پيشگفتار
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اوراق تاريخ مشحون از نبردها و مصائبى است كه عمدتا بر اثر سركشى و
طغيان نفس بشر پديد آمده اند. ديروز صداى چكاچك شمشيرها و امروز غرّش
هواپيماها و تانك ها را كسانى بر پا مى كردند و مى كنند كه يا اصولا
تعليم نديده اند و يا اگر هم تعليمى در كار بوده است ، تهذيب و تاءديب
نفس را بدان راهى نبوده است .
از آغازين روز پيدايى انسان ، هزاران پيامبر از سوى خداوند تبارك و
تعالى بر انگيخته شدند تا وسيله ى هدايتش باشند و او را از مسير ضلالت
به طريق پاك الهى راهنمايى كنند. معلّم هايى كه به همراه معجزاتى عظيم
و احكامى رهايى بخش ، سختى ها را به جان خريدند و مرارت هاى صعب و
جانفرسا را متحمل شدند، قوم گمراهان را موعظه نمودند و به ستيز با
طاغوتيان برخاستند تا آنكه بر مرتفع ترين قلل هدايت ، انوار مشعشع
آخرين فرستاده ى الهى حضرت محمد (ص) پديدار گشت .
والاترين رسول حق زمانى به ابلاغ رسالتش پرداخت كه حتى در كعبه - اين
يادگار ابراهيم بت شكن - انواع بتان خانه گزيده بودند و قوم جاهليت در
حضيض نكبت و خوازى غوطه ور بود. در موقعيتى چنين خطير، بر تارك مواعظ
آن حضرت اين جمله مى درخشيد كه ((بعثت للتّعليم
))و هدف از بعثت حضرتش را شناساندن راه فلاح و
رستگارى به نوع بشر و هدايتشان از وادى تاريكى ها به ديار نور و
روشنايى معرفى نمود و آمد تا آنچه را كه نمى دانند بدانان بياموزاند.
طى چهارده قرن دشمنان فروغ هدايت با انواع دسايس به خيال واهى قصد
خاموش نمودن اين پرتو ايزدى را داشته اند و نه تنها توفيق نيافتند بلكه
اكنون با ظهور انقلاب اسلامى در ايران خونى تازه در رگ هاى انسانيّت به
گردش در آمده است . اينك رايت عظيم توده هاى زير سلطه براى رهايى از
قيد سلطه جويان مادى و معنوى بر دوش اين نظام الهى است و اين تقحق
نخواهد يافت مگر آنكه نسل فعلى و نسل هاى آتى با شيوه اى شايسته و
مناسب تحت آموزش و تعليم واقع شوند.
دقيقا در همين راستا، نقش و جايگاه ارزشمند و انكار ناپذير
((معلّم ))پديدار مى شود.
البته نبايد هيچگاه در تبيين واژه ى معلّم اكتفا به محدوده ى مدارس و
دانشگاه ها نمود، بلكه مى بايد آن را از تربيت فرزندان در محيط خانه تا
رهبرى سياسى ، اجتماعى جامعه تعميم داد. بسيار ضرورى مى نمايد كه با
ارج نهادن به مقام شامخ تعليم و تعلم و تاءكيد فراوان بر امر تزكيه و
سازنده ، با طراحى و اجراى برنامه هاى اصولى و برداشتن قدم هاى اساسى و
سازنده ، حركتى همه جانبه براى نيل به اهداف نظام مقدس اسلامى انجام
شود و هر گونه تاءخير يا تعلل در اين رابطه خسارات جبران ناپذيرى در پى
خواهد داشت .
مركز تربيت معلّم شهيد آية اللّه مدنى قم طى سال هاى 67-1366 توفيق
يافت تا با يارى و مساعدت خالصانه ى استاد آية اللّه مظاهرى ، سلسله
مباحثى را پيرامون نقش ، جايگاه و وظايف معلمين برگزار نمايد. هر چند
از اين جلسات ضبط تصويرى و صوتى به عمل آمد و همچنين در تيراژ محدود
تكثير گرديد ولى محتواى غنى بحث ها و تقاضاى فراوان مشتاقان ما را بر
آن داشت تا صلاحديد حضرت استاد نسبت به چاپ اين مباحث به شكل حاضر
اقدام نمائيم . متن حاضر ما حاصل پياده كردن نوارهاى صوتى و بازنويسى و
تنظيم مجدد آن ها است . بديهى است پيشنهادات ، انتقادات و سؤ الات
ارسالى خوانندگان محترم كمك شايانى در هر چه پر بارتر نمودن اين كتاب
در چاپ هاى بعدى خواهد بود.
