ب) خطبه
فاطمه زهرا (عليها السلام)در جمع انصار و مهاجرين
پس از آن كه ابوبكر به خلافت رسيد، او با عمر
از تصرف فاطمه زهرا (عليها السلام)در فدك جلوگيرى كردند. آن حضرت همراه عدهاى از
زنان بنى هاشم وارد مجلس ابوبكر شد، در حالى كه ابوبكر در جمع انصار و مهاجرين قرار
داشت، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در دفاع از ولايت و امامت امير مؤمنان (عليه
السلام) و اعتراض به خليفه، سخنرانى پرشورى را در اجتماع انصار و مهاجران ايراد
كرد. صديقه طاهره (عليها السلام) آن گاه كه مجلس را براى شنيدن سخنانش آماده ديد،
ابتدا به طرز بى نظيرى به حمد و سپاس خداى متعال پرداخته و به رسالت پدرش رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) اقرار كرد و از خدمات شايسته او سخن گفت، سپس در بخش ديگرى از
سخنانش به تبيين جايگاه امامت پرداخت و اهميت مسئله ولايت را به مردم گوش زد كرد و
نيز يادآور شد پس از رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) امامت و رهبرى، حق اهل بيت
(عليهم السلام) بوده است. هم چنين به بيان سوابق درخشان و مبارزات و تلاشهاى
بىمانند حضرت على (عليه السلام) در آغازين روزهاى طلوع اسلام و پس از آن پرداخت.
حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در ادامه، سيماى شخصيت حضرت على (عليه السلام) را
با شمردن فضايل و شايستگىهاى وى تبيين و ترسيم كرد و آن حضرت را مستحق خلافت و
رهبرى دانست و استدلال آنان را كه به دليل سوابق اسلامى، خودشان را شايسته خلافت و
رهبرى مىدانستند رد كرد.
آن حضرت در بخش ديگرى از سخنانش چهره و ماهيت
سقيفه را معرفى كرد و اوصاف متعددى براى آن برشمرد(420).
در واقع وى حقيقت اسرار سقيفه را براى مردم بر ملا ساخت و آن را سرآغاز مبارزه با
اهل بيت (عليهم السلام) دانست كه در آن روز حق آنان را عدهاى به ناحق به دست
گرفتند. حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) فرمود:
شما بر غير شتر خويش داغ زديد و بر محل شرب كه
مال كسى ديگر بود وارد شديد. خلافت را كه حق امام على (عليه السلام) بود تصاحب
نموديد و به بهانه خوردن كف، شير را زير لب پنهانى آشاميديد. خلافت را تصاحب كرديد
و در ظاهر وانمود كرديد آنچه انجام مىدهيد به جهت مصالح اسلام و امت مىباشد(421).
ما در برابر عملكرد شما كه مانند فرورفتن سر نيزه، در درون انسان است صبر و شكيبايى
را پيشه خود كردهايم و اينك شما چنين مىپنداريد كه ما از رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) ارث نمىبريم. آيا حكم زمان جاهليت را برگزيدهايد؟ و چه كسى
بهتر از خدا حكم مىكند، در نظر آنانى كه يقين دارند؟ آيا شما نمىدانيد؟ آرى، براى
شما همچون خورشيد در خشان روشن است كه من دختر پيامبر خدا (صلىاللهعليهوآله)
هستم. اى مسلمانان! آيا رواست كه ارث مرا به زور بگيريد؟ اى پسر ابى قحافه! آيا در
كتاب خدا چنين آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى، ولى من از پدرم ارث نبرم؟ مسلما
سخن دروغين و ساختگى را (به خدا و رسولش) نسبت دادهاى. آيا از روى عمد، كتاب خدا
را ترك و پشت سر انداختهايد(422)؟
هم چنين فرومود: حضرت
سليمان از حضرت داوود ارث برد(423).
