د - ادراک
بیمار ممکن است در فهم تحریکاتی که از حواس پنج گانه اش دریافت می شود، دچار اختلال شود، آنها را نادرست یا با سوء تعبیر دریافت کند. او می تواند چیزهایی را ببیند که وجود ندارد، و یا صدایی را بشنود که از جایی نمی آید و چیزهایی را روی پوست خود احساس کند که وجود ندارد (توهم). شنیدن صدایی که او را صدا می کند و یا به او دستور می دهد یا به وی توهین می کند در بیماران روانی شدید، زیاد دیده می شود (توهم شنوایی).
ه: حافظه
بیمار حافظه اش را از دست داده و وقایع مهم را فراموش می کند. در این حالت آن چیزی را که چند دقیقه پیش دیده یا شنیده و یا عمل کرده است، فراموش می کند. او به یاد نمی آورد که پول و لباس یا سایر وسایل خود را کجا
گذاشته است (حافظه نزدیک). نمی تواند به یادآورد که در چند روز گذشته با چه کسانی رفت و آمد داشته و یا چند هفته پیش چه کسانی را دیده است. ممکن است حافظه دور را از دست داده و نمی تواند به یاد بیاورد که حتی اسم بچه هایش چیست و خواهر و برادرش کجا زندگی می کنند. گاه بیمار راه معمولی را هم گم می کند. اختلال حافظه می تواند به دلیل سال مندی (دمانس)، ضربه و عارضه مغزی و یا حالات هیجانی و فشارهای روانی باشد. لازم به یاد آوری است که شکایاتی که مردم عادی و دانش آموزان به طور مکرر از فراموشی دارند، معمولاً اختلال حافظه نیست، بلکه اشکال در تمرکز است که ناشی از فشارها و نگرانی های روزمره و یا اضطراب و افسردگی است.
و - هوش و قضاوت
در بعضی بیماری های روانی، هوش و توان تصمیم گیری دچار اختلال می شود و مهارت های استدلالی فرد کاهش می یابد. او در کارهای روزمره دچار اشتباهات زیادی می شود قادر به انجام محاسبات ساده ریاضی یا یادگیری جدید نیست و مثل افراد کودن و خنگ عمل می کند (عقب ماندگی ذهنی و زوال عقل پیری).
ز - سطح هوشیاری
در بعضی اختلالات روانی که بیشتر ناشی ار ضایعات عضوی مغزی است سطح هوشیاری بیمار کاهش می یابد. فرد در شناخت اطرافیان دچار مشکل می شود و از نظر تشخص افراد، زمان و مکان اختلال پیدا می کند. خواب آلودگی مستمر و اغما مراحل دیگری از اختلال سطح هوشیاری است. اختلال سطح هوشیاری در مسمومیت دارویی و الکل، بعد از حمله های تشنجی یا پریدن بعضی ها از خواب، نیز بعد از پایان بی هوشی و عمل جراحی دیده می شود.
3. اختلال در فعالیت ها و سایر کارکردها
الف - فعالیت های فردی
بیمار به نیازهای بدنی و بهداشت فردی خود توجهی نمی کند، خود را نمی شوید، حمام نمی رود و سرو صورت خود را مرتب نمی کند و
غذا نمی خورد. گاه دیده می شود که در حالات شدید بیمار پابرهنه راه می رود و یا بی جا لخت می شود.
ب - فعالیت های اجتماعی
بیمار با خانواده، دوستان، هم کلاسی ها و سایر اطرافیان رفتاری نادرست یا غریب پیدا می کند. به دیگران توهین، فحاشی، اذیت و آزار و حمله می کند. در بین جمع به شکلی نامناسب عمل می کند که باعث تعجب دیگران و مغشوش شدن جمع و جلسه می شود. گاه ممکن است آن چنان بی پروا عمل کند که باعث ناراحتی و یا خنده و تمسخر دیگران شود. به هم خوردن ساختار، ارتباط و مدیریت خانواده نیز شیوع زیادی دارد.
