خير مقدم، على اصغر ز سفر مى آيد
| |
((لَو حَشَ الله))
(295) كه به همراه پدر مى آيد
|
ناز پرورد من آمد، سوى گهواره ناز
| |
مى سزد گر بنهم بر قدمش روى نياز
|
طوطى من! سخنى از چه زبان بسته شدى؟
| |
سفرى بيش نرفتى، كه چنين خسته شدى
|
ناز آغاز كن و جلوه كن از آغوشم
| |
كه من اين جلوه به ملك دو جهان نفروشم
|
اى جگر تشنه كه با سوز جگر آمده اى
| |
خشك لب رفتى و با ديده تر آمده اى
|
از چه آغشته به خونى تو به آغوش پدر
| |
تو كه رفتى به سلامت به سر دوش پدر
|
آخر اى غنچه پژمرده كه سيرابت كرد؟
| |
نغمه تير، تو را از چه چنين خوابت كرد؟
|
از چه اى بلبل شيدا تو چنين خاموشى؟
| |
يا كه از سوز عطش باز مگر مدهوشى؟
|
گل من! خار خدنگ كه گلوى تو دريد؟
| |
گوش تا گوش تو را تير جفاى كه دريد؟
|
پنجه ظلم كه اى غنچه گل خوارت كرد؟
| |
كاين ستم بر تو و بر مادر غمخوارت كرد؟
|
چه شد اى بلبل خوشخوان ز نوا افتادى
| |
ز آشيان رفتى و در دام بلا افتادى؟
|
چه شد اى روح روانم جان سير شدى؟
| |
بهر يك قطره آبى هدف تير شدى؟
|
بودم اميد كه تا بال و پرى باز كنى
| |
نه كه از دست من غمزده پرواز كنى
|
آرزو داشتم از شير تو را باز كنم
| |
برگ عيشى ز گل روى تو من ساز كنم
|
ناوك خصم، تو را عاقبت از شير گرفت
| |
دست تقدير ز شيرت به چه تدبير گرفت
|
اگرت آب نداد و مرا شير نبود
| |
نازنين حلق تو را طاقت اين تير نبود
|
تير كين با تو چه اى كودك معصومم كرد؟
| |
اين قدر هست كه از روى تو محرومم كرد
|
واى بر حرمله كه انديشه ز خون تو نكرد
| |
رحم بر كودكى و سوز درون تو نكرد
|
اى دريغا كه شدى كشته بى شيرى من
| |
پس از اين تا چه كند داغ تو و پيرى من
|
واى بر حال
دل مادر بيچاره تو
| |
پس از اين مادر و قنداقه و گهواره تو
|
چشم از مادر غمديده چرا پوشيدى؟
| |
مگر اى شيره جان، شير كه را نوشيدى؟
|
يادى از مادر بى شير و ز پستان نكنى
| |
خنده بر روى من، اى غنچه خندان نكنى
|
داد از ناوك بيداد كه خاموشت كرد
| |
مادر غمزده را نيز فراموشت كرد
|
طاقتم طاق شد، آن طاقه ريحانم كو؟
| |
طوطى شهد دهان شكر افشانم كو؟
|
حيف و صد حيف كه برگ گل نسرينم رفت
| |
ناز پرورده من، اصغر شيرينم رفت
|