حضرت در جايى ديگر، داستان حضرت يحيى بن ذكريا را نقل مىكند و (از قول او)
مىفرمايد: پس جانشينى از جانب خود به من ارزانى دار كه از من
و خاندان حضرت يعقوب ارث ببرد(424).
هم چنين فرمود: خويشاوندان، برخى نسبت به بعضى ديگر در كتاب
خدا مقدم و سزاوارترند(425).
و خداوند درباره فرزندان سفارش مىكند كه سهم پسر دو برابر سهم
دختر مىباشد(426).
و نيز فرمود: اگر كسى آثار
مرگ را در خود ديد اگر مال دارد بايد نسبت به پدر، مادر و ديگر نزديكانش به صورت
پسنديده وصيت كند و اين حقى است بر پرهيزگاران(427).؛
ولى شما گمان مىكنيد، بهرهاى براى من نيست و
من از پدرم ارث نمىبرم و ميان ما هيچ قرابتى وجود ندارد. آيا خداوند آيهاى را در
قرآن به شما اختصاص داده و پدرم حضرت محمد (صلىاللهعليهوآله) را از آن استثنا
كرده است؟ يا اين كه مىگوييد: دين من و پدرم يكى نيست(428)
و اهل دودين و آيين از يك ديگر ارث نمىبرند، آيا من و پدرم از اهل يك دين نيستيم و
هر دو مسلمان نمىباشيم؟ و يا شما درباره عام و خاص قرآن از پدرم رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) و پسر عمويم على (عليه السلام) آگاهتر هستيد؟ پس اى ابوبكر!
اين فدك ارزانى تو باد، در حالى كه افسار آن در دست توست و جهاز آن آماده است (تا
آن زمان كه) در روز محشر تو را ملاقات نمايم؛ چه خوب داورى است خداوند و چه خوب
كفيل و ضامن است حضرت محمد (صلىاللهعليهوآله) و قرار ما روز قيامت. آن هنگام
كسانى كه راه باطل رفتند زيان كار خواهند شد و هرچه اظهار پشيمانى كنند سودى نخواهد
داشت و براى هر خبرى وعدهگاهى وجود دارد و در آينده خواهى دانست كه عذاب پايدار
برچه كسى وارد خواهد شد.
آن گاه حضرت زهرا (عليها السلام) رو به انصار
كرد و خطاب به آنان فرمود:
اى جماعت صاحب نفوذ، اى جوان مردان، اى بازوان
دين و شريعت و اى پرورش دهندگان اسلام! چرا نسبت به حق من از خود ضعف نشان مىدهيد
و از ظلمى كه بر من وارد شده در حيرت به سر مىبريد؟ آيا پدرم رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) نمىفرمود: احترام هر مرد بايد در
فرزندان او حفظ شود؟ چقدر زود كارهاىتان را تغيير داديد و چه سريع چربىهاى
شما از دماغتان خارج شد، در حالى كه شما توانايى انجام آنچه را كه من مىخواهم
داريد و بر آنچه من به دنبال آن هستم قوت و نيرو داريد! آيا مىگوييد پيامبر اسلام
(صلىاللهعليهوآله)، پدرم، از دنيا رفته است و ما ديگر هيچ وظيفهاى نداريم(429)؟
به درستى كه رحلت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) مصيبت بزرگى بود كه ضعف و سستى (يا
شكافى) وسيع در رشد آن به وجود آمد و جدايى و از همگسيختگى بزرگى ايجاد شد و
همبستگىاى كه وجود داشت، شكاف پيدا كرد و زمين به واسطه غيبت و رحلت او تاريك شد
و خورشيد و ماه گرفتند و در غيبت و رحلت او ستارهها پراكنده شدند و آرزوها به
نوميدى مبدل گرديد و كوهها خاشع و حريم پيامبر (صلىاللهعليهوآله) ضايع شد و
حرمت اهلبيت رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) را بلافاصله بعد از مرگ و رحلت او از
بين بردند. به خدا سوگند! اين حوادث و پيش آمدها مصيبتهاى بزرگى است كه هيچ مصيبتى
با آن برابرى نمىكند و هيچ مصيبت دنيا به پاى آن نمىرسد؛ مصيبتى كه كتاب خدا - جل
ثنائه - در جلو چشمتان در شبانگاه و صبحگاه با صداى بلند و با ناله و فرياد و
تلاوت معمول و انواع ترنمها و نغمهها، آشكارا از آن خبر داده است. مگر پيش از اين
بر پيامبران خدا و رسولانش چه گذشته است؟ مرگ حكم قطعى و قضاى محتوم الهى است و
حضرت محمد (صلىاللهعليهوآله) رسولى است كه پيش از او نيز رسولانى در گدشتهاند.
آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به گذشته خود بازمى گرديد؟ هركس با دو پاشنه پايش
به عقب برگردد هيچ ضررى به خدا نخواهد زد و خداوند به زودى به سپاسگزاران پاداش
خواهد داد(430).
اى فرزندان قيله(431)
از شما دور است! آيا رواست كه من درباره ارث پدرم خرد و مظلوم واقع شوم؟ در حالى كه
شما در جلوى ديدگان من هستيد و صدايم را مىشنويد و در يك جا گرد آمدهايم(432)؟
و زير پوشش دعوت من قرار داريد و از خبرها مطلعايد و (از عِده و تعداد نفرات
بسيار) و عُده و ابزار جنگى، برخورداريد و نزد شما جنگافزار و سپر وجود دارد و به
صورت مكرر دعوت مرا مىشنويد، ولى اجابت نمىكنيد و صداى فرياد خواهىام به گوش شما
مىرسد، ولى فرياد رسى نمىكنيد، با اين كه شما به جنگ آورى ستوده شده و به خير و
صلاح معروف هستيد و نخبههايى برگزيده از بين مردم و برگزيدگانى هستيد كه براى ما
اهل بيت اختيار شدهايد، با مشركان عرب جنگيديد، سختىها و رنجها را تحمل نموديد،
با ملتهاى مشرك مبارزه نموديد، با افراد شاق و بىمنطق جنگيديد و همواره ما اهل
بيت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) امر مىكرديم و شما اطاعت مىنموديد، تا اين كه
سنگ آسياب اسلام به دست ما به گردش در آمد و بركات روزگار همچون شير جريان پيدا كرد(433)
و زير گلو (يا بينى) شرك به خاك ماليده شد و فوران دروغ، ساكن و آتش كفر، خاموش
گرديد و موج فتنه و شورش آرام گرديد. نظام دين همآهنگ و بر قرار شد و شما بعد از
اقدام به طرفدارى از حق، عقبگرد كرديد و بعد از ايمان آوردن مشرك شديد. پس بگيريد
اين فدك را و طناب بار و جهاز آن را محكم ببنديد، ولى بدانيد كه پشت آن مجروح و پاى
آن ضعيف و سست است و ننگ و عار و بغض و دشمنى آن، برايتان باقى مىماند و داغ غضب
خداوند، براى هميشه به آن خورده شده است و شما را به آتش افروخته خداوند كه دلها
را هم مىسوزاند، پيوند خواهد زد. آنچه انجام مىدهيد در حضور خداست و به زودى
ستمكاران مىفهمند كه به چه عاقبتى گرفتار خواهند شد(434).
