خداوند مى فرمايد: خداست كه
كشتى را به حركت درمى آورد. نظام اسباب و مسبّبات را خداوند ايجاد كرده
و آب را به گونه اى آفريده كه بتواند حامل كشتى باشد. مواد تشكيل دهنده
كشتى به گونه اى است كه در آب فرونرود. بادها در خدمت اهداف بشرى به
كمك انسان مى آيند. به راستى اگر اينها نبود اين حجم عظيم كالا كه توسط
كشتى ها حمل و نقل مى شود با كدامين وسيله ديگر قابل جا به جايى بود؟!
قرآن پديده هاى طبيعى را در ارتباط با درس توحيد بيان مى فرمايد و اين
كه آدمى در وراى همه چيز، دست خدا را ببيند.
قرآن از دو درياى شيرين و شور ياد مى كند. مقصود چيست ؟ آيا مقصود وجود
دو نوع دريا بر روى زمين است ؛ درياهايى با آب گوارا و شيرين و
درياهايى با آب تلخ و شور؟ يا مراد دو درياى همبرِ يك ديگر است ؟ دو
دريايى كه در عين اين كه در كنارم هم قرار دارند، نظام حكيمانه خلقت به
آنها اجازه آميخته شدن نمى دهد و بين آن دو آب مانعى وجود دارد تا به
هم نياميزند. آن مانع چيست ؟ آيا كيفيت موادّ موجود در آب شيرين و شور
به گونه اى است كه همانند پرده اى آن دو را از يك ديگر جدا نگه داشته
است ؟
بيضاوى مى نويسد:
دو درياى مجاور و همبر وجود دارد كه سطح آنها با يك ديگر تماس دارد ولى
مانعى زمينى وجود دارد يا قدرت الهى در كار است كه آن دو با يك ديگر
مخلوط نمى شوند.(718)
زمخشرى نيز مى نويسد:
دو درياى شيرين و شور در جوار يك ديگر قرار دارد و مانعى كه به چشم
ديده شود در بين آنها وجود ندارد و مانع مخلوط شدن آنها قدرت الهى است
.(719)
فخررازى مى گويد:
خداوند دو دريا را رها ساخته و با هم برخورد دارند و گرچه آن دو اقتضاى
مخلوط شدن با يك ديگر را دارند، ولى خداوند طبيعت آن دو دريا را به
گونه اى آفريده است كه مانع از مخلوط شدن آنها با هم مى شود.(720)
علامه طباطبائى نظر ديگرى دارد و مى نويسد: مقصود از درياى شور درياهاى
گسترده و فراگير در كره زمين است كه تقريبا سه چهارم آن را فراگرفته
اند و مقصود از درياى شيرين آب هاى گواراى ذخيره شده در مخازن زمين است
كه بر اثر انفجار زمين و سپس جوشش چشمه ها از درون زمين خارج مى شوند و
رودهاى بزرگ را تشكيل داده ، به درياهاى شور مى ريزند. همواره آب
رودخانه ها - كه شيرين است - با آب درياها كه شور است مخلوط مى شوند،
ولى لايه هاى زمين به گونه اى است كه آب درياها به درون زمين نفوذ نمى
كند و هيچگاه آب شور درياها نمى تواند به مخازن آب شيرين سرايت و آب
هاى گواراى زيرزمينى را به آب هاى شور تبديل كند و حيات و زندگى را به
خطر اندازد و از طرف ديگر مانعى وجود دارد كه آب هاى شيرين رودخانه ها
به اندازه اى به دريا ريخته مى شوند كه شورى آب درياها از بين نرود و
مصالحى كه در شورى آب درياست همانند تصفيه هوا و غيره نابود نشود و
همواره آب دريا، مخازن زيرزمينى را يارى مى رساند؛ چرا كه آب درياها
تبخير مى شود و به صورت باران مى بارد و سپس در زمين نفوذ كرده ، به
مخازن زيرزمينى مى پيوندند. و نيز هميشه آب هاى درون زمين ، آب درياها
را - با ريختن آب رودخانه ها در دريا - كمك مى كنند تا كمبودى ايجاد
نشود.
علامه مى افزايد:
خداوند متعال دو درياى شيرين و شور را به گونه اى قرار داده است كه نه
شيرينى آب هاى زيرزمينى از بين برود و نه شورى آب درياها نابود شود و
با اين كه همواره و به صورت مستمرّ آب دريا - با تبخير - به آب هاى
زيرزمينى منتقل مى شود و آب رودخانه ها على الدوام در درياها مى ريزد
ولى هيچ يك بر ديگرى غالب نمى شود و از اين راه در نظام زندگى و حيات
اختلالى ايجاد نمى گردد.(721)
نويسندگان تفسير نمونه مقصود از درياى شيرين و شور را آب هاى شيرين
رودخانه ها مى دانند كه در بدو ورود به دريا تا مدتى با آب شور دريا
مخلوط نمى شوند و نيز تفسير ديگرى را مطرح كرده اند كه رودخانه هايى
عظيم در وسط اقيانوس ها در حركت اند كه يكى از نيرومندترين آنها گلف
استريم نام دارد. عرض آن 150 كيلومتر و عمق آن چند صد متر است و گاه در
روز 160 كيلومتر حركت مى كند، در اقيانوس اطلس جريان دارد و آب آن
شيرين است و در وسط آب هاى شور قرار دارد.(722)
قرآن هم چنين از تحول شگرفى در درياها در آستانه قيامت خبر داده و بيان
كرده است كه در آستانه روز رستاخيز درياها به هم خواهند پيوست . گويا
بر اثر زلزله ها و تكان هاى شديد در زمين مخازن طبيعى آب ها در زمين
شكسته و آب هاى شور و شيرين در يك ديگر آميخته خواهند شد(723)
و اين به معناى پايان حيات بركره خاكى است و شايد بر اثر انفجارهاى
شديد زمين ، مواد مذاب درون زمين كه به صورت دريايى گداخته هستند به
سطح زمين راه پيدا كنند و با ريختن در درياها گدازه هاى مذاب با آب هاى
دريا مخلوط شوند و جهنمى سوزان را به وجود آورند. قرآن از آتش گرفتن
درياها و افروخته شدن آنها در آستانه قيامت به صراحت سخن گفته است .
