5. اختلاف هندو و مسلمان
چنانكه در فصل پيش ديديم، نهضت عدم همكارى، با
نيروى شگرف اتحاد مسلم و هندو، ضربتى شكننده بر پيكرهى حكومت انگليس در هند، وارد
آورد و اگر عمل غير مترقب گاندى يعنى تعطيل جنبش نافرمانى، اتفاق نمىافتاد، اين
نهضت با شكست كامل بريتانيا خاتمه مىيافت.
ولى با تعطيل نهضت
نافرمانى براى انگليسيها كه ناگهان به خود آمده بودند فرصتى دست داد كه
خسارتهاى گذشته را جبران كرده و فعاليتهاى مزورانهاى را در راه ايجاد اختلاف و
تعقيب نقشهى معروف تفرقه بينداز، حكومت كن شروع كنند و
بوسيلهى اين سلاح كوبنده و مهيب، زمينهئى فراهم آورند كه ديگر هرگز هندوستان روى
چنين وضعيت درخشانى را بخود نبيند و دولت بريتانيا را به قطع يد از گل سرسبد
مستعمرات، تهديد ننمايد.
اتفاقا فرصت مغتنمى بود؛ همهى رهبران در
زندانها بسر مىبردند و ملت همچون رمهى بى شبان، بدون هدف به هر سو مىرفت؛ ميدان
براى انگليسيها و مزدوران و همكارانشان خالى بود، لذا به آسانى و بدون دغدغه، زهر
تفرقه را تا اعماق جان ملت فرو ريختند و آن گروه يكپارچه و متحد را متلاشى ساختند..
هنگاميكه رهبران از زندان خارج شدند، وضع
تأسفانگيزى در برابر خود ديدند: كاخ با عظمتى كه بكوشش فراوان پرداخته و همچون
كوهى استوار در برابر هجوم دشمن نهاده بودند، به خرابهئى تبديل يافته بود كه نشانى
از آبادى در آن برجاى نمانده و طوفان و آتش، بنياد آنرا برانداخته بود، تودهى هندى
آنچنان در درياى نفاق و اختلاف دست و پا مىزد كه از نهنگ مهيب بريتانيا بكلى غافل
مانده و دشمنى ديرين و خونين را فراموش كرده بود.
قهرمان اين بازى جنايت آميز
لرد ريدينگ نايبالسلطنهى هند بود، و آنچنان جالب و
ماهرانه نقش خود را بپايان رسانيده كه هنگام مراجعت به انگلستان رسما مورد تقدير
دولت و پارلمان و مطبوعات قرار گرفت.
يكى از هنديانى كه معاصر اين جريان بوده است،
نقل ميكرد كه نائب السلطنه براى انجام نقشه خود سوانمى
شرادانند(133)
را كه از رهبران متعصب هندو و زعيم حزب اريا ساماج بود،
با خود همراه كرد. چنانكه پيشتر هم اشاره كرديم اين حزب از آغاز بمنظور احياء
هندوئيزم بوجود آمده بود و موسس آن كه يك روحانى هندو بنام
دايانداساراسراتى بود روحيهى ناسيوناليسم مذهبى و ضد اسلامى داشت، طبق
مرامنامهى اين حزب، مسلمانان مردمى بيگانه و اشغالگر بودند كه مىبايست از هند
اخراج شوند و هند به رنگ باستانى هندو در آيد.
نايب السلطنه سوامى
شرادانند را كه رهبر اين حزب بود، پيش از سر آمدن مدت محكوميتش از زندان
آزاد ساخت و پول زيادى در اختيار او گذارد كه بدانوسيله آتش اختلاف را ميان هندوان
و مسلمانان شعلهور گرداند. طبيعى است نه دولت و نه اين شخص و نه حزب متعصب
آريا ماساج از وحدت و الفت اين دو فرقه رضايت خاطرى
نداشتند.
زمينه براى ايجاد اختلاف كاملا آماده بود: در
پارهئى از مناطق هندوستان، برخى گروههاى مسلمان مىزيستند كه عليرغم ادعا و نام
اسلاميت تحت تاثير بعضى از عادات باستانى هندوها بوده و هنوز نشانى از هندوئيزم
داشتند. اين شخص به سراغ آنان رفت و بساط تبليغ و ترويج را در ميان آنان گسترد.
فتنه از اين نقطه آغاز شد.. مسلمانان از جريان
اطلاع يافتند و مبلغين مسلمان براى جلوگيرى از ارتداد برداران دينى خود به آن منطقه
شتافتند.. و دنبالهى داستان كاملا طبيعى است: دو جبههى هندو و مسلمان در برابر
يكديگر صف آرائى كردند؛ كمكم آتش فتنه به ساير شهرها و ايالات سرايت كرد؛ هر
فرقهى ديگر افتاد هر چيزى را كه معارض با خود تشخيص داد، بيرحمانه در هم كوبيد، و
بدين ترتيب نزاعى خانمان برانداز، سراسر هندوستان را فرا گرفت.
يكى ديگر از رهبران متعصب هندو بنام
پانديت مالاويا(134)نيز
در جبههئى ديگر با شرادانند همكارى ميكرد، اين شخص در
پى ايجاد اتحاد ميان هندوان بود و جوانان هندو را با جديتى تمام، به، تمرينات نظامى
براى مبارزه با مسلمانان، فرا مىخواند.
رهبران دلسوز با اخلاص هندو و مسلمان، از
زندانها آزاد شدند و ناگهان با اين وضع دهشتزا و تأسفبار مواجه گشتند؛ بديهى است كه
اين وضع براى آنان قابل تحمل نبودت احساس مشترك و يكنواخت همگى اين بود كه با كوششى
تمام، اختلافات و برادركشىها را از بين برد و يا لااقل محدود ساخت و بار ديگر پرچم
برادرى و يگانگى را بر افراشت... ولى متاسفانه كار از اين مرحله گذشته بود و طوفان
فتنه هر لحظه مهيبتر و خانمان براندازتر، به پيكر هند مىپيچد...
طبيعى است كه اين حوادث ناگوار، جمعى از
مسلمانانيرا كه تا آنزمان به لزوم و امكان اتحاد مسلم و هندو، ايمان داشتند، در اين
عقيده متزلزل ساخت، هر چند جمعى ديگر از مسلمانان، نسبت به اين فكر همچنان وفادار
ماندند، ليكن به هر حال حوادث جارى، به رهبران حزب مسلم ليگ
كه براى حفظ حقوق مسلمين فعاليت مىكردند، مجال فعاليت بيشترى داد و بدين مناسبت
توجه تودهى مردم مسلمان به مساعى و افكار اين حزب جلب شد و در نتيجه موقعيت شايانى
كسب كرد.
