د) ابرهاى معلّق در بين زمين و آسمان از نشانه
هاى خداوندى
((انّ
فى خلق السّموت و الاءرض ... و السّحاب المسخّر بين السّمآء و الاءرض
لاءيت لّقوم يعقلون ))(626)؛
همانا در آفرينش آسمان ها و زمين ... و در ابرهاى غنوده ميان آسمان و
زمين براى انديشوران مايه هاى عبرت است .
فصل سوم : رعد و برق
الف ) آذرخش از آيات الهى
((و
من ءايته يريكم البرق خوفا و طمعا))(627)؛
از نشانه هاى اوست كه برق را بيم انگيز و اميدزا بر شما مى نماياند.
ب ) بيم و اميد در درخشش
آذرخش
- ((و
من ءايته يريكم البرق خوفا و طمعا))(628)؛
از نشانه هاى اوست كه برق را بيم انگيز و اميدزا بر شما مى نماياند.
- ((هو
الّذى يريكم البرق خوفا و طمعا))(629)؛
او كسى است كه آذرخش را بيم انگيز و اميدآفرين بر شما جلوه گر مى سازد.
ج ) درخشش خيره كننده
آذرخش
((اءلم
تر اءنّ اللّه يزجى سحابا... يكاد سنا برقه يذهب بالاءبصر))(630)؛
آيا ندانسته اى كه خدا تكه هاى ابر را به نرمى مى راند... نزديك است
روشنايى برقش ديدگان را نابود كند.
د) تشبيه دلهره منافقان
به اضطراب ناشى از رعد و برق
((اءو
كصيّب مّن السّمآء فيه ظلمت و رعد و برق يجعلون اءصبعهم فى ءاذانهم مّن
الصّوعق حذر الموت ...))(631)؛
(داستان گرفتارى منافقان همانند داستان گرفتاران در) رگبارى تند از
آسمان است كه در آن تاريكى ها و رعد و برق قرار دارد كه از بيم مرگ از
صاعقه ها سرانگشتان خويش را در گوش هايشان كنند... .
در بخش سوم هدف شماره 10 توضيح بيشترى درباره اين مثل ارائه شد.
ه ) رعد تسبيح گوى خداوند
((و
يسبّح الرّعد بحمده و الملكة من خيفته ...))(632)؛
رعد تسبيح گوى او از سرِ سپاس و بزرگداشت است و فرشتگان نيز از بيم وى
(تسبيح گوى اويند).
در اين كه مقصود از تسبيح رعد چيست نظريات گوناگون وجود دارد. برخى از
ناآشنايان با ادب و لغت عربى تسبيح را از مادّه ((سباحة
)) به معناى شناورى گرفته اند و تسبيح اشيا را
همان تكامل آنها دانسته اند. روشن است كه مفهوم تسبيح هيچ ربطى به شنا
و تكامل و... ندارد. تسبيح به معنى منزّه شمردن خداوند است نه غير آن و
در آيات بسيارى اين واژه در همين مفهوم به كار رفته است ، همانند:
- ((يسبّح
للّه ما فى السّموت و ما فى الاءرض ))(633)؛
آنچه در آسمان و زمين است تسبيح خدا مى كند.
- ((ان
مّن شى ء الّا يسبّح بحمده ))(634)؛
هيچ چيز نيست جز آن كه خداى را به سپاس تسبيح گوى است .
برخى كوشيده اند اين تعبيرها را استعارى فرض كنند و گفته اند كه رعد و
همه اشيا دليل كمال خالق خويش اند و حكايت از صفات خداوند مى كنند؛
يعنى گويى به زبان تسبيح و تنزيه صفات الهى را بيان و خداوند را از
وجود نقص در ذات مقدسش مبرا مى كنند.
در مقابل ، مشرب ديگرى وجود دارد كه مى گويد: اشيا واقعا شعور دارند و
به راستى تسبيح گوى خداوند هستند ولى آدمى آن را در نمى يابد. اين نظر
با ظاهر آيات نيز سازگار است :
- ((ان
مّن شى ء الّا يسبّح بحمده ولكن لّا تفقهون تسبيحهم
))(635)؛
هيچ چيز نيست جز آن كه خداى را به سپاس گفتن تسبيح گوى است اما شما
تسبيح آنها را در نمى يابيد.