امين الاسلام طبرسى مى نويسد:
درياهاى شور و شيرين در هم آميخته و يك دريا خواهند شد و برخى
((فُجّرت )) را به معنى
فرورفتن همه آب درياها دانسته اند.(724)
و نيز در بيان ديگر از وى چنين برمى آيد كه : در تفسير اين آيات چهار
نظر وجود دارد: 1. درياهاى شور و شيرين يكى مى شوند. 2. درياها به هم
مى پيوندند و مانع بين آنها از بين مى رود. 3. درياها تبديل به آتش
شعله ور مى شوند. 4. درياها خشك مى شوند و قطره اى از آب آنها باقى نمى
ماند.(725)
فصل هفتم : گياهان
خداوند متعال سرنوشت انسان را به گونه اى رقم زد كه در دامن
طبيعت رشد كند و به طور كامل بدان وابسته و نيازمند باشد. در مقابل ،
طبيعت را نيز به طورى آفريد كه در خدمت انسان قرار گيرد و نيازهاى وى
را برآورد و زمينه ساز حيات و بقاى او باشد. در اين ميان پاره اى از
اعضاى پيكره شكوهمند طبيعت همچون درخت ، جنگل و مرتع و به طور كلّى
گياهان نقش حسّاس ترى در زندگى انسان دارند. اكسيژن حياتى ترين نياز
زندگى بشر و ساير موجودات زنده است . خداوند حكيم عمل تنفّس را در
گياهان به گونه اى تنظيم كرده است كه اكسيژن را انتشار دهند. از اين رو
هر مقدار بر گستره فضاى سبز و جنگل ها افزوده شود، مبارزه با آلودگى
هوا عينى تر خواهد شد.
از ديگر منافع ارزنده پوشش گياهى ، حفظ خاك است . اگر پوشش گياهى از
بين برود، آب باران به تدريج خاك را مى شويد و لايه هاى حاصل خيز آن را
به داخل درياها و بستر رودخانه ها رسوب داده ، بخش عظيمى از زمين هاى
كشاورزى را به كويرى خشك تبديل خواهد كرد و در پى آن بادهاى تند، طوفان
هاى عظيم شن را در گستره صحراها به وجود خواهند آورد.
گياهان افزون بر اين ، از منابع مهم تاءمين خوراك ، پوشاك و نيز دارو
براى بشر هستند. قوام زندگى بشر به تغذيه است و تغذيه سالم از گياهان
فراهم مى آيد و نقش گياهان دارويى در زندگى بشر بر كسى پوشيده نيست .
از سوى ديگر يگانه منبع تغذيه حيوانات علف خوار، گياهان اند كه آنها
بخش عظيمى از نيازهاى غذايى و پوشاك انسان را برمى آورند. قرآن كريم
گياهان را ((رزق الهى ))،
((بركت الهى )) و
((نعمت خداوندى )) براى
بندگان مى داند كه از سرِ لطف در اختيار آنان نهاده تا در پرتو بهره
ورى از آنها هم روزى انسان فراهم آيد و هم نشاط و شادابى و بهجت از انس
با گل ها و تماشاى شكوفه ها، سبزه ها، باغ ها، جنگل ها براى آدميان
پديد آيد. قرآن كريم در فضاى جهل آلود كه گياهان را منشاءِ شرّ و
بدبختى معرفى مى كردند و از درختان بسى هراس داشتند، گياهان را ارجمند
دانست و از آنها به عنوان رزق و نعمت خداوندى ياد كرد.
گذشت كه در جامعه جاهلى ، عرب ها درختان را شرّآفرين و پليد مى
دانستند. آتش گرفتن چوب ها، خانه گزيدن مارها و افعى ها و جز آن در بين
برخى از درختان باعث شده بود كه درختان را داراى نيروى شرّ بدانند و از
آنها بترسند. براى نمونه درباره انجير بر اين باور بودند كه روح شر در
آن قرار دارد؛ چرا كه مارها انجيرها را دوست داشتند و در آن سكنى مى
گزيدند. در ديدگاه جاهليت به همان سان كه درختان شرور مى نمود، خير و
بركت نيز از آنها برمى خاست ، در واقع درختان دو بعد داشتند: گاه
منشاءِ شرّ بودند و گاه كانون خير و بركت و در هر دو صورت مقدّس و
سزاوار پرستش ؛ عبادت در برابر خيررسانى آنها و كرنش به دليل وجود
نيروى عظيم شر در درون آنها.(726)
قرآن كريم در چنين فضايى گياهان را سراسر روزى و نعمت معرفى كرد و آيتى
از نشانه هاى خداوند و عطيّه الهى كه بايد حرمت آن پاس داشته شود و در
عين حال معبود واقع نشود. اكنون به برخى از آيات قرآن اشاره مى كنيم :
الف ) گياهان رزق و نعمت
الهى
- ((و
النّجم و الشّجر يسجدان *... و الاءرض وضعها للاءنام * فيها فكهة
والنّخل ذات الاءكمام * و الحبّ ذو العصف و الرّيحان * فباءى ءالآء
ربّكما تكذّبان ))(727)؛
گياه و درخت او (خداوند) را سجده مى كنند... زمين را براى مردم قرار
داد. در آن ميوه هاست و نخل ها با خوشه هايى كه در غلاف اند و دانه
هايى كه همراه با كاه اند و گياهان خوشبو، پس كدام يك از نعمت هاى
پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!