ج - فعالیت های تحصیلی
اشکال در مطالعه، مشکل توجه و تمرکز، اشکال در یادگیری و یادآوری و امتحان، افت تحصیلی، ناتوانی در فعالیت های گروهی و کلاسی، ناسازگاری با هم سالان و مربیان، همگی هم نشانه های بیماری روانی و هم عوارض حاصل از این بیماری هاست. گاه اولین نشانه اضطراب و افسردگی، چنین حالت هایی است و گاه ادامه اضطراب و افسردگی دانش آموز به تدریج به این حالت منجر می شود.(124)
نشانه های بیماری های روانی در قرآن و حدیث
علایم و نشانه های بیماری های روانی که در مطلب پیشین گفته شد، عمدتاً از دیدگاه علوم پزشکی و آگاهی های پزشکان مربوطه بود، ولی در قرآن و کلمات اولیای دین، تعبیرات دیگری به کار رفته و نشانه های دیگری ذکر شده که ممکن است فردی دارای این علایم و نشانه ها باشد، ولی آثار و علایم پزشکی را نداشته باشد و یا حتی از دید یک روان پزشک، مبتلا به بیماری روانی نباشد؛ ولی قرآن او را یک بیمار روانی بشناسد که از تعادل و سلامت روان برخوردار نیست. مثلاً یک شخص کافر، منافق و ستم گر در دیدگاه قرآن به عنوان یک بیمار شناخته می شود که باید معالجه شود. علاج و درمان او نیز ایمان به خدا و دست برداشتن ار نفاق، ظلم و ستم است. در حالی که از دیدگاه پزشکی بیمار محسوب نمی شود.
به هر حال می توان از آیات و روایات نشانه های بیماری های روانی را فهمید و افراد مبتلا به بیماری های روانی را شناخت. به عنوان نمونه نشانه هایی را ذکر می کنیم: کفر، نفاق، ظلم، انحراف از مسیرالهی، ارتکاب گناه، زنگاری دل، حسد و کینه توزی، تکبر، عجب و خودخواهی، خود برتربینی، شک و دودلی، بدبینی نسبت به خدا، جهان و دیگران، ناامیدی، احساس بیمارگونه گناه، کفران نعمت و ناسپاسی، احساس پوچی در نظام هستی، سوءظن و بی اعتمادی، وسوسه، عقده حقارت، اشباع غرایز از طریق نامشروع، قساوت قلب، عدم درک واقعیات و امثال اینها.
کسانی که دارای این نوع صفات و حالات باشند از دیدگاه قرآن و حدیث بیمار محسوب می شوند و مقصود از نقش دین درسلامت روان، رفع و درمان این نوع بیماری ها وسالم سازی روان از آنهاست. مباحث این کتاب متکفل بیان راه های مقابله و درمان این بیماری هاست.
مراحل بیماریهای روانی در قرآن
چنان چه در مباحث گذشته گفته شد، قرآن کریم به جای بیماری روان، بیماری قلب تعبیر می کند. با مراجعه به آیات قرآن کریم، معلوم می شود برای بیماری روان همانند بیماری جسم، مراتب و مراحلی است که بعضی از آن مراتب قابل علاج و بعضی دیگر کشنده و غیر قابل علاج اند. به هرحال قرآن از بیماری روان تعبیرات مختلف دارد که مبین شدت و ضعف بیماری است و هر نامی مبین یک مرحله و مرتبه از بیماری روانی است.
1. زیغ: «... فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ اْبتِغَاءَ الْفِتْنَةِ.(125) اما آنها که در دل هایشان انحراف است به دنبال متشابهاتند تا فتنه انگیزی کنند» و هم چنین توبه آیه 117 و صف آیه 5.
2. رَین: «کلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کانُوا یکسِبُونَ؛(126)
(منکران آیات خدا قرآن را افسانه پیشینیان می پندارند)؛ لکن چنین نیست (که آنها می پندارند) بلکه اعمال شان چون زنگاری بر دل هایشان نشسته است».
3. رَیب: «إِنَّمَا یسْتَأْذِنُک الَّذِینَ لایوءْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلَوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ؛(127) تنها کسانی از تو اجازه ترک جهاد را می گیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دل هایشان با شک و تردید آمیخته است، آنها در تردید خود سرگردانند».
4. قاسیه: «فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکرِاللهِ اوُلئِک فِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛(128) وای بر آنان که قلب هایی سخت در برابر ذکر خدا دارند، آنها در گمراهی آشکاری هستند». هم چنین آیه 13 مائده، و43 انعام و 16 حدید، نیز در همین مورد است.
5. قفل: «اَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا؛(129) آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است».
6. غُلف: «وَ قَالوُا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَّعَنَهُمْ اللهُ بِکفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَایوءْمِنُونَ؛(130) و آنها (از روی استهزاء) گفتند: دل های ما در غلاف است (و ما از گفته تو چیزی نمی فهمیم آری، همین طور است) خداوند آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته (به همین دلیل چیزی درک نمی کنند) و کمتر ایمان می آورند».
