محمد بنحبيب (م 245)
محمد بن حبيب بن اميه هاشمى بغدادى از مورخان و نسب شناسان برجسته قرن سوم هجرى و
از نسل دانشورانى است كه تك نگاريهاى فراوانى در موضوعات متنوع نگاشته است . وى از
موالى عباسيان بود و شغل رسمى وى مودبى فرزندان عباس
بن محمد عباسى (عباس برادر سفاح و منصور) بوده است . وى عالمى به تمام معناى اخبارى
و علاقمند به مسائل تاريخى نسبى و ادبى است . شايد در مقايسه با ساير مورخان آن
روزگاران از نظر موضوعاتى كه مورد علاقه وى بوده ، بتوان اورا با هشام كلبى ومدائنى
مقايسه كرد، گرچه حجم كارى او بسيار كمتر از مدائنى است .
ابن نديم از وى با تعبير كان من علماء بغداد بالانساب والاخبار واللغة والشعر و
القبائل ياد كرده و آثار وى را برشمرده و گفته است : وكتبه صحيحة . آثار او در علم
اسناب ، تاريخ و اخبار شعراء بوده است . نديم پس از ياد از كتاب القبائل الكبير
والايام مى نويسد: وى آن را براى فتح بن خاقان نگاشت و من نسخه را ديدم در حالى كه
بيش از بيست جزء و دويست برگى و حتى بيشتر بود و گفته مى شد كه چهل جزء است .
(322)در
ميان آثار او اثرى با نام تاريخ الخلفاء نيز ياد شده كه مانند بسيارى ازآثار ديگر
او تا كنون اثرى از وى يافت نشده است .
دو اثر بزرگ وى و نيز دورساله او به طور معجزه آسائى ، هر كدام فقط يك نسخه خطى ،
برجاى مانده است . يكى المنمق وديگرى ازالمجمر، به نظر مى رسد كه كتاب المحبر، در
قرن پنجم شهرت فراوانى داشته و به همين دليل ، خطيب بلافاصله پس از ياد از وى اورا
با تعبير صاحب كتاب المحبر ياد كرده و نوشته است كه وى
از هشام كلبى روايت دارد.وى دراصل بغداد بوده اما در ذى حجه سال 245 در سامرا در
گذشته است .
(323)
ياقوت شرح حال وى را از نديم و مرزبانى آورده است . مرزبانى گفته است كه اواز كتب
ديگران اقتباس مى كرد ودر كتابهاى خود مى گذاشت . از جمله ، وى كتابى را كه حتى يك
كلمه هم كم و زياد نكرده است .
(324)مسعودى
با ياد از نام وى ، از كتابهايش بهره برده است .
(325)
ابن طاووس (م ذى قعده 664) عالم شيعى قرن هفتم ، نسخه اى ازالمحبر را در دست داشته
و ازآن در كتاب طرائف نقل كرده كه درآن جا شش صحابى و شش تابعى عقيده شان درباره
جواز متعه نقل شده است . كلبرگ نوشته شده است : در متن فعلى ، تنها ازز پنج صحابى
ياد شده و از هيچ تابعى ياد نشده است .به نظر مى رسد ابن طاووس نسخه اى از اين
تاءليف در دست داشته كه از تنها نسخه موجود در موزه بريتانيا كه محقق بر اسا آن
كتاب را به چاپ رسانده متفاوت بوده است .
(326)كتاب
ديگرى نيز با نام من استجيبت دعوته از محمد بن حبيب در اختيار ابن طاووس بودهخ اكه
وى آن را تلخيص نيز كرده است . وى در مهج الدعوات و اقبال الاعمال از آن نقل كرده
است . از اين اثر اثرى در دست نيست .
(327)
آنچه مهم است اين كه ، در حال حاضر دو اثر برجاى مانده وى ، حاوى اخبار تاريخى
بسيار باارزش و منحصر به فرد است . اين دو كتاب ، آگاهيهايى است از زندگى و مناسبات
اجتماعى و قبائلى عرب و مشتمل بر رساله هاى كوچكى است كه رسالت هر كدام ثبت نوعى
خاص از اطلاعات اجتماعى و تاريخى است .
مى توان گفت كه بيشتر اخبار كتاب المنمق
(328)درباره قريش وبه طور عمده از دوران جاهليت است . بحت با نسب قريش
آغاز شده ، از فضائل عباس سخن به ميان امده و پس از آن حلف الفضول و ساير احلاف و
منافرات و نزاع هاى ميان خاندانهاى قريش به تفصيل سخن گفته شده است . بخش ديگر آن
كه در لابلاى همان مباحث آمده ، بحث از ايام العرب خاص قريش است كه از نظر تاريخى
ارزش فراوانى دارد. اخبارى از آن هم به دوره اسلامى اختصاص دارد. به عنوان نمونه ،
بحث هاى چون : المؤ ذون لرسول الله (ص ) المستهزءون من قريش ،
المشبهون برسول الله (ص ) من قريش . در بخش هاى ديگر به كوران قريش ،احولان
قريش ، كوسج هاى قريش ، و نيز به معرفى كسانى كه مادرشان نصرانى ، يهودى ، نبطى يا
حبشى و سندى بوده اند پرداخته شده است .
كتاب المحبر ابن حبيب ،
(329)
مربوط به دوره اسلامى و در واقع مجموعه رساله هاى كوچك در موضوعات متنوع است . جسته
گريخته مباحث مهم سيره ، گرچه به اختصار در آن آمده است . از مولد النبى (ص )، مؤ
اخاة ، زنان پيامبر(ص ) غزوات وسرايا، اسامى شركت كنندگان در بدر، متخلفان در تبوك
، نقباى رسول خدا(ص ). در كنار اينها، موضوعاتى انتخاب شد و مصاديق آن شناسانده شده
است . كسانى از فرزندان انصار كه محمد ناميده شدند، كسانى كه درجاهليت خوردن خمر را
برخود حرام كردند، شاهان حمير و كند و غسان ، اخبار زنانى كه بعد از مرگ شوهر خود
ازدواج نكردند. بتهاى عرب سنتهاى عرب در حج جاهليت و تلبيه آنها، مردانى كه در وقت
آمدن اسلام ده زن داشتند، اسامى به دارآويختگان از اشراف ، زنانى كه در زندگى بيش
از سه شوهر كردند و... مباحثى از اين دست .
وى در اين دو اثر، از بسيارى از چهرهاى بنام پيش از خود نام برده است . شايد بيش از
همه نام هشام كلبى كه از مشايخ او بوده و زمينه كارى وى با او مشترك بوده و در آثار
وى به چشم مى خورد. ديگران عبارتند: ابوعبيده معمر بن مثنى ، هيثم بن عدى ،
عبدالعزيز بن عمران ، ابن اسحاق ، واقدى .
جز آنچه گفته شد، رساله ديگرى از ابن حبيب با عنوان كتاب من نسب الى امه من الشعراء
توسط عبدالسلام هارون چاپ شده است .
(330)جالب
است كه خود وى هم به نام مادرش حبيب مشهور بوده است . عبدالسلام رساله ديگرى از
محمد بن حبيب رابا عنوان اسماء المغتالين من الاشراف فى الجاهلية والاسلام و اءسماء
من قتل من الشعراء چاپ كرده است .
(331)
نيز رساله اى با عنوان كنى الشعراء و من غلبت كنيته على اسمه
(332) ورساله القاب الشعراء و من يعرف منهم باءمه .
(333)
مهمترين اينها رساله اسامى كشته شدگان است كه شرح حال بسيارى از خلفا و اميران چهره
هاى معروف از شاعر و غير در آن آمده است . از جمله چند صفحه اى هم به نقل اخبار
شهادت امير مؤ منان (ع ) پرداخته است .
(334)
كتاب امالى محمد بن حبيب در اختيار ابن ابى الحديد بوده و وى در مجلدات مختلفى ازآن
نقل كرده است .
(335)
گفته شده است كه وى تمايلات شيعى داشته و شاهد ان كه هر كجا نام ابوبكر و عمر آمده
تعبير رحمه الله آورده و هركجا نام خديجه و نام امام
على (ع ) آمده تعبير
رضى الله عنه آورد است .
(336)شاهد
ديگر آن كه گفته است عمر احول بوده
(337) واين كه قبل از اسلام آوردن ، كنيز مسلمان شده خود را كتك زده است
.
(338)بايد
گفت مؤ لف با جسارت تمام زشتيهاى بسيار از قريش و صحابه و فرزندان آنها را آورده
است . ارائه فهرستى از حد خوردگان صحابه و فرزندانشان هم مى تواند مؤ يدى بر آزاد
انديشى او و يا تمايلات شيعى او قدح صحابه تلقى شود. شايد همين مساءله دليل بى
توجهى به كتاب المنمق توسط دانشوران سنى در طول تاريخ باشد.
(339)
ارزقى (م ح 248)
ابولوليد محمد بن عبدالله بن احمد ارزقى ، نويسنده اثر مهم كتاب مكه و اخبارها و
جبالها و اوديتها، اثرى جاودانه در تاريخ مكه است . ابن نديم اورا
احد الاخباريين و اصحاب السير وبنابراين يكى از مورخان به شمار آورده و كتاب
مكه اورا كتاب بزرگى خوانده است .
(340)
اين اثرمؤ لف ، اگرچه نوعى تاريخ محلى است ، اما به دليل آنكه وى تاريخ مقدس ترين
شهر دنياى اسلام رانگاشته ، در عمل به صورت منبعى مهم براى تاريخ اسلام درآمده است
. اين كتاب به نام اخبار مكة و ما جاء فيها من الاثار به چاپ رسيده است .آنچه كه
بايد نسبت به مولف كتاب توجه داشته آن كه كتاب از آن محمد بن عبدالله است ؛ جزآن كه
نقش وى در اين كتاب ، روايت بخش اعظم كتاب از جدش احمد بن وليد است و تنها شمار
اندكى از ديگران . شايد بر اين اساس بتوان مولف اصلى را جدّ وى دانست نه خود او. وى
به مانند وستنفلد بر اين باور است كه از وجود برخى از اسناد ديگر در كتاب و نيز
شباهت هاى ميان اين كتاب با آنچه در سيره ابن هشام آمده ، چنين برمى آيد كه كتاب
اخبار مكه در اصل كوچكتر از حجم فعلى بوده و به مررو با ضميمه كردن برخى مطالب
ديگر، بر حجم آن افزوده شده است .