حضرت صديقه طاهره (عليها السلام) با بينش عميق
و روشن گرانه، حوادث پس از رحلت رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) را تحليل و توطئهها
را براى مردم بازگو كرد. در اثر نطق آتشين حضرت زهرا (عليها السلام) مدينه پايتخت
خلافت اسلامى منقلب و صداى اعتراض انصار و مردم و گريه آنها بلند شد و موجى از
انقلاب در ميان انصار و مردم به وجود آمد؛ به گونهاى كه ابوبكر پس از شنيدن سخنان
شورانگيز و حماسى حضرت زهرا (عليها السلام) براى جلوگيرى از شورش و اعتراض انصار و
مردم مدينه ابتدا سياست نرم و ملايمى را در پيش گرفت و با توصيف و تمجيد از حضرت
زهرا (عليها السلام)، در توجيهى عوام فريبانه گفت: به خدا
سوگند! من از رأى و نظر رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) تجاوز ننمودهام و آنچه
انجام دادهام به دستور او بوده است. سپس به حديث خويش كه از رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) شنيده است استناد كرد(435)؛
ولى چون با استدلال متين و منطق محكم حضرت زهرا (عليها السلام) روبه رو گرديد و ديد
كه با افشاگرىهاى فاطمه زهرا (عليها السلام) هر آن احتمال شورش مىرود، سياست خويش
را تغيير داد، بالاى منبر رفت و با سخنان جسارتآميز در حضور حضرت زهرا (عليها
السلام) جلو شورش مردم و انصار را گرفت. آنگاه روبه انصار كرد و گفت: سخن نابخردان
شما را شنيدم. سزاوار است شما بيشتر عهد رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) را رعايت
كنيد. شما بوديد كه او را پناه داديد و يارى نموديد. بدانيد كه من دست و زبانم از
كسى كه سزاوار مجازات نباشد كوتاه است(436).
ابن ابى الحديد مىگويد: سخنان جسارتآميز
ابوبكر را بر استادم نقيب ابى يحيى بن جعفر بصرى خواندم و به او گفتم: ابوبكر با
اين سخنان كنايهآميز مقصودش چه كسى بوده است؟ او گفت: سخنان ابوبكر كنايه نبود،
تصريح بود. گفتم: اگر تصريح بود كه من از شما سؤال نمىكردم. او با خنده گفت: مقصود
او از اين سخنان على بن ابى طالب (عليه السلام) بود.
گفتم: انصار چه گفتند؟ گفت: انصار با شنيدن
سخنان حضرت زهرا (عليها السلام) عليه خليفه شوريدند و نام على (عليه السلام) را بر
زبان آورده يك صدا فرياد يا على سر دادند... اين صداى
اعتراض و گريه بى سابقه انصار بود كه ابوبكر را وادار كرد به عمر بگويد: چرا
نگذاشتى فدك را به فاطمه (عليها السلام) بدهم؟ اكنون نيز بجاست فدك را برگردانيم.
عمر مانع شد و ابوبكر گفت: احساسات تحريك شده انصار و مردم را
چگونه بخوابانيم؟ گفت: اينها زودگذر و سطحى است و چون قطعه ابرى بيش نيست.
تو نماز، روزه و صله رحم به جا آور، خداوند گناهانت را مىآمرزد؛ زيرا خداوند در
قرآن فرموده است:
نيكىها و خوبىها بدىها
را پاك و از بين مىبرد. آن گاه ابوبكر از عمر به دليل راهنماىهاى او
سپاسگزارى كرد(437).
ج) انصار و
عيادت از حضرت زهرا (عليها السلام)
مورخان و محدثان نوشتهاند: وقتى حضرت زهرا
(عليها السلام) در بستر بيمارى قرار گرفت، خبر تشديد بيمارى آن حضرت به گوش زنان
انصار رسيد. آنان جهت عيادت بر او وارد شدند و از آن حضرت سؤال كردند: اى دختر رسول
خدا (صلىاللهعليهوآله)! چگونه صبح كردى؟ صديقه طاهره (عليها السلام) به جاى اين
كه از بيمارى و دردش سخن بگويد، اعتراض خويش را به وضع موجود اين گونه ابراز داشت:
به خدا سوگند! شب را به صبح رساندم، در حالى كه
از دنيا شما كراهت داشته و بيزارم و از مردان شما دلگير و بر آنان خشمناكم. آنان
را پس از آن كه امتحان نمودم به دور انداختم. پس چه زشت است كندى و سستى پس از تيزى
و چه بد است بازى پس از جديت(438).
