سرچشمه حيات

محمد امينى گلستانى

- ۶ -


4: پاداش يك جرعه آب !  
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من سقى مومنا شربة من ماء حيث يقدر على الماء اعطاه الله بكل شربة سبعين الف حسنة و ان سقاه من حيث لا يقدر على الماء فكانما اعتق ، عشر رقاب من ولد اسماعيل (547)
روايت از امام صادق عليه السلام است كه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مومنى را سيراب كند در حالى كه آن مومن ، خود بر تحصيل آب قادر باشد، خداوند به هر نوشيدن آن ، هفتاد هزار حسنة بر او عطا كند، اگر در حالى كه خود قدرت تهيه آب را نداشته باشد سيرابش كند، مثل اين است كه ده بنده از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است .
2. سال رجل اباجعفر عليه السلام عن عمل يعدل عتق رقبة فقال : لئن ادعوا ثلاثة نفر من المسلمين فاطعمهم حتى شبعوا او اسقيهم حتى يرووا احب الى ان اعتق نسمة حتى عد سبعا او اكثر (548)
مردى از امام باقر عليه السلام پرسيد: چه عملى معادل بنده آزاد كردن است ؛ فرمود:اگر سه نفر از مسلمانها را دعوت نمايم و به آنها غذا دهيم تا سير شوند يا آب دهم تا سيراب شوند براى من دوست داشتنى تر است از اينكه ، بنده را آزاد كنم و بنده اى تا هفت و بيشتر را شمرد.
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : من سقى الماء فى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لايوجد فيه الماء كان كمن احياء نفسا و من احيا نفسا فكانما احياالناس ، جميعا (549) (550)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: هر كس در محلى كه آب پيدا مى شود تشنه اى را سيراب نمايد مانند كسى است كه ، بنده آزاد كند
اگر آب را در جايى كه آب پيدا نمى شود به كسى برساند، مانند كسى است كه نفس را زنده كند و هر كس يك نفر را زنده كند مثل اين است كه تمامى افراد مردم را زنده كرده است
خلاصه آب رسانى و سيراب كردن تشنگان از بالاترين تقربها و شايسته ترين
اعمال است ، در اسلام نيز اين نوع خدمات مورد تعريف و تمجيد و تشويق قرار گرفته است .

5: عملى كه باعث رفته به بهشت است !  
عن ابى جعفر عليه السلام قال : جاء اعرابى الى النبى صلى الله عليه و آله فقال : علمنى ادخل به الجنة فقال : اطعم الطعام و اءفش الاسلام ابل قال نعم ، قال : فانظر بعيرا واسق على اهل بيت لا يشربون الماء الا غبا فلعله لاينفق بعيرك و لا ينخرق سقاؤ ك حتى تجب لك الجنة (551) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: عربى پيش آمده عرض كرد: (اى رسول خدا) عملى را به من ياد بده كه با به كار بستن آن داخل بهشت شوم ! فرمود: اطعام طعام و افشاء سلام كن عرض كرد طاقت آن را ندارم فرمود: شتر دارى ؟ گفت : بلى ، فرمود: شترى را به كار بگير (شترى را در نظر داشته باشد) به وسيله آن اهل بيتى را سيراب كن كه ، آب را نمى نوشند مگر يك روز در ميان يعنى ، هر روز توانائى تهيه آب را ندارند اين اميد هست تا از بين رفتن ، شترت و پاره شدن مشكت ، بهشت بر تو واجب شود. (552)
2. عن ابن عباس قال : اتى رجل النبى صلى الله عليه و آله فقال : ما عمل ان عملت به دختل الجنة قال : اشتر سقاءا جديدا ثم اسق فيها حتى تتخرقها فانك لا تخرقها فانك لا تخرقها حتى تبلغ بها عمل الجنة (553) روايت از ابن عباس است ، گفت : مردى پيش پيغمبر آمد، پرسيد: كدام عمل است كه اگر آن را انجام دهم ، داخل بهشت مى شوم ؟ فرمود: مشك نو بخر تا آن آب پخش كن ، تا جايى كه پاره شود، با پاره شدن آن به عملى بهشتى رسيدى
6: پيغمبر، خواب مى بيند!  
عن ابى علقمه مولى بنى هاشم قال : بنا رسول الله صلى الله عليه و آله صلوة الصبح ثم التفت الينا فقال :
معاش اصحابى راءيت البارحه عمى حمزه بن عبدالمطلب و اءخى جعفر بن ابى طالب و بين يديهما طبق من نبق فاءكلا ساعة فتحول اليهما النبق ، عنبا فاءكلا ساعة فتحلو العنب رطبا فدنوت منهما فقلت : بابى انتما اى الاعمال افضل ؟ فقالا: وجدنا افضل الاعمال الصلاة عليك و سقى الماء و حب على بن ابيطالب عليه السلام (554)
ابى علقمه مولى بنى هشام گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را براى ما خواند، سپس رو به ما كرد و فرمود: ديشب عمويم حمزة بن عبدالمطلب و برادرم جعفر بن ابيطالب را ديدم كه در جلوى آنها يك طبق از آرد شيرين مغز نخل بود، پس ساعتى خوردند، به صورت انگور درآمد، باز ساعتى خوردند به خرما تبديل گرديد، نزديك آنها رفتم و گفتم : پدرم فداى شما باد! كداميك از اعمال ، افضل است ؟ گفتند: صلوات بر تو فرستادن ، آب دادن و محبت على بن ابيطالب را، افضل اعمال يافتيم
در روايت ديگر آنها در جواب گفتند: فديناك بالآباء و المهات وجدنا (555) پدران و مادران ما فداى تو باد
7: كارهاى سود رسان ، دنيا و آخرت !  
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ست خصال ينتفع بها المؤ من بعد موته : ولد صالح يستغفر له ، و مصحف يقرء منه و قليب يحفره و غرس ‍ يغرسه و صدقة ماء يجريه ، و سنة حسنة يؤ خذ بها بعده (556) امام صادق عليه السلام فرمود: شش خصلت است كه مؤ من پس از مرگ به سبب آنها بهره مند مى شود؛ 1. فرزند صالح كه براى او طلب آمرزش كند؛ 2. قرآنى كه از آن تلاوت شود؛ 3. چاه آبى كه كنده است ؛ 4. درختى كه كاشته است ؛ 5. و صدقه آب قنات ، يا غير آن كه جارى ساخته ، 6. سنت حسنه اى كه پس از او به آن عمل نمايند
2. عبالله بن عبد ربه قال : قال : ابوعبدالله عليه السلام خير ما يخلفه الرجل بعده ثلاثة ، ولد بار يستغفر له سنة خير يقتدى به فيها و صدقة تجرى بعده (557)
عبدالخالق بن عبدربه مى گويد: از امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين چيزى كه مرد پس از خودش به جا مى گذارد، سه چيز است ، 1. فرزند صالحى است كه برايش استغفار نمايد؛ 2. سنت خوبى كه در آن پيرو او باشد؛ 3. صدقه اى كه پس از او جريان داشته باشد؛ در فصل يك اين بخش ‍ گذشت ، بهترين صدقه صدقه آب است .
هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت كرده است ، كه فرمود: ثواب سه چيز پس از مرگ پشت سر آدمى خواهد آمد:
1. فرزند صالح كه برايش استغفار نمايد 2. سنت هدايت كننده كه به جا گذاشته 3. صدقه اى كه در حياتش جارى ساخته (558)
8: سخاوتمند كيست !؟  
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : السخى قريب من الله و قريب من الناس و قريب من الجنة و بعيد من النار. و البخيل من الله من الناس و بعيد من الجنة و قريب من النار و لا يسمى سخيا الاالباذل فى طاعة الله و لو جه و لو بر غيف او شربة ماء (559)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سخاوتمند كسى است كه ، به خدا و بهشت و مردمنزديك و از آتش دور است ؛ بخيل از خدا و مردم و بهشت دور و به آتش نزديك است ؛ كسىسخى ناميده نمى شود؛ مگر اينكه در رضاى خدا چيزى را ببخشد اگر چه يك قرص نان وبه اندازه يك نوشيدن آب باشد.
9: اولين پاداش روز قيامت !
1. عن الصادق عليه السلام : عن ابيه عن اميرالمؤ منين عليه السلام : اول ما يبدء به فى الاخرة صدقة الماء يعنى : فى الآجر (560) اولين چيزى كه براى پرداخت اجر آن در آخرت شروع مى شود آب دادن است
2. ان اول ما يبدء يوم القيامة الماء (561)
اولين پاداش روز قيامت ، به صدقه دهندگان آب داده مى شود.
10: هر كس مازاد آبش را بفروشد!  
عن موسى بن جعفر عليه السلام عن آبائه قال : قال على عليه السلام من باع فضل مائه منعه الله فضله يوم القيامة (562)
از امام موسى بن جعفر عليه السلام از پدران بزرگوارش نقل شده است كه : اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: هر كس زيادى آبش را بفروشد، خداوند در قيامت فضل خود را از او دريغ مى كند (از رحمت او محروم مى شود).