پيش از اين تاريخ، يعنى در دوران اتحاد و
همبستگى مسلم و هندو، اين حزب كه صيغهى اسلامى و جنبهى انفرادى و اختصاصى داشت،
چندان مورد توجه و خوشبينى عامهى مسلمين نبود، ولى اين حوادث روح تازهى در وى
دميد و موجب شد كه مجددا حيثيت و موقعيتى بدست آورد و تودهى مسلمان، به ديدهى
فرشتهى نجات، بدان بنگرد.
بسيارى از رهبران مسلمان كه تا آن هنگام، هم
كنگره عضويت داشتند و هم از سران مسلم ليگ يا
نهضت خلافت بشمار مىآمدند، بر اثر اين حوادث كمكم از
كنگره كناره گرفتند زيرا احساس كردند كه اين حزب با
اينكه داراى اعضاى مسلمان نيز هست، بالاخره موسسهئى هندوئى است و مسلمانانى كه در
عضويت دارند نمىتوانند از انگيزههاى عدوانى آن نسبت به جامعهى مسلمان، جلوگيرى
كنند.
بىمناسبت نيست كه در اينجا سخت دانشمند بزرگ
سيدابوالحسن ندوى را كه گواه صادقى است بر همكارى آن هندوى متعصب با نائبالسلطنه،
بر گفتار خود بيفزائيم. وى در كتاب المسلمون فى لهند پس
از اينكه از نهضت عدم همكارى و همبستگى كامل هندو و
مسلمان ياد ميكند، ميگويد:
اين جريانات همگى، دولت
انگليس را به فنا و نابودى تهديد ميكرد و در شهرهاى دور دست اعضاء و مامورين آنرا
در تنگنا قرار ميداد. عاقبت انگليسيها چارهئى جز اين نديدند كه آخرين و موثرترين
تير خود را - كه معمولا در كشورهاى مشرق زمين به خطا نمىرود - از تركش خارج كنند و
آن، تير اختلافات تفرقه بود..
نائب السلطنه و رجال دولت،
به يكى از رهبران ملى هندو، قبولانيدند كه لازم است دعوتى همگانى به آئين هندوئيزم
آغاز شود و هندوانى كه به اسلام گرويدهاند به آئين باستانى هندو بازگروينده شوند و
جامعهى هندو به تشكيلاتى مذهبى و ملى و نظامى، مجهز گردد. با اينكار، انگليسيها
مىتوانستند در برابر مسلمانان كه هم در نهضت خلافت و هم در مبارزات ملى، تفوق
نظامى و آمادگى بيشتر خود را نشان داده بودند، رقيبى هماورد بوجود آورند و در
نتيجه، نهضت ملى هند را كه در حقيقت از شور و احساس آنان مايه ميگرفت خاموش سازند.
بدين ترتيب دعاه و مبلغان
برهمائى و آريائى (ودائى) در اطراف هند، براه افتاده و دست به ايجاد تشكيلات نظامى
براى هندوان زدند. از طرفى مسلمانان نيز حركات مشابهى در جبههى اسلامى، از خود
بروز داده، به همان شيوه دست به تجهيز قوا زدند، مناظرات و مباحثات مذهبى و نطقهاى
احساساتى حماسى از هر سو آغاز شد و كشمكشها و شورشهاى فرقهئى، شبه قارهى هند را
به لرزه در آورد.
اين كشمكشها تا مدتى دراز
ادامه يافته و روز بروز شديدتر مىشد، تا آنجا كه در سال 1927 فقط در طول چند ماه
25 نوبت زد و خورد و اغتشاش در اقطار مختلف هندوستان اتفاق افتاد كه هر يك، خبر مهم
روزنامهها و محافل شمرده مىشد. رهبران كنگره و نهضت خلافت عليرغم كوشش فراوان،
نتوانستند آتش فتنه را فرونشانند و صفا و يكرنگى گذشته را ميان هندوها و مسلمانان
برقرار سازند؛ شكاف و اختلاف روز بروز عميقتر و ريشهدارتر شد، كمكم در بين
رهبران نيز انديشهى دورى و جدائى قوت گرفت تا عاقبت بصورت يك واقعيت عملى پديدار
گشت.
مردم تدريجا احساس كردند كه شور و حرارت ملى
رهبران، به سردى گرائيده و يا ضعيف شده و جاى آنرا احساسات فرقهئى و مذهبى گرفته
است. رهبران مسلمان نيز احساس كردند كه رهبران هندو - و در رأس همه گاندى - تمامى
نفوذ و قدرت خود را براى فرونشاندن آتش فتنه و از بين بردن اختلافات فرقهئى، بكار
نمىبرند و آنچنانكه از يك رهبر ملى انتظار مىرود، با بيطرفى كامل به نزاع اين دو
حريف نمىنگرند.
حال، چه ما اين استنباط را
صحيح بدانيم و چه خطا و ناشى از بدبينى و كج فهمى، در هر صورت آبى بود كه بر آتش
احساسات و عواطف ملى عدهئى از رهبران بزرگ مسلمان فرو ريخت و بزرگمردانى همچون
مولانا محمد على را كه مشعل شور و حماسه و ميهن پرستى بودند و فداكاريهاى آنان،
سطور جاويدان تاريخ مبارزات هند را تشكيل ميداد، نسبت به هندوها بدبين ساخت. جامعه
مسلمان در نظر آنان حالت ملت مظلوم و ستمكشى را بخود گرفت كه به رهبران خود پناه
آورده و از بدرفتارى و سوء نيت رهبران كنگره نسبت به خود، شكايت مىكند و دادخواهى
ميطلبد.