حضرت زهرا (عليها السلام) در بخش ديگرى از اين
خطبه به بزرگترين انحراف پس از رحلت رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) اشاره و ابعاد
آن را اينگونه بيان مىكند؛ آن جا كه مىفرمايد:
واى بر آنان (كارگردانان سقيفه) خلافت و امامت
را به كجا حركت داده و از مسير اصلى آن منحرف و تغيير جهت دادند و از جايگاه استوار
رسالت و پايگاه محكم نبوت و محل فرود آمدن فرشته وحى و از انسانى كه بيش از همه به
امور دينى و دنياى مردم آگاهى دارد، دور ساختند. آگاه باشيد و بدانيد كه اين زيانى
آشكار و خسارتى بزرگ و جبرانناپذير است(439).
حضرت زهرا (عليها السلام) در ادامه سخنان
روشنگرانه خويش به انگيزههاى كنار گذاردن امام على (عليه السلام) از صحنههاى
سياسى اشاره كرد و اين كه هيچ دليل معقول و مشروع براى اين كار وجود نداشت. او خوى
و خصلت جاهلى و عقدهها و كينههاى جمعى و شخصى را علت بركنارى امام دانست و آنچه
را كه با توجه به آموزههاى دين و مكتب مىتوان از فضايل آن حضرت به شمار آورد،
دليل مخالفان براى بركنارى امام ذكر كرد و فرمود:
اينان به چه مناسبت از ابى الحسن انتقام گرفتند
و او را از مقام خلافت كنار نهادند. به خدا سوگند! ناخشنودى از شمشيرش، نترسى و بى
باكى او از مرگ، محكم قدمى او بر باطل و عدم سازش با آن و شدت عقوبت او بر دشمنان
در جنگ و مبارزه، شجاعت و دليرى او در راه خدا باعث شد، از او انتقام بگيرند و او
را از صحنه سياست و رهبرى كنار گذارند(440).
صديقه طاهره (عليها السلام) در دفاع از امام
على (عليه السلام) از شايستگىها و فضايل او سخن گفت و خدمات ارزنده او را در اسلام
ياد آور شد. وى در بخش ديگر از سخنانش حكومت عدالت گستر على را به تصوير كشيد و
فرمود:
به خدا سوگند! اگر امام به حكومت مىرسيد،
هرگاه مردم از راههاى آشكار و حقيقت روى بر مىتافتند، او مردم را با دلايل روشن
به راه حق و حقيقت برمى گرداند و آنان را به پيروى از حق وادار مىنمود. مردم را به
آرامى در مسير حق سير مىداد، به گونهاى كه هيچ كسى صدمه نمىديد، سيركننده آن
احساس خستگى و ملولى نمىنمود. آنان را بر محل آب گوارا و صافى كه سيراب شان
مىنمود وارد مىكرد...(441).
