـى در صـلاحـيـّت كـسى نيست مگر آنكه داراى سه ويژگى باشد: تقوايى كه او را از كـارهاى ناروا بازدارد و بردباريى كه با آن خشم خود را مهار نمايد و خوش رفتارى نسبت به زير دست ، بگونه اى كه براى آنان همانند پدرى مهربان (نسبت به فرزند خويش ) باشد.
امـام بـاقر(ع )در اين سخن ارزشمند ضمن آشنا ساختن پيروان خود با ملاكهاى ارزشى در مساءله امـامـت ، بـگونه اى غير مستقيم ، زمامداران و واليانى را كه فاقد اين ويژگيها و ارزشها بودند بى صلاحيت معرفى كرده است .
O پيشوايان ستمگر از دين خارجند:
(... اِنَّ اَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ اَتْباعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دينِ اللّهِ(222))
پيشوايان ستم و پيروان آنان از دين الهى عزل شده و بركنارند.
O توصيه به جبهه گيرى عليه ستمگران
از جمله رهنمودهاى سياسى امام باقر(ع )به پيروان خود، جبهه گيرى عليه حاكمان ستمگر است . امام (ع )در سخنى پاداش اين اقدام ارزشمند را چنين بيان مى كند:
(مـَنْ مـَشى اِلى سُلْطانٍ جائِرٍ فَاَمَرَهُ بِتَقْوَى اللّهِ وَ خَوَّفَهُ وَ وَعَظَهُ، كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الثَّقَلَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وِ الاِْنْسِ وَ مِثْلُ اَعْمالِهِمْ(223))
كـسـى كـه بـه سـوى پادشاه ستمگرى حركت كند تا او را به تقواى الهى فرمان داده از عواقب شوم ستم بترساند و موعظه نمايد، از پاداشى همانند پاداش تمامى جنّ و انس و از عملى همانند عمل ايشان برخوردار است .
پيشواى پنجم (ع )در كلامى ديگر به اين مقدار از جبهه گيرى بسنده نكرده و خاطر نشان ساخته چـنانچه موعظه كردن ، ترساندن و هشدار دادن در ستمگران مؤ ثر نيفتاد بايد مبارزه را تشديد كـرد و در صـورت ضـرورت از روشـهـاى قهرآميز نيز استفاده كرد. بيان امام (ع )در اين رابطه چنين است .
در بـرابـر عـمـل نـاشـايـسـت سـتـمـگـران با قلب و زبانتان به انكار و مبارزه برخيزيد و بر پيشانى آنان بكوبيد و در راه خدا از ملامت ملامتگران نهراسيد!
چـنـانچه ستمكاران از موعظه شما متاءثر شده به سوى حق بازگشتند، دست از ايشان برداريد. همانا اهرم قدرت و مجازات را بايد نسبت به كسانى روا داشت كه به مردم ستم مى كنند و در زمين بناحق ظلم روا مى دارند؛ براى آنان عذاب دردناكى است .
در بـرابـر چنين عناصرى با جانتان به جهاد با آنان برخيزيد و قلبتان سرشار از كينه آنان بـاشـد... تـا زمـانـى كـه بـه فـرمـان خـدا گـردن نـهـنـد و دسـت از ظـلم و تـجـاوز بردارند.(224)
2 ـ خط مشى خصوصى
امام باقر(ع )علاوه بر مواضع عمومى در برابر هر يك از خلفاى معاصر خود نيز به تناسب ، مـوضـعـگيرى مى نمود و به تبيين و تشريح موضع بر حق خود مى پرداخت . اينك براى نمونه مـوضـع آن حـضـرت را در برابر مقتدرترين ، سياستمدارترين و ستمگرترين خلفاى اموى از خاندان مروان يعنى هشام و بهترين و عادلترين ايشان يعنى عمر بن عبدالعزيز تشريح مى كنيم .
# در برابر هشام
پـيـش از ايـن جـريـان احضار امام باقر(ع )به شام از سوى هشام و گفتگوها و برخوردهايى كه مـيـان آن دو رخ داده بـود اشـاره كـرديـم . بـا دقـّت و تاءمّل در اين جريان ، مواضع منفى امام نسبت به اين خليفه جبار اموى كاملاً روشن مى شود. ما در ايـنـجـا تـنـهـا بـه سخنان كوبنده و هشدار دهنده آن حضرت در مجلس هشام و در جمع دولتمردان و درباريان كه در پاسخ ياوه گوييهاى آنان ايراد شده است بسنده مى كنيم .
