19. حسد و کینه توزی
یقیناً حسادت و کینه توزی، یکی از عوامل و اسباب اضطراب و نگرانی است؛ زیرا انسان های کینه توز و حسود، پیوسته در درون خویش گرفتار رنج و دردند، آرامش خاطر ندارند و عمر آنان در حقیقت تباه است. این دون صفتان نه نتها از درد و رنج و ناملایمات زندگی خود در عذابند، از پیشرفت و توفیق دیگران نیز افسرده می شوند. این نزاع درونی به صورت حسد و بدخواهی و سپس با شعله ورشدن به صورت کینه توزی و خصومت ظاهر می شود و دین و دنیای آنان را به آتش می کشد و آرامش را از آنان سلب می نماید.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید.
«أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّةً، اَلْحَسُود؛(96) انسان حسود کم ترین بهره را از آرامش دارد». و امام صادق علیه السلام می فرماید: «
مَنْ زَرَعَ الْعَدَاوَةَ، حَصَدَ مَا بَذَرَ؛(97) کسی که تخم کینه را کشت کند حاصل آن را خود درو می کند». به هر حال حسود، دائم آرزوی زوال نعمت دیگران را می کشد، و چون چرخ عالَم بر وفق خواسته و آرزوی انسان پستی مانند حسود نمی چرخد، چه بسا بر نعمت های شخص حسود افزوده شود و در پست و مقام او ارتقاء حاصل شود، اینجاست که حسود بر رنجش افزوده می شود. این است که گفتند حسادت یکی از علل و اسباب نگرانی در زندگی شخصی حسود است؛ لذا علی علیه السلام فرمود: «
اَلْحَسُودَ مَغْموُمٌ وَ اللَّئِیمُ مَذْمُومٌ؛(98) حسود دائم غم ناک و لئیم مورد سرزنش است» و امام صادق علیه السلام فرمود: «
اَلْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یضُرُّ بِالْمَحْسُودِ؛(99) حسود قبل از آن که به طرف مورد حسادتش ضرر بزند به خود لطمه وارد می کند».
20. موارد دیگر
اگر انسان با دقت ملاحظه کند می بیند علل و عوامل بسیاری وجود دارد که باعث اضطراب و نگرانی انسان است از قبیل: تحریف حقایق، انجام گناه، درشت نمایی حوادث، شتاب زدگی، سطحی نگری، هم جنس گرایی و اشباع غرایز از طریق نامشروع، شراب و قمار، سوءتفاهم، تردید و دودلی، هم نشینی با مبتلایان اضطراب، احساس ناسپاسی از سوی دیگران نسبت به خود، وسوسه های شیطانی، تخلف از قانون، غیبت این و آن و سایر عوامل که هر کدام به نوعی باعث نگرانی و اضطراب هستند در اسلام برای علاج یکایک اینها راه کارهایی ارائه شده است که انشاء الله در فصول بعدی به قسمت مهم آنها خواهیم پرداخت. البته معلوم است راه کارهایی که در این کتاب برای رفع اضطراب و نگرانی ارائه می شود اغلب ناظر به علل و عوامل نگرانی است که در این قسمت اول عمدتاً باید به روان پزشک مراجعه کرد. هر چند که راه کارهای دینی و اسلامی برای رفع بسیاری از آن عوامل نیز مفید هستند.
فصل سوم: سلامت و بیماری روانی
مقدمه
1. اسلام وجود آدمی را متشکل از دو بعد روانی (غیرمادی) و جسمانی (مادی) معرفی می کند و سلامت هر یک را در گرو سلامت دیگری و متأثر از آن می داند. سلامت روان به معنای تعادل و انسجام فراگیر در همه ابعاد جسمانی و نفسانی انسان است که تعقل و اندیشیدن، آگاهی، هدف داری، انصاف، عدالت، امانت داری، حقیقت جویی و تسلیم دربرابر آن، رشد مستمر و آرامش از جمله علایم آن است و در مقابل، بیماری روانی خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی، عصیان، دنیاطلبی، ظلم و تعدی، ضعف اراده و سستی، اضطراب، ترس، خودپسندی، حسد و کینه وزی وأاز نشانه های آن می باشد. قرآن کریم جهالت را به عنوان پایه و اساس بیماری های دل و روان معرفی می کند و درمان آن را به نیز بر کسب آگاهی و دانش به ویژه علوم توحیدی استوار می داند.
2. در فصل دوم به اسباب و علل بیماری های روانی اشاره شده و قاعدتاً در فصول بعدی باید به راه کارهای درمان آن پرداخته شود و یا راه های پیش گیری آن امراض از دیدگاه اسلام مورد توجه و بررسی قرار گیرد. لکن نظم مطالب اقتضا می کند قبل از بیان راه کارها برای بهداشت و درمان، سلامت و بیماری روان شناخته شود و معلوم گردد که کدام روان سالم و کدام بیمار است. آن گاه فکری برای سلامت روان گردد.