تعبير خداوند كه مى فرمايد ((لّا
تفقهون تسبيحهم ))، احتمال دوم را تقويت
مى كند؛ زيرا طبق نظر قبلى مقصود از تسبيح حكايت از صفات خالق بود و
بديهى است كه اين حكايت را از همه اشيا مى توان فهميد، در حالى كه
خداوند مى فرمايد شما تسبيح آنان را نمى فهميد.
البته روشن است كه تسبيح حقيقى موجودات و از آن جمله رعد، با درك عادى
ما سازگار نيست و خبر از باطن است كه ادعاى مكاشفات عرفانى
(636) و احيانا دلايل عقل نيز بر مشاهده آن شده و با
ظاهر قرآن نيز سازگار است . در مورد رعد به ويژه نظر ديگرى نيز وجود
دارد و آن اين كه ((رعد))
اسم فرشته اى از فرشتگان خداوند است و از آن جا كه در ادامه آيه سخن از
ملائكه است ، ياد كرد رعد قبل از آن ، از باب ذكر خاص قبل از عام است .
ولى اين احتمال خلاف ظاهر است ، چون رعد معناى عرفى داد كه همان صداى
مخصوص ابر (تندر) است ؛ بنابراين براى دست برداشتن از اين مفهوم عرفى
مسلّم و تقويت احتمال مذكور به دلايل محكم ترى نياز هست كه وجود ندارد.
فصل چهارم : كوه ها
زمين و گستره آن در چشم انداز انسان بسى شگفت انگيز است . زمين
با دشت ها، كوه ها، بلندى ها و دره ها همه و همه جلوه شگرف خلقت
حكيمانه الهى است . به راستى اگر زمين يكسر گسترده مى بود و هيچ بلندى
و كوهى بر آن نبود باران ها و برف ها روى زمين قرار نمى گرفت يا همه جا
به باتلاقى تبديل مى شد و در آن صورت زندگى را به دشوارى هاى بسيارى
دچار مى ساخت . آفرينش كوه ها با قله هاى برافراشته داراى فوايد بسيارى
است .
زمين به وسيله كوه ها آبيارى مى شود. بسيارى از كوه ها نگاه دارنده برف
ها و آب ها در قله ها يا شكاف دره هاى خويش اند. خداوند متعال كوه ها
را به گونه اى آفريد كه خاك ها، سنگ ها، صخره ها و پستى و بلندى هاى آن
با ويژگى هاى خاص خويش بتوانند برف هاى انباشته شده را در خود حفظ و
سپس با ذوب تدريجى يا در زمين نفوذكنند و به ذخاير زيرزمينى منتقل و
بعد با جوشش چشمه ها خارج شوند يا از دامنه هاى كوه ها سرازير گردند و
بر گستره زمين جارى شوند و نهرهاى كوچك و بزرگ را تشكيل دهند.
رودها از دامن كوه ها برمى خيزند و به سوى صحراها روان شده ، زمين را
سيراب مى كنند و از منافع بزرگ كوه ها براى آدميان ايجاد و پيدايش
رودها از دامن آنهاست .
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
اجتماع رودهاى بزرگ از منافع كوه هاست .(637)
آن حضرت هم چنين به مفضّل مى فرمايد:
اى مفضّل ، در اين كوه ها كه سنگ ها و گِل ها در آنها انباشته شده
بينديش كه جاهلان و غافلان گمان مى برند نيازى بدان نيست و وجود آنها
زايد است . اين كوه ها منافع بسيار دارند. يكى از آن منافع اين است كه
برف ها بر كوه ها مى بارند و مقدارى از آنها در قله هاى آنها باقى مى
ماند و بقيه آنها آب مى شود و از آن چشمه سارانِ پُرآب مى جوشد و چشمه
ها، رودها و جويبارها پديد مى آيد. در نتيجه در كوه ها انواع رويندگان
و گياهان دارويى كه در دشت نمى رويد مى رويد. وجود غارها و دره ها در
كوه ها ماءمن حيوانات است و مردم نيز در برابر دشمنان در كوه ها دژها و
قلعه هاى سخت و محكم مى سازند، از سنگ هاى آن براى به كارگيرى در
ساختمان ها و غيره استفاده مى كنند، هم چنين در كوه ها انواع معادن و
جواهر نهفته است .(638)
قرآن در موارد بسيار بر پديده كوه ها تاءكيد كرده و از آدميان خواسته
است تا درباره آنها بينديشند:
((و
الى الجبال كيف نصبت ))(639)؛
به كوه ها بنگريد كه چگونه بر زمين ميخكوب شده اند.
