سخنى از مولف
بر هيچ كس پوشيده نيست كه آب ، سرچشمه
حيات و يك موهبت عظماى الهى است . اهميت وجودى و عظمت آفرينش آن در
جمله كوتاه و پر معناى اين آيه مباركه نهفته است كه
و جعلنا كل شى حى ء
زندگى همه چيز را از آب قرار داديم .
مدتى در اين فكر بوديم ، كتابى فراهم آوردم كه حاوى كيفيت خلقت و نحوه
بهره گيرى و آداب احكام و ساير مطالب مربوط به آب بوده باشد.
فرصتى پيش نمى آمد، تا اينكه در چهاردهم ماه شعبان المعظم يكهزار و
چهارصد و هفده هجرى قمرى مطابق با 20 ديماه يكهزار و سيصد و هفتاد و
پنج هجرى شمسى از تهران به شهر مقدس كريمه اهل بيت ، فاطمه معصومه عليه
السلام و حرم آل محمد صلى الله عليه و آله قم
هجرت كرده ، و مقيم گشتم ؛
با اين كه دو كتاب عتابات قرآن و از مباهله تا
عاشورا را در دست تاليف داشتم ، مدتى از وقت خود را نيز به اين
منظور اختصاص دادم كه آنه هم با لطف خداوند، به پايان رسيد و در دسترس
عموم قرار گرفت ؛
اين كتاب داراى يك مقدمه ، 9 بخش و يك خاتمه است .
مقدمه
تذكرات چندى است كه قبلا دانستن آنها لازم و ضرورى به نظر مى
رسد، تا سليقه تاليفى كتاب معلوم شود؛ مخصوصا به تذكر شماره يك اين
مقدمه كه در دوران زندگى براى همگان يك مسئله مهم است ، توجه نموده در
به كار بستن مفاد آن ، هم خود كوشش فراوان كند، و هم به ديگران توصيه
نمايند؛
1 ، صرفه جويى در مصرف آب
آيات قرآن ، و احاديث فراوان ، با تعبيرهاى گوناگون ، اسراف و
زياده روى در هر كارى را به طور عام و در باره آب به طور خاص مورد مذمت
و نكوهش قرار داده است ؛
در آيه هاى و لاتسرفوا انه لا يحب المسرفين
و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين
(1) بخوريد و بياشاميد، ولى
اسراف نكنيد، خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد عدم رضايت
خداوندى را از اسرافكاران اعلام مى دارد، در اين مورد، به ذكر چند حديث
كوتاه اكتفا كرده و مشروح آن را به خواندن محتواى اين كتاب ارجاع مى
دهيم .
1 - امام صادق عليه السلام فرموده است : اتق
الله - و لاتسرف ولا(2)
تقر از خدا بترس نه اسراف كن و نه سختگيرى .
2 - امام حسن عسكرى عليه السلام : اياك والاسراف
فانه من فعل الشيطنة
(3)
مبادا اسراف كنى اسراف كردن از كارهاى شيطان است
3 - امام صادق عليه السلام ، من الكباير -
الاسراف و التدبذير
(4) اسراف و تبذير (بر باد دادن
، تباه كردن ، تلف كردن ، ولخرجى ) از گناهان كبيره است
4 - امام صادق عليه السلام خداى عزوجل ميانه روى
را دوست دارد، اسراف كارى ، حتى صبك شرابك
(5) حتى دور ريختن زيادى آبى را كه مى نوشى دشمن
مى دارد.
5 - امام صادق عليه السلام ادنى الاسراف هراقة
فضل الاناء
(6) كمترين اسراف ، به دور ريختن
مازاد آب است (هراقة معمولا در ريختن آب به كار مى رود).
6 - امام صادق عليه السلام اسراف در سه چيز است ، يكى از آنها اهراقك
فضل الماء دور ريختنت مازاد آب است .
(7)
با توجه به روايات فوق ، اسراف و زياده روى ، از
صفات زشت و ناپسند، و از گناهان كبيره ، و مورد غضب خداوند است ،
مخصوصا اسراف كاريهائى كه با مايه حيات ، انسانها و حيوانات و نباتات
بوده باشد؛ ( يعنى آب ، آبى كه ، در نظر هوشياران عالم يك قطره آن
برابر است با يك قطره خون !)
آن را به هدر داده ، و بى رويه مصرف نمايند؛ آبى كه پيشوايان دين اجازه
نمى دهند بعد از نوشيدن آن ، حتى ته مانده كاسه يا ليوان ، دور ريخته
شود و چنين كسانى را از دسته تبهكاران مى شمارند؛
چون زندگى همه جانداران ، به وجود آب بستگى دارد؛ نبايد از به هدر رفتن
يك قطره آن غفلت شود!
پس آنهائى كه در زندگى فقط خود را مى بينند؛ و دايم در فكر ارضاى هوا و
هوس خويش هستند؛ علاوه بر اينكه هيچ كس را به حساب نمى آورند؛ و از خدا
و خلق خدا شرم ندارند؛ لااقل در مقابل وجدان خود احساس شرمندگى كنند؛
چون هيچ وجدان سالم ، چنين اجازه اى را به صاحبش نمى دهد؛ كه با مايه
زندگى ديگران بازى نمايد؛
پس بيائيد دست به دست هم داده از اسراف و زياده روى در مصرف آب ،
جلوگيرى به عمل آورده و سعى كنيم فرهنگ درست استفاده كردن آن را، در
جامعه خود پياده نماييم ، تا خداى نكرده روزى پيش نيايد كه محتاج يك
قطره آن شويم ، اما او سواره و ما پياده ، هر چه بدويم به گرد آن نرسيم
، ( دست ما كوتاه و خرما در نخيل ) باشد!
2
در بيان مطالب اين كتاب سعى شده است از آيات قرآن مجيد و احاديث
اهل بيت عصمت عليه السلام كه از منبع وحى صادر گرديده است و در صحت
آنها ترديد و احتمال خطا و اشتباه پيش نمى آيد، الهام گرفته و مورد
استفاده قرار گيرد.
چون واضح و روشن است ، بشر هميشه راه تكاملى خود را مى پيمايد؛ هر روز
برايش مجهولات جديد كشف مى شود، آراء و افكارش دائما متغير است ؛ براى
ابد در اعتبار خود باقى نمى ماند؛ پس از گذشت زمانى كوتاه يا بلند،
ارزش خود را از دست داده و بطلانش ثابت مى شود؛
چنانكه در تشكيل زمين و پيدايش آن با اينكه جزء كوچكى از منظومه شمسى
ما است ، دانشمندان در اعصار و قرون متمادى ، نظريه هاى گوناگون درباره
آن ابراز داشته و فرضيه هاى مختلفى را عرضه كرده اند اما بعد از مدتى
نارسائى آن در جهان علم و دانش ثابت گرديده است .
(8)
بعنوان مثال روزى يك دانشمند فرانسوى به نام كنت دوبوفن در سال 1779
ميلادى اظهار نظر كرده است ، كه زمين احتمالا از برخورد يك ستاره
دنباله دار با خورشيد پديد آمده و بايستى حداقل 7500 سال عمر داشته
باشد. وى بر اين گمان بود كه در پى برخورد دنباله دارى با خورشيد موادى
از خورشيد جدا گرديده و به اطراف پراكنده شده و سيارات را به وجود
آورده است
(9)
كمى پس از آن تاريخ ميخائيل لومونوزوف
ستاره شناس معروف روس ، اعلام داشت كه صدها هزار سال از عمر زمين مى
گذرد و به دنبال وى ، امانوئل كانت
فيلسوف معروف آلمانى و توماس رايت انگليسى
چنين اظهار نظر كرده اند كه سيارات منظومه شمسى از ابرها و مواد متشكله
خورشيد جوانى پديد آمده اند، اين پندارها كه به
نظريه سحابى معروف است كمى بعد در سال 1796 ميلادى به وسيله
ماركى دولاپلاس رياضى دان نامدار فرانسوى تكميل گرديده و تعميم يافت .
در نظريه هاى نوين در سال 1950 ميلادى اتواشميت روسى و
كارل فون ويستزكر آلمانى به نظريه سحابى
لاپلاس گرايش پيدا كرده و به طور رسمى
پذيرفته و جزئيات آنرا با تعديل و تغييراتى مورد تاييد قرار داده اند
(10)
باز طى قرون متمادى استنباط بشر از پيدايش زمين بارها دستخوش دگرگونى
گشته است .
حتى در زمان حاضر كه عصر فضا نام دارد و
از سال 1975 ميلادى همزمان با فرستادن ماهواره روسى
اسپوتنيك به فضا آغاز گرديده است نگرشها
و عقايدها در اين زمينه همواره سير دگرگونى و تحول را پيموده است .
(11)
و در مورد پيدايش حيات در روى زمين : گروهى از زيست شناسان بر اين
گمانند كه حيات از خود زمين سرچشمه گرفته و آغاز آنرا پس از شكل گيرى
سياره زمين يعنى حدود 4 تا 5 ميليارد سال پيش دانسته اند. در مقابل اين
گروه دسته ديگرى بر اين اعتقادند كه حيات از كرات و يا سيارات ديگر به
زمين منتقل شده است .
(12)
و عده ديگرى اعتقاد بر اين دارند كه حيات اوليه كره زمين از اعماق
درياها شروع شده است .
(13)
فرضيه افلاك نه گانه پوست پيازى بطلميوس
مدتها بر مغزها و نوشته هاى محافل علمى حكومت مى كرد پس از مدتى بطلانش
ثابت و به دست فراموشى سپرده شد.