7. أکنّه: «... إنَّا جَعَلْنَا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إنْ تَدْعُهُمْ اِلی الْهُدی فَلَنْ یهْتَدُوا إِذاً اَبَداً؛(131) ما بر دل های اینها پرده هایی افکنده ایم تا نفهمند و در گوشهای شان سنگینی قرار دادیم (تاصدای حق را باگوش جان شان نشنوند) و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی شوند». آیه 46 سوره إسراء نیز در همین رابطه است.
8. طبع: «کذَلِک یطْبَعُ اللهُ عَلی قُلوُبِ الَّذِینَ لایعْلَمُونَ؛(132) این گونه خداوند بر دل های آنان که آگاهی ندارند مهر می نهد».
آیه 100 و 101 اعراف، و 87 و 93 توبه و 3 منافقون نیز در رابطه با طبع قلوب است.
9. ختم: «خَتَمَ اللهُ علی قُلوُبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی اَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛(133) خداوند بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده و بر چشم های شان پرده افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنان است» جاثیه آیه 23 را نیز ملاحظه کنید.
10. عُمْی: «اَفَلَمْ یسِیروُا فِی الاَرْضِ تَبْکوُنَ لَهُمْ قُلوُبٌ یعْقِلوُنَ بِهَا اَوْ آذَانٌ یسْمَعوُنَ بِهَا فَاِنَّهَا لاتَعْمَی الاَبْصَارَ وَ لَکنْ تَعْمَی الْقُلوُبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛(134) آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را درک کنند، یا گوش های شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟ چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود؛ بلکه دل هایی که در سینه ها است کور می شود».
11. مرض: «فَتَری َالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسَارِعوُنَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَی أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحوُا عَلی مَا اَسَرُّوْا فِی اَنْفُسِهُمْ نَادِمینَ؛(135) با یهود و نصاری دوستی نبندید و آنها را دوست خود نگیرید ولی) کسانی را که در دل هایشان بیماری است می بینی که در (دوستی با) آنان بر یکدیگر پیشی می گیرند، و می گویند: می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق افتد (و نیاز به کمک آنان داشته باشیم) شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشیمان گردند».
ضمناً در آیه 10 سوره بقره و 125 سوره توبه و 50 سوره نور و 31 مدثر از مرض و بیماری روانی تعبیر به مرض قلبی شده است.
حال با دقت در آیات یازده گانه فوق (و ده ها آیه دیگر که به خاطر رعایت اختصار آورده نشد) می توان به انواع بیماری های روانی از دیدگاه قرآن پی برد؛ زیرا جز آیات دسته یازدهم که به صورت عام از همه بیماری های روانی تعبیر به لفظ «مرض» کرده در بقیه آیات، هر نامی ناظر به یک نوع از بیماری قلبی (روانی) است که در مجموع می توان آنها را در ذیل عناوین کلی تر و در تقسیم بندی های کمتر جمع کرد.
1. نخست بیماری قلبی(روانی ) به صورت انحراف ظاهر می شود که از آن تعبیر به «زیغ» شده است.
2. در مرحله بعدی در اثر بیماری انحراف از مسیر حق، قلب انسان تیره و زنگاری می شود که از آن در آیات دسته دوم به «رین» تعبیر شده است.
3. انسان منحرف دارای روح زنگ گرفته در همه حقایق آسمانی و گفته های انبیاء وکتب آسمانی تردید می کند «فَهُمْ فِی رَیبِِهِمْ یتَرَدَّدُونَ». انسان شکاک نمی تواند به هیچ حقیقی پایبند باشد و لذا نمی تواند به هیچ صراطی مستقیم بماند.
4. روان مترددِ زنگاری، قساوت می گیرد و در برابر حق به شدت سختی و صلابت نشان می دهد و ابداً انعطاف ندارد حتی گاهی از سنگ سخت تر می شود؛ زیرا سنگ احیاناً از خود انعطاف نشان می دهد و از شکاف دل سنگ چشمه زلال می جوشد؛ لکن برخی از قلب ها هیچ گاه انعطاف ندارند «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِک فَهِی کالْحِجَارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یهْبِطُ مِنْ خَشْیةِ اللهِ وَ مَاللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلوُنَ؛(136)سپس دل های شما بعد از این واقعه (داستان گاو بنی اسراییل وزنده شدن مقتول) سخت شد، هم چون سنگ، یا سخت تر از آن؛ چرا که پاره ای از سنگ ها می شکافند و از آنها نهرها جاری می شود، و پاره ای از آنها شکاف برمی دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (دل های شما نه از خوف خدا می تپد ونه سرچشمه علم و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست».