توجه به چگونگى استقرار و نصب كوه ها در زمين ابعاد فراوانى از آثار
وجودى كوه ها را به نمايش مى گذارد. نخست آن كه كوه ها از زمين حفاظت
كرده ، مانع لرزش آن مى شوند. قرآن از كوه ها با تعبير
((اوتاد)) و نيز ((رواسى
)) ياد مى كند. اوتاد جمع وتد به معنى ميخ است
كه به ديوار يا زمين فرومى كنند يا چيزى مثل خيمه و مانند آن را بر آن
استوار مى سازند. قرآن مى فرمايد:
((و
الجبال اءوتادا))(640)؛
كوه ها ميخ هاى زمين هستند.
رواسى نيز از واژه ارساء به معنى لنگر انداختن كشتى است . تعبير به
رواسى در آيه قرآن كه مى فرمايد: ((و
جعلنا فى الاءرض روسى اءن تميد بهم ))(641)؛
(و در زمين كوه هايى (لنگرهايى ) گذارديم تا ايشان را نلرزاند) اين
مفهوم را به ذهن مى آورد كه گويى كوه ها به سان لنگرهاى كشتى در عين
صلابت و استحكام تكيه گاه چيز ديگرى هستند و اين موجب آرامش دين است .
كوه ها تكيه گاه پوسته زمين اند و اگر آنها نبودند، زمين اين آمادگى و
اقتضا را داشت كه همواره در لرزه باشد.
امروزه هم ثابت شده است كه گازهاى درون زمين موجب تزلزل پوسته زمين مى
گردد و گاهى به صورت زلزله ظاهر مى شود.
قرآن در آيه مذكور مى فرمايد ما در زمين رواسى قرار داديم تا همواره
مردم در لرزش و نوسان نباشند. ((اءن
تميد بهم )) از واژه مَيَدان به معنى
نوسان است . حضرت على عليه السّلام نيز در وصف كوه ها مى فرمايد:
و
تّد بالصخور ميدان اءرضه
(642)؛ كوه ها را بر زمين پا برجا كرد تا از لرزش و
تكان آن مانع شود.
اين اثر بزرگ كوه ها كه حيات برروى زمين را ميسّر ساخته به دليل آن است
كه سلسله كوه هاى پراكنده در پوسته سخت زمين ، سنگى و صخره اى است .
اين سلسله كوه ها مانند كمربند زنجيره اى اطراف زمين را در برگرفته
اند.
وقتى به نقشه طبيعى جهان نظر مى افكنيم ، ناهموارى هاى زمين را به
روشنى مشاهده مى كنيم و مى بينيم كه سلسله كوه ها به طور عموم در طول
هر قاره - و نه در عرض آن - امتداد مى يابد، گويا كوه ها ستون فقرات
قاره ها هستند.(643)
علامه طباطبائى در تفسير آيه ((و
جعلنا فى الاءرض روسى اءن تميد بهم )) مى
نويسد:
اين آيه دليل وجود ارتباط بين كوه ها و زلزله هاست و اگر كوه ها نبودند
پوسته زمين لرزان بود.(644)
استاد معرفت مى نويسد:
زمين لرزه ها و نيز آتشفشان هايى كه گاه گاه مشاهده مى شود بخش ناچيزى
از انقلاب و فوران آتش درونى زمين است .(645)
امام على عليه السّلام در خطبه اى به تفصيل از منافع كوه ها سخن گفته و
آثار وجودى آنها را بيان فرموده اند كه به دليل اهميت ، جملات حضرت را
گزارش مى كنيم :
وجبل
جلاميدها و نشوز متونها و اءطوادها فاءرساها فى مراسيها و اءلزمها
قراراتها فمضت رؤ سها فى الهواء و رست اءصولها فى الماء فاءنهد جبالها
عن سهولها و اءساخ قواعدها فى متون اءقطارها و مواضع اءنصابها فاءشهق