در اين جا لازم ميدانيم از حضرت آية اللّه مظاهرى به علت بذل توجه و
قبول زحمت ايشان كمال تقدير و تشكر را بنمائيم و همچنين براى كليه ى
عزيزانى كه در مراحل مختلف تهيه و تدوين اين اثر ما را يارى نمودند از
درگاه ايزد منان توفيق روز افزون در خدمت به اسلام و مسلمين را آرزوى
كنيم .
((مركز تربيت معلّم شهيد آية
اللّه مدنى - قم ))
فروردين 1370 هجرى شمسى
مطابق با رمضان المبارك 1411 ه ق
درس اول : مقام و منزلت معلّم
قال
رب اشرح لى صدرى و يسّرلى اءمرى واحلل عقده من لسانى يفقهوا قولى
(طه ، 30-24)
بحث ما به خواست پروردگار عالم و به لطف حضرت بقية اللّه (عج )، راجع
به يك سؤ ال است و آن اين است : ((چه بايد بكنيم
تا معلّم خوبى شويم ؟)) اين سؤ ال ، سؤ ال خوب و
بحث مفيدى است ، مخصوصا براى معلمان و مربيان عزيز. در جواب اين سؤ ال
بايد بگويم ، شرايطى بايد در شما فراهم شود تا معلّم خوبى شويد، به
عبارت ديگر فضائلى بايد در شما بوجود بيايد.
شرط اول آن است كه معلّم بايد قدر خود را بداند و منزلت خويش را
بشناسد، يعنى مواظب باشد تا اولا خود را ارزان نفروشد، ثانيا، احساس
مسئوليت كند چون قدر و منزلت هر چه بالاتر باشد، مسئوليت سنگين تر است
.
از نظر پروردگار عالم ،كار معلّم ، كار خداست و نقش او در جامعه نقش
پيغمبر اكرم است ، نقش همه ى انبياء و اوصياء و بالاءخره نقش روحانيّت
است . اوّلين سوره اى كه بر پيغمبر اكرم (ص) نازل شده است ، سوره ى علق
است ، مى فرمايد:
اقراء باسم ربك الّذى خلق خلق الانسن من علق اقراءو ربّك الاءكرم الّذى
علّم بالقلم علّم الانسن مالم يعلم (علق /)
اين آياتى است كه در همان وهله ى اول بر پيغمبر اكرم (ص) نازل شد و در
اين آيات پروردگار عالم خود را يك معلّم قلمداد مى كند. مى فرمايد،
پروردگارت اكرم است ، براى اينكه معلّم است و در سوره ى جمعه مى فرمايد
كه هدف از بعثت رسول اكرم (ص)، هدف از آمدن قرآن و به عبارت ديگر، هدف
از آمدن همه ى پيامبران و همه ى كتاب هاى آسمانى همانا
((آموزش و پرورش )) است .
پيغمبر با معجزه و قرآن براى آموزش و پرورش آمده است ، يعنى بعثت . هدف
قرآن يكى تهذيب نفس (تربيت ) و ديگرى بالا بردن سطح معلومات (تعليم )
انسان است .در لسان قرآن ، به جاى آموزش و پرورش ، پرورش و آموزش آمده
است . در اينجا درصدد آن نيستيم كه چرا به جاى آموزش و پرورش ، پروروش
و آموزش آمده است ، امّا بالاءخره از اين تكرار آيه در قرآن ، نقش
معلّم در جامعه معلوم مى شود.
قرآن مى گويد، كار معلّم ، كار خداست ، نقش او، نقش انبياء و نقش همه ى
كتاب هاى آسمانى است . اين جمله ى قرآن را سبك نشماريد.