انسان های دارای قلب قسی و سخت، در گمراهی به سر می برند و هیچ گاه به هدف نمی رسند.
5. تا اینجا مربوط به انسان و اراده و اختیار اوست، ولی در اثر انحراف عقیدتی و اعمال ناشایست، خداوند مجاری ادراک آنها را یکی پس از دیگری می بندد که آنان دیگر نه صدای حق را می شنوند و نه حق را می فهمند؛ لذا از این به بعد دیگر راه نجاتی برای آنها وجود ندارد،(137) زیرا بیماری های قلبی(روانی) تا زمانی که در مرحله زَیغ، رُین، و تردید است، قابل علاج است و انسان می تواند خود را از مهلکه نجات دهد. لکن وقتی به مرحله قفل، غُلف، اَکنّه و مخصوصاً به مرحله حادِ خَتْم و طَبع برسد دیگر راه نجات کاملاً بسته می شود و جز عذاب دردناک چیز دیگری در انتطار آنان نیست؛ چرا که پس از طبع و ختم نوبت به کوری مطلق می رسد که دیگر عصاکشی برای او وجود ندارد. برای آنکه خود با اختیار خود عصا را شکسته و راهنما و عصاکش را از خود طرد، دور و بیزار ساخته است. بنابراین بیماری های روانی همانند بیماری های جسمی به یک اعتبار به سه دسته قابل تقسیم است:
1. قابل علاج؛ 2. صعب العلاج؛ 3. غیرقابل علاج. تا دسته سوم از آیات قابل علاج اند.
از دسته چهارم تا هفتم صعب العلاجند. ولی از هفتم تا دهم غیرقابل علاج اند. تعبیر به مرض قلبی و روانی یک تعبیر عامی است که شامل تمامی مراتب ده گانه می شود. اهل تحقیق برای این که به ویژگی ها و نشانه ها و آثار هر یک از انواع یازده گانه کاملاً آشنا شوند به کتب تفاسیر و روایاتی که در تفسیر آیات فوق وارد شده است مراجعه نمایند.
فصل چهارم: دین و بهداشت روان
مقدمه پیوند و ارتباط میان بهداشت روان و باورها و اعتقادات افراد، غیرقابل انکار می باشد. در این میان دین اسلام به عنوان مجموعه ای از باورها و اعتقادات و آموزه ها خود، با روان شناسی و روان پزشکی در اصلاح و هدایت اعتقادات، اخلاق و رفتارهای فردی و گروهی، هدف واحدی را مد نظر دارند؛ بدین جهت موضوعات مشترک بین روان شناسی، روان پزشکی و مذهب، و تحقیق و کشف ارتباط و نیاز متقابل این سه رشته از دیر بازمورد توجه دانشمندان و پژوهش گران بوده است.(138)
تأمل در دستورهای دینی، به ویژه در نظام تربیتی و روان شناختی اسلام، نشان می دهد که هدف نهایی این مکتب، تربیت انسان های کامل، سالم، مفید و عاری از هرگونه ناهنجاری های روانی و رفتاری است. بنابراین تعجب آور نیست که ببینیم عمده ترین روی کردهای تربیتی اسلام بر محور تربیت و رشد خود و تکامل آن متمرکز گردیده است.
چرا که جامعه از مجموعه افراد تشکیل می یابد و با رشد و تربیت افراد و شهروندان در واقع به سلامت و امنیت و بهداشت روانی جامعه کمک شده است؛ لذا تعبیر قرآن کریم این است که احیای یک فرد در جامعه، احیای کل جامعه است: «من احیاها فکانما احی الناس جمیعاً»(139) و چون جامعه سالم از افراد سالم ساخته می شود و سلامت جسمی و بهداشت روانی یک جریان طولانی و مستمر می باشد.