حضرت زهرا (عليها السلام) مدارا در مديريت را
يكى از ويژگىهاى حكومت امام دانست و از اين طريق حاكميت حاكمان سقيفه را كه
استفاده از ابزار خشونت و برخورد تند و خشن را جزء اصول سياسى اوليه خويش قرار داده
بودند زير سؤال برد. فاطمه زهرا (عليها السلام) در ادامه فرمود:
آگاه باشيد (اى زنان انصار و مهاجر) كسى كه
زندگى كند روزگار را عجيب خواهد ديد و اگر به شگفت آمديد، بنگريد
اين مردم حق شناس به كدام سو رهسپار شده، به كدام تكيه
گاه متكى شدهاند و به چه ريسمانى چنگ زدهاند و چه كسى را اختيار كرده و چه كسى را
ترك گفتهاند؟ چه بد سرپرست و چه بد همدم و هم نشين شدهاند. اين غاصبين خلافت و
فدك كه على (عليه السلام) را ترك گفتند و ابى بكر را برگزيدند و او را به عنوان
همدم و راهنما انتخاب كردند! به خدا سوگند! دنباله را بدل و عوض از رهنما (امام على
(عليه السلام) ) گرفتند و عاجز و وامانده را به جاى كامل برگزيدند. به خاك ماليده
باد بينى آن گروهى كه گمان كرد كه به راستى كار خوبى انجام دادند! آگاه باشيد به
حقيقت، اينها فسادگرند ولكن نمىفهمند. آيا كسى كه به حق هدايت مىكند براى پيروى
سزاوارتر است، ياآن كسى كه هدايت نمىشود؟ مگر اين كه راهنمايىاش كنند. پس چيست
شما را؟ چگونه حكم مىكنيد(442)؟
فاطمه زهرا (عليها السلام) در بخشى از سخنانش
به نتايج و پى آمدهاى انحراف امامت و رهبرى از مسير اصلى آن پرداخته با تحليل عميق،
دور نمايى از آينده تاريك اين حادثه را ارائه نمود و فرمود:
آگاه باشيد! به جانم سوگند! كه شتر خلافت، تازه
آبستن شده است؛ پس در انتظار بمانيد كه به زودى خواهد زاييد. آنگاه شما به اندازه
ظرفى بزرگ به جاى شير، خون تازه و سم مهلك خواهيد دوشيد. در اين هنگام است كه
انسانهاى تبه كار و ياوه سرا زيان خواهند ديد، آيندگان پىآمد سنتهاى گذشتگان را
خواهند ديد(443).
اينك كه به آرزوى خود رسيدهايد! براى خود خوش
باشيد، ولى دلهاى خود را براى فتنهاى كه در راه است آماده ساخته، منتظر شمشير
بران و هرج و مرج فراگير و ظلم متجاوز و حاكميت ستمكاران خودكامه باشيد. سهميهتان
را اندك و محصولات كشاورزىتان را خود درو خواهيد نمود. واى بر شما، در آن هنگام در
چه شرايطى به سر مىبريد! دلهاىتان كور گشته و حق و حقيقت را نمىبيند. آيا من
شما را الزام و اجبار نمايم به پذيرش حق، در حالى كه خودتان از آن كراهت داريد(444)؟
وقتى كه زنهاى انصار برگشتند و جريان را براى
مردان و همسرانشان تعريف كردند، بزرگان و مردان انصار آمدند و از حضرت فاطمه زهرا
(عليها السلام) عذر خواهى كردند و گفتند: اگر امير مؤمنان (عليه السلام) قبل از آن
كه با ابوبكر بيعت كنيم اين مطلب را ياد آور مىشد، ما كسى غير او را انتخاب
نمىكرديم. سپس فاطمه زهرا (عليها السلام) به آنها فرمود:
هرگز اين عذر از شما پذيرفته نيست(445).
4. انصار و
دستگاه خلافت
آنچه از منابع تاريخى به دست مىآيد ميان انصار
و دستگاه خلافت رابطه خوبى وجود نداشته است، چون بعد از رحلت پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) وقتى كه انصار در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند، تا درباره
خلافت به مشورت بپردازند، با وجود اين كه همه آنان به امارت سعد بن عباده انصارى
رأى دادند، با آمدن ابوبكر و عمر وضع عوض شد و آنها با استفاده از تضاد و رقابت
داخلى ميان انصار كه اين رقابت براى آنان نيز شناخته شده بود بر انصار غلبه كردند و
ابوبكر به خلافت رسيد.
انصار در موضع مخالف و در مقابل ابوبكر و
دستگاه خلافت قرار گرفتند. آنان در سقيفه گفتند: ما با ابوبكر
بيعت نمىكنيم(446).