يك معلّم بايد توجه داشته باشد كه بسيار مى تواند كار كند و نه تنها مى
تواند افراد شايسته و صالح را تحويل جامعه دهد، بلكه حتى مى تواند
افراد طالح را صالح نمايد و قوانين طبيعى را خنثى كند. مثلا معلّم مى
تواند اثر قانون وراثت را خنثى كند. اگر نوجوان يا جوانى از نظر وراثتى
آلوده باشد يا اينكه از نظر محيط خانوادگى آلوده باشد، معلّم كاردان و
شايسته مى تواند اين ناشايسته را شايسته كند. در تاريخ نمونه هاى
فراوان داريم كه معلمى افراد ناشايسته را شايسته نموده است . اينكه
معلّم بتواند يك قانون طبيعى را از بين ببرد سبك نشماريد. اين منزلت
دنيايى معلّم است ، اما از نظر پاداش و ثواب اخروى ، بدانيد هيچ عبادتى
بالاتر از تعليم و تعلم نيست و هيچ عبادتى بالاتر از معلمى نيست .
پيغمبر اكرم (ص) وارد مسجد شدند، ديدند دسته اى مشغول ذكر و ورد هستند
از آن ها گذشتند و دسته ديگرى را ديدند كه مشغول تعليم و تعلم بودند؛
پيامبر نشستند و سه مرتبه فرمودند:بعثت
لتعليم ((آمده ام براى اينگونه مجالس ؛
من آمده ام براى اينكه سطح معلومات را بالا ببرم )).
در قرآن درباره ى دعا و راز و نياز با آنهمه اهميت سفارش بسيار شده است
تا آنجا كه مى فرمايد:
و
قال ربكم ادعونى استجب لكم انّ الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم
داخرين
(مؤمن ، 60)
((دعا كنيد و از دعا ماءيوس نشويد و اگر شديد به
جهنم مى رويد و در جهنم خوار و ذليل هستيد.))
اين راجع به اهميت دعا بود و اما راجع به قرائت قرآن - ولو در آن تدبّر
نشود و معناى آن را نفهمد - قرآن مى فرمايد:
فاقرءُوا ماتيّسر من القرءان علم ان سيكون منكم مرضى و ءاخرون يضربون
فى الاءرض يبتغون من فضل اللّه و ءاخرون يقاتلون فى سبيل اللّه فاقرءوا
ما تيّسر منه
(مزمل ، 20)
يعنى اى مسلمان ! تا ميتوانى قرآن بخوان . خدا ميداند گاهى مريض هستى
ولى در همان حال نيز قرآن بخوان ، خدا مى داند گاهى مشغول كار هستى ،
حتما قرآن بخوان . آنگاه با حرارت مى فرمايد، ميدانم كه گاهى در خط
مقدم جبهه هستى ، بايد قرآن بخوانى تا اندازه اى كه براى تو ميّسر است
.
در جنگ خيبر، روز اول مسلمان ها شكست خوردند. روز دوم و سوم نيز شكست
بود و دشمن جسور شده بود و افرادى نيز از پشت خنجر مى زدند و روحيه
مسلمانان را تضعيف مى كردند. وضع خطرناكى براى اسلام پيش آمده بود.
پيامبر فرمود: ((فردا عَلَم را به دست كسى خواهم
داد كه خداوند او را دوست داشته باشد و من نيز او را دوست داشته باشم و
او هم خدا را دوست داشته باشد)).
روز بعد پيامبر (ص) فرمود كه اميرالمؤمنين على (ع) به حضورشان برود.
گفتند: ((يا رسول اللّه ! چشمان مبارك امام درد
مى كند و نمى تواند به جبهه برود.)) پيامبر
فرمودند: ((بيايد.)) امام
(ع) را آوردند. پيامبر آب دهان مبارك خود را به پشت چشم هاى امام
ماليدند و با معجزه ايشان را شفا دادند. پيامبر (ص) عَلَم را به على
(ع) سپردند و ايشان را سردار لشكر نمودند. اميرالمؤ منين (ع) سوار مركب
شد و پيامبر پياده بود. در چنين وضع حساس پيامبر (ص) بايد حساس ترين
جملات را بفرمايد و ايشان جمله اى فرمودند كه درجه اى است والا براى
معلّم و افتخارى براى او. فرمودند:
لان
يهدى اللّه بك رجلا خير لك من الدّنيا و ما فيها يا
لان
يهدى اللّه بك رجلا خير ممّا طلعت عليه الشمس
((عازم جبهه هستى با اين وضع خطرناك كه براى
مسلمانان بوجود آمده است ، اما بدان كار مهم تر از اين ، آن است كه
منحرفى را به راه بياورى ، كه براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در
دنياست )). يعنى ثواب خط مقدم نيست ، بلكه
بالاتر از آنچه است كه آفتاب بر آن مى تابد.