قلالها و اءطال اءنشازها و جعلها للاءرض عمادا و اءرّزها فيها اءوتادا
فسكنت على حركتها من اءن تميد باءهلها اءو تسيخ بحملها اءو تزول عن
مواضعها فسبحان من اءمسكها بعد موجان مياهها و اءجمدها بعد رطوبة
اءكنافها فجعلها لخلقه مهادا...؛
همراه با سرشتن صخره هاى بزرگ ، تپه هاى بلند و قله هاى سر به فلك
كشيده ، استواريشان بخشيد و بر جاى ميخكوبشان كرد؛ پس قله ها را در جو
فرا برد و ريشه هايشان را در آب فروكشيد. بدين سان خداوند كوه ها را با
بلنداشان از دشت ها متمايز ساخت و پايه هاشان را - چونان ريشه درختان -
در زمين هاى پيرامون و مواضع نصبشان نفوذ داد. كوه ها را با قله هايى
بس بلند و سلسله هايى پيوسته و دراز تكيه گاه زمين ساخت و چونان ميخ
بر آن بكوفت . چنين است كه زمين به رغم حركت براى ساكنانش لرزشى ندارد،
بار خود را نمى بلعد (يا با بارش باران زمين فرونمى رود) در مواضع خود
همچنان پايدار است . برتر و منزّه باد ساحت آن خداوندى كه زمين را از
پس آن همه موج ها نگاهداشت و آن را پس از رطوبت اطرافش ، خشكى بخشيد
و براى آفريدگانش جاى آرامش قرار داد... .(646)
استاد معرفت در توضيح اين كلام ارجمند مى نويسند:
جمله ((و
رست اءصولها فى الماء)) (ريشه هاى كوه ها
را در آب فروكشيد) گويا اشاره اى است به ريشه هاى به هم پيوسته كوه ها
كه در اعماق آب هاى زيرزمينى فرورفته و از آن به سلسله كوه هاى پيرامون
زمين تعبير مى شود.
جمله ((فاءنهد
جبالها عن سهولها)) (بدين سان خداوند كوه
ها را با بلنداشان از دشت ها متمايز ساخت ) شايد نظرى به مبداء پيدايش
كوه ها بر روى زمين دارد؛ زيرا زمين ابتدا مسطح بود، سپس بر اثر سردى
پوسته آن در خود پيچيد و پَستى و بلندى هايى در آن پديد آمد، پس از آن
مناطق زمين به شكل ارتفاعات بلند و تپه ها و درّه ها و دشت ها از هم
متمايز شد.
جمله ((و
اءساخ قواعدها فى متون اءقطارها و مواضع اءنصابها))
(و پايه هاى كوه ها را - چونان ريشه درختان - در زمين پيرامون و مواضع
نصبشان نفوذ داد) تصريح مى كند كه سلسله كوه ها زمين را از هر جهت
احاطه كرده اند.
و جمله ((و
جعلها للاءرض عمادا و اءرّزها فيها اءوتادا))
(و كوه ها را تكيه گاه زمين ساخت و چونان ميخ بر آن بكوفت ) كوه ها را
عامل ثبات و پابرجايى زمين و مانع از هم پاشيده زمين و خروج از مدار
معرفى مى كند.
و نيز از سخن امام كه فرمود: ((فسكنت
على حركتها من اءن تميد باءهلها اءو تسيخ بحملها اءو تزول عن مواضعها))
(زمين به رغم حركت براى ساكنانش لرزشى ندارد، بارِ خود را نمى بلعد و
در مواضع خود همچنان پايدار است ) سه نتيجه به دست مى آيد:
الف ) زمين در حركت وضعى و انتقالى خود، آرام و منظم است و از مدارهايى
كه به طور منظم در آن مى گردد خارج نمى شود.
ب ) زمين با اين كه حركت هماهنگ و منظمى دارد، بدون هيچ لرزشى و به
آرامى حركت مى كند، و تعادل خود را از دست نمى دهد.