(اَيُّهـَا النـّاسُ اَيـْنَ تـَذْهَبُونَ وَ اَيْنَ يُرادُ بِكُمْ؟ بِناهَدَ اللّهُ اَوَّلَكُمْ وَ بِنايَخْتِمُ آخِرَكُمْ فَاِنْ يَكُنْ لَكـُمْ مـُلْكٌ مـُعَجَّلٌ فَاِنَّ لَنا مُلْكاً مُؤَجَّلاً وَ لَيْسَ مِنْ بَعْدِ مُلْكِنا مُلْكٌ لاَِنّا اَهْلُ الْعاقِبَةِ، يَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ(225))
اى مردم ! به كجا مى رويد؟ و چه اراده و انديشه اى درباره شما دارند؟ خداوند پيشينيان شما را بـه وسـيـله ما هدايت كرد و نسلهاى آينده شما نيز بايد به وسيله ما راه يابند. اگر شما امروزه پادشاهى زودگذر دنيا را داريد، ما در آينده حكومتى پايدار خواهيم داشت و پس از دولت ما دولت ديـگـرى نـخـواهـد بـود. زيـرا مـايـيـم (اهـل عـاقـبـت ) و خـدا مـى فـرمـايـد: (وَ الْعـاقـِبـَةُ لِلْمُتَّقينَ(226)).
امـام (ع )در اين سخنان كوتاه ولى تكان دهنده ، سردرگمى و بى هدفى و آلت دست بودن جمع حـاضـر را بـه رخـشـان كـشـيـد و حـكـومـت و سـلطـنـت آنـان را در مـقـابـل حـكـومت حق و پايدار خاندان پيامبر(ص )، زودگذر و ناپايدار خواند و سرانجام بر نيك فرجامى راه خود ـ كه منطبق بر سنّتهاى الهى در تاريخ است تاءكيد ورزيد.
# در برابر عمر بن عبدالعزيز
عـمـر بـن عـبـدالعزيز هر چند در روش ، مخالف با نياكان خويش بود و در مقايسه با آنان روش بنسبت عادلانه اى در پيش گرفت ؛ ولى از آنجا كه در غصب مقام خلافت اسلامى با ديگر خلفاى اموى شريك بود، امام باقر(ع )نسبت به وى نيز نظر مساعد نداشت ، بلكه او را تخطئه كرده و حكومتش را مردود دانست . ابو بصير مى گويد:
در مـسجد با امام باقر(ع )بودم . عمر بن عبدالعزيز در حالى كه بر خدمتكارانش تكيه داده بود وارد شد.
امام فرمود:
ايـن جـوان روزى بـه فـرمـانـروايـى خواهد رسيد و روشى عادلانه در پيش خواهد گرفت . چهار سـال زنـدگى مى كند،(227) سپس مرگش ‍ فرا مى رسد. زمينيان بر او مى گريند و آسمانيان نفرينش مى كنند.
مـن و افـرادى كـه ايـن سـخـن امام (ع ) را شنيدند به شگفت آمده عرض كرديم : مگر شما هم اكنون نـفـرمـوديد كه او عدل و انصاف پيشه خواهد كرد؟! امام فرمود: چرا گفتم ؛ ولى او بر جايگاهى كـه از آن مـا و شـايـسته ماست تكيه مى زند؛ در حالى كه هرگز حقى ندارد؛ آرى او در جايگاهى كه غاصب آن است به اظهار عدل مى پردازد.(228)
مسعودى مى نويسد:
امـام بـاقر(ع )در مدينه بود. (و بى آنكه خبر مرگ عمر بن عبدالعزيز به مدينه رسيده باشد) فـرمـود: امـشـب مـردى چـشـم از جـهان فروبست كه فرشتگان نفرينش مى كنند و زمينيان بر او مى گريند.(229)
عـمـر بن عبدالعزيز زمانى به مدينه رفت و دستور داد اعلام كنند هر كس حقش ضايع شده بيايد تا به وى باز گردانده شود.
در ايـن هـنـگـام امـام باقر(ع )آمد و با بياناتى هشدار دهنده مبنى بر گذر برق آساى دنيا و بى وفايى آن و نيز بر شمردن عوامل رستگارى و نيك فرجامى ، به موعظه وى پرداخت و در پايان بـه او گـوشـزد كـرد كـه يـكـى از نـشـانه هاى كمال ايمان انسان به خدا اين است كه چون به قدرت رسيد بر آنچه از آن او نيست چنگ نيندازد.
عـمـر بـا شـنـيـدن نـصـايـح امـام (ع )كـاغـذ و قـلم خـواسـت و فـدك را بـه آن حـضـرت بازگرداند.(230)
بـه نـظـر مـى رسد منظور اصلى امام (ع )از اين درخواست ، مساءله خلافت و رهبرى مسلمانان بود نه صرف فدك ؛ ولى رياست طلبى خليفه مانع از آن شد كه او حق اساسى خاندان رسالت را بـه ايشان تسليم كند. او مى خواست با اين اقدام روبنايى ، از يك سو خود را نزد علويان و در راءس آنان امام باقر(ع )، وجيه الملّه جلوه دهد و از سوى ديگر وجدان خود را تسكين بخشد كه حق فرزندان پيامبر(ص )را باز پس داده است !