نظريه پر جنجال و پر هياهوى داروين مدتى
دانشمندان را به خود مشغول ساخت باز در زمان كمى به دست فراموشى سپرده
شد (و هزاران مسائل ديگر)
بدينجهت مطالب اين كتاب را بر پايه هاى محكم و استوار گفتارهاى
آفريننده جهان و سفيران او قرار داده و از رهنمودهاى امام جعفر صادق
عليه السلام تبعيت كرده ام كه به يحيى بن زكريا فرمود :
من سره ان يستكمل الايمان فليقل القول منى فى
جميع الاشياء قول آل محمد صلى الله عليه و آله فيما اسروا و اعلنوا،
فيما بلغنى لم يبلغنى
(14) هر كس از به كمال رسيدن
ايمانش خوشحال مى شود بگويد: من گفتارهاى آل محمد صلى الله عليه و آله
را در هر چيزى سر مشق و الگوى خود قرار مى دهم ؛ در آنچه كه پوشيده و
مخفى نگهداشته اند؛ يا آشكار كرده اند؛ در آنچه كه به دست من رسيده و
يا نرسيده است يعنى (صحت گفتارم را با فرمايشات آنها مى سنجم ).
اگر چه در بعض از موارد الزاما مطالب علمى روز را با آيات و اخبار و
بالعكس تطبيق كرده ام ؛ اما اصولا نبايد آيات و اخبار معتبر را با
فرضيه ها تطبيق نمود چونكه آيات قرآن حقيقت ثابتى دارند و فرضيه هاى
علمى در تغييرند.
3
در محل خود به اثبات رسيده است كه ، احاديث و اخبار صادره از
اهل بيت عليهم ، مانند قرآن مجيد داراى ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ،
مجمل و مبين ، مطلق و مقيد و غيره مى باشد.
مويد اين مطلب فرمايش امام محمد باقر عليه السلام است به جابر بن زيد
جعفى :
و يحك يا جابر لايقاس بنا احد؛ يا جابر بنا و
الله انقذكم الله و بنا نعشكم و بنا هداكم و نحن و الله دللنا لكم على
ربكم : فقفوا امرنا و نهينا، و لاتردوا علينا ما اوردنا عليكم فانا
بنعم الله اجل و اعظم من ان يرد علينا، و جميع ما يرد عليكم منا، فما
فهتموه فاحمدوالله . و ما جهلتموه فردوه الينا، و قولوا ائمتنا اعلم
بما قالوا
(15)
ترحم بر تو اى جابر كسى كه با ما مقايسه نمى شود. اى جابر! به خدا قسم
خداوند به وسيله ما شما را نجات داده ، و به شما زندگى بخشيده و هدايت
كرده است .
به خدا قسم ما شما را به سوى خدا راهنمائى كرديم ، پس در كنار امر و
نهى ما بايستيد . ما آنچه را كه به شما رسانديم ، رد نكنيد؛ ما در سايه
لطف خدا با جلالت تر و بزرگتر از آنيم كه گفته ما رد شود؛ پس تمامى
آنچه كه از ما به شما مى رسد هر چه را فهميديد خدا را ستايش كنيد و
آنچه را كه نفهميدند به خود ما برگردانيد و بگوئيد، ائمه ما خود به
آنچه كه گفته اند داناترند.
باز جابر بن يزيد جعفى گويد:
ما دسته اى از حجاج پس از اداى مناسك حج به خدمت امام محمد باقر عليه
السلام رسيده عرض كرديم اى فرزند رسول خدا، ما را بر آن چه كه اصلاح مى
دانيد، راهنمايى فرمائيد! فرمود: به چند مورد زياد اهميت دهيد) غنى شما
به فقيرتان رسيدگى كند، هر چه براى خود مى خواهيد به برادر دينى تان
نيز بخواهيد، و اسرار ما را پوشيده نگهداريد، مردم را به گردنهاى ما
سوار نكنيد؛
به كارهاى ما و به هر چه از ما به شما رسيده است ، نظر كنيد اگر آن را
با قرآن موافق يافتيد عمل كنيد؛ و اگر مخالف قرآن بود رد كنيد.
و ان اشتبه الامر عليكم ، فقفوا عنده و ردوه
الينا حتى ، نشرح لكم من ذلك ما شرحنا
(16) حتى يستبين لكم
(17) اگر مسئله برايتان مشتبه شد
توقف كنيد و به خود ما برگردانيد تا به شما تشريح نماييم ، و مطلب
برايتان روشن شود.
بنابر اين احاديثى را كه در اين كتاب مى خوانيد اگر به نظرتان درست
نيآمد رد نكنيد عملش را به صاحبش واگذاريد و چون اكيدا به ما سفارش
كرده اند: آنچه از ما به شما ميرسد اگر از
چيزهائى است كه بر مخلوق جائز است اما لم تفهموه ، فلا تجحدوه ، و روده
الينا اگر آن را درست نه فهميديد انكار نكنيد (عملش را) به خود ما
برگردانيد.)
(18)
4
چون موضوع اين كتاب از مسائل مهم اعتقادى
و يا جزء تكاليف شرعى نيست ، اسناد روايات از نظر رجالى مورد بررسى
قرار نگرفته است ، فقط سعى بر اين شده است كه ، از منابع معتبر و موثق
نقل و از اظهار نظر قطعى خوددارى شود، براى آگاهى از وضع رجال و شناخت
روايت احاديث ، به منابع آنها مراجعه شود كه در پاورقيى ها به طور منظم
و مرتب ، به نام كتاب و صفحات و نام مولف آنها اشاره گرديده است .
5
بعلت اين كه روايات در مكه و مدينه و مانند آن صادر شده است ؛
مطالب طبى آن بيشتر به آن آب و هوا و يا با توجه در مورد شخص راوى ، يا
با ملاحظه هاى ديگر كه بر ما روشن نيست صادر گرديده است .
در اين باره شيخ صدوق در كتاب العقائد
مطالبى را بيان داشته است كه دانستن آن خالى از فائده نيست ، مثلا
درباره عسل مى فرمايد:
روايت هست كه ، براى هر دردى شفا است ؛ معنايش اين است كه هر درد
سردى كه از سرد مزاج ها پيش آيد دواست .
يا درباره استنجاء با آب سرد كه براى صاحب بواسير دواست ، وقتى كه
بواسيرش از حرارت باشد تا آخر.
(19)
مشروح عقيده ايشان را درباره اخبار طب در بخش 6، فصل 9، همين كتاب
مطالعه نمائيد.
6
در تاليف اين كتاب از منابع و مصادر مختلفى كه در دسترس بود،
استفاده كرده ام مخصوصا از كتاب شريف بحارالانوار علامه مجلسى ( به علت
جامعيت آن ) بطور وفور، بهره زياد برده و خوشه فراوان چيده ام ، بنابر
اين ، نام مصادرى را كه بحار از آن نقل كرده و بيشتر آنها را در اختيار
دارم ) و هم محلهائى كه در مجلدات مختلف خود بحار هست در پاورقى ها ذكر
كرده ام يعنى اگر از مصدرى نقل كرده ام ، در بحارالانوار هم وجود داشت
، اسم بحار را نيز آورده ام ، تا هم از زحمات طاقت فرسا، وسعت اطلاع و
ميزان همت آن بزرگوار، در جمع آورى بحارالانوار آگاهى داشته باشم ، و
هم نوعى قدردانى از شخصيت وزين اسلامى كرده باشم .
7
هر يك از آيات و اخبارى كه در اين كتاب آورده شده است ، داراى
مطالب گوناگون بود، به ناچار از همديگر تفكيك و يا به صورت تكرارى درج
گرديده است ؛ چون بيشتر فصلها و بخشها با همديگر رابطه نزديك دارند؛
مانند فصل 13 بخش 1 با فصلهاى 2 و 3 و 4 بخش 2 در واقع مكمل يكديگرند؛
بدينجهت تا آنجا كه ممكن است همه يا حداقل سه بخش اول كتابل ، با هم
مطالعه شود تا نتيجه مطلوب به دست آيد.
8
اين كتاب با اينكه در نوع خود بى سابقه است ، چون پس از پرس و
جوى زياد كتابى كه مستقلا و بطور جامع درباره آب نوشته شده باشد، پيدا
نكردم ، لذا از خوانندگان محترم استدعا دارم . 1. اگر كتاب مستقل و
جامعى در باره آب ديده باشند، لطفا به حقير اطلاع دهند، تا در مراحل
بعدى از آن بهره بردارى شود.
2. هر مولف و نويسنده اى به هر اندازه كارى در كار خود، تبحر و مهارت
داشته باشد و جديت به عمل آورد كه نوشته اى بى عيب و نقص در دسترس مردم
قرار دهد، باز خود او در مرور دوم ، به نقائص كارش پى مى برد، چون قرآن
كريم مى فرمايد:
افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله
لوجدوا فيه اختلافا كثيرا
(20) آيا در باره قرآن نمى
انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف در آن مى يافتند يعنى
تنها كتابى كه از هر جهت تمام عيار و كامل است ، و هيچ نقصى در آن وجود
ندارد، قرآن كريم است ؛
و نيز از قديم گفته اند: كم ترك الاوائل للاواخر
چقدر پيشينيان براى پسينيان (گذشتگان براى آيندگان ) مطالبى ، جا
گذاشته اند. بدينجهت هر گونه عيب و نقص و يا اشكالى را مشاهده
نمودند؛ اولا با بزرگوارى خود با ديده اغماز بنگرند و ثانيا به اينجانب
تذكر دهند، تا در چاپهاى بعدى اصلاح گردد.
قم - محمد امينى گلستانى
15 شعبان المعظم 1319 هجرى قمرى
مطابق با 5/9/1378 هجرى شمسى
بخش 1: اول ما خلق الله يا آفرينش آغازين
در ميان حكما، فلاسفه و متكلمين ، اين مسئله مورد بحث و نزاع
است كه ، آيا جهان و موجودات به وجود آمده در آن ، قديم است يا حادث ؟!
يعنى مسبوق به عدم است ( ذاتى باشد يا زمانى ) يا مسبوق به ماده است ،
و آيا براى آنها نقطه شروعى بوده يا ازلى و ابدى است ، معركه هائى
آراسته شده و بحثهاى درگرفته است كه ، از موضوع كتاب ما خارج است ، ولى
به طور فشرده مى توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد.
