3: عرش خدا بر آب بود
قال الله تبارك و
تعالى : و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة
ايام و كان عرشه على المائ ليبلوكم ايكم احسن عملا
(116) او كسى است كه آسمانها و
زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد، و عرش حكومت او، بر آب قرار
داشت به خاطر اين آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان شايسته
تر و بهتر است .
براى فهم آيه مباركه از ذكر چند مطلب ناگزيريم :
الف - عرش را چند گونه معنا كرده اند: 1- علم 2 - دين 3 - ملك 4 - سقف
يا شى ء سقف دار 5 - قدرت 6 - مجموعه جهان هستى 7 - صفات كماليه و
جلاليه خدا 8 - جسم بزرگ محيط بر تمامى موجودات . (كه در روايات آمده
است اگر بزرگى تمام زمين و آسمانها را با بزرگى
كرسى مقايسه كنيم ، مانند حلقه انگشتر در بيابان بى پايان است .
و همچنين اگر بزرگى كرسى را با عظمت عرش
مقايسه كنيم ، مانند حلقه انگشترى در فلات است )
(117) 9- دل انبياء و اوصياء و مومنين كامل (چون دل
آنان قرارگاه محبت و معرفت الهى است ، چنانچه روايت شده است كه :
قلب المومن عرش الرحمن
(118) دل مومن عرش خداى رحمن است
در حديث قدسى مى فرمايد: لم يسعنى سمائى و ارضيى
و وسعنى قلب عبدى المومن
(119) زمين و آسمانم ظرفيت مرا
نداشت در حالى كه قلب بنده مومنم مرا جا داد. 10. بنا: ابومسلم
گفته است ، هر بناء را عرش گويند و بانى
را عارش ، چنانچه در قرآن فرمود: و مما يعرشون
(120) و از آن چيزهائى كه بنا نمايند.
ب - ماء را نيز چند گونه معنا كرده اند:
1- منى يا نطفه ؛
2 - آب به معنى لغوى كه هر وقت گفته شود ذهن به آن تبادر كند؛
3 - هر شى ء مايع و روان حتى فلزات مايع و امثال آن .
معنى اول برگرفته شده از آيه مباركه الم نخلقكم
من ماء مهين
(121)
آيا شما را از آب بى ارزش نيافريديم و امثال آن
.
معنى دوم از آيه مباركه
اخرج منها ماءها و مرعاها
(122) از زمين ، آب و چراگاهش را بيرون آورد؟ و
افرايتم الماء الذى تشربون آيا آبى كه مى
خوريد دقت كرده ايد و مانند آن ، گرفته شده است .
معنى سوم را در تفسير نمونه ، ج 20، ص 228، آورده است .
ج - ستة ايام : را هم به معناى ظاهرى آن كه شش
روز باشد و هم به معناى دوران
گرفته اند، يعنى در شش دوران ، چنانچه در حديث نيز آمده است
الدهر يومان يوم لك و يم عليك
(123)
روزگار دو روز است ، روزى به نفع تو و روزى به ضرر توست ،
الدهر يوم لك و يوم عليك فاصبر
(124) روزگار يك روز به نفع تو،
و روز ديگر به ضرر تو است صبر كن .
يا مى گويند: عمر دو روز است ، به هر صورت مى گذرد، خوب يا بد و امثال
اين تعبيرات كه در ميان عامه مردم متداول است .
پس خداى تبارك و تعالى كه مى فرمايد: و كان عرشه
على الماء عرش خدا بر آب بود يعنى علم و دين خود را بر آب
قرار داد چنانچه علامه مجلسى مى فرمايد ظاهره ان
الله سبحانه اعطى الماء حالتا صار قابلا لحمل دينه و علمه
خداوند بر آب حالتى بخشيده كه شايسته ترين مخلوق براى حمل دين و علمش
شد.
(125) يا چون اولنى مخلوق آب است ، خداوند آنرا شايسته
دين قرار داد كه ، مردان و كسانى از او به وجود آيد، تا حامل علم و دين
او شوند، گويى علم و دينش را بر آنان بار كرد؛
(126) يا قدرت و بناى جهان هستى را بر آب قرار داد.
يا صفات كماليه و جلاليه اش را بر آب مستقر كرد. و معانى ديگرى كه براى
عرش ذكر شده است ، مى توان با معانى ديگر آب تطبيق نمود؛
مثلا: اگر معنى سوم ماء را بگيريم و بر
همه مواد مذاب و روان تعميم دهيم ، مى گوئيم . خداوند در آغاز آفرينش ،
جهان هستى را به صورت مواد مذاب و يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل
مواد مذاب و مايع را داشت آفريد و پس از آن قدرت خالقيت خود را بر اين
مواد قرار داده و روى آن پياده كرد، بدين صورت كه در اثر حركات شديد و
بهم خوردن اين توده آبگينه عظيمى رخ داد،
كه قسمتهائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شده و اين اتصال و بهم
پيوستگى به انفصال و جدائى گرائيد، و كواكب و سيارات و منظومه هاى بى
شمارى ، يكى پس از ديگرى تشكيل يافت .
بنا بر اين ، جهان هستى و پايه هاى سرير قدرت خدا نخست بر اين ماده
عظيم آبگونه قرار داشت ، و شروع به ايجاد مخلوقات مادى و جسمى نمود.
شايد معناى آيه مباركه اولم يرى الذين كفرو ان
السماوات والارض كانتا رتقا ففتقانا هما و جعلنا من الماء كل شى ء حى
(127) آيا آنان كه خدا را انكار
مى كنند، با چشم علم و دانش ، اين حقيقت را نه ديدند كه آسمانها و زمين
به هم پيوسته بود سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را
از آب آفريدم . ناظر بر اين معنى باشد.
البته اين نظريه ، تا اندازه اى با علم روز تطبيق مى كند. و مورد قبول
گروهى از دانشمندان قرار گرفته است ؛ اما ظهور آيه را در معنى معمول آن
نگهداريم و با توضيحات راسخين در علم ائمه عليه
السلام تطبيق دهيم و با معانى صادره از اهل بيت وحى معنا كنيم ،
دلچسب تر و به صحت مقرون تر است ،
چون قرآن براى يك زمان و يا يك عصرى نازل نشده است ، همانطور كه در
مقدمه كتاب اشاره گرديد. ما هر چه بيشتر از منبع وحى استفاده كنيم
تفسير علمى كلمات دقيقتر و عميقتر خواهد بود.
شايد در زمانهاى نزديك يا دور كلمه ماء
در معنى حقيقى خود ظهور كرده و به اثبات برسد، همانطور كه امروز آنرا
به مواد مذاب و يا توده هاى فشرده گاز تفسير مى كنند كه موقع نزول قرآن
از اين نظريه و تفسير خبرى نبود.
پس ماء را به همان معناى ظاهرى و متبادرى
خود مى گيريم ، تا با لحن آيه و روايات جور درآيد. و با اخبارى كه در
باب آفرينش آسمانها و زمين خواهد آمد، تطبيق نمايد و اسرار آن كشف
گردد. بنابر اين كلمه : و كان عرشه على الماء
را به هر معنى كه بگيريم عرش خود را بر اين موجود صورت پذير يعنى آب ،
قرار داد، و تمام موجودات جسمى و مرئى را از آن آفريد.
چند روايت
1 - در اصول كافى و توحيد صدوق يكى از اصحاب امام صادق عليه
السلام به نام داود رقى مى گويد: از امام صادق عليه السلام معناى
و كان عرشه على الماء را سوال كردم ،
فرمود: چه مى گويند (يعنى مفسرين عامه ) عرض
كردم مى گويند: عرش بر آب قرار داشت و خداوند روى آن مستقر بود! فرمود:
دروغ مى گويند هر كسى اين گمان را كرده خدا را محمول ، و به صفت مخلوق
وصف كرده است .
لازمه اين نظريه اين است : آن چيزى كه خدا را حمل كرده ، قويتر از او
بوده است . عرض كردم : فدايت گردم ، پس معناى آيه را براى من بيان
فرما.
فرمود: ان الله حمل دينه و عمله الماء قبل ان
تكون ارض او سماء او جن او انس او شمس او قمر. خداوند علم و دين
خود را پيش از وجود زمين و آسمان و يا جن و يا انس و يا خورشيد و ماه ،
بر آب بار كرد، سپس ايجاد خلق را اراده نمود، آنها را در برابر خود
پاشيد و به آنها گفت : من ربكم خداى شما كيست ؟
اولين جواب دهنده گان رسول خدا و اميرمؤ منان و ائمه معصومين عليه
السلام بودند؛ گفتند: انت ربنا خداى ما توئى
فحملهم العلم و الدين
علم و دين را بر آنها بار كرد و به ملائكه
فرمود: هولآء حملة دينى و علمى و امنائى فى خلقى و هم المسئولون
اينان حاملان علم و دين من و امينان من در ميان خلق منند و آنهايند
مسئولين ....
(128)
2 - در تفسير فرات روايت مفصلى هست كه مورد حاجت از آنرا در ذيل مى
آوريم امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد: با پدرم على بن ابيطالب
عليه السلام نزد عمر بن خطاب بوديم و كعب احبار (كسى كه تورات و
كتابهاى پيغمبران گذشته را خوانده بود ) هم حضور داشت . عمر از او
پرسيد اى كعب ! بعد از موسى عليه السلام داناترين بنى اسرائيل كه بود؟
گفت : وصى او يوشع بن نون ؛ و همچنين است تمامى انبياء بعد از او.
عمر گفت : پس وصى پيغمبر ما كيست ؟ ابوبكر است ؟! كعب در حالى كه على
عليه السلام ساكت نشسته بود، گفت : آرام باش پاسخ ندادن به اين سوال
بهتر است ، ابوبكر با صلاحديد مسلمانها انتخاب شد؛ وصى نبود پس از بيان
مطالبى عمر گفت : واى بر تو اى كعب ! پس وصى پيغمبر ما كيست ؟ كعب گفت
:
در همه كتابها پيغمبران و در تمامى كتابهاى نازل شده از آسمان معروف
است كه او؛ على اخ النبى العربى عليه السلام على برادر پيغمبر عربى است
؛ ياور او در كارها و در همه امور كمك او است ! و او صاحب زنى است با
بركت ، و داراى دو پسر مبارك است كه هر دوى آنها را بعد از او امتش
خواهند كشت ! و مانند امت هاى گذشته بر او على حسد ورزيده از حق خود
كنار خواهند زد.