- ((اللّه
الّذى خلق السّموت و الاءرض و اءنزل من السّمآء مآء فاءخرج به من
الّثمرت رزقا لّكم ))(728)؛
خداست آن كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آسمان آب (باران )
فروفرستاد، پس به آن آب از ميوه ها براى شما روزى پديدآورد.
- ((و
نزّلنا من السّمآء مآء مّبر كافاء نبتنا به جنّت وحبّ الحصيد * و
النّخل باسقت لّها طلع نّضيد * رّزقا لّلعباد...))(729)؛
از آسمان آبى با بركت فروآورديم ، پس بدان بوستان ها و دانه هاى درو
كردنى (مانند گندم و جو و...) رويانديم و نيز درختان خرماى بلند را كه
ميوه هاى بر هم نشانده دارند تا روزى بندگان باشند.
ب ) گياهان متاع زندگى
- ((اءنّا
صببنا المآء صبّا * ثمّ شققنا الاءرض شقّا * فاءنبتنا فيها حبّا * و
عنبا و قضبا * وزيتونا و نخلا * وحدآئق غلبا * وفكهة و اءبّا * مّتعا
لّكم و لاءنعمكم ))(730)؛
همانا ما آب (باران ) را فروباريديم باريدنى ، پس زمين را شكافتيم
شكافتنى ، پس در آن دانه ها رويانديم و انگور و سبزى و درخت زيتون و
خرما و بوستان هاى پُردرخت و ميوه و علف تا بهره اى باشد براى شما و
چارپايان شما.
- ((اءخرج
منها مآءها و مرعها * و الجبال اءرسها * متعا لّكم و لاءنعمكم
))؛ از آن (زمين ) آب و چراگاهش را بيرون آورد و
كوه ها را بر آن استوار كرد تا شما و چارپايان تان را بهره مندى باشد.
در اين آيات خداوند از گياهان و ميوه ها به عنوان ((متاع
)) ياد كرده است . قرآن كريم هم چنين از آتش به
عنوان ((متاع )) ياد مى
كند.(731)
تعبير ((متاع )) به راستى
دقيق و جامع است . متاع يعنى ابزار بهره ورى و به هر چيزى كه انسان
براى بهبود و بقاى حيات خود از آن بهره برد اطلاق مى شود.
شيخ طوسى مى نويسد:
در زبان عربى به خوردنى ، ديدنى ، بوييدنى ، چشيدنى و لمس كردنى كه لذت
آور باشد متاع گويند.(732)
امام صادق عليه السّلام درباره سودمندى هاى فراوان گياهان به مفضّل
چنين فرموده است :
اى مفضّل ، در گياهان و سودمندى هاى آنها بينديش ، ميوه ها را براى
تغذيه آدمى ، كاه را براى تاءمين علوفه حيوانات ، هيزم را براى سوخت ،
چوب را براى انواع نجّارى ها و صنعت ها و پوست ، برگ و ريشه ها براى
منافع ديگرى ... افزون بر آن چشم انداز گياهان سبز و خرّم به اندازه اى
زيبا و لذّت آفرين است كه هيچ لذّتى با آن برابرى نمى كند.(733)
بر اين اساس پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و معصومان عليهم
السّلام مسلمانان را به درخت كارى تشويق كرده و بر آن تاءكيد ورزيده
اند. نمونه را بنگريد:
1. كلينى از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه حضرت فرمود:
ازرعوا و اغرسوا فلا و اللّه ما عمل الناس عملا اءحلّ و لا اءطيب منه و
اللّه ليزرعنّ الزرع و ليغرسنّ النخل بعد خروج الدجّال ؛ درخت
بكاريد و كشاورزى كنيد كه هيچ عمل از آن حلال تر و پاكيزه تر نيست .