الف ، دهريين (طبعييون ) مى گويند: العالم
الابداية و لا نهاية له ، ( و هو مسبوق بالمادة جهان نه ابتدائى
دارد و نه انتهائى و آن (هميشه ) مسبوق به مادة ( بوده ) است آنان در
برابر دسته مقابل در اقليت هستند.
ب ، متدينن ، ( آنانكه به اديان آسمانى معتقدند و بسيارى از پيروان
اديان ديگر عقيده دارند بر اينكه عالم حادث است يعنى به مشيت خداى
توانا، عالم از نيستى به هستى رسيده و از عدم به وجود، تحقق يافته است
، و اين عقيده جزء ضروريات دينى آنها است . بنابر اين عالم ابتدا و
نقطه شروعى دارد، و اگر خدا بخواهد روزى به هستى آنها خاتمه دهد.
چنانچه اميرمومنان عليه السلام در اين باره فرموده است
انه يعود بعد فناء الدنياء وحده لا شى ء معه كما
كان قبل ابتدائها كذالك يكون بعد فنائها بلاوقت و لا مكان و لا حين و
لا زمان
(21) خداى عزوجل پس از نابودى
دنيا تنها مى ماند، همان طور كه پيش از آفرينش بود، و هيچ چيز با او نه
نخواهد ماند، نه وقتى مى ماند، و نه مكانى و نه هنگامى و نه زمانى
.......
قال عليه السلام الاول قبل كل الاول ، ولاخر بعد
كل اخر
(22) اميرمومنان عليه السلام فرمود: خداوند پيش از تمام
اولها و آخر همه آخرها است . علامه مجلسى در شرح اين حديث مى فرمايد:
قسمت اول حديث ، حديث ماسوى الله را ثابت مى كند، و قسمت دوم نظريه
اكثر متكلمين كه معتقد به : نعدام العالم باسره
قبل قيام الساعة يعنى پيش از آمدن روز قيامت ، عالم به طور كامل از بين
خواهد رفت را تاييد مى نمايد و هر دو فقره ، اوليت و آخريت به
معناى حقيقى را نسبت به خداوند عالم ، به اثبات مى رساند، در دعاهاى
امام موسى كاظم عليه السلام وارد شده است كه ؛ و
تبقى وحدك كما كنت وحدك
(23) خدايا تنها ميمانى ، همان طور كه تنها بودى
در بحثهاى آينده برگشت عالم به حالت اوليه را به طور مشروح خواهيد
خواند.
مرحوم سيد داماد عليه السلام گويد: اجماع تمامى سفراء سنت گذار و
صاحبان شريعت ، از انبياء و مرسلين و اوصياء معصومين ، بر اين است كه
هر چه در جهان آفرينش و دو اقليم پنهان و آشكار
وجود دارد با حدوث ذاتى و دهرى به وجود آمده اند.
(24) شهرستانى صاحب كتاب الملل و
النحل در كتاب نهاية الاقدام مى
نويسد: مذهب اهل حق از تمامى ملتها اين است كه
عالم حادث و مخلوق است ، كه ابتدا و نقطه شروعى دارد خداوند
تبارك و تعالى از نيست ، هست ، كرده و از نبود، بود، نموده است جمعى از
اركان حكمت و قدماى فلاسفه همانند: تاليس ، انكساغورث ، انكسيمانس از
ملطيان فيثاغورث ، انبذقلس ، سقراط،
افلاطون از اهل آثينيه يونان و جمعى از
شعراء و اوايل و ناسكين ، نيز بر اين عقيده هستند.
(25) و نيز با دلايل عقلى و نقلى به اثبات رسيده كه ،
عالم با قدرت خداى عزوجل از عدم به وجود آمده است ، اين حدوث خواه ذاتى
باشد يا زمانى يا به قول مرحوم ميرداماد با حدوث دهرى بوده باشد، پس از
اعتقاد به حدوث عالم ، بحث در اين است كه ، آيا صادر اول يا اولين
موجودى كه خلعت وجود پوشيد چه بوده است ؟ حكما مى گويند: عقل اول است ،
و او عقل دوم بر خلاف آيات و اخبار و اجماع مليون است . بعضى ها استناد
مى كند به حديثى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه
اول ما خلق الله هوالعقل
(26) آفريده نخست عقل است . علامه مجلسى مى فرمايد: من
در روايات شيعه اين حديث را پيدا نكردم ، روايت از طريق عامه است ، و
بر فرض صحت ، ممكن است مراد از عقل وجود مبارك خود رسول اكرم صلى الله
عليه و آله كه يكى از اطلاقات عقل است ، بوده باشد.
(27)
بلى روايتى در اصول كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده است ،
فرمود: ان الله خلق العقل ، و هو اول مخلوق من
الروحانيين ، عن يمين العرش من نوره الخبر
(28)
خداوند از نور خود از طرف راست عرش عقل را آفريد
و آن اول مخلوق از روحانيين است اين حديث بر اولين مخلوق بودند
عقل دلالت مى كند؛ چون صراحت دارد بر اينكه . او اولين آفريده از
روحانين است در حالى كه ، هم عرش بوده و هم نور. در احاديث اهل بيت
عليه السلام نيز، درباره اول ما خلق الله كه چه بوده است ، تعبيرات
مختلف وجود دارد. 1. نور مطلق 2. نور محمد صلى الله عليه و آله 3. نور
محمد و على عليه السلام 4. نور محمد، على و فاطمه عليه السلام 5. نور
محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام 6. نور 14 معصوم عليه
السلام 7. هوا 8. قلم 9. حروف 10 عرش 11. دره بيضاء 12. آتش 13. آب
براى روشن شدن مطلب ، درباره هر يك از موارد بالا، رواياتى را آورده و
در پايان به جمع بندى و در پايان به جمع بندى و حل آنها مى پردازيم .
1: نور مطلق يا بسيط
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش روايت مى كند كه :
اميرمومنان عليه السلام در مسجد كوفه بود، مردى از اهل شام بلند شده ،
به حضرت عرض كرد، اى امير مومنان ! خداى تبارك و تعالى اولين چيزى را
كه آفريده چه بود؟! فرمود: خلق النور نور را آفريد؛
پرسيد آسمانها از چه چيزى آفريده شد؟ فرمود من بخارالماء از بخار آب ؛
باز سوال كرد خلقت زمين از چه بود؟ فرمود: من زبدالماء از كف آب ؛
پرسيد كوهها از چه به وجود آمد؟ فرمود: من الامواج از موجها
(29)
عبدالله بن عباس از اميرمومنان عليه السلام روايت مى كند:
قال ان الله تعالى اول ما خلق الخلق ، خلق نورا
ابتدعه من غير شى ء
(30)
فرمود: خداوند اولين آفريده اى كه آفريد نور
بود، نور را از عدم به وجود آورد.
ابوحمزه ثمالى از امام باقر، از اميرمومنان عليه السلام نقل مى كند
فرمود: خداوند تك و تنها بود و همتايى نداشت ،
كلمه اى گفت آن كلمه نور گرديد، از آن نور محمد و مرا و ذريه مرا
آفريد.
2: نور محمد صلى الله
عليه و آله
عن جعفر بن محمد عن آبائه عليه السلام قال اميرمومنان عليه
السلام : ان الله خلق نور محمد صلى الله عليه و
آله قبل المخلوقات باربعة عشر الف سنة و خلق معه اثنى عشر حجابا
(31)
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارشان عليه السلام روايت مى كند
كه اميرمومنان عليه السلام فرمود: خداوند نور
محمد را چهارده هزار سال پيش از همه مخلوقات آفريد، و با او دوازده
حجاب نيز به وجود آورد.
عن جابر بن عبدالله : قالت قلت لرسول لله صلى
الله عليه و آله : اول شى ء خلق الله تعالى ما هو فقال نور نبيك يا
جابر، خلقه الله ثم خلق منه كل خير
(32) جابر بن عبدالله مى گويد:
از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم ، اولين چيزى ، كه خدا آفريد
چه بوده است ؟! فرمود: اى جابر نورررسول خدا پيغمبرت بود، آن نور را
آفريد سپس به تمامى خوبيها و خيرها از آن نور هستى بخشيد.
عن جابر قال : قال رسول الله : اول خلق نورى ،
ففتق منه نور على ، ثم خلق العرش و اللوح و الشمس وضوء النهار و نور
الابصار و العقل و المعرفة
(33)
از جابر روايت شده است كه ، پيغمبر فرمود:
خداوند اولين چيزى را كه آفريد، نور من بود، از
آن نور، نور على را شكافت ، سپس عرش و لوح و آفتاب و روشنى روز و نور
چشمها و عقل و معرفت را به وجود آورد.
از اميرمؤ منان عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت فرمود:
خداوند بود و غير از او چيزى وجود نداشت ، پس اولين چيزى كه ، (چهارصد
و بيست هزار سال پيش از آفرينش آب ، عرش ، كرسى ، آسمانها و زمين و پيش
از لوح ، قلم ، بهشت ، جهنم ، ملائكه و آدم و حوا) آفريد، نور حبيبش
محمد صلى الله عليه و آله بود...
(34)
عن سلمان الفارسى عليه السلام قال : قال رسول
الله صلى الله عليه و آله يا سلمان ! خلقنى الله من صفاء نوره فدعانى
فاطعته پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اى سلمان خداوند مرا پيش از آنكه آسمان بلند،
زمين گسترده ، هوا، آب يا ملك و بشرى را آفريده باشد، از نور خالص خود
آفريد، مرا صدا كرد اطاعتش كردم ، از نور من على را آفريد او را صدا
زد، اطاعتش نمود از نور من و على ، فاطمه را آفريد، صدايش كرد اطاعت
نمود از نور من و على و فاطمه ، حسن را آفريد، او را صدا كرد، اطاعتش
نمود، پس از نور من و على و فاطمه و حسن ، و حسين را آفريد، از نور
حسين ، نه نفر ائمه را آفريد آنانرا فراخواند همگى اطاعتش كردند:
اين حديث با فصل 6 نور چهارده معصوم اين بخش نيز مناسبت دارد از امام
صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: ان
الله تبارك و تعالى خلق نور محمد صلى الله عليه و آله قبل ان يخلق
السماوات ولارض و العرش والكرسى واللوح و القلم والجنة والنار، و قبل
ان يخلق آدم و نوحا و ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و موسى و عيسى
و داود و سليمان ، و قبل ان يخلق الانبياء كلهم باربعماة الف سنة و
اربع و عشرينم الف سنة
(35) خداوند نور محمد صلى الله عليه و آله را چهارصد و
بيست و چهارهزار سال پيش از آسمانها، زمين ، عرش ، كرسى ، لوح ، قلم ،
بهشت ، و جهنم و پيش از آفرينش آدم ، نوح ، ابراهيم ، اسحق ، يعقوب ،
موسى ، عيسى ، داود و سليمان ، و پيش از تمامى انبياء به وجود آورد.