انصار از ابوبكر كناره گرفتند و مخالفت خود را با دستگاه خلافت اعلام كردند. براء
بن عازب، اُبى بن كعب(447)
انصارى، حباب بن منذر و سعدبن عباده انصارى از مخالفان بيعت با ابوبكر بودند. سعد
بن عباده با ابوبكر بيعت نكرد. وى به شام رفت و بعدها در زمان خلافت خليفه دوم در
شام، در منطقه حوران به قتل رسيد و بعد از آن شايعه
كردند كه جنيان او را كشتند.
ولى بنا به نقل بلاذرى عمر
فردى شامى را به سوى او فرستاد، تا از وى بخواهد بيعت كند و زمانى كه او نپذيرفت او
را به قتل برساند و او نيز چنين كرد(448).
اما خاندان سعد بن عباده نيز با ابوبكر بيعت نكردند كه در رأس آنان صحابى جليل
القدر، قيس بن سعد انصارى، شوهر خواهر ابوبكر قرار داشت كه به منزله رئيس شرطة
الخميس بود(449).
عدهاى از سران و بزرگان انصار، همچون: ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حُنيف، عثمان بن
حنيف، خزيمة بن ثابت ذو شهادتين، ابى بن كعب، ابو ايوب انصارى(450)،
عبادة بن صامت، فروة بن عمرو، قيس بن سعد، قيس بن صرمه، مالك بن نويره و نعمان بن
عجلان انصارى از مخالفان بيعت با ابوبكر بودند. گروهى از آنها با صراحت اعلام
مخالفت كردند و ابوبكر را در مسجد استيضاح نموده، خواهان كنارهگيرى وى شدند(451).
از آن طرف دستگاه خلافت نيز هيچ گونه توجهى به انصار نكردند و آنان را از صحنه
سياست كنار گذاشتند. ابوبكر بعد از تصاحب خلافت يازده فرمانده براى جنگهاى
رده فرستاد كه در ميان آنها حتى يك نفر از انصار نبود.
او چهار سپاه براى فتح شهرها فرستاد و از انصار هيچ فرماندهى تعيين نكرد(452).
در حالى كه افرادى همانند خالد بن وليد از بزرگترين
فرماندهان جنگهاى رده و فتوحات به حساب مىآمد، اين بى توجهى و رفتار دستگاه
خلافت، در ابتدا مورد اعتراض انصار قرار گرفت كه چرا بزرگان آنان به فرماندهى
جنگها برگزيده نشدهاند؛ ولى بعدها ديگر به اين وضع عادت كردند و پيوسته مىگفتند:
ما به وصيت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) عمل كرده و صبر
مىكنيم(453).
انصار در زمان خلفا، خانه نشين شده بودند و
هواداران دستگاه خلافت، آنان را متهم بر نقض بيعت مىكردند. با اين حال، عدهاى از
انصار همكارىهايى با دستگاه خلافت داشتهاند كه اين يا به دليل موقعيت و توانايى
علمى آنان بوده است، يا به اين جهت كه آنان از دوستان و هم فكران آنها بودهاند،
ولى به طور عموم انصار از همكارى با خلفا سرباز مىزدند؛ چنان كه وقتى ابوبكر از
ابوالهيثم بن تيهان انصارى خواست همان گونه كه در زمان رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) خراج خيبر را جمع آورى مىكرد، باز همان كار را ادامه دهد، وى
نپذيرفت و گفت: اگر من در زمان رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)
اين كار را انجام مىدادم، او برايم دعا مىكرد؛ اما اكنون چهكسى چنين رفتارى با
من خواهد كرد(454).
حتى گاهى اوقات انصار عطاى ابوبكر را نيز بر مىگرداندند. هنگامى كه ابوبكر به
خلافت رسيد، توسط زيدبن ثابت تقسيمىاى را براى يكى از
زنان بنى نجار فرستاد، ولى زن انصارى نپذيرفت و آن را رشوه قلمداد كرد(455).