(341)كتاب
اخبار مكه چندين بار تلخيص شده و به شعر نيز درآمده است .
اخبار مكه ، در فصول نخستين خود، تاريخ مكه را از تاريخ كعبه آغاز كرده و سيرى
تاريخى از كعبه و مسجد الحرام را به دست داده است . بحث از جرهميان و حاكميتشان بر
مكه و سپس خزاعه و بعد از آن قريش در پى آمده است . همين طور بحث از بت پرستى و
دلائل رواج آن در جاهليت و نيز حج گذارى در دوران جاهلى . پس از آن تاريخ كعبه ومكه
بد از اسلام تا آتش زدن آن توسط امويان و... بحث از اركان كعبه و بخشهاى ديگر آن و
نيز مسجد الحرام با تفصيل تمام همراه با تاريخچه آنها آمده است . ارائه جغرافياى
دقيق شهر، خانه ها و محلات و منازل شخصيت هاى برجسته مكه در دوران پس از اسلام و
نيز روشنگرى درباره محلات شهر، گورستانها... از ابواب ديگر كتاب است .
اين كتاب نخست بار تسط وستنفلد در سال 1858 بر اساس سه نسخه در اروپا چاپ شد. چاپ
فعلى رايج آن در سال 1352 قمرى با تحقيق رشدى ملحس انجام شده است . مصحح پيوستهايى
درباره تاريخ بازسازى كعبه از پس از دورانى كه ارزقى آورده و نيز شرحى از سيلهايى
كه تا اين اواخر در مكه آمده و مسائلى ديگر بر كتاب افزوده است . اخبار مكه به سال
411 از روى چاپ رشدى ملحس در قم افست شده است . اين كتاب توسط دكتر محمد مهدوى
دامغانى به فارسى درآمده است .
زبيربن بكار(م 256)
زبيربن بكار از آخرين افرادى متعلق به نسلى است كه شيوه كارشان نه نگارش تاريخ
عمومى بلكه تك نگارى رخدادها بود. اين تك نگارى به معناى مقاله نويسى كوتاه نيست ؛
چراكه براى نمونه بايدوقعة صفين نصر بن مزاحم را با آن
حجم بسيار يك تك نگار به شمار آوريم . بيشتر آثار زبير بن بكار پيشوند اخبار دارد.
ياقوت از زبير بن بكار با
عنوان اخبارى ياد كرده است .
(342)
زبير بن بكار فرزند عبدالله بن مصعب بن ثابت بود و ثابت فرزند عبدالله بن زبير كه
سالها بر حجاز و عراق حكمرانى كرد و در برابر امويان ايستاد و عاقبت در سال 73 هجرى
كشته شد. در خاندان زبير علايق علمى وجود داشته است . از متقدمين آنها عروة بن زبير
است كه عمده راوى اخبار عايشه است و از متاءخرين آنها يكى مصعب زبيرى و ديگرى همين
زبير بن بكار. مصعب عموى زبير بكار بود، و دقيقا از نظر علمى زمينه مشترك با وى
داشت . شاهد مهم آنكه از هردوى آنها كتابى در نسب قريش برجاى مانده است .
زمينه كار علمى زبير بن بكار، تاريخ ، نسب و شعر و ادب است . اينها علومى بوده كه
با هم پيوندى عميق داشته است .
زبير بن بكار از چيره دستان اين قبيل آگاهى هاى ادبى تاريخى است . هم كتاب موفقيات
او، و هم كتاب نسب قريش و اخبارها نشان از احاطه او بر اخبار تاريخى و نسب قبيله
پرنفوذ قريش دارد. كتابى ديگر از وى كانده ، ازواج النبى (ص ) است كه با تحقيق
سكينه شهابى (بيروت ، موسسة الرسالة ،1403) چاپ شده است .
در اينجا مناسب است اشاره كنيم كه آثار برجاى مانده قرن سوم ، به ويژه نيمه نخست آن
از هر جهت بايد غنيمت تاريخى به شمار آيد. اين آثار مملو از اخبارى است كه هنوز زير
فشار اجتماعى مذهبى موجود تا حدى طاقت آورده و ميتوان اخبار درست فراوانى را درآنها
يافت . به علاوه ، آثار اين قرن در واقع به استثناى چند متن كوتاه و بلند از قرن
دوم كهن ترين آثارى است كه به دست ما رسيده ولاجرم تكيه گاه ما در تحليل تحولات
تاريخى دو قرن نخست هجرى است .
آثار بر جاى مانده زبير بن بكار در شمار همين گونه آثارند؛ آثارى كه حتى با وجود
برخى از گرايشها خاندانى و طايفه اى ، حاوى اخبار تاريخى منحصر به فرد و بسيار با
ارزشند. كتابى هم در اخبار مكه داشته ك يكصد وچهل وسه نص آن در اخبار مكه فاكهى حفظ
شده است .
(343)از
كتاب تاريخ المدينه او نيز بخش مهمى در المغانم فيروز آبادى درباره محل سكونت قبائل
در مدينه باقى مانده . همچنين ابن حجر نصوصى از ان را در الاصابه نقل كرده است .
(344)
از زندگى سياسى اجتماعى زبير بن بكار آگاهى فراوانى در دست نيست . تنها مى دانيم كه
وى در سالهاى پايانى زندگى خود، قاضى شهر مكه بوده و اين سمت را متوكل عباسى خليف
مشؤ وم و پست عباسى به عنوان پاداش به وى واگذار كرده بود.پيش از آن نيز وى با
حكومت عباسى مرتبط بوده است ؛ ازجمله نام همين كتاب الموفقيات برگرفته از نام ابو
احمد طلحة الموفق فرزند متوكل عباسى است . ابواحمد در عهد خلافت برادرش معتم ،
مقام ولايتعهدى را داشت ، اما عمرش براى خلافت دوام خلافت دوام نياورد و درگذشت .
زبير بن بكار كتاب الموفقيات رابه نام وى گذاشت و اين حكايت از روابط نزديك وى با
خاندان عباسيان دارد. به هر روى او عالمى پرنفوذ و متعلق به طايفه قريش بود و به
طور طبيعى شخصيتى برجسته به شمار مى آمد؛ به ويژه كه عمرى نسبتا دراز يافت و فرصت
آن را داشت تا بر دامنه نفوذ خويش بيافزايد. وى پس از هشتاد و چهار سال زندگى در ذى
حجه سال 256 درگذشت .
مصادر رجالى اهل سنت به طور كلى اورا توثيق كرده اند. دارقطنى ، بغوى و خطيب بغدادى
در شمار كسانى هستند كه وى را موثق شمرده اند؛
(345)اما
احمد بن على سليمانى سخت بر وى تاخته اورا منكر الحديث
خوانده و درشمار جاعلان حديث آورده است .
(346)در
اين صورت به رغم دفاع ابن حجر از وى ، بايد درباره اخبار او محتاط بود. ما معيارهاى
سليمانى مذكور را در تضعف و توثيق نمى دانيم ؛ شايد به خاطر برخى اخبار كه وى
درباره سقيفه آورده اين چنين متهم شده ؛شايد هم بدبينى عمومى كه دامنگير اخباريان
بوده است سبب تضعيف مزبور شده باشد. اين نيز محتمل است كه سليمانى اگاهى ويژه اى در
باره او داشته ويا روايت اورا از راويان ضعيف كارى كه اخباريان به آن تن مى دادند
تا كتب تاريخى خور را حجيم تر و پربار كنند دانسته است .اين آخرى ، با آنچه سليمانى
درباره زبير آورده و وى را در شمار جاعلان حديث ياد كرده سازگارى ندارد .به هر روى
بايد گفت ، مشكل توثيق و تضعيف درباره مورخان واخباريان هميشگى بوده و كمتر مورخى
را مى توان يافت كه از اين بابت مصون مانده باشد.
از شخص زبير بن بكار كه بگذريم بايد گفت ، خوشبختانه كتاب موفقيات وى مجموعه
رواياتى است كه هر كدام به طور مستند نقل شده وسبك حديثى برآن حاكم است ؛ يعنى حر
حكايت سند مستقل خود رادارد و از اين جهت مى توان ارزيابى كرد. با اين حال بايد اين
حقيقت را فاش گفت كه داشتن سند وسالم بودن روايت آن به آن معنا نيست ك روايت مزبور
حتما درست خواهد بود، چه ، جعل سند
همانندجعل خبر كار دشوارى نبوده است . پس بايد با دقت
بيشترى به ارزيابى متون اخبار پرداخت و در كنار آن كار سندى نيز انجام داد.
اشاره كرديم كه كتاب هاى تاريخ آن روزگار يا تك نگارى درابره رخدادهاى ويژه اى است
ويا تاريخ عمومى يك دوره تاريخى ؛ و گفتيم كه زبير بن بكار مربوط به نسل تاريخنگارى
از نوع تك نگارى است . اكنون پرسش آن است ك اخبارالموفقيات چگونه كتابى است .
كتاب موفقيات دربرگيرنده 429 خبر تاريخى است . هر كدام از اين اخبار مشتمل بر دو سه
سطر يا دو سه صفحه مى باشد. اين حكايات به طور عمده تاريخى و كمتر ادبى است . محور
اصلى آنها نيز مسائل مهم سياسى ، اجتماعى وفرهنگى دو قرن نخست هجرى است . در واقع
كار زبير بن بكار برآن بوده تا از مجموعه اين تحولات ، آنچه را كه جالب و شيرى
آموزنده و مهم بوده گلچين كرده در اين كتاب عرضه كند. از اين جهت بايد گفت وى گرچه
نمى تواند در قالب يك تك نگارى از يك واقعه شناخته شود يا در شمار تواريخ عمومى
درآيد، اما خود، داراى سبك بسيارى نوى است كه انرا براى علاقه مندان به تاريخ
خواندنى كرده است .