عمر با ناراحتى ، سخت بر آشفت و گفت : اگر چه تو موع سخن گفتند استناد
به كتاب آسمانى بعضى وقتها راست است ، اما دروغ بستنت بر آن زياد است !
يعنى دروغ ميگوئى كعب گفت به خدا قسم من ابدا به كتاب خدا دروغ نه بسته
ام ولكن چه كنم از چيزى پرسيدى كه من جز از اظهار حقيقت آن چاره اى
ديگرى نداشتم ؛ من به طور يقين مى دانم اعلم اين امت بعد از پيغمبر صلى
الله عليه و آله على بن ابيطالب است ؛ من هر وقت هر چه از او سوال كرده
ام تورات و جميع كتابهاى پيامبران ، گفته او را تصدق مى نمايند مطابق
تمام كتابهاى آسمانى حرف مى زند؛ عمر گفت : اسكت
يابن اليهوديد فوالله انك لكثير التخرص بكذب ساكت باش اى پسر زن
يهوديه ، به خدا قسم تو غرق در دروغ هستى كعب گفت : والله از روزى كه
به سن بلوغ رسيده ام به كتاب خدا دروغ نبسته ام ، اگر مى خواهى از علم
تورات مطلبى از تو بپرسم اگر فهميدى و توانستى پاسخ آن را بگوئى تو
اعلم از على هستى ؛ عمر گفت مانعى نيست بعضى از دروغ هايت را بياور كعب
گفت : اخبرنى عن قول الله و كان عرشه على الماء
فاين كانت الارض ؟ و اين كانت السماء و اين كان جميع خلقه ؟ به
من خبر ده از معناى گفته خداوند كه ، عرش خدا بر آب بود چيست ؟ و در آن
زمان زمين و آسمان و اين همه مخلوقات كجا بودند؟ عمر گفت : كسى علم غيب
نمى داند! ما آن اندازه كه از پيغمبر شنيده ام ، مى دانيم كعب گفت :
ولى به گمان من اگر از اباحسن على سوال كنم ، آنطور كه ما در تورات
خوانده ايم تشريح مى كند.
عمر گفت : بپرس كعب گفت : اى اباحسن ! معناى آيه
و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا منظور از آن چيست
؟ اميرمومنان عليه السلام فرمود: نعم ، و كان
عرشه على الماء حين لا ارض مديحة ، و لا سماء مبينة و لا صوت يسمع ، و
لا عين تنبع ، و ءلا ملك مقرب و لا نبى مرسل ، و لا نجم يسرى و لا قمر
يجرى ، و لا شمس تضيى ء و عرشه على الماء غير مستوحش الى احد من خلقه ،
يمجد نفسه ، و يقدسها، كما شاء ان يكون كان ، بلى ، عرش خدا بر
آب قرار داشت ، موقعى كه نه زمين گسترده و نه آسمان برافراشته ، وجود
داشت نه صدائى شنيده مى شد و نه چشمه اى فوران مى كرد؛ نه ملك مقرب نه
نبى مرسل ، نه ستاره سير كننده ، و نه ماه جريان يابنده ، و نه خورشيد
نور دهنده ، ايجاد شده بود؛
عرش او بر آب بود، از ترس به هيچ احدى پناه نمى برد (از هيچ چيز نمى
ترسيد و وحشتى نداشت ) آن طور كه خود مى خواست ، خود را تمجيد و تقديس
مى كرد؛ تا آخر خبر (چند سطرى از آن در فصل بعد خواهد آمد)
پس از اينكه حضرت به تمامى سوالات كعب پاسخ كامل داد؛ كعب رو به عمر
كرد و گفت : يا عمر بالله كعلم اميرالمؤ منين
على بن ابيطالب ؟ فقال : لا فقال كعب : على بن ابيطالب وصى الانبياء و
محمد خاتم الانبياء و على خاتم الاوصياء اى عمر به خدا سوگندت
مى دهم ! آيا مانند امير مؤ منان على بن ابيطالب علمى دارى ؟ گفت : نه
؛ كعب گفت :
او وصى پيامبران است ، محمد خاتم الانبياء، و على ختم كننده اوصياء است
، در روى زمين كسى اعلم تر از او نيست ؛
به خدا قسم او هر چه كه درباره آفرينش انس و جن و آسمان و زمين و خلقت
ملائكه ها شرح داد؛ همه آنها را در تورات مو به مو خوانده ام همانطور
كه او خوانده است ؛ راوى مى گويد مانند آن روز عكس العمل شديد خشم عجيب
و ناراحتى كمر شكن از عمر ديده نشده بود! مانند چنين روزى را نديده و
بر او سخت نگذشته بود!)
(129)
3. روايت شده است : قومى به حضور اميرمؤ منان عليه السلام آمدند كه در
حال خطبه خواندن بود و مى فرمود: سلونى قبل ان
تفقدونى از من سوال كنيد پيش از آنكه مرا
از دست بدهيد، من از عرش پائين تر از هر چه بپرسيد جواب مى دهم
، بعد از من ، هر كسى اين حرف را بزند يا صرف ادعا است ، و يا دروغگوى
تهمت زدن است ، مردى با موهاى فرفرى ، قد بلند و چاق كه كتابى مانند
مصحف در گردن آويخته بود، بلند شده رو به على عليه السلام گفت : اى
ادعا كننده نادان و اقدام كننده بر چيزى كه نمى فهمد من از تو مسائلى
مى پرسم اگر مى توانى جواب بده !
اصحاب و شيعه : حضرت به سوى آن مرد جستند و قصد او را كردند كه جلوى
جسارتها و حرف برد زدنشرا بگيرند، و يا اذيتش كنند، شايد هم بكشند.
حضرت آنها را از آن مرد دور ساخته و فرمود: شتاب نكنيد؛ او را از آزاد
گذاريد، بگذاريد حرفش را بزند دين خدا و حجتهاى الهى با توپ و تشر
پايدار نمى ماند و برهانهاى خدا با برخورد عجولانه و خشونت موذيانه پيش
نمى رود.
روى مبارك به آن مرد كرد و فرمود: با تمام قدرت علمى و با هر زبانى كه
مى توانى سوال كن ، من هم با عملى پاسخ مى گويم كه ، شك بر او راه
نيابد و شبهه اى آنرا خراب نكند. و لا حول و لا
قوة الا بالله العلى العظيم
آن شخص سوالات گوناگون نموده و جواب كافى شنيد و در هر جوابى كه مى
شنيد مى گفت : صدقت : راست گفتى ، تا اينكه اين سوال را كرد:
فكم مقدار مالبث عرشه على الماء من قبل ان يخلق
الارض والسماء عرش خدا پيش از آفرينش زمين و آسمان چه مدت بر روى آب
ماند؟ قال اتحسن ان تحسب قال الرجل : نعم
قال لعلك لا تحسن ان تحسب قال الرجل انى احسن ان احسب
فرمود: حساب كردن را خوب بلدى ؟ مرد گفت : بلى ، فرمود: شايد، تو حساب
گرى را خوب ندانى ؟ مرد گفت ، حساب كردن را به خوبى بلدم ، حضرت فرمود:
اگر بين زمين و آسمان و هوا، را پر از خردل كنند و مدت عمرت را، آن
اندازه طولانى نمايند و به تو با ناتوانى كه دارى اين كار را هم بدهند،
اين را بدان كه اگر با آن قدرت و طول عمر خردلها را جابه جا كرده و به
شمارى !
برايت آسانتر است از شمارش سالهاى مدت توقف عرش ، خدا، پيش از آفرينش
زمين و آسمان بر آب ! تازه اين توصيف برايت تقريب ذهن بود و گرنه ، يك
دهم از ده جزء يكصد هزارم آن نبود و استغفرالله
من التقليل و التحديد بخاطر كم گوئى و بيان مدت كم . از خدا طلب
مغفرت مى كنم
آن مرد سرش را تكان داده و اين شعر را خواند.
انت اصل العلم يا هادى الهدى
|
يطلب انسانا و مطلوبا
(130)
|
تويى اصل و ريشه علم ! اى هدايت كننده هدايت گر! پرده تاريكيهاى شب را
كنار مى زنى ، دور دورهاى تمامى و همه علم را تصاحب كرده اى هيچ وقت
ديده نمى شود كه در مصارعه (كشتى گيرى علمى ) مغلوب شوى .
خسته نمى شوى ، از حل هيچ مشكلى سر، باز نمى زنى ؛ و هر اعجوبه و مشكلى
كه پيش آيد: آنرا از پرده ، بيرون مى كشى ؛ خداى جزاى خير دهد و بر علم
، از صاحب علمى كه انسان ها را مى خواند و مورد توجه انسان هاست
در روايت كتاب المحتضر است كه آن مرد سرش را تكان داده گفت :
اشهد لا اله الا الله و ان محمد رسول الله
(131)
ابن عباس و ابن مسعود و عده اى از اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله
درباره آيه مباركه
هوالذى خلق لكم ما فى الارض
جميعا ثم استوى الى السماء فسويهن سبع سماوات
(132)
روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ان الله كان عرشه على الماء و لم يخلق شيئا قبل
الماء
(133) (به درستى كه عرش خدا بر آب بود و چيزى پيش از
آب آفريده نشده بود.
محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام : كان كل
شى ء ماءا و كان عرشه على الماء
(134) (به درستى كه عرش خدا بر آب بود و چيزى از آب
آفريده نشده بود.
محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام : كان شى
ء ماءا و كان عرشه على الماء
(135) محمد ابن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت
كرده است . همه چيز همه جا آب بود و عرش خدا هم بر آب قرار داشت .
از اين قبيل روايات در منابع حديثى فريقين (شيعه و سنى ) زياد است . پس
مى توان ، نتيجه گيرى كرد كه عرش الهى ، با توجه به معانى گوناگون
گذشته ، بر آب قرار گرفت . و از آن كائنات را به وجود آورد.