خلاصه
امـامـان (ع )بـه عـنـوان پـاسـداران مـكـتـب و پـيـشوايان امت در متن زندگى اجتماعى حضور داشتند. مـتـاءسـفـانـه بـه خاطر حاكميّت جو اختناق بيشتر فعّاليتهاى سياسى آنان مخفيانه و در پوشش (تـقـيـّه ) انـجام مى گرفت . يكى از علل عمده طرح نشدن فعّاليتهاى سياسى و تعرض آميز امام باقر(ع )در برابر دستگاه خلافت اموى بطور گسترده در منابع تاريخى همين مساءله است . با ايـن حـال از مـجـموع شواهد و قرائن مى توان به نمودارهايى از فعاليتهاى سياسى آن حضرت پى برد.
اقدامات و موضعگيريهاى امام باقر(ع )در برابر دستگاه خلافت امويان به دو بخش عمده تقسيم مى شود:
1 ـ اقدامات عمومى .
2 ـ اقدامات خصوصى .
در بـخـش نـخـسـت ، امـام (ع )بـدون آنـكـه از فـرد خـاصـى اسـم بـبـرد، عـليـه دسـتـگـاه سـتـم و گردانندگان آن موضع گرفته صلاحيّت ستمگران را براى رهبرى جامعه اسلامى نفى مى كند.
در بـخـش دوم ، بـه مـوضـع آن گـرامـى در بـرابـر دو تـن از جـبـارتـريـن و عادل ترين خلفاى مروانى يعنى هشام بن عبدالملك و عمر بن عبدالعزيز اشاره كرديم .
پرسش
1 ـ امامان (ع )نسبت به رويدادهاى جامعه چه موضعى داشتند؟
2 ـ چرا فعّاليّتهاى سياسى امام باقر(ع )در منابع تاريخى بطور گسترده بيان نشده است ؟
3 ـ تقيّه چيست و كاربرد آن در كجاست ؟
4 ـ يك محور از خط مشى عمومى امام باقر(ع )در برابر دستگاه خلافت اموى را بيان كنيد.
5 ـ پيشواى پنجم (ع )نسبت به عمر بن عبدالعزيز چه موضعى داشت ؟
درس سيزدهم
اقدامات و موضعگيريهاى امام باقر(ع ) (2)
ب ـ در برابر انقلابيون
امـام بـاقـر(ع )بـه هـمـان مقدار كه در برابر دستگاه خلافت اموى و طاغوتهاى زمان خود موضع منفى داشت ، نسبت به انقلابيون و كسانى كه در برابر ستمگريها و جنايات خلفا ايستادگى و پـرخـاشـگرى نموده از موضع امامت و خلافت اسلامى دفاع مى كردند، روى موافق نشان مى داد و آنـان را بـه مبارزه و خونخواهى خونهاى بناحق ريخته شده ترغيب مى كرد. به عنوان نمونه مى توانيم موضع آن حضرت را در برابر برادرش (زيد) نام ببريم .
زيـد بـن على بن حسين هر چند در دوران امامت امام صادق (ع )قيام كرد، ولى زمينه ها و مقدمات آن از سالها قبل طرح ريزى شده بود و خود زيد هماره از آن سخن مى گفت و مترصد تحقّق آن بود.
سخنان امام باقر(ع )در تجليل از شخصيت زيد و پيش بينى نهضت او و تشويق و ترغيب وى به قـيـام ، ضـمـن آنـكـه بـيـانگر موضع مثبت آن حضرت در برابر قيام برادرش زيد مى باشد، از مـهمترين عوامل زمينه ساز نهضت او به شمار مى رود. اينك چند نمونه از سخنان آن بزرگوار در اين رابطه .
1 ـ در تجليل از مقام زيد و پيش بينى نهضت او:
(هذا سَيِّدُ اَهْلِ بِيْتى وَ الطّالِبُ بِاَوْتارِهِمْ(231))
اين (زيد) بزرگ و سرور خاندان من است و به خونخواهى آنان بر خواهد خاست .
2 ـ در مقام بيان اهمّيت موضع انقلابى زيد:
(اَللّهُمَّ اشْدُدْ اَزْرى بِزَيْدٍ(232))
خداوندا، پشت مرا به وسيله زيد محكم ساز!