اگر يك كلاس دينى تشكيل شود، در روايات مى خوانيم كه ملائكه مى آيند و
بالهايشان را مى گسترانند تا افراد روى آن ها بنشينند، بعد به آسمان مى
روند و افتخار مى كنند كه بال آنها فرش جلسه ى تعليم و تعلم شده است .
اين ها را سبك نشماريد.
از آن ها گذشته ، قرآن درجه اى به معلّم داده است كه اگر شبانه روز به
آن افتخار كند باز هم كم است ، آنجا كه مى فرمايد:
من
اءجل ذلك كتبنا على بنى اسرءيل اءنه من قتل نفسا بغير نفس اءو فساد فى
الاءرض فكاءنما قتل الناس جميعا و من اءحياها فكاءنما اءحياالناس جميعا
و لقد جاءتهم رسلنا بالبينت ثم ان كثيرا منهم بعد ذلك فى الارض
لمسرفون .
(مائده ، 32)
بنا به تفسيرى كه امام صادق (ع) از اين آيه ى شريفه كرده است ، معناى
آن اين است كه اگر كسى بتواند يك نفر را بسازد و يك باسواد متعهّد
تحويل جامعه بدهد، ثوابش تنها اين نيست كه يك نفر را زنده كرده است
بلكه ثوابش اين است كه جهان را زنده كرده است . اگر اينك پنج ميليارد
جمعيت روى كرده ى زمين است ، قرآن مى فرمايد اگر بتوانى يك بچه ى
مسلمان ، يك فرد با سواد متعهّد تحويل جامعه بدهى و به عبارت ديگر اگر
به وظيفه ى معلمى عمل كنى ، در يك سال ، يك نفر را زنده نكردى بلكه
هزاران نفر را زنده كرده اى ، پنج ميليارد را زنده كرده اى .
اگر شما فردى را كه در حال غرق شدن در دريا است نجات داديد، چقدر ثواب
دارد و چقدر از اين عمل خود خوشحاليد؟ يا اگر بچه ى همسايه ى شما در
شُرُف مرگ باشد و او را به بيمارستان برسانيد و از مرگ نجات دهيد، از
اين كار خود پيش مردم چقدر افتخار مى كنيد؟ و چه اندزه پيش وجدان خود
و ديگران سرافرازيد؟ چقدر مردم به شما مى گويند ((بارك
اللّه )) يك نفر را زنده كرديد و كسى را كه در
شُرُف مرگ بوده است نجات داده ايد؟
قرآن مى گويد معلّم اگر بتواند آلوده اى را پاك كند، منحرفى را به راه
بياورد و يك مسلمان متعهد تحويل جامعه بدهد مانند اين است كه جهان را
زنده كرده است . اين درجه معلّم است و تاءسف در اين است كه بسيارى از
ايشان قدر خود را نمى دانند.
اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد:كفى
بالمرء جهلا ان لم يعرف قدره ((بس است كه
مرد جاهل باشد، در علم ملكوت اسم او در دفتر جاهلان نوشته بشود، اينكه
قدر و منزلت خود را نداند)). در نهج البلاغه
امير المؤمنين (ع) راجع به مؤمن مى فرمايد: ((خود
را ارزان نفروش ، قيمت تو بهشت است ، مواظب باش خود را به كمتر از بهشت
ندهى )) همچنين مى فرمايد: ((خود
را به پول نفروش ، به غريزه ى جنسى نفروش ، به رياست و حب مال و جاه
دنيا نفروش )). اين راجع به مردم معمولى است .
بحث اين قسمت به يك معلّم و يك دبير مى گويد: كار تو كار خداست ، مواظب
باش با فكر كمبود حقوق و دنيا و مادّيّات خود را نفروشى و اين درجه را
از بين نبرى ، درجه تو بالاتر از اين هااست . هر وقت خواستى خودت را
ارزان بفروشى اين آيه شريفه را بخوان و به ياد آور كه پروردگار عالم به
معلّم درجه ى
من
احياها فكانما الناس جميعا را داده است .
اى معلّم ! ارزش تو سه هزار تومان و پنج هزار تومان نيست ، مبادا با
رفيقت بنشينى و بگويى حقوق معلّم كم است ، حقوق معلّم ناچيز است .
مواظب باش خود را به پول نفروشى و اگر فروختى ديگر آن درجه و مقامى را
كه قرآن و پيامبر به تو داده اند از دست خواهى داد.