ج ) پوسته زمين مطمئن و محكم است و ساكنانش را نمى بلعد، لايه هايش
پاره نمى شود و اگر جز اين بود، پوسته زمين محل آتشفشان ها و دهانه
فواره هاى مواد مذاب مى شد.(647)
سيد قطب در تفسير آيه ((و
جعلنا فى الاءرض روسى اءن تميد بهم ))(648)
(و در زمين كوه هايى (لنگرهايى ) گذارديم تا ايشان را نلرزاند) مى
نويسد:
اين آيه ثابت مى كند كه كوه هاى سربه فلك كشيده تعادل زمين را حفظ مى
كنند و از لرزش و حركت ساكنان زمين مانع مى شوند. حفظ تعادل به چند
صورت محقّق مى شود: گاه با ايجاد توازن بين فشار خارجى وارد بر زمين و
فشار داخلى درون زمين كه در هر قطعه اى با قطعه ديگر متفاوت است و گاه
با برابر سازى طول برآمدگى و فرورفتگى كوه ها در نقطه هاى مختلف . به
هر روى اين آيه رابطه اى را بين تعادل و آرامش زمين و كوه ها ثابت مى
كند.(649)
طنطاوى نيز ضمن بيانى مشروح مى نويسد:
زمين شش دوره را گذرانده و 26 لايه دارد. دوره اول زمانى است كه بر كره
زمين پوسته اى سخت از سنگ آتش زنه (چخماق ) پيدا شد و روشن است كه زمين
آتشى ملتهب بود. آن گاه پوسته اش سرد شد و به شكل سنگ چخماق در آمد.
اين سنگ پوسته اصلىِ كره آتشين است و زمين همواره از نفس هاى تنگ و
گدازه هاى درونش به سوى ما آتشفشان مى فرستد. اين آتشفشان ها شبيه دهان
هايى است كه زمين با آن نفس مى كشد تا بخشى از آتش درونش را خارج
كند... اين آتشفشان ها آتش و موادّ مذابى را خارج مى كنند كه پيشينه
زمين را به ما مى شناساند.
زمين شناسان مى گويند كوه هاى روى زمين از اين پوسته چخماقى به وجود
آمده و كره آتشين را پوشش داده است . با اين سخن روشن مى شود كه اگر
كوه ها نبودند، دهانه هاى كره آتشين آشكار مى شد و هزاران آتشفشان
برانگيخته شده ، زلزله اى عظيم رخ مى داد و زمين از مدار خويش خارج مى
گرديد و تعادلش به هم مى خورد... .(650)
نكته مهم ديگرى كه بايد مورد توجه قرار گيرد نقش كوه ها در ايجاد راه
هاى زمينى است . اگر كوه ها به صورت ديوار صافى بودند، عبور از آنها
ميسّر نمى شد و چين خوردگى هاى زمين باعث شكل گرفتن راه ها شده است .
قرآن اين حقائق را يادآورى مى كند تا در آنها بينديشيم .(651)
از ديگر آثار وجودى كوه ها، مهار شدن بادهاى تند و طوفان هاى خطرناك
است كه شايسته تاءمل و دقت مى باشد. پايدارى و استقامت كوه ها در برابر
طوفان ها و تندبادها ضمن اين كه يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است ، به
آدميان درس مقاومت در برابر طوفان هاى حوادث را مى آموزد.
امام باقر عليه السّلام فرمود:
المؤ
من اءصلب من الجبل ...(652)
همانا مؤ من صلابتش از كوه بيشتر است ... .
مقاومت كوه در برابر ناملايمات ، آن را اسوه اى از صبر و استقامت قرار
داده است . قرآن كريم در آيات بسيارى از كوه و فوايد آن سخن گفته ، كوه
را مظهر صلابت و استقامت معرفى كرده و در عين حال به متلاشى شدن آن در
برابر تجلى الهى اشاره كرده است . نمونه آيات را بنگريد.
1. كوه هاى رنگارنگ
سزامند دقت و تاءمل
((اءلم
تر اءنّ اللّه اءنزل من السّمآء مآء... و من الجبال جدد بيض و حمر
مّختلف اءلونها و غرابيت سود))(653)؛
آيا نديده اى كه خدا از آسمان باران فرستاد... و از كوه ها راه ها
پديدآورديم ، سفيد و سرخ و رنگارنگ و به غايت سياه ... .