2. قضى رسول الله صلى الله عليه و آله فى اهل البوادى : ان لا يمنعوا فضل ماء و لا ينبغوا فضل كلاء (563)
رسول خدا درباره باديه نشينان حكم كرد كه : مازاد آبشان را از استفاده مردم دور نسازند! منع نكنند و از بذل زيادى چراگاه به همنوع خود سرپيچى ننمايند به حديث اول فصل 12 همين بخش توجه فرماييد!
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن النطاف والاربعاء (564)
روايت از امام صادق عليه السلام است فرمود: پيغمبر از نطاف و اربعاء نهى كرده است .
اربعاء سيل بند يا نهر كوچكى را گويند كه با آن زمين را آبيارى كنند، سپس از آن مستغنى شوند فرمود: لا تبعه و اعره اخاك او جارك آن را نفروشد به برادرت ، يا همسايه ات عاريه بده
اما حديث ديگر
على بن جعفر عن اءخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال : سالته عن قوم كانت بينهم قنات ماء لكل انسان شرب معلوم فباع احدهم شربه بدارهم او بطعام هل يصلح ذلك قال نعم لاباس (565)
على بن جعفر از برادرش امام موسى عليه السلام سوال كرد: قنات آبى در ميان قومى مشترك است ، آيا به صلاح است ؟ يكى از آنها حق آب خود را به نقد يا جنس بفروشد؟ فرمود: بلى مانعى ندارد.
2. عن عبدالله الكاهلى قال سال رجل اباعبدالله عليه السلام و انا عنده عن قناة بين قوم لكل رجل منهم شرب معلوم ، فاستغنى رجل منهم عن شربه ، اييبعه بحنطة او شعير قال : يبيعه بما شاء هذا مما ليس فى شى ء (566)
عبدالله كاهلى كابلى گويد: من پيش امام صادق عليه السلام بودم مردى از آن حضرت سوال كرد!؟ قناتى ، در ميان قوم مشترك است . هر كس ‍ حق آب معينى دارد ، يكى از آنها از حق آب خود بى نياز شده مى خواهد آن را به گند يا جو بفروشد، آيا جائز است ؟ فرمود: به هر چه دل خواست بفروشد، اين از آن چيزهايى است كه اشكالى در آن نيست .
3. عن سعيدالاعرج عن ابى عبدالله عليه السلام قال : سالته عن الرجل يكون له الشرب مع قوم فى قناة فيها شركاء فيستغنى بعضهم عن شربه ، ايبيع شربه قال : نعم ان شاء باعه بورق و ان شاء باعه بحنطة (567)
سعيد اعرج گويد: از امام صادق عليه السلام سوال كردم ، درباره كسى كه با قومى در قنات آب شريك است ، سپس از آن بى نياز مى شود، آيا مى تواند حق آب خود را بفروشد؟ فرمود: بلى : اگر خواست به نقد و يا به گندم بفروشد جه جمع اين دو دسته را بدين صورت مى توان گفت ، روايات اولى را به آب نهرها، جويبارها جريان يافته از كوهستانها و آبهاى خدادادى و عمومى كه بدون هزينه به دست مردم مى رسد؛ حمل كنيم ؛
روايات دومى را به آبهايى كه وسيله اشخاص با هزينه شخصى آنها استخراج و مورد استفاده قرار گيرد.
چون كسانى كه با زحمات و مخارج زياد چاه مى زنند و يا قنات احداث مى كنند حق اولويت با آنهاست ، خود استفاده كنند و يا بفروشند.
اما به فروش رساندن آبهاى روان بدون دخالت دست بشر، و نهرها و درياها كه مربوط به عموم مردم و مسلمين است ، جايز نيست ،
بايد همه ، از آن استفاده كنند، مگر بنا به عللى كه در كتابهاى فقهى بيان گرديده اولويتهايى پيدا كند.
يا روايتهاى اولى را به كراهت شديد، و دومى را بدون كراهت حمل كنيم ؛
خلاصه فروختن آب براى مصرف ضرورى انسانها يا حيوانات ، به هر صورتى كه باشد، كار پسنديده اى به نظر نمى آيد؛
مگر اينكه در روايت سومى فرمود: به همسايه يا برادرت عاريه بده معنايش ‍ اين باشد كه بعد بتوانى معادل آن را بگيرى و مورد بهره بردارى قرار دهى در اين صورت بلا مانع است .
11: نكوهش مصرف زياد آب !  
اصولا اسراف و زياده در هر كارى از هر نظر، قابل نكوهش است ، هيچ فرد سالم و صاحب عقل ، در هيچ زمينه اى اقدام به اسرافكارى نمى كند؛ بخصوص در مورد اينكه آب كه مايه حيات و ريشه زندگى انسانها و حيوانات و نباتات است ،
نبايد در باره آن كوچكترين بى توجهى و بى مهرى ، اعمال شود؛
چون مصرف بى رويه و دور ريختن بى خود آب ، زيرا هر قطره آب در ديد خردمندان و دور انديشان مساوى است ، با يك قطره خون در واقع خون ، فرزند خلف و شيره جان آب است .
به اميد روزى كه ارزش اين نعمت الهى را بدانيم و به قطره قطره آن را ارج نهيم .
ابى عبدالله عليه السلام قال : السرف فى ثلاث ابتذالك ثوب صونك و القائك النوى يمينا و يسارا و اهراقك فضلة الماء (568)
امام صادق عليه السلام فرمود: اسراف در سه چيز است :
1. لباسى كه تو را نگه مى دارد، بى ارزش كنى .
2. هسته ها را به چپ و راست بيندازى . (آن را براى كاشتن يا چيز ديگر مورد استفاده قرار ندهى .)
3. و زيادى آب را بر زمين بريزى .
(با اين كار شخصيت خود را نشان مى دهى ). در اين باره در اول كتاب و در اول همين بخش توضيحاتى داده شد.
12: دورى سه گروه از رحمت خدا!  
عن ابى هريره قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ثلاثة لا يكلمهم الله عزوجل و لا يزيكيه و لهم عذاب اليم رجل بايع اماما، لا يبايعه الا للدنيا، ان اعطاه منها ما يريده و فى له و الاكف ؛ و رجل بايع رجلا بسلعته بعد العصر (569) فحلف بالله عزوجل لقد اعطى بها كذا و كذا؛ فصدقه و اخذها و لم يعط فيها ماقال : و رجل على فضل ماء بالفلاة يمنعه ابن السبيل (570) ابى هريره مى گويد: رسول خدا فرمود: سه طايفه اند، خدا با آنها صحبت نمى كند، (به آنها با نظر رحمت نگاه نمى كند) و آنها را تزكيه نمى نمايند، و براى آنها عذاب دردناكى خواهد بود.
1. مردى كه با امام به خاطر دنياى او بيعت كند، اگر از دنيايش نظر او تامين شود؛ وفادار مى ماند؛ والا از ديدن او خوددارى نموده و دورى مى جويد؛
2. كسى كه بعد از عصر، كالاى خود را به مردى فروخته و قسم مى خورد كه براى آن كالا اين قدر خرج كرده ام او هم باور كرده قبول نموده و آن را بخرد، در حالى كه چيزى براى آن كالا خرج نكرده بود؛ به دروغ آن حرف را زده است .
3. مردى كه در بيابان صاحب آبى است چاه يا قنات يا غير آن دو از استفاده رهگذران مانعمى شود
قسمت سوم اين حديث را با اين بيان مى شود تفسير كرد كه : در بياباننامردى كوه و از موقعيت خود استفاده بد كند (فصل 10 همين بخش ). 13: سپر آتش !

هر جان دارى در دوران زندگى اش براى صيانت و حفظ بقاء خود، در برابر هر گونه پيش آمدهاى ناگوار موضع گيرى كرده ، با جديت كامل و كوشش بى وقفه ، سعى مى كند وسائل آرايش بى خطر و بهره بردارى از زندگى سالم را براى خود فراهم آورد. يكى از حكمتهاى شگفت انگيز خدا هم اين است ، براى هر جنبنده اى به تناسب وجودى آن وسيله دفاعى عطا كرده و تا در مواقع حساس و در هنگام احساس خطر از خود دفاع نمايد. به عنوان مثال كوچكترين موجودى را كه انسان با چشم غير مسلح مى بيند تا بزرگترين آن ، هر گاه خطرى او را تهديد كند بلا درنگ ابزار دفاعى خود را به كار مى اندازد، تا از خطر مصون مانده و سلامتى خود را نگهدارد هيچ ذى حياتى از اين قانون مستثنى نيست و اگر روزى تشخيص داد ايستادگى و مقاومت در برابر حريف تلاش بيهوده است ، بدون فوت وقت پا به فرار گذاشته ، سعى مى كند خود را از مهلكه نجات دهد. ما انسانها نيز براى حفظ جان خود تدبير انديشيده و طرحها مى ريزيم بيائيد و به خاطر عبور سالم از خطرات پل صراط و محافظت از آتش سوزان جهنم يكى از وسايل نجات را كه ، (سيراب كردن سوخته دل و سير نمودن گرسنه شكم است ) اينجا به كار بياندازيم تا در آنجا از سودش بهره مند شويم قال صلى الله عليه و آله اتقواالنار و لو بشق تمرة النار ولو بشربة من ماء (571) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خود را از آتش نگهداريد، اگر چه با نصف خرما باشد آتش را از خود دور كنيد، اگر چه با يك جرعه آب باشد
14: روزى سيرابت كردم  
قال : اميرالمؤ منين عليه السلام الله رحيم بعباده و من رحمته انه خلق ماة رحمة جعل منها رحمة واحدة فى الخلق كلهم فيها يتراحم الناس و ترحم الوالدة ولدها و تحنن المهات من الحيوانات على اولادها.