خلاصه ى درس اول
- بايد شرايطى در معلّم فراهم باشد تا معلّم خوبى محسوب شود.
شرط اول شناختن قدر و منزلت معلّم است . از نظر خداوند، كار معلّم كار
خدا است و نقش او نقش پيامبر اكرم (ص) در جامعه است .
- معلّم توانايى انجام كارهاى بزرگى را دارد و قادر است افراد صالح به
اجتماع عرضه نمايد.
- تلاوت قرآن كريم و توسل و دعا بايد از سوى معلمين مورد توجه فراوان
قرار گيرد.
- خداوند در قرآن كريم بالاترين درجات را براى معلّم منظور نموده است و
نهج البلاغه نيز بهاى معلّم را با بهشت مقايسه كرده است .
- نبايد معلّم درجه ى والا و مقام رفيع خود را با ماديات دنيوى معاوضه
نمايد.
درس دوم : والاترين عبادت
هيچ عبادتى در اسلام افضل از خدمت به خلق خدا نيست ، حتى جبهه و
خط مقدم آن با آنهمه فضيلت و نورانيّت ، با آنكه معلّم اخلاق است ،
معهذا كار معلّم ثوابش بالاتر است . از حج و نماز شب و از هر عبادتى ،
خدمت به خلق خدا افضل است و بشارت مى دهم به معلمان كه كار آن ها خدمت
به جامعه است ، با اين ثواب فراوان .
در روايت مى خوانيم كسى خدمت امام حسن (ع) رسيد و عرض كرد:
((يابن رسول اللّه ! حاجتى دارم . گره كار من با
دست شما گشوده مى شود، گره كارم را بگشاى )).
امام و مرد حاجتمند براى رفع حاجت مرد به راه افتادند. هنگامى كه از
كنار مسجد عبور مى كردند ديدند كه امام حسين (ع) در مسجد معتكف مى
باشند. امام رو به مرد حاجتمند كردند و فرمودند: ((چرا
راهت را دور كردى و پيش من آمدى ؟ خوب به برادرم مى گفتى تا مشكلت را
بر طرف كند.)) سائل عرض كرد: ((چون
برادرتان در حال اعتكاف بود. نخواستم مزاحم ايشان بشوم .))
- در اين جا حضرت جمله اى فرمودند كه براى كسانى كه مشغول خدمت به خلق
خدا هستند، بسيار عالى است و بايد از عملى كه انجام مى دهند به خود
ببالند -
امام دوّم (ع) فرمودند:
قضاء
حاجة المؤمن افضل من اعتكاف سنه
((اگر كسى حاجتى را از مسلمانى بر آورد، ثواب يك
سال اعتكاف دارد)).
در همين ارتباط، موسى بن جعفر(ع) نيز فرمودند:
قضاء
حاجة المؤمن يعدل سبعين حج المقبول . اگر گره از كار كسى گشودى
، ثواب آن معادل هفتاد حج مقبول است ، هفتاد حجى كه هر طواف آن ، بقول
امام صادق (ع) شش هزار حسنه دارد و شش هزار گناه از آن بخشوده مى شود.
نظير اين روايات فراوان است . مرحوم ثقة الاسلام كلينى رضوان اللّه
عليه در اصول كافى شايد بيش از پنجاه روايت به مضمونى كه ذكر شد، نقل
كرده است . با توجه به مطالب فوق معلمان بايد متوجه باشند كه عملشان
عبادت بزرگى است .
بر آوردن حاجت مسلمان بر دو قسم است . يكى مربوط به ماديّات ، مانند
اداء قرض كسى كه مقروض است و ديگرى مربوط به معنويات كه خدمات علمى و
فرهنگى است به نسل حال و آينده . همانگونه كه معنويات بالاتر از ماديات
است به همان نسبت كار معنوى ارزشمندتر از كار مادى است .
مملكت بايد اقتصاد صحيح داشته باشد، در غير اينصورت وابسته خواهد شد،
اما از اقتصاد مهمتر فرهنگ صحيح است و اگر فرهنگ صحيحى در مملكت برقرار
نباشد، مملكت نوكر اجانب مى گردد و به دامن اين و آن مى افتد. فرق بين
اقتصاد و فرهنگ ، فرق بين ماديّت و معنويّت است و اين دو تفاوت فراوانى
با هم دارند. تفاوت آن ها، تفاوت جسم و روح است . اگر كسى را سير كنيد،
ثواب بسيارى دارد. كار معلّم ، سير كردن نوجوان از نظر علمى است .