3: نور محمد صلى الله
عليه و آله و على عليه السلام
عن مرازم عن
الصادق عليه السلام قال : قال الله تبارك و
تعالى : يا محمد، انى خلقتك و عليا نورا قبل ان اخلق سماواتى و ارضى و
عرشى و بحرى
(36)
مرازم ، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند
خداى تبارك و تعالى فرمود: اى محمد من ، تو و على را پيش از آفرينش
آسمان ها، زمين ، عرش ، و دريابم بصورت نور آفريدم يعنى روح بدون بدن
.
ابن عباس گويد: شنيدم رسول الله به على عليه السلام خطاب مى كرد:
اى على ، خداى تبارك و تعالى بود و چيزى با او
نبود، من تو تو را پيش از آفرينش آسمانها و زمينها از نور و جلالش
آفريد، پس در مقابل عرش تسبيح و تقديس او كرده و حمد و ستايش او را مى
كرديم .
(37)
و روى احمد بن حنبل باسناده عن رسول الله انه
قال : كنت اناو على نورا بين يدى الرحمن ، قبل
ان يخلق عرشه ، باربعة ، عشر الف عام .
(38) احمد بن حنبل امام حنابله سنى ها با سند خود از
رسول خدا روايت ميكند، آن حضرت فرمود:
چهارده هزار سال پيش از آفرينش عرش ، من و على
نورى بوديم در برابر خداى رحمان
عن محمد بن حرب الهلالى اميرالمدينه عن الصادق
عليه السلام قال : ان محمدا و عليا صلوات الله
عليهما، كانا نورا بين يدى الله جل جلاله قبل خلق الخلق بالفى عام
(39)
محمد بن حرب هلالى امير مدينه گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
محمد و على عليه السلام ، دو هزار سال پيش از آفرينش آفريده اى ، دو تا
نور بودند در برابر خداوند.
4: نور محمد و على و
فاطمه عليه السلام
عن محمد بن سنان
قل كنت عند اللللى جعفر الثانى عليه السلام فاجريت اختلاف الشيعه فقال
: يا محمد ان الله تبارك و تعالى لم يزل متفردا ثم خلق محمدا و عليا و
فاطمة فمكثوا الف دهر، ثم خلق جميع الاشياء فاشهد هم خلقها و اجرى
طاعتهم عليها و فوض امورها اليهم ، فهم يحلون ما يشاؤ ن و يحرمون و ما
يشاؤ ن و لن يشاؤ ا، الا ان شاء الله تبارك و تعالى ثم قال : يا محمد!
هذه الديانة التى من تقدمها مرق و من تخلف عنها محق ، و من لزمها لحق ،
خذها اليك يا محمد!
(40)
محمد بن سنان مى گويد: نزد ابى جعفر دوم امام جواد عليه السلام رفته
بودم ، اختلاف شيعه را درباره ائمه به ميان آوردم : فرمود:
اى محمد! خداى تبارك و تعالى دائما تك و بى همتا
بود و پس محمد و على و فاطمه عليه السلام را آفريد هزار دهر ماندند، پس
تمامى اشياء را آفريد و آنانرا شاهد آفرينش آنها قرار داد، و اطاعت
آنانرا بر جميع اشياء واجب گردانيد و امور تمامى اشياء را به آنها
سپرد؛
پس آنها هر چه را بخواهند حلال و هر چه را بخواهند حرام مى كنند، و
ابدا چيزى را بدون خواست خداى تبارك و تعالى انجام نمى دهند، سپس
فرمود: اى محمد! اينست ديانتى كه هر كس جلوتر رود، از دين بيرون رفته و
اگر از آن عقب بماند محو گردد، و هر كس آنرا بگيرد به حق مى رسد، بگير
اين ديانت را اى محمد!
5: نور پنج تن آل عبا
عليه السلام
انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن
حضرت فرمود: خداوند پيش از آنكه آدم عليه السلام را بيآفريند من و على
و فاطمه و حسن و حسين را آفريد، در حالى كه هيچ يك از آسمان بالا، زمين
گسترده ، تاريكى و روشنائى ، خورشيد و ماه و بهشت و جهنم به وجود
نيامده بود؛
عباس عموى پيغمبر گفت اى رسول خدا ابتداى خلقت شما چگونه بود؟ فرمود:
اى عمو! زمانى كه خداوند به آفرينش ما، اراده كرد كلمه اى تكلم نمود،
از آن نورى آفريد كلمه اى ديگر گفتت ، از آن روحى به وجود آورد نور را
با روح بهم پيوست ؛
پس من و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد؛ تسبيح و تقديس خدا مى
كرديم در حالى كه ، نه تسبيح گوئى بود و نه تقديس كننده اى ؛
وقتى كه اراده كرد، خلقى به وجود آورد،
نور مرا شكافت عرش و كرسى را آفريد، عرش از نور من و نور من از نور
خداست و نور من از عرش افضل است ؛
بعد نور برادرم على را شكافت و از آن ، ملائكه ها را آفريد و ملائك از
نور على و نور على از خداست ، على از ملائكه افضل است .
سپس ، نور دخترم را شكافت ، آسمانها و زمين را آفريد، پس آسمانها و
زمين از نور دخترم فاطمه و، نور دخترم از نور خداست ، پس دخترم فاطمه
از آسمانها و زمين افضل است ؛
سپس ، نور فرزندم حسن را شكافت ، خورشيد و ماه را از آن آفريد، نور
فرزندم حسن از نور خدا و او از خورشيد و ماه برتر است ؛
سپس نور فرزندم حسين را شكافت و از آن نور، بهشت و حورالعين را آفريد،
بهشت و حورالعين از نور فرزندم حسين و نور فرزندم حسين از نور خداست و
فرزندم حسين افضل از بهشت و حورالعين است
(41) تا آخر خبر. عن معاذ بن جبل
ان رسول الله عليه السلام قال : ان الله خلقنى و عليا و فاطمه و الحسن
والحسين عليه السلام قبل ان يخلق الدنيا بسبعة آلاف عام . قلت فاءين
كنتم يا رسول الله ؟ قال قدام العرش ، نسبح الله و نحمده و نقدسه و
نمجده . قلت على اى مثال ؟ قال اشباح نور...
(42)
روايت از معاذ بن جبل است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند على ، فاطمه ، حسن و حسين ، و مرا هفت هزار سال پيش از آفرينش
دنيا آفريد؛
عرض كردم اى رسول خدا پس در آن وقت كجا بوديد؟ فرمود: در برابر عرش اگر
مراد از كلمه دنيا در اين حديث ، عالم محسوسات باشد، بر اوليت نور پنج
تن دلالت نمى كند چون صراحت دارد كه ، عرش قبلا وجود داشته و اگر منظور
همه موجودات باشد بعد از آفرينش نور آنها، عرش را به وجود آورده ، سپس
در برابر عرش قرار گرفته اند )
پرسيدم در چه مثال در چه صورتى بوديد؟ فرمود در صورت شبحهاى نور...
6: نور چهارده معصوم عليه
السلام
جابر جعفى از ابى جعفر عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت
فرمود: اى جابر! خداوند بود، هيچ چيزى غير از
خدا از معلوم ، و مجهول وجود نداشت ، پس اولين خلقى كه از نور عظمتش به
وجود آورد، محمد صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت بوديم ، ما را به
صورتت اظله خضراء در برابرش نگهداشت ، در حالى كه هيچيك از آسمان ،
زمين ، زمان ، مكان ، شب ، روز، خورشيد، ماه وجود نداشت ،
نور ما از نور خدا جدا مى شد مانند جدا شدن نور خورشيد، تسبيح و تقديس
خدا مى كرديم و ستايش و عبادت او را با شايسته ترين عبادتها، انجام مى
داديم خداوند خواست مكان را به وجود آورد؛
(43)
آن را آفريد و بر او نوشت : لا اله الا الله
محمد رسول الله ، على اميرالمومنين وصيه ، به ايدته و نصرته پس
عرش را آفريد به سرادقات عرش آن كلمات را نوشت و آسمانها را آفريد مثل
آن را به اطراف آنها نوشت ؛ بهشت و جهنم را خلق كرد، بر آنها مثل آنرا
نوشت ، و ملائكه را ايجاد كرد، در آسمان اسكان داد و پس هوا را آفريد
آن كلمات را نوشت و جن را آفريد، در هوا ساكن كرد و زمين را به وجود
آورد آن كلمات را بر اطراف زمين نوشت ؛
فبذالك يا جابر! قامت السماوات بغير عمد و ثبتت
الارض اى جابر با اين كلمات آسمانها بدون ستون ايستاده و زمين
ثابت گرديده . پس آدم را از اءديم زمين
آفريد، حديث را ادامه داد تا اينكه فرمود:
فنحن اول خلق الله و اول خلق عبدالله و نحن سبب
الخلق و سبب تسبيحهم و عبادتهم من الملائكة و الادميين پس مائيم
آفرينش آغازين و اولين آفريده اى كه خدا را پرستش كرد و مائيم سبب و
علت آفرينش ما سوى الله ، و نيز سبب
تسبيح و عبادت ملائكه و آدميان مائيم .