لذا پیگیری نظام تربیتی اسلام نسبت به سلامت همه جانبه انسان مسلمان، از همان آغاز شکل گیری نطفه اش شروع می شود. توصیه ها و نکات تربیتی مربوط به بهداشت روانی انسان را از هنگام انتخاب همسر و مسایل دوران جنینی و دوران شیرخوارگی و کودکی، گرفته تا دوران رشد و بزرگ سالی، به مسلمانان آموزش می دهد و رعایت اصول تربیتی و بهداشت روانی در کنار سلامتی جسم، تأکید می نماید و تن، روان و استعدادهای جسمی، معنوی و روانی انسان و نیز نفس انسانی را امانتی با ارزش و ودیعه الهی می داند که دستور گرامی داشت آن را می دهد:
«ولقد کرمنا بنی آدم و حملنهم فی البر و البحر و رزفنا هم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً؛(140) ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکب های راهوار) حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم برتری بخشیدیم». بنابراین آسیب رساندن به این امانت گرامی الهی ممنوع است واساساً تمام تعالیم الهی و نظام تربیتی دینی در راستای گرامی داشت و مکرمت انسان، ارتقای نفس و روان انسان به مقام قرب الهی است که عالی ترین و بهترین محصول نظام بهداشت و سلامت روانی اسلام به شمار می رود.
خوشبختانه در سال های اخیر در بین روان شناسان، توجه به دین و دستورهای دینی برای سلامت روان و درمان بیماری های روانی افزایش یافته است. آنها معتقدند در ایمان به خدا نیروی خارق العاده ای وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان می بخشد و در تحمل سختی های زندگی او را کمک می کند، از نگرانی و اضطرابی که بسیاری از مردم زمان ما، در معرض ابتلا به آن هستند، دور می سازد؛ زیرا هدف عمدهً ادیان الهی راهنمایی و هدایت بشر، کمک به چگونه زیستن و حفظ او در برابر انحراف از مسیر رشد بوده است. خداشناسی، کنترل بر شهوات و هوای نفسانی، هدایت، سعادت دنیوی و اخروی، سلامت جسمی، روانی و روحی، آرامش فکری و قلبی، سلامت خانوادگی و اجتماعی، ایجاد روابط درست بین فردی، و موضوعات بسیار دیگری از این قبیل، از ویژگی های آموزش های الهی است. بهداشت روان برای دستیابی به کلیه اهداف خود و در همه سطوح پیش گیری اولیه، ثانویه و نوع سوم، نیاز به استفاده از موضوعات فوق دارد. به همین جهت، چگونگی بکارگیری آموزش های الهی در پیش برد بهداشت روانی فردی و اجتماعی از دیر باز مورد بحث بوده است؛ لکن با تحولات عظیمی که در جوامع اسلامی رخ داده و هم چنین در جوامع دینی غرب، توجه به دین به مراتب بیشتر از گذشته شده و در بهداشت روان سعی می شود در کنار دارودرمانی و شوک درمانی، دعادرمانی و دین درمانی نیز انجام گیرد. این باعث سرعت تأثیر دارودرمانی است.
به هرحال در این فصل پیرامون سه واژه: روان، دین و بهداشت، بحث و بررسی به عمل می آید.
1. روان
چنان چه در مقدمه فصل سوم اشاره شد «روان» کلمه ای فارسی است و معادل آن در قرآن و حدیث، نفس یا روح است و در بحث سلامت یا بیماری روان در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیه السلام به جای نفس، روح و روان کلمه «قلب» را آورده اند. سلامتی و مرض را به قلب نسبت داده اند، نظیر: « الا من اتی الله تقلب سلیم»(141) و «فی قلوبهم مرض»(142).
البته منظور از قلب در این تعبیرات همان تمام حقیقت انسان است؛ بنابراین منظور ما از «روان» بُعد غیرمادی انسان است؛ زیرا انسان در همین بدن مادی خلاصه نمی شود، بلکه مرکب از جسم و جان یا بدن و روان است. آن چه که حقیقت انسان را تشکیل می دهد و انسان از آن تعبیر به «من» و «تو» می کند، همین بعد غیرمادی است.
همان گونه که برای جسم و بدن انسان، سلامتی و بیماری است برای روح و روان او نیز سلامتی و بیماری است. همان گونه که برای پیش گیری از بیماری های جسمی دستورهای است که جسم بیمار نشود و پس از بیماری داروهایی برای درمان آن است، در روان نیز مسأله به همین منوال است، یعنی همان گونه که برای جسم بهداشت و درمان متصور است، برای روح و روان نیز متصور است؛ البته در هر کدام به تناسب آن. لذا دستورهای بهداشتی و درمانی «روان» متناسب با آن طراحی شده است.