3. روان کلمه ای فارسی است که معادل آن در فرهنگ قرآن و حدیث، نفس یا روح است، و بیماری و سلامت روان در قرآن و حدیث غالباً به «قلب» که شأنی از شئون روح و نفس است، نسبت داده می شود که در فارسی از آن به دل تعبیر می شود(100).
البته برای روان معانی دیگری نیز هست که منظور بحث ما نیست. منظور ما از روان در مباحث این کتاب، بُعد غیرمادی انسان است، زیرا انسان تنها همین بدن مادی و خاکی نیست، بلکه موجود به امتداد نظام هستی از عرش تا فرش است که بدنِ عنصری مبدأ تکون و مرتبه نازله آن است. این حقیقت با کمترین تأمل در قرآن قابل درک است آیاتی مانند آیه 67 غافر و 7 سجده، حاکی از خاکی بودن انسان و آیاتی مانند 9 سجده و 76 ص، حاکی از عرشی بودن او است و آیات 11 تا 14 سوره مبارکه موءمنون به این ترکیب مقدس اشاره نموده و آن را با جمله «فَتَبَارَک اللهُ اَحسَنُ الْْخَالِقینَ» مورد ستایش قرار داده است.
4. روح و بدن، هر یک برای خود سلامتی و بیماری مخصوص به خود را دارند و احیاناً بیماری یکی از آنها سبب بیماری دیگری نیز می شود. تا جایی که می گویند: روح سالم در بدن سالم قرار دارد. پژوهش های علمی نشان داده که ممکن است ریشه و علت بسیاری از ناتوانی های جسمی، نابسامانی های فکری و عاطفی باشد. مثلاً امروزه معتقدند که دلهره ها و ناراحتی های فکری می تواند عامل مهمی برای ایجاد زخم معده باشد(101) و یا معلولیت های جسمی علت بروز نگرانی ها و اضطراب ها باشد. لذا سلامت جسم و روح تا حد زیادی به هم پیوسته و مرتبطند. در این رابطه حضرت استاد حسن زاده آملی(دام ظله) در کتاب ارزش مند خود به نام «عیون مسائل النفس» تحت عنوان، (عین8؛ فی تأثر کل واحد من النفس و البدن عن الاخر) فصلی را گشوده که خواندنی است و تاثیر نفس و بدن از یکدیگر، به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
تعریف سلامت روان
برای سلامت روان، یک تعریف جامعی نیافتیم که همگان بر آن متفق باشند. بلکه هر کسی طبق نگرش خود آن را تعریف کرده است. یکی با بینش فلسفی و دیگری پزشکی و سومی روان کاوی و چهارمی اخلاقی و دینی. به طور خلاصه به برخی از آن تعاریف اشاه می کنیم.
1. سلامت از دیدگاه اهل لغت
«راغب اصفهانی» در مفردات، سلامت را به معنای عاری بودن از آفات دانسته است.
«لویس معلوف» در المنجد در تعریف سلامت می گوید: « اَلسَّلامَةُ الْبَراَئَةُ مِنَ الْعُیوبِ وَ الْ آَفَةِ؛ سلامت، منزه بودن از عیب و مبرا بودن از آفت است. «شرتونی» در اقرب الموارد می گوید: «سَلِمَ سَلَامَةً نَجی وَ بَرَءَ مِنَ الْعُیوبِ؛ سالم کسی است که از عیب و آفت نجات گرفته باشد». «احمد سیاح» در فرهنگ بزرگ جامع نوین سلامت را به بی گزندی و بی عیب شدن معنا می کند. «فخرالدین طریحی» در مجمع البحرین می گوید: «سُمِّیتِ الْجَنَةُ دَارَالْسَّلام لِأَنَّ سُکانَهَا سَالِمُوْنَ مِنْ کلِّ آفَةٍ... وَ مِنْهُ قَوْلُهَ الَسَّلامُ الْمُوءمِنُ قَالَ بَعْضُ الْعَارِفینَ... لِأََنَّهُ هُوَ الْذی سَلِمَ مِنْ کلِّ عَیبٍ وَ آفَةٍ وَ نَقْصٍ وَ فَنَاء...؛ بهشت را دارالسلام می نامند چون ساکنان آن از هر آفتی سالم اند... به همین جهت خدای بزرگ در توصیف خود فرمود: «السَّلاَمُ الْمُوءمِن» برخی از عارفان گفتند: سالم کسی است که از هر عیب و آفت و نقص و نابودی در امان باشد»، لذا خدای سبحان که عاری از هر نقص و عیب و آفت و نابودی است، مصداق واقعی سلام است.