فاذا كان يوم القيامة اضاف هذه الرحمة الواحدد الى تسع و تسعين فيرجهم بها امة محمد ثم يشفعهم فيمن يحبون الشفاعة من اهل الملة حتى ان الواحدة منهم ليجيى ء الى مؤ من من الشيعة فيقول : اشفع لى فيقول : و اى شى ء لك على فيقول سقيتك يوما ماء.
فيذكر ذلك فيشفع له ، فيه و يجيئه آخر فيقول : ان لى عليك حقا فاشفع لى فيقول : ما حقك على فيقول استظلت بظل جدارى ساعة فى يوم حار فيشفع لى فيشفع فيه و لا يزال يشفع حتى يشفع فى جيرانه و خلطائه و معارفه اصحابه فان المؤ من اكرم على الله مما تظنون
(572)
اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: خداوند به بندگانش مهربان است ، از مهربانى او اين است يكصد قسمت رحمت آفريد، فقط يك قسمت از آن رحمت را در تمام آفريدگان پخش كرد، با آن يك قسمت است كه مردم ، حيوانات ، همديگر را دوست دارند، مادر بچه اش را دوست مى دارد، مادران حيوانات آن همه به بچه خود علاقه مند مى شوند نود و نه قسمت آن رحمت را به خود اختصاص داد.
هنگامى كه روز قيامت برپا شود، اين يك صدم را هم به نود و نه قسمت ديگر اضافه مى كند، مهربانى خود را به بندگان صد در صد مى نمايد، و با آن مهربانى كامل به امت محمد صلى الله عليه و آله رحم مى كند .
پس براى آنها اجازه مى دهد از اهل ملت و غير شيعيان هم هر كس را كه دوست دارند شفاعت كنند؛ حتى يك از آنها پيش مؤ منى از شيعه آمده و مى گويد: مرا شفاعت كن ! مى پرسد، چه حقى بر گردن من دارى ، گويد: روزى در هوا گرم برايت آب دادم . (سيراب كردم )
به يادش مى آيد، پس به او شفاعت مى كند، خدا شفاعت او را قبول مى نمايد ديگرى مى آيد و در مقابل حقى طلب شفاعت مى كند، سوال كند، تو چه حقى برگردن من دارى ؟ گويد: يك روز هوا گرم بود، زير سايه ديوار من آرميدى ؛ پس براى او نيز شفاعت مى كند.
همين طور شفاعت مى كند و مورد قبول ، حق واقع مى شود؛ حتى همسايگان ، همنشينان و اصحاب خود را هم شفاعت مى كند.
پس مؤ من در پيش خدا گرامى تر از آن است كه خيال مى كنيد و مى پنداريد
.
در دنيا مؤ من عرش الرحمان است ، در آخرت هم پاس عرش خود را مى دارد
15: صله رحم با يك جرعه آب !  
در آيات قرآن و احاديث اهل بيت ، فراوان ديده مى شود كه ، نيكى به ارحام هم خونان دستور اكيد داده شده است ؛ فرموده اند صله رحم ، عمر آدمى را طولانى مى كند، بهر قدمى كه به سوى رحم برداشته شود، چه حسناتى نوشته شده و چه سيئاتى محو مى گردد و چه درجاتى را بالا مى برد.
حتى اگر كسى قدرت بردن هديه اى را نداشته باشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: صلوالارحام ولو بالتسليم ارحام خود را اگر چه با سلام دادن باشد، وصل كنيد، پدر و مادر و خواهر و عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد، اينها از جمله ارحامى هستند كه بايد حالشان مرتب ، پرسيده شود.
در برابر آن قطع رحم بريدن ارحام عمر انسان را كوتاه و مورد لعنت پروردگار و ملائكه و جن و انس قرار مى گيرد.
حتى از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: من در پنج آيه از آيات قرآن مجيد يافتم كه ، به قاطع رحم لعن گرديده است
واقعا چه بد خصلتى است كه انسان ، عزيز خود را چشم به راه گذاشته و هميشه او را در حال انتظار نگهدارد؛ حتى يك قدم به خودش زحمت ندهد؛ كه حالى از او بپرسد.
قال ابوعبدالله عليه السلام صل رحمك ولو بشربة من ماء (573) رحم خود را وصل كن اگر چه با يك جرعه آب دادن باشد
به چند حديث كوتاه از ميان هزاران حديث ، توجه فرمائيد، كه اهميت صله رحم و اثرات آن را بيان مى نمايد.
1. صلة الرحم تزيد فى العمر و تنفى الفقر (574) صله رحم عمر را زياد و فقر را مى زدايد.
2. صله الرحم تعمر الديار (575) صله رحم حساب را در روز قيامت آسان مى كند.
3. الرحم حبل ممدود من الارض الى السماء (576) رحم ريسمان كشنده اى ميان زمين و آسمان است .
5. الرحم شجنة من الله (577) رحم شعبه اى است از رحمت خدا.
6. صلة الرحم تزكى الاعمال (578) صله رحم اعمال را پاكيزه مى كند.
7. قطيعة الرحم تورث الفقر (579) بريدن رحم باعث هم غم است .
9. قطيعة الرحم لتذران الديار بلاقع (580) قطع رحم سرزمين را بى آب و علف مى كند (ويران مى سازد)
16: مؤ من خالص ، مانند آب خالص است !  
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : مثل المؤ من الخالص كمثل الماء (581)
رسول خدا فرمود: مثل مؤ من خالص مثل آب است .
يعنى : همانطور كه آب بدون تغيير ماهيت ، به همه چيز نفوذ دارد؛ و مايه حيات آن مى شود؛ مؤ من نيز بايد اين طور باشد، با همه مانوس شود؛ و به طور نامحسوس در روحيه اشخاص دورافتاده از جاده حق ، نفوذ كند؛ و او را به راه مستقيم بكشاند؛ كسانى را كه از نظر دينى و روحى شروع به خشكيدن كرده اند؛ مانند آب ، به تدريج به ريشه هاى خشكيده و يا نيمه جان آنها آب موعظه و نصيحت رسانده حيات دوباره بخشد؛ هميشه يار و ياور حق باشد؛ و بدون رعايت تعصب حق هر كسى را به خودش بدهد، اگر چه بيگانه و يا حتى غير مسلمان باشد.
چنانچه اميرمؤ منان عليه السلام با يك يهودى به محكمه قاضيى كه خود تعيين كرده بود رفت و به ظاهر با حكم قاضى محكوم شد، از زره جنگى خود دست برداشت ؛ و اما يهودى با ديدن اين منظره به خود آمده ؛ و شهادتين را گفت ، عرض كرد:
اى اميرمومنان ! زره مال شماست ، من ناحق بودم ، ولى حضرت را از حكم سرپيچى نكرد و زره را به او داد، در واقع به او بخشيد. ولى با اين كار انسانى ، يك يهودى را از كفر نجات داد. پس مؤ من مانند آب صاف است ، زلال است ، پاك و منزه از هر گونه آلايش و آلاينده ها است . خير خواه همنوعان خود و نجات دهنده اسيران از دام شياطين ، و جن و انس است .
17: مانند آب شفاف باش !  
قال الصادق عليه السلام : وليكن صفو تك مع الله تعالى فى جميع طاعاتك كصفوالماء حين انزله من السماء و سماه طهورا (582)
امام صادق عليه السلام فرمود: صفاى تو با خداى تعالى در اطاعت و بندگى مانند صفاى آب باشد، هنگامى كه آن را از آسمان نازل كرد و طهورا ناميد، يعنى مومن بايد مانند آب صاف باشد و ناب و خالص و پاك باشد، و در همه احوال ، خدا را، بدين صورت ملاقات نمايد.
داراى صفاتى باشد كه هم خدا را از، خود راضى كند و هم خلق خدا را.
در تشريح صفات مؤ من ، آيات و اخبار فراوان وجود دارد، شايسته است ، مورد مطالعه قرار گيرد مخصوصا آيات سوره هاى انفال : 2-4 براءة : 71 يوسف : 106 مؤ منون : 1-11 قصص : 5552 سجده 15-19 شورى : 36-40؛ فتح : 29 بينة 5-8 و كتاب هاى فراوانى كه در اين موضوع نوشته شده است ، مانند، كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق و بحارالانوار ج 67 و نهج البلاغه و..... مراجعه شود.
حديثى را در اين باره براى تبرك ، از كتاب شريف اصول كافى مى آوريم
روزى اميرمؤ منان عليه السلام به مجلسى از قريشيان گذشت ؛ آنها را با لباس ‍ سفيد و صورتهاى صاف (شاداب ) ديد؛ زياد مى خنديدند و هر كه از آنجا عبور مى كرد (متكبرانه يا به عنوان تمسخر) با انگشت به سوى او اشاره مى كردند (دست مى انداختند).