رجال مسلمانى كه از كنگره
جدا شده بودند به اتحاديهى مسلمانان (مسلم ليگ) پيوستند و در نتيجه مسلم ليگ قدرت
و حيثيت تازهئى بدست آورد و مورد توجه و اهتمال اكثريت مسلمان قرار گرفت... و
عاقبت در اثر كوته بينى اكثريت هندو و بدرفتارى آنان با مسلمانها، توانست مسئلهى
تقسيم هند را پيش كشيده و آنرا عملى سازد
بدين ترتيب، حوادث جارى هند نظر اكثريت مسلمين
را به كوششها و ايدههاى مسلم ليگ جلب كرد و در نتيجه
مسلم ليگ حزبى در برابر كنگره و موثر در سياست كلى و
عمومى هند شناخته شد. بسيارى از رجال مسلمان كه هم در كنگره و هم در مسلم ليگ با
نهضت خلافت، عضويت داشتند كمكم از كنگره فاصله گرفتند، چه: احساس ميكردند كه كنگره
با اينكه عدهى زيادى از مسلمانان در آن عضويت دارند، موسسهئى هندوئى است و اعضاى
مسلمان آن نمىتوانند از حملات عدوانى هندوها نسبت به مسلمين، جلوگيرى كنند.
نهرو در فصلى از كتاب شرح زندگى خود، زير عنوان
آتش تعصبات فرقهئى ميگويد:
...از آنجا كه كنگره مظهرى
از تمام احساسات ملى بود، اين اختلافات گوناگون مذهبى هم بصورت حساس و موثرى در آن
منعكس مىشد، كمكم سيكها و ديگر اقليتهاى كوچك نيز براى خود در خواستهاى خاصى
داشتند، هر فرقهئى فرقهى ديگر را به كارشگنى عليه خود متهم ميكرد و براى جلوگيرى
از آن به دولت متوسل مىشد، در نتيجه گروههاى مختلف ميكوشيدند خود را در آغوش
انگليسيها بيندازند.
عده زيادى از مسلمانان در
كنگره شركت داشتند كه بسيارى از شخصيتهاى صالح و محبوبترين و باكفايتترين رهبران
سياسى مسلمين هند، در ميان آنها بودند، اين عده به مبارزهئى پيگير عليه احساسات
فرقهئى كه بتدريج سراسر هند را فرا ميگرفت، دست زده و فعاليتهائى را براى از بين
بردن موجبات اختلاف، آغاز كردند. براى اين منظور حزب جديدى بنام حزب ملى مسلمانان
بوجود آوردند كه با تعصبات فرقهئى به مبارزه پرداخت. اين حزب براى حل مسئلهى
فرقههاى مذهبى مجامعى تشكيل مىداد كه بنام كنفرانس وحدت ناميده مىشدند و مهمترين
آنها كنفرانسى بود كه به دعوت مولانا محمد على در دهلى تشكيل شد.
ولى اين كنفرانسها
نتوانست موجبات نفاق و اختلاف را از ميان بردارد، و هنوز كنفرانس وحدت سال 1924
منعقد در دهلى پايان نيافته بود كه كشمكش و آشوبى بزرگ ميان مسلمانان و هندوها در
شهر الله آباد بر پا شد.
بديهى است مه نه مسلمين و
نه هندوان از اين اختلافات سودى نمىبرند فقط انگليسيها بودند كه در ميانه
بهرهبردارى ميكردند .
نكتهئى كه بايد مورد توجه قرار گيرد آنستكه
هندوها، به اكثريت قاطع خود مباهات كرده و خود را صاحبان اصلى هندوستان، و مسلمين
را بيگانگانى اشغالگر مىدانستند، بر اثر اين طرز فكر، آينده در نظر آنان جلوه و
نمايش خاصى داشت؛ مىانديشيدند كه بالاخره پس از زمانى، دوران جهاد و مبارزه با
انگليس سر آمده و هند به آزادى و استقلال، نائل خواهد شد و در آنروز سرتاسر كشور
ملك طلق و تحت اختيار و تصرف تام آنان خواهد بود و شوكت و مجدباستانى هندوئيزم
اعاده خواهد گشت..
اين، طرز فكر عمومى هندوان بود، نهايت افراد
متعصب آنان - كه جمع بيشمارى بودند - اين طرز فكر را بدون اندك ملاحظهئى اظهار
ميكردند ولى سياستمداران معتدل هندو، به مقتضاى عقل و بنابر مصلحت روزگار، آنرا
پنهان داشته و در انتظار فرصت و موقعيت مناسبى بسر ميبردند.
دستهى اخير، به همين مناسبت اصرار مىورزيدند
كه وحدت ملى محفوظ بماند و هندوستانى يكپارچه مشتمل از اكثريت هندو و همهى
اقليتها بنيان گردد. و بدينجهت از فريادهاى تعصبآميز گروه متعصبين - كه همچون
نهيبى هشيار كنندهى صيد غافل و بىخيال بود - به شدت رنج مىبرند.. اين صيد غافل و
بى خيال، مسلمانان بودند كه بر حسب جريان عادى اوضاع، در آينده اقليتى بشمار
مىآمدند كه ناگزير مىبايد محكوم و منكوب راى و خواستهى اكثريت هندو باشد.
بر آنان گران مىآمد كه اين صيد خفته، بيدار
شود و در پرتو آن فريادهاى تعصب آميز، آيندهى مرارت بار خود را مشاهده كند، زيرا
در آنصورت ممكن بود كه براى تامين آزادى و امنيت خود، از هم اكنون وسائلى برانگيزد
و احيانا موجبات تاسيس دولتى اسلامى و مخصوص به خود را فراهم آورد.
به همين دليل بود كه حزب كنگره، با وجود جنبهى
ملى و عمومىئى كه بخود گرفته بود و با وجود آنكه رياست يا رهبرى واقعى آن را گاندى
صلحجو به عهده داشت، با اينهمه، تحت تاثير گروه افراطى و متعصب هندو همواره
مىكوشيد كه مسلمانان را از تفكر دربارهى آيندهى خود بازداشته و نگذارد كه براى
تامين آتيهى اجتماعى خود نقشهئى طرح كنند.
در ميان رهبران مسلمان نيز عدهى بيشمارى تحت
تاثير دور نماى فريبندهى هند متحد قرار گرفته و بر اثر همين انگيزه، در صفوف كنگره
بيدريغ فعاليت مىكردند، ليكن قضاياى جارى آنانرا ناگزير مىساخت كه در عين حال از
موجوديت و كيان جامعهى اسلامى نيز فراموش نكنند، بدين سبب باجديتى تمام ميكوشيدند
كه در عين ايجاد زمينهى وحدت، ضمانتهاى عادلانهئى مقرر نمايند كه در سايهى آن،
تمامى فرقههاى گوناگون مذهبى به آيندهى خود با اطمينان و آسايش خاطر بنگرند...
اين كار در حقيقت شيرازهى وحدت بود و مىتوانست جبهههاى مختلف مذهبى را در زير
پرچم يگانگى گرد آورد. در اين رهبران براى تأمين اين منظور نهايت كوشش را در جهت
سازش دادن ميان خواستههاى هندوان و مسلمانان مبذل داشتند.