سوگند به خدا كه پس از خروج دجّال (هنگام ظهور حضرت ولى عصر عليه
السّلام ) كشاورزى و درخت كارى بسيار گسترده مى شود.(734)
2. صاحب مستدرك الوسائل گزارش مى كند كه پيامبر فرمود:
ان
قامت الساعة و فى يد اءحدكم فسيلة فان استطاع اءن لايقوم الساعة حتّى
يغرسها فليغرسها؛ اگر عمر جهان پايان يابد و قيامت برسد و يكى
از شما نهال در دست داشته باشد، چنان كه به قدر كاشتن آن فرصت باشد
بايد نهال را بكارد.(735)
3. مرحوم مجلسى نيز از امام صادق گزارش مى كند كه حضرت فرمود:
و
خلق له الشجر فكلّف غرسها و سقيها و القيام عليها؛ خداوند درخت
را براى انسان آفريد. از اين رو بايد درخت بكارد، آن را آبيارى كند و
در حفظ آن بكوشد.(736)
4. از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه
فرمودند:
ما
من مسلم يغرس غرسا اءو يزرع زرعا فياءكل منه انسان اءو طير اءو بهيمة
الّا كانت له به صدقة ؛ هر مسلمانى كه درختى بكارد يا كشاورزى
كند، در برابر هر مقدار از آن كه انسان ، پرنده يا حيوانى بخورد،
خداوند پاداشى مثل پاداش صدقه به وى خواهد داد.(737)
5. امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤ من پس از مرگ از شش خصلت سود مى
برد كه يكى درختى است كه كاشته .(738)
هم چنين معصومان عليهم السّلام مسلمانان را از نابودى درختان - جز به
هنگام ضرورت - بر حذر داشته و همواره آنان را به حفظ درختان تشويق مى
كرده اند. نمونه را بنگريد:
1. از اميرمؤ منان گزارش شده است كه فرمود:
و
مما يزيد فى العمر ترك الاءذى ... و اءن يحترز عن قطع الاءشجار الرطبة
؛ پرهيز از قطع درختان سرسبز بر طول عمر انسان مى افزايد.(739)
2. امام صادق عليه السّلام فرمود:
لا
تقطعوا الثمار فيصبّ اللّه عليكم العذاب صبّا؛ قطع بى رويه
درختان ميوه دار عذاب سخت الهى را در پى دارد.(740)
3. رسول خدا رزمندگان اسلام را از جمله به پرهيز از قطع درختان در جنگ
توصيه فرمودند:
...و
لاتقطعنّ نخلا و لا شجرا...؛ به هيچ وجه درختان و نخل ها را قطع
نكنيد.(741)
4. و نيز فرمود:
درختان را آتش مزنيد و آنها را با آب ويران نكنيد.(742)
نكته در خور توجه در اين روايات اين است كه قطع درختان در رديف كشتن
كودكان ، زنان و پيرمردان قرار گرفته و از آن نهى شده است .
روشن است كه اين امر بيانگر اهميت ويژه درخت در حيات انسانى است و ديگر
آن كه وقتى قطع درختان در بحران جنگ جايز نباشد به طور روشن تر و مؤ
كدتر در زمان برقرارى صلح و آرامش اين كار روانخواهد بود.
ج ) جنگل ها
- ((و
هو الّذى اءنشاء جنّت مّعروشت و غير معروشت ... لاتسرفوا انّه لايحبّ
المسرفين ))(743)؛
اوست خدايى كه درختان خودرو و برافراشته و ناخودرو را آفريد... اسراف
نكنيد كه خداوند اسراف كاران را دوست ندارد.
مفسّران درباره تفسير معروشات سه احتمال داده اند:
1. معروشات از مصدر عرش (به معناى برافراشتن ) باشد و در اين صورت
معروشات يعنى درختانى كه روى پاى خود نمى ايستند و نياز به داربست
دارند، همانند درخت انگور و غير معروشات يعنى درختانى كه روى پاى خود
مى ايستند، مانند درخت سيب ،گلابى ، نخل و... .
2. مراد از معروش درخت اهلى است كه به وسيله ديوار و امثال آن در باغ
ها حفاظت مى شود و غيرمعروش درختان بيابانى و جنگلى و كوهستانى است .
3. معروش درختى است كه بر سر پا ايستاده و افراشته است و غيرمعروش
درختى است كه روى زمين پهن مى شود.(744)
از مولا على عليه السّلام چنين گزارش شده است كه آن حضرت اين آيه را
معروشات قرائت نمى كرد. بلكه آن را مغروسات و غيرمغروسات - كاشته شده و
غيركاشته شده - قرائت فرمود.(745)
براساس قرائت حضرت امير عليه السّلام مراد از غيرمغروسات درختان خودرو
خواهد بود كه در بيابان ها، كوهستان ها و جنگل ها روييده اند و دست
بشرى در كاشت آنها دخالتى نداشته است .
- ((و
اءنزلنا من المعصرت مآء ثجّاجا * لّنخرج به حبّا و نباتا * و جنّت
اءلفافا))(746)؛
از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل كرديم تا بدان دانه و گياه
برويانيم و بوستان هايى از درختان انبوه .
واژه نبات به معناى بيرون آمدن چيزى است كه رشد و نمو دارد و بر هر
گياهى گفته مى شود كه قابليت رشد و تكامل داشته باشد.
راغب در مفردات مى نويسد:
كلمه نبت و نبات به معناى اشيايى است كه از زمين درآيد و شايستگى رشد و
نمو در آن باشد چه تنه دار باشد، مانند درخت و چه بى تنه مانند گياه
(نجم )؛ ولى در بين مردم معروف است كه نبات را به گياهان بى ساقه مى
گويند، گياهانى كه حيوانات آنها را بخورند.(747)
دكتر مصطفوى نيز مى نويسد:
تحقيق آن است كه ((نبت ))
خروجى شيئى است از محلى همراه با نمو و رشد... چه گياهى كه از زمين
درآمده و داراى ساقه باشد مانند درختان و چه بى ساقه باشد مانند علف
هاى مرتع .(748)
بر اين اساس نبات هر گياهى است كه در زمين برويد چه انسان آن را بكارد
و چه خود از زمين سربرآورد و ببالد. پس بعيد نيست كه مفهوم عام نبات
جنگل ها را دربرگيرد و سپس در آيه بعد ((جنّت
اءلفافا)) نيز به دليل اهميت مطرح شده
باشد.
شيخ طوسى مى نويسد: ((جنّت
اءلفافا)) يعنى بوستان هايى كه درختانش
در هم پيچيده و خداوند خود آنها را با آب باران براى بندگانش رويانده
است . به اين مجموعه هاى پُردرخت از آن روى ((جنات
)) گفته مى شود كه درختان پُرشمارش ، بسان پوششى
فشرده زمين را مى پوشاند و ((الفافا))
به معناى اشيايى است در هم آميخته كه برخى از آنها بر برخى ديگر پيچيده
باشند.(749)
امروزه در زبان فارسى به مجموعه اى از درختان بزرگ و ستبر، پُرشاخ و
برگ و در هم پيچيده ، جنگل گفته مى شود.