«دکتر محمدمعین» در کتاب فرهنگ فارسی خود هشت معنا برای سلامت آورده است:
1. بی گزند شدن، بی عیب شدن؛
2. رهایی یافتن، نجات یافتن؛
3. امنیت؛
4. عافیت، تندرستی؛
5. نجات، رستگاری؛
6. خلاص از بیماری، شفا؛
7. آرامش، صلح؛
8. سالم، تندرست.
در فرهنگ نوین، علاوه بر تأیید معنای یادشده در آن، سُلِمُ، سِلْم و سلام را به معنای سکینه، صلح، آسودگی، أمن، امنیت و آرامش نیز معنا می کند. از آنجا که همه این معانی سلامت در اسلام حقیقی و دین اصیل الهی تضمین شده است دین حقیقی، را اسلام و شخص معتقد به آن را مسلم نامیدند، و این از همان معنای لغوی اخذ شده است و علی علیه السلام در تعریف مسلم فرمود: «اَلْمُسلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسِلمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یدِهِ؛(102) مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او سالم بمانند».
به هر حال انسان سالم کسی است که از هر عیب، آفت و نقصی سالم باشد بنابراین از نظر اهل لغت کسی که مبتلا به امراض، آفات، عیوب و نواقص جسمانی یا روحانی باشد او را بیمار می دانند و سالم کسی است که مبرا از این آفات باشد.
چنان چه ملاحظه گردید، تعاریفی که اهل لغت برای سلامت ارایه دادند اختصاص به سلامت روان ندارد، بلکه اعم از سلامت جسم و روان است.
2. سلامت از دیدگاه سازمان جهانی بهداشت
سازمان جهانی بهداشت در تعریف سلامت چنین می گوید: «سلامت عبارت است از تأمین رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، نه فقط نبودن بیماری و نقص عضو(103)» به این ترتیب کسی را که صرفاً بیماری جسمی نداشته باشد، نمی توان فرد سالمی دانست؛ بلکه شخص سالم کسی است که از سلامت روح نیز برخوردار بوده و از نظر اجتماعی نیز در آسایش باشد.
چنان چه ملاحظه می کنید این تعریف تنها تعریف سلامت روان نیست، بلکه تعریف اصل سلامت اعم از جسم و روح است.
3. سلامت از دیدگاه ابن سینا
بوعلی سینا (428- 370 ه ق) درباره با سلامت روان چنین می گوید:
«وَ النُّفُوسُ السَّلیمَةِ الَّتی هِی عَلی الْفِطْرَةِ وَ لَمْ تَفْظَظْهَا مُبَاشَرَة ُالاُمُورِ الاَرْضیةِ الْجَاسِیةٍ(104)» و مرحوم خواجه در شرح نفوس سلیمه می گوید: «أَی... لَمْ تُدَنَّس بِالْعَقَائِدِ الْمُخَالَفةِ لِلْحَقِّ». منظور بوعلی این است که روان هایی سالم هستند که بر فطرت اصلی خویش باقی باشند و در این عالم در اثر برخورد با امور زمینی از لطافتش خارج نشده و غلیظ و خشن نشده باشند. طبق تفسیر خواجه با ورود عقاید باطله در آن از مسیر اصلی خود که همان فطرت توحید و اسلام است، خارج نشده باشند. البته این تعریف گر چه از جهتی صحیح و درست است و به نکته مهمی که همان بقا بر فطرت است، اشاره دارد ولی به همه جوانب سلامت نپرداخته است. مثلاً لازمه سلامت روان رشد و پویایی است که در این تعریف به آن اشاره نشده است.
4. سلامت روان از دیدگاه قرآن و حدیث
چنان چه ملاحظه شد، مفهوم سلامت در عرف لغت به معنای عاری بودن از هرگونه آفت است، اما آنچه که مهم است این است که بدانیم منظور از آفت چیست؟ زیرا آفت هر شئای متناسب با همان شئ است. آفت جسم، متناسب با جسم، و آفت روح، متناسب با آن است.
شناخت آفات جسم و روح، فرع بر شناخت خود جسم و روح است. کسی که روح را نشناخت چگونه می تواند آفات آن را بشناسد و تازمانی که آسیب ها و آفت ها شناخته نشوند راه علاج و درمان آن هم قابل شناخت نخواهد بود. چنان چه برخی از امراض از قبیل: وبا، سرخک، سرخجه و... در گذشته باعث مرگ و میر بسیار بودند، ولی پس از شناخت آنها و پیشرفت علم پزشکی با چیز سهلی - از قبیل تزریق واکسن - جلوی آن همه مرگ و میرها گرفته شد. در بعد روانی نیز مسأله به همین منوال است. اگر روان و بیماری های آن کاملاً شناخته شود، یقیناً از هلاکت های معنوی و مرگ و میرهای انسانی جلوگیری خواهد شد. ولی متأسفانه با این که انسان در شناخت پیکر مادی بشر پیشرفت های چشم گیری داشته است. در شناخت بُعد روان انسان هنوز قدم های اول را برمی دارد.