4: آفرينش آسمانها و زمين
قرآن مجيد چهارده قرن پيش ، مسئله قابل
اشتعال بودن آب آبى كه هميشه از آن براى خاموش كردن آتش استفاده مى شود
را مطرح كرده و در دو آيه زير اين مطلب را بطور وضوح ، بيان كرده است .
1- و اذا البحار سجرت
(136) زمانى كه درياها برافروخته و
شعله ور شود
2 - والبحر المسجور
(137) و قسم به درياى برافروخته
راغب در مفردات مى گويد: سجر بر وزن فجر، به معنى شعله ور ساختن است .
اگر با ديده منصفانه به دو آيه بالا بنگريم ، و در مفاد آنها، دقت
نمائيم ، پى مى بريم يكى از اعجاز عظيم قرآنى است كه در عصر جاهليت و
بى سوادى سخن از آتش گرفتن آب و شعله ور بودن ، دريا، به ميان آمده است
.
و باز يكى از نشانه هاى قدرت الهى است كه دو جنس آتش زا را به هم پيوند
داده ، ماده اى را به وجود آورده كه ، جنس خود آتش را خاموش مى كند. و
اگر تحت فشار قرار گرفته ، تجزيه شود، خود تبديل به يك پارچه آتش مى
گردد.
به طورى كه دو آيه مباركه فوق صريحا آنرا بيان كرده است .
بعضى ها گفته اند همين اقيانوس هاى كره زمين ما است ، كه در آستانه
قيامت بر افروخته مى شود و سپس منفجر مى شود.
(138)
پس از گذشت قرنهاى طولانى و پس از تحقيقات و آزمايشهاى فراوان ،
دانشمندان تازه پى برده اند، كه آب ، از دو ماده اكسيژن ، و هيدروژن ،
تركيب يافته و هر دو ماده آن سخت قابل اشتعال است ؛ در صورتى كه از
همديگر تجزيه شود تبديل به دو ماده آتش زا مى شود؛
(139)
و نيز مى گويند: از آب مى شود استفاده حرارتى و آتشى برد، بدين منظور
توربين هاى قوى در سدهاى آبى ، نصب كرده و نيروى روشنى بخش برق را
بيرون مى كشند و بگونه هاى مختلف آنرا به خدمت مى گيرند.
در حالى كه روايات ما اين مطلب را قرنها پيش از زبان اميرمؤ منمان عليه
السلام جارى ساخته و به جامعه بشريت تحويل داده و فهمانده است . (به
بخش 3 فصل 6 دريا در مفهوم جزئى ، مراجعه شود.)
خلاصه مطالب بالا اين است كه : وجود آب ، از دو ماه آتش زا تشكيل يافته
است ، و در شرايط استثنائى خود آتش مى گيرد.
با در نظر گرفتن اين مطلب ، تمامى آيات و اخبار مربوط به آفرينش زمين و
آسمان كه با تعبيرات گوناگون دخان ، زبد
و غير اين دو بيان شده است به روشنى بالا تفسير مى شود.
چون ، وقتى كه آب در شرايط استثنائى شعله ور مى گردد، پر واضح است كه
از آن شعله ها، دود دخان متصاعد شده ، آسمان به وجود مى آيد؛ و از حركت
آب هم قسمت روئى آب كف يا زبد بسته و، در نهايت زمين آفريده مى شود.
اين سخن ، با نظريه ها و اكتشافات نوين جامعه بشرى نيز تطبيق مى نمايد.
زيرا چكيده نظريه نوين اين است كه : كرات آسمانى ، از گازهاى فشرده ، و
متراكم به وجود آمده است . و چكيده نظريه قرآنى هم اين است كه :
ثم استوى الى السماء و هى دخان
(140) سپس آفرينش آسمان را اراده
كرد، در حالى كه به صورت دخان و دود بود. يعنى از آن دخان آسمان
ها لباس هستى پوشيد.
همانطور گفتيم ، دخان و بخار هر دو از آب
متصاعد مى شود با اين فرق كه دخان اجزا
آبى است كه به وسيله حرارت آتش بلند مى شود.
بخار اجزاء آبى است كه به سبب حركتى به
صورت لطيف با هوا مخلوط شده و بالا مى رود،
چكيده نظريه روائى ، نيز بدين صورت است كه : خداوند آسمانها را از
بخار و دخان متصاعده شده از آب ، و زمين را از زبد
كف و خاكستر يا از هر دو، آفريد.
نتيجه
نظريه نوين دانشمندان با نظريه هاى قرآن و احاديث تطبيق مى كند،
تقريبا يك مطلب است ، در قالبهاى مختلف بيان گرديده است ، زيرا گاز؛
دخان ، بخار و طبق بعضى از لغت نامه ها زبد
يك معنا دارد؛ چون ، گاز، فارسى ، و عربى آن دخان يا بخار است . در
پايان بحث روائى ، اين مطالب ، خلاصه گيرى و روشن خواهد شد.
آيات مربوط به آفرينش
آسمانها و زمين
1) اولم يرالذين كفروا ان السماوات و
الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شى ء حى افلا يؤ منون
(141) آيا آنها كه خدا را انكار
مى كنند با چشم علم و دانش اين حقيقت را نديدند كه ، آسمانها و زمين و
در آغاز به هم پيوسته بودند، سپس ما آنها را از هم گشوديم ، و هر موجود
زنده اى را از آب آفريديم آيا با اين آيات و نشانه ها باز هم ايمان نمى
آورند
اين آيه مباركه از روى مطلب مهمى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر
و دست نخورده باقى مانده بود اما گذشت زمان آنرا تفسير كرد؛
چنانچه از ابن عباس روايت شده است ؛ القرآن
يفسره الزمان
(142) قرآن را زمان تفسير مى
نمايند
با مرور زمان كه علم به پيش مى رود، بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات
دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مهر بعضى از آيات سر به مهر قرآن كريم ،
شكسته و اسرار آن كشف و تفسير مى شود و باز هم هر چه زمان به جلوتر
رود، در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از
ديگرى كنار زده خواهد شد.
يكى از آن آيات همين آيه مباركه است ، پس از انقراض قرون و اعصار و پس
از تحقيق در مسائل خلقت ، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند، كه
آسمانها از توده گازهاى فشرده شده به وجود آمده است . يا گروهى بر اين
باورند كه : مجموعه جهان هستى ، به صورت توده
واحد عظيمى ، از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت
، تدريجا تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره
زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .
مسئله گسترش جهان را قرآن كريم چهارده قرن پيش ، مطرح كرد و فرمود:
و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون : و الارض فرشناها فنعم الماهدون
(143) و ما آسمان را با قدرت بنا
كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم و زمين را گسترديم و چه خوب
گستراننده ايم . به ادامه گسترش جهان تصريح مى كند؛ جالب توجه
اينكه تعبير به انا لموسعون ما گسترش دهنده
گانيم با استفاده از جمله اسميه و اسم فاعل ، دليل بر تداوم اين
موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان
ادامه دارد.
(144) و اين درست همان چيزى است كه امروز به آن رسيده
اند كه ، تمام كرات آسمانى و كهكشانها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده
و با وزن مخصوصى فوق العاده سنگينى سپس ، انفجار، عظيم وحشتناكى در آن
رخ داده است ، و به دنبال آن اجزاى جهان متلاشى شده و به صورت كرات
درآمده و به سرعت در حال عقب نشينى است .
(145)
ژرژگاموف در كتاب آفرينش جهان در اين
زمينه چنين مى گويد:
فضاى جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته و در يك حالت انبساط
سريع است ، حقيقت اين است كه : جهان ما، در حال سكون نيست ، بلكه
انبساط آن مسلم است ، پى بردن به اينكه جهان ما در حال انبساط است ،
كليد اصلى را براى گنجينه معماى جهان شناسى مهيا مى كند؛ زيرا اگر
اكنون جهان در حال انبساط باشد، لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض
بسيار شديدى بوده است .
(146)
نظريه جهان نوسانى هم ، بر اين فرضيه مبتنى است ، كه حالت انبساط كنونى
جهان در آينده به وسيله حالت معكوس به نام انقباض تكميل خواهد شد و
تمام مواد متشكله جهان دوباره گرد هم آنچنان جمع خواهند شد كه مقدمات
انفجار بزرگ ديگرى را فراهم سازند.
(147)
چه با عظمت است قرآن كه در آيات گوناگون ، (راجع به انقباض آينده عالم
، باز هم ايمان نمى آورند.
اين آيه مباركه از روى مطلب مهمى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر
و دست نخورده باقى مانده بود اما گذشت زمان آنرا تفسير كرد؛
چنانچه از ابن عباس روايت شده است ؛ القرآن
يفسره الزمان
(148) قران را زمان تفسير مى
نمايد
با مرور زمان كه علم به پيش مى رود؛ بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات
دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مهر بعضى از آيات سر به مهر قرآن كريم ،
شكسته و اسرار آن كشف و تفسير مى شود و باز هر چه زمان به جلوتر رود،
در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از ديگرى
كنار زده خواهد شد.
يكى از آن آيات همين آيه مباركه است ، پس از انقراض قرون و اعصار و پس
از تحقيق در مسائل خلقت ، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه
آسمانها از توده گازهاى فشرده شده به وجود آمده است ، يا گروهى بر اين
باورند كه : مجموعه جهان هستى ، به صورت توده
واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت ،
تدريجا تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين
به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .
مسئله گسترش جهان را قرآن كريم چهارده قرن پيش ، مطرح كرد، و فرمود:
والسماء بيناها بايد و انا لموسعون و الارض فرشناها فنعم الماهدون
(149) ما آسمان را با قدرت بنا
كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم و زمين را گسترديم و چه خوب
گستراننده ايم . به ادامه گسترش جهان تصريح مى كند؛ جالب توجه
اينكه تعبير به انا لموسعون ما گسترش دهنده
گانيم با استفاده از جمله اسميه و اسم فاعل ، دليل بر تداوم اين
موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان
ادامه دارد .
و انفجارهاى عظيمى كه پيش خواهد آمد و تصريحاتى و اشاراتى دارد!
به دو آيه ذيل توجه كنيد .