در آياتى كه گذشت ، پديد آمدن جنگل ها و درختان انبوه و در هم پيچيده
به خداوند نسبت داده شده و در شمار نعمت هاى الهى و نشانه هاى او آمده
است و از آدميان خواسته شده كه در بهره ورى از آن زياده روى و اسراف
نكنند.
د) مرتع ها
مرتع به معناى چراگاه ، سبزه زار و گياهان خودرويى است كه در
صحراها مى رويد. دهخدا مى نويسد: مرتع ... چراگاه و سبزه زارى است كه
بهايم در آن مى چرند و چراگاهى كه آب و علف آن بسيار باشد.(750)
قرآن كريم از مرتع با عنوان ((مرعى
)) و نيز ((ابّ))
تعبير كرده است :
- ((اءخرج
منها مآءها و مرعها * متعا لّكم و لاءنعمكم ))(751)؛
در زمين آب و مرتع پديدآوريد براى بهره گيرى شما و چارپايانتان .
((مرعى )) در لغت به چند
معنا آمده است :
1. گياهان و علف هايى كه حيوانات از آنها مى خورند؛(752)
2. چراگاه ، گياه زار؛(753)
3. چريدن و چرانيدن .(754)
در آيه شريفه ((مرعى ))
به معناى سوم نيست و به معناى گياهان يا مرتع هاست . گواه اين مدعا آيه
بعدى است كه مى فرمايد براى بهره گيرى شما و چارپايانتان . زيرا گياهان
و مرتع ها متاع و ابزار بهره گيرى زندگى آدمى و حيوانات است .
مفسّران نيز برخى ((مرعى ))
در آيه شريفه را گياهان دانسته اند كه هم بشر از آن بهره مى برد و هم
غذاى حيوانات است .(755)
برخى نيز مرعى را به معناى مرتع دانسته اند.(756)
فخررازى مرعى را شامل همه نعمت هايى دانسته كه خداوند از زمين
پديدآورده است و از اين روى گياهان ، دانه ها، كاه ها، هيزم ها، پوشاك
، دارو، آتش و نيز نمك را شامل مى شود.(757)
به نظر مى رسد نظريه وى در تفسير آيه صحيح نباشد؛ چرا كه خلاف ظاهر آيه
و مخالف فهم بسيارى از مفسّران اسلامى است .
- ((ثمّ
شققنا الاءرض شقّا * فاءنبتنا فيها حبّا... و فكهة و اءبّا * مّتعا
لّكم و لاءنعمكم ))(758)؛
آن گاه زمين را شكافتيم شكافتنى ، پس در آن دانه رويانديم ... و ميوه و
مرتع براى بهره گيرى شما و چارپايانتان .
واژه ((ابّ)) به معناى
گياه زار و بوته هاى خودرو است كه چارپايان در آن مى چرند و به آن مرتع
گفته مى شود.(759)
مفسّران ابّ را به همين معنى دانسته اند(760)
و از اميرمؤ منان نيز گزارش شده است كه فرمود:
انّ
الاءبّ هو الكلاء و المرعى ...؛ كلمه اءبّ به معناى گياهان و
مرتع است و آيه شريفه برخى از نعمت هاى خداوندى را بر آدمى و چارپايان
برشمرده است .(761)
جلال الدين سيوطى گزارش مى كند كه از ابوبكر معناى ((ابّ))
پرسيده شد، وى نمى دانست . همو نقل مى كند كه عمر بر روى منبر همين آيه
را قرائت كرد، سپس گفت معنى همه آيه را مى دانم جز ابّ، آن گاه عصايى
كه بر دست داشت بر زمين انداخت و گفت دانستن اين واژه به چه سود توست .
به خدا قسم اين تكلّف و خود را به زحمت انداختن است .
و نيز گزارش مى كند مردى معنى ابّ را از عمر پرسيد، وى چون ديد گفتگو
درباره آن به درازا كشيد با تازيانه به مرد حمله كرد و آنها را از
ادامه بحث باز داشت .
مرحوم شيخ مفيد نيز نقل مى كند كه ابوبكر در پاسخ سؤ ال از معنى ابّ
گفت :
خدا بهتر مى داند و چيزى در جواب نگفت . اين مطلب به گوش حضرت على عليه
السّلام رسيد، آن حضرت فرمود:
سبحان اللّه چگونه ابوبكر معنى ابّ را نمى داند، ابّ همان مرتع
و چراگاه است .(762)
- ((و
الّذى اءخرج المرعى * فجعله غثآء اءحوى ))(763)؛
خداوندى كه از زمين چراگاه را بيرون آورد و آن را خشك و سياه گردانيد.
((غثاء)) به معناى گياهان
خشك و خاشاك است و احوى به معناى تيرگى و سياهى است .(764)
در تفسير اين آيه آمده است كه خداوند در پاييز و زمستان گياهان و مرتع
ها را كه در كمال سبزى و خرّمى به سرمى برند، به صورت گياهانى خشك و
تيره در مى آورد و گاه بادهاى تند آنها را از جا كنده ، به اين سو و آن
سو مى برد.(765)
خداوند اين آيه را بيان فرموده تا انسان را به قدرت پروردگار بر تحقّق
نابودى عالم و آن گاه معاد رهنمونى كند.
- ((هو
الّذى اءنزل من السّمآء مآء لّكم مّنه شراب و منه شجر فيه تسيمون
))(766)؛
او كسى است كه از آسمان برايتان آب (باران ) فرودآورد، از آن مى نوشيد
و از آن چراگاه به وجود مى آيد و در آن (چارپايان را) مى چرانيد.