این که در اسلام برای معرفت نفس آن همه ارزش قایل شده و آن نافع ترین علم معرفی شده(105) و حتی شناخت خدا را به شناخت نفس مرتبط دانسته(106) به خاطر همین است که اگر روان انسان شناخته نشود نه تنها انسان به کمال نمی رسد، بلکه به خاطر عدم شناخت آفت ها و آسیب های آن چه بسا در ورطه هلاکت می افتد. حال باید دید برای شناخت نفس و روان به کجا و چه منبع و چه کسی باید مراجعه کرد؟ راستی چه کسی بهتر از جان آفرین از اسرار روان انسان آگاهی دارد؟ قرآن کریم در این رابطه می فرماید:
«َربُّکمْ اَعْلَمُ بِمَا فی نُفوُسِکمْ؛(107) پروردگارتان به آنچه در جانتان است آگاه تر است».
و در آیه دیگر فرمود:
«یسْئَلُوُنَک عَنِ الرُّوح قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمِر رَبی وَ مَا اُوتْیتُمْ مِنَ الْعِلمِ إِلاَّ قَلیلاً؛(108) درباره روح از تو می پرسند، بگو: روح از عالم امر و از فرمان پروردگار من است و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است».
به هرحال برای آگاهی از مفهوم سلامت روان، از دیدگاه قرآن و سنت به برخی از آیات و روایات اشاره می کنیم، در قرآن کریم در ضمن دو آیه به روان سالم (قلب سلیم) اشاره شده است: یکی در سوره شعراء ضمن دعای ابراهیم خلیل علیه السلام که خداوندا! مرا در روزی که مردم برانگیخته می شوند (روز رستاخیز) شرمنده و رسوا مکن، روزی که مال و فرزند سودی نمی بخشند، مگر کسی که با قلب سلیم و روانی پاک به پیش گاه خدا آید:
«اِلاَّ مَنْ أَتَی اللهُ بِقلَبٍ سَلیمٍ».(109)
آیه دوم شریفه «وَ اِنَّ شیعَتِهِِ لَاِبراهِیمَ اِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلیمٍ؛(110) و از پیروان او (حضرت نوح علیه السلام ) ابراهیم بود (به خاطر آور) هنگامی که با قلب سلیم به پیش گاه پروردگارش آمد».
در تفسیر قلب سلیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهارش علیه السلام سخن ها گفته وتفسیرهای به ظاهر متفاوت کرده اند؛ لکن با دقت در آن روایات روشن می شود که تهافتی در کار نیست. بلکه هر روایتی یک زاویه از زوایای مختلف آن را بیان کرده است، که اگر هر یک از آنها نباشد قلب، بیمار خواهد بود. از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوءال شد، مراد از قلب سلیم چیست؟ فرمود:
«دینٌ بِلاشَک و هَوَی وَ عَمَلٌ بِلا سُمْعَةٌ وَ ریاء؛(111) دینِ بدون تردید و عملِ بدون ریا»
و از امام صادق علیه السلام نقل شد که فرمود:
قلب سلیم آن است که پروردگارش را ملاقات کند در حالی که غیر خدا در اونباشد و هر قلبی که در آن شک و شرک باشد ساقط است؛
اَلْقَلْبُ السَّلیمُ الْذی یلْقَی رَبَّهُ وَ لَیسَ فیهِ اَحَدٌ سِوَاهُ، وَ کلُّ قَلْبٍ فِیهُ شَک اَوْ شِرک فَهُوَ سَاقِطٌ»(112) و در حدیث دیگر فرمود:
«هُو اْلقَلْبُ الَّذی سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنیا؛(113) قلب سلیم آن قلبی است که از محبت دنیا سالم باشد».