الف : يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كمابد
انااول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين
(150) روزى كه آسمان را همچون
طومار درهم مى پيچيم ، سپس همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز
مى گردانيم ؛ اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا آنرا انجام خواهيم
داد.
ب - يوم تبدل الارض غير الارض والسماوات
(151) روزى كه زمين و آسمانها به
گونه اى ديگر تبديل مى شوند.
علم امروز مى گويند: نه تنها كره زمين بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا
فربه و سنگين تر مى شود؛ بلكه آسمانها نيز در گسترش هستند؛ يعنى
ستارگانى كه در كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند
حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند.
در كتاب مرزهاى نجوم نوشته
فرد هويل مى خوانيم :
تندترين سرعت در عقب نشينى كرات كه تاكنون اندازه گيرى شده نزديك به 66
هزار كيلومتر در ثانيه است . كهكشانهاى دورتر در نظر ما به اندازه اى
كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها، به سبب عدم نور كافى دشوار است .
تصويرهايى كه از آسمان برداشته شده ، آشكارا اين كشف مهم را نشان مى
دهد كه فاصله اين كهكشانها بسيار سريع تر از كهكشانهاى نزديك افزايش مى
يابد، نامبرده سپس به بررسى اين سرعت در كهكشانهاى
ابرسنبلة و اكليل و شجاع و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه ،
سرعتهاى عجيب ، و سرسام آورى را در اين باره ارائه مى دهد.
(152)
چند جمله در اين زمينه از آقاى جان الدر
بشنويد او مى گويد:
جديدترين و دقيق ترين اندازه گيرى ها در طول امواجى كه از ستارگان پخش
مى شود پرده از روى يك حقيقت عجيب و حيرت آور برداشته يعنى نشان داده
است كه مجموعه ستاره گانى كه جهان از آن تشكيل مى يابد پيوسته با سرعتى
زياد از يك مركز دور مى شوند.
و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده
مى شود مثل اينكه ، زمانى كليه ستاره گان در اين مركز مجتمع بوده اند و
بعد از آن ، از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به
سرعت به هر طرف روانه مى شود دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده
اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است .
(153)
با توجه به دقت به گفته هاى دانشمندان ، آيه مباركه ، پس از گذشت قرنها
تفسير شده است . مخصوصا جمله كانتا رتقا
ففتقناهما آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را
گشوديم و با يك جمله كوتاه پر محتوى ، تمامى تحقيقات و كاوشهاى علمى
دانشمندان را خلاصه كرده و قرنها پيش از آنها خبر داده است ؛ اما باز
هم علم بشر از فهم تفصيلى آن ، عاجز است .
2) ثم استوى الى السماء و هى دخان ، فقال لها
وللارض ؛ ائتيا طوعا او كرها قالتا: اتينا طاعين ، فقضاهن سبع سماوات
فى يومين
(154) سپس اراده آفرينش را
كرد: در حالى كه به صورت دود بوده ، به آن و به زمين دستور داد: به
وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه از روى اكراه ،
گفتند: ما از روى اطاعت مى آييم ، در اين هنگام آنها را به صورت هفت
آسمان در روز آفريد.
جمله و هى دخان
آسمانها در آغاز به صورت دود بود نشان مى دهد كه در آغاز آفرينش
، آسمانها توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است و اين سخن با آخرين
تحقيقات علمى ، در مورد آغاز آفرينش كاملا هم آهنگ است .
هم اكنون نيز بسيار از ستارگان آسمان به صورت توده اى فشرده از گازها و
دخان است .
(155)
كلمه دخان كه در اكثر روايات آمده است ، به منزله تفسير آيه مباركه فوق
است كه شرح آن را در قسمت روائى مى خوانيم .
مفسرين در تفسير آيه مباركه ، تعبير به ثم
را معمولا براى تاخير در زمان معنا مى كنند، ولى گاهى به معنى تاخير در
بيان نيز مى آيد.
اگر به معنى اول باشد، مفهومش اين است كه آسمانها بعد از خلقت زمين و
آفرينش كوهها و معادن و مواد غذائى صورت گرفته است ؛
ولى اگر به معناى دوم باشد؛ هيچ مانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبل از
آفرينش زمين صورت گرفته است ، ولى به هنگام بيان ، نخست از زمين و
ارزاق و منابع آن مورد توجه و نياز انسانهاست ، شروع كرده سپس به
آفرينش آسمان پرداخته است .
(156) آيه مباركه فوق با قطع نظر از مسائل جنبى نشان مى
دهد كه آفرينش زمين پيش از آسمانها انجام گرفته است .
اما آيات اءاءنتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع
سمكها فسويهاو اغطش ليلها و اخرج ضحاها والارض بعد ذلك دحيها اخرج
ماءها و مرعاها و الجبال ارساها متاعالكم و لانعامكم
(157) آيا زنده شدن شما پس از
مرگ مشكلتر است ، يا آفرينش آسمان ؟! خداوند آنرا بنا نهاد و سقف آن را
برافراشت و منظم ساخت ، شب آنرا تاريك ، و روز آنرا روشن نمود و زمين
را. بعد از آن گسترش داد؛ آب و چراگاههاى آنرا بيرون آورد و كوهها را
ثابت و محكم نمود؛ تا زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد.
به خوبى روشن مى سازد كه گسترش زمين و هر چه در آن است بعد از آفرينش
آسمانها بوده است .
با اينكه مفاد دو آيه در ظاهر با همديگر متفاوت است و همچنين اخبارى كه
در اين زمينه خواهد آمد؛ ولى علماى تفسير براى جمع ميان اين گونه آيات
، نظريه زير را ابراز داشته اند.
مفسر قرآن ابن عباس گويد: آفرينش زمين به صورت فشرده پيش از آسمان بوده
است اما گسترش آن يعنى (دحوالارض ) پس از آفرينش آسمانها انجام يافته
است .
فخر رازى در تفسير سوره نازعات مى گويد: المسالة
الثالثة : لما ثبت ان الله تعالى خلق الارض اولا ثم خلق السماوات ثانيا
ثم دحى الارض بعد ذلك ثالثا...
(158)
مسئله اين است كه : وقتى كه ثابت شد كه خداى تعالى اول زمين را آفريده
سپس آسمان را خلق كرد و در مرحله سوم زمين را گسترانيد.. نظريه ابن
عباس را تاييد مى كند. در كتب شيعه هم از ائمه عليه السلام قريب به اين
مضمون ، احاديثى وارد شده است اما به هر كدام از اين نظريه ها اشكالاتى
كرده و جوابهائى داده اند.
البته ما درصدد اين نيستيم كه در اين باره تحقيق كنيم ، بلكه مطلبى كه
مربوط به موضع كتاب ما است يعنى : آفريده شدن اجسام از جمله آسمان و
زمين از آب را مورد بررسى قرار مى دهيم .
3 - و هو الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء
ليبلوكم ايكم احسن عملا
(159) ترجمه و شرح اين آيه مباركه و مطالب مربوط به آن
در فصل قبل گذشت .
اخبار آفرينش آسمان و
زمين از آب
1
شيخ صدوق رضوان الله عليه از امام رضا عليه السلام و او از جد
بزرگوارش امام حسين عليه السلام نقل مى كند كه اميرمومنان عليه
السلام در جامع كوفه بود، مردى از اهل شام بلند شده و گفت : اى
اميرمومنان اگر اجازه مى فرمائيد سوالهائى از شما دارم !؟ فرمود: براى
فهميدن بپرس ، نه براى آزمودن يا لجبازى ! مردم چشم دوختند، كه چه مى
پرسد گفت : به من بگو خداى تبارك و تعالى ، اولين چيزى كه آفريد چه
بود،؟ فرمود: نور را آفريد؛
گفت : آسمانها را از چه به وجود آورد؟ فرمود: از بخار آب ،
گفت : زمين را از چه آفريد؟ فرمود: از كف آب ،
گفت : كوهها از چه به وجود آمدند؟ فرمود: از امواج ؛
پرسيد مكه را چرا ام القرى ناميدند؟ فرمود: چون زمين از زير آن گسترش
يافت .
(160)
2
در تفسير قمى آمده است كه هشام بن عبدالملك در يكى از سالها به
حج رفته بود و ابرش كلبى را نيز به همراه داشت ؛ در مسجدالحرام امام
صادق عليه السلام را ديدند هشام به ابرش گفت : اين مرد را مى شناسى ؟
گفت : نه گفت : او كسى است كه از كثرت علمش شيعه گمان مى كند پيغمبر
است . ابرش گفت : من پرسشهائى از او مى كنم غير از پيغمبر و وصى پيغمبر
كسى نمى تواند جواب دهد؛ هشام گفت : دوست دارم اين كار را بكنى !
ابرش پيش امام صادق عليه السلام آمد و گفت : يا ابا عبدالله ! به من
خبر ده از قول خداى عزوجل در آيه : اولم ير
الذين كفرو ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقنا هما. منظور
چيست و رتق و فتق آنها چگونه بود؟
فرمود: اى ابرش ! همان طور كه خدا وصف كرده :
كان عرشه على الماء
عرش خدا بر آب بود و آب بر هوا و هوا تحديد نمى شود. (حدودى برايش
متصور نيست ) آنروز غير از آن دو يعنى آب و هوا چيزى وجود نداشت .
آب آنروز شيرين و گوارا بود.
وقتى كه اراده كرد زمين را به وجود آورد، به باد دستور داد آب را بهم
زد، موجى آمد و كف بست ، آنرا در محل ، بيت
جمع نمود و به صورت كوهى درآورد سپس زمين را از زير آن گسترش
داد، بدينجهت خداى تعالى فرمود: ان اول بيت وضع
للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمين
(161) و اولين خانه اى كه براى
مردم به وجود آمد. خانه با بركتى است كه در مكه قار دارد و مايه هدايت
بر عالميان است .
سپس خداى تعالى تا مى خواست مكث نمود
وقتى كه اراده كرد آسمان را خلق نمايد به بادها امر نمود پس درياها را
بهم زد و تا كف كرد، از ميان آن موج و كف دخان
بدون آتش بيرون آمد، آسمان را از آن آفريد و در آن
بروج و نجوم و منازل شمس و قمر را قرار
داد و آنها را در فلك به جريان انداخت ، (به گردش در آورد).