انصار در زمان خلفا نه تنها از صحنه سياست كنار
گذاشته شدند، بلكه از نظر تقسيم بيت المال نيز مورد تبعيض قرار گرفتند(456).
اين بى توجهى و تبعيض دستگاه خلافت درباره انصار به حدى بود كه گاهى بنى هاشم، عمر
را وادار مىكردند تا به انصار احسان و نيكى كند(457).
به اين دليل است كه در ميان كارگزاران خلفا، چهرههاى مهمى از انصار ديده نمىشود(458).
به نظر مىرسد اين شاهد مناسبى بر بىتوجهى دستگاه خلافت به انصار باشد.
در زمان عثمان بى توجهى به انصار بيشتر شد و
عثمان با سياست قريشى گرى، انصار را در انزوا قرار داده بنى اميه را روى كار آورد و
آنها را در شهرها حاكم گردانيد؛ اما انصار ساكت ننشستند و نخستين كسانى بودند كه
به اعمال و كارهاى خلاف عثمان اعتراض و او را تكفير كردند(459).
قيس بن سعد انصارى مىگويد: نخستين كسانى كه به اين كار
برخاستند، عشيره من بودند و آنان مقتدا و سرمشقند(460).
بنا به نقل علامه امينى، سهل بن حُنيف، ابوايوب
انصارى و جابربن عبدالله انصارى از مخالفان عثمان بودند كه در اين ميان محمدبن عمرو
بن حزم انصارى از جمله تندروترين مخالفان عثمان محسوب مىشد(461).
جبلة بن عمرو ساعدى انصارى، اولين كسى بود كه عليه عثمان انتقاد و او را تهديد كرد
كه بايد مروان را رها كند(462).
هنگامى كه عثمان محاصره شد، انصار نيز جزء مخالفان او بودند و نقش اساسى در بر
انگيختن مردم بر ضد عثمان داشتند. انصار، ساكنان اصلى مدينه، بعد از جريان سقيفه
عموماً با دستگاه خلافت موافق نبودند و در ماجراى محاصره عثمان محاصره كنندگان را
يارى كردند، به طورى كه قاتلان عثمان از ديوار خانههاى انصار بالا رفتند و عثمان
را در حضور انصار در شهر مدينه كشتند و آنان هيچ عكسالعملى از خود نشان ندادند(463).
بسيارى از انصار در شمار مخالفان سرسخت عثمان بودند و تنها عده اندكى در زمره
هواداران عثمان به شمار مىرفتند. بنابه گزارش ابن اعثم، بعضى از انصار كشتن عثمان
را سبب نزديكى به خدا مىدانستند(464).
فروة بن عمر انصارى از جمله افرادى بود كه در كشتن عثمان كمك كرد(465).
حضور انصار در قيام عليه عثمان چنان پرشور بود
كه بعدها معاويه به انصار مىگفت: شما عثمان را در ايام محاصره
خوار كرديد و در روز جمل ياران او را كشتيد(466).
از اين رو بنىاميه دشمن انصار بودند و آنان را مقصر اصلى اين ماجرا مىشناختند.
اين امر سبب شد تا بنىاميه در پى انتقام از انصار باشند كه واقعه
حره از نظر يزيد به عنوان انتقام خون عثمان تلقى مىشد(467).
هم چنين سخنان تند بسربن ارطاة به انصار و مردم مدينه در سال 40 ه. شاهد و گواهى
روشن بر حضور قاطع انصار در كشتن عثمان است(468).
انصار پس از كشته شدن عثمان مىگفتند: ما نمىگذاريم كسى بر او
نماز بخواند و او را دفن كند(469).
حتى آنان از دفن عثمان در بقيع جلوگيرى كردند، تا اين كه عده معدودى وى را شبانه در
محلى به نام حش كوكب(470)
دفن كردند. اين باغ قبلا قبرستان يهودىها بود و در زمان معاويه به قبرستان بقيع
وصل شد(471).