3 ـ در مـقام تاءييد موضع متعرّضانه و پرخاشگرانه زيد در برابر حكمرانان اموى : زياد بن منذر نقل مى كند:
از امام باقر(ع )سؤ ال شد كداميك از برادرانت نزد تو محبوبتر و برتر است ؟
فـرمـود: عـبـداللّه دست من است كه به وسيله آن با قدرت از خود دفاع مى كنم ؛ عمر چشم من است كـه بـا آن مـى بـيـنـم ؛ زيد زبان گوياى من است كه بدان وسيله (حق را) بيان مى كنم و حسين ، بردبارى است كه با آرامش و بدون تكبّر بر زمين راه مى رود.(233)
4 ـ زيـد روزى بـر امـام بـاقـر(ع )وارد شـد. چـون چشم حضرت به وى افتاد اين آيه را تلاوت كرد:
(يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ)(234)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كاملاً قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد.
آنگاه خطاب به زيد فرمود:
(اَنْتَ وَاللّهِ يا زَيْدُ مِنْ اَهْلِ ذلِكَ)(235)
اى زيد به خدا سوگند تو از مصاديق اين آيه هستى !
ج ـ در برابر توده هاى مردم
تبليغات مسموم كننده و ضدّ اسلامى امويان ، اكثريّت مردم جامعه اسلامى را به انحراف كشيده از مـبـانـى اسـلام دور سـاخـتـه بود؛ بگونه اى كه عامّه مردم نيز مانند سردمداران و حكمرانان اموى گـوش بـه دعـوت نـجات بخش ‍ امامت نمى دادند. از سوى ديگر، رها كردن اين مردم ، آن هم در آن شـرايـط و جـريـان انحرافى كه همه چيزش ـ حتى درس فقه ، كلام ، حديث و تفسيرش ـ در مسير تـمـايـلات و تـمنّيات حكّام اموى قرار داشت ، مخالف وظيفه و رسالت الهى بود؛ چه آنكه اگر مقام امامت كمر به دعوت و هدايت چنين مردمى نبندد، راه هدايت يكسره بر آنان بسته خواهد شد.
امام باقر(ع )در سخنى اين واقعيت تاءسّف بار فرهنگى را چنين ترسيم مى كند:
(بـَلِيَّةُ النـّاسِ عـَلَيـْنـا عـَظـيـمـَةٌ اِنْ دَعـَوْنـاهـُمْ لَمْ يـَسـْتـَجـيـبـُوا لَنـا وَ اِنْ تَرَكْناهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنا)(236)
گـرفـتـارى مـا از نـاحيه مردم بس بزرگ است ؛ اگر (به حق ) فرا خوانيمشان دعوت ما را نمى پذيرند و اگر به خود واگذاريمشان به هيچ وسيله ديگر هدايت نمى يابند.
بر اساس درك عميق اين واقعيّت تلخ اجتماعى بود كه امام (ع )تا جايى كه امكان داشت و شرايط اجـازه مـى داد، به تناسب افكار و روحيات افراد، سمت كلى حركت امامت را تبيين مى كرد و درباره مـوضـع بـاطـل امـويـان بـه افراد هشدار مى داد و ضمن نظارت بر عملكرد شيعيان ، آنان را به آيـنـده اى درخـشـان و تـحـقـق آرمان بزرگ شيعه ، يعنى ايجاد حكومت اسلامى نويد مى داد و از هر موقعيّت و فرصتى براى بيدار كردن و روشن ساختن افكارشان بهره مى جست . اينك به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم .
O تبيين موضع حق و ارشاد ناآگاهان
ـ زمـانـى كـه امـام بـاقر(ع )به شام احضار شد مردم شام آن حضرت را به يكديگر معرفى مى كردند و به تمسخر مى گفتند: اين فرزند ابوتراب است .
امـام بـاقـر(ع )بـرغـم شرايط نامساعد، سكوت را روا ندانست و در پاسخ به تمسخر و سخنان نـاآگـاهـانه آنان در حالى كه بر ديوارى تكيه داده بود پس از ستايش پروردگار و درود بر پيامبر(ص )و خاندانش فرمود:
اى اهل اختلاف و نسل نفاق و پس مانده هاى آتش و هيزمهاى جهنم ! از تعرض و ناسزاگويى به ماه تـابـان ، دريـاى مـتـلاطم ، شهاب درخشنده ، چراغ هدايتگر مؤ منان و (صراط مستقيم ) بپرهيزيد، پـيـش از آنـكه چهره هايتان زشت و مسخ شود يا مانند (اصحاب سبت )(237) مورد لعن و نفرين قرار گيريد و امر خدا حتمى و انجام شدنى است .