در ميان لغت شناسان زبان عربى در معنى ((شجر))
اندكى اختلاف هست . عدّه بسيارى شجر را به درخت ترجمه مى كنند و به
معناى هر گياهى مى دانند كه تنه و ساقه داشته باشد؛ در مقابلِ نجم و
حشيش كه ساقه ندارند. ابن فارس ، ابن منظور، فيومى ، طريحى ،
دكترابراهيم انس از اين گروه اند.(767)
ولى برخى همچون خليل بن احمد فراهيدى و نيز از هرى بر اين باور بوده
اند كه شجر به معناى مطلق گياه و روييدنى است ، چه تنه دار باشد و چه
بى تنه .(768)
امّا در بين مفسّران اختلافى نيست كه مراد از شجر در آيه شريفه درخت
نيست ؛ زيرا به فرض كه شجر به معناى درخت باشد، در آيه قرينه اى وجود
دارد كه نشان مى دهد مقصود از شجر همه روييدنى ها و شامل علف و مرتع
هاست . از جمله ((فيه
تسيمون )) به خوبى اين نكته استفاده مى
شود؛ چرا كه چارپايان در مرتع ها مى چرند و علف زارها از مهم ترين
مراكز تغذيه و چراگاه حيوانات است .
علامه طباطبائى مى نوسيد:
واژه شجر به معناى گياهى است كه تنه و برگ داشته باشد؛ امّا گاه دامنه
مفهوم آن را گسترانيده و آن را به معناى همه گياهان و روييدنى ها به
كار مى برند، چه تنه دار باشند و چه بى نته و شجر در اين آيه به همين
معناست .(769)
از آيات مذكور نكاتى استفاده مى شود:
1. ميان نزول باران ، روييدن گياهان و تغذيه حيوانات رابطه اى تنگاتنگ
وجود دارد.
2. يكى از اهداف خلقتِ گياهان ، برآوردن غذاى حيوانات است ؛ از اين رو
انسان ها حق نابودى مراتع را ندارند و نبايد به حقوق حيوانات تجاوز
كرده ، حيات و تغذيه آنها را به خطر اندازند.
3. مرتع ها نعمت و موهبت الهى اند.
4. مرتع ها - رويش و سرسبزى و سپس خشك شدن آنها - از نشانه هاى خداوندى
است كه تاءمل در آن انسان را به قدرت پروردگار بر تحقق معاد رهنمونى مى
كند.
5. مرتع ها متاع زندگى انسان و حيوانات است و بايد در جهت بهره ورى
بهينه از آن تلاش كرد.
ه ) ياد كردن گياهان خاص
و ميوه ها در قرآن
در قرآن كريم به مناسبت هاى گوناگون نام گياهان و فراورده هاى
گياهى ذكر شده است . خداوند به انجير و زيتون سوگند ياد مى كند، بر بنى
اسرائيل ترنجبين نازل مى نمايد، انگور و انار را از ميوه هاى بهشتى
معرفى مى كند، سخن از موز و سدر در بهشت به ميان مى آورد، بر فراز سر
يونس پيامبر كدو مى روياند و بيان مى كند كه چگونه بنى اسرائيل به يك
نوع طعام قناعت نورزيدند و از حضرت موسى خيار، سبزى ، سير، عدس و پياز
خواستند. هم چنين از انسان ها مى خواهد به ميوه ها آن گاه كه پديد مى
آيند و آن گاه كه مى رسند بنگرند و در آن بينديشند و نشانه هاى خداوندى
را ببينند.
خداوند پس از بيان فروفرستادن باران و روياندن گياهان به پديدآمدن خوشه
هاى خرما، و بوستان هاى انگور و زيتون و انار در انواع مختلف اشاره مى
كند و سپس مى فرمايد:
((انظروا
الى ثمره اذآ اءثمر وينعه انّ فى ذلكم لاءيت لّقوم يؤ منون
))(770)؛
به ميوه ها آن گاه كه پديدمى آيند و آن گاه كه مى رسند بنگريد كه در
آنها عبرت هاست براى آنان كه ايمان مى آورند.
قرآن هم چنين بيان مى كند كه قطعه زمين هايى همجوار و در كنار يك ديگر
وجود دارند كه در آنها بوستان هاى انگور و خرما يا كشتزارها وجود دارد
و همه از يك آب سيراب مى شوند، ولى ميوه و محصول همگى يكسان نيست و آن
را نشانه هاى خداوندى مى داند كه خردمندان آن را در مى يابند:
((و
فى الاءرض قطع مّتجورت ...))(771).
در قرآن كريم از گياه با عنوان ((نبات
)) بيش از بيست بار و نيز از درخت با عنوان
((شجره )) بيش از بيست
بار و از ميوه با عنوان ((فاكهه
)) و ((ثمر)) بيش
از سى بار و از برگ درخت با عنوان ((ورق
)) سه بار و از بذر حبوبات با عنوان
((حبّ)) بيش از ده بار و
از زراعت با عنوان ((زرع ))
نه بار و از سبزى با عنوان ((قضب
)) و ((بقل )) دو
بار ياد شده است . افزون بر آن در قرآن از گياهان ، درختان و ميوه هاى
خاصى نيز سخن رفته است كه آنها را به ترتيب فهرست الفبايى مى آوريم .