پيغمبر اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) بدنبال تعليم علم به مردم هستند.
در روايتى آمده است كه زنى از حضرت زهرا(س ) مسئله اى را پرسيد و حضرت
زهرا(س ) جواب فرمودند. زن در بين راه جواب را فراموش كرد، بازگشت بار
ديگر پرسيد و جواب گرفت . زن در بين راه مجددا پاسخ را از ياد برد.
شهيد ثانى
(1)
رضوان اللّه تعالى عليه در منية المريد نوشته است كه اين عمل زن
ده مرتبه تكرار گرديد. در مرتبه ى دهم زن ، از زهراء مرضيه (س )
عذرخواهى كرد و گفت : ((زهرا جان ! من كُند ذهن
هستم و جواب مسئله را براى ديگرى مى خواهم و به اين دليل است كه مزاحم
مى شوم .)) حضرت زهرا(س ) با كمال خوشروئى و
تلطّف فرمودند: ((در سؤ ال كردن ، تو حق بر من
پيدا مى كنى نه من بر تو.)) اين جمه واضح حضرت
زهرا(س ) را مى رساند. بعد حضرت فرمودند: ((براى
اينكه با جواب دادن به هر مسئله درجات فراوانى در بهشت پيدا مى كنم .))
اين روايت مى گويد كه اگر كودك يا نوحوان كند ذهنى شاگرد شما است بايد
با صبر و حوصله و تلطف ، بعنوان اينكه او يك مسلمان است و قصد آن داريد
كه گره از كارش بگشائيد، به او تعليم دهيد، و اين بسيار بالاتر از
معناى هفتاد حج عمره ى مقبول ، نماز شب و يا يك سال اعتكاف است ، زيرا
اين ثواب ها مربوط به گره گشايى از امور مادى مردم بود، اما شما گره
معنوى را از كار مردم مى گشائيد.
هر گاه شاگرد كند ذهن بود، بايد با او كار كرد. از امام صادق (ع) روايت
است كه ((مسلمان آن است كه آنچه را براى خود مى
خواهد براى ديگران بخواهد و نخواهد چيزى را براى مسلمان ها، آنچه را
براى عزيزترين عزيزان خود نمى خواهد.)) بيش از
پنجاه روايت داريم كه همين مضمون را دارند. معلّم ها با اين عقيده بايد
به كلاس بروند.
اى معلّم ! آنچه براى عزيزت مى خواهى ، براى ديگران هم بخواه و آنچه
براى عزيزت - دخترت و پسرت - نمى پسندى براى دخترها و پسرهاى مردم
نپسند. اگر دانش آموز يك مسئله رياضى را نمى تواند حل كند، به او
بياموز، اين گره گشودن از كار مردم است و بالاتر است از بر آوردن حاجات
مادى مردم . اگر يار انقلاب هستى و قصد خدمت فرهنگى دارى و خود را
پاسدار خون شهيدان ميدانى ، از همين لحظه بايد تصميم بگيرى كه شبانه
روز خدمت فرهنگى داشته باشى .
گفتم كار معلّم خدمت است به جامعه ، انقلاب و نسل آينده كه ثواب بسيارى
دارد و برعكس ، بى تفاوتى نسبت به جامعه ، نمره بيجا دادن به فرزند
رفيق خود كه موجب تنبل شدن بچه مى شود، خنده و مزاح بى مورد و يا ساعت
كلاس را با قصّه تمام كردن و بالاخره خدمت نكردن به خلق خدا، گناهى
بسيار بزرگ است . روايتى را ذكر كنم تا بدانيد كه بى تفاوتى چه گناه
بزرگى است . يك نفر را به صف محشر مى آورند كه از بس ترسيده است ، چشم
هايش به گودى رفته و رويش سياه و در غل و زنجير است . در پيشانى اش
نوشته شده است
آيس
من رحمة اللّه يعنى اين فرد از رحمت خدا ماءيوس است و بايد به
جهنم برود. بعد از اين رسوائى خطاب مى شود: ((اين
از طرف حق خيانتكار است . خيانت به خدا و رسول اللّه كرده است .))