علامه طباطبائى مى نويسد:
مراد از راه ها يا جاده هاى كشيده شده در كوه هاست و يا مقصود خود كوه
هاست كه همانند خطوطى رنگارنگ بر روى زمين كشيده شده اند(654)
(براى كسى كه از نقطه مرتفعى همچون هواپيما به كوه ها مى نگرد اين امر
كاملا محسوس است .)
نكته حائز اهميت اين است كه كوه ها داراى رنگ هاى متفاوت اند و آثار
گوناگونى نيز دارند كه شايسته تاءمل و دقت بيشتر است .
2. كوه ها ميخ هاى زمين
((اءلم
نجعل الاءرض مهدا * و الجبال اءوتادا))(655)؛
آيا ما زمين را بسترى نساختيم و كوه ها را ميخ هايى ؟
3. كوه ها لنگرهاى زمين
- ((والجبال
اءرسها))(656)؛
و كوه ها را استوار گردانيد.
- ((وجعلنا
فيها روسى شمخت ))(657)؛
و در آن كوه هاى بلند پديدآورديم .
- ((و
جعل فيها روسى و اءنهرا))(658)؛
و در آن (زمين ) كوه ها و رودها قرار داد.
- ((و
الاءرض مددنها و القينا فيها روسى ))(659)؛
و زمين را گسترديم و در آن كوه هاى عظيم افكنديم .
- ((و
اءلقى فى الاءرض روسى اءن تميدبكم ))(660)؛
و بر زمين كوه هاى بزرگ افكند تا شما را نلرزاند.
- ((و
جعلنا فى الاءرض روسى اءن تميدبهم ))(661)؛
و بر زمين كوه ها قرار داديم تا نلرزاندشان .
- ((اءمّن
جعل الاءرض قرارا... و جعل لها روسى ))(662)؛
يا آن كه زمين را آرام ساخت ... و كوه ها در آن قرار داد (بهتر است يا
آنچه شريك او فرض مى شود؟)
- ((و
اءلقى فى الاءرض روسى اءن تميدبكم ))(663)؛
و بر روى زمين كوه ها افكند تا نلرزاندتان .
- ((و
جعل فيها روسى من فوقها))(664)؛
بر روى زمين كوه ها پديدآورد.
- ((و
الاءرض مددنها و اءلقينا فيها روسى ))(665)؛
زمين را گسترديم و در آن كوه ها افكنديم .
در آيات مذكور خداوند از كوه ها با عنوان ((رواسى
)) ياد كرده كه رواسى جمع راسيه به معناى چيز
ثابت و مستحكم و نيز به معنى لنگر كشتى آمده است .
امين الاسلام طبرسى مى نويسد:
رواسى همان كوه هاست . راسيه يعنى چيزى كه بر اثر سنگينى و ثقل ، ثابت
شود؛ همانند لنگر كشتى را ثابت و استوار قرار مى دهد، كوه ها نيز
چيزهايى ثابت و استوار هستند كه زمين را از اضطراب و لرزش باز مى
دارند.(666)
4. استقرار كوه ها در
زمين از نشانه هاى خداوندى
((اءفلا
ينظرون الى الابل كيف خلقت *... و الى الجبال كيف نصبت
))(667)؛
آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده و به كوه ها كه چگونه
استقرار يافته اند؟
5. حركت ابرسان كوه ها
((و
ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمرّ مرّ السّحاب
))(668)؛
كوه ها را مى بينى ، پندارى كه جامدند حال آن كه به سرعت ابر مى روند.
6. كوه ، خانه زنبورعسل
((و
اءوحى ربّك الى النّحل اءن اتّخذى من الجبال بيوتا...))(669)؛
پروردگار تو به زنبورعسل وحى كرد كه از كوه ها و... خانه هايى برگزين .
7. كوه پناهگاه آدميان
- ((و
تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا ءالآء اللّه ...))(670)؛
در كوهستان ها خانه هايى مى تراشيد (ايجاد مى كنيد) نعمت هاى خدا را
ياد كنيد.
- ((و
كانوا ينحتون من الجبال بيوتا ءامنين ))(671)؛
خانه هاى خود را كوه ها مى كندند تا ايمن باشند.