1. انار (رمّان )
انار سه بار در قرآن مطرح شده : يكى در كنار خرما، انگور و
زيتون كه در آن از انسان ها دعوت شده است به هنگام پديد آمدن و رسيدن
انار در آن بنگرند و نشانه هاى خداوندى را ببينند.(772)
ديگر بار در كنار خرما و زيتون و از آدميان خواسته شده از انار استفاده
كنند و حق ديگران را - همچون مستمندان - بپردازند و اسراف نكنند.(773)
يادكرد سوم قرآن از انار، بيان وجود انار در بهشت است .(774)
2. انجير (تين )
يك بار در قرآن مطرح و بدان سوگند ياد شده است
(775) و به همين دليل آن سوره به نام سوره انجير نام
گذارى شده است .
3. انگور (عنب )
به صورت مفرد و جمع (عنب و اعناب ) بيش از ده بار در قرآن مطرح
شده است .
گاه براى تاءمل كردن در پديدآمدن و رسيدن آن
(776) و گاه براى تاءمل در يكسان نبودن انگورها از نظر
كيفيّت
(777) و بار ديگر پديدآمدن آن از نشانه هاى خداوندى
معرفى شده است .(778)
در آيه اى ديگر شربت پديدآمده از انگور ((رزق
نيكو)) معرفى گرديده است .(779)
قرآن هم چنين ياد مى كند كه مشركان به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم مى گفتند اگر تو پيامبر خدا هستى چرا باغ انگور ندارى ؟ و
در واقع ايمان آوردن خود را مشروط به داشتن باغ انگور مى كردند!(780)
قرآن هم چنين از ضرب المثلى ياد مى كند كه شخصى باغ انگورى داشت
پُرمحصول و غرور وى را گرفته بود و مى پنداشت هيچگاه باغش نابود نخواهد
شد و سرانجام چنان شد كه دست حسرت بر دست مى ساييد.(781)
در آيه اى ديگر پديدآمدن باغ انگور در شمار نعمت هاى الهى ذكر شده است
.(782)
نيز در قرآن بيان شده است كه انگور در بهشت وجود دارد و پرهيزكاران از
آن بهره مند خواهند بود.(783)
و سرانجام قرآن بر ارتباط بين بارش باران و سرسبزى تاكستان هاى انگور
اشاره كرده است .(784)
4. پياز (بصل )
يادكردن قرآن از پياز در ماجراى بنى اسرائيل است كه آنان به يك
نوع غذا قناعت نكردند و از حضرت موسى پياز خواستند.(785)
5. ترنجبين (منّ)
قرآن سه بار ياد مى كند كه به بنى اسرائيل نعمت
((منّ و سلوى )) عطا شده است .(786)
تعبير قرآن دو بار به صورت ((انزلنا))
و يك بار به صورت ((نزّلنا))
مى باشد. آيا واقعا منّ و سلوى از آسمان بر آنها فرودمى آمده است ؟
برخى از تفاسير به اين سؤ ال جواب منفى داده و نوشته اند هميشه انزلنا
به معناى فروفرستادن نيست بلكه گاه به معناى مهمان كردن است ؛ چرا كه
در قرآن به اين معنا نيز آمده و شايد مراد از آيه اين است كه بنى
اسرائيل مهمان خدا بودند.(787)
اما اين كه مقصود از ((منّ))
چيست ، در بين مفسّران اختلاف نظر هست . برخى آن را شيره درخت دانسته و
بعضى نان مخصوصى كه شب ها بر آنها فرودمى آمده است ؛ عدّه اى نيز قارچ
را نوعى از آن دانسته اند. ولى به نظر مى رسد: ممكن است بر اثر باران
هاى نافعى كه مى باريده درختان آن محيط، صمغ و شيره مخصوصى بيرون مى
داده اند و بنى اسرائيل در ضمن گردش خويش به اين درختان رسيده و از
شيره آنها استفاده كرده اند.
عكرمه - يكى از مفسّران اوليّه - مى گويد:
((منّ)) چيزى همانند رُب
غليظ بوده است .(788)
دكتر محمد اقتدار حسين فاروقى مى نويسد:
منّ در عربى به معناى احسان و بخشش است ، ولى به طور كلّى به معناى
غذاى شيرين به كار رفته كه پس از خروج بنى اسرائيل از مصر و سرگردانى
آنان در بيابان سينا خداوند اين مادّه غذايى را برايشان نازل كرد.
وى ادامه مى دهد:
ابوريحان بيرونى (362 - 440) نخستين فردى بود كه ثابت كرد ترنجبينى كه
از گياهى به نام الحاج به دست مى آيد همان ((منّ))
قرآن است و ثابت كرد حشرات بسيار كوچكى كه روى برخى از اين درختان
زندگى مى كنند مولّد ترنجبين هستند.
وى مى افزايد:
الحاج همان عاقول يا خارشتر است كه بوته اى خاردار و خوراك مناسبى براى
شتر است و از اين رو در عربى شوك الجمل و در فارسى خارشتر ناميده مى
شود.(789)
دكتر معين نيز مى نويسد:
ترنجبين ترشحات و شيرابه هاى برگ و ساقه هاى گياه خارشتر است ... و آن
در تداوى به عنوان مليّن به كار مى رود.(790)
در قرآن منّ سه بار مطرح شده و در هر سه آيه همراه با سلوى آمده است .
سلوى همان بلدرچين است .(791)
6. حنا (كافور)
كلمه كافور يك بار در قرآن به كار رفته
(792) و در آن سخن از شربتى است كه با طعم كافور است و
اهل بهشت از آن مى نوشند.