متاسفانه اين مجاهدات دلسوزانه و خيرخواهانه به
نتيجه نرسيد و بلاى تعصب جمعى كوتاه بين، انداختههاى معنوى آنانرا برباد داد.
بيشك اين موضوع براى خواننده مايهى شگفتى است
كه محمد على جناح موسس پاكستان در دوران ممتدى از عمر سياسى خود، جزو جدىترين
طرفداران و شيفتگان اتحاد مسلم و هندو بوده و تا آنجا در اين فكر پا فشارى ميكرده
است كه وقتى دولت انگلستان در سال 1905 استان بنگال را به دو قسمت هندونشين و
مسلماننشين تقسيم كرد و عموم مسلمانان - به اين اعتبار كه پس از محروميتى طولانى
در اينكار نشانى از آزادى و رفاه ميديدند - از اين پيش آمد مشعوف و شادمان بودند
شايد به گفتهى هكتور برليتو: اين تجربه براى مسلمين نويد نجات
اجتماعى و اقتصادى بود با اينهمه وى در شمار سرسختترين مخالفان تقسيم در
آمده و با شدتى كم نظير بدان حمله ميكرد.
و باز وقتى مولانا محمد على و سيد وزيرحسن از
جناح تقاضا كردند كه پس از جدائى از مسلم ليگ، دوباره به آن حزب ملحق شود و وى بنا
به دعوت و پيشنهاد آن دو، عضويت مسلم ليگ را پذيرفت، از آنان خواست كه در كارت
عضويت او قيد كنند كه همكارى او با اين حزب به هيچ عنوان موجب
نخواهد شد كه وى از هدف بزرگى كه زندگى او وقف آن است، دست بردارد .
بدين جهت در همان حال كه به
مسلم ليگ انتساب داشت، جزو با اخلاصترين اعضاى كنگره
نيز به شمار مىآمد و تا آنجا كه قدرت داشت در ايجاد توافق ميان دو حزب و ريشهكن
ساختن اختلافات مىكوشيد، از جمله بر اثر مساعى او از سال 1915 تا 1920 جلسات
ساليانهى كنگره و مسلم ليگ در يك زمان تشكيل مىشد و اين خود وسيلهئى بود براى
رفع اختلافاتى كه احتمالا از ناحيهى يك از دو حزب بروز ميكرد.
هندوها اين حس وحدت طلبى را ارج نهاده به او
لقب پر افتخار سفير وحدت دادند و چنانكه پيشتر گفتيم در بمبئى تالارى بنام او بنا
كردند كه بر آن نوشته شد: اين تالار بعنوان اعتراف به خدمات
جاويدان آقاى جناح در سال 1918 بنيان گرديد شاعرهى هندو
سارو جينى نايدو آنرا افتتاح كرده و به جناح - كه در
پاريس بود - تلگرامى بدينمنضمون مخابره كرد: جامعهى هند،
بزرگوارى سفير وحدت را در دوران زندگى وى دريافته است .
گاندى نيز بيست سال پس از اين تاريخ، در
نامهئى كه به جناح نوشت به اين مقبوليت و وجههى وى اعتراف كرد، وى نوشت:
در سال 1915 كه من از توقيفگاه اختيارى خودم از جنوب افريقا
برگشتم همه كس شما را به عنوان سرسختترين فرد ملى و مايه اميدوارى هندو و مسلمان
مىستود(135).
در آنروز، منطق جناح اين بود كه:
اگر كنگره در آينده حكومت هندوستان را بدست بگيرد، مسلم ليگ
حزب اقليتى خواهد بود كه وجودش در وضع اجتماعى و سياسى هند بى ضرر بلكه ضرورى شمرده
مىشود .
كوتاه سخن آنكه وضع جناح و علاقه شديد او به
اتحاد هندو و مسلمان در دورانى كه گوگيل رهبر معتدل
هندو، زمام رهبرى كنگره را در دست داشت، آنچنان بود كه همهى موافقين و مخالفين
بدان اذعان و اعتراف داشتند، و حتى پس از آنكه گوگيل
وفات يافت و كنگره زير نفوذ هندوان متعصب قرار گرفت باز، وى از فعاليتهاى خود دست
نكشيد، دين اميد كه بالاخره روزى به هدف خود نائل آيد و صفوف هندو و مسلمانان را
متحد سازد. در دورانى هم كه اختلافات فرقهئى سرتاسر هند را فرا گرفته و روح تفرقه
مذهبى در برجستهترين شكل خود، تجلى كرده بود باز، وى اميد خود را از دست نداده و
در راه ايجاد توافق ميان دو گروه متخاصم، كوشش و تلاش ميكرد..
ولى متاسفانه بر اثر سياست تعصب آميز كنگره و
غرض ورزىهاى هندوان متعصبى كه رهبرى آنرا در دست داشتند، اينهمه كوششهاى مخلصانه
بر باد رفت و همين مسئله موجب شد كه اميد بىپايان اين شخصيت اتحاد طلب، از بين
برود و اعتماد و اطمينان او به رهبران هندو، به ترديد و سوء ظن مبدل گردد.
استاد احمد بشيبشى
در كتاب
الهند خلال العصور مىنويسد:
جمعى از رهبران هندو،
ميكوشيدند كه ميان هندوان و مسلمانان، ايجاد تفاهم كنند، يكى از اين افراد ديشبندو
داس رهبر بنگالى بود كه مدتى رياست كنگره را بعهده داشت، وى بمنظور رفع مشكلات
مذهبى و سياسى، خطمشى نوينى پيشنهاد كرد، ولى كنگره قطعنامهى او را رد كرد به اين
بهانه كه وى عليرغم هندوان، از مسلمانها پشتيبانى ميكند!!
بيشك نميتوان باور كرد كه آقاى داس كه خود از
رهبران هندو است بخاطر مسلمانان، حقوق هندوان را پايمال كرده باشد، بالاترين چيزى
كه درباره او معقول و قابل پذيرش است آن است كه در قطعنامه خود جانب مسلمانانرا
ناديده نگرفته و معتدلانه، حقوق آنها را نيز همچون هندوان مراعات كرده باشد.. ولى
ملاحظه مىكنيد كه كنگره، به همين اندازه نيز رضايت نداده و پيشنهاد او را مورد
شناخت. و شايد بيشتر به شگفت آئيد آگر بدانيد كه اين مرد به جرم اعتدال و
ميانهروىاش، در بستر ترور شد!!