(44)
انس بن مالك قال : قال رسول الله صلى الله عليه
و آله : خلقناالله نحن حيثلاسماء مبنيه و لاارض مديحة و لا عرش و لا
جنة و لا نار، كنا نسبحه
(45) انس بن مالك گويد: رسول خدا فرمود:
خداوند ما را آفريد در حالى كه ، آسمان بر
افراشته ، زمين گسترده ، عرش ، بهشت ، و آتشى وجود نداشت فقط ما تسبيح
گوى خدا بوديم .
مفضل گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: خداى
تبارك و تعالى چهارده نور را، چهارده هزار سال ، پيش از آفرينش ، خلق
كرد و آن نورها ارواح ما بود پرسيدند آن چهارده نفر كيستند؟ فرمود:
محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نه ائمه از نسل حسين آخر آنها قائم
است كه ، پس از غيبت ظهور مى كند و دجال ها را مى كشد و زمين را از
ظلم و جور پاك مى كند.
(46)
ابى حمزه ثمالى گويد: شنيدم على بن حسين عليه السلام مى فرمود:
خداى عزوجل محمد و على و يازده ائمه را از نور عظمت خويش به صورت ارواح
آفريد، در روشنائى نورش ، عبادت خدا را انجام مى دادند و تسبيح و تقديس
خدا مى كردند، و آنانند ائمه هدايت كننده از آل محمد صلى الله عليه و
آله .
(47)
ابى حمزه ثمالى گويد: حبابه و البيه به
محضر ابى جعفر عليه السلام وارد شده و عرض كرد، يابن رسول الله ! براى
من بفرماييد كه ، در اظلمه چه چيزى بود؟ فرمود: ما پيش از آفرينش ،
نورى بوديم در برابر خدا، وقتى كه مخلوقات را آفريد ما تسبيح گفتيم ،
آنها نيز با ما تسبيح گفتند تهليل و تكبير گفتيم ، آنها نيز گفتند و
اين است قول خداوند متعال : و ان لواستقامو على
الطريه لاسقيناهم ماء اغدقا
(48)
اگر در راه حق ، استقامت كنند البته آنها را از آب سيراب مى كنيم و آن
راه حب على و آب گواراى ولايت آل محمد
صلى الله عليه و آله است .
(49)
مفضل از امام صادق عليه السلام سوال كرد: ما
كنتم قبل ان يخلق الله السماوات والارضين ؟ قال كنا انوار حول العرش ،
نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة تا آخر خبر
(50) پيش از آفرينش آسمانها و
زمين ها در چه حالتى بوديد؟ فرمود نورهائى در پيرامون عرش ! تسبيح
گويان و تقديس كنندگان خدا بوديم ، تا اينكه پروردگار سبحان ملائكه را
آفريد.
باز مفضل از امام صادق عليه السلام پرسيد: كيف
كنتم حيث كنتم فى الاظلة ؟ قال يا مفضل كنا عند ربنا ليس عنده احد
غيرنا فى ظلة خضراء نسبحه و نقدسحه و نمجده و لا من ملك مقرب و لاذى
روح غيرنا. حتى فى خلق الاشياء فخلق ماشاء كيف شاء من الملائكة و غيرهم
ثم انهى علم ذالك الينا
(51) چگونه بوديد زمانى كه در اظله قرار داشتيد؟!
فرمود اى مفضل با قرب معنوى در نزد خدا بوديم در حالى كه كسى غير از
ما، در اظلمه خضراء وجود نداشت ، تسبيح ، تقديس و تمجيد خدا مى كرديم
نه ملك مقربى و نه ذى روحى بود؛
تا اينكه هر چه را، هر طور كه مى خواست آفريد، و علم آنها را به ما
واگذاشت علامه مجلسى گويد اظلة ، عالم ارواح يا مثال يا عالم ذراست .
7: هوا
على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه مباركه
وهو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشهه على الماء
(52) آورده است كه اين در ابتداء آفرينش بود.
خداى تبارك و تعالى هوا را آفريد بعد از
آن قلم را، به قلم دستور داد: جارى شود بنويس
عرض كرد خدايا! بر چه چيزى جارى شوم ؟ فرمود:
آنچه كه واقع خواهد شد.
پس شش چيز را كه ظلمت ، نور، آب ، عرش ، باد
شديد و آتش بود از هوا آفريد.
و خلق الخلق كلهم من هذذه الستة د التى خلقت من
الهوا تمامى مخلوقات را از اين شش چيزى كه از هوا آفريده شده
بود خلق كرده است ..
(53)
انكسيمانس حكيم كه از اهل ملطيه است گويد: اول مبدعات و مبدا تكون
مكونات عالم حدثان از اجرام علوى و سفلى ، هواست .
(54)
8: قلم
قال ابن اثير فى الكامل : صح الخبر
عن رسوللل الله صلى الله عليه و آله فيما رواه عبادة بن الصامت انه
سمعه يقول : ان اول ما خلق الله القلم فقال له
اكتب فجرى فى تلك الساعة بما هو كائن
(55)
ابن اثير گويد: خبر صحيح از رسول خدا صلى الله عليه و آله است آنطور كه
عبادة بن صامت روايت كرده كه ، شنيده است ، آن حضرت فرمود:
نخستين چيزى كه خلق شد قلم است ، پس به او فرمود: بنويس همان ساعت هر
چه خواهد شد را نوشت
قال ضمرد: ان الله خلق
القلم قبل ان يخلق شيئا بالف عام
(56)
ضمره گفت : خداوند هزار سال پيش از آنكه چيزى را
خلق كند قلم را آفريد. از پيغمبر صلى
الله عليه و آله روايت است كه فرمود: اولين چيزى
را كه خدا آفريد قلم بود؛ پس نون را كه دوات است خلق كرد و به او
فرمود: بنويس ! گفت : چه بنويسم ؟ فرمود آنچه هست و خواهد بود تا روز
قيامت از عمل و اثر و رزق و اجل ، پس تا روز قيامت آنچه مى شود نوشت
اين است ، قول خدا: ن والقلم و مايسطرون
(57)
ثم ختم على فى القلم فلم ينطق و لا ينطق الى يوم
القيامة سپس بر دهان قلم مهر زد كه حرف نزد و نمى زند تا روز
قيامت .
(58)
عن ابراهيم الكرخى قال : سالت جعفر بن محمد عليه
السلام عن اللوح و القلم ؟ قال هما ملكان .
(59)
روايت از ابراهيم كرخى است . گفت : از جعفر بن محمد از لوح و قلم
پرسيدم كه آنها چيستند؟ فرمود: آنها دو ملك اند.
عقائدالصدوق : اعتقادنا فى الوح والقلم انهما
ملكان
(60)
شيخ صدوق در كتاب العقائد مى گويد عقيده ما درباره لوح و قلم ، اين است
كه آنها دو ملكند.
والقلم قلم من نور، و كتاب من نور، فى لوح محفوظ
يشهده المقربون ، و و كفى بالله شهيدا
(61)
و قلم قلمى از نور است و كتابيست از نور در لوح محفوظ شاهد آن مقربينند
و شهادت خدا كافيست .
البته اين حديث و امثال آن آن به خاطر ميزان فهم
ما، از منابع وحى ، با اين تعبيرات صادر شده است ؛ و گرنه علم و معناى
آنها نزد راسخين در علم انبياء و اولياء مى باشد.
ما هم به طور دربست و تعبد پذيرا هستيم ، نه اينكه معناى حقيقى آنهاست
كه از مفهوم الفاظم ، استفاده مى شود.
9: حروف
امام رضا عليه السلام در مجلس مامون به سوالات عمران صابى كه
جواب مى داد فرمود و اعلم ان الابداع والمشية
والارادة معناها واحد، و اءسمائها ثلاثة ؛ و كان اول ابداعه وارادته و
مشيته ، الحروف التى جعلها اصلا لكل شى ء و دليلا على كل مدرك ، و
فاصلا لكل مشكل ، و بتلك الحروف تفريق كل شى ء من اسم حق اوباطل ، او
فعل او مفعول ، او معنى او غير معنى و عليها اجتمعت الامور كلها و لم
يجعل للحروف فى ابداعه لها معنى غير انفسها بدانكه كلمات ابداع
و مشيت و اراده سه اسم است به يك معنا؛ و نخستين ابداع و ارادة و مشيت
خداوند حروفى بود كه آنها را اساس و پايه تمامى اشياء و راهنماى همه
درك شونده ها و جدا كننده تمام مشكلها قرار داد. با آن حروف همه چيز
را، اعم از اسم حق يا باطل ، فعل يا مفعول ، معنادار يا بى معنا از هم
جدا نمود. تمام كارها پيرآمون آن حروف گرد آمدند؛ و براى حروف غير از
شناساندن خود معنائى قرار نداد.
امام عليه السلام فرمايش خود را درباره حروف ادامه داده تا به اينجا
رسيد و فرمود والحروف لا تدل غير انفسها به غير از خود دلالتى ندارد.
مامون عرض كرد: چگونه ؟ حضرت فرمود: خداوند براى فهماندن معناى چيزى ،
چهار، پنج ، شش يا كم و زياد آنها را كنار هم مى چيند تا معنا دهد، در
غير اين صورت بى معناست .
عمران پرسيد چه طورى اين را بشناسيم ؟ امام فرمود: اگر حروف را به
تنهائى بشمارى مثلا بگوئى ، ا، ب ،ت ، ث ، ج ، ح ، خ ، تا آخر فقط خود
را مى شناساند. اما اگر چند تاى آنها را كنار هم قرار دهى به هر چه كه
خواستى معنا مى دهد ( اسم ، صفت ، موصوف
(62) و....
10: عرش
عن ابن عباس : قال
اول ما خلق الله العرش ، فاستوى عليه .
(63)
ابن عباس گويد: اولين چيزى كه آفريده شد عرش است
، پس بر اريكه قدرت قرار گرفت .
يزيد بن مسلم نامه اى به جابر بن يزيد جعفى نوشته از او سؤ ال كرد از
بدو آفرينش ، جواب داد: عرش ، آب ، و قم بود و الله العالم .