آسمان و زمين به رنگ آب و بسته بودند، نه از آسمان باران مى باريد و نه
از زمين چيزى مى روئيد، تا اينكه آسمان را با باران و زمين را با
روئيدنيها گشود. و آن است معنى آيه مباركه :
كانتا رتقاففتقناهما.
ابرش گفت : والله ! كسى براى من همچون معنايى نكرده است
اعد على برايم
دوباره بگو ابرش با اينكه ملحد بود سه بار گفت
اشهد ان ابن نبى
شهادت مى دهم تو پسر پيغمبرى
(162)
3
تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام از اميرمؤ منان عليه السلام
از رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسير آيه مباركه :
الذى جعل لكم الارض فراشا
(163) نقل مى كند كه آنحضرت فرمود:
خداى عزوجل پيش از آفرينش آسمانها و زمين آب را آفريد و عرش خود را بر
آن قرار داد و اين است معناى : و كان عرشه على
الماء
(164)
سپس خداوند ابرها را به آب فرستاد، آب ، وسيله
امواج شكافته شد (كف كرد)؛ دود از آن بلند شد و بالاى كف قرار گرفت ،
از دود و دخان ، هفت آسمان و از كف آن هفت زمين آفريد، و زمين را بر آب
گسترانيد.
(165)
4
محمد بن مسلم مى گويد: ابوجعفر عليه
السلام به من فرمود: كان كل شيى ء ماءا و كان
عرشه على الماء فامر الله جل و عز الماء فاضطرم نارا ثم امر النار
فخمدت ، فارتفع من خمودها دخان ، فخلق الله السماوات من ذلك الدخان . و
خلق الارض من الرماد؛ ثم اختصم الماء و النار والريح فقال الماء: انا
جندالله الاكبر، و قال الريح انا جندالله الاكبر و قالت النار انا جند
الله الاكبر. فاوحى الله عزوجل الى الريح : انت جندى الاكبر همه
جا آب و عرش خدا بر آب قرار گرفته بود، پس خداى عزوجل امر فرمود، آب
آتش گرفت ، سپس امر نمود، آتش خاموش شد، پس از خاموش شدن آن ، دودى
بلند شد خداوند از آن دود آسمانها را آفريد؛ و زمين را، از رماد
(خاكستر) به وجود آورد (در اين حال ) آب و آتش و باد با همديگر به
مخاصمه يا مجادله پرداختند آب گفت لشكر بزرگ خدا منم باد نيز اين ادعا
را كرد و همچنين آتش ؛ خداى عزوجل به باد وحى كرد لشكر بزرگ يا سرباز
نيرومند من
(166) توئى !
علامه مجلسى در توضيح اين حديث مى فرمايد: احتمال دارد پس از دحوالارض
بقيه را از خاكستر خلق كرد. و يا اينكه خاكستر از كف و زمين از خاكستر
به وجود آمد، يا خاكستر يكى از اجزاى وجودى زمين بوده است ، كه با كف
تركيب يافته و سفت و محكم گرديده است .
(167)
5
اميرمومنان عليه السلام ضمن حديث طولانى كه قسمتى از آن در فصل
قبل گذشت در پاسخ كعب الاحبار فرمود: ثم بداله
ان يخلق الخلق ، فضرب بامواج البحور فثار منها مثل الدخان ، كاعظم ما
يكون من خلق الله فبنا بها سماءا رتقا، ثم دحى الارضضض من موضع الكعبه
و هى وسط الارض سپس خواست خلقى به وجود آورد؛ موجهاى درياها را
به هم زد و به حركت درآورد از آن موجها چيزى مانند دود كه بزرگترين خلق
خدا بود، بلند شد، پس آسمان را به صورت رتق (سربسته ) بنا كرد و زمين
را از محل كعبه كه وسط زمين است گسترش داد.
(168)
6
از خطبه هاى اميرمؤ منان عليه السلام است فرمود:
و كان من اقتدار جبروته و بديع لطايف صنعته ، ان
جعل من ماءالبحر الزاخر المتراكم المتقاصف ، يبسا جامدا، ثم فطر منه
اطباقاففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها، فاستمسك بامره و قامت على حده ،
وارسيى ارضا يحملها الاخضر المثعنجر الى آخر
(169) از قدرت جبروتى و نو آورى صنعت لطيف خداوند، آن
است كه ، از آب درياى غران و شكننده و پر خروش چيزى خشك و جامد و به
وجود آورد؛ سپس آن شيى ء جامد را در حالى كه سربسته بود؛ شكافته هفت
آسمان آفريد؛ با نيروى خداوندى در جايگاه خود قرار گرفته و در حد خود
ايستاد، و زمين را محكم ساخت كه پرآب ترين محمل آب ، را حمل مى كرد
كيدرى در شرح خطبه مى گويد الاخضر بمعناى ب والمثعنجر آب روان و يا اشك
چشم را گويند. و جزرى هم آن را به معناى پر آب محل دريا معنا كرده است
.
7
محمد بن عطيه روايت مى كند: يكنفر از علماى شام به امام محمد
باقر عليه السلام عرض كرد من از سه دسته مردم سوال كردم كه اولين
آفريده خدا چه بود؟ (پاسخهاى متفاوت شنيدم ) يكى گفت قدرت و ديگرى قلم
سومى روح را نام برد؛ امام عليه السلام فرمود چيزى به درد بخورى نگفته
اند من حقيقت مطلب را به تو بيان مى كنم حضرت پس از بياناتى فرمود
خداوند چيزى را آفريد كه همه اشياء از آن بوجود آمد، آن هم آب است ؛
نسب تمام اشياء را بر آب قرار داد؛ اما براى آب نسبى قرار نداد كه ، به
او نسبت داده شود؛
و خلق الريح من الماء ثم سلط الريح على الماء
فشققت الريح متن الماء حتى صار من الماء زبد على قدر ماشاء ان يثور
و باد را از آب آفريد، باد متن آب را شكافت ، و آن مقدار كه مى
خواست كف پيدا شد؛
از آن كف ، زمين سفيد و پاكى به وجود آمد؛ نه فراز و نشيب بالا و پائين
داشت و نه سوراخ و شكافى صاف و هموار بود آن را پيچيد و بر روى آب
گذاشت و سپس آتش را از آب آفريد؛ آتش آب را پاره كرد؛ از ميان آن دودى
برخاست ، و از آن دود آسمان صاف و تميزى آفريد نه شكافى داشت و نه
خراشى ؛ اين است منظور از آيه ام السماء بناها
رفع سمكها فسواها
(170) آفرينش شما (بعد از مرگ
مشكل تر است ) يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟ سقف آن را بر
افراشت و آنرا منظم ساخت و در حالى كه نه خورشيدى بود و نه ماهى
، نه ستاره و نه ابرى ؛ آن را هم پيچيد و روى زمين قرار داد تا آخر خبر
(171)
8
از ابن عباس و رواياتى غير از او روايت شده است :
ان اول ماخلق الله الماء. فكان عرشه عليه فلما
اراد ان يخلق السماء اخرج من الماء دخانا فارتفع فوق الماء فسمى
السماء ثم ايبس الماء فجعله ارضا واحدة ،
ثم فتقها فجعلها سبع ارضين فى يومين الاحد والاثنين ، (الى ان قال )
ثم استوى الى السماء و هى دخان فكان ذالك
الدخان من نفس الماء حين تنفس فجعلها سماءا واحدة ، ثم فتقها، و جعلها
سبعا ففى يومين الخميس والجمعة
(172) نخستين آفريده آب ، و عرش خدا هم آب بود؛ وقتى كه
اراده نمود آسمان را به وجود آؤ رد؛ از آب دودى بيرون آورد، بلند شد و
روى آب قرار گرفت ، آسمان ناميده شد؛ سپس آب را خشكانيد؛ و يك زمين
آفريد، آن زمين را در روزهاى يكشنبه و دوشنبه ، شكافت ، هفت زمين به
وجود آورد. سخن را ادامه داده و مى گويد: سپس به سوى آسمان توجه كرد در
حالى كه همه جا دود بود و آن دود از تنفس آب برخاسته بود؛ اول يك آسمان
بوجود آورد دوباره آن را در روزهاى پنجشنبه و جمعه ، شكافت هفت آسمان ،
خلق كرد.
علامه مجلسى در تبيين حديثى مى فرمايد: فعلى
ذالك خلق السماوات والارض من مادتها التى هى الماء بنابراين
آسمانها و زمين را از ماده خود كه آب است به وجود آورد.
و در جاى ديگر مى فرمايد: فاذا تاملت فى مدارج
ما صورناه و بيناه ، يظهرك ان السماوات والارض و ما بينهما، المعبر
عنها بالدنيا بمنزلة شخص مخلوق من نطفة هى الماء اگر در فقرات
آنچه كه ما مى ترسيم و بيان كرديم ، دقت نمائى ، برايت روشن مى گردد كه
، آسمانها و زمين و هر جه در ميان آنهاست (از آن به دنيا تعبير مى شود)
مانند شخصى است كه از نطفه آفريده شود،: هم آب است
(173) يعنى نطفه اى كه آسمانها و زمين از آن منعقد شده
و به وجود آمد، آب ؛ است ؛
اگر به روايات فراوانى كه در اين باره از منازل وحى و اهل بيت عليه
السلام صادر شده است ، دقت كافى داشته باشيم ؛ به سه كلمه
بخار، دخان ، زيد زياد برخورد مى كنيم ،
در ابتدا معانى اين سه كلمه به نظر سنگين مى آيد اما با نقل تحقيق ابن
ميثم در شرح خطبه اول نهج البلاغه ، معانى آنها و بسيارى از روايات ،
تفسير و فهم مقصود از آنها، آسان مى گردد.