2. دین
در این که دین چیست و چه تعریفی باید از آن به عمل آورد،
ذهن متفکران را به خود مشغول نموده و هر یک به فراخور
دیدگاه خاص خود به تعریف دین همت گماشته اند. لذا تعاریفی
که از دین ارایه نمودند، کامل و مورد قبول همگان نیست. برخی از آن تعاریف،
حقیقی و برخی مجازی است، بعضی عقل گروانه و بعضی عاطفه
و یا عمل گروانه و بعضی جامعه شناسانه و برخی دیگر روان شناسانه
و حتی مغرضانه و تبلیغ گرانه علیه دین است؛ نظیر تعریف مارکس از دین که:
«دین تریاک و به مشابه ماده ای مخدر برای مردم و جامعه است»
(143).
«مذهب آهِ مخلوقِ تحت فشار و لطف دنیای بدون قلب و روح، وتریاک توده است».
(144)
و در قرآن کریم دین به معنای عام آن، کیش، آیین
و مذهب است که از روش و آیین کفار و مشرکان نیز تعبیر به دین شده است، نظیر:
«لکم دینکم ولی دین».
(145)
و در معنای خاص، دین معادل اسلام و اسلام به معنای انقیاد
و تسلیم مطلق در برابر دستورهای و فرامین الهی است: «ان الدین عند الله الاسلام»
(146)
منظور ما از دین در این فصل که در بهداشت روان
تاثیر به سزا دارد، مجموعه تعالیم و دستورهای الهی است
که از طرف خدا، از طریق وحی برای سعادت بشر و رساندن او به
کمال نازل شده است اعم از اصول و فروع، و در این بحث منظور، دین اسلام است.
3. بهداشت
در این قسمت از بحث به دو امر مهم از بهداشت می پردازیم: تعریف بهداشت روان، عوامل بهداشت روانی در قرآن و حدیث.
الف: تعریف بهداشت روان
برای بهداشت روانی تعاریف مختلفی شده که در تمامی آنها به جنبه پیش گیری آنان
از بیماری های روانی اشاره شده است. غالب این تعاریف، تعریف به آثار است. البته
معلوم است که بهداشت روانی یکی از مقوله های مهم در مباحث روان شناسی،
روان پزشکی و جامعه شناسی به حساب می آید. وظیفه اصلی بهداشت روانی،
تامین سلامت فکر و روان افراد جامعه است و منظور از آن نشان دادن وضع مثبت
روانی است که فرد تحت آن شرایط هم در بُعد شخصی و هم در بُعد اجتماعی
در آرامش زندگی می کند. در اینجا به چند تعریف اشاره می کنیم:
1. بهداشت روانی، رشته ای تخصصی از بهداشت عمومی است که در زمینه پیش گیری
از وقوع بیماری های روانی و اختلالات رفتاری در یک جامعه فعالیت دارد.
در این رشته عوامل بیماری زا، چگونگی ایجاد بیماری، علایم بالینی
و راه های سرایت و روش های پیش گیری مورد توجه قرار می گیرد.
به تعبیر دیگر؛ بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی
و سازش منطقی با پیش آمدهای زندگی که تمام زوایای زندگی از
محیط خانه تا مدرسه و دانشگاه، محیط کار و نظایر آن را در برمی گیرد.
(147)
2. بهداشت روانی، عبارت از پیش گیری از پیدایش بیماری های روانی
و سالم سازی محیط روانی اجتماعی است تا افراد جامعه بتوانند
با برخورداری از تعادل روانی با عوامل محیط خود رابطه و سازگاری
صحیح برقرار کرده تا بتوانند به هدف های اعلای تکامل انسانی برسند.
بهداشت روانی به منظور پیش گیری اولیه، شامل کلیه اقدامات و تدابیری است که
از شیوع و بروز بیماری های روانی جلوگیری کرده و سلامت کلیه افراد جامعه را تامین می کند.
(148)
3. بهداشت روانی به معنای سلامت تفکر می باشد و منظور نشان دادن وضع مثبت و سلامت روانی است که خود می تواند نسبت به ایجاد سیستم باارزشی در مورد ایجاد تحرک و پیشرفت و تکامل در حد فردی، ملی و بین المللی کمک نماید؛ زیرا وقتی سلامت روانی شناخته شد، نسبت به دست یابی به آن اقدام می شود و راه برای تکامل فردی و اجتماعی باز می گردد.(149)
بهداشت روانی با مفهوم پیش گیری
در تعاریف فوق بهداشت روانی با مفهوم پیش گیری از بیماری های روانی مورد استفاده قرار گرفت. متخصصان فن،
روش های پیش گیری از بیماری های روانی را به طور کلی به سه دسته تقسیم کرده اند:
1. روش های پیش گیری اولیه؛
2. روش های پیش گیری ثانویه؛
3. روش های پیش گیری نوع سوم.