آيا همتاى رسول خدا(ص )را مسخره مى كنيد؟ يا پيشواى دين را سرزنش مى نماييد؟ بعد از او چه راهـى را در پـيـش مـى گيريد؟ و پس از او چه اندوهى را از خود دور مى سازيد؟ هيهات ، هيهات ! سـوگـنـد بـه خـدا، گـوى سـبـقـت را (در همه فضائل و كمالات ) ربود و بر همه آنان كه با او مسابقه دادند پيروز شد و به هدف دست يافت ؛ چندانكه چشمها از ديدن او ناتوان و گردنها در پيشگاهش خاضعند. او بر اوج قلّه كمال برآمده و آشكار شدن كمالاتش براى همگان موجب شده تا مـدعيان دستيابى به فضائل و كمالاتش دروغگو به شمار آيند. چگونه براى كسانى كه از او فرسنگها دورند امكان دسترسى به درجات و مقامات الهى او وجود دارد؟)
سپس شعرى سرود كه مضمونش چنين است :
اى بـى پـدران ! اهل بيت پيامبر(ص )را كمتر سرزنش كنيد و راه نفوذ بدعتها و كژى ها را همچون آنان سدّ كنيد.
آنان گروهى هستند كه هر كارى را با استوارى و استحكام انجام مى دهند، به وعده خويش وفا مى كنند و بر پيمان خود پايبندند.)(238)
پـيـشـواى پـنـجـم بـا اسـتـفـاده از فـرصـت در جـمـع شـامـيـان فـريـب خـورده و بـيـگـانـه بـا اهـل بيت (ع )، به بيان شمّه اى از فضائل على (ع )پرداخت كه شايد تا آن روز به گوش آنان نخورده بود و شاميان را از عواقب شوم سرزنش و ناسزاگويى به آن بزرگوار برحذر داشت .
ـ امـام بـاقـر(ع )در راه بـازگـشت از شام در (مدين ) فرود آمد و از مردم اين شهر تقاضاى آذوقه كرد ولى نه تنها با واكنش آنان مواجه شد بلكه آن مردم نادان و فريب خورده كه تحت تاءثير تـبـليـغـات سـوء دشـمـن قـرار گـرفـته بودند، انواع تهمتها را متوجه آن حضرت كرده ، ضمن نـاسـزاگـويـى بـه او و جـدّش امـيـر مؤ منان (ع ) آنان را مرتدّ، كافر و مشرك خوانده از يهود و نصارا و مجوس بدتر شمردند.
امـام (ع )بـرفراز كوه مشرف بر شهر برآمد و با صداى بلند آيات 84 تا 86 سوره هود را ـ كه متضمن دعوت حضرت شعيب از مردم مدين است ـ خواند:
(وَ اِلى مـَدْيَنَ اَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مالَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ...بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ)
و بـسوى (مدين ) برادرشان شعيب را (فرستاديم ). گفت اى قوم من ! خدا را پرستش كنيد كه جز او معبود ديگرى براى شما نيست ... .
آنچه خداوند براى شما باقى گذارده برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد.
سپس افزود:
(سوگند به خدا! ماييم بقيّة اللّه در زمين .)
خـداونـد بادى سياه و ظلمانى را ماءمور كرد و به وسيله آن صداى آن حضرت را به گوش مردم (مدين ) رساند. زن و مرد و خرد و كلان وحشت زده و سراسيمه بر بام خانه ها برآمدند تا ببينند چه خبر شده است . پيرمردى با مشاهده اين وضع به مردم هشدار داد و گفت : (او در جايگاهى قرار گرفته است كه شعيب قرار داشت آنگاه كه عليه قومش دعا كرد. اگر دروازه شهر را نگشاييد و از آنان پذيرايى نكنيد عذاب الهى دامنگيرتان خواهد شد.) مردم كه پيرمرد را مى شناختند و به او اعـتـمـاد داشـتـنـد دروازه (مـديـن ) را گـشـودنـد و از امـام بـاقـر(ع )و هـمـراهـان بـخـوبـى تجليل كردند.(239)
O منع شيعيان از همكارى با دستگاه خلافت
ـ يـكـى از شـيـعيان به نام (عبدالغفار بن قاسم ) نظر امام باقر(ع )را درباره نزديك شدن خود بـه سـلطـان و هـمـكارى با دربار، جويا شد. امام (ع )فرمود: (من اين كار را به صلاح تو نمى بينم ).
عرض كرد: من گاهى به شام مى روم و بر ابراهيم بن وليد وارد مى شوم .
امـام (ع ) فـرمـود: رفت و آمد تو نزد سلطان سه پيامد منفى دارد: محبت دنيا در دلت راه مى يابد، مرگ را فراموش ‍ مى كنى و خشنودى ات از آنچه خداوند برايت مقدر كرده كاهش پيدا مى كند.
عرض كرد: من عيالوارم و هدفم از تجارت و معامله با آنان كسب منفعت است . آيا اين هم روا نيست ؟
امـام (ع ) فـرمـود: اى بـنـده خـدا! مـن تو را به كناره گيرى از دنيا فرا نمى خوانم ، بلكه به دورى از گناه دستور مى دهم . ترك دنيا فضيلت است . ولى ترك گناه فريضه است ، و تو در مـوقـعـيـتـى هـسـتـى كـه بـه انـجـام واجـبـات نـيـازمـنـدتـرى تـا كـسـب فضائل .