ابن ميثم ، مى گويد در قرآن كريم مى فرمايد:
آسمان از دخان آفريده شده است و اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد:
آسمان از زبد به وجود آمد در خبر ديگرى نيز مى فرمايد: زمين از زبد
متكون شد؛ بظاهر، آيات ، و روايات به نظر متفاوت مى آيد پس به ناچار
بايد وجه جمعى براى اين اشارات بيان كرد؛
مى گوئيم ؛ ميان لفظ قرآن كريم و كلام اميرمؤ منان عليه السلام مى توان
فرمايش امام باقر عليه السلام را براى توضيح در نظر گرفت كه فرمود:
فخرج من ذلك الموج والزبد دخان ساطع من و سطه من غير نار، فخلق منه
السماء
(174)
از ميان آن موج و زبد، دخان بدون آتش ، بيرون آمد، پس آسمان را از آن
آفريد چون دخان ، بايد از آتش بلند مى شود؛ در حالى كه همه مفسرين
اتفاق نظر دارند بر اينكه آن دخان از آتش نبود بلكه ، از برخاستن موج ،
آب تنفس نموده و تبخير شده است كه ، به آن بخار برخاسته بدون آتش ، با
استعاره دخان گفته شده است ، در اين صورت مى گوئيم : كلام اميرمؤ منان
عليه السلام مطابق با لفظ قرآن كريم است و از نظر محتوى هيچ فرقى با
همديگر ندارند. با اين بيان :
زبد بخارى است ، كه از حرارت حركت آب ،
بر روى آب متصاعد مى شود؛ مادامى كه در حالت مخلوطى و سنگينى و تجزيه
نشده باشد؛ و در روى آب بماند، آن را زبد
مى گويند؛ و اگر تجزيه شده و سبكتر و لطيف تر مى شود و اجزاى هوائى بر
او غالب مى آيد و بالا رود آنرا بخار مى
گويند.
با اين توصيف وقتى كه زبد همان بخار است و مراد از دخان كه در قرآن
كريم ذكر شده است نيز همان بخار است ، پس مقصد اميرمؤ منان عليه السلام
در خطبه مورد بحث و مقصد قرآن يكى است ، و اختلافى در دو تعبير ديده
نمى شود، چون زبدى كه زمين از آن به وجود آمده همان بخارى است كه در
حالت مخلوط و ثقل بوده است و بخارى كه آسمان از آن آفريده شده است همان
اجزاى تجزيه شده و غلبه اجزاى هوايى است . اما وجه تشابه ميان
دخان بخار كه صحيح است با (استعاره ) بر
بخار، دخان نيز گفته شود دو چيز است :
1. حسى است ، چون دخان و بخار در ديد چشم يكسان به نظر مى آيد حتى بعضا
دود از بخار نمى شود تمييز داد.
2. معنوى است ، با اين بيان بخار اجزاء
آبى است كه به سبب حرارت حركت آب به علت لطافت با هوا تركيب يافته و به
آسمان بلند مى شود و دخان نيز اجزاء آبى
است كه از جسم سوخته اى جدا شده و به علت لطافت و سوختن ، از حرارت آتش
جدا شده و به آسمان متصاعد مى شود. پس اختلاف آنها، در علت و سبب
آنهاست نه اينكه ، از يك علت ، دو معلول متفاوت به وجود آيد.
(175)
نتيجه
از مطالب گذشته چنين نتيجه گيرى مى شود كه آب ما در زمين و آسمانهاست ،
چون آن دو و هر چه در ميان آنهاست از محصول آب سرچشمه گرفته است ؛ خواه
از دخان به وجود آمده اند، يا از بخار يا از زبد فرقى نمى كند.
از اخبار نيز استفاده مى شود، از به حركت درآمدن آب توسط باد، نوعى
حرارت به وجود آمده است كه بحارالانوار توليد گازهاى فشرده شده و از
تراكم آن گازها، توده عظيمى بهم پيوسته و به صورت
رتق درآمده و بعدها دوران فتق فرا رسيده
و از هم جدا شده در فضاى بى انتها پراكنده شده است .
اما در اثر اين فعل و انفعالات عظيم و دور از حيطه فرك بشر، اين دايره
مينايى با اين نظام بى عيب و نقص و با اين صورت زيبا و منظم و مرتب در
چه مدت تشكيل يافته و به خود شكل گرفته است ، در شش يا شش دوران ؟ خدا
مى داند
با بيان ديگر، مشيت و اراده الهى بر آفرينش آسمانها و زمين سبب مى شود
كه به علت شايستگى حاصل از گذشت سالهاى متمادى ميليونها و شايد
ميلياردها سال ، شرايط گشوده و از هم پاشيدن اين توده گازها متمركز،
فرا رسيده و انفجارهاى عظيم و وحشتناكى به وقوع بپيوندد، در اثر اين
اين بهم خوردگى ، دوران رتق سپرى شده و
دوران فتق شروع شود.
قسمتها و تكه هاى بى شمارى بر پهنه فضاى بى انتها پرتاب شده و به دور
خود بچرخد و كهكشانها و منظومه هاى بى شمارى را تشكيل دهد.
زمين آتشين با مرور زمان سرد شده و قابل زيست و زندگى گردد، آسمان
بارانش را فرود ريزد و به صورت پدر نطفه
انعقادى را در رحم مادر زمين قرار دهد تا
در مدت زمانى كه خدا مى داند، به توليد نباتات و روييدن خوردنيها و
جوشيدن نوشيدنيها، شروع كند. و يكى از معانى آيه مباركه :
اولم يرى الذين كفروا ان السماوات والارض كانتا
رتقا ففتقنا هما و جعلنا من الماء كل شيى ء حى
(176) به فعليت مى رسد.
جالب اينكه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق
درياها پيدا شده است و به همين دليل ، آغاز حيات و زندگى را از آب مى
دانند و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مى شمارد، نبايد فراموش كنيم
كه منظور از خاك همان طين است كه تركيبى
از آب و خاك مى باشد؛ خاكى كه خود از زبد آب هستى گرفته است .
اين موضوع نيز قابل توجه است كه طبق تحقيقات دانشمندان قسمت عمده
ساختمان بدن انسان و بسيارى از حيوانات را آب تشكيل مى دهد. (حدود 70
درصد) و اينكه بعضى ايراد كرده اند كه آفرينش فرشتگان و جن (با اينكه
موجودات زنده اى هستند مسلما از آب نيست ) پاسخش روشن است ، زيرا
منظور، موجودات زنده اى است كه براى ما محسوس است .
(177)
علاوه بر اين در كتاب الاختصاص حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى
كند كه در آخر آن مى فرمايد: و خلق صنفا من
الجان من الريح و خلق صنفا من الجن ، من الماء
(178) يك صنف از جن را از باد و
صنف ديگر از آب آفريده است بيان كننده اين است كه خلقت گروهى از
جن نيز، از آب است .
ولى درباره اين آفرينشهاى اسرارآميز، به جرات بايد گفت كه ، تاكنون هيچ
موضوعى به اندازه چگونگى پيدايش جهان و عالم
افلاك اين چنين بحث انگيز نبوده است ، با وجود پيشرفتهاى شگرفى
كه در زمينه هاى گوناگون دانش و فلسفه نصيب انسان امروزى گرديده است .
بايد اذعان داشت كه هنوز از چگونگى جهان آغازين و پيدايش آن چيزى نمى
دانيم .
(179)
به طور خلاصه ، دانش نوين نشان مى دهد كه جهان بطور ناگهانى و در پى يك
انفجار بزرگ بر اين گمان است كه مواد متشكله عالم يا جهان آغازين ، پس
از انفجار، آن چنان منبسط گرديد كه بى درنگ سراسر فضا را فراگرفت و به
دنبال يك سرى دگرگونيها، نخست كهكشانه ها، سپس ستارگان يا خورشيدها و
در پايان ، سيارات را پديد آورد. اما چيزى كه تاكنون مجهول مانده است
علت انفجار بزرگ و يا موجبات مواد متشكله جهان آغازين است .
(180)
پس بايد اعتراف كرد كه در الف اسرار و
رموز در جا مى زنيم و هنوز به باى آن نه رسيده ام درست است كه ، اين
گفتارها و اظهار نظرها امروز ارزش علمى دارد اما اكتشافات و كشفيات
فردا چه خواهد شد، خدا مى داند.
5: آفرينش زمين كعبه از
آب
عن ابى جعفر عليه السلام قال : لما اراد
الله عزوجل ان يخللق الارض امر الرياح فضربن وجه الماء صار موجا ثم
ازبد فصار زبدا فجمعه فى موضع البيت ثم جعله جبلا من زبد ثم دحى الارض
من تحته و هو قول الله عزوجل : ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركة
(181) از امام باقر عليه السلام روايت شده است :
وقتى كه خداى عزوجل اراده كرده است زمين را خلق
نمايد به بادها دستور داد روى آب را بهم زدند تا موجى بوجود آمد و كف
كرد و آن كف را در محل بيت كعبه جمع كرد تا كوهى از كف شد، سپس زمين را
زير آن گسترانيد، آن است معناى فرمايش خداى عزوجل ، اولين خانه اى كه
براى مردم وضع شد، خانه مباركى است در مكه
كيدرى در شرح نهج البلاغه خبرى را نقل مى كند در آن خبر است :
ثم جعل من ذلك الماء زبدا فخلق منه ارض بكم ثم
بسط الارض كلها من تحت الكعبه و لذلك تسمى مكة ام القرى لانها اصل جميع
الارض
(182) سپس آن آب كف كرد، و از آن
كف زمين مكه را آفريد، و همه زمين را از زير كعبه گسترش داد، بدينجهت
مكه را ام القرى مى نامند، چون مكه اصل و ريشه همه زمين است در
سوالات ، ابرش كلبى ، از امام صادق عليه السلام و پاسخ آن حضرت در اين
باره گذشت .
(183)
و همچنين پاسخ اميرمؤ منان عليه السلام به مرد شامى كه ناظر به اين
مطلب است .
(184)
از اين روايات چنين استفاده مى شود كه : نقطه شروع خلقت زمين ، از زمين
كعبه بوده و گسترش از آنجا شروع شده است و آن هم از كف آب ايجاد شده
است ، اگر چه از بعضى از روايات ظاهر مى شود كه محل بيت قبل از خلقت
زمين و آسمان به صورت در سفيدى بوده است مانند روايات عمران عجلى ، مى
گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : ان
الشى ء كان موضع البيت حيث كان الماء فى قول الله عزوجل و كان عرشه على
الماء قال كانت مهاة بيضاء يعنى درة
(185) محل بيت زمانى كه آب
فراگرفته بود و عرش خدا بر آب قرار داشت ، و به چه صورت بود؟ فرمود: در
سفيدى بود.