سپس به مجلسى از اوس و خزرج (انصاريان ) مرور كرد، ديد (بر خلاف آنها) بدنها ناتوان ، گردنها، باريك ، رنگها زرد، با هر كس عبور كند؛ متواضعانه برخورد مى كنند؛
اميرمؤ منان عليه السلام با تعجب زياد، به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد پدر و مادرم فداى تو باد من به دو مجلس ‍ (متفاوت از مسلمانها گذشتم جريان را توصيف نمود) با اينكه جميع مؤ منون همه آنها مؤ منند (با اين تفاوت فاحش چرا) فاخبررنى يا رسول الله بصفة المومن . صفات مؤ من را براى من بيان فرما؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله سرش را مدتى پائين انداخت سپس سرش را بلند كرد و فرمود بايد بيست خصلت در مومن باشد و گرنه ايمانش كامل نخواهد بود.
اى على ! از اخلاق مومنان اين است ؛ هنگام نماز به نماز حاضر مى شوند؛ به پرداختن زكات شتاب مى كنند؛ به حج مى روند؛ روزه مى گيرند؛ به مساكين غذا مى رسانند؛ به سر يتيمان دست مى كشند؛ دامنهايشان پاك و كمر خود را مى بندند و آبروى خود را حفظ مى كنند و به حرام كمر باز نمى كنند كسانى اند اگر حرف بزنند دروغ نمى گويند؛ و اگر وعده دادند خلاف نمى كند به امانت خيانت نمى كنند؛ اگر سخن گفتند راست مى گويند؛ راهبان شب ، شيران روزند؛ قائمين شب ؛ (شب زنده داران عبادت ) روزه داران روزند؛ همسايه ها را اذيت نمى كنند (همسايه ها به وسيله آنها اذيت نمى شوند).
كسانى اند كه راه رفتنشان متواضعانه و قدمهايشان به سوى خانه هاى بيوه زنان و براى پيكر تشيع پيكر مسلمانها برداشته مى شود جعلنا الله واياكم من المتيقين
خداوند ما و شما را از پرهيزكاران قرار دهد. (583)
18: شستشوى دل با شستن اعضاء!  
قال الصادق عليه السلام و طهر قبلك للتقوى و اليقين عند طهارة جوارحك بالمآء (584)
هنگامى كه اعضا و جوارح خود را با آب شستشو مى دهى ، از آلايشهاى ظاهرى پاك مى كنى دلت را نيز آب توبه بشوى ؛ تا تقوى و يقين در آن جاى گزين شود؛ يعنى : اين دو نوع پاكى و طهارت را در عرض هم و در كنار هم انجام بده ! آيات و روايت زياد به ما مى آموزد؛ كه هيچوقت كينه كسى را به دل نگيريم ؛ و به كسى حسد نه ورزيم ؛ بدى مسلمانى را به دل راه ندهيم ؛ حتى در منابع حديثى آمده است كه به اندازه خشك شدن دستمال حرير، كينه نگه نداريم ؛ هر شب موقع خواب عداوت كدورت ، حسد و... را از دل بيرون ريخته و با خيال آسوده به خواب رويم ، روز ديگر با دل صاف و پاك از خوب بيدار شويم ؛ و اگر بيدار نشديم خدا را با دل خالى از خصلت هاى بد ملاقات نماييم .
مى گويند روزى جنيد بغدادى (كه خود از عرفاء مشهور آن زمان خود بود) با گروهى از شاگردانش كه در پشت سرش مى آمدند؛ از محلى مى گذشت بهلول عاقل را كه بر اسب چوبى اش سوار بود ديد، از او درخواست كرد كه براى موعظه نمايد! بهلول گفت :
اول بگو ببينم آداب غذا خوردن را بلدى ؟! گفت : بلى ، مودبانه كنار سفره مى نشينم ، بسم الله مى گويم ، لقمه را كوچك بر مى دارم و....
بهلول تازيانه اى به اسب چوبى اش زد و دويد و گفت : (در اين سن و سال هنوز تو آداب غذا خوردن را بلد نيستى ! شاگردان جنيد گفتند: استاد از اين ديوانه دست بردار آخر اين چه مى فهمد كه از او تقاضاى نصيحت مى كنى ؛ گفت ساكت شويد! به طور يقين من آداب غذا خوردن را بلد نيستم .
پشت سر بهلول دويد دوباره به او رسيد و گفت مرا نصيحت كن گفت : بگو ببينم شرايط حرف زدن را بلدى ؟ جنيد گفت : به خوبى بلدم .
بهلول گفت چگونه حرف مى زنى ؟ گفت با فصاحت و بلاغت و شمرده و با كلمات خوب ، سخن مى گويم و از به كار بردن كلمات ركيك خوددارى مى نمايم و...... و بهلول گفت : تو كه حرف زدنت را هم بلد نيستى ! باز تازيانه اى به اسب چوبى زد و رفت ؛ جنيد پشت سر بهلول دويد و خود را به او رسانيد و گفت مرا موعظه نما باز پرسيد؟ آيا آداب خوابيدن را مى دانى ؟ گفت : بلى ، شبها با وضو و پاك به رختخواب رفته ، بهلول گفت : تو كه آداب خوابيدن را هم بلد نيستى ! گفت تازيانه را بلند كرده به اسب چوبى اش بزند، جنيد جلوى او را گرفته ، از او استدعاء كرد كه لااقل اين سه چيز را براى من ياد بده !
گفت حالا گوش كن : آداب خوردن آن نبود كه تو گفتى ! بلكه غذا را كه خواستى به دهنت ببرى ، دقت كن ببين از حلال است يا حرام اگر حرام بود بيانداز چون پشت سرش عذاب و سوال دارد؛ و اگر حلال باشد هر طور كه دلت خواست بخور ايستاده خوابيده لقمه بزرگ و يا كوچك ؛
اءما ادب حرف زدن : به حرفى كه مى زنى فكر كن ، اگر رضاى خدا در آن است ؛ بگو وگرنه پرهيز نما چون مسئوليت دارد؛ و اما آداب خوابيدن ، آن نبود كه تو گفتى ! هنگامى كه خواستى وارد رختخواب شوى به اندرون دلت نگاه كن ؛ اگر كينه كسى يا عداوت و حسدى در زواياى آن باشد همه را شسته و بيرون بريز، از صفات رذيله دل را خالى نما، پس از آن هرگونه كه خواستى بخواب كج ، راست رو به قبله يا برعكس . حالا راه اسب مرا باز كنيد تا رد شوم !
جنيد، رو به سربازان خود كرد و گفت : ديديد كه من از او بيخود تقاضاى نصيحت نمى كردم . كينه توزى ، حسد ورزى آدمى را با آتش درونى مى سوزاند، بتدريج وجود او آب شده ، در نهايت خاكستر مى گردد.
در نكوهش اشخاص حسود و كينه توز، روايات بى شمارى آمده است كه جا دارد خلاصه و فشرده چند روايت را ملاحظه نماييد؛ روزى كه طوفان نوح عليه السلام نشست ، كشتى بر جودى قرار گرفت ؛ ابليس شيطان با حضرت نوح عليه السلام ملاقات كرد (585) پس از گفت و شنودهايى گفت : اى نوح به خاطر منتى كه به گردن من دارى ! چند نصيحت را از من گوش كن و بپذير! حضرت نوح عليه السلام خواست او را از خود براند؛ از سوى خداوند وحى آمد، نصايح او را بشنو در به كار بستن آنها كوشش نما حضرت نوح سوال كرد من چه منتى بر تو دارم ؟ شيطان گفت : دعوت الله على قومكل فاغرقتهم فلم يبق احد اغويه فانا مستريح حتى ينشا قرن آخر واغويهم اى نوح از خدا خواستى و نفرين كردى افراد قومت را يك مرتبه به هلاكت رساند، ديگر كسى نماند آنها را به انحراف بكشانم و از خدا دور سازم و اين چند نفر باقيمانده از مؤ منها هم تا زاد و ولد نمايند، من يك قرن ديگر، در استراحت كامل بسر خواهم برد. حالا به نصايحم گوش فرا ده اى نوح .
1. مبادا تكبر كنى هر چه مى توانى تكبر و خود بزرگ بينى را از خودت دور ساز! هزاران ساله آسمانى و زمينى مرا تكبر سوزاند، با يك لحظه خود بزرگ بينى كه به آدم سجده نكردم آن همه مقامات عاليه خود را آتش زده ، تبديل به خاكستر كردم ، از درگاه خدا سنگسارم نمودند
2. مبادا بر چيزى طمع كرده ، آنچه را كه براى تو نيست اقدام كنى ، آدم و نسل او را طمع بيچاره كرد و از بهشت بيرونش انداخت .
3. ابدا به كسى حسودى نكن ، قابيل به مقام وصايت برادرش حسد برد و با وسوسه من او را كشت تا روز قيامت هر چه خون ناحق ريخته شود نصف گناهانش به گردن قابيل بار خواهد شد چون اولين خونريز از اولاد آدم او بود.