آيا كافورى كه در قرآن به كار رفته همان كافور امروزى است ؟
فاروقى پس از بررسى تركيبات شيميايى كافور امروزى مى نويسد:
كافور دارويى است بسيار سودمند در پزشكى ، هم براى كاربرد خارجى و هم
براى مصرف داخلى ، امّا براى تهيه غذا و مادّه افزودنى به شربت ها
مناسب نيست .(793)
وى بر اين باور است كه عرب ها در صدر اسلام از كافور اطلاعى نداشتند و
به استناد گفته طبرى و طقطقى مى نويسد:
اين دو گزارش كرده اند در زمان حمله عرب ها به عراق و ايران در سال 15
هجرى چند سرباز عرب كيسه اى چرمى پيدا كردند كه ماده اى سفيد رنگ در آن
بود. آنان اين مادّه را نمك پنداشتند، امّا قبل از مصرف آن به آنها
گفته شد كه مادّه دارويى است كه به فارسى به آن كافور مى گويند. اين
كافور را به دو درهم خريدند و ماجرا را به خليفه دوم در مدينه گزارش
كردند.
بر اين اساس كافورى كه در قرآن مطرح شده و در عهدين و موارد ديگر نيز
به كار رفته است همان ((حنا))
است .(794)
وى در مورد احاديث پيامبر كه مى گويند: در غسل ميت بايد از كافور
استفاده شود مى نويسد:
در نجد و حجازِ آن زمان كافور چنان كالايى نبود كه براى اين منظور در
دسترس باشد و تا قرن هفتم هجرى كافور به قيمت طلا بود و به مقدار اندك
در ساخت برخى مرهم ها به كار مى رفت . ولى عطر حنا، عطرى متداول در آن
عصر بود و مى توانست براى غسل ميت مورد استفاده قرار گيرد.(795)
به نظر مى رسد با اين همه باز مجال تحقيق و بررسى در مورد كافور وجود
دارد؛ چرا كه سخن از بهشت است و نوشيدنى بهشتيان .
مرحوم طبرسى مى نويسد:
كافور در اين آيه اسم چشمه اى در بهشت است ، ولى گفته شده رايحه دل
انگيز شربت بهشتيان همانند رايحه كافور است .(796)
بعيد به نظر مى رسد رائحه حنا، آن هم در نوشيدنى شامّه را خوش آيد.
مرحوم علامه طباطبائى نيز مى نويسد:
كافور معروف است و ضرب المثل در سردى و بوى خوش است .(797)
دكتر معين مى نويسد:
كافور مادّه معطرى است كه از برخى گياهان همانند ريحان و بابونه
استخراج مى شود.(798)
7. خارسم (ضريع )
ضريع يك بار در قرآن به كار رفته
(799) و قرآن آن را غذاى دوزخيان معرفى كرده است ؛
غذايى كه نه سير مى كند و نه نيرو ايجاد مى كند.
خارسم گياهى است پليد و تلخ كه چارپايان آن را نچرند و به دليل بدمزگى
و وجود سمّ در آن حتى به آن نزديك نيز نشوند.(800)
8. خردل
خردل دو بار در قرآن مطرح شده و در هر دو آيه ضرب المثل خُردى و
كوچكى به حساب آمده است .(801)
در يك آيه خداوند مى فرمايد: در روز قيامت به هيچ كس ستم نمى شود و اگر
كسى عملى به سنگينى يك خردل نيز داشته باشد به حساب خواهد آمد. در آيه
ديگر نيز لقمان به فرزندش نصيحت مى كند كه اگر عمل به قدر دانه خردل در
درون صخره اى يا در آسمان ها و زمين باشد، خدا آن را به حساب خواهد
آورد.
خردل همان تخم سپندان يا اسپندان است .
دكتر معين مى نويسد:
گياهى است كه دو نوع سفيد و سياه دارد، برگ هايش شبيه برگ ترب ولى
كوچكتر از آن است ، داراى گُل هاى زرد و دانه هاى ريز و قهوه اى و طعم
تند است ، دانه هاى آن را پس از كوبيدن در آب يا سركه خمير سازند و با
غذا جهت تحريك اشتها تناول كنند.(802)
9. خرما (رطب ) درخت خرما
(نخل ج نخيل ، نخلة يك درخت خرما)
كلمه نخل ، و نخيل در بيست آيه از قرآن آمده است . در هشت آيه
نخل به تنهايى ذكر شده و در دوازده آيه ديگر در جمع ميوه هايى مانند
زيتون ، انار و انگور ذكر گرديده است . افزون بر كلمه نخل ، نام نوعى
خاص از درخت خرما به نام ((لينة
)) در سوره حشر آمده است .(803)
از رطب نيز در سوره مريم ياد شده است .(804)
كلمه ((نقير)) كه به
معناى گودى پشت هسته خرماست دو بار در قرآن به معناى چيز بى ارزش آمده
است .(805)
((قطمير)) نيز به معناى
چيز بى اهمّيّت در قرآن به كار رفته است ،(806)
هر چند در لغت به معناى پوست نازك بين خرما و هسته آن است .
واژه ((نوى )) به معناى
هسته هر ميوه اى از جمله هسته خرماست كه در قرآن ياد شده است .(807)
واژه ((عرجون )) نيز به
معناى چوب هلالى شكل خرماست كه خشك شده و به شكل داس درآمده باشد. در
سوره يس هلال ماه به آن تشبيه شده است .(808)
كلمه ((مَسَدّ)) نيز به
معناى ليف خرماست كه در قرآن از آن ياد شده است .(809)
قرآن نوشيدنى فراهم آمده از خرما را رزق نيكو ناميده
(810) و آدميان را به انديشه در خوشه هاى به هم چيده
خرما و گونه گونى انواع آن فراخوانده
(811) و از آنان خواسته است از اسراف و زياده روى
بپرهيزند.(812)