(186)
ابن عباس مى گويد: پيش از خلقت آسمانها و زمين ، وقتى كه عرش خدا بر آب
قرار گرفته بود، خداوند باد تندى برانگيخت كه آب را به هم زد، از موضع
بيت خشفه آب منجمد ظاهر شد مانند قبه ؛
پس خداوند از زير آن زمين را گسترانيد كشيد و كشيده شد، سپس با كوهها
ميخكوب كرد، اولين كوهى كه بر زمين گذاشته شد،
ابوقيس بود و به خاطر اين مكه ، ام القرى ، ناميده شده است .
(187)
در بعض روايات مى فرمايد: كانت الكعبة خشعة على
الماء فدحيت منها الارض كعبه خشعه اى بود در آب ، و زمين از آن گسترش
يافت (خشعة تلى بر روى زمين را گويند. و به معناى زمين هموار كه
سنگ و گل نداشته باشدد نيز گفته شده است .
(188)
اين تعبيرات نيز نشان كه در سفيد يا آب جامد هم از آب ساخته شده است .
درباره گسترش زمين از زير كعبه روايات
فراوانى وارد شده است .
6: زمين كربلا
عن ابى جعفر عليه السلام قال : خلق الله
ارض كربلا قبل ان يخلق ارض الكعبة باربعة و عشرين الف عام و قدسها و
بارك عليها فمازالت قبل خلق الله مقدسة مباركة و لا تزال كذلك حتى
يجعلها الله افضل ارض فى الجنة و افضل منزل و مسكن ليسكن الله فيه
اولياءه فى الجنة
(189)
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند زمين كربلا
را بيست و چهار هزار سال پيش از زمين كعبه آفريد، آن را مقدس كرده و به
او بركت داد، به همين مقسد و مبارك خواهد ماند تا اينكه خداوند آن را
بهترين جاى بهشت و برترين منزل و مسكنى براى اولياى خود قرار دهد.
مثل اين روايت از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است .
اگر اين روايتها از نظر سند مخدوش نباشد اوليت زمين كعبه اضافى و نسبى
خواهد بود؛ چون در اين روايت تصريح شده است كه زمين كربلا پيش از زمين
كعبه آفريده شده است ، پس جمع ميان اين روايت ها، به اين صورت مى شود
كه كربلا پيش از كعبه آفريده شده ولى شروع گسترش زمين از موضع بيت بوده
است .
توجه داشته باشيد! همانطور در مقدمه كتاب تذكر داده شد، اين نوع مسائل
جزء اعتقادات مذهبى نيست كه ندانستن آن به دين انسان ضرورى برساند.
7: هستى همه چيز از آب !
در قرآن كريم ، دو آيه مباركه ، به زنده شدن همه موجودات از آب
، تصريح كرده است .
1 - اولم يرى الذين كفروا ان السماوات والارض
كانتا رتقا ففتقاناهما و جعلنا من الماء كل شى ء حى افلايومنون
(190) آيا آنان كه كافرند،
نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بود، ما آنها را گشوديم و از آب
، همه چيز را زنده كرديم ، زندگى همه را از آب قرار داديم آيا ايمان
نمى آورند!؟
2 - والله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشى على
بطنه و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق الله ما
يشاءالله على كل شى ء قدير
(191)
خداوند هر جنبنده اى را از آب آفريد گروهى از آنها بر شكم خود، راه مى
روند و گروهى بر دو پاى خود و گروهى بر چهارپاراه مى روند. خداوند هر
چه را بخواهند مى آفريند زيرا خدا بر همه چيز تواناست .
دقت در ساختار آيه مباركه اول ، نشان مى دهد كه
خداوند، عالم اجسام را كلا از آب آفريده است ، لحن آيه براى عموم نظارت
دارد: كانتا رتقاففقنا هما آسمانها و
زمين بهم پيوسته بود ما آنها را گشوديم بلافاصله مى فرمايد: ما زندگى
همه چيز را از آب قرار داديم . يعنى : سبب به وجود آمدن زمين و آسمان و
هر چه از اجسام مرئى و محسوس در آنهاست ، آب است ، خواه زندگى آنها
تشريعى باشد، مانند جانداران ، يا تكوينى مانند آسمانها و زمين .
به سه مطلب توجه فرمائيد
1. برابر نظريه دانشمندان ؛ در جهان مادى دو نوع زندگى وجود
دارد؛ الف تشريعى ب .تكوينى . تشريعى زندگى است كه توام با حركت و جنبش
محسوس ، بوده باشد مانند جانداران ؛
ولى زندگى تكوينى غير محسوس و غير متحرك است مانند جمادات در آيات
مختلف قرآن ، سخن از تسبيح و حمد موجودات عالم هستى در برابر خداوند
بزرگ به ميان آمده است كه صريحترين آنها آياتى است كه ذيلا مى آوريم .
1. تسبح له السموات السبع والارض و من فيهن وان
من شيى ء الا يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا
(192) آسمانهاى هفتگانه و زمين و
هر چه در آنها هستند همه تسبيح او مى گويند، و هر موجودى تسبيح و حمد
او مى گويد، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد او حليم و آمرزنده است .
9
2. الم تر ان الله يسبح له من فى السموات والارض
والطير صافات كل قد علم صلاته و تسبيحه والله عليم بمايفعلون
(193) آيا نديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان
كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان
بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند، و خداوند
به آنچه انجام مى دهند عالم است .
3. الم تر ان الله يسجد له من فى السموات و من
فى الارض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وكثير من
الناس وكثير حق عليه العذاب
(194)
آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان ها و كسانى كه در زمينند براى خدا
سجده مى كنند؟! و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و
جنبندگان . و بسيارى از مردم ! اما بسيارى (ابا دارند) و فرمان حق
درباره آنان حتمى است و ساير آيات فراوانى كه در قرآن با لفظ يسبح لله
ما فى السموات و الارض
(195) آن چه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره
تسبيح خدا مى گويند.
و سبح لله ما فى السموات و الارض
(196) آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى
گويند و امثال اين آيات كه ، تصريح مى كند؛ همه
موجودات عالم هستى ، زمين ، و آسمان ، ستارگان كهكشان ، انسانها و
حيوانات و برگهاى درختان و حتى دانه هاى كوچك اتم بدون استثناء در اين
تسبيح و حمد عمومى شريك هستند؛ در واقع همه عالم هستى يكپارچه زمزمه و
غوغا است ، و هر موجودى به نوعى به حمد و ثناى حق مشغول است ، و غلغله
خاموش در پهنه عالم هستى طنين افكنده كه بى خبران توانائى شنيدن آن را
ندارند؛
اما انديشمندانى كه قلب و جانشان به نور ايمان زنده و روشن است ؛ اين
صدا را از هر سو به خوبى به گوش و جان مى شنوند و گفته شاعر:
گر تو را از غيب چشمى باز شود
|
با تو ذرات جهان همراز شود
|
جمله ذرات و نطق خاك و نطق گل
|
با تو مى گويند روزان و شبان
|
ما سميعيم و بصير و باهشيم
|
با شما نامحرمان ما خامشيم
|
از جمادى سوى جانان جان شويد
|
ولى در تفسير حقيقت اين حمد و تسبيح در ميان دانشمندان و فلاسفه و
مفسران بسيار گفتگو است : بعضى آنرا حمد و تسبيح
حالى دانسته اند، و بعضى قالى كه
خلاصه نظرات آنها را ذيلا مى خوانيد .
1.جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آنرا عقل
مى شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يكنوع درك و شعورند؛ و در
عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند؛ هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك
و احساس آنها پى بريم حمد و تسبيح آنها را بشنويم .
آياتى مانند و ان منها لما يهبط من خشية الله
(197) بعضى از سنگها از ترس خدا
از فراز كوهها به پائين مى افتند
و فقال لها وللارض ائتيا طوعا او كرها قالتا
اءتينا طائعين
(198) خداوند به آسمان و زمين
فرمود از روى اطاعت يا كراهت به فرمان من درآئيد، آنها گفتند ما از در
طاعت مى آئيم و مانند آيات حرف زدن و همراهى كوهها با تسبيح
حضرت داود عليه السلام و سخرنا مع داود الجبال
يسبحن
(199) ..... .و نظير اين آيات كه در قرآن كريم فراوان
است .
2. بسيارى معتقدند كه اين تسبيح و حمد، همان چيزى است كه ما آنرا
زبانحال مى ناميم ، حقيقتى است كه نه مجازى ، ولى به زبان حال
است نه قال ( دقت كنيد) تسبيح به معنى
پاك و منزه از عيوب مى باشند، ساختمان و نظم اين عالم هستى مى گويد
خالق آن از هر گونه نقص و عيبى مبرا است .
حمد بيان صفات كمال مى باشد، نظام جهان
آفرينش از صفات كمال خدا، از علمى بى پايان و قدرت بى انتها و حكمت
وسيع و فراگير او سخن مى گويد؛ مخصوصا با پيشرفت علم و دانش بشر، و
برداشتن پرده از گوشه هائى از اسرار و رازهاى اين عالم پهناور اين حمد
و تسبيح عمومى موجودات آشكارتر شد است .
3. بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه حمد و تسبيح عمومى موجودات
در اينجا تركيبى از زبانحال و
قال يا به تعبير ديگر
تسبيح تكوينى و تشريعى باشد چرا
كه بسيارى از انسانها و همه فرشتگان ، از روى درك و شعور حمد و ثناى او
مى گويند و همگى ذرات موجودات نيز با زبانحالشان ، از عظمت و بزرگى
خالق بحث مى كنند.
گرچه اين دو نوع حمد و تسبيح با هم متفاوت است ولى در قدر جامع يعنى
مفهوم وسيع كلمه حمد و تسبيح ، مشترك مى باشد. براى اطلاع بيشتر به
تفاسير مربوطه مخصوصا به تفسير الميزان و تفسير نمونه كه مقدارى از
مطالب بالا از آن تلخيص و اقتباش شده است مراجعه شود.