4. مبادا در جاى خلوت با زن نامحرمى بنشينى ! مگر اينكه در را باز گذاريد و يا بچه مميزى را كنار خود نگهداريد اگر چنين نكنيد اين را بدن كه سومى شما من خواهم بود در نهايت با وسوسه من از راه به در خواهيد شد
5. در سه مورد كه حتما كنار توام تا اگر توانستم ترا به بيراهه بكشانم و بيچاره ات كنم مرا به ياد آور؛
1. هنگامى كه عصبانى هستى 2. هرگاه خواستى ميان دو نفر قضاوت كنى ، 3. موقعى كه با زن نامحرم در محل خلوتى نشستى ، اى نوح ! اذا وجدنا ابن آدم شحيحا او حريصا او حسودا او جبارا او عجولا تلقفناه تلقف الكرة ، فان اجتمعت لنا هذه الاخلاق سميناه شيطانا مريدا هنگامى كه بنى آدم را بخيل ، حريص ، حسود، ستمگر، عجول ديديم او را مانند توپ فورا مى رباييم ، هر كس داراى آن صفات باشد ما او را در ميان شياطين مريد مى ناميم .
شيطان همين سخنان را با حضرت موسى عليه السلام هم در ميان گذاشته و چون از او درخواست كرد از خدا بخواهد از گناه او درگذرد حضرت موسى هم جريان را عرضه داشت ؛ خطاب آمد كه به او بگو به قبر آدم سجده كند تا او را ببخشم ! شيطان گفت به آدم سجده نكردم حالا به مرده اش سجده كنم ابدا؛
اما اى موسى به خاطر اين كارى كه در حق من به عمل آوردى (حرف مرا اعتنا كرده به زمين نيانداختى ) منهم به تو نصيحتهائى دارم ؛ و اضافه نمود: مبادا با خدا عهدى ببندى ! چون با لشگريانم بسيج شده ، نمى گذارم به عهدت وفا كنى ؛ هر وقت خواستى صدقه يا احسان نمايى آن را سريع انجام ده كه ما سعى مى كنيم تو را از نصيحت منصرف نماييم ؛
در روايت كتاب مجالس شيخ مفيد اين زيادى هست ابليس از موسى عليه السلام كه جدا شد، گفت كه واى بر من ، چيزهائى را كه بنى آدم از آنها غافل بود، به موسى ياد دادم ، با اين آموزش نابهنگام ، تيشه به ريشه خود زدم (586)
البته درباره خوددارى از نشستن با زن نامحرم كه ابليس در صحبت خود با انبياء براى پرهيز از آن تاكيد زيادى داشت روايات فراوان وارد شده است
در ديدارى كه با حضرت يحيى عليه السلام داشت پس از گفت و شنودهاى گوناگون حضرت از او پرسيد؟
اى الاشياء اقر لعينك ؟ قال : النساء، هن فخوخى و مصائدى ، فانى اذا اجتمعت على دعوات المومنين ولعناتهم صرت الى النساء فطابت نفسى بهن (587) چه چيزى مايه خوشحالى و سبب روشنى چشمان تواست ؟؟ گفت : زنان ، آنها روزنه هاى فريب و شبكه هاى دامند، اگر بندگان صالح خدا، روى مرا با دعاها و لعنت ها، بسوزانند به جمع آنها پيوسته آرامش خود را باز يافته ، تجديد قوى مى كنم .
اى پيامبر خدا اميد و پناه و قوت كمر زنها هستند؛ آنها دامها و تيرها و نور چشمان منند؛ پدرم فداى آنها باد اگر آنها نبودند من توانائى آن را نداشتم ، كوچكترين آدمى را فريب دهم ، نيروى قوى و مايه پيروزى من آنهايند؛ هرگاه ارتش خود را به سوى علماء، زهاد و عباد اعزام كرده ، از آنها شكست مى خورم زنها را به ياد مى آورم ، جانم راحت ، غضبم ساكن ، خاطرم آرام مى گيرد، چشمانم روشن ، غمگينى ام برطرف مى گردد؛ كمرم را با آنها محكم مى كنم لولا هن من نسل آدم لسجدتهن فهن سيداتى و على عنقى سكناهن و على ماهن ماشتهت امراة من حيالتى حاجة الا كنت اسعى براسى دون رجلى فى اسعافها بحاجتها لانهن رجائى و ظهرى و عصمتى مسندى و ثقتى و غوثى الخبر
اگر آنها از اولاد آدم نبودند بر آنها سجده مى كردم ، آنها بانوان و سروران منند؛ كول من جايگاه آنان و بر من است هر چه بر آنها است ؛ هر گاه زنى از ناحيه من حاجتى بخواهد براى برآؤ رده شدن آن ، با سر تكاپو مى كنم زيرا، آنها اميد، قدرت آبرو، پناهگاه مورد اعتماد و فرياد رس من هستند. تا آخر خبر.
فاءول ما اصيد به المؤ من من قبل النساء (588) اولين وسيله اى كه مومن را با آن شكار مى كنم خانمهاست . و گفته است ، النساء سهامى الى من رميته اصبته زنها تيرهاى منند به سوى هر كس نشانه روم به هدف مى زنم هيچ وقت آن تيرها به خطا نرفته است با آنها به مقصد و مقصود رسيده ام جانم فداى آنان باد.
البته توجه داشته باشيد، منظور شيطان از زنان تير و مردان هدف يا بر عكس ‍ آن ، يك مشت هوسبازان و منحرفانى هستند كه در هر عصر و زمانى ، با او همراهى كرده و به طور در بست در اختيار او قرار گرفته اند؛
نه زنان و مردانى كه با دامن و پاك زندگى كرده و خود را از انواع ناپاكى ها و آلاينده ها بدور داشته ، به هيچ قيمتى حاضر نيستند شرافت انسانى و اصالت خانوادگى خود را به باد دهند، آنانند كه نيروى افسانه اى شيطان را در وجود آنها كوچكترين اثرى ندارد، چون روزى كه به خاطر سجده نكردن به آدم سوگند ياد كرد نسل اين را از تو دور داشته و از راه راست منحرف كردم : لا عبادك منهم المخلصين مگر بندگان خالصت را،! يعنى من قدرت به انحراف كشاندن بندگان ناب تو را ندارم جالب اين است كه ، در روز قيامت همين شيطان پيروانان خود را با بيان و استدلال قوى محاكمه و محكوم خواهد كرد؛
و قال الشيطالما قضى الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لومو انفسكم و ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفررت بما اشركتمونى ، من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم (589) و شيطان ، هنگامى كه كار تمام شد، مى گويد: خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده باطل دادم و تخلف كردم . من بر شما تسلطى نداشتم ، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد؛ بنا بر اين ، مرا سرزنش نكنيد، خود را سرزنش كنيد. نه من فريادرس شما هستم ، و نه شما فرياد رس من . من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد بيزار و كافرم ! مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند!
خواهد گفت من كى و كجا با زور شماها را به سوى خود كشاندم اصلا كى مرا ديديد مگر عقل نداشتيد مگر به شما گفته نشده بود كه من دشمن آشكار شمايم خلاصه شيطان كه به حرفش گوش داده و او را شاد مى نمايند اظهار عجر انزجار مى كند و از بندگان خوب خدا خوشش نمى آيد ولى چون دشمن قسم خورده اولاد آدم است ، تا آخرين سنگر، با آنها خواهد جنگيد خواه زن باشد يا مرد، بنا بر اين نبايد لبه تيغ را به سوى بانوان نشانه رفت ، چون هر گروه در برابر فرمان خدا يكسانند.
در يك كلام ، همين بانوانند كه مردان شايسته عالم (انبياء اولياء شخصيتهاى برجسته جهان ، انسانهاى لايق و كامل ) را در دامن خود پرورانده ، به معراج مى فرسستند!
درست است كه بانوان از نظر جنسيت و طبيعت ، داراى روح لطيف ، و آسيب پذير هستند، و چون در زمان خلقت ، از زيادى گل آدم آفريده شده اند، در واقع مكمل وجود آقايان و مورد توجه آنهايند، بدينجهت شيطان نيز تلاش مى كند بيشترين نيروى خود را متوجه بانوان ساخته تا به وسيله آنها در وجود مردان اثر گذارد!
اما اين دليل نمى شود كه بانوان مورد نكوهش قرار گيرند، چون از مردان هم كم نداريم كسانى را كه در برابر آنها، تاثيرپذير و از هيچ گونه كارهاى زشت و رسوا كننده فروگذار نيستند
پس معيار انسانيت و شخصيت ، اصالت و نجابت و پارسائى هر دو گروه است ؛ نه جنسيت و شكل و شمائل آنها، چون هر دو جنس ذاتا پاك آفريده شده اند، فقط اعمال عارضى و انتخابى ، آنهاست كه عيارها را مشخص و ارزشها را تعيين مى كند.
از خدا مى خواهيم ، ما را از شرور نفسها شيطانها، و انسانهاى شيطان صفت نگهدارد آمين .
بخش 6 : آب درمانى 
از زمانهاى دور براى بعضى از بيماريها با آب معالجه مى كردند و از مزاياى آن بهره مند مى شدند.