چرا او خيانتكار است ؟ زيرا او توانايى گره گشائى از كار مردم را داشت
اما گره اى را نگشود و مى توانست خدمتى به جامعه بكند اما نكرد، بعد
خطاب مى شود: ((او را به جهنم بيندازيد.))
اين روايت به معلمين مى گويد: آقا! قبل از حضور در كلاس ، مطالعه كن ؛
با خنده و قصّه بچه را سرگرم نكن ، اگر توانائى تدريس ندارى ، كنار
برو. مواظب باش كه دير به كلاس نروى ، بيشتر درس بده نسبت به بچه هاى
ديگران بى تفاوت نباش و دلت براى آن ها بتپد. اگر مى بينى دانش آموزى
آينده روشنى ندارد و مردود خواهد شد، روى او كار كن ، او را به خانه
ببر يا در خانه اش به او كمك كن . اين وظيفه است ، نظير نماز خواندن كه
واجب است . اگر گفتى ((به من چه ؟))
و روى دانش آموز ضعيف كار نكردى و بى تفاوتى در كارت آمد و اگر بدنبال
اين حقوق ناچيز بودى ، مصداق
خسر
الدنيا و الاخره خواهى بود.
معلّم بايد قدر و منزلت خود را بداند. با بچه ها خوب كار كند، با
كلماتى نظير عزيزم ، جانم و با قيافه اى سازنده براى بچه ها. در عين
اينكه ابّهت معلمى حفظ شود، در كلاس اخلاق انسانى و جاذبه داشته باشد.
در حاليكه دانش آموز از معلّم حساب ببرد، طورى بايد باشد كه بتواند سؤ
ال كند و جواب بگيرد. اگر مسئله را غلط حل كرد، جواب صحيح را به او
بياموزد و او را تشويق كند و نگذارد بين سايرين خجالت زده و سبك شود.
من
اءجل ذلك كتبنا على بنى اسراءيل اءنه من قتل نفسا بغير نفس اءو فساد فى
الاءرض فكاءنما قتل الناس جميعا و من اءحياها فماءنما اءحياالناس جميعا
و لقد جاءتهم رسلنا بالبينت ثم ان كثيرا منهم بعد ذلك فى الاءرض
لمسرفون
(مائده ، 32)
بنابر تفسير امام صادق (ع) اگر معلمى بى تفاوت ، موجب انحراف بچه اى شد
و اگر معلمى ضد انقلاب شد و ابهّت روحانيت را از دل بچه ها برد، ابهت
اسلام را برد، گناهش به اندازه اى بزرگ است به مانند آنكه جهان را كشته
باشد. اگر معلّم با تفاوت باشد و با صرف وقت و عمر و، با قيافه و گفتار
سازنده ، بچه ها را با انضباط عالى تحويل جامعه بدهد قرآن مى فرمايد كه
جهان را زنده كرده است .
معلّم بايد با تفاوت و متعهد باشد. تعهد بهمراه تخصص ، كه هيچكدام آنها
به تنهايى كافى نيست . تخصص تنها، مانند دنياى امروز را پديد مى آورد.
در آمريكا، فرانسه و... تخصص هست اما از تعهد خبرى نيست ، لذا مى بينيد
كه دنياى امروز، يك باغ وحش به تمام معنا است . علم دارند، اما چه
جنايت ها و گناهان بسيار بزرگ در آنجاها روى مى دهد كه انسان شرم دارد
بيان كند. از طرف ديگر تعهد منهاى تخصّص ، خشك مقدسى است و فايده اى
ندارد و به جائى نمى رسد. ما متعهدِ باتخصّص مى خواهيم . و اما معلّم ،
در حاليكه متعهد، متخصص و متدين است ، بايد متعادل و با تفاوت باشد،
بايد با حوصله ، با تلطف و مهربان باشد.
و
اذا قال لقمان لابنه و هو يعظه يابنىّ لا تشرك باللّه ان الشرك لظلم
عظيم
(لقمان ، 13)
اين فرمولى است كه قرآن به معلّم مى آموزد. لقمان
(2) با تلطف و زبان خوش ، با پند و اندرز و با استدلال
پسر خود را تربيت مى كرد و معلّم بايد مانند لقمان ، كلاسى را تربيت
كند. خلاصه آنكه ، معلمان بدانند. كار حساس و خوبى دارند و مسئوليتى
سنگين اما عالى و اگر بهشت را مى خواهند، بايد متعهد، متخصص و با تفاوت
باشند.