- ((و
جعل لكم مّن الجبال اءكننا))(672)؛
در كوه ها برايتان غارها ساخت .
- ((و
تنحتون من الجبال بيوتا فرهين ))(673)؛
و شادمانه در كوه ها خانه هايى مى تراشيد.
- ((قال
ساوى الى جبل يعصمنى من المآء))(674)؛
(پسر نوح ) گفت من به كوهى پناه مى برم كه مرا از آب (طوفان ) نگه
دارد.
8. كوه مظهر صلابت و
استقامت
- ((انّا
عرضنا الاءمانة على السّموت و الاءرض و الجبال فاءبين اءن يحملنها...))(675)؛
ما اين امانت را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم پس آنها از
تحمّل آن سرباز زدند.
- ((ولكن
انظر الى الجبل فان استقرّ مكانه فسوف ترنى ))(676)؛
به كوه بنگر اگر در جاى خود قرار يافت تو نيز مرا خواهى ديد.
در اين دو آيه از عرضه امانتى سنگين و نيز ناتوانى كوه در برابر تجلى
الهى سخن به ميان آمده . روشن است كه صلابت و استقامت كوه مفروغ عنه
قرار گرفته شده ولى بيان گرديده است كه كوه در عين صلابت و استحكام
توانايى تحمل امانت الهى را ندارد؛ چنان كه در عين استقامت فوق العاده
تاب و توان تجلى الهى را ندارد.
9. كوه ها داراى قامتى
برافراشته
- ((و
جعلنا فيها روسى شمخت ))(677)؛
و در آن (زمين ) كوه هايى بلند پديد آورديم .
- ((و
لن تبلغ الجبال طولا))(678)؛
به بلندى كوه ها نخواهى رسيد.
10. متلاشى شدن كوه در
برابر تجلى الهى
((فلمّا
تجلّى ربّه للجبل جعله دكّا))(679)؛
چون پروردگار (موسى ) بر كوه تجلى نمود، كوه را خُرد و متلاشى كرد.
11. خشوع و فروتنى كوه در
برابر قرآن
((لو
اءنزلنا هذا القرءان على جبل لّراءيته خشعا مّتصدّعا مّن خشية اللّه
))(680)؛
اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم كوه را از خوف خدا ترسيده و شكاف
خورده مى ديدى .
12. كوه ها همنوا با داود
پيامبر عليه السّلام
- ((و
سخّرنا مع داود الجبال يسبّحن و الطّير...))(681)؛
كوه ها را مسخّر داود گردانيديم كه آنها و پرندگان با او تسبيح مى
گفتند... .
- ((يجبال
اءوّبى معه و الطّير...))(682)؛
اى كوه ها و اى پرندگان با او (داود) هم آواز شويد.
- ((انّا
سخّرنا الجبال معه يسبّحن بالعشىّ و الاشراق ))(683)؛
ما كوه ها را رام كرديم كه هر شامگاه و بامدادان با او (داود) تسبيح مى
كردند.
13. سجده كوه در برابر
خداوند
((اءلم
تر اءنّ اللّه يسجد له من فى السّموت و من فى الاءرض و الشّمس و القمر
و النّجوم و الجبال و الشّجر و الدّوآبّ))(684)؛
آيا نديدى كه هر كس در آسمان ها و هر كس در زمين است و آفتاب و ماه و
ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان و... خدا را سجده مى كنند؟!
14. تشبيه ابرها به كوه
((و
ينزّل من السّمآء من جبال فيها من برد))(685)؛
از آسمان و ابرهاى كوهوار تگرگ مى فرستد.
15. تشبيه موج دريا به
كوه
((و
هى تجرى بهم فى موج كالجبال ))(686)؛
كشتى آنان (نوح و همراهان ) را در ميان امواجى چون كوه مى برد.
16. متلاشى شدن كوه ها در
آستانه قيامت
- ((و
يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربّى نسفا))(687)؛
از تو درباره كوه ها مى پرسند، بگو پروردگار من همه را پراكنده مى
سازد.
- ((و
بسّت الجبال بسّا))(688)؛
كوه ها به تمامى متلاشى شوند.
- ((و
تكون الجبال كالعهن ))(689)؛
كوه ها چون پشم گردند.