عبدالغفار، دست و پاى امام (ع )را بوسيد و گفت : پدر و مادرم به فدايت ، دانش صحيح را جز از شما (خاندان ) نمى توان دريافت .(240)
ـ ابـو بـصـيـر مـى گويد: از امام باقر(ع )درباره كارهاى حكومتى و همكارى با دولتمردان سؤ ال كردم . امام (ع )فرمود:
هـرگـز به خدمت آنان در نياييد، حتّى به اندازه يك مرتبه فرو بردن قلم در مركّب ! زيرا هيچ كس به خدمت ايشان درنمى آيد و از دنياى آنان بهره اى نمى گيرد مگر آنكه به همان اندازه به دين او لطمه مى زند.(241)
ـ مـحـمـد بـن مـسـلم مـى گويد: نزد امام باقر(ع )بر آستانه درِ خانه آن حضرت در مدينه نشسته بوديم . امام (ع )متوجه مردم شد كه گروه گروه در حركت بودند.
امـام (ع )از بـعـضـى حاضران پرسيد: آيا در مدينه اتفاق تازه اى رخ داده است ؟ به آن حضرت عرض شد: والى جديدى براى مدينه آمده است ، مردم براى عرض تبريك نزد او مى روند.
امام (ع )فرمود: (مردم براى گفتن تبريك نزد والى مى روند؛ در حالى كه خانه او درى از درهاى آتش ‍ است .)(242)
پـيـشواى پنجم (ع )در اين روايت ، هر چند بطور مستقيم شيعيان را مخاطب قرار نداده است ولى با موضعگيرى صريح در برابر فرماندار جديد و اينكه خانه او درى از درهاى دوزخ است ، بطور غير مستقيم آنان را از نزديك شدن به اين آتش و سوختن در ميان شعله هاى آن برحذر داشته است .
O زنده نگاه داشتن روحيّه جهاد و شهادت طلبى در ميان ياران
امـامـان (ع )در همه دورانها حتى در شرايطى كه زمينه قيام مسلّحانه عليه حكومتهاى فاسد فراهم نـبـود هـمواره فرهنگ جهاد و شهادت را در ميان پيروان خود زنده نگاه داشته با بيانات مختلف از آن ترويج مى كردند.
امام باقر(ع )نقش جهاد و مبارزه مسلحانه در حفظ ارزشهاى الهى را چنين بيان مى كند:
(اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِى السَّيْفِ وَ تَحْتَ السَّيْفِ وَ فى ظِلِّ السَّيْفِ)(243)
نيكيها و ارزشها همه و همه در شمشير و در لوا و سايه شمشير نهفته است .
و نيز فرمود:
(اِنَّ الْخَيْرَ كُلَّ الْخَيْرِ مَعْقُودٌ فى نَواصِى الْخَيْلِ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ(244))
تمام خوبيها و همه ارزشها تا روز قيامت بر پيشانى اسبهاى ميدان نبرد نقش بسته است .
امـام بـاقـر(ع )در بـزرگداشت امر جهاد و شهادت مى فرمايد: پدرم على بن حسين (ع )هميشه اين سخن را از رسول خدا(ص )نقل مى فرمود:
(ما مِنْ قَطْرَةٍ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فى سَبيلِ اللّهِ(245))
هيچ قطره اى نزد خداوند بزرگ از قطره خونى كه در راه او ريخته شده باشد محبوبتر نيست .
و بـالا خـره در مـقـام بـيـان پـاداش جـهـاد و شـهـادت فـرمـود: مـردى بـه حـضـور رسـول خـدا(ص ) رسـيـد و عـرض كـرد: مـن بـشـدّت راغـب و عـلاقمند به جهاد هستم . پيامبر(ص ) فرمود:
پـس در راه خـدا جـهـاد كـن ! زيرا اگر كشته شوى به زندگى جاويد راه خواهى يافت و نزد خدا روزى مـى خـورى ؛ و اگـر در مـسـيـر جـهـاد بـميرى پاداش تو از سوى خدا تضمين شده است ؛ و چنانچه (از ميدان نبرد) سالم بازگردى از تمام گناهانت پاك شده اى .(246)
O اميدوار ساختن شيعيان به آينده اى روشن
ـ حـكم بن عتيبه مى گويد: در محضر امام باقر(ع )بودم و خانه پر از جمعيّت بود كه پيرمردى در حـالى كـه عـصـايـى بـر دسـت داشـت وارد شد. پس از عرض سلام به حاضران و امام (ع ) از حضرت خواست او را در كنار خود بنشاند و افزود:
(سوگند به خدا، من شما و دوستان شما را دوست دارم و اين دوستى از روى طمع به دنيا نيست ؛ و دشـمن شما را دشمن دارم و از او تبرّى مى جويم و اين كينه و عداوت به خاطر خونى نيست كه در مـيـان مـا ريـخـتـه شـده بـاشـد. بـه خـدا سـوگـنـد مـن حـلال شـمـا را حـلال و حـرام شـمـا را حـرام مـى شمارم و در انتظار دولت و حكومت شما بسر مى برم ؛ اكنون آيا براى من اميدى دارى ، خدا مرا فداى تو كند!؟)
امـام (ع ) فـرمـود: (اِلَىَّ، اِلَىَّ) بـه سـوى مـن بيا، به سوى من بيا! سپس پيرمرد را در كنار خود نشاند و فرمود:
اى پيرمرد! مردى نزد پدرم على بن حسين (ع )آمد و آنچه تو از من پرسيدى از او پرسيد. پدرم بـه وى فـرمـود: اگـر در ايـن انـتـظـار بـمـيـرى بـا قلبى مطمئن و دلى خنك و چشمى روشن بر رسـول خـدا(ص )و على و حسن و حسين و على بن حسين عليهم السّلام وارد خواهى شد و همراه (كرام الكاتبين ) به آسايش و گشايش دست خواهى يافت .