علی علیه السلام در تفسیر قلب سلیم فرمود:
«لایصْدُرُ عَنِ الْقَلْبِ السَّلیمِ اِلاَّ الْمَعْنَی الْمُستَقیمِ»(114) معنای مستقیم یک معنای عام است که شامل اندیشه، گفتار و کردار می شود، در واقع حضرت در این حدیث ملاکی را برای سلیم بودن قلب ارایه کرد که برای همه قابل فهم باشد. در واقع قلب سلیم چشمه جوشانی است که هر چه در بعد اندیشه، عمل و گفتار صادر شود، همانند آب زلال مایه حیات است، آلوده، گندیده و مسموم نیست. در حدیث دیگر معیار دیگری را بیان فرموده است و آن این که:
«لایسْلِمُ لَک قَلْبَک حَتَّی تُحِبُّ لِلْمُومِنْینَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک؛(115)روان تو سالم نمی ماند مگر این که برای موءمنین بخواهی آنچه را که برای خود می خواهی».
مرحوم مجلسی در بحار، از مرحوم صدوق در کتاب توحیدش از امام صادق علیه السلام از آبای گرامش از امیرالموءمنین علیه السلام حدیثی را نقل کرد که آن حضرت فرمود: همان طور که برای جسم شش حالت وجود دارد: صحت، مرض، حیات، موت، خواب و بیداری برای روح نیز این ششش حالت وجود دارد:
فَحَیاتُهَا عِلْمُهَا، وَ مَوْتُهَا جَهْلُهَا وَ مَرَضُهَا شَکهَا وَ صِحَّتُهَا یقِینُهَا وَ نَوْمُهَا غَفْلَتُهَا وَیقْظَتُهَا حِفظُهَ(116)دانش، زندگی روان؛ نادانی، مرگ آن؛ تردید، بیماری آن؛ یقین، سلامت آن؛ غفلت، خواب آن؛ و مواظبت، بیداری آن است».
بادقت در این حدیث معلوم می شود که همه این شش امر قابل جمع و هماهنگ هستند؛ زیرا هر کدام به بخشی از جوانب روان نظر دارند، یکی به مفهوم سلامت روان، و دیگری به علایم و نشانه های آن پرداخته است. از این که یقین را به صحت و سلامت روان تعبیر فرموده، بسیار جالب توجه است؛ زیرا یقین یعنی اطمینان محکم و ثابت و به تعبیر دیگر یعنی خاطرِجمع و دارای جمعیت خاطر، یعنی حالتی که تمام ابعاد روحی انسان هماهنگ و متعادل هستند، زیرا یقین از یک طرف به عامل تعادل روان که علم است نظر دارد، و از طرفی به حالت آرامش و اطمینان. پس سلامت روان به معنای تعادل نهادهای درونی انسان و گرایش های فطری و جسمانی وی می باشد.
تعادل با عالم هستی و تعادل با جوامع بشری از ره آورد اعتدال درونی است و انسان معتدل می تواند با عالم و محیط خود و جوامع بشری تعادل برقرار نماید. همان گونه که علی علیه السلام فرمود:
«رَحِمَ اللهُ عَبْداٌ... قَدْ ألْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکانَ اَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ؛(117)خدا رحمت کند بنده ای را که خویشتن را ملزم به عدالت نموده است و ابتدای عدالت او نفی خواهش ها و گرایش های باطل از نفس خود می باشد».
پس سلامت روان به معنای تعادل روان است و علایم آن این است که انسان به نور عقل خویش آنچه که زینت روانش می شود و او را به خدا نزدیک می کند، برمی گزیند و تمام ابعاد وجودی خود را شکوفا می سازد، و بین آنها هماهنگی و تعادل برقرار می نماید، براثر این عدالت نفسانی که همان صراط مستقیم و وصول به کمالات انسانی است در عمل نیز منحرف نمی گردد و به پیروی از سفاهت که موجب ظلم به خویشتن و دیگران است، از عدل سرباز نمی زند. از این رهگذر معنای بیماری - که یک معنای سلبی است - روشن می شود. از این رو در قرآن کریم آ مده است که:
«مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشةً ضَنْکا؛(118) هر کس از یاد من اعراض کند، مبتلا به زندگی سختی خواهد شد».
این سختی ها فقر مالی نیست بلکه همان بیماری های یأس، دلهره، اضطراب، سردرگمی و افسردگی است که در متن نعمت های دنیوی و زندگی سراسر امکانات، دامن گیر افرادی می شود که از یاد خدا، دل برگردانیده اند و این همان عدم تعادل و هماهنگی حقیقت انسان با ماورای عالم ماده و مبدأ متعالی است. وگرنه، برکات و رحمت خاصه الهی شامل کسانی است که دارای سلامت روان باشند و در حفظ آن نیز کوشا باشند:
«وَ لَو أنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمَاءِ َوالاَرْضِ؛(119) اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوی پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم».
پس از آگاهی از معنا و مفهوم سلامت روان، در دیدگاه های مختلف در رابطه با تحقق سلامت وجود چند امر لازم است:
1. این که تمام آنچه را که لازمه وجود آن است دارا باشد، مثلاً پیکر انسان برای تحقق سلامت خود نیازمند به عضو بینایی(چشم) می باشد و بدون آن معیوب و ناقص است.