منظور از پیش گیری اولیه، طرح برنامه هایی است که با تأثیر بر عواملِ به وجود آورنده بیماری های روانی از بروز بیماری ها جلوگیری به عمل می آورند. روش پیش گیری اولیه به منظور کاهش تظاهرات هیجانی در جامعه از طریق مبارزه با عوامل استرس زا و حالاتی که بالقوه به عوارض روانی منجر می گردد انجام می شود.
روش های پیش گیری اولیه در تمام مراحل زندگی قابل اجرا می باشد، از مراقبت های زن باردار شروع می شود و به صورت مراقبت کودک در محیط خانه و مدرسه تا دانشگاه و بالأخره تا پایان عمر قابل اجراست. به تعبیر «آلبی» یکی از متخصصان بهداشت روانی: هر چیزی که هدفش بهتر کردن وضع زندگی بشر باشد و زندگی را کار آمدتر و با معنی تر نماید، به عنوان بخشی از پیش گیری اولیه از اختلالات روانی و هیجانی تلقی می شود.(150)
پیش گیری ثانویه به برنامه هایی اطلاق می شود که با جلوگیری از ادامه و بدتر شدن اختلالات خفیف و متوسط روانی، از میزان بیماری های روانی می کاهد. این روش به صورت زود تشخیص دادن و درمان فوری این علایم به کار می رود. در این حال بیماری ها زود کشف می شوند و با روش های آسان تر و کم خرج تر مداوا می شوند.
پیش گیری نوع سوم، به برنامه هایی گفته می شود که به منظور کاهش عوارض زودرس و دیررس در بیماری های روانی به کار می رود.
منظور از این برنامه ها، باز گردانیدن کل نقش اجتماعی فرد در کوتاه ترین فاصله می باشد.
(151)
ب: عوامل بهداشت روان در قرآن و حدیث
تعالیم الهی و دستورهای دینی، بخشی جنبه بهداشتی و پیش گیری دارند که اگر انسان به آنها به راستی تن دهد،
روانش سالم می ماند و از بیماری های روانی در امان می ماند.
و بخش دیگر جنبه درمانی دارند که اگر انسانی مبتلا به بیماری روانی شد
به آن دستورها عمل کند یقیناً درمان می شود و از امراض قلبی(روانی) نجات می یابد.
در این فصل به برخی از آن علل و عوامل بهداشت روان اشاره می کنیم
و در فصل بعدی (دین و درمان بیماری های روانی) به علل و عوامل درمانی اسلام می پردازیم.
علل و عوامل پیش گیری و بهداشت از بیماری های روانی بسیار است که
در حد این نوشتار به مهم ترین آنها اشاره می شود، هر چند که استقصای کامل نکرده باشیم.
1. اسلام
در کلمات اولیای دین، اسلام مایه آرامش و امنیت و وسیله ای برای سلامت روان معرفی شده است.
وقتی کفر بیماری روان است قهراً اسلام باید سلامت روان به حساب آید. علی علیه السلام در این رابطه فرمود:
«الحمد لله الذی شرع الاسلام فسهل شرائعه
و اعز ارکانه علی من غالبه فجعله امناً لمن علقه و سلماً لمن دخله و برهاناً لمن تکلم به....؛
(152)
سپاس خدایی را که راه اسلام را گشود و راه های فراگرفتن و عمل کردن
به احکام و دستورهای آن را برای آنان که خواهانند،
آسان گردانید، ارکانش را در برابر آنان که به ستیزه برمی خیزند استوار نمود،
و آن را برای کسانی که دست به دامنش زنند پناه گاه امنی قرار داد و برای آنها که به حریمش گام
نهند وسیله سلامت ساخت و برای آنان که از منطقش پیروی کنند دلیل و برهان قرار داد...».
در کلام دیگرش فرمود:
«...ان الله تعالی خصکم بالاسلام، و استخلصکم له و ذالک لانه اسم سلامه و جماع کرامه...؛
(153)
خداوند اسلام را مخصوص شما قرار داد و شما را برای آن برگزید واین به خاطر آن است که اسلام
از «سلامت» گرفته شده و کانون بزرگواری است...».