(64)
11: آتش
قيل اول المخلوقات النار.
(65) گفته شده است ، بعضى ها گفته اند اولين آفريده
خدا، آتش است .
12: جوهر اخضر يا درة
بيضاء
شرح النهح الكيدرى : ورد فى الخبر: ان
الله تعالى لما اراد خلق السماء و الارض خلق جوهرا اخضر ثم ذوبه فصار
ماءا مضطربا ثم اخرج منه بخارا كالد خان فخلق منه السماء كما قال :
ثم استوى الى السماء و هى دخان :
(66) ثم فتق تلك السمائ فجعلها سبعا ثم جعل من ذلك
الماء زبدا فخلق منه ارض مكه ثم بسط الارض كلها من تحت الكعبة و لذلك
تسمى ام القرى لانها اصل جميع الارض ، ثم شق من تلك الارض سبع ارضين .
(67)
كيدرى در شرح نهج البلاغه نقل كرده است خداى
تبارك و تعالى وقتى كه اراده نمود آسمان و زمين را بيآفريند، يك گوهر
آبى خلق كرد و آن را ذوب نموده و تبديل به آب لرزان كرد و از آن آب ،
بخارى مانند دود بيرون آمد، آسمان را از آن آفريد چنانچه خود فرموده
است : سپس به آفريدن آسمان توجه كرد در حالى كه به صورت دود بود.
پس آسمان را شكافته هفت آسمان به وجود آورد، باز
از آب ، كفى به وجود آورد، و زمين مكه را از آن كف آفريد و تمامى زمين
ها را از زير كعبه گسترانيد، به خاطر اين است كه ، مكه را ام القراء
ناميدند؛ چون كعبه ريشه همه زمين است ، سپس زمين را شكافت و هفت زمين
را آفريد.
فخر رازى در تفسيرش از كعب الاحبار نقل كرده است : خداوند يك ياقوت آبى
رنگ آفريد با نظر هيبت بر او نگريست ، آن ياقوت به صورت آب لرزان
درآمد؛ سپس باد را آفريد و آب را در متن باد قرار داده و عرش را بر آب
گذاشت .
(68)
مى گويند در سفر اول تورات آمده است كه خداوند گوهرى آفريد، با هيبت و
غضب بر او نگريست از ترس خدا آن گوهر آب شده و بخار از آن بلند گرديد،
از آن بخار، آسمانها را آفريد؛ و بر روى آب كف پيدا شد؛ و از آن كف
زمين را به وجود آورد.
(69)
ورد فى بعض الكتب السماوية :
ان الله تعالى خلق اولا درة بيضاء فنظر اليها
بعين الهيبة فصارت ماءا
(70)
در بعضى از كتابهاى آسمانى وارد شده است كه :
خداى تعالى در آفرينش آغازين در سفيدى را آفريد، و با هيبت به او نظر
انداخت ، پس آن در، ذوب شده و آب گرديد.
از اين جهت است كه امام رضا عليه السلام در جواب
صباح بن نصر هندى كه پرسيد: ما اصل الماء؟ ريشه
آب چيست ؟ فرمود: اصل الماء خشية الله : ريشه آب ترس از خداست .(71)
در پايان اين بخش ، حديثى در اين باره خواهد آمد.
13 : آب
عن محمد بن سنان قال : سالت ابى عبدالله
عليه السلام عن اول ما خلق الله عزوجل ؟ قال : ان اول ما خلق الله
عزوجل ما خلق من كل شى ء قلت جعلت فداك و
ما هو؟ قال : الماء
(72)
محمد بن سنان گويد: از امام صادق عليه السلام سوال كردم از اولين چيزى
كه خداوند آفريد؟ فرمود: اول ما خلق الله عزوجل چيزيست كه همه اشياء را
از او آفريد، عرض كردم فدايت شوم ، آن چيست ؟ فرمود: آب .
عن جابر بن يزيد الجعفى ، فى اسئلة الشامى عن
ابى جعفر عليه السلام : اخبرك ان الله علا ذكره كان و لا شيى ء غيره ،
عزيزاو لا عزلانه كان قبل عزه الى ان قال عليه
السلام ولكن كان الله و لا شى ء معه فخلق الشى ء الذى جميع الاشياء منه
و هو الماء
(73)
جابر بن يزيد جعفى گويد: امام باقر عليه السلام
در ضمن جواب سوالات مرد شامى فرمود: خداوند بود و چيزى با او نبود،
عزيزى بود كه عزتى وجود نداشت چون او قبل از عزتش بود، او به وجود
آورنده آن چه كه ملاك عزت است ، بود؛ پس شيى اى را آفريد كه تمامى
اشياء از اوست و آن هم آب است .
ابن عباس از عده اى از اصحاب رسول خدا صلى الله
عليه و آله نقل كرده اند آن حضرت فرمود: ان الله
كان عرشه على الماء ولم يخلق شيئا قبل الماء
(74) عرش خدا بر آب و چيزى را
پيش از آب نيآفريده بود
راس الجالوت از ابوبكر پرسيد! ما اصل الاشياء؟ ريشه اشياء چيست ؟
نتوانست جواب دهد، اميرمومنان عليه السلام فرمود:
هوالماء ريشه همه چيزها آب است ؛ چون
خداوند فرموده است : وجعلنا من الماء كل شى ء حى
(75)
عن النبى فى قوله تعالى
وجعلنا من الماء كل شى ء حى قال : كل شى ء خلق من الماء
(76) رسول اكرم صلى الله عليه و آله در تفسير آيه
مباركه فرمود: همه چيز از آب آفريده شده است
. در دعاى شب دوشنبه مى گويد: و كان عرشك
على الماء من قبل ان تكون ارض او سماء و لا شيى ء مما خلقت فيهما:
الدعا خداى عرش تو پيش از آفرينش آسمان و زمين و هر چه در
آنهاست بر آب قرار داشت .
(77)
در دعاى شب سه شنبه مى فرمايد: يجول حول اركان
عرشك النور و الوقار، من قبل ان تخلق السماوات و الارض ، و كان عرشك
على الماء
(78) پيش از آفرينش آسمان و زمين ، نور و وقار
تت پيرامون عرشت مى چرخيد در حالى كه عرش تو بر آب قرار داشت . امام
موسى كاظم عليه السلام مى گويد خدايا كنت اذ لم
تكن شيى ء وكان عرشك على الماء تو بودى ، زمانى كه هيچ چيزى
وجود نداشت ؛ نه آسمان بر افراشته و نه زمين گسترده يافته ، نه خورشيد
و ماهى و نه ستاره سير كننده اى
(79) تا آخر دعاء.
از امام صادق عليه السلام در دعاى روز عرفه آمده است :
الحمدلله الذى كان عرشه على الماء حين لا شمس
تضى ء و لا قمر يسرى ، و لا بحر يجرى ، و لا رياح تذرى ، و لا سمائ
مبنيه ، و لا ارض مدحية
(80) سپاس خدائى را كه عرش او بر آب بود در هنگامى كه
خورشيد نورانى و ماه سير كننده ، درياى جريان يافته اى نبود، نه بادى
مى وزيد و نه آسمانى بر افراشته و نه زمين گسترده ، وجود داشت ، تا آخر
دعاء
و عرشه على الماء قبل ان تكون السمائ مبينة ، والارض مدحية ثم خلق
السماوات والارض فى ستة الايام
(81) و عرش او بر آب بود، پيش از
آسمان برافراشته و زمين گسترده و سپس در شش روز زمين و آسمان ها را
آفريد.
حكيم تالس ملطى گويد: ابداع اول آب است ، زيرا
آب صلاحيت دارد كه ، باز نماياندن صورتها را در اعلا مدارج كمال ،
بپذيرد.
خداوند جميع جواهر آسمان و زمين و آنچه محتوى آنهاست از آن بوجود آورد.
پس آب علت هر مبدع و هر مركب باشد؛ و از انحلالش ، هوا ابداع يافت ، و
از صافترين اجزايش آتش متحقق گرديد، و از شعله ها كه اثير يا دود حاصل
شد، كواكب مكنون گشته و در حوال مركز به دوران
متحرك شدند، به حركت در آمدند چنانچه مسبب به سبب متشبث شود به شوقى كه
در آن حاصل است .
(82)
و گويد: چون عنصر اول قابل هر صورتى است و در عالم جسمانى مثال نورانى
كه قبول تمام صورتها را مستعد باشد، عنصرى مثل آب نيافت ؛ لذا آب را
مبدع اول گردانيد در مركبات و منشا انشاء اجسام ارضى و اجرام سماوى
داشت .
(83)
فلوطر خيس حكيم گويد: اصل مركبات آب است .
چون اجزاى آن از همديگر جدا شده و صاف شود و در نهايت آتش باشد، و چون
در آن ثقل (سنگينى ) باشد هوا شود و چون
متكاثف شود تكاثفى مبسوط روى هم انباشته شود در غايت زمين باشد.
(84)
خواص فيزيكى آب
قدرت حلاليت آب بسيار است . از اين رو در طبيعت هرگز به صورت
خالص يافت نمى شود و همواره مقدار مواد آلى و معدنى به صورت محلول با
خود دارد.
آب مهمترين عامل فرسايش پوسته زمين و جابجا كردن مواد آن است . اين عمل
به وسيله سيلابها و رودها انجام مى گيرد. هزاران ميلون تن املاح محلول
در سيلابها موجب شورى و تلخى آب اقيانوس ها گرديده است .
(85)
حدود 99 درصد آبهاى سطحى يا داراى مقادير زيادى نمك است و يا مانند
آبهاى قطبى به صورتى است كه در شرايط كنونى غير قابل استفاده است . در
دنيا آب طبيعى بدون نمك وجود ندارد.