در اين ميان آنچه اهميت دارد، اصل گزينش است . مرورى بر فهرست مطالب كتاب ارزش آن
را آشكارتر مى سازد. تقريبا همه اخبار جهت گيرى خاصى داشته و ما بايد آن را مجموعه
يادداشتهاى مورخى بدانيم كه در طول زندگى خود آنها را در دفترچه اى فراهم آورده است
. مى دانيم كه اين يادداشت ها به لحاظ آن ك توسط يك مورخ فراهم آمده ، آن هم در طول
سالها، چه اندازه ارزشمند است .
محقق كتاب در همان مقدمه نوشته است كه زبير بن بكار در اين كتاب سه گونه خبر دارد.
يكى اخبارى كه در هيچ مصدر ديگرى نيامده است ؛ دوم اخبارى كه تنها به طور مختصر
درمصادر ديگر آمده و تفصيل آن را بادى در اينجا يافت ؛ و سوم اخبارى كه البته
درمصادر ديگ نيز آمده است . به هر روى بايد توجه داشت كه ما اين اخبار را در كتابى
كه در نيمه اول قرن سوم هجرى تاءليف شده ، در اختيار داريم . مؤ لف با بسيارى از
قضاياى مربوط به اواخر قرن دوم يا دوره ماءمون معاصر بوده و از اين جهت بر ارزش
تاريخى اين كتاب افزوده مى شود.
آنچه كه به نظر جالب مى رسد، حساسيت مولف در گزينش اخبار است . اين گزينش جهت گيرى
فكرى و تحليل قورى دارد؛ نه آن كه صرفا از لحاظ صورى جالب باشد. به عبارت ديگر،
بيشتر اين نقلها در تحليل تاريخ دو قرن اول هجرى كاربرد دارد و كمتر خبرى است كه
بتوان از آن صرف نظر كرد. البته يك محقق بايد تمامى چنين كتابى را بخواند تا بتواند
از آنچه در آن پراكنده است بهر بجويد؛ زيرا كتاب ترتيب تاريخى مشخصى ندارد و از
اساس مولف بناى چنين كارى را نداشته است .
پيش از آن كه مرورى دقيقتر بر محتواى آن داشته باشيم ، اين مطلب را هم درباره كتاب
موفقيات بگوييم كه متاءسفانه نسخ باقى مانده از كتاب كامل نبوده و تنها بخشى از
كتاب كه بايد گفت نسبتا مفصل است در اختيار ما قرار گرفته است . با اين حال محقق آن
تلاش كرده تا قسمت مفقود آن را با كمك اخبارى كه ديگران در قرنهاى گذشته از آن
برگرفته اند به نوعى بازسازى كند. لذا قسم الضائع آن ك
شامل 58 خبر تاريخى بوده و عمدتا از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد است . در پايان
كتاب (ص 573 به بعد) آمده است . بايد از محقق به خاطر ضميمه كردن اين بخش سپاسگذار
بود. به نظر مى رسد كه فاش گويى اين كتاب در اخبار تاريخى آن را براى متعصبان ، غير
قابل تحمل كرده و از اين جهت كتاب مزبور همانند بسيارى ازآثار ديگر قرن سوم مورد بى
مهرى قرار گرفته و به همين دليل بخش متنابهى از آن از بين رفته است .
به رغم آنكه خاندان زبير با بنى هاشم روابط مناسبى نداشته است . اخبار الموفقيات ،
اخبار قابل توجهى درباره امام على (ع ) دارد.يك از جالبترين آنها تحت عنوان
رسول الله يوصى بولاية على چنين است :...
عن عمار بن ياسر قاال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله .
اوصى من آمن بالله و صدقنى بولاية على بن ابيطالب ، من تولاه
فقد تولانى و من تولانى فقد تولى الله ، ومن احبه فقد احبنى و من احبنى فقد احب
الله عزّوجل .
(347)
وى ادامه سه سند ديگر براى اين خبر نقل كرده است . اين امر نشان تاءكيد مولف بر
درستى حديث است .
درباره امام على (ع ) اخبار ديگرى نيز دارد ك برخى از آن ها عبارتند از
من قضاء الامام على (ع ) ص 88 ،ش 35
من قضاء الامام على (ع ) ص 111، ش 49
عايشه واستشهاد على (ع ) ص 131، ش 59 (خبر خوشحالى و سرور عايشه از شهادت امام !!)
خطبة على (ع ) بين الصفين بالنهروان ص 3235، ش 181
حزن على (ع ) على محمد بن ابى بكر ص 247، ش 202
من قضاء الامام على (ع ) ص 363، ش 215
قصة تزويج امام على (ع ) مع فاظمة سلام الله عليها، ص 275 376، ش 230 ،231
مدافعه على (ع ) من الانصار على عمر بن العاص ص 595، ش 386
جز اينها اخبار ديگرى نيز دارد كه به نحوى از امام على (ع ) در آنها ياد شده است .
در ضمن دو خبر هم درباره امام (ع ) دارد، يك دعاء جعفر بن محمد
يمنع المنصور من قتله
(ص 149،ش 73) و ديگرى :محاورة جعفر الصادق مع ابى حنيفة
(ص 75 ،ش 25)
كتاب الموفقيات همچنين حاوى اسناد و اخبار فراوانى درباره اختلاف انصار با قريش است
. اين اخبار به اندازه اى مرتب در اين كتاب آمده كه بر اساس آنها مى توان تحليل
منظمى را در اين باره به دست داد.
اخبار چگونگى نزاع ميان انصار و امويان ، در قالب برخوردهاى ادبى وشعرى صفحات 227
256 كتاب الموفقيات آمده است . جز آن در ساير بخش هاى كتاب نيز به صورتى پراكنده به
بحث انصار پرداخته شده است ، مثلا:
الماءمون والانصار(ص 285)، اءشد قريش على الانصار بعد بيعة
ابى بكر(ص 583)، شعر حسان فى الرد على قريش (ص 285)،شاعر قريش يدر على
الانصار(585)، رد معن بن عدى وعويم بن ساعدة على الانصار(ص 587)، فروة بن عمرو
يعاتب معنا وعويما(ص 590)، قول عمروبن العاص يوم السقيفه و جواب الانصار(ص 591)شعر
خالد بن سعيد يوم السقيفه (ص 594) عمور بن عاص يرد على الانصار وجواب على (ص 591)
شعر خزيمة ببن ثابت فى مخاطبة قريش (ص 596)، شعر الفضل بن العباس فى نصرة
الانصار(597) عمر بن العاص يخرج من المدينه حتى يرضى عنه على والمهاجرون (ص 599)
الوليد بن عقبة يشتم الانصار ويذكر هم بالهجر(ص 599)
از اين عناوين به خوبى مى توان موضع اصولى انصار را در برابر قريش دريافت ، اگرچه
به دليل اختلافات داخلى ، اين موضع اصولى خودرا در سقيفه نشان نداد.از اين رو
بلافاصله اوس و خزرج بر سرنخواستن ابوبكر با يكديگر به نزاع برخاستند. زبير بن بكار
از محمد بن اسحاق نقل مى كند كه : ان الاوس تزعم ان اول من
بايع ابابكر بشير بن بن سعد؛ و تزعم الخزرج ان اول من بايغ اسير بن حضير!!(ص 578)
معناى اين سخن آن بود كه بيعت اول را برعهده قبيله مخالف مى گذاشتند. از همين
عناوين روشن مى شود كه حزب سياسى قريش كه همان خلفا و ايادى آنها نظير عمرو بن عاص
، وليد بن عقبه و برخى ديگر بودند، چگونه با انصار برخورد مى كرند. در برابر، على
(ع ) وفضل بن عباس مدافع انصار شدند و اين همان نكته اى است كه پيشتر اشاره كرديم
كه امام على (ع )مخالف حاكميت حزب قريش بود.
معصب بن عبدالله زبيرى (م 233) عموى زبير بن بكار و از اخباريان و نسب شناسان همين
قرن است . وى به داشتن موضع ضد علوى شهره بوده و كتاب نسب قريش از وى برجاى مانده و
به چاپ رسيده است .
عمر بن شبّه (173 262)
ابوزيد عمر بن شبه بن عبيد نميرى بصرى (از موالى بنى نمير) از مورخان بصرى بنام است
. نگاشته هاى وى از مصادر مهم آثارى است كه در دوره هاى بعد تدوين شده است . ابن
نديم از وى ياد كرده وفهرستى ازتاءليفات وى را آورده است . عمده آثار وى درباره
كوفه وبصره و مكه ومدينه وبرخى ازآثار ادبى ونسبى است . كتاب الكوفه ، كتاب البصرة
، كتاب امراء الكوفه ، كتاب امراء البصرة ، كتاب امراء المدينة ، كتاب مقتل عثمان ،
محمد و ابراهيم ابنى عبدالله بن حسن و...
(348)
اثر مهمم و پرارج برجاى مانده وى كتاب تاريخ المدينه المنورة است كه بر اساس
تنهاترين نسخه با تحقيق فهيم محمد شلتوت درچهار جزء (دومجلد) چاپ شده است .
(349)كهن
ترين تاريخ مدينه كتاب تاريخ مدينه ابن زباله است كه بخش هايى از آن در وفاء الوفاء
سمهودى برجاى مانده ووستنفلد آن قطعات را در كتابچه اى با نام تاريخ المدينه ابن
زباله چاپ كرده است .
متاءسفانه نسخه برجاى مانده از اين اثر ناقص است . آنچه هست شامل سه قسمت است .
نخست قسمت مربوط به پيامبر(ص ) دوم قسمت مربوط به عمر وسوم قسمت مربوط به عثمان .