و اگـر زنـده بـمـانـى روزگارى را خواهى ديد كه چشم تو روشن شود و در آن هنگام با ما و در كنار ما در برترين جايگاه خواهى بود.)
پـيـرمـرد كه از بيانات امام (ع )به وجد آمده بود سخنان آن حضرت را تكرار كرد و منقلب شد و فـغـان بـرآورد و بـلنـد بلند گريه كرد و بر زمين افتاد. جمعيت نيز با مشاهده اين صحنه به گريه و فغان افتادند.
امـام بـاقـر(ع )با دست مبارك ، اشك از چشمان پيرمرد پاك كرد. وى سرش را بلند كرد و گفت : اى پـسـر رسـول خـدا! خدا مرا فداى تو كند، دستت را به من بده ! امام (ع )دست خود را در دست او نـهـاد. پـيـرمـرد دسـت امـام (ع )را بـوسـيـد و بـر ديـدگان و گونه و سينه و شكمش نهاد؛ سپس خداحافظى كرد و رفت .
امـام بـاقـر(ع )رو بـه حـاضـران كـرد و فـرمـود: (هـر كـس مـى خـواهـد بـه مـردى از اهل بهشت بنگرد به اين مرد نگاه كند.)(247)
خلاصه
امام باقر(ع )نسبت به انقلابيون همچون زيد بن على موضع مثبت داشت و از ايشان حمايت مى كرد.
پـيـشـواى پـنجم (ع )براى هدايت مردمى كه تبليغات مسموم كننده و ضدّ اسلامى امويان ، اكثريت آنـها را به انحراف كشيده بود به تناسب افكار و روحيات افراد، سمت كلّى حركت امامت را تبيين مى كرد. برخى از تلاشهاى امام (ع )در اين رابطه عبارت است از:
1 ـ تبيين موضع حق و ارشاد ناآگاهان
2 ـ منع شيعيان از همكارى با دستگاه خلافت
3 ـ زنده نگاه داشتن روحيّه جهاد و شهادت طلبى در پيروان خود.
4 ـ اميدوار ساختن شيعيان به آينده اى روشن .
پرسش
1 ـ امام باقر(ع )در برابر انقلابيون چه موضعى داشت ؟
2 ـ موضع امام باقر(ع )در برابر زيد را با ذكر دو نمونه از سخنان آن حضرت بيان كنيد.
3 ـ جـوّ فـكـرى و تـربـيـتـى جـامـعـه اسلامى در دوران امامت امام باقر(ع )با توجه به سخن آن حضرت چگونه بود؟
4 ـ پيشواى پنجم (ع ) نسبت به عناصر فريب خورده و مخالف خطّ امامت چه موضعى داشت ؟
5 ـ امام باقر(ع )چگونه شيعيان را به آينده اميدوار مى ساخت .
درس چهاردهم
تلاشهاو فعّاليتهاى
علمى و فرهنگى امام باقر(ع ) (1)
امام باقر(ع ) ـ برغم حاكميّت جوّ استبداد و اختناق بر جامعه اسلامى و ضرورت تقيّه ـ موفق شد نـقـش عـظيمى در پايه گذارى و گسترش فرهنگ اسلامى و پديد آوردن نهضت علمى ايفا كند. آن حـضـرت از نـخـسـتـيـن لحظات دوران حدود نوزده ساله امامت خود به نشر و اشاعه حقايق و معارف اسـلامـى پـرداخـت و جـنـبش علمى دامنه دارى را به وجود آورد و زمينه ها و مقدمات تاءسيس دانشگاه بـزرگ اسـلامـى را ـ كـه در دوران امـامت فرزند گرامى اش امام صادق (ع )به اوج عظمت رسيد ـ پى ريزى كرد.