(86)
در اثر جا به جا شدن مواد زمين به وسيله آب و رسوبات حاصل از آنها
زمينه چين خوردگيها و فرايندهاى كوه زايى بعدى را فرآهم مى آورد. مثلا
رود مى سى سى پى هر روز حدود يك ميليون
تن مواد گوناگون به خليج مكزيك مى ريزد و اين عمل آب طى ميليونها سال
موجب بسيارى از دگرگونيها پوسته زمين و پيامدهاى زيستى آن گرديده است و
به كندى همچنان پستيها و بلنديهاى زمين را دگرگون مى سازد.
نقطه انجماد آب خالص در فشار يك اتمسفر صفر درجه و نقطه تبخير آن در
همان فشار 100 سانتى گراد به عنوان مبدا اندازه گيرى دما برگزيده شده
است . تغييرات چگالى آب در اثر افزايش و كاهش حرارت ، حالت استثنائى
دارد. انجماد آب همواره از سطح آغاز مى شود و به اين علت كه قابليت
هدايت حرارتى يخ بسيار پايين است ؛
انجماد هيچگاه به اعماق آب نمى رسد؛ و اين ، براى جانوران آبزى بسيار
حياتى است . آب ، ماده اى مركب از هيدروژن و اكسيژن با فرمول
شيميائىH2o كه در شرايط عادى مايع ، و خالص آن ، بى بو و بى مزه و اندك
آن بى رنگ است ، ولى بسيار آن ، آبى به نظر مى آيد.
(87) و اين رنگ آبى به علت انتشار اشعه هاى خورشيد به
وسيله مولكولهاى هوا است .
(88)
راه حل اختلاف روايات
از مجموع روايات با تعبيرهاى گوناگون چنين استفاده مى شود كه
خداى تبارك و تعالى پيش از آفرينش زمان ، مكان ، عرش ، فرش ، زمين و
آسمان و هر چه كه متصور شود شيى اى را
آفريد كه در غايت شرافت و نهايت و كرامت بود. و آن
شيى ء واسطه بين او، و ساير ممكنات بلكه
سبب آفرينش و ايجاد ساير مخلوقات بود و علت ايجاد ما سوى الله گرديد)
گروهى از اساطين حكمت نيز به وجود آمدن خلق اول ، قبل از آفرينش زمان
، بلكه بر جائز بودن وجود موجودات زيادى قبل از وجود زمان ، تصريح كرده
اند و لازمه آن با اين شرايط اين است كه ، امرى مجرد از كاستى ها و
نقائص ماده ، و منزه از حجابهاى طبيعت و مبراء از زمان و مكان مى باشد.
پس صادر اول بلكه همه چيزهائى كه بدون زمان به وجود آمده اند) جدا از
تجرد نمى باشند.
على بن موسى الرضا عليه السلام در جواب عمران صابى فرمود:
ثم خلق مبتدعا مختلفا باعراض و حدود مختلفه لا
فى شى ء اقامه و لا فى شى ء حدود و لا على شى ء حذاه و مثله له
(89)
سپس يك آفريده نو ظهور ابداعى با اعراض و حدود
مختلفه به وجود آورد. نه بر چيزى استوار ساخت و نه در چيزى محدود نمود،
و نه با شيئى برابر هم مقدار داد و نه در ذهن متمثل كرد، و نه اينكه در
خاطر نقشه اى كشيده بعد اجرا نموده باشد.
لا فى شيى ء اقامه يعنى : آن موجود
ابداعى را در محل و يا مكانى ، پايدار نساخت ، زيرا چيزى وجود نداشت (
نه زمان و مكانى نه زمين و آسمانى و نه عرش و فرشى ) اين موجود مجرد يا
اول ما خلق الله را در غالب روايت نور تعيين نموده است ، و باز در
اكثريت روايات پرده از روى آن برداشته ، و منظور از نور را، با صراحت
كامل ، نور محمد و نور آل محمد صلى الله عليه و آله معرفى كرده است .
البته توجه داشته باشيد نور حسى خواه
جوهرى باشد يا عرضى ، احتياج به زمان و مكان دارد؛ اما
نور صادر اول ؛ يا نور واحد بسيط چون از
تمام اجسام و جسمانيات به مراتب لطيف تر و بسيطتر، و مقامش از نور حسى
بالاتر و رفيع تر است ، نيازى به زمان و مكان ندارد؛ چون زمان مقدار
حركت و حركت از صفات مخصوص جسم است ، وقتى كه جسم نباشد، زمان هم وجود
نه خواهد داشت و هر چيز غير جسمانى بناچار برون از حيطه زمان مى باشد؛
پس اگر شيئى مجرد از ماده پيدا شود با زمان محدود نه خواهد شد، در
روايت هاى گذشته و آينده ، به آفرينش اين نور، پيش از زمان و مكان
تصريح گرديده است .)
اگر چه آن نور در واقع نور پيغمبر صلى الله عليه و آله و نور عترت
طاهرين او هست ، يعنى نور واحدى است ، در قالب هاى متعدد. اما درك اين
واقعيات و حل اين معضلات وصيت نامه فهم حقيقت تعلق پيغمبر به عترت و پى
بردن به نحوه اتحاد آنها، از مسائل بسيار مشكل و از غومض اخبار و
برون از قدرت فكرى انسانها است ، چون در حديث آمده است كه پيغمبر صلى
الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
يا على ما عرف الله حق معرفته الا انا و انت ما
عرفنى الا الله و انت و ما عرفك الا الله و انا
اى على ! كسى خدا را بطور شايسته نشناخت جز من و
تو، و كسى مرا به شايستگى نشناخت غير از خدا و تو، و كسى ترا آنطور كه
لايق آنى ، نشناخت مگر خدا و من .
و در حديث ديگر فرمود: يا على ! ما عرف الله حق
معرفته غيرى و غيرك و ما عرفك حق معرفتك غيرالله و غيرى .
(90)
اى على ! كسى خدا را به شايستگى نشناخت مگر من و
تو. و كسى ترا آنطور كه شايسته آنى نشناخت و غير از خدا و من پس
مثل ما مگسان را در عرصه سيمرغ راهى نيست
و هر چه بخواهيم نزديك تماشا راز شويم
دست رد بر سينه نامحرم مى زنند؛
در جائيكه آن نور از ماده و دور از لوازم
ماده يعنى : تحيز و تغير و غير آنها است ، به هيچ وجه تقدير آن به زمان
، و تقييد آن به مكان ممكن نيست و نيز تحديد آن با هر حد جسمانى ، دور
از حيطه فكر بشر غرق در ماده و فرو رفته در باتلاق ماديات است .
فقط حد تحديد ما هوى امكانى آن ، امكان پذير است ، و اما تحديد تقدم
وجودى او به وجود ساير ممكنات ، با سالها و دهرها، در حد تقدير زمانيات
نبوده بلكه بيرون از ارقام رياضى است ؛ به اين علت است كه در تحديدات
ذكر شده در روايات مورد بحث اختلاف زيادى هست ، به طوريكه در ميان دو
تاى آنها، اتفاق و هماهنگى وجود ندارد .
(91)
خلاصه گيرى مى شود؛ روايات وارده درباره چهارده معصوم عليه السلام اين
است كه ،
1 - صادر اول يا ( اولين مخلوق ) نور محمد و آل محمد صلى الله عليه و
آله است ،
2 - چون نورشان نور واحد است ، پيش يكى از آنها چهارده و چهارده شان
يكى است ( در اين صورت لفظ ثم ها در اين روايات براى ترتيب ذكرى است نه
ترتيب وجودى
3 - علت ايجاد تمامى ما سوى الله ، آنها هستند،
4 - واسطه ميان خالق و مخلوق آنهايند، چنانچه حديث شريف :
و اشهد هم على خلقه
(92) آنها را شاهد آفرينش قرار
داد
و حديث : لولاك ما خلققت الافلاك ،
(93) و اگر تو نبودى فلكها را به وجود نمى آوردم
پرده از اسرار وجودى و شخصيتى آنها را برداشته
است .
(در اين موضوع به كتاب هاى مربوطه مخصوصا كتاب امامت بحارالانوار و
غيره مراجعه كردن لازم ، و دقت زياد به كار بستن ، ضرورت دارد.
اما مسئله قلم و عقل : در روايات بر تجرد آنها اشاراتى شده است ، و نيز
در محل خود به اثبات رسيده است كه التجرد لا ينفك عن العقل تجرد از عقل
تفكيك ناپذير است پس اگر نور و عقل و قلم ، سه اسم براى يك
حقيقت باشد، مسئله حل شده و روشن است ، و اما اگر آنها را حقائق مختلفه
بدانيم بايد مسئله به اين صورت حل شود كه ،
نور
را مخلوق او لحيقى و اولويت بقيه را
اضافى
يا
نسبى بدانيم . با اين توضيح كه : عقل
، اول ما خلق الله از روحانيين است ، در كتاب شريف اصول كافى از امام
صادق عليه السلام روايت كرده است كه :
ان الله خلق العقل و هو اول خلق من الروحانيين
عن يمين العرش من نوره
(94) يعنى : خداوند عقل را كه نخستين خلق از روحانين
است ، از سمت راست عرش ، از نور خود، آفريد.
اما اوليت قلم ، نسبت به همجنس خود از ملائكه است ، ابراهيم كرخى مى
گويد:
سالته عن اللوح والقلم ، فقال : هما ملكان
(95) از امام صادق عليه السلام درباره لوح و قلم ، سوال
كردم فرمود:
آنها دو ملك هستند و در حديث
سفيان ثورى آمده است ،
ن ملكى است كه به
قلم مى رساند و قلم به لوح كه آنهم ملك است و لوح به اسرافيل و اسرافيل
به ميكائيل و او به جبرائيل و او نيز به انبياء و رسل مى رساند.
(96)
پس قلم اولين ملك از ملايكه است ، كه به وجود آمده است .
و اما اوليت هوا، (قمى در تفسير خود آورده است ) نسبت به اجسام غير
مرئى و غير حسى است . يعنى : اولين چيزى كه از اجسام غير مرئى آفريده
شد، هوا است ، و همچنين اولت عرش و آتش و غيره ، نسبت به چيزهاى ديگر.