2. اگر مسئله مرگ و مير را از نظر علمى و دقيق بحث و بررسى كنيم مى
توانيم بگوئيم : در جهان آفرينش ، مرگ به معناى فنا و نيستى وجود
ندارند؛ آنهايى كه در نظر اوليه ، مرده به حساب مى آيند؛ در آيات و
اخبار نيز با كلمات موت ، امات اموات و
غيره تعبير شده است ، به ظاهر مى ميرند ولى در واقع نمرده اند
زيرا مرگ اگر به معناى فنا و نيستى باشد،
قابل آفرينش نبوده و مخلوق به حساب نمى آيد؛ چرا كه خلقت به امور وجودى
تعلق مى گيرد؛ ولى مى دانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر
است ، و اين ، قطعا يك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد. لذا
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: الذى خلق الموت
و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا
(200) او كسى است كه مرگ و حيات
را آفريد تا شما را بيازمايد، كداميك بهتر عمل مى كنيد
در اين آيه مباركه مرگ را جزء مخلوقات
شمرده است در حالى كه عدم هيچى وقت مخلوق نمى شود. همچنانكه مفسرين در
تفسير آيه فوق بيان كرده اند فخر رازى در تفسيرش مى گويد:
والعدم لا يكون مخلوقا. خذا هوالتحقيق
تحقيق اين است كه عدم شايسته آفريده شدن نيست . پس موت غير از عدم است
.
(201)
چون وجود انسان متشكل و تركيبى از عناصر مختلف است وقتى كه شرايط ايجاب
كند؛ چه آن شرايط بيمارى باشد يا تصادف و سكته يا پيرى مفرط.
سبب تجزيه وجود آنها شده و هر عنصر به مركز خود برمى گردد و در مجموعه
جهان هستى باقى مى ماند؛ به هيچ وجه معدوم نمى شود و از بين نمى رود.
حتى اجزاء ستارگان كه بى فروغ شده اند به ظاهر مى ميرند، هرگز نمرده
اند، ذرات وجود آنها يا جذب كرات ديگر مى شود و يا در فضاى بى انتها
سرگردان مى ماند.
در آيات ، همين مطلب با صراحت بيان شده است :
منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى
(202) شما را از زمين آفريديم ،
به زمين برمى گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مى آوريم .
يا من نطفة خلقه فقدره ثم السبيل يسره ثم اماته
فاقبره ثم اذا شاء انشره
(203) شما را از زمين آفريديم ،
به زمين برمى گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مى آوريم .
انسان را از نطفه آفريده و در رحم مادر جايگزين مى سازد، سپس راه بيرون
آمدن را آسان مى كند، سپس او را مى ميراند و خاكش مى كند و هر وقت
خواست زنده كرده و نشر مى دهد.
امثال اين آيات در قرآن كريم فراوان است ، اصولا معناى
معاد همين است يعنى بازگشت به زندگى نوين
بازگشتى كه با يك اشارت يا نفخ صور و يا
زجرة ناگهانى صورت خواهد گرفت .
انما هى زجرة واجة فاذاهم بالساهرة
(204) همانا اين بازگشت با، يك
صيحه عظيم است ؛ ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى گردند.
يا انما هى زجرة واحدة فاذاهم قيام ينظرون
(205) سپس بار ديگر صور دميده مى
شود ناگهان ايستاده و نگاه مى كنند يا مانند آيات 32 و 51 و 53
مباركه يس كه كيفيت حضور در قيامت را بيان مى كند.
پس ، مرگ به معنى معدوم شدن نيست بلكه تغيير نشئه و زندگى به صورت هاى
گوناگون است .
3. در آيات و احاديث زيادى آنهايى كه به خدا و رسولش ايمان نياورده
اند، يا مرتد شده اند، مرده به حساب مى آورد، در واقع مرگ گريبانگير
آنها شده است . و در آيات از آنها با كلمه موتى
يعنى : مرده ها، ياد كرده است .
انك لاتسمع الموتى ولا تسمع الصم الدعا اذا
اولوا مدبرين
(206)
مسلما تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگانى
برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند
فرا خوانى و در جاى ديگرى مى فرمايد وما
انت بمسمع من فى القبور
(207) و تو نمى توانى سخن خود را
به گوش آنانكه در گور خفته اند برسانى يعنى اينان مردگان زنده
نما هستند (پايان سه مطلب ).
پس آيه مباركه اول به آفرينش همه موجودات زمين و آسمانى و زندگى تشريعى
و تكوينى آنها را به طور عام ، از آب ، بيان مى فرمايد؛ اما آيه دوم ،
دائره را تنگ تر كرده به يك از چهره هاى نظام آفرينش كه از روشن ترين
دلائل توحيد است ، يعنى حيات در صورتهاى
متنوعش ، اشاره كرده است و آفرينش موجودات جنبنده و ذى حيات را از آب
اختصاص داده است .
در اينجا سوالى پيش مى آيد، كه در آيه مباركه ، سه گروه از جانداران
خزندگان ، دوپايان ، چهارپايان را نام برده است ، در حالى كه
جنبنده هاى زياى هستند كه بيش از چهار پا دارند.
پاسخ اين سوال در خود آيه مباركه نهفته است ، چون در جمله هاى بعدى مى
فرمايد يخلق الله مايشاء (خدا هر چه را
بخواهد مى آفريند)
به علاوه مهمترين حيواناتى كه انسان با آنها سر و كار دارد همين سه
گروه است ، از اين گذشته بعضى معتقدند كه حتى حيوانات كه بيش از چهارپا
دارند تكيه گاه اصلى آنها، چهار پاى آنهاست ، و بقيه ، بازوهاى كمكى
آنها محسوب مى شود.
(208)
اما منظور از ماء در اين دو آيه چيست ؟
ميان مفسران سه تفسير براى آنها ذكر شده است ؛
1. بسيارى از مفسران مى گويند منظور آب نطفه
است و در بعضى از روايات هم به آن اشاره شده است ؛ مشكلى كه اين تفسير
دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمى آيند، زيرا
حيوانات تك سلولى و بعضى ديگر از حيوانات كه مصداق دابه جنبنده هستند
از طريق تقسيم سلولها به وجود مى آيند، نه از نطفه ، مگر اينكه كه گفته
شود حكم بالا، جنبه نوعى دارد نه عمومى .
2. منظور: پيدايش نخستين موجود است ، زيرا طبق عده اى از روايات اولين
موجودى را كه خدا آفريد آب بود و انسانها را بعدا از آن آب ، آفريد (در
بخش اول شرح آن گذشت ) برابر يافته هاى علمى جديد، نخستين جوانه حيات ،
در درياها ظاهر شده و اين پديده قبل از همه جا اعماق يا كنار درياها
حاكم شده است ؛ و نيروئى كه موجودات را با آن همه پيچيدگى ، در نخستين
مرحله ، حيات بخشيد، و در مراحل بعد ، هدايت كرد، نيروى ما فوق طبيعى
(يعنى اراده پروردگار) است .
3. منظور: از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده
اصلى آنها را تشكيل ميدهد و در قسمت عمده ساختمان جسمى آنها بيش از دو
سوم ، آب است و بدون آب هيچ موجود زنده اى نمى تواند ادامه حيات بدهد.
اين تفسيرهاى سه گانه هيچ منافاتى با هم ندارد و همانگونه كه قبلا
اشاره شد معناى متبادر كلمه ماء همه تفسيرهاى سه گانه را در بر مى
گيرد.
درست است كه كه در آيات متعدد، انسان را امر به تفكر در كيفيت آفرينش
خود از سلالة من ماء مهين
(209) چكيده اى از آب بى ارزش
كرده است .
ولى بايد به اين نكته دقت كافى داشت كه سلاله و يا هر تعبير ديگر كه
برده مى شود نيز از آب ، به وجود آمده است ؛ پس اگر كلمه ما را به همان
وسيع خود بگيريم صحيح تر به نظر مى رسد.
تنها مسئله اى كه بايد به آن اشاره كرد اين است ؛ جامعه بشرى با اين
پيشرفتهاى ميحرالعقول و عجيب علمى كه دارد هنوز از حل
معماى حيات عاجز است ، همه مى گويند
موجودات زنده از مواد بيجان اين عالم به وجود آمده است اما چگونه و تحت
شرايطى ، براى هيچ دانشمندانى ، سر آن كشف نشده است .
درست است هزاران دانشمند، در گشودن اين در بسته سعى و كوشش فراوان
كرده و مى كنند ولى آنچه كه مسلم است اسرار حيات و زندگى آنقدر پيچيده
است كه علوم و دانشهاى بشر با همه گسترده اش و با تمام آزمايشهاى دقيقش
، از كشف رمز آن عاجز از درك آن سرگردانند.
آنانكه محيط فضل و آداب شدند
|
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
|
گفتند فسانه اى و در خواب شدند.
|
پاك و منزه و چه بزرگ است خدايى كه اين همه موجودات زنده را با قدرت بى
انتهايى خويش از آب به وجود آورده و اداره مى كند و اين همه تنوع وسيع
با چهره هاى گوناگون و هر چه كه به آن نياز دارند به آنها بخشيده است .
ربناالذى اعطى كلى شيى ء خلقه ثم هدى
(210) پروردگار ما كسى است كه به
هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود، داده ، سپس رهبريش كرد
واقعا چه شگفت آور است كه هر روز اين مسائل به صورت پيشرفته تر و به
گونه اى علمى تر مطرح مى شود اما باز روز ديگر علم مترقى بشر مى گويد:
اى بى خبران راه نه آنست و نه اين
هنور مسائل بسيارى در مقابل ماست كه حتى دانش امروزى نيز در پاسخگويى
به آن عاجز مانده و حل بسيارى از آنها با مشكلات فراوان روبروست .
تئوريها و نظريه هاى امروزى فرضيه هايى بيش نيستند و رضايت ما را به
طور كامل جلب نمى كند
(211) خدايا! به احترام مقربين درگاهت به ما اين
توانايى را بده كه ذره اى از درياى قدرت بيكران را درك كرده و در برابر
عظمت خاضع باشيم .