امروز نيز، آب ، رفته رفته جايگاه واقعى خود را باز مى يابد. هر چه زمان پيش برود، و علم ، روز به روز ترقى مى كند، اهميت درمانى آب بيشتر كشف مى گردد. زيرا آفريننده آب با يك جمله كوتاه وجعلنا من الماء كل شيى ء حى يعنى : از آب همه چيز را زنده كرديم اهميت وجودى و ارزش درمانى آن را بيان كرده است ؛ و كتاب هايى ولو در حجم كوچك درباره آب درمانى نوشته شده اس كه از جمله آنها كتاب آب درمانى دكتر الكسى سوفورين روسى است كه ، روزه گرفتن با روش نوين را، چهل روز نوشيدن آب بدون خوردن كمترين غذا براى درمان بيمارى ها، و معالجه امراض مختلف ، ارائه داده است (590) خود ادعا مى كند كه ، روى بدن و معالجه امراض مختلف ارائه داده است خود او ادعا مى كند كه ، روى بدن خود آزمايش كرده ، با گرفتن نتيجه مثبت ، جوانى خود را بازيافته است . حتى در سن 66 سالگى موهاى سفيد سر طاسش ، پر پشت و مشكى شده است .
بنابر اين در زمان ، نه چندان دور خيلى از امراض صعب العلاج با آب ، معالجه و درمان خواهد شد. در اين باره دين آسمانى اسلام نيز، براى درمان دردها با آب ، اهميت بيشترى داده است ، در ميان آبها هم به چند نوع آن ؛ بهاء زيادى قائل شده است . كه خلاصه آن را در زير مطالعه فرماييد!
سرآمد آبها  
1. آب باران  
اميرمؤ منان مى فرمايد:
الف . اشربوا ماءالسماء فانه يطهر البدن و يدفع الاسقام (591)
آب آسمان بنوشيد! باران بدن را پاك ، بيمارى ها و رنجورى ها را دفع مى نمايد براى تاكيد فرمايش خود، آيه 11 سوره انفال را تلاوت نمود.
ب . حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه ، شخصى ناراحتى جسمى داشت به اميرمؤ منان عليه السلام شكايت كرد و طلب درمان نمود فرمود: از خانمت يك درهم بابت مهريه اش بگير و با آن عسل بخر و آن را با آب آسمان مخلوط كن و بخور و آن مرد اين دستور را اجراء كرد و شفا يافت عرض كرد: اى اميرمومنان راجع به اين نوع درمان از پيغمبر خدا چيزى شنيده اى ؟ فرمود: نه .
اما شنيدم در قرآن خوانده ام خدا مى فرمايد: اگر خانمهايتان با طيب نفس ‍ از مهريه شان به شما چيزى ببخشند آنرا بخوريد، گوارا و نوش جان باد (592) و فرمود: از شكمهاى زنبوران عسل ، نوشيدنى هاى رنگارنگ ، بيرون مى آيد كه در آن براى مردم شفا است (593)
و باز فرموده : از آسمان آب پاك نازل كرديم (594) بعد از اين وعده ها كه خلافى در آن نيست ، هنيئاومريئا با فيه شفاءللناس با ماءمباركا جمع شد و اميد شفاء آمد (595)
2. آب نيسان :  
قسمتى از آب آسمان با خواص بسيار در فصل احاديث باران بخش 3 گذشت
3. آب ناودان كعبه :  
آن هم جزئى از آب آسمان است كه از پشت بام خانه كعبه سرازير مى شود دو تقدس بيشترى مى يابد.
الف . و ماء الميزاب يشفى المريض (596) آب ناودان كعبه ، بيمار را شفا مى دهد
ب . كلينى با سند خود از شخصى به نام صارم يا مصادف روايت مى كند كه يك نفر از برادران ما در مكه سخت مريض شد، به طوريكه به سر حد مرگ رسيد، در راه اباعبدالله ، عليه السلام را ملاقات كرديم فرمود: اى صارم ! فلانى چه كرد؟ عرض كردم فدايت گردم در حال مرگ تركش كردم ، فرمود: آگاه باش اگر من به جاى شما بودم از آب ناودان كعبه به او مى نوشانيدم .
برگشتم ، هر چه جستيم آب ناودان پيش كسى پيدا نكرديم ، در حال نوميدى بوديم ، ناگهان ابرى در آسمان بالا آمد و رعد و برق زد و باران آمد، به يك نفر كه در مسجد بود يك درهم داد و ظرف او را گرفتم از آب ميزاب گرفته به سوى بيمار آمدم و به او نوشانيدم ، هنوز از نزد او بيرون نيامده بودم ، مقدارى سويق (آرد گندم بريان ) خورد و حال او به جا آمد و بهبودى برايش ‍ حاصل شد. (597)
4. آب زمزم :  
الف . عن الصادق عليه السلام : ماء زمزم شفاء من كل داء و امان من كل خوف و فى حديث آخر: شفاء لما شرب له (598)
امام صادق عليه السلام فرمود: آب زمزم براى هر بيمارى ، شفا و از هر گونه ترسى امان است در حديث ديگر فرمود: براى هر دردى كه نوشيده شود شفاء و دواست ، دارد، مگر آب زمزم ، كه آب آن تب بر بوده ، سر درد را تسكين مى دهد. و نگاه كردن به آب زمزم چشمها را جلا مى دهد.
و هر كسى كه به خاطر شفا از آب آن بنوشد شفا يابد، اگر گرسنه بخورد، سير شود
(599)
فضيلت آب زمزم در بخش تعريف آبها خواهد آمد.
پس آب درمانى يك اصل است كه در اين بخش به تعدادى از آن اشاره خواهيم كرد.
يكى از بزرگان اصحاب مى گويد: نزد امام صادق عليه السلام نشسته بوديم ، پير مردى گفت : من مرضى دارم كه نبيذ نوعى شراب مى نوشم تا تسكين ، يابد، فرمود: ما يمنعك من الماء الذى جعل الله منه كل شى ء حى
تو را چه مى شود از آبى كه خداوند زندگى همه چيز را در او قرار داده است ، استفاده نمى كنى ؟
عرض كرد: با من نمى سازد، فرمود: پس چه مانع دارى از عسل كه خداوند فرمود: فيه شفاءللناس گفت : پيدا نمى كنم ، فرمود: چه مانع دارى از شيرى كه گوشت و استخوان بدنت از آن محكم شده است ، گفت : با من نمى سازد، امام صادق عليه السلام فرمود: آيا مى خواهى من به تو امر كنم كه شراب بخورى ، لا والله لاآمرك نه به خدا قسم امر نمى كنم ، (اجازه نمى دهم ) (600)
به توضيحات و مطالب مندرج در فصل 9 درمان بواسير، همين بخش توجه كنيد!
1: درمان تب با آب  
براى تسكين تب و رفع آن ، از آب استفاده مى كنند، پاهاى بيمار را توى ظرف آب ولرم مى گذارند، و با خيس كردن پارچه و گذاشتن آن روى پيشانى و يا شكم شخص تب دار، درجه حرارت تب را كاهش مى دهند. اين معالجه تجربه شده و به اثبات رسيده ، و در روايات نيز در اين باره تاكيد شده است ، به چند نمونه از آن توجه فرمائيد: 1. محمد بن مسلم ، قال سمعت اباعبدالله عليه السلام : يقول ما وجدناللحمى مثل الماء البارد و الدعا (601) محمد بن مسلم گويد: شنيم اباعبدالله عليه السلام مى فرمود: براى تب دار، درمانى مانند آب سرد و دعا، پيدا نكرديم .
2. اميرمومنان عليه السلام فرمود: صبوا على المحموم الماء البارد فانه يطفى ء حرها (602) بر تب دار آب سرد بريزيد، آب حرارت تب را خاموش مى كند.
3. محمد بن مسلم از ابى عبدالله از پدران بزرگوارش عليه السلام نقل مى كند كه : اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: اكسرواحر الحمى بالبنفسج و الماءالبارد ، فان حرها من فيه جهنم (603) حرارت تب را با بنفشه و آب سرد بشكنيد، بدرستى كه حرارت تب از دهانه جهنم است
4. مفضل بن عمر عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ذكر له الحمى فقال انا اهل بيت لا نتداوى الا بافضة المارد البارد، يصب علينا و اكل التفاح (604) مفضل بن عمر گويد: در خدمت ابى عبدالله عليه السلام صحبتى از تب به ميان آمد، فرمود: ما اهل بيت مداوا نمى كنيم ، مگر با ريختن آب سرد به خود، و با خوردن سيب .
5. على بن حمزه گويد: به ابى ابراهيم عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ! اگر اجازه مى فرماييد، حديثى را از ابى بصير كه از جد بزرگوارت نقل مى كرد، برايت بگويم . جد بزرگوارت هر وقت تب داشت از آب سرد كمك مى گرفت دو لباس خيس مى كرد و مى پوشيد، در ميان اين دو لباس صدايش ‍ بلند مى شد، به طورى كه هر كس دم در بود مى شنيد، مى گفت : يا فاطمة بنت محمد فرمود: راست گفتى عرض كردم فدايت شوم ! چه داويى براى تب دار، تجويز مى كنيد؟
فقال ما وجدنا لها عند نادواء الا الاعداء و الماء البارد (605) نزد ما براى تب دوايى جز دعا و آب سرد، پيدا نكرديم .