هر سه بخش ازآغاز و انجام ناقص است ؛ اما همين اندازه برجاى مانده بسيار مغتنم و
ارزشمند است .
ابن شبه آگاهيهاى دقيقى را در بخش نخست كتاب از مدينه و وضعيت آن از حيث تمدنى و
آبادى به دست داده است .اوبه تاريخ سياسى اين دوره كمتر توجه دارد و در برابر، در
وصف اماكن و محلات آگاهيهاى منحصر دقيقى را به دست داده است . بحث هايى مانند
مساجدى كه رسول خدا(ص ) درآنها نماز گزارده (57 79) احاديثى كه درباره كوه احد آمده
(79 85) اخبار مربوط به قبرستان بقيع ومحل قبر بزرگان مدفون درآن (86 104)محل دفن
حضرت فاطمه زهرا(ص )(104 110) ياد از وادى هاى مدينه و مطالبى ديگر درباره جغرافياى
مدينه .وى به تفصيل از صدقات پيامبر (ص ) و امام على (ع ) در مدينه سخن گفته است .
افزون برا ينها، ميتوان درباره اخبار جنگها، وفدها و بسيارى از مطالب ديگر سيره ،
اخبارى را در اين كتاب يافت .
نكته مهم در كتاب ابن شبه آن كه وى در نقل اخبارى كه در قرن سوم وچهارم از ديد
اصحاب حديث ممنوعه اعلام شده ، صراحت خاصى دارد.به همين دليل اين كتاب مملو از
اخبار مهمى است كهواقعيات تاريخى آن دوره را برملا مى كند. اين اخبار به ويژه در
بخش مربوط به عثمان وشورش مردم بر وى به طور مبسوط آمده است . در اين باره ، هيچ
كتابى به دقت اين كتاب مطالب ريز آن ماجرا را به دست نداده است .
مطالب كتاب از مجلد نخست تا صفحه 651 اخبار دوران پيامبر (ص ) است واز آن پس اخبار
دوره عمر كه نخستين مطالب آن درباره نسب او، وضع او در جاهليت و اسلام اوست مى
باشد. در اين بخش ، شيوه حكومت دارى عمر ونيز ابداعات وى در زمينه هاى مختلف ازجمله
وتاءسيس نماز تراويج و ديگر مسائل از قبيل سيره عمر، موافقات عمر (ص 859) به تفصيل
آمده است . آخرين بخش مربوط به عمر، مسائل مربوط به كشته شدن او و تشكيل شوراى
خلافت و اخبار آن است (ص 868).
اخبار مربوط به عثمان از صفحه 952 آغاز مى شود. در اين بخش نخستين عناوين مربوط به
اقدامات دينى عمر از جمله برخى از تشريعات و همچنين تلاش وى در جمع نسخ قرآن و
يكسان كردن آنها، و در نهايت اخبار شورش برعثمان است كه با تفصيل هرچه تمامتر در
اين كتاب آمده است .
بدين ترتيب بايد گفت تاريخ مدين ابن شعبه منبعى است كهن كه از هر حيث اخبار آن قابل
توجه بوده واز نخستين متون تاريخى است كه از يك سو به عنوان متنى مهم در تواريخ
محلى آن هم تاريخ مدينة الرسول و از سوى ديگر حاوى اخبار مهم از دوره خلافت خلفاى
نخستين ، به دست ما رسيده است . طبعا هيچ محقق تاريخ اسلام نمى تواند بدون احاطه بر
آن و موضوعات متنوع موجود درآن ، درباره تاريخ مدينه و دوران خلافت خلفاى نخست
تحقيق كند.
افزون بر تارخى المدينه ، كتابى مخطوط از وى برجاى مانده با نام جمهرة اشعار العرب
كه نسخه آن در قاهره موجود است . فقراتى از كتاب اخبار اهل البصرة او در تاريخ طبرى
مانده است .
(350)از
كتاب اخبار بنى نمير وى فقراتى در الاغانى هست . نيز فقراتى از اخبار مكه در
الاصابه ابن حجر نقل شده است . ابولفرج اصفهانى درمقاتل از كتاب اخبار محمد و
ابراهيم ابنى عبدالله وى نيز نقل كرده است .
(351)
ابن قتيبه (213 276)
ابومحمد عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتيبه مروزى دينوى از ادبا ومورخان اهل سنت
درقرن سوم هجرى است . وى آثارى در ادب ، حديث ، قرآن و تاريخ دارد كه بسيارى ازآن
ها به دليل كثرت استفاده ، برجاى مانده است . پدر وى از مرو بوده ، خود او در بغداد
متولد شده و مدتى در شهر دينور قاضيبوده است . ازجمله مشايخ وى در بغداد، محمد بن
سلام جمحى (ص 231) يحيى بن اكثم قاضى (242) ابوحاتم سهل بن محمد سجستانى ( م 248 يا
255) و شمارى ديگر از محدثان و اخبارين برجسته اين دوره بوده اند. برخى از آثار وى
عبارتند از غريب القرآن ، مشكل القرآن ، مختلف الحديث ، دلائل النبوة ، الاختلاف فى
اللفظ، ادب الكاتب ، الاسئله والاجوبة ، فضل العرب على العجم ، عيون الاخبار، طبقات
الشعراء والمعارف
(352)
مهمترين اثر تاريخى وى كتاب المعارف است . اين اثر به صورت دائرة المعارف مختصرى
درباره دانستنيهاى لازم درباره تاريخ اسلام تدوين شده است . به همين دليل در نوع
خود كار بديعى است . عجيب آن است كه مسعودى ، ابن قتيبه را متهم كرده كه مطالب
كتابهاى ابوحنيفه دينورى را برداشته و در كتاب هاى خود مى گذارد.
(353)
فصلى از كتاب معارف كه در حكم يك كتاب شرح حال نيست هست ، به صحابه اختصاص دارد. پس
از آن فصلى به خلفا وشرح مختصرى از آنان را تا زمان المعتمد عباسى به دست مى دهد.
فصلى به اشراف و بزرگان كه هركدام به نوعى در حوادث مهم زمان نقشى داشته اند اختصاص
داده شده است . در ادامه فصلى در شرح حال تابعين و پس از آن فصلى درمعرفى اهل حديث
آمده است . قاريان ، نسب شناسان و اخباريان ، راويان اشعار، معلمان و متهاجران .
(354)پس
از آن آمده است . بحثى از الاوائل ،
(355)فتوحات
،حاكمان عراق ، فرقه ها، كاتبان ، و دبيران شاهان و اميران ، شاهان حبشه ، حيره ، و
عجم نيز در انتها آمده است . اين فهرست تاءييد مى كند كه ابن قتيبه در صدد تاءليف
كتابى جامع و دائرة المعارفى تاريخى اما مختصر بوده است . بهترين چاپ ، چاپ ثروت
عكاشه است كه درقم نيز توسط انتشارات رضى (سال 1373) افست شده است .
(356)
از ديگر آثار وى كه آگاهى هاى تاريخ فراوانى درآن آمده ، كتاب عيون الاخبار است .
اين كتاب از جمله آثار ادبى است كه هر باب آن اختصا به يك موضوع اجتماعى سياسى يا
ادبى است كه هر باب آن هر نقل تاريخى ، شعر، حكايت يا كلمه قصارى كه پيرامون آن
موضوع نقل شده جمع آورى مى شود. كتاب مزبور در چهار جلد توسط دالكتاب العربى بيروت
منتشر شده و در قم نيز افست شده است . كتاب الشعر والشعراء ابن قتيبه نيز حاوى شرح
حال شمار فراوانى از شاعران برجسته دوران جاهلى واسلامى بوده ومواد فراوانى براى
تاريخ ادبيات درآن آمده است .
از ديگر آثار تاريخى كه به وى منسوب شده كتاب الامامة والسياسة است . ثروت عكاشه
مصحح كتاب المعارف نسبت اين كتاب را به ابن قتيبه نادرست مى داند. نخست بدان دليل
كه در شرح حالهايى كه براى وى نوشته اند، جز ابوعبدالله توزى معروب به ابن
شباط،چنين كتابى براى او ياد نكرده اند. در متن كتاب آمده كه مؤ لف در دمشق بوده در
حالى كه ابن قتيبه از بغداد جز به دينور نرفته است . نيز در متن كتاب از ابوليلى
نقل شده در حالى كه اودرسال 148 در كوفه قاضى بوده واين 65 سال قبل از تولد ابن
قتيبه است . چهار آن كه در كتاب ، از زنى كه مولف اورا ديده خبرى درباره فتح اندلس
آمده كه باز سال تولد ابن قتيبه سازگارى ندارد. مولف از حمله موسى بن نصير به مراكش
ياد مى كند كه اين شهر را يوسف بن تاشفين در سال 445 ساخته واين باسال مرگ ابن
قتيبه 276 سازگار نيست .
(357)
شايد مهمترين دليل عدم صحت كتاب الامامه والسياسه به ابن قتيبه ، عدم سازگارى نثرآن
با ديگر آثار او باشد. افزون برآن ، شيوه نگارش وى در تاريخ ، ميان آنچه در المعارف
انجام داده با آنچه در الامامة آمده توافق وتناسب ندارد.گرايش مذهبى اوبا محتواى
آنچه در الامامه درباره سقيفه و داستان اختلاف مسلمانان درآن دوره آمده همخوانى
ندارد. البته وى در كتاب الاختلاف عبارتى دارد كه توهم گرايش شيعى را نسبت به او
برانگيخته كه عكاشه خواسته است از آن پاسخ دهد.
(358)وى
با مقابله با مشبه ، تا اندازه اى خود را با اخل حديث ك سنيان سخت متعصب اند روبرو
كرده است . در جاى ديگرى نيز از اهل حديث به دليل پنهان كردن فضائل امام على (ع )
به ويژه حديث غدير ناراحت است و شكايت مى كند كه چرا بايد به خاطر مخالفان (روافض )
اهل جديث اين حقايق را كتمان كنند.
(359)با
اين حال او سنى است و هيچ علقه شيعى ندارد.
به هر روى كتاب الامامة والسياسة حتى اگر از ابن قتيبه نباشد، ازآثار باارزش
تاريخى از قرن سوم است . اين كتاب در اصل تاريخ خلفاست . بحث از جانشينى ابوبكر
آغاز شده و با تكيه بر حوادث عراق ، تا كشته شدن امير پيش رفته است . بسيارى از
اخبار اين كتاب ، نقل هاى منحصرى است كه قرائن تاريخى ديگر مؤ يد آنهاست ، اما عين
آنها درنقلهاى ديگر نيامده است .
به همين دليل ، بايد اين اثر منابع اوليه تاريخ خلفا نخستين تا عصر اول عباسى دانست
. چاپ پيشين الامامة والسياسة درقاهره ،به سال 1388 توسط مطبعة مصطفى البابى الحلبى
انجام شده است .
(360)چاپ
جديد بافهارس توسط على شيرى چاپ شده است .
(361)
يعقوب بن سفيان فسوى (ح 195 277)
ابويوسف يعقوب بن سفيان فسوى از محدثان و مورخان قرن سوم هجرى است كه سالهاى طولانى
از عمر خويش رابراى شنيدن حديث به مسافرت به شهرهاى مختلف دنياى اسلام اختصاص داد.
وى در اصل از فساى فارس كه براى فراگيرى حديث به مكه ، مصر، شام ، وشهرهاى مختلف
عراق سفركرده است . وى درحالى كه بيش از هشتاد سال عمرداشت ، در سيزدهم رجب سال 277
در بصره گذشت .مهمترين اثر وى كتاب المعرفة والتاريخ است كه در چهار مجلد با تصحيح
اكر ضياء العمرى چاپ شده است .
(362)تعبير
المعرفة به معناى شناخت رجال است و تعبير التاريخ
به معناى تاريخ سالشمار. خواهيم ديد كه كتاب تركيب از هردو شيوه است .
وى بدون استثنا از سوى اصحاب رجال توثيق شده و از وى به عنوان شخصى عابد و زاهد و
متقى ياد شده است . اين در حالى است ك ابن اثير وى را به تشيع متهم كرده است .
(363)ابن
كثير نوشته است : به يعقوب ليث صفارى خبر رسيد كه فسوى از عثمان بد مى گويد. دستور
داد تا احضارش كنند. در اين وفت ، وزير يعقوب گفت : او درباره عثمان بن عفان سجزى
ما بد نمى گويد، بلكه درباره عثمان بن عفان صحابى بد مى گيد. يعقوب پاسخ داد: رهايش
كنيد، عثمان صحابى به من چه ربطى دارد!
(364)
از ميان آثار وى كتاب المعرفة و التاريخ برجاى مانده كه آن نيز از سه مجلد، مجلد
نخست آن مفقود شده است . نيزبخشى از كتاب المشيخه او باقى مانده است . كتاب المعرفه
او در دست مورخان بعدى بوده و مكرر در مآخذ مختلف از آن استفاده و ستايش شده است .
(365)متاءسفانه
بخش مفقود آن ، تاريخ عمومى اسلام بر اساس سالشمار بوده وتا زمان سفاح ادامه داشته
است . مصحح كتاب ، آنچه از آن از اين بخش دركتابهاى ديگر نقل شده در مقدمه ارجاع
داده است .
(366)
دو مجلد ديگر كه برجاى مانده ، ادامه حوادث تاريخ اسلام را از سال 136 تا 242 دنبال
كرده است . وى در هر سال فهرستى از حوادث آن سال را به دست داده است . بدين ترتيب
بايد كتاب فسوى را در كنار كتاب يعقوبى و دينورى و به ويژه خليف ، از تواريخ عمومى
قرن سوم هجرى بدانيم .
مطالبى كه وى ذيل هر سال نقل كرده البته مختصر و كوتاه است . وى در ضمن حوادث
سالهايى كه معاصر باآنها بوده ، آگاهيهاى جالبى به دست داده است . از جمله تعيين
محل قبر ابن شهاب زهرى ونيز برخى از آنچه كه بر ديوارمسجد دمشق از زمان وليد بن
عبدالملك درباره تاريخ بنا ونيز وآيات قرآنى نوشته شده بوده است .
(367)
پس از بيان حوادث سال 242، كتاب وى صورت شرح حال و رجال به خود گرفته است . وى
ابتدا شرح حال صحابه وسپس شرح حال تابعين را مى آورد. به طور استطرادى ، عناوينى از
قبيل معرفة القضاة فضائل مصر و صحابه اى كه به آن وارد
شدند، همينطور شام و تابعين شام و سپس اخبار كوفه و صحابه وتابعينى كه درآن بوده
اند و نيز فصلى درباره ابو حنيفه و اصحاب او و نيز اعمش در ادامه مى آيد. از اين
ديد، كتاب شبيه كتاب طبقات ابن سعد است و در همين تراجم ، اطلاعات تاريخى مختلف
فراوان به چشم مى خورد.
وى بنا به استقصاى مصحح ، در اين كتاب ، جمعا از 232 شيخ نقل كرده است . افزون بران
از عالمان و مولفان پيشين نيز مطالبى گرفته كه در مواردى از كتابهاى آنهاست .در جمع
40 نص از عروة بن زبير در سيره نقل كرده كه به نظر مصحح از كتاب او نبايد نقل شده
باشد. كتابى هم كه حديث زهرى درآن بوده ، ازمصادر فسوى است . برخى از عالمان ديگر
كه به احتمال ، وى ازآثارشان بهره برده عبارتند از محمد بن اسحاق ، عبدملك بن جريج
(م 150) معمر بن راشد(م 153) ليث بن سعد(م 175) ابونعيم فضل بن نعيم (م 219) و
شمارى ديگر از محدثان .
(368)
محمد بن اسحاق فاكهى (217 272 تا 278)
ابو عبدالله محمد بن اسحاق فاكهى ازمورخان قرن سوم هجرى است كه نيمى از كتاب مهم او
با عنوان اخبارمكه به دست ما رسيده است . اين كتاب ، بمانند كتاب اخبار مكه ارزقى
ونيز تاريخ المدينة المنوره ابن شبه ، از آثارى است كه به ظاهر در شمار تواريخ محلى
است ، اما به دليل آن كه مشتمل برآگاهيهايى درباره دو شهر اصلى مكه و مدينه است
بايد در رديف ساير منابع تاريخ اسلام مورد توجه قرار بگيرد. شرح حال فاكهى كمتر
درمنابع كهن امده و تنها فاسى در العقد الثمين وابن حجر در تغليق التعليق شرح حال
مختصرى از وى به دست داده اند. عبدالملك بن دهيش ، مصحح ارجمند كتاب فاكهى ، كوشيده
است تا آگاهيهاى پراكنده اى را كه درباره در دست است ، مقدمه كتاب بياورد.
(369)
قديمى ترين شخى او، سعيدبن منصور متوفاى 227 است كه اگر او در هنگام نقل از وى دست
كم ده سال مى داشته بايد تولد او در سال 217 باشد. از اين سو، فاسى گفته است كه وى
در اسل 272 زنده بوده است . به احتمال ، درگذشت او ميان سال 272 تا 278است .
(370)از
برخى از نقلها به دست مى آيد كه با امراى مكه نشست و برخاست داشته وبنابراين شخصى
معتبر و عالمى برجسته بوده است .
كتاب اخبار مكه به صورت مسند ارائه شده واوتنها در مجلد دوم كتاب خود از 231 شيخ
روايت نقل كرده است . برخى ازمشايخ مهم وى عبارتند از: محمد بن اسماعيل بخارى ،
مسلم بن حجاج ، ابوحاتم رازى ، ابوزرعه جرجانى ، ابراهيم يعقوب جوزانى ، حسن بن
عرفه عبدى وزبير بن بكار. مصحح نام مشايخ وى را با تعيين شمار نقلهايى كه از آنها
آورده ، ضمن جدولى به دست داده است .
اهميت كتاب فاكهى ، جداى از تلاشى كه براى فراهم آوردن اخبار مهم تاريخى كرده
نگهدارى متون برخى از كتابهاى مفقود در آن است . وى از كتاب تاريخ مكه و مسجد
الحرام عثمان بن عمرو بن ساج چهل وهفت نص را نگاه داشته است . از كتاب واقدى در
باره مكه بيست وشش نص . ازآثار زبير بن بكار كه اخبار مكه داشته يكصد چهل و هفت نص
. از كتاب ابوعبيدة معمر بن مثنى كه كتابش درباره چاه هاى مكه بوده يازده نص . از
المغازى موسى بن عقبه سيزده نص . همينطور از برخى از آثار حديثى كه ازميان رفته ،
قطعاتى حفظ كرده است .
(371)
اخبار مكه شمارى از فصول خود را به مسجد الحرام و اجزاء متبركه آن مانند حجر
الاسود، ملتزم ، طواف كعبه ، مقام ابراهيم ، زمزم ، مسجد الحرام ، صفا مروه اختصاص
داده و شمار ديگرى از فصول خودرا به تاريخ شهر مكه و تحولات وتغييرات و سيلهايى كه
پيش و پس ز اسلام در آن آمده است .
(372)
ارائه فصلى به تبيين موقعيت محلات و خانه ها كه با دقت هرچه تمام تر صورت گرفته از
جالبت ترين فصلهاى كتاب است . ساير آگاهيهاى جغرافياى درباره مكه اعم از چاه ها،
راه ها، موقعيت منى و عرفات ومشعر ونيز مساجدى و منازلى كه رسول خدا(ص ) در آنها
نمازگزارده ، ضمن فصول چندى ارائه شده است .طبقعا برخى ازمسائل فقهى نيز مورد توجه
بوده و روايات مروبوط به احكام حرم و يا احكام خريد وفروش و اجاره خانه هاى مكه واز
اين قبيل نيز ضمن فصولى خاص ارائه شده است .
مصحح كتاب مى نويسد: جزء نخست كتاب ك مفقود شده ، مباحث مربوط به تاريخ مكه را از
ابتدا تا هجرت پيامبر(ص ) داشته است . شاهد آن كه بجز آنچه در بحث از منى درباره
بيعت عقبه آورده ، مطالب دوره بعثت را دربخش باقى مانده نمى يابيم . وى بر اساس
آنچه كه فاسى در العقد الثمين و ديگران از جزء اول كتاب فاكهى آورده اند، بخشى را
به عنوان ملحق در مجلد پنجم (از صفحه 111 به بعد)
افزوده است .روايات اين بخش ، نشانگرى همان نظر مصحح است كه جزء نخست كتاب تاريخ
مكه از جاهليت تا هجرت رسول خدا (ص ) به مدينه بوده است .
احمد بن يحيى بلاذرى ( 170 تا 180 279)
احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى بغدادى كاتب ، از مهممترين مورخان و نسب شناسان قرن
سوم است . سال تولد وى دانسته نيست ، اما گفته شده كه قديمى ترين شيخ اوكه وكيع بن
جراح است در سال 197 در گذشته و آن زمان ، وى بايد هفت تا د سال سن مى داشته است .
(373)ابن
نديم از او و آثارش ياد كرده و وى را از مترجمان كتابهاى فارسى به عربى دانسته است
كه از جمله آثارش ترجمه عهد اردشير به شعر است .
(374)ياقوت
با تفصيل بيشترى از او ياد كرده و از ذكر مشايخ وى توسط ياقوت چنين بر مى آيد كه
بلاذرى دانش خود را از محدثان شامى عراقى برگرفته است .
(375)
بلاذرى اهل شعر نيز بوده وبيشتر هجويات مى گفته است . وى اشعار در ستايش ماءمون
دارد و بعدها يكى از نديمان متوكل عباسى (م 147) و سپس مستعين (م 251) بوده است .
(376)شايد
همين امر سبب گرايشهاى عباسى در وى شده وشاهد آن اين است كه از امويان ، تنها عمر و
عثمان و عمر بن عبدالعزيز را خليفه ناميده است . وى ازامويان اندلس نيز سخنى نگفته
است .
دو كتاب با ارزش بلاذرى برجاى مانده است : يكى فتوح البلدان كه مورد ستايش مسعودى
قرار گرفته و وى گفته است كه در فتح شهرها كتابى بهتر ازآن سراغ ندارد. اين كتاب
درباره سير فتح شهرها در قرون نخست اسلام مى باشد. كتاب با ارزش ديگر وى انساب
الاشراف است كه تاريخ دوران اسلامى را در قالب نسب شناسى و خاندانى آورده است . نام
هاى ديگر اين اثر، الاخبار والانساب ، جمل انساب الاشراف ، انساب الاشراف و اخبارهم
وتاريخ الاشراف است . اين اثر بر اساس نسب نگارش يافته اما از نظر ارائه مواد
تاريخى ، در بسيارى از موارد، از طبرى نيز اخبار بيشترى را عرضه كرده است . از آنجا
ك وى كوشيده تا شرح حال افراد برجسته را ارائه دهد، مواردى را به دست داده كه هم در
حوزه تاريخ است و هم شرح حال . اين امتيازى است ك اين اثر بر ساير كتابهاى تاريخى
دارد. طبعا از داشتن نظمى منطقى بى بهره است . به عنوان مثال ، درباره امويان نزديك
به 3483 روايت به دست داده در حالى ك مجموعه روايات طبرى درباره اين خاندان 628 نقل
است . به عبارتى يك سوم كتاب انساب الاشراف اخبار امويان است .
(377)
بلاذرى بحث از انساب را بيان نسب عدنانى ها آغاز كرده است . ابتدا از بنى هاشم و پس
از آن از بنى عبد شمس كه حجم بيشترى را به خود اختصاص داده و پس از تمام كردن
اخبار قريش به قبايل ديگر پرداخته است .
بيشتر مآخذى كه وى از آنها بهره برده ، امروزه در دسترس ما نيست و وى با گزينشى كه
صورت داده متنى بسياربديع ، جالب و پر ارزش را برجاى نهاده است . وى تنها از مدائنى
1416 روايت نقل كرده است .
(378)تعجب
آن است كه كتاب او در دوره هاى متممدى مورد غفلت عمدى و سهوى مورخان قرار گرفته است
. انساب الاشراف جداى از چاپ اخير آن ، به صورت پراكنده چاپ شده است .بخشى از انساب
الاشراف به عنوان الجزء الحادى عشر در سال 1883 به عنوان متنى از يك مولف مجهول در
آلمان چاپ شده است . دو جلد كه يكى به عنوان الجزء الرابع القسم الاول و ديگرى
القسم الخاص بمعاويه است به عنوان مجلد چهارم و پنجم در سالهاى 1938 و 1971 در قدس
چاپ شده است . همين دو مجلد بعدها به كوشش احسان عبارت به عنوان القسم الرابع من
الجزء الاول با اندكى كم و زياد توسط معهد آمانى در بيروت به چاپ رسيد.
جزء ديگرى ازآن به عنوان القسم الثالث كه اخبار عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش مى
باشد، به كوشش عبدالعزيز الدورى توسط همان معهد چاپ شده است .
جزء ثانى و قسمى ازجزء ثالب آن كه اخبار طالبيان است به كوشش استاد محمد باقر محمود
با حواشى مفصل در دوجلد به سال 1974 توسط موسسه الاعلمى چاپ شده است . دو جزء اخير
با تغيير شكل در يك مجلد به سال 1416 درقم چاپ شده است .
يك مجلد هم كه اخبار سيره است ، توسط محمد حميد الله در مصر توسط دارالمعارف چاپ
شده است . مجلدى هم حاوى اخبار ابوبكر وعمر توسط احسان العمد در سال 1414 در رياض
چاپ شده كه عمده نقلهاى آن از طبقات ابن سعد است . مجد ديگرى از اين كتاب با عنوان
جلد ششم قسمت ب ، توسط خليل الثمينه چاپ شده (Hebrew (University1993 ) كه بخش
مربوط به هشام بن عبدالملك است .
(379)بخش
ديگرى از آن با عنوان انساب الاشراف سائر فروع قريش
توسط احسان عباس تصحيح و در سلسله انتشارات معهد آلمانى چاپ شده است .
بخشى ديگر هم با تصحيح رمزى بعلبكى كه قسمت سائر قبائل العرب
توسط معهد آلمانى چاپ شده است . بخش سيره با تصحيح ماهر جرار همان ناشر زير چاپ است
. قرار بخش مروانيان با تصحيح رضوان السيد، و قسمت
على وبنوه با تصحيح مادلونگ توسط همان ناشر نشر شود.
(380)
جداى ازچاپهاى فوق الذكر، چاپ جديدى در سيزده توسط سهيل زكار و رياض زركى به بازار
عرضه شده است .
(381)با
اين كه كتاب انساب الاشراف در قرن سوم تاءل يف يافته در نوشته هاى بعدى به ويژه
ابولفرج اصفهانى ، يادى ازآن نمى بينيم . حتى در قرون بعد نيز كمتر از آن نقلى صورت
گرفته و به هين دليل نسخ خطى آن نيز پراكنده مى باشد.
(382)
ابوحنيف دينورى (م 282)
دينورى
(383) در درجه اول رياضى دان و منجم واديب و پس از آن مورخ بوده است . وى
در سال 235 به اصفهان رفت و درآنجا به كار ستاره شناسى و هيئت و ثبت نتايج محاسبات
نجومى رصد خانه خود مشغول شده . درباره مقام ادبى وى تا آنجا رفته اند كه وى را با
جاحظ مقايسه كرده و ابوسعيد سيرافى گفته است كه بيان ابوحنيفه خوشتر و گفتار
ابوعثمان يعنى جاحظ شيرين تر است .
(384)براى
دينورى بيست و يك اثر در زمينه هاى مختلف ياد شده است .
ابن نديم آثار دينورى را برشمرده و دانش اورا برگرفته از بصرى ها و كوفى ها دانسته
است . او دينورى را متجرد در لغت و هندسه و حساب وهيئت معرفى كرده و وى را موثق
شمرده است .
(385)
در عين حال ، اثر مهم او با نام اخبال الطوال بسيار با ارزش و حاوى اخبارى بديع و
دست اول است . وى ايرانى بوده و باآن كه گرايش شعوبى ندارد، توجهش به ايران سبب شده
است تا كتابش ماءخذ مهمى براى تاريخ ايران درآيد.
كتاب او شامل سه قسمت است : بخش نخست اخبار انبيا و ملوك گذشته ، بخش دوم اخبار
ايران ، بخش سوم اخبار دوران اسلامى تا سال 227. اخبار الطوال را بايد از جمله
تواريخ عمومى دانست كه در دوران رشد وبالندگى تاريخنگارى اسلامى ، در كنار تاريخ
يعقوبى و تاريخ خليفة بن خياط وآثار مفقود ديگر پديد آمده است .
بخش عمده اخبار وى ، درباره عراق و تحولات كوفه است . از اين جهت حوزه مورد توجه او
با نوشته هاى ابومخنف نزديك است . گرچه وى در دوره پس از امويان نيز مطالب قابل
توجهى دارد.
دينروى در اين كتاب به سيره نبوى پرداخته و از دوران خلفاى نخست . تنها از فتوحات
سخن گفته است . بحث از عثمان و مسائل دوران وى و شرح زندگى سياسى جامعهخ اسلامى
دوران امام على (ع ) در ادامه آمده است . پس ازآن از امويان و عباسيان سخن گفته و
از حوزه حوادث عراق خارج نشده است . بحث از تاءسيس بغداد، كشته شدن ابومسلم ، قيام
نفس زكيه و سرگذشت امين و ماءمون و نيز شورش بابك ازبحثهاى اصلى اخبار الطوال است .
اين سير، نشانگر آن است ك وى صرفا قصد ارائه اخبار مربوط به ايران را داشته است .
بخشى از نقلهاى وى از حوادث عراق بسيار باارزش است . ازآن جمله بخش مروبط به كربلا
كه صفحات زيادى را به خود اختصاص داده است .(صص 229 262) اين حجم درقياس با ساير
موارد، حجم زيادى است . در عين حال ، هيچ اشاره اى به تشيّع وى نمى توان كرد. خبرى
از وى كه آورده است موسى بن جعفر(ع ) در حضور هارون اختلافات آتى امين و ماءمون را
يادآور شده شگفت مى نمايد.
در اخبار الطوال از چند كتاب از جمله كتاب الملوك واخبار الماضى از عبيد بن شريّه
جرهمى كه براى معاويه تاريخ نقل مى كرده ياد شده است .در كنار آن ، تعبيرهايى از
قبيل قال الهيقم (بن عدى ) قال الكلبى ، قال الاصمعى و... ديده مى شود كه نشانگر
برخى از مآخذ كتاب است .
برخى به دليل آن كه كتاب او اخبار الطوال با حجم يك جلدى موجود سازگار نيست ،
احتمال آن را داده اند ك كتا موجود، اثر مؤ لف ديگرى باشد.
(386)اما
اين نمى تواند دليل درستى بر نفى نسبت شناخته شده كتاب مذكور باشد.
كتاب اخبار الطوال دوبار به فارسى درآمده است . نخست توسط صادق نشاءت كه ترجمه اش
در سال 1346 خورشيدى توسط بنياد فرهنگ ايران چاپ شده است . بار ديگر توسط محمود
مهدوى داغانى كه ترجمه هاى درسال 1371 توسط نشر نى چاپ شده است . اخيرا متن عربى و
ترجمه فارسى آن در cd نور السيره توسط مركز كامپيوتر علوم اسلامى در قم عرضه شده
است .
ثقفى (م 283)
ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى كوفى اصفهانى از مورخان نيمه دوم قرن سوم
هجرى است . وى از نسل سعد بن مسعود است كه عموزاده مختار بوده و حاكم امام على (ع )
در مدائن بود.
نجاشى از وى ياد كرده و آثارش را به تفصيل برشمرده است . او مى نويسد: وى به اصفهان
آمد و در آنجا سكنا گزيد. او زيدى مذهب بود و پس ازآن به مذب ما (اماميه ) گرويد.
جماعتى ازقمى هاآمدند احمد برقى از او خواستند به قم بيايد، او نپذيرفت و اصفهان را
بدان دليل برگزيد كه ناصبيان در آن فراوان بوند. او تصميم گرفت تا كتابهايش را در
آنجا روايت كند. پس از آن مى نويسد: وى آثار فراوانى دارد. آنگاه سى وشش عنوانكتاب
براى او بر مى شمرد كه جز چند مورد، بقيه تاريخى است .
نوشته هاى ثقفى از نوع تك نگاريهايى است مانند آنچه كه ابومخنف و مدائنى و هشام
كلبى مى نوشته اند. بيشتر آنهانيز مربوط به تحولات شيعى عراق است . برخى از عناوين
عبارتند از: المبتداء كتاب السيرة ، كتاب المغازى ، كتاب السقيفه ، كتاب فدك ، كتاب
الرده ، اخبار عمر، كتاب صفين ، كتاب الحكمين ، كتاب النهروان ، كتاب الغارات ،
كتاب مقتل على (ع )، كتاب رسائله واخباره (ع )،كتاب قيامس الحسن (ع ) كتاب مقتل
الحسين (ع )، كتاب التوابين و...
(387)
ترتيب كتابهاى بالا از ماست و به نظر مى رسد، وى اين كتابها را در كنار يكديگر
تاءليف كرده تا تاريخى عمومى ازتمامى تحولات اين دوره نگاشته باشد. معمولات وقتى از
تك نگارى صحبت مى كنيم ، بايد توجه داشته باشيم كه اين تك نگاريها مى تواند ابواب
مختلف يك كتاب باشد. عنوان كتاب در اينجا، همانندآنچه درباره ابواب فقه بكار مى رود
و هم او نيز ميراث دوران نخست است ، مى تواند به معناى باب يا فصل باشد.
از ميان كتاب هاى ثقفى ، تنها كتاب الغارات وى برجاى مانده است . اثرى كه با تصحيح
استاد محدث ارموى در ساسل 1355 توسط انجمن آثار ملى به چاپ رسيد. استاد ارموى شرح
حال مفصل مولف را همراه با فهرست مشايخ مؤ لف كه سى و دو نفرند و نيز راويان وى كه
دوازده نفرند در مقدمه آورده است . چاپ ديگر اين اثر با تصحيح عبدالزهراء حسينى در
سال 1407 در بيروت منتشر شده است .
اين كتاب اختصاص به مقطع تاريخى ميان نهروان وشهادت امام على (ع ) دارد. زمانى كه
معاويه براى تضعيف هرچه بيشتر عراق ، سپاهيان خود را براى چپاول و ايجاد ناامنى كه
به نواحى مختلف عراث و حجاز و يمن گسيل مى كرد. حاصل آن حملات ، همين غارات است كه
ثقفى تاريخ آنها را نگاشته است . وى افزون بر غارات ، به مقدار زيادى در باره شخص
امام على (ع ) و ويژگيهاى آن حضرت سخن گفته است .
از جمله آثار ابواسحاق ثقفى ، كتاب المعرفة اوبوده كه در باب مناقب و مثالب بوده
است .اين كتاب در دست ابن طاووس (م 664) بوده و دركتاب اليقين ، سعد السعود، طرائف
وكشف المحجة خود از آن نقل وياد كرده است .
(388)گويا
همين كتاب است كه وقتى در كوفه اجازه روايت آن را به وى ندادند، سبب انتقال وى از
آن شهر شد. طبرسى نيز در اعلام الورى خبرى از كتاب المعرفه ابواسحاق ثقفى درباره
فتح خيبرنقل كرده است .
(389)ابن
طاووس كتاب الحلال والحرام ثقفى را نيز دردست داشته و در قبال الاعمال ازآن نقل
كرده است . گفته شده كه اين كتاب ، به احتمال ، همان كتاب جامع فى الفقه والاحكام
اوست كه نجاشى از آن ياد كرده است .
(390)
اخبار الدولة العباسية (قرن سوم )
يكى ازآثار مجهول المولف اما با ارزش تاريخى قرن سوم ، كتاب اخبار الدولة العباسية
است . اين اثر كه نسخه منحصرآن بر جاى مانده و به دليل ناقص بودن صفهات نخست آن ،
مولفش شناخته نشده است . نسخه مزبور يك بار به صورت عكسى به طور كامل چاپ شده و
بخشى ازآن هم با ترجمه و تعليقات به زبان روسى انتشار يافته است . اين كتاب مشتمل
بر دوجزء بود. نخست تاريخ دوره نخست خلافت وتاريخ امويان دوم اخبار دولت عباسى
.دكتر عبدالعزيز دورى وعبدالجبار مطلبى بخش دوم آن را تحت عنوان اخبار الدولة
العباسية و فيه اخبار العباس و ولده به چاپ رسانده اند(بيروت ، دارالطليعه ، 1971)
محقق با توجه به قرائنى كه درمقدمه از آن ياد كرده ، كتاب مزبور را تاءليف شده از
قرن سوم دانسته وبر اساس احتمال ، مولف آن را محمد بن صالح بن مهران ابن النطاح (م
252) مى داند. اين اثر به لحاظ اشتمال آن بر اخبار پيدايش دعوت عباسى و شكل گيرى
دولت آنها، بسيار حائز اهميت بوده و از اين جهت اثرى ممتاز به شما مى آيد. اخبار
اين كتاب از آثار مورخان به نامى گرتفه شده كه نام برخى از آن ها عبارت است از: ابو
مخنف (م 157) عوانة بن حكم (م 147) هيثم بنعدى (م 207) مدائنى (م 235) و نيز كسانى
چون واقدى ، هشام كلبى ، مصعب زبيرى ، و محمد بن سلام .
مؤ لف نظرى كاملان هوادارانه نسبت به بنى عباس دارد و آنچنان كه از محتوان كتاب
برمى آيد، ارتباط دوستانه با خاندان مزبور داشته و از آگاهيهاى آن ها نيز بهره برده
است .نگرش حاكم بر كتاب ، نگرش عباسى در دوره نخست و با تاءكيد ت قبل از خلافت مهدى
عباسى است .
(391)
به هر روى آگاهى هايى كه مؤ لف درباره پيدايش دعوت عباسى از سال صد هجرت به بعد
داده و صورتى از نقيبان و داعيان اورده و در بسيارى از موارد با ارزش و منحصر است .
يعقوبى (م 284)
احمد بن ابى يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح ، نامى است كه از يعقوبى در منابع شرح
حال ياد شده است . وى به عنوان كاتب و
اخبارى شهرت دارد. لقب نخست ، اشاره به شغل دبيرى در دربار عباسى است و لقب
دوم ، به اعتبار مورخ بودن وى و آشنائى او با اخبار تاريخى . از اوبا عنوان
مصرى و اصفهانى هم ياد شده كه نشان از تعلق
وطنى اجداد او دارد. خود وى در بغداد به دنيا آمده و همانحا زيست كرده است .لقب
عباسى براى وى ، ازآنجاست كه جدّ او واضح از
موالى منصور عباسى بوده و به همين دليل خاندان يعقوبى از موالى عباسيان شمرده اند.
تاريخ تولد وى دانسته نيتس ؛ اما ياقوت حموى تاريخ
وفاتش را سال 284 هجرى دانسته است . وى در كتاب مشاكلة الناس
خود، روال تاريخى كتاب را به معتضد عباسى (خلافت از بيستم رجب سال 279 تاربيع
الثانى 289) خاتمه داده است . به علاوه ، وى در كتاب البلدان
(392)از سقوط طولونيان كه در سال 292 اتفاق افتاده ياد كرده است . در اين
صورت وى بايد حد اقل تا سال 292 زنده بوده باشد.
(393)
واضح درزمان منصور مدتى حاكم ارمينيه وآذربايجان و مصر بوده ؛ همچنان كه پدر يعقوبى
از كارمندان عالى رتبه ديوان بريد بوده است . از مشاغل يعقوبى اطلاعاتى بدست نيامده
، اما در صورتى كه كاتب لقب خود وى باشد، مى تواند
اشاره به آن باشد كه مانند پدرشس به نوعى كار دبيرى در يكى از ديوآنهامشغول بوده
است .
گفته شده است كه واضح جد وى ، علائق شيعى داشته وهمو بوده است كه در زمانى مسؤ ول
بريد مصر بوده ، ادريس بن عبدالله بن حسن برادر نفس زكيه رابه مغرب فرارى
داده و جانش را بر سر اين كار گذاشته و گويا به دست هادى عباس به قتل رسيده است .
(394)
بدين ترتيب بايد گفت ، تشيع در خاندان يعقوبى ، به صورت سنتى وجود داشته و اين
علائق به يعقوبى مورخ نيز رسيده است . دانسته است كه شيعيان امامى ، در اين دوران ،
در عين تشيع ، در داخل دولت ، به كارهاى ادارى اشتغال داشته اند. نمونه روشن ، على
بن يقطين است كه به دستور امام كاظم (ع ) در دولت عباسى مشغول بوده است .
بدون شك ، يعقوبى مورخى است شيعه مذهبى كه آثار تشيع وى در كتاب تاريخش كاملا روشن
است . اخبار وى در داستان سقيفه برخوردهاى خلفان و نيز سيرى كه از خلافت اميرمؤ
منان (ع ) بدست مى دهد، نشان از تشيع كامل اما تا اندازه اى معتدل وى دارد. وى در
سيرى كه از تاريخ حوادث اسلام ارائه داده ، از پس از آغاز بحث از حكومت معاويه ، به
موازات عناوينى كه براى روى كار آمده خلفا دارد از امامان شيعه (ع ) نيز سخن مى
گويد: عناوينى چون وفاة الحسن بن على
متل حسين بن على ،وفاة على
بن الحسين ،وفاة ابى جعفر بن محمد بن على ،وفاة
ابى عبدالله جعفر بن محمد و آدابه ،وفاة موسى بن جعفر
(ع -،عليهم السلام وفاة على بن محمدبن على الهادى
(395)از جمله اين عناوين است كه ذيل آنها كلمات قصارى نيز از بزرگواران
نقل مى كند. كتاب يعقوبى حوادث تا سال 259 را آورده و بنابراين از وفات امام عسكرى
(ع ) سخن نگفته است . اين كه وى از قيام زيد با اجمال تمام سخن گفته ، شاهد امامى
بودن او عنوان شده است .
(396)
اما درباره آثار يعقوبى بايد گفت يعقوبى به عنوان مورخ و جغرافيدان شناخته مى شود.
(397)آثار
وى نيز در همين دو زمينه تاءليف شده است . ازميان چندين كتابى كه در منابع مختلف به
وى منسوب شده ، تنها سه كتابى وى برجاى مانده است .عناوين كتابهاى مفقود وى عبارتند
از: كتاب المسالك والممالك ، فتح افريقيه و اخبارها، اخبار الطاهرين . اما سه عنوان
كتاب وى كه برجاى مانده و هر سه به چاپ رسيده عبارتند از:
تاريخ البلدان و مشاكلة الناس لزمانهم .
دو كتاب البلدان و مشاكله ، هر دوكم حجم اند و به چاپ هم رسيده اند. البلدان كه به
زبان فارسى نيز ترجمه شده در جغزافى عمومى شهرهاست و فوائد تاريخى بسيار مهمى دارد.
كتاب مشاكله نيز درباره تقليد مردمان هرزمان از خلق و خوى خليف حاكم است كه با
نمونه هاى تاريخى ارائه شده است .
مهمترين كتاب وى تاريخ اوست كه نام مشخصى جز تاريخ اليعقوبى براى آن ياد نشده است .
تاريخ يعقوبى ، يك دوره تاريخ عمومى است كه از هبوط آدم آغاز شده و پس ازآن كه به
ظهور اسلام رسيده ، حوادث را تا سال 259 ادامه داده است .
(398)با
توجه با تاريخ نگارش اين اثر، بايد دانست كه تاريخ يعقوبى ، قديمى ترين تاريخ عمومى
است كه در تمدن اسلامى نگاشته شده و به دست ما رسيده است . البته تاريخ خليفة بن
خياط پيش از آن نگاشته شده جز آن كه بحث تاريخى خود را از اسلام آغاز كرده نه از
ابتداى آفرينش .
تاريخ يعقوبى چندين بار چاپ شده است . متاءسفانه بايد گفت ، به دليل عدم رواج آن در
دوره هاى گذشته ، نسخه هاى خطى چندانى از وى در دست نيست . اين كتاب يك بار در هلند
به سال 1883 (1301 قمرى ) چاپ شده و پس ازآن
در نجف در سه جلد با مقدمه و تعليقات محمد صادق باقر العلوم به چاپ رسيده است .
(399)چاپ
رايج آن از انتشارات دار صادر بيروت در دوجلد است : مجلد اول ، از ابتداى زندگى آدم
(ع ) تا پيدايش اسلام . مجلد دوئم از ابتداى اسلامم تا سال 259.
شيوه نگارش اين كتاب ، شيوه اى تاريخى است نه حديثى . بدين معنا كه يعقوبى مانند
برخى از مورخان محدث ، حوادث تاريخى را به صورت يك حديث با ذكر سلسله سند نياورده ،
بلكه به عنوان يك مورخ ، پس از استفاده از مآخذ مختلف ، كتاب خود را تاءليف كرده
است . كار او از اين حيث شبيه كتاب اخبار الطوال دينورى و مروج الذهب مسعودى است نه
مانند تاريخ طبرى . بايد توجه داشته كه ، گرچه شكل تاءليف كتاب
تاريخى است اما به ليل آن كه وى سند مطالب خود را نياورده راه را براى
بررسى سند نقلها بر محققان بسته است . افزون برآن ، سير تدونى كتاب يعقوبى ، بر
اساس سالشمار نيست ، بلكه بر اساس سرفصلهاى تاريخى مانند روى كا آمدن خلفاست . اين
شيوه نيز شيوه است كه مسعودى در كتاب مروج الذهب از آن پيروى كرده اما در تاريخ
طبرى حوادث به صورت سالشمار آمده است .
نكته اى كه باعث تاءسف است آن كه ، در نسخه هاى محدود برجاى مانده ، مقدمه مجلد اول
از بين رفته و به همين دليل كيفيت تدوين آن و نيز مآخذى كه مؤ لف براى كتاب خود
بيان كرده ، به دست ما نرسيده است . آنچه مسلم است اين كه ، مجلد اول كتاب يعقوبى ،
با توجه به آن كه وى درعصرى مى زيسته كه آثار زيادى از فرهنگ ساير ملل به عربى
درآمده بوده ، بر اساس مآخذى زيادى نوشته شده و به همين دليل مشتمل برآگاهيهاى
منحصرى است كه در منبعى ديگر وجود ندارد. طبعا منابعى كه در دسترس بوده ، هركدام با
شيوه هاى معمول در فرهنگ هاى وابسته تاءليف شده و به همين دليل امكان اعتماد به
آنها به طور كامل وجود نداشته است . اين مطلب ، شامل منابع اسرائيلى نيز مى شود كه
يعقوبى در مجلد نخست و در اخبار انبيا از آنها بهر برده است . خوشبختانه مقدمه مجلد
دوم در دست است و وى به اجمال برخى از منابع خود اشاره كرده است . برجسته ترين
اسامى مورخان واخباريانى كه وى نام آن ها را آورده عبارتند از :اسحاق بن سليمان
هاشمى (كه از شيوخ بنى هاشم نقل مى كند) ابوالبخترى وهب بن وقب قرى (كه ازجعفر بن
محمد و ديگران نقل ميكند)
(400)ابن
بن عثمان بجلى (ازجعفر بن محمد)،عبدالملك بن هشام (به روايت بكائى از ابن اسحاق
)،ابواحسان زيادى (از كلبى و ديگران )،هيثم بن عدى (از عبدالله بن عباس همدانى )،
محمد بن كثير قرشى (از ابوصالح و ديگران )، مدائنى ، ابومعشر مدنى ، محمد بن موسى
خوارزمى منجم .
(401)استفاده
از منبع اخير سبب شده تا وى آگاهيهاى نجومى گسترده اى را در تعيين زمان نجومى روى
كار آمدن هر خليفه به دقت مشخص كند.
يعقوبى در مقدمه مجلد دوم ، يادآور شده كه قصد تاءليف كتابى مختصر را داشته و لذا
بسيارى از اشعار و همچنين اخبار طولانى را ازآن حذف كرده است .
(402)با
اين حال ، مقايسه اى كوتاه ميان تاريخ يعقوبى باآثار بسيار بديعى را در كتاب
خودآورده كه در كتاب هاى ديگر نيامده است . حجم اسناد رسمى موجود دراين كتاب كه
بسيارى از آنها در منابع ديگر نيامده قابل توجه است . در اين كتاب بيش از 460 نامه
آمده كه البته به برخى ازآنها تنها اشاره شده و در بسيارى از موارد عين متن آمده
است . افزون بر آن اخبار يعقوبى از جهاتى با اخبار رايج در ساير منابع متفاوت است و
مى تواند در مقاسيه با ساير متون مشابه ، راهنماى محقق در رسيده به واقع باشد .
به تازگى فهارس تاريخ اليعقوبى در يك مجلد به چاپ رسيده كه فهرست دقيقى از اين كتاب
پرارج تاريخى را عرضه كرده است .
(403)
تاريخ يعقوبى در قرن ششم در دست ابن شادى مؤ لف مجمل التواريخ والقصص بوده و از آن
در صفحات 229، 271،278 استفاده كرده است .