ابـعـاد ايـن نـهـضت به حدّى گسترده بود كه علاوه بر مراكز شيعه نشين مانند مدينه و كوفه ، مـنـاطق جديدى را نيز كه از مركز حكومت بنى اميّه دور بود تحت نفوذ و پوشش قرار داد كه از آن جـمـله مـى تـوان از خـراسـان نـام برد. روايات زيادى بيانگر اين نفوذ در ميان مردم خراسان مى باشد كه به عنوان نمونه به يك روايت اشاره مى كنيم .
ابو حمزه ثمالى مى گويد:
در مـسـجـد رسـول خدا نشسته بودم كه مردى پيش آمد، سلام كرد و گفت : تو كيستى اى بنده خدا! گفتم : از مردم كوفه ام ؛ كارت چيست ؟
گـفـت : آيـا ابـوجعفر، محمد بن على را مى شناسى ؟ گفتم : آرى مى شناسم ، به ايشان چه كار دارى ؟
مـرد گـفت : چهل مساءله آماده كرده ام تا از او بپرسم ، در نتيجه آنچه را حق است بگيرم و باطلش را رها كنم .
گفتم : آيا فرق حق و باطل را مى دانى و ملاك تشخيص آن دو را مى شناسى ؟
گفت : بلى مى شناسم .
گـفـتـم : در ايـن صـورت چـه نيازى به امام باقر(ع )دارى ؟ گفت : شما مردم كوفه افرادى كم ظرفيت هستيد! زمانى كه ابو جعفر را ديدى مرا مطّلع ساز. در اين ميان امام باقر(ع )وارد شد، در حـالى كـه جـمـعـى از مـردم خـراسـان و افـراد ديـگـر، اطـراف او را گـرفـتـه ، دربـاره مسائل و مناسك حجّ از آن حضرت سؤ ال مى كردند... .(248)
شرايط فرهنگى
نهضت علمى امام باقر(ع )در شرايطى تحقق يافت كه جمود فكرى بر سراسر جهان اسلام حاكم گـشـتـه بـود. عـالمـان و فقيهان مشهور، يا به دربار وابسته بودند و يا به حوزه هاى فكرى مـنـحـرف و سـرگـرم كننده كه نه تنها نمى توانستند ملجاء و پناهگاه مردم تشنه و جوياى حقيقت باشند كه گاه خطرناكتر از رجال سياسى بر مشكلات و سرگردانى مردم مى افزودند.
بـرخـى از دانـشـمـنـدان يـهود و نصارا در پوشش اسلام سعى در تزريق اعتقادات سخيف خود به جـامـعـه اسـلامـى داشـتـنـد و چـون عـامـّه مـردم دسـتـرسـى بـه اهـل بـيـت (ع )نـداشـتـنـد نـظـرات و القاءات آنان را مى پذيرفتند. ريشه نفوذ بسيارى از عقايد بـاطـل در مـيـان مـسـلمـانـان از قبيل اعتقاد به جسم بودن خداوند، اعتقاد به جبر، تفويض و ... همين مساءله است . ابن خلدون مى نويسد:
عـربـهـاى جـاهـلى اهـل كـتاب و دانش نبودند. آنان باديه نشينانى بودند كه پذيراى اسلام شده بـودنـد؛ بـديـن جـهت هرگاه مى خواستند پيرامون علل و اسباب آفرينش ، چگونگى خلقت جهان ، اسـرار وجـود و ...آگـاهـى پـيـدا كـنـنـد دسـت نـيـاز بـه سـوى عـالمـان اهـل كـتاب مانند كعب الاحبار، وهب بن مُنَبِّه ، عبداللّه بن سلاّم و غير آنان دراز مى كردند. آنان نيز كـه يـا يـهـودى بـودنـد و يـا نـصـرانـى بـا اسـتـفـاده از كـتـب تـورات و انـجـيـل تـحـريـف شـده پـاسـخ ايـشـان را مـى دادنـد. بـديـن جـهـت كتابهاى تفسير و حديث پر از اسرائيليّات شد.(249)
از سـوى ديـگـر، پـيدايش يا گسترش فعّاليت گروههاى فكرى در جامعه اسلامى مانند خوارج ، مـرجـئه ، مـعـتـزله ، جـبـريـّه و فـرقـه هـاى جـدا شـده از شـيـعـه امـامـيـّه مثل كيسانيّه و زيديّه با افكار منحرف و مسموم خود، بر آلودگى فضاى فكرى و فرهنگى جامعه مى افزود.
علاّمه طباطبايى ، عوامل زمينه ساز تلاشها و فعّاليتهاى فرهنگى امام باقر(ع )را چنين بيان مى كند: