اى زمين آنها را در كام خود
بگير، زمين آنها را تا زانو در خود گرفت بار دوم موسى فرمود زمين دركام
خود بگير تا كمر رفتند و باز موسى به زمين فرمود در كام خود بگير بار
سوم تا گردن در زمين رفتند بار چهارم در زمين فرو رفتند.
قصص قرآن قاضى زاهدى ره صفحه 503 آمده كه قارون و رفقايش تضرع كردند و
موسى را به حق خويش قسم دادند و استغاثه نمودند اما موسى از شدت غضبى
كه داشت توجهى نكرد.
سپس به موسى وحى رسيد كه اى موسى قارون ترا به حق رحم سوگند داد و ترا
استغاثه نمود نجات ندادى و باو رحم ننمودى و بداد او نرسيدى اما اگر
قارون مرا خوانده بود و به من استغاثه مى كرد من بداد او مى رسيدم .
روز بيستم :
به دستور هارون الرشيد حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) را در
مدينه گرفتند و به بصره آوردند.
هارون به قصد حج از بغداد حركت كرد و در مدينه دستور داد امام موسى بن
جعفر (عليه السلام) را بگيرند حضرت در روضه مطهره رسول اكرم (صل اللّه
عليه و آله و سلم ) در حال نماز بود با آن وضع گرفتند آن جناب عرض
كرد يا رسول الله به تو شكايت مى كنم اهل مدينه چون حضرت را چنين ديدند
ضجّه و ناله نمودند ولى هارون مردم را فريب داد شبانه امام (عليه
السلام) را در محمل سر پوشيده به بصره روانه كرد و به عيسى بن جعفر
عباسى حاكم بصره تحويل دادند او حضرت را يكسال در بصره زندانى نمود و
مكرّر هارون به قتل حضرت امر مى كرد او حاضر نمى شد جواب مى داد در اين
مدت من از او جز تضرّع و مناجات و توجه به خدا چيزى نمى بينم و به حبس
او راضى نيستم .
روز بيست و پنجم :
شهادت حضرت امام جعفر صادق 148 ق در 65 سالگى در اثر زهرى كه
منصور دوانقى در انگور به حضرت خورانيد و قبر مباركش در قبرستان بقيع
در مدينه است كنيه آن جناب ابوعبدالله و اشهر القابش صادق مى باشد
والده معظمه اش فاطمه مسمّاه بام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر كه
از زنان نيكوكار و متّقيه و مؤ منه بود حضرت ده اولاد داشت هفت پسر و
سه دختر: اسماعيل - عبدالله - ام فروه - حضرت موسى بن جعفر (عليه
السلام) - اسحق - محمد - عباس - على - اسماء - فاطمه - اسماعيل از همه
فرزندان بزرگتر بود و حضرت علاقه بيشتر به او داشت تا جائيكه عده اى
گمان كردند اسماعيل قائم به امر خلافت و امامت بعد از پدر خواهد شد لذا
بعد از حضرت صادق عده اى در اين عقيده بودند كه آنها را اسماعيليّه
گويند اما اسماعيل در حيات حضرت صادق در قريه عريض ازدنيا رفت گروهى
از اين عقيده منصرف شدند و عده قليلى در همان عقيده ماندند و آنها دو
دسته شدند برخى گويند بعد از اسماعيل امامت به اولاد اسماعيل منتقل مى
شود و دسته اى گويند اسماعيل زنده است .
اما عبدالله كه بعد از اسماعيل از همه فرزندان حضرت صادق (عليه السلام)
بزرگ بود بعد از پدر ادعاى امامت كرد و دليلش بر امامت كبر سن بود و
بعد از آزمايش ، عده اى از آن اعتقاد برگشت ولى گروهى همچنان در آن
عقيده بودند و عبدالله را امام مى دانستند آن گروه را افطحيّه گويند
(افطح يعنى پيل پا و پهن پا) شايد پاهاى عبدالله پهن بود لذا افطح گفته
اند.
ناگفه نماند امام صادق (عليه السلام) در زمانى زندگى مى كرد كه دولت
بنى اميه سر به زوال گذاشته بود و بنى عباس ظهور مى كرد زوال بنى اميه
و ظهور بنى عباس آرامشى داد كه طايفه ناجيه اماميّه و خاندان رسول الله
توانستند از فرصت بهره ورد شوند و به نشر عقايد حقه بپردازند چون ظهور
و بروز نشر عقائد حقه اماميّه بدست تواناى امام ناطق شد لذا مذهب
اماميه اثنى عشريه را مذهب جعفرى نيز گويند.
مذهب جعفرى
بعد از رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) ظاهرا امر خلافت به
ابوبكر و بعد به عمرو بعد از آن به عثمان قرار گرفت ولى در دوره خلافت
در بعض امور با حضرت على مشورت مى كردند و مطابق فرموده حضرت عمل مى
نمودند پس از شهادت آن حضرت زمام امور بدست بنى اميه رسيد و مقام امامت
كاملا در محاق افتاد بنى اميه منتهاى ظالم را به حضرات معصومين (عليه
السلام) كردند، امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين به سختى در
تحت فشار امويها بودند و تمام طرق را بر حضرات مسدود نمودند و جز عده
قليل از شيعيان خالص موفق به ديدار و اخذ علوم نبودند تا عاقبت هر يكى
را به طريقى از بين بردند.
دراوائل قرن دهم هجرى كه مردم از ظلم و تعدّى و فجايع اعمال امويها به
جان رسيده بودند براى انداختن حكومت از اطراف قيام نمودند جنگهاى خونين
بين داعيان بنى عباس و بين اميه درگرفت و در آن موقع كه امويها مشغول
دفاع از حكومت بودند آن سختگيريها را بر اهل بيت نمى كردند وقت مناسبى
بر امام ناطق حضرت جعفر صادق (عليه السلام) شد امام (عليه السلام) از
فرصت استفاده كرده خانه را باز نموده و در مسجد به منبر رفت و به نشر
علوم و احكام و قواعد دين پرداخت تا چهار هزار در آن مجلس حاضر بودند و
از مبانى علمى آن حضرت بهره بردارى مى كردند شاگردان چهار صد نفر اصل
نوشتند كه معروف باصول اربعماءه شد و اكثر آنها به جهت حوادث روزگار از
ميان رفته ولكن علماى ما آنچه بدست آمده آنها را در كتب مصنّفه خود
نوشتند كه بهترين آنها كتب اربعه مى باشد بنام كافى تاءليف محمد بن
يعقوب كلينى - من لا يحضره الفقيه تاءليف محمد بن بابويه - تهذيب
الاحكام و استبصار را شيخ ابوجعفر طوسى ره تاليف كرده و اكابر علماى
عامه از شاگردان آن حضرت بودند مانند ابوحنيفه و يحيى بن سعيد و غيرهما
و چنين رياست علمى از حيث ظهور براى احدى از حضرات ميسور نشد كه بدون
مانع بتواند نشر احكام كند در حقيقت ظهور بى پرده تشيّع و نشر معارف
بوسيله حضرت امام صادق (عليه السلام) شد فلذا اين مذهب حق بنام حضرت
معروف گرديد.
2- وفات سيد جليل عابد زاهد جامع خصال حسنه عالم بعلوم عقليه و نقليه
محمد بن ابى تراب حسينى معروف به ميرزا علاءالدين گلستانه 1100 قمرى و
معظم له برادر زن علامه مجلسى بود كه عالمى مدقق و از ثقات محدثين و
زاهد اهل زمانه به شمار مى رفت آن مرحوم كتب نفيسه دارد از جمله :
حدائق الحدائق شرح كبير نهج البلاغه - بهجة الحدائق شرح صغير نهج
البلاغه - روضة الشهداء - منهج اليقين - شرح اسماء الحسنى .
روز بيست و نهم :
فرعون ساحران را در مقابل موسى جمع نمود و آن حضرت بر سحره غلبه
كرد و اين جريان در يوم الزينة عيد مصريان واقع شد. موسى و هارون به
جهت هدايت نزد فرعون رفتند و مكالمات زيادى در بين آنها انجام گرفت
بالاخره موسى گفت اگر براى تو حجتى آشكار بياورم ايمان مى آورى عرض
كرد بياور، موسى عصاى خويش را انداخت بصورت اژدهائى عظيم درآمد و دست
در گريبان برد چون بيرون آورد نورى از آن برتافت كه شعاعش چشم
بينندگان را خيره كرد فرعون براى فريب دادن موسى خواست به او ايمان
آورد ولى هامان وزير او نگذاشت اطرافيان فرعون چون خداى خود يعنى فرعون
را چنين مرعوب و زبون ديدند گفتند ماءموران بفرست هر جا جادوگر ماهرى
كه هست به نزد تو بياورند تا با موسى معارضه كنند فرعون به موسى گفت و
آن حضرت نيز قبول كرد، بعضى نوشته اند هفتاد نفر جادوگر به معارضه موسى
آوردند، جادوگران موقعى كه به ميدان آمدند چشمشان به انبوه جماعت و
طرفداران بى اندازه كه داشتند افتاد ترديدى در پيروزى خود نكردند گفتند
سوگند بعزت فرعون كه ما پيروزيم موسى در اول بايشان موعظه كرد در عده
اى موثر افتاد ولى فرعون باز آنها را فريفت و دلگرمى داد.
ساحران جلو آمدند به موسى گفتند تو ابزار سحرت را مى اندازى يا ما
بياندازيم ، موسى فرمود شما بياندازيد، همه ساحران ريسمانها و عصاهائى
كه قبلا آماده كرده بودند بر زمين انداختند در نظر مردم بصورت مارهائى
درآمد كه راه مى رفتند.
موسى بدون درنگ عصاى خود را انداخت بصورت اژدهائى درآمد و همه آلات
سحره را بلعيد تماشاگران پا به فرار نهادند غوغاى عظيمى برپا شد صدها
نفر زير پا ماندند در اين وقت ساحران پيش روى موسى بخاك افتادند و
ايمان آوردند.
ساحرهايكه به موسى ايمان آوردند فرعون دستور داد دست وپاى آنهارا
بريدند و شهيد نمودند.
آسيه دختر مزاحم زوجه فرعون بود تا آن زمان ايمان خود را پنهان مى داشت
اظهار نمود و با فرعون درباره موسى احتجاج كرد و آنرا به ايمان آوردن
تحريص نمود فرعون كينه اى كه از آسيه به واسطه تربيت موسى در سينه داشت
ظاهر كرد و به شكنجه آسيه فرمان داد نوشته اند دست و پايش را ميخكوب
نمود در مقابل آفتاب انداخت و امر كرد سنگ بزرگى روى آسيه بگذارند چون
شدت تعذيب ظلمه درباره آسيه بيشتر شد آسيه با خداى خود مناجات كرد و
گفت :
ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجنّه و نجّنى من
فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين ، دعاى آسيه مستجاب گشت
روح پرفتوحش به بهشت خراميد.
دركشف الغمّه ج 2 ص 5 آمده عايشه به فاطمه زهرا (عليه السلام) عرض
كرد به تو بشارت مى دهم كه از رسول خدا (صل اللّه عليه و آله و سلم )
شنيدم مى فرمود سيده زنان اهل بهشت چهار نفرند: مريم دختر عمران -
فاطمه دختر محمد (صل اللّه عليه و آله و سلم ) خديجه دختر خويلد - آسيه
دختر مزاحم زن فرعون .
يازده زن را خداوند در قرآن مجيد صراحتا يا كنايتا مدح فرموده : حواء
زوجه آدم - ساره زوجه ابراهيم - ام كلثوم زوجه حضرت زكريا - بلقيس
زوجه سليمان - رَحِمَه دختر مزاحم زوجه ايوب - صفوراء زوجه موسى -
زليخا زوجه يوسف - آسيه زوجه فرعون - مريم والده عيسى - خديجه زوجه
خاتم الانبياء - فاطمه دختر رسول خدا.
3 زن را خداوند در قرآن مذمت فرموده : ام جميل زوجه ابولهب - والعه
زوجه لوط - واله زوجه نوح .
روز سى ام :
1- حضرت رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) ام سلمه هند را
كه دختر ابى اميّه بود در مدينه در سال 4 قمرى تزويج كرد و در 61 قمرى
در مدينه وفات نمود و در بقيع به خاك سپرده شد ام سلمه آخرين زوجه آن
حضرت بود كه از دنيا رفت .
2- در اين روز حضرت موسى بر مادرش مريم برگردانده شد.
چون موسى پسر عمران در آن محيط وحشتناك به دنيا آمد بعضى نوشته سه ماه
در نزد مادرش يوكابد مانده بود، خداوند به مادرش الهام كرد كه او را به
دريا افكند و اندوهناك مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از
پيغمبرانش مى كنيم .
مادر موسى او را در ميان پارچه و پنبه پيچيد در صندوق نهاد اطراف آنرا
قير اندود كرد و منفذها را گرفت شبانه كنار روز نيل آمد و بدريا انداخت
چنانكه ذكر شده .
خاندان فرعون گرفته نزد همسر فرعون آوردند كه زنى صالحه بود به فرعون
گفت او را به فرزندى بردار، مو يعنى آب و سا به معناى درخت چون از ميان
آب و درخت گرفته بودند موسى ناميدند، زنان شيرده از جمله يوكابد به
دربار احضار شدند پستان هيچ كدام را نگرفت موقعى كه يوكابد شير داد از
او شير خورد و خداوند مى فرمايد ما او را به مادرش بازگردانديم تا ديده
اش روشن شود و غم نخورد، سپس ماهيانه مقرر شد كه در قصر فرعون بماند
و به بچه شير دهد ولى يوكابد گفت من خانه و فرزند دارم نمى توانم از
آنها صرفنظر كنم اگر مايل باشيد به خانه ببرم و در آنجا شير دهم و
تربيتش كنم همسر فرعون با اين امر موافقت كرد.
ناگفته نماند از روزى كه مادر موسى او را به دريا انداخت تا روى كه به
مادرش برگشت سه روز بيشتر طول نكشيد.
در قرآن آمده مادر موسى به دختر خود كه خواهر موسى باشد گفت در اثر
موسى برو و خبر از او طلب كند خواهر موسى به جستجوى برادر رضيع خود
موسى برآمد و رفت تا درب قصر فرعون ، ديد كسى دنبال مرضعه ها مى گردد
به مادرش خبر داد برگشت و جانب قصر فرعون ، هر چه مرضعه آوردند تا موسى
را شير دهد موسى پستان هيچيك را قبول نكرد آسيه حيران مانده بود چه كند
خواهر موسى گفت آيا شما را دلالت نكنم بر اهل بيتى كه اين طفل را
نگهدارى كند و ناصح و خيرخواه است به راهنمائى خواهر موسى مادر موسى را
آوردند و پستان او را گرفت وناگفته نماند وقتى مادر موسى به او آبستن
شد اثر حمل اصلا در او ظاهر نبود تا وقت ولادتش كه در آنوقت اثر حمل
نمايان شد.
ذورالقعدة الحرام
روز اول :
1- ولادت حضرت معصومه (عليه السلام)
بعضى نقل كرده كه حضرت معصومه (عليه السلام) در مدينه اول
ذيقعدة الحرام سال 183 قمرى متولد شد و در دهم ربيع الثانى سال 201 در
قم از دنيا رفت بنابراين قول حضرت هيجده ساله بود.
و بعضى نقل كرده كه حضرت در حدود سال 179 قمرى در مدينه متولد شده و به
سال 201 قمرى در حدود 22 سالگى در قم وفات نموده .
و بعضى نقل كرده در ماه ذيقعدة الحرام در سال 173 در مدينه متولد شده و
در ربيع الثانى سال 201 از دنيا رفته در اين صورت 28 ساله وفات كرده .
ناگفته نماند همه اينها از روى حدس مى باشد به هيچ كدام مدركى نداريم
ولى به احترام كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه يك روز تولد و يك روز
وفات گرفتن مانع شرعى ندارد.
كريمه اى كه امام معصوم حضرت رضا (عليه السلام) درباره زيارت او فرموده
من زار المعصومة بقم كمن زارنى هر كس
معصومه را در قم زيارت كند مانند آن است كه مرا زيارت كرده (سفينة
البحار جلد 2 - ص 446).
2- بدر صغرى :
به رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم ) خبر آوردند كه كرز
از مكه به اتفاق جمعى از قريش خارج شده و به سه منزلى مدينه رسيدند
شتران آن حضرت و چهارپايان مردم را از مراتع مدينه به مكه برده اند
رسول خدا(صل اللّه عليه و آله و سلم ) پرچم جنگ را به على (عليه
السلام) داد و با عده اى از مهاجر به منزل سفوان كه از نواحى بدر است
بر سرچاهى رسيده و سه روز در آنجا بياسودند و از حال مشركين تفحص كرده
خبرى نيافتند به مدينه بازگشتند و جنگ اتفاق نيافتاده .
3- سى روز توعيد خداوند
بر حضرت موسى (عليه السلام)
موسى قوم را وعده داده بود كه بعد از هلاكت فرعون كتابى از
خداوند متعال بياورد هر چه شما را از احكام لازم است در آن باشد چون از
دريا نجات يافتند و فرعون هلاك شد كتاب را از موسى خواستند موسى از
خداوند درخواست كه آن كتاب را به او بفرستد حكم شد سى روز روزه دار و
پس از آن به طور سينا بيا تا با تو سخن گويم از اين روز موسى سى روز
روزه داشت در روز اول ذيحجه يعنى روز 31 به طور رفت از خداوند دستور
رسيد ده روز ديگر نيز روزه دار در روز عيد قربان تورات بر موسى نازل
شد.
روز هشتم :
شمس الدين محمد بن شيخ كمال الدين عارفى كامل و شيعه امامى صاحب
ديوان معروف ، خواجه حافظ شيرازى به لسان الغيب شهرت دارد از اكابر
شعراى ايرانى عهد آل مظفر است در سايه قناعت تاج عزت و مناعت بر سر
نهاد و به هيچ كدام از ملوك و اكابر عصر خود اعتنائى نكرد با وجود اين
محل توجه و عنايت طبقات مختلفه قرار گرفت حافظ با شاه نعمت الله ولى
معاصر بود و از سيد شريف جرجانى استفاده نموده و قرآن مجيد را با چهار
قرائت در حفظ داشت خواجه چون مشغول نوشتن حاشيه بر كشّاف و ساير كتب و
تدريس بود لذا اشعارش را مرتب نكرده وفات نمود و بعد از آن سيد قاسم
انوار و قوام الدين يا محمد كل اندام همدرس خواجه آن اشعار را تدوين و
مرتب كرد و بسيارى از اشعار سلمان ساوجى و شعراى ديگر كه اندك شباهتى
با اشعار خواجه داشته داخل ديوان نمودند و بعضى نوشته كه اصل اشعار
حافظ 571 غزل است .
خواجه حافظ در سال 791 قمرى در شهر شيراز وفات كرد و ولادتش در سال 720
قمرى بود اين بزرگوار در نزد باب البلد شيراز به خاك سپرده شد مرحوم
چون حافظ قرآن بود لذا حافظ گويند و حافظ گفتن بر او جارى بر استعمال
در فن رجال نيست .
نوشته اند حافظ در كمال بى تعيّنى مى زيست وقتى كه از دنيا رفت بزرگان
بر تشييع جنازه او حاضر نشدند آخر الامر قرار بر اين شد كه اشعار او را
جمع آورى كنند و طفل صغيرى يكى از آنها را بردارد آنچه مضمون شعر باشد
عمل نمايند طفل يكى از آنها را بيرون آورد نوشته شده بود.
قدم دريغ مدار از جنازه حافظ |
|
اگرچه غرق گناه است مى رود به بهشت |
پس بزرگان به جنازه او حاضر شده و براو نماز خواندند از آن روز او را
لسان الغيب ناميدند.
روز نهم :
جناب مسلم بن عقيل ره چون ديد هيجده هزار نفر در كوفه بيعت
كردند به امام حسين (عليه السلام) نوشت كه اكنون وقت آمدن است به كوفه
تشريف بياوريد.
روز يازدهم :
1- ولادت با سعادت هشتمين خورشيد امامت على بن موسى الرضا (عليه
السلام) در مدينه .
امام رضا در سال 148 هجرى در يازدهم ذيقعده در مدينه به دنيا آمد مادرش
جناب نجمه ، تكتم و سمانه نيز مى گفتند و ام ولد بود جناب نجمه نقل مى
كند كه در ايام حمل هيچگونه در من ثقل نبود و صداى تهليل و تسبيح حق
تعالى از شكم خود مى شنيدم و مى ترسيدم .
اسم مبارك على و كنيتش ابوالحسن و اشهر القابش رضا بود و صابر و فاضل و
رضىّ و وفىّ نيز مى گفتند.
منتهى الآمال ج 2 ص 171: حسن بزنطى مى گويد به امام جواد عرض كردم
گروهى از مخالفان شما مى گويند ماءمون والد بزرگوار شما را به رضا ملقب
گردانيده وقتى كه ولى عهد خود نمود حضرت فرمود به خدا سوگند دروغ مى
گويند بلكه حق تعالى او را رضا مسمّى كرده زيرا مخالفان نيز از او راضى
بودند همچنانكه موافقان راضى بودند.
شمس الضحى ص 525: ابوالصلت هروى گفت نديدم عالم ترى از امام رضا عليه
السّلام ، وقتى ماءمون جمع مى كرد در مجالس متعدده از علماء اديان و
فقهاء و متكلمين را تا با حضرت مناظره كنند آن بزرگوار برهمه غالب مى
شد و همگى بر فضيلت حضرت و قصور خودشان اقرار مى كردند.
سفره طعام كه نزد حضرت مى آوردند تمام مماليك خود را سر سفره مى طلبيد
با آنها طعام ميل مى فرمود حضرت روزه بسيار مى گرفت و كم مى خوابيد
بسيار احسان مى نمود و قهقهه نمى كرد خنده او تبسم بود و حاجت كسى را
ردّ نمى كرد هيچ وقت در حضور كسى پا دراز نمى نمود.
ياسر خادم حضرت نقل مى كند كه هر روز جمعه وقتى از مسجد خارج مى شد
دستها را به درگاه الهى بلند مى كرد عرض مى نمود خدايا اگر فرج من در
مرگ من است تعجيل بفرما هميشه درغصه و غم بود تا دنيا را وداع فرمود.
2- تولد شيخ المشايخ و لسان الاماميّه ابوعبدالله مفيد در سال 336 ق در
عُكبرى از قراء بغداد اتفاق افتاد، در سوم رمضان روز وفات اين بزرگوار
مقدارى راجع به اين شخصيت بزرگ سخن گفتيم .
روز پانزدهم :
الحبر الفقيه الفريد، الفاضل العالم ، المفسّر المحدّث الجليل
الثقة الكامل النبيل الشيخ الشهيد ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى
السبزوارى در سال 534 قمرى از تفسير مجمع البيان فارغ شد تفسيرى كه
مورد قبول همگان واقع گرديد و حاكى از احاطه علمى و فضل و كمال اين
بزرگوار است .
روز هفدهم :
1- وفات شيخ فاضل و متكلم فقيه و محدث ثقه شيخ المشايخ علامه
ابوالفتح محمد بن على عثمان كراجكى 449 قمرى .
چنانكه در تاريخ آمده به نحوى و لغوى و طبيب و منجم و متكلم هم موصوف
بود مرحوم از شيخ مفيد و سلار ديلمى و سيد مرتضى علم الهدى رحمهم الله
تعالى تلمّذ نموده و مردم در حل مشكلات به او رجوع مى كردند توطّن عمده
او در قاهره وديگر بلاد مصر بود شهيد اول با آن همه جلالت علمى او را
به صفت علامه ذكر مى كند با وجود اينكه علامه حلى را با آن عظمت آفاقى
كه علامه على الاطلاق است به عبارت فاضل ذكر مى نمايد.
اين بزرگوار تآليف نفيسه از خود بيادگار گذاشته از جمله : روضة
العارفين - كنزالفوائد - اَلانيس - اَلجليس - اَلمشجّر و غيرها كه قريب
به سى كتاب مى باشد و يكى از آنها التعجب من اغلاط العامّه فى مسئلة
الامامه است كه در آن از كارهاى نفرت بار عامّه در روز عاشورا مرتكب
شده اند و اولاد قتله كربلا را بعناوين مختلفه تجليل كرده اند سخن
آورده چنانكه بنى العرج اولاد كسانى هستند كه اسبهاى خود را براى
دواندن بر روى جسد امام حسين (عليه السلام) زين كرده بودند و بعضى از
ايشان به مصر آمدند و نعل اسبهاى خود را كنده و به در خانه خويش نصب
كردند بنى السنان اولاد كسى هستند كه راءس اطهر برسر نيزه او بود بنى
الطشتى اولاد شخصى هستند كه درشام طشتى بوده كه راءس اطهر را در آن
گذاشته بودند بنى القضيب اولاد كسى هستند كه در شام خيزران به نزد يزيد
آورد بنى المكبرى اولاد كسى هستند كه در منازل كوفه و شام پشت سر حضرت
تكبير مى گفته .
2- وفات آية الله حايرى
فقيه اصولى عالم جليل القدر و عظيم المنزلة آية الله حاجى شيخ
عبدالكريم يزدى حايرى در قم سال 1355 قمرى ، معظم له در ميجرد سال 1276
متولد و درمولد خود به تكميل مقدمات پرداخت و براى ادامه تحصيل راهى
عتبات شد و از اساتيدى مثل آقا ميرزا محمد حسن شيرازى و آقا ميرزا محمد
تقى شيرازى و آقا شيخ فضل الله نورى و آقا آخون خراسانى و آقا سيد كاظم
يزدى مخصوصا آقا سيد محمد فشاركى تلمّذ نموده و پس از وفات آخوند
خراسانى به كربلا مشرف و بناى تدريس گذاشت تا در سال 1332 قمرى از
كربلا به سلطان آباد ايران مراجعت و در سال 1340 به قم مشرف شد تجّار و
علما و مردم قم اصرار به ماندن آن بزرگوار درقم كردند بالاخره بعد از
استخاره به قرآن مجيد بنا به توقف در قم گذارد بعد از رسيدن اين خبر به
مردم فضلا و طلّاب از هر طرف رو به قم نهادند و روز به روز بر تعداد
طلاب افزوده و مرحوم در حدود پانزده سال اقامت درقم آثار بسيار از خود
گذاشت با اينكه با حوادث ناگوار فراوان مواجه بود از جمله : بيمارستان
سهامى و فاطمى - سدّ رودخانه قم پس از آمدن سيل و خرابى بسيارى از
منازل قم - بناء قلعه مبارك آباد كه امروز بنام كوچه رهبر معروف است
براى افرادى كه منازلشان در سيل ويران شد - تعمير مدارس فيضيّه و
دارالشفاء كه رو به ويرانى گذاشته بود - كتابخانه مدرسه فيضيّه -
قبرستان آيت الله حايرى معروف به قبرستان نو - غسالخانه در جنب رودخانه
قم - بزرگترين آثار و ثمرات آن وجود با بركت تاءسيس حوزه علميه قم و
تربيت صدها تلامذه برجسته و فاضل مجتهد، مرحوم در آن وقت يكى از مراجع
تقليد شيعه و حامل رياست دينيه بود و در شب هفده ذيقعده سال 1355 در سن
83 سالگى در آن شهر مقدس به رحمت الهى واصل گرديد و صدها هزار نفر در
تشييع جنازه مرحوم شركت نمودند و در بالاى سر حضرت معصومه به خاك سپرده
شد كه قبرش الآن معروف و مزار است خداوند آن بزرگوار را با حضرات
معصومين مخصوصا رئيس مذهب شيعه جعفريّه امام صادق (عليه السلام) محشور
بدارد و اين مرحوم را قرين رحمت بى پايان خود نمايد.
تاءليفات اين معظم له عبارتند از: در رالفوائد در اصول - كتاب رضاع -
كتاب الصّلوة - كتاب المواريث - كتاب النكاح .
روز نوزدهم :
رحلت حضرت آيت الله آقاى سيد مرتضى مرعشى نجفى (والد مؤ لف )
سال 1416 قمرى مرحوم در سال 1325 قمرى در نجف اشرف متولد شده بعد از
تكميل مراحل علميّه به شهر تبرير آمد و بعد از ازدواج مجبور به ماندن
شدند در اواخر عمر به عارضه پرستات مبتلا گرديد و به جهت كهولت سنى عمل
جراحى امكان پذير نشد بالاخره در شب دوشنبه نوزدهم ذيقعدة الحرام در
شهر تبريز در خانه خود در خواب دار دنيا را وداع نمود.
اين بزرگوار علاقه شديد به حضرت سيد الشهداء داشت بعد از آمدن از نجف
هر جمعه عزادارى حضرت امام حسين (عليه السلام) در منزل خود به پا مى
كرد و چنان در روضه گريه مى نمود كه مردم را مى گرياند و در وصيت نامه
خانوادگى مرقوم فرموده : فرش بيرونى اطاق بزرگ و صندلى با پتوها و
اسباب و لوازم راجع به سيد الشهداء روحى له الفدآء و ائمه طاهرين عليهم
السلام است مهما امكن عزادارى ترك نشود و محفل عزاى حسينى منظرالهيّه و
موجب بركت است . بعدا وارث همه اينها را به مسجدى كه عزادارى امام حسين
برپا مى شد اهداء كردند.
مرحوم هميشه آرزوى ديدار وطن خود نجف اشرف و زيارت قبر مولايش حضرت
امير المؤ منين و آستان بوسى سالار شهيدان حسين بن على (عليه السلام )
را داشت با خيلى تاءسف تا روز وفات ايشان راه عراق مسدود بود تا بدرود
جهان گفت .
مرحوم خيلى فقيرنواز بود طوريكه هيچ مستحقّى را از در خانه نااميد نمى
كرد و هميشه از روحانيون دلجوئى مى نمود و آنچه از دستش مى آمد مشكلات
ايشان را حل مى كرد حتى چند روز مانده به وفاتش حال نشستن نداشت به
پسريكه پرستارش بود مقدارى پول زير تشك نشان داد و فرمود من حال نشستن
ندارم اگر صاحب حاجتى بيايد دست خالى برنگردان از اين پولها كمك نما،
در آندم آخر نيز به ياد مستمندان بود خداوند اين بزرگوار را با اجداد
طاهرينش محشور بدارد و لغزشهاى اين مرحوم و مادر مؤ منه ام كه سالها در
عزاى امام حسين اشك ريخته به خاطر اشكهاى فاطمه زهراء از اين دو عاشق
دلباخته امام حسين مورد عفو قرار دهد و مرا نيز مشمول دعاى خير ايشان
بنمايد از تاءليفات آن مرحوم شمس الضحى فى مناقب الائمه الهدى و
تاءليفات غير مطبوعه نيز دارد كه موفق به چاپ نشدند چون معظم له از
خانواده بزرگ مرعشيّون مى باشد لذا به شجره مباركه سادات مرعشيّه مى
پردازيم .<