در اينصورت جاى تعجب نيست اگر تلاشها و
فعاليتهاى جناح مسلمان در برابر طوفان اين روح ننگين - روح تعصب جاهلانه - نتواند
ثمربخش واقع گردد.
ابوالكلام آزاد كه پيشقدمان نهضت اخير هند، و
بىتعصبى او در جانبدارى از مسلمين مورد اعتراف رهبران هندو است، پس از شرح
اعلاميهى داس مىنويسد:
مطمئنم كه اگر او زود
نمىمرد حتما در اوضاع مملكت وضع جديدى ايجاد ميكرد.
و سپس اظهار نظر مىكند كه نخستين تخم تجزيهى
هند از آنوقت پاشيده شد كه پيروان داس پس از مرگش،
اعلاميهى او را كه در آن از مسلمين به شكلى طرفدارى كرده بود، مورد حمله و انتقاد
قرار دادند.(136)
و باز در كتاب الهند خلال
العصورمىنويسد:
در اجلاسيهى سال 1926
محمد على جناح طرح جديدى پيشنهاد كرد كه براى رفع اختلافات هندو و مسلم در مناطق
مرزى شمال غربى هندوستان - كه داراى اكثريت قاطع مسلمانان بود - راه حل معقولى
بشمار مىآمد، ولى اين طرح با مخالفت شديد پانديت مالاويا رهبر جمعيت مذهبى و متعصب
مهاسبها(137)
و هم با مخالفت موتى لعل نهرو (پدر جواهر لعل نهرو) كه از رهبران معتدل كنگره شمرده
مىشد، روبرو گرديد. آرى حتى كسى كه از متعدلين به حساب مىآمد نيز با اين
طرح مخالفت كرد!!.
ممكن است تصور شود كه طرح
جناح دور از اعتدال و متضمن جانبدارى بيشترى از مسلمين بوده است، ولى توجه
به سخنى كه گوگيل رهبر پيشرو و قديمى هندو، سالها پيش
از اين تاريخ دربارهى او گفته بود، حقيقت امر را آشكار مىسازد و روح تعصبى را كه
بر كنگره استيلا داشته است مىنماياند. گوگيل جناح را
اينگونه ستوده بود:
جناح از كينه و بغض
فرقهئى مبرا است و همين خصيصه او را بهترين سفير اتحاد بين هندو و مسلمان قرار
خواهد داد.(138)
و هم در آن كتاب مىنويسد:
علاقهى محمد على جناح به
پركردن شكاف ميان هندوان و مسلمانان، به سر حد لوع و حرص رسيده بود، يكى از اقدامات
وى آن بود كه نامهئى براى گاندى نوشته اعلام كرد كه با انتخابات مشترك در مناطقى
كه از هر دو فرقه تشكيل مىشود موافق است، مشروطه بر آنكه اين انتخابات بر اساس
شرائطى كه مورد توافق طرفين است انجام گيرد. 28 نفر از رهبران مسلمان، منجمله دكتر
انصارى و مولانا محمد على اين نامه را امضاء كردند، گاندى نيز با اين راى موافقت
كرد و حزب كنگره با اكثريت قريب به اتفاق، آنرا پذيرفت.
تنها مانع اجراى اين طرح
عمليات تعصب آميز پانديت مالاويا بود و اتفاقا در همان اوان، كميتهى موتى لعل نهرو
گزارشى تهيه كرد كه با مصالح مسلمانان كاملا مغايرت داشت. مسلم ليگ يك رشته
اصلاحاتى را به كميتهى نهرو فرستاد و درخواست كرد كه گزارش آن كميته، بر طبق اين
مواد تعديل گردد، ولى كنگرهى ملى هند سال 1928 اين پيشنهادهاى معتدل را نپذيرفت و
گزارش نهرو را تصويب نمود.
چنانكه ملاحظه مىكنيد، در يك مورد مخالفت
پانديت مالاويا - كه بگفتهى نهرو(139)رهبر
يك سازمان متعصب و ارتجاعى است - پيشنهاد مسالمت آميز جناح
را كه خود نيز عضو پروپاقرص كنگره است، با وجود توافق گاندى و اكثريت اعضاى كنگره،
پس مىزند. و در مورد ديگر، پيشنهادهاى اصلاحى و معتدل جامعهى مسلمانان، مردود
واقع ميگردد و گزارش نهرو كه با مصالح مسلمين كاملا مخالف است، پذيرفته مىشود!
راستى اگر گاندى و ديگر اعضاى هندوى كنگره،
رغبت واقعى و صادقانهئى به حفظ حقوق مسلمانان ميداشتند، چگونه مخالفت يكفرد
مىتوانست آنانرا از قبول پيشنهاد جناح باز دارد و
چگونه ممكن بود پيشنهادهاى اصلاحى مسلم ليگ - كه
بگفتهى هكتور بوليتو نويسندهى بيطرف خارجى، پيشنهادهائى معتدل بود - مردود واقع
شود؟!
اينها همه اين حقيقت اسفبار را تأييد ميكند كه
كنگره، عليرغم عنوان ملى و عمومى آن، موسسهئى هندوئى و تحت تاثير افكار فرقهئى
هندوان بوده است(140).
براى اينكه اين مطلب، بهتر در نظر خواننده روشن
گردد، بى مناسبت نيست كه مواد پيشنهادى مسلم ليگ در سال 1928 را، از ياداشتهاى آقا
خان در اينجا بازگو مىكنيم، وى مىنويسد:
در مجمع عمومى مسلمانان كه
در آخر سال در 1928 دهلى تشكيل شد.(141)پس
از مباحثات و مجادلات زياد، مواد زير به اتفاق آراء مورد تصويب قرار گرفت:
0 نظر به اينكه هند، كشورى
پهناور و مشتمل بر نژادهاى گوناگون است، تنها شكل مهمى كه با وضع آن سازگار و
متناسب مينمايد نظام فدرالى است به اين معنى كه هر يك از ايالات، داراى خود -
مختارى و حكومت داخلى مستقل باشد.
0 قانون كنونى هند، به
مسلمانان اجازه ميدهد كه نمايندگان خود را در همه مجالس قانونگذارى، بطور مستقل
انتخاب كنند، اين حق نبايد بدون موافقت مسلمين از آنان گرفته شود.
0 در ايالتهائى كه
مسلمانان در اقليت قرار دارند، بايد حصهى عادلانهئى از وزارتهاى مركزى و ايالتى
به آنان واگذار شود.
0 همچنين در ايالاتى كه
اكثريت سكنهى آن مسلمانند، عينا مادهى قبل دربارهى اقليتهاى هندو مراعات خواهد
شد.
0 براى مسلمانان بايد در
سراسر هندوستان، حصهى عادلانهئى از مشاغل دولتى در نظر گرفته شود و همچنين فرهنگ؛
زبان رسمى؛ مؤسسات خيريه؛ مذهب و قانون احوال شخصى آنان را مورد حمايت دولت قرار
گيرد.
اينها بود خواستههائى كه مسلمانان هند به
كنگره ملى پيشنهاد كردند و با عدم قبول رهبران كنگره مواجه شدند. بر اثر اين
بىاعتنائى، تودهى مسلمانان، پيش از رهبرانشان از تضييع حقوق خود بيمناك و نگران
شدند و حس سوءظنى كه به آينده داشتند در آنان تقويت گشت، آنها ميانديشيدند كه امروز
با آنكه هنوز از حكومت هندوئى خبرى نيست و اين مسائل جز بر روى كاغذ و پشت ميز
سخنرانى مطرح نمىشود، اكثريت هندو حاضر نيست به حقوق آنها توجهى كرده و موجوديت
آنانرا بچيزى محسوب دارد، بر اين اساس اگر روزى هند به استقلال برسد و اكثريت زمام
امور را به دست گيرد، با توجه شرائط و مقتضيات قهرى حكومت سرنوشت مسلمين و
خواستههاى مشروع و طبيعى آنان چگونه خواهد بود؟!.
آيا معناى اين بىاعتنائى و بىتوجهى آن نيست
كه مسلمانان بايد در آينده از يوغ استعمار بريتانيا - كه با همه شدت و خشونت باز در
مورد مسائل مذهبى از نوع تساهل و گذشت برخوردار است - خارج گشته، در زنجير اسارت
هندوان كه سياستشان محكوم روح تعصب و عناد شديدى نسبت به مسلمين است و اساسا
مسلمانان را در هند مردمى بيگانه ميدانند و در انتظار موقعيت مناسبى براى گرفتن
انتقام از آنان بسر مىبرند، گرفتار گردند؟!.
تنها مسلمانان نبودند كه از سيطره و حكومت
هندوها در بيم و هراس بسر مىبردند بلكه جمعيت انبوهى از خود هندوان كه جزو طبقات
بدبخت و محروم بودند - از جمله 60 ميليون نجسها - نيز از اعادهى حكومت هندوئيزم
كه بر اساس نظام طبقاتى ننگينى استوار است، بخود ميلرزيدند.
اتفاقا حوادث تلخ و مرارت بارى هم كه گاه بگاه
در گوشه و كنار هند در پيش مىآمد، وحشت و سوءظن مسلمانان را تقويت ميكرد. اين
حوادث خونين كه گاه هزاران نفر زن و مرد و كودك را بكام خود مىكشيد، غالبا از
احساسات عميق و اصيل مردم ناشى از عقايد مذهبى و عادات و آداب موروثى دو فرقه بود،
سرچشمه ميگرفت و بنابراين طبيعى است كه نمىتوانست حوادثى موسمى و قابل زوال باشد،
تنها راه علاج آن عبارت بود از اينكه اقليت مسلمانان در برابر اكثريت هندو تسليم
شود و از عقايد و آداب خود دست بر دارد و كمكم موجوديت خود را در اكثريت هندو
مستهلك سازد.
و اين نيز موضوعى محال و غير قابل وقوع بود.
جدائى از كنگره
بدين ترتيب مسلمانان، آيندهى خود را مبهم و
تاريك ميديدند و بسيارى از رهبران بر جستهى مسلمان، از كنگره دورى جستند، زيرا
احساس ميكردند كه همكارى با كنگره پس از آنكه اين حزب، آشكارا خواستههاى مشروع و
عادلانه مسلمين را رد كرده است، خيانتى بزرگ نسبت به اسلام و مسلمين محسوب ميگردد.
مولانا محمدعلى در آن وقت گفت:
ما از اين جهت با گاندى معارضه مىكنيم كه نهضت او فقط بمنظور
آزادى و استقلال هند نيست، بلكه هدف آن است كه جامعهى مسلمان، همواره جيرهخوار و
تحت قيمومت جمعيت مهاسبها باشد .
اين جمعيت چنانكه بيشتر ياد كرديم، از گروهى
هندوان متعصب تشكيل شده بود كه در دشمنى با مسلمانان راه افراط را مىپيمودند و
علنا اين عقيده را ابراز ميكردند كه مسلمانان بايد آنقدر تحت فشار قرار گيرند كه به
هندوئيزم بگروند.
در ميان رهبران، مولانا محمدعلى صميمىترين و
نزديكترين دوستان گاندى بود، بطوريكه گاندى هر وقت در دهلى بود بودن استثناء ترجيح
ميداد كه در منزل او اقامت كند. بعلاوه، در سال 1923 به رياست حزب كنگره انتخاب شده
بود و بيشك جدائى و كنارهگيرى چنين شخصى از گاندى و حزب كنگره، كارى نبود كه به
آسانى صورت پذيرد. با اينحال وقتى روش خصمانهى كنگره را با خواستههاى مسلمانان
احساس كرد يكباره از كنگره و از دوستى گاندى دستشست و حتى عكسهاى گاندى را كه بر
ديوارهاى منزلش آويخته بود جمع كرد و از آن پس تمام كوشش و جديت خود را وقف اتحاديه
مسلمانان (مسلم ليگ) نمود.
همچنين محمدعلى جناح كه بيش از همهى رهبران
مسلمان، شيفتهى اتحاد مسلم و هندو و طرفدار سرسخت و جدى كنگره بود، بر اثر عمليات
مستبدانهى كنگره، خواه و ناخواه به جدائى از آن حزب و همكارى انحصارى با مسلم ليگ
كشانيده شد. و در اين تحول و دگرگونى طبيعى، بسيارى از رهبران مسلمان با اين دو
نفر، وضعيت مشابهى داشتند.
بنظر ما. اگر حزب كنگره در برخورد با
خواستههاى مسلمانان، روشى بيطرفانه اتخاذ ميكرد، بيشك اين عده رهبران مبرز مسلمان
- كه بيش از هر كسى با اسرار و برنامهها و جذر و مدهاى حزب آشنا بودند - از عضويت
آن خارج نگشته و در صف سرسخت ترين مخالفان آن، قرار نمىگرفتند، در اين صورت اگر ما
نيز همچون هكتوربوليتو نويسندهى انگليسى، اين رفتار غير عادلانه كنگره را
اشتباه ناكتيلى بزرگ بناميم، سخنى دور از صواب
نگفتهايم.
راجندرا پراساد در
كتاب خود، آنجا كه راجع به كنگرهى سالانهى 1928 منعقد در كلكته و كميسيون سيمون -
كه درباره امكان بر آوردن خواستههاى مردم هند مشغول تحقيق بود - سخن ميگويد و
اظهار ميكند كه مردم در صورتيكه وحدت كلمه مىداشتند مىتوانستند خواستههاى خود را
بدست آورند، مىنويسد:
تنها عاملى كه كنگره از
موقعيت درخشان نخستين، تنزل داد همين عقيدهى فرقهئى بود، عدهى بيشمارى از رهبران
معتقد بودند كه ايجاد نوعى تساوى ميان هندو و مسلمان ، موضوعى ضرورى و لازم الاجراء
است، زيرا خواستههاى مسلمانان چندان نيست كه حتى در صورت بر آورده شدن، موجب دردسر
بزرگى براى كشور باشد، در آن هنگام به خاطر هيچ كس هم خطور نميكرد كه نپذيرفتن اين
خاستهها، در آينده منجر به تجزيه و تقسيم كشور خواهد شد. يقينا كسى نمىتواند
انكار كند كه اگر در آنروز سروان قوم، نصيحت مهاتماگاندى را پذيرفته و بدان عمل كى
كردند، امكان زياد وجود داشت كه مسير تاريخ هند دگرگون شود و در راهى غير از آنكه
اكنون هست بيفتد.
پس از آنكه كنگرهى عمومى
هند تشكيل شد، اكثريت مسلمانان از كنگره جدا شدند و تشكيلاتى مخصوص خود بوجود
آوردند، چند نفر از رهبران مسلمان - از جمله آقاى جناح - تا مدتى براى اصلاح ميان
مسلمانان و كنگره، بشدت تلاش ميكردند ولى پس از چندى اين تلاشها هم پايان يافت
مسلمانان همگى كنگرهئى اسلامى بوجود آوردند و همهى احزاب مسلمان بدان پيوستند.
اين شهادتى صريح از ناحيهى رئيس جمهورى پيشين
هند است با وزن و مقدارى كه سخن يك رئيس جمهور، بويژه در چنين موردى دارا مىباشد،
و چنانكه مىبينيم متضمن اعتراف كنگره و رهبران هندوئى آن است.
از اين تاريخ، قدرت مسلم
ليگ روز بروز فزونى گرفت، و از طرفى بفكر افتاد كه خواستههاى خود را با
انگليس در ميان نهد.. سالها بود كه مسلمانان ميكوشيدند برادران هندوى خود را بر
مراعاتت حقوق مشروع خود اقناع كنند و نقطهى توافقى كه مايهى اطمينان متقابل و
وسيله اتحاد باشد بوجود آورند، ولى اين كوششها همگى بهدر رفته و بىاثر مانده بود،
لذا اينك چارهئى نداشتند جز اينكه خواستههاى خود را با دولت انگليس در ميان نهاده
و رسما اعلام كنند كه با هر گونه آشتى و سازش با كنگره كه متضمن حفظ حقوق ايشان
نباشد، موافقت نخواهند كرد. بدين ترتيب حزب مسلمانان بصورت جبههى سوم در مبارزات
هند در آمد.
كنگره از انگلستان مىخواست كه حكومت كشور را
بدو واگذار كند، مسلمانان نيز انگليسيها مىخواستند كه از هند خارج شوند ولى
بدينصورت كه حفظ حقوق ايشان قبلا تضمين شده باشد، زيرا براى مسلمانها قطعى بود كه
كنگره هرگاه خود را در هندوستان مستقل و تنها مشاهده كند، روشى مستبدانه و ظالمانه
در پيش گرفته و حق آنانرا پايمال خواهد ساخت، در حاليكه آنان در شبه قاره هند
اقليتى بزرگ تشكيل داده و در بعضى از ايالات مانند بنگال و سند و مناطق مرزى كه
امروز پاكستان را تشكيل مىدهد، اكثريت قاطعى داشتند، طبعا براى انگليسيها آسان
نبود كه حتى با قطع نظر از سياست استعمارى، چنين اقليت بزرگى را ناديده گيرند،
بدينجهت پيوسته مىكوشيدند خواستههاى مسلمين و فريادهاى دادخواهانهى آنانرا در
كفهى مساوى با خواستههاى حزب كنگره قرار دهند.
بيشك، امروز به آسانى نمىتوان مسلمانان را بر
اثر اين رفتار، به باد سرزنش گرفت و بدون توجه به موقعيت خاصشان، آنان را محكوم
ساخت، زيرا چنانكه ديديم آنها براى ايجاد طرحى عادلانه و توافق با كنگره، هر چه
مىتوانستند كوشيدند ولى تا آخر هم نتوانستند وضعى قابل اطمينان بوجود آورند.
مولانا ابوالكلام آزاد در خطابهى تاريخى خود
در پارلمان هندوستان ايراد كرد به اين حقيقت كه: تعصبهاى
جاهلانهى عدهئى از رهبران هندو بود كه موجب شد مسلمانان بفكر حفظ موجوديت خود
افتاده و عاقبت مسئلهى تقسيم را پيش بكشند اشاره كرد؛ وى در پاسخ چند نفر
از اعضاى هندوى پارلمان، كه با كمك مالى دولت به مدرسهى اسلامى
دارالمصنفين واقع در شهر اعظم گره
بشدت مخالفت مىورزيدند، گفت:
همين مغزههاى كوچك بود كه موجب تقسيم هند شد
بنابراين، همچنانكه در سخن رئيس جمهورى گذشتهى
هندو هم در خطابهى تاريخى ابوالكلام آزاد وزير فرهنگ آن كشور اعتراف شده، تعصب
رهبران هندوى كنگره از بزرگترين عوامل تقسيم هند بوده و مسئوليت اين پيشآمد -
ولااقل قسمتى از مسئوليت آن - بر دوش آنان است و شايد با گذشت زمان، چيزهاى ديگرى
نيز از اين قبيل براى ما روشن گردد.