6. عن النبى عليه السلام قال : الحمى من فيح جهنم فطفئوها بالماء كان اذا وعك دعا بماء فادخل فيه يده (606) رسول خدا فرمود: تب از شدت غليان جهنم است ، پس آنرا را با آب خاموش كنيد. خود آن حضرت هر وقت تب داشت آب مى خواست ، دستش را به آن فرو مى برد .
البته تعبير به غليان جهنم يا معنا و مقصود بخصوصى دارد كه ، براى ما معلوم نيست . يا با اين تعبير مى خواست شدت ناراحتى از تب را بيان نمايد، و يا اينكه براى فهماندن مطلب به مردم آن زمان ، با اين عبارتها حرف مى زده است ،
7. عن سماعة قال سالت اباعبدالله عليه السلام : عن مريض اشتهى التفاح و لقد نهى عنه ان ياكله فقال اطعموا محموميكم التفاح فما من شى ء انفع من التفاح (607)
سماعة گويد: از اباعبدالله عليه السلام پرسيدم : از مريضى كه اشتهاى سيب دارد ولى از خوردن آن نهى شده است ، فرمود: به تب دارهاتان سيب بخورانيد، هيچ چيزى نافع تر از سيب نيست .
8. محمد بن ابراهيم جعفى گويد: پدرم به من گفت : به امام صادق عليه السلام وارد شدم فرمود: چه شده ترا رنگ پريده مى بينم عرض ‍ كردم : تب گرفته ام ، فرمود: تو را چه مانع شده از مبارك پر بركت ؟ قند و شكر را بكوب و با آب مخلوط كن ، صبح و شام از آن بخور
اين كار را كردم خوب شدم ، ديگر تبم برنگشت . (608)
9. در ضمن روايتى مى فرمايد: والسكر بالماء البارد جيد للمرض و السكر يزيل البلغم شكر، با آب سرد براى مريض خوب است ، شكر بلغم را از بين مى برد در روايت بالا نامى از سيب برده شد در اين باره به روايات ذيل توجه فرمائيد. امام رضا عليه السلام فرمود: التفاح نافع من خصال : من السحر والسم واللمم و ممايعرض من الامراض والبلغم العارض وليس ‍ من شى ء اسرع منفعة منه سيب در جلوگيرى از چند خصلت منفعت دارد از سحر و زهر و جنون سبك و از بلغم و بيماريهائى كه پيش مى آيد. زياد قندى گويد: با برادرم سيف وارد مدينه شديم مردم گرفتار رعاف يا خون دماغ بودند، به طورى كه در مدت دو روز از پا در مى آمدند به منزل برگشتم ديديم برادرم نيز گرفتار شده است . جريان را به اطلاع امام صادق عليه السلام رساندم فرمود به او سيب بخوران . فاطمه فبرى ء خوراندم شفا يافت . شخصى بنام سليمان در ستويه گويد: به خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم سيب سبز در جلويش بود فرمود ديشب تب و لرز شديد داشتم اين را آوردند، با خوردن آن حرارتم را خاموش كنم . (609)
2: درمان ضعف معده با آب  
1. محمد بن عمرو بن ابراهيم قال : سالت اباجعفر عليه السلام و شكوت اليه ضعف مدتى فقال : اشرب الحزاء (610) بالماء البارد: ففعلت فوجدت منه ما احب (611)
محمد بن عمرو گويد: به امام باقر عليه السلام ضعف معده ام را شكايت كرده و از درمان آن سوال نمودم . فرمود: حزاء را با آب سرد بنوش ! اين دستورالعمل را اجرا كردم آن چه را كه دوست داشتيم ، پيدا كردم . يعنى بهبودى يافتم .
روى عن ابى عبدالله عليه السلام : ان الحزاء جيد للمعدة بماء بارد (612)
از امام صادق عليه السلام روايت است كه : حزاء با آب سرد براى معده خوب است
(درمان معده با آب مخلوط به حزاء بهتر است )
با تجربه ثابت شده است نوشيدن آب سالم براى درمان معده مفيد و ترشى معده را از بين مى برد.
روزهائى كه مشغول تاليف اين كتاب بودم ، رسانه هاى گروهى پخش كردند، مجلات و روزنامه ها هم نوشتند، يك نفر از پزشكان متخصص ايرانى ، در آمريكا ترشى معده را با آب معالجه مى كند.
3: هضم غذا با نوشيدن آب  
در طول خوردن غذا، نوشيدن آب را مضر مى دانند چنانچه در فصل 6 بخش 4 گذشت و اما بعد از خوردن اگر غذا چربى دار باشد، باز مضر است .
فصل 4 بخش 4 و اگر از روى غذا بدون چربى بنوشند مجاز دانسته اند چون به هضم غذا كمك مى كند، به فصل 5 بخش 4 مراجعه فرماييد!
1. عن الصادق عليه السلام : الماءالبارد يطفى الحرارة و يسكن الصفراء و يذيب الطعام فى المعدة و يذهب بالحمى (613)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آب سرد، حرارت را خاموش ، صفرا را ساكن و غذا را در معده ذوب مى كند، و تب را مى برد.
4: دندانها را سرد و گرم نكنيد  
با تجربه ثابت شده است ، كه در اثر نوشيدنى هاى سرد و گرم ، به دندانها و به عصبهاى دندان ضرر مى رسد. و شرب الماء البارد عقيب الشى ء الحار و الحلاوة يذهب بالاسنان (614) نوشيدن آب سرد، پشت سر چيز گرم ، و شيرينى جات دندانه را از بين مى برد معلوم است ، شيرينى جات نيز به دندانها مضر است بايد از مصرف آن خوددارى و يا بلافاصله دندانها را مسواك زد، تا اثر شيرينى ، از بين برود،.
5: دو چيز شفابخش  
عن الرضا عليه السلام عن ابائه عليه السلام عن على بن الحسين عليه السلام قال : شيئان ما دخلا جوفا الا اصلحاه الرمان و الماء الفاتر (615) امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از على بن حسين عليه السلام روايت كرده اند: دو چيز است به هر شكمى داخل شود آنرا اصطلاح مى كنند آن دو، اءنار و آب زلال است ، انار، يكى از نعمت هاى بزرگ خداوندى است كه در اخبار و احاديث تعريف زيادى از او، وارد شده و از ميوه هاى درمانى مهم به شمار آمده است . اميرمومنان عليه السلام فرمود: كلوالرمان بشحمه ، فانه ، دباغ المعدة ، و ما من حبة استقرت فى معدة امرى ء مسلم الا انارتها ونفت الشيطان والوسوسة عنها، اربعين صباحا (616) انار را با پيه آن بخوريد چون معده را نرم كرده و ناراحتى هاى آن را از بين مى برد. اگر يك دانه از انار در شكم مرد مسلمانى جا گيرد، چهل روز آن را نورانى كرده ، و وسوسه شيطان را از او دور مى سازد. امام صادق عليه السلام فرمود اميرمومنان عليه السلام هر وقت انار مى خورد، دستمالى زير آن پهن مى كرد، از علت آن سوال كردند؟ فرمود: ان فيه حبات من الجنة در انار دانه هاى از بهشت هست عرض كردند، يهود و نصارى و غير آنها هم از آن مى خورند ؟ فرمود: هنگامى كه آنها خواستند انار بخورند، خداوند ملكى مى فرستند دانه هاى بهشتى را از آن بر مى دارد كه موفق به خوردن آن نمى شود (617) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انار و سرور ميوه ها است هر كس از آن بخورد چهل روز شيطان را عصبانى كرده است . مكارم ص 171
6: درمان دردها با آب و تربت حسينى عليه السلام  
1. عن ذريع قال : جاء رجل الى اءبى عبدالله عليه السلام فشكى اليه ان بعض مواليه اصابه الداء الخبيث فامره ان ياخذ طين الحير بماءالطير فيشر به قال ففعل ذلك فبرى ء (618)
ذريع گويد: مردى پيش امام صادق عليه السلام آمده ، از مرض ‍ داءالخبيث كه به بعضى از غلامامانش رسيده بود شكايت كرد، فرمود: از گل حائر گرفته با آب باران مخلوط كند و بياشامد. اين را انجام داد و بهبودى خود را به دست آورد.
2. و عنه قال انه قال : ما من شى ء انفع للداء الخبيث من طين الحير قلت : يا بن رسول الله ! كيف ناخذه ؟ قال : تشربه بماء المطر و تطلى به موضع الاثر فانه نافع مجرب ان شاءالله تعالى (619)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هيچ چيز براى داءالخبيث از گل حائر نافع تر نيست گفتم اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله ! گل حائر را چگونه به دست بياوريم ، فرمود: آب باران را با آن مخلوط مى كنى و به محل درد مى مالى نافع و مجرب است ، ان شاءالله تعالى .
علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه مى فرمايد: شايد مراد از (داءالخبيث جذام و برص و از طين الحير گل حائر حسينى باشد (620)
3. بعضى از اصحاب ما گفت : زنى مقدارى نخ كلاف به من داد و گفت آن را در مكه براى دوختن پوشش كعبه به خادمان حرم بدهم ولى من خوشم نيامد آنرا به پرده داران دهم ، در حالى كه مى شناختمشان ، وقتى كه به مدينه رفتم ، خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم جريان را به اطلاع رساندم ، فرمود: به آن عزل يعنى كلاف نخ را بفروش به پول آن ، عسل و زعفران بخر و از تربيت حسينى بگير با آب باران مخلوط كن ، آن عسل و زعفران و را نيز در محل آن مخلوط ساز، آن را در ميان شيعيان تقسيم كن ، تا بيماران خود را با آن مداوا كنند. (621)
احاديث زيادى درباره تربت حسينى و استشفاء از آن وارد شده است ، مجرب و منفعت آن بدون شبهه مى باشد.
داستانهاى زيادى نيز در اين مورد نقل شده حتى بعضى ها كه منكر آن شده بودند، به عنوان انكار و تحقير مقدارى از تربت را به دبر خود وارد كرده بلافاصله تمام امعاء و احشاء آن بيرون ريخته و مرده است ، طالبين به كتابهاى مربوطه مراجعه نمايند.
7: درمان با آب و شكر  
يحيى بن بشير النبال قال : قال ابوعبدالله : لابى : يا بشير! باى شى ء تداوون مرضاكم قال بهذه الادوية المرار فقال : لا اذا مرض احدكم فخذ السكر الابيض فدقه فصب عليه الماء البارد، فاسقه اياه فان الذى جعل الشفاء فى المرارة قادر ان يجعله فى الحلاوه (622) يحيى بن بشير نبال گفت : ابوعبدالله عليه السلام گفت : از پدرم پرسيد: با چه چيزى بيمارانتان را مداوا مى كنيد؟ عرض كرد: با اين داروهاى تلخ ، فرمود: نه اين كار را نكنيد هر وقت كسى از شماها مريض دهيد تا بنوشد، خدايى كه شفا را در تلخها قرار داده قادر است در شيرين ها نيز قرار دهد.
2. در فقه الرضا عليه السلام مى فرمايد: شكر، به همه چيز نافع است ، به هيچ چيز ضرر نمى رساند، همينطور است آب جوش (623)
روايت به من رسيده است كه : آب سرد حرارت را خاموش و صفرا را ساكن مى كند، غذا را هضم كرده ، آن چه كه در ته معده مانده است ذوب مى كند و تب را مى برد (624) گفته شد درده را نمى برد مگر دعا، صدقه ، آب سرد، با نوشيدن يا با ريختن بريدن و پا. (625) در فصل سه همين بخش در اين باره حديث چند گذشت .
8: درمان خشگيت  
يبوست شكم در اثر بعضى از خوردنيها، آشاميدنى ها و تب و امراض ‍ مختلف پيش مى آيد براى رفع آن نيز از ميوه ها مانند هلو، انجير، هلو، زرد آلو، و روغنها زيتون و كرچك و جز آنها استفاده مى كنند.
در روايت ذيل دستورالعمل به خصوصى داده شده است .
محمد بن الحسين شمون قال كتب الى ابى الحسين عليه السلام ان بعض ‍ اصحابنا يشكو البخر فكتب اليه كل التمر البرنى
فكتب اليه آخر يشكو يبسا فكتب اليه ، كل التمر البرنى على الريق و اشرب عليه الماء ففعل فسمن و غلبت عليه الرطوبه فكتب اليه يشكو ذلك فكتب : اليه كل التمر البرنى على الريق و لا تشرب عليه الماء فاعتدل
(626)
محمد بن حسن شمون گويد: به ابى الحسين عليه السلام نوشتم ، بعضى از اصحاب ما از شدت بخار رطوبت شكايت دارد.
حضرت به او نوشت : خرماى برنى بخور شخص ديگرى به حضرت از يبوست شكايت كرد، حضرت به او نوشت : صبح ناشتا، خرماى برنى بخور و بر روى آن آب بنوش
اين كار را انجام داد و چاق شد و رطوبت بر او غلبه كرد، دوباره به حضرت شكايت كرد، حضرت در جواب نوشت : تمربرنى را ناشتا بخور ولى از روى آن آب ننوش ، او به دستور، عمل كرد وضع بدنى اش به حال اعتدال بازگشت .
9: درمان بواسير  
و قال عليه السلام : الاستنجاء بالماء البارد يقطع البواسير (627)
فرمود: استنجاء كردن يعنى شستن خود با آب سرد بواسير را قطع مى كند علامه مجلسى از كتاب العقائد شيخ صدوق نقل كرده است : اعتقاد ما در رابطه با اخبار وارده در رابطه با طب چند وجه است :
1. رواياتى است كه در هواى مكه و مدينه وارد شده است ، و جايز نيست استعمال آن در سائر هواها
2. رواياتى كه عالم يعنى : امام عليه السلام از طبع سوال كننده اطالع داشت ، مطابق طبع او دستور داده شده است چون امام به طبيعت او آشناتر است ؛ پس به كار گرفتن آن در طبايع ديگر مجاز نمى باشد.
3. بعض روايات هست كه مخالفين در كتب اخبار ما تدليس كرده است ، تا مذهب تشيع را در پيش مردم ، قبيح جلوه دهند.
4. رواياتى است كه ناقل در نقل آن سهو كرده است .
5. بعضى ، رواياتى است كه راوى قسمتى را حفظ كرده و بعضى از آنرا فراموش كرده است ، مثلا درباره ، عسل روايت شده است ، كه شفاى هر درد است ، صحيح است ، اما هر دردى كه از سردى مى آيد، يعنى براى سرد مزاجها شفا است .
يا روايتى كه درباره استنجاء با آب سرد براى بيماران بواسير، آمده است كه قطع مى كند، در صورتى است كه بواسيرش از حرارت بوجود آمده باشد.
يا درباره بادمجان ، روايت شده است كه از بعضى امراض شفاء است ، براى كسى است كه در وقت رسيدن رطب ، رطب مى خورد نه در ساير اوقات .
پس دواهاى صحيح ائمه عليه السلام دعاها و روايات و سوره هاى قرآن است ، كه با سندهاى قوى و راههاى صحيح وارد شده باشد. (628)
شيخ مفيد نيز در اين مورد نظريه اى دارد، خلاصه آن اين است :
طب صحيح است و دانستن آن ثابت ، راه دانستن آن وحى است ، علماء آن را از انبياء گرفته اند؛ چون راهى براى دانستن درد نيست مگر با شنيدن و دانستن دواى آن نيز با تجربه است .
در بعض شهرها دوا، براى دردى سودمند ولى در شهر ديگر ملك است ، پس هر دوايى را در هر شهرى نمى توان استعمال كرد. (629)
پس رواياتى كه در رطب ائمه هدى عليه السلام وارد شده است ؛
اگر از نظر سند اشكال فنى نداشته باشد با دقت و احتياط به كار گرفت ؛ مخصوصا در زمان ما و در عصر فضا كه علم طب از هر جهت پيشرفت چشمگير و ترقى عجيب كرده است ، خيلى از ناممكن هاى و اعصار گذشته را ممكن ساخته است ، تا سر حد امكان از متخصصين فن استفاده كرده و زير نظر آنان قرا گرفته شود.
در اين جا سوالاتى پيش آمد، پس نوشتن و درج كردن اين اخبار و احاديث مربوط به طب چه سودى دارد؟
مى توان پاسخ را با چند وجه ذيل ارائه داد.
1. براى حفظ ارزشهاى دينى و مذهبى است ،
2. اكثر روايات با علم پزشكى روز تطبيق مى كند، همه آنها كه بر خلاف علم روز نيست تا همه آن نيز كنار گذاشته شود؛
3. ممكن است در لا به لاى روايات مطالبى وجود داشته باشد، هم از درك آن عاجز باشيم و هم گذشت زمان آنرا تفسير نمايد.
4. گروهى خود را در عمل به اين احاديث مقيد ساخته اند، براى اينكه با روح قوى و ايمان محكم به كار مى گيرند، نتيجه مثبت به دست مى آورند، چون معتقدند سرچشمه آنها از عال السر و الخفيات است ، در عين مداوا توسلى هم دارند، با اين حال موفق هم مى شوند؛
5. اگر قرار باشد اين نوع اخبار و احاديث را كنار بگذاريم ، بايد همه كتابهاى قديم پزشكى را از گردونه خارج سازيم و به دست فراموشى بسپاريم ، در حالى كه اين رفتار به هيچ وجه صحيح نيست ، چون علاوه بر اينكه علم پزشكى نوين بر پايه طب قدمى پايه گذارى شده است ، مى بينم كه در كشورهاى مترقى جهان ، ارزشها و افتخارات جامعه خودشان را در موزه ها و اماكن مهم و ساختمانهاى محكم نگهدارى مى كنند، دست نخورده ، و به طرز صحيح در نگهدارى آن همت مى ورزند.
خلاصه : علم پزشكى جديد علم طب قديم را به طور كلى ابطال نمى كنند؛ بله به صورت كلاسيك رو به كمال مى رود؛ پس همه اين احاديث نيز بايد دست نخورده و بدون تصرف باقى بماند و مورد استفاده قرار گيرد.

 

next page

fehrest page

back page