و اما اوليت
آب نسبت به آفرينش افلاك و
عناصر و ساير اجسام مرئى و حسى است ؛ يعنى اولين موجودى كه از اجسام
مرئى و حسى به وجود آمد آب است . حكيم تاليس گفته است : منظور از اوليت
آب ، مبداء مركبات جسمانى بودن آن است ، نه آنكه اول موجودات علوى است
.
(97)
پس آنچه كه از روايات استفاده مى شود، آب بعد از نور، اولين مخلوق است
كه آفريده شده است و
دره بيضا يا جوهر اخضر
نيز همان ريشه و اصل آب است ، در اثر هيبت نظر خداوند، ذوب شده و تبديل
به آب گرديد. و از آب آسمانها و زمين و هر چه كه در ميان آنهاست هستى
گرفت .
(98)
آب حتى جلوتر از عرش هم بوده ، چون خداوند فرموده است :
و كان عرشه على الماء
(99) يعنى :
عرش خدا بر آب بود
و طبق روايات فراوان جلوتر از ملائكه ها هم آفريده شده است .
پس آيه مباركه
و جعلنا من الماء كل شى ء حى ء
(100) از آب تمامى چيزها را زنده
كرديم و حديث
فجعل نسب كل شى ء الى الماء
(101) نسب همه اشياء را بر آب
قرار داد ناظر به تمامى موجودات عالم مرئى و حسى است ، خواه به
معنى زنده تشريعى باشد مانند جانوران ، و يا زنده تكوينى ، مثل آسمانها
و زمين و هر چه در آنها است ، از كواكب و كوه
(102)
از ابن عباس نقل شده است كه اميرمومنان عليه السلام فرمود:
خداوند اولين چيزى را كه آفريد نور بود ، آن را
از غير شيى ء ابداع نمود؛ پس ظلمت را از نور آفريد، دوباره از ظلمت
نورى به وجود آورد كه از آن ياقوتى را خلق كرد، غلظت آن به اندازه هفت
آسمان و هفت زمين بود، پس ياقوت را زجر كرد؛
از هيبت آن ، ياقوت آب شد، به صورت آب لرزان درآمد، و پس از آن عرش
را از نور خود آفريد و بر آب قرار داد.
(103)
نتيجه
خلاصه روايات وارده در تعيين
اول ما خلق
الله بر دو گوه بوده است :
1 - صراحت دارد بر اينكه جسمى يا مادى بوده است مانند؛ آب ؛
2 - در ابتداء به نظر متشابه مى آيد كه آيا جسمى بوده يا غير جسمى ؟
مادى بوده يا مجرد مانند روايات نور و عقل و قلم و اين سه ، طبق بعض
روايات از مجردات هستند، چون نور يا نور پيغمبر صلى الله عليه و آله
پيش از مكان و زمان و دور از لوازم ماديات بوده و اين خود دليل بر
تجرد آن است ،
در بعضى روايات قلم را جزئى از ملائكه ، و عقل را نيز از روحانيين به
حساب آورده ، و نيز در محلش به اثبات رسيده است كه ، تجرد از عقل جدائى
ناپذير است و به هيچ وجه قابل انفكاك نمى باشد؛ بدينجهت گفته شده است
كه : مراد از عقل نفس رسول الله صلى الله عليه و آله است ، براى اينكه
او، يكى از اطلاقات عقل است .
(104)
پس اول ما خلق الله از ماديات ، آب ، و از مجردات ، اين سه است و اگر
اينها از حقايق گوناگون باشند، اوليت نور حقيقى و اوليت عقل و قلم جز
آن دو اضافى است ، همانطور كه بيان گرديد. و نيز اخبار زيادى وارد شده
است كه اصل عالم جسمانى ، آب است ؛
اما مراد از آب ، آيا توده گازهاى فشرده و مواد مذابى است كه چون ،
جريان دارد و سيال است ، به آن هم مى شود آب گفت ؟
(105) يا همين جسم مركب از اكسيژن و هيدروژن يا چيز
ديگر مانند او است ؟ از مسائلى كه براى تعيين آن راهى نيست .
(106)
ولى آنچه كه به حقيقت مقرون است ، مفهوم آزاد و لغوى كلمه
ماء است ، چون كلمات را هر قدر و هر
اندازه به حال خود واگذاريم ، فهم مسائل و مطالب آسانتر و روشن تر
خواهد بود، چون ظهور كلمه (ماء) در آيه مباركه همان آب معمولى است ، كه
به ذهن متبادر مى شود.
بخش 2: اهميت و ارزش وجودى آب
1: ريشه آب
هر موجودى كه در آفرينش لباس وجود بر خود پوشيده است يك اصل و
ريشه ، يا به تعبير ديگر سنگ زير بنائى دارد؛
حتى صادر اول كه از نبود، بود، شده و از نيستى به هستى رسيده است ، باز
اصلى دارد؛ آنهم مشيت و اراده خداست .
و نيز از مطالب گذشته چنين استفاده شد كه اول ما خلق الله از اجسام
مرئى آب ، است و خود آب نيز مادرى دارد به نام جوهر اخضر يا درة
البيضاء است .
حالا درة البيضاء خود چه بوده و يا از چه چيزى يا چيزهائى ، تشكيل
يافته بود، خدا مى داند چون آبى كه در دسترس ماست آنطور كه دانشمندان
مى گويند از تركيب دو عنصر اكسيژن و هيدروژن پيدا شده است و تركيب آب
دو هم پس از به وجود آمدن خيلى از اشياء و در يكى از مراحل تكاملى زمين
بوده است پس درة مذكور در اين روايتها از مطالبى است كه براى فهم آن ،
قدرت علمى بيشترى مى خواهد.
صباح بن نصر هندى از عالم آل محمد امام رضا عليه السلام پرسيد:
ما اصل الماء؟ قال عليه السلام اصل الماء من
خشية الله
(107) ريشه آب چيست ؟ فرمود: ريشه آب ترس از خداست .
علامه مجلسى رضوان الله عليه ، در ذيل حديث بالا مى فرمايد،
اى خشية الله صار سببا لذوبان الدرة و صيرورتها
ماءا يعنى ترس از خداست كه سبب ذوب شدن درة و آب شدن آن گرديد،
كه در بخش 1 فصل 12 اشاره شد.
2 : مادر مخلوقات
از ظاهر آيات قرآن مجيد و نصوص اخبار و احاديث فراوان معلوم مى
شود، اصل و ريشه جسمانيات يا عالم جسمانى ، آب است .
(108)
جابر جعفى عن ابى عن ابى جعفر عليه السلام :
فاول شى ء خلقه من خلقه الشيى ء الذى جميع الاشياء منه و هو
الماء
(109) جابر جعفى از امام محمد
باقر عليه السلام روايت كرده است ، كه اولين آفريده خدا، چيزى بود كه
تمامى اشياء از آن به وجود آمد، آن هم آب است .
پس نسب تمام اشياء را بر آب قرار داد و لكن براى آب نسبى قرار نداد كه
به او اضافه يا نسبت داده شود، علامه مجلسى در توضيح اين حديث
مى فرمايد:
فجعل نسب كل شيى ء الى الماء اى خلق
جميعها منه يعنى تمام چيزها را آب آفريد
محمد بن مسلم قال : قال : لى ابوجعفر عليه السلام كان كل شيى ء ماءا
وكان عرشه على الماء
(110) محمد بن مسلم گويد: ابى جعفر عليه السلام به من
فرمود::
همه چيز در اصل آب بود و عرش خدا هم بر
آب قرار داشت در اين باره مطالبى در باب 13 بخش 1 گذشت و در
فصلهاى آينده مطالب زيادترى خواهد آمد.
پس تمامى زمين و آسمان و افلاك و عناصر و هر چه در ميان آنهاست يك مادر
دارد و نام آن هم
آب است . ( به فصل چهار
همين بخش مراجعه شود)
ولى اين مادر در آن زمان چه شكلى بوده و چه صورتى داشته و چگونه هيكلى
را دارا بوده است خدا مى داند، در هر حال به ترتيبى كه درست بر ما
معلوم نيست كره زمين در حدود پنج بيليون سال پيش به وجود آمده است . در
ابتدا مثل توده اى ذغال مشتعل مى درخشيد، و بعد از طى هزاران سال اين
توده به تدريج سرد شد
(111) پس از سرد شدن پوسته برونى زمين ، در حدود چهار
ميليارد سال پيش
(112) شايد در يكى از مراحل تكوين سياره ، شرايط براى
تركيب اكسيژن و هيدروژن مساعد بوده است كه ، آب به وجود آمده است .
در اين تركيب وزن هيدروژن به اكسيژن به نسبت 1 در 8 است . به عبارت
ديگر آب از تركيب يك ملكول گرم از اكسيژن به جرم اتمى 16 و دو ملكول
گرم از هيدروژن به جرم اتمى 1 بوجود آمده است . هر يك از عناصر فوق
داراى دو ايزوتوپ مى باشند كه از تركيب آنها علاوه بر آب معمولى 17 نوع
آب ديگر مى توان بدست آورد. پس بخار آب به مقدار فراوان در اتسمفر جمع
شده .
(113)
در ميان توده هاى بخار غليظى كه همه كره زمين را فرا گرفته بود،
بارانهاى سيل آسا باريدن گرفت و طى هزاران سال پستى هاى كره زمين را پر
كرد و اقيانوسها را به وجود آورد
(114) فراوانترين عناصر شيميائى موجود در طبيعت هيدروژن
است نود درصد كل اتمها و سپس هليوم نه درصد كه ميل تركيبى ندارد و بعد
از: اكسيژن و سپس ازت و بالاخره كربن است جمعا سه درصد سيليس و فلزات
ديگر نيز بمقدار كم وجود دارند. وقتى كه شرايط مناسب باشد، كم كم
ملكولهاى H2 به وجود آمده به تدريج ساير تركيبات هيدروژن نظير آب H2o و
آمونياك NH3 و نيز ايندريد كربنيك CO2 كه تركيب اكسيژن و كربن است
بوجود مى آيند.
(115)