2. بین قوای وجودی شئ و اعضا و اجزای آن وحدت و هماهنگی باشد؛ و گرنه بدون تعادل و توازن میان قوای آن شی ء وحدت ماهوی مصداق پیدا نمی کند و همانند یک مشت سنگ ریزه ای در کنار هم خواهد بود و از آنها کاری ساخته نخواهد بود، برکات و آثار یک شی ء از وحدت آن نشأت می گیرد.
3. علاوه بر آنچه که شایسته هستی او است و هماهنگی و توازن که بر آن حاکم است، آفتی از خارج بر او عارض نشده باشد. چه بسا جسمی همه آنچه را که لازمه سلامتی اوست داراست، لکن نفوذ یک میکروب آن را دچار التهاب و دگرگونی می نماید. در حقیقت، در تحلیل مفهوم سلامت به این نتیجه می رسیم که مفهوم سلامت (خواه سلامت جسم و خواه سلامت روان) به دو امر ایجابی و یک امر سلبی بر می گردد. از اینجا که روح و روان انسان از عالم امر است، هرگز معیوب و ناقص آفریده نشده و همه آنچه را که لازمه وجود او است دارد و از نظر خلقت بر اساس عدل و متوازن آفریده شده است، زیرا عالم هستی بر اساس عدل و هماهنگی آفریده شده است، چنان که علی علیه السلام فرمود:
«بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَالاَرْضُ»(120) و انسان نیز هماهنگ با سایر هستی آفریده شده است و خدای عادل حکیم انسان را نیز مشمول عدل تکوینی خود کرده است: «أَلَّذی خَلَقَک فَسَوَّیک فَعَدَلَک»(121) پس باید مراقب بود که آفتی به او نرسد و از بیرون سلامت او آسیب نبیند.
تعریف بیماری روان
برای بیماری روانی همانند سلامت روان، یک تعریف جامع مورد قبول همگان ارائه نشده است و معمولاً اندیشمندان روان در معرفی بیماری های روانی به ذکر آثار، علایم و نشانه ها بسنده می کنند و به تعبیر دیگر تعریف به آثار می کنند. ما نیز چاره ای غیر از این نداریم. چنان چه در فصل اول (کلیات ذیل مطلب سوم) تعریفی از آن ارایه دادیم و گفتیم: بیماری روانی، خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی، عصیان، دنیاطلبی، ظلم و تعدی، ضعف اراده، سستی، اضطراب، ترس، خودپسندی، حسد، کینه توزی، عقده حقارت و... از جمله نشانه های آن است. چنان چه ملاحظه می کنید این تعریف نیز تعریف به آثار و نشانه هاست.
در تعریف و شناساندن بیماری روانی می توانیم از تعریف سلامت کمک بگیریم؛ زیرا «تُعْرَفُ الاَشْیاءُ بِاَضْدَادِها» بیماری ضد سلامتی است. همه آنچه که در تحقق سلامت روان انسان دخیلند، اگر وجود نداشته باشند، بیماری تحقق پیدا می کند. به هر حال ما نیز همانند سایر اندیشمندان این فن باید در معرفی بیماری روان، به بررسی ویژگی های بیماری روانی و نشانه های آن رو آوریم و در این رابطه از کتب اهل فن استفاده کنیم.
تذکر: قبل از ورود در بیان ویژگی ها و علایم و نشانه های بیماری های روانی، تذکر دو نکته مفید و لازم است.
1. برخی از علایم و نشانه های بیماری های روانی در کتب روان شناسان، روان کاوان و بهداشت روان، مطرح است که روان شناسان و روان پزشکان با برخورداری از علوم روان پزشکی و تجربیاتی که در برخورد با این نوع بیماران دارند، بیان می کنند و قهراً راه های درمان آن را نیز در همان علم روان پزشکی جستجو می کنند و راه کارهایی از قبیل: دارودرمانی، شوک درمانی، رفتاردرمانی و... را پیشنهاد می دهند. برخی از نشانه های بیماری های روانی در کتب آسمانی و کلمات اولیای دین مطرح است و قهراً راه های درمان آن با راه کارهای پزشکی فرق دارند؛ هرچند در برخی از راه ها باهم اتفاق نظر دارند. و راه های ترکیبی از این دو راه مانند روان درمانی همراه با دارودرمانی موءثرتر و سریع تر است؛ زیرا به تجربه ثابت شد که روان درمانی تاثیر دارودرمانی راتقویت و مدت درمان را کاهش می دهد.
2. نکته دیگر اینکه هدف ما از نقش دین در بهداشت و سلامت روان این نیست که افراد مبتلا به بیماری روانی به دکتر مراجعه نکنند و یا راه های درمان آنها نادرست است، و بیماران به کلیسا و مسجد بروند و از طریق عبادت و عمل به دستورهای دین خود را معالجه نمایند؛ بلکه نقش دارو در درمان بیماری ها نیز از طرف پروردگار است. چنان که در حدیثی وارد شد که حضرت موسی علیه السلام بیمار شد و عیادت کنندگان از او تقاضای مصرف دارو کردند. ایشان امتناع کرد و فرمود: من برای شفای خود به دارو پناه نمی برم، بلکه خدا مرا شفا می دهد. به او وحی شد تا دارو نخوری من به تو شفا نمی دهم. زیرا دارو وسیله است و تأثیر آن نیز از خداست؛
إِنَّ موسی علیه السلام مَرَضَ فَعادَهُ بَنُوإِسْرائِیل وَ وَصَفوا لَهُ دَوَاءً فَامْتَنَعَ مِنْهُ فَأَوْحی اللهُ اِلَیهِ إِنَّ اللهَ یأْمُرُهُ بِذَلِک وَ إلاَّ لَمْ یشْفِهِ»(122) به هر حال می توان ادعا کرد که بیماری های روانی و راه کارهای مقابله با آن دو نوع است و منظور از نوشتن این کتاب این نیست که بخواهیم همه بیماران روانی را با دستورهای دینی معالجه کنیم؛ بلکه هدف بیان نقش دین در بهداشت و درمان و بالأخره سلامت روان است و می گوییم متدینان به دین کمتر مبتلا به بیماری های روانی می شوند. در صورت تحقق بیماری روانی، تحمل دین داران بیشتر و اضطراب و نگرانی شان کمتر و معالجه شان آسان تر است. لذا در این نوشتار نخست علایم و نشانه های بیماری روانی از دیدگاه روان شناسان و روان پزشکان را مطرح می کنیم و سپس علایم و نشانه های بیماری های روانی را از دیدگاه قرآن و حدیث می آوریم هر چند که نشانه های مربوط به علوم روان پزشکی در حیطه کار این کتاب نیست.
ویژگی های بیماری روانی از دیدگاه روان پزشکان
برای بیماری های روانی ویژگی های بسیاری است که برخی از آنها عبارت از:
1. تغییرات غیرطبیعی روان فرد یعنی تغییر در تفکر، عاطفه، حافظه، ادراک و قضاوت فرد که از گفتار و رفتار او شناخته می شود.
2. این تغییرات باعث ناراحتی و رنج خود فرد و اطرافیان او می شود.
3. این تغییرات و ناراحتی های حاصل از آن باعث اختلال در فعالیت های روزمره شغلی، تحصیلی، فردی و ارتباط با دیگران می شود.
برای مثال بسیاری از دانش آموران موقع امتحان دچار اضطراب می شوند. علت اضطراب آنها ترس از مردودی یا شکست در امتحان است و معمولاً بدون اینکه بیمار تلقی شوند امتحان خود را با موفقیت طی می کنند، اینها بیمار نیستند. اما تعدادی به حدی مضطرب می شوند که نمی توانند مطالعه کنند هر چه که خوانده اند فراموش می کنند و خواب راحتی ندارند و در امتحان ناموفق اند. این حالت می تواند نوعی اختلال اضطرابی محسوب شود.
غمگینی یک مادر به دنبال فوت فرزندش یک حالت طبیعی تلقی می شود. او ممکن است اشتهایش مختل شود، اما خواب و علاقه به کار و زندگی کمتر اشکال پیدا می کند. او پس از 6تا 8 هفته به حالت طبیعی و زندگی روزمره خود برمی گردد. اما در صورتی که وی به طور مداوم دچار غم و ناراحتی و گریه شود، اشتغالِ فکر به مرگ فرزندش داشته باشد، و به کارهای خانه و سایر بچه های خود نرسد، این حالت غیرطبیعی و بیماری افسردگی محسوس می شود.
بنابراین وقتی می گوییم فردی دچار بیماری روانی شده است که او نشانه هایی از بیماری داشته باشد که شدید باشد، طولانی یا تکراری باشد و باعث مزاحمت و رنج خود و دیگران شود و اختلال در فعالیت های روزانه وی ایجاد نماید.
لازم به یاد آوری است که بین واکنش های روانی در دو حالت سلامتی و بیماری، حالتی نیز وجود دارد که «مشکل روانی» نامیده می شود. در این حالت فرد نه سالم است و نه همه نشانه های بیماری را دارد. حالتی خفیف است یا بعضی از نشانه های روانی را دارد. در این گونه موارد یک مشاوره یا راهنمایی ساده کمک بزرگی به حل آنها می کند.
این مشکلات می تواند فردی، خانوادگی، شغلی یا اجتماعی باشد. وابستگی عاطفی افراطی به دیگری، ضعف اعتماد به نفس، مشکل مطالعه و تحصیل، اختلافات خانوادگی، بی میلی یا عدم کارایی شغلی، و درون گرایی، یا روابط بی بندوبار اجتماعی از جمله این مشکلات است که نیاز به مشاوره دارد. مشکلات جوانان، مشکلات زناشویی و خانوادگی و مشکلات سازگاری، این روزها از شایع ترین مشکلات بهداشت روانی هستند.(123)
نشانه های بیماری روانی از دیدگاه روان پزشکان
برای بیماری های روانی نشانه هایی نیز نقل شده که ذیلاً به صورت اجمال به آنها اشاره می شود.
1. اختلال در کارکردهای بدنی
الف - خواب
بیمار دیر به خواب می رود، گاه می نشیند و گاه در رختخواب دراز می کشد و نگران است که چرا خوابش نمی برد. گاه نیمه شب بیدار می شود و مجدداً به خواب نمی رود و گاه به ندرت سرتاسر شب را با بی خوابی طی می کند و صبح هم، سرحال نیست. هر یک از این ناراحتی ها ممکن است به تنهایی یا با یکدیگر وجود داشته باشند.
از دیگر نشانه های اختلال در خواب، دیدن کابوس (خواب های آشفته) و حرف زدن و یا راه رفتن در خواب است.
ب - اشتها و مصرف غذا
بیمار اشتها ندارد و کمتر از معمول می خورد یا این که اشتها دارد و از خوردن غذا لذت نمی برد. او هم چنین وزن پیدا می کند. پرخوری نیز گاه روانی و بیمارگونه است.
ج - میل و فعالیت جنسی
میل جنسی بیمار کاهش می یابد و ممکن است دچار بی میلی جنسی، ناتوانی جنسی و یا انزال زودرس شود. افزایش میل جنسی، خود ارضایی و انحرافات جنسی از نشانه های بیماری روانی هستند. ازدواج به وصال نرسیده که در کشور ما شیوع کمی ندارد بیشتر به دلیل مشکل روانی است نه جسمی، همه موارد فوق اختلال روان زاد است اما تظاهر مشکل جسمی است.
2. اختلال در کارکرد روانی
الف - رفتار
رفتارهای فرد باعث ناراحتی افراد خانواده و دیگران شده و یا آنها را در شرایط بسیار سختی قرار می دهد. رفتارش ممکن است برای خود یا دیگران ناخوشایند، وسواسی یا خطرآفرین باشد. ممکن است رفتاری پرتحرک، بی قرار و یا بی هدف داشته باشد و دیگران را بدون دلیل کتک زده و یا اذیت و آزار نماید. لجبازی، بهانه گیری پرخاش گری، عصبانیت، و پرتاب کردن اشیا از دیگر نشانه های شایع مشکلات و اختلالات روانی و عاطفی در نوجوانان و کودکان است. گاه ممکن است فرد خیلی گرفته، گوشه گیر، خجالتی و آرام باشد، هیچ نوعی فعالیتی از خودنشان ندهد و ساعت ها در نقطه ای بنشینند یا دراز بکشند.
ب - تکلم و تفکر
بیمار یا بیش از اندازه صحبت می کند و صحبت هایش غیرضروری است و یا خیل کم حرف می زند و گاه اصلاً حرف نمی زند. گاه کلام بی ربط بوده و فهمیده نمی شود.
زمانی نیز صحبت های خاص و اعتقادات نادرستی را که مورد تأیید دیگران نیست، مطرح می کند. برای مثال می گوید: کسی او را جادو کرده است، او پیغمبر است، کرم در زیر پوستش خانه کرده است، هرغذایی که به او داده می شود مسموم است، کسی از آسمان با او در تماس است. این اعتقادات محکم و نادرست که مورد تأیید اطرافیان نیست «هذیان» نام دارد.
ج - هیجانات(عواطف)
بیمار ممکن است در مورد شرایط خاص به شکلی غیرطبیعی یا افراطی هیجانی شود. بی مورد یا افراطی بخندد، گریه کند یا عصبانی شود.
گاه عاطفه نامتناسب دارد و یا هیچ نوع عاطفه مناسبی در جای خود از خود نشان نمی دهد.
مثلاً در جمع مثل مجسمه یک جا نشسته، می خندد یا گریه می کند، بدون این که دلیل مشخصی داشته باشد.
غمگینی، افسردگی، سرخوشی، ترس و اضطراب بدون دلیل و طولانی نیز ممکن است دیده شود.