روشى كه كنگره با مسلمانان در پيش گرفته بود،
بحقيقت بزرگترين اشتباهى بود كه اين حزب در دوران زندگى خود مرتكب شده است. اگر
كنگره - كه بزرگترين كنگره هندوستان و مسئول سرنوشت آن كشور پهناور بود - از ابتدا
با مسلمانان هماهنگ گشته و حفاظت حقوق آنرا جزو برنامهى خود قرار ميداد، بيگمان
جبههى متحد هند در هم شكسته نمىشد و رهبران بزرگ مسلمان كه از دلسوزترين و
علاقمندترين افراد به كنگره و به اتحاد ملى بودند، از آن كناره نمىگرفتند. براى
نمونه بار ديگر عكسالعمل محمدعلى جناح را در برابر
تقسيم بنگال بسال 1906 بياد مىآوريم و ياد آور مىشويم كه وى بخاطر حفظ وحدت ملى،
با اين تقسيم كه برآورندهى آرزوى ديرين اكثريت مسلمين بود، آنچنان سرسختانه به
مبارزه برخاست كه همه كس را به اعجاب و تحسين وادار كرد.
ولى هندوان متعصبى كه كنگره را در اختيار گرفته
بودند، از بيراهه گام برداشتند، آنها با اين اطمينان كه در آينده هندوستان در تصرف
آنان در آمده و مسلمانان خواه ناخواه در تحت حكومت و سيطرهى آنان قرار خواهد گرفت،
روشى مغرضانه در پيش گرفتند و همچنانكه راجندراپراساد ميگويد، حتى يك لحظه هم
نينديشيدند كه ممكن است اين رفتار ناپسند بالاخره به تقسيم هندوستان منجر شود.
بسيارى از مردم، از اين حقيقت غافل مانده و در
نتيجه مسلم ليگ و رهبران مسلمانان را مورد طعن و ملامت قرار ميدهند و مىپندارند كه
دادخواهى آنان از دولت انگليس، گناهى نابخشودنى و لكهى ننگى بردامان مليت و
طنخواهى آنان است. ولى يك محقق بى طرف، پس از بررسى و كاوش در پيرامون قضايا و
ملاحظهى خط مشى كنگره كه غالبا تاثير خواستههاى متعصبين هندو ترسيم مىشد، به
آسانى درك مىكند كه اين اقدام از طرف مسلمانان، پديدهئى طبيعى و قهرى و مولود عدم
تفاهم كنگره با آنان بوده و لذا در خور هيچگونه سرزنش و ملامت نيست.
به نظر ما اگر رهبران مسلمان، در برابر قيافهى
خصمانهى كنگره، ساكت نشسته و به خواستههاى غير منصفانه هندوها تن در ميدادند،
بيگمان دين خود را به جامعهى مسلمانان ادا نكرده و به وظيفهى خود عمل ننموده
بودند. در آنصورت همه كس آنانرا به سازش با هندوها و رها كردن سرنوشت جامعهى
مسلمان در دست دشمنان فرقهئى شان، متهم مىساخت.
امروز ممكن است كسانى تحت تاثير بلندگوهاى
جنههى هندو رفتار مسلمانان را بباد انتقاد گرفته بگويند كه كنگره در آخر كار،
تعهداتى كرد كه مىتوانست براى مسلمانان موجب آسايش خاطر باشد. در پاسخ اعتراض
اينگونه افراد بايد گفت كه بر فرض صحت اين ادعا، كنگره هنگامى به قبول چنين تعهداتى
گردن نهاد كه وقت آشتى سپرى شده و هر يك از رهبران سياسى مسلمانان، موقعيت ويژهى
خود را در ميدان مبارزه مشخص ساخته بود؛ اميد به تاسيس دولتى اسلامى، در قلوب ريشه
دوانيده و جامعهى مسلمان در راه تحقيق بخشيدن بدين آرزو، راهى دراز طى كرده بود..
و بديهى است كه در اين مرحله، ديگر سازش يا پيمان يا وساطت افراد معتدل و ملايم، چه
از ناحيهى هندوها و چه از طرف مسلمانان، نمىتوانست تاثيرى داشته باشد.. وانگهى؛
كنگره تا آخرين لحظه هم بطور قاطع به مسلمانان جواب مساعد نداده و تامين حقوق
آنانرا در حكومت متحد هندوستان، تضمين نكرده بود.
بعلاوه، در همان اوان، ميان تودهى مردم و در
خارج از محيط سياسى، كشتارهاى دسته جمعى و وحشيانه نيز بصورت واقعيتى مهيب و
دهشتناك جلوه كرده و با فريادى قوىتر و رساتر از مذاكرات سران و رهبران، حقايقى
مكنوم و اسرارى فاش نشده را از پرده بيرون مىافكند..!
قيافهى خصمانه و بىاعتناى كنگره از يكسو و
اين واقعيت دردناك از سوى ديگر، دست به دست هم دادند و آهسته آهسته بدر خواستها و
توقعات مسلمانان، شكل ديگرى بخشيدند؛ برخى از رهبران مسلمان، بجاى آنكه از انتخابات
جداگانه و مستقل طرفدارى كنند و خواستار زمينهى قدرت در مجالس قانونگذارى باشند،
افكار خود را به آيندهئى ديگر و روشى ديگر منعطف ساختند و طرحى ديگر را كه متضمن
حفظ مذهب و موجوديت و سرنوشت آنها بود، وجههى همت قرار دادند و خواستار تاسيس
دولتى مستقل و مخصوص بخود در مناطقى كه اكثريت با مسلمانهاست، شدند با اين دريافت
كه در غير اينصورت، حقوقشان پايمال و موجوديتشان محكوم خواهد گشت و فرهنگشان در
اكثريت هندو تحليل خواهد رفت و عاقبت يا مرگى تلخ و يا ذلتى تلختر از مرگ سرنوشت
آنانرا در اختيار خواهد گرفت(142).
بمجرد آنكه بانگ رساى اولين رهبر مسلمان، اين
خواسته مشروع را اعلام كرد، تودهى مسلمان از همه سو هماهنگى خود را با نظريهى
رهبران اعلام نمودند زيرا كه آنرا يگانه راه نجات خود ميدانستند؛ كمكم دامنهى اين
موج را در آن خلاصه ميكرد و بيتابانه در انتظار آن روز بسر ميبرد و در عالم تصور،
فردائى روشن و پرتلالؤ را بنظر مىآورد كه همان بهشت اسلامى و سرزمين امن و امان و
آرامش بود..