بنابراین اسلام وسیله سلامت و امنیت برای روان آدمی است.
2. ایمان به خدا
ایمان به خدا از بهترین سرمایه های انسانی است که اگر در زندگی انسان ها تحقق داشته باشد،
منشأ برکات بسیار است؛ و اگرکسی اهل ایمان نباشد دایم در زیان به سر می برد
«والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملو الصالحات...؛
(154)
قسم به عصر که انسان ها همه در زیانند، مگر کسانی که ایمان آورده
و اعمال صالح انجام داده اند...». ایمان، علمِ همراه با اعتقاد،
توأمِ با سکون و اطمینان است. طمأنینه و آرامش جزء لوازم لاینفک ایمان است. ایمان به
خدا دارای نتایج و آثاری است که به یک معنا قابل تقسیم به شناختی و رفتاری است،
یعنی برخی از آثار آن در عقیده و بعضی دیگر در رفتار شخصی موءمن ظاهر می گردد
و در مجموع از او یک انسان قوی، قدرتمند، دارای سکینه و آرامش و بدون دلهره و اضطراب می سازد.
نتایج و آثارِ شناختی ایمان به خدا
برای ایمان به خدا در قرآن کریم نتایج و آثار شناختی بسیاری مشاهده می شود که برخی از آنها عبارت اند از:
الف. موءمنان دایم خود را زیر چتر خدا و در سایه حمایت او می بینند؛
زیرا جز خدا ولی و حامی دیگر نمی شناسند، تنها خدا را سرپرست و مولای خود می دانند
«... واعتصموا بالله هو مولاکم فنعم المولی و نعم النصیر؛
(155)
به خدا تمسک جویید که او مولی و سرپرست شماست چه مولای خوب و چه یاور شایسته ای است».
ب. موءمنان، خود را در هر کار و هر حالتی نیازمند به خدا می بینند و او را قادر و بی نیاز مطلق می دانند:
«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هوو الغنی الحمید؛
(156)
ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است».
ج. موءمنان تنها از خدا می ترسند و از غیرخداترس و واهمه ای ندارند؛
«...و تخشونه ولا یخشون احداً الا الله و کفی بالله حسیباً؛
(157)
تنها از او می ترسند و از هیچ کس بیم ندارند و همین بس که خدا حساب گر (و پاداش دهنده) اعمال آنهاست».
د. مومنان در اثر نوری که دارند دارای تشخیص صحیح اند و حق را از
باطل و راه را از چاه تشخیص می دهند. بین آنها و دیگران که
در ظلمت به سر می برند فرقی آشکار است و آنها به خاطر درک صحیح شان
در اثر روشن بودن همه راه ها برای آنها، هیچ گاه اضطراب و دلهره ندارند:
«او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له تود بمشی به فی الناس مکن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها....؛
(158)
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود،
همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟»
ه. موءمنان نه برای چیزی که از دست دادند افسوس می خورند
و نه به متاع دنیا که گیرشان می آید خوشحالند، و نه نگران آینده اند،
که این سه حالت برای دیگران دائم باعث اضطراب، دلهره و وحشت است
«لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم والله لا یحب کل مختال فخور؛
(159)
این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده اند،
دل بسته و شادمان نباشید، و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد».
و. موءمنان به خاطر نزول سکینه و آرامش بر دل های آنها، دایم ایمانشان به خدا رو به افزایش است
و هر گونه شک و تردید و وحشت از آنها زایل می گردد. لذا در طوفان حوادث ثابت قدم می مانند:
«هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم..؛
(160)
او کسی است که سکینه و آرامش را دل های موءمنان نازل کرده تا ایمانی بر ایمان شان افزوده گردد...».
این آرامش ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد،
یا جنبه عملی، به گونه ای که ثبات قدم و مقاومت و شکیبایی به
انسان بخشد بالأخره موءمن، هرگز در برابر حوادث سخت، سست و لرزان نمی شود
و اندوهی به خود راه نمی دهد، و همواره خود را برتر از دشمن می بیند و به آیه «
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم مومنین»
(161)
پای بند است. این در حالی است که اضطراب حاکم بر افراد بی ایمان
از خلأ گفتار و رفتارشان، مخصوصاً به هنگام وزش طوفان های حوادث کاملاً محسوس است.