- ((و
تكون الجبال كالعهن المنفوش ))(690)؛
كوه ها چون پشم زده شده باشند.
در آيات مذكور دراين بخش توجه انسان ها به گوناگونى رنگ كوه ها و اثر
وجودى آنها در برابر زلزله ها و گازهاى درونى زمين و نيز حركت داشتن
كوه ها جلب شده و از منافع و سودمندى هاى ديگر كوه ها براى آدميان سخن
به ميان آمده است .
هم چنين به همراهى كوه ها و همنوايى آنها با يكى از پيامبران بزرگ الهى
اشاره شده و در عين بيان صلابت و استوارى كوه ها، از متلاشى شدن آنها
در آستانه برپايى روز رستاخيز خبر داده شده است .
فصل پنجم : نهرها و چشمه
ها
نهرها و چشمه ها از نعمت هاى بزرگ الهى هستند. نهرها و چشمه ها
در زندگى بشرى نقش عظيمى دارند. سرسبزى و حيات زمين مديون آنهاست .
نهرها به سان رگ هاى بدن مايه حيات بخش آب را به همه جاى بيابان ها و
صحراها مى رسانند و كام تشنه حيوانات و انسان ها را سيراب ساخته ، به
مزرعه ها و باغ ها و ديگر گياهان و درختان حيات مى بخشند.
چشمه هاى آبِ گرم و سرد نيز هدايتگر آب هاى ارزشمند درون زمين به سطح
آن به شمار مى آيد. خداوند متعال طبيعت را به گونه اى آفريده است كه
اعضاى مختلف آن با همكارى نيازهاى ديگر اعضا را برآورده سازند. آب هاى
دريا به وسيله آفتاب بخار مى شود، بادها آنها را به ابر تبديل مى كند و
ابرها را به سرزمين هاى خشك مى راند، باران از آسمان مى بارد و همه
بلندى ها و پَستى ها را سيراب مى سازد. آب در زمين نفوذ مى كند، زمين
آبهاى نازل شده را در آغوش مى كشد، از نفوذ آب ها در دل خاك ، چشمه ها
پديدمى آيد و چشمه ها به رودهاى بزرگ تبديل مى شوند و بدين سان آدميان
، حيوانات و گياهان از آن سود مى برند و نيازشان به خوبى برآورده مى
شود.
خداوند متعال رودها را به گونه اى در زمين جارى ساخته است كه مسخّر
انسان باشند و آدميان بتوانند آنها را در جهت منافع خود سوق دهند.
طبيعت رودخانه ها به گونه اى است كه بشر مى تواند آنها را مهار كند و
نيازهاى بسيارى را به مدد آنها برآورد.
مهار رودخانه ها، مهار نيرويى بس سترگ و باعظمت است كه سيراب كردن زمين
ها و رونق كشت و زرع از سودمندى هاى اندك آن به شمار مى آيد. امروزه
نقش رودخانه ها در ايجاد نيروى الكتريسيته ، تلطيف هوا، زيبايى شهرها و
آبادى ها، منبعى براى پرورش ماهى ها و كنترل و هدايت آب ها و... بر كسى
پوشيده نيست . قرآن اين كتاب آسمانى از چشمه ها و رودها ياد و آنها را
نعمت الهى معرفى كرده و قوم عاد را سخت نكوهش كرده است كه با آن همه
استعداد كوه ها و ايجاد ساختمان هاى بزرگ ، قدر نعمت چشمه ها و رودها
را ندانستند و حرمت آن را پاس نداشتند: ((كم
تركوا من جنّت و عيون * و زروع و مقام كريم ))(691).
نهر كه جمع آن انهار مى باشد، واژه اى عربى است كه در قرآن سه بار به
صورت مفرد (نَهِر(692))
و 51 بار به صورت جمع (انهار) آمده است .
نهر به معناى آب گواراى جارى و نيز به معناى مجراى آب
(693) به كار رفته كه معنى دوم در قرآن مورد نظر است .
چشمه ها نيز بارها در قرآن مطرح شده و جارى شدن آنها در زمين از كمك
هاى خداوندى به بشر قلمداد گشته است .
الف ) نهرها
1. نهرها نعمت الهى براى بشر
- ((اءلم
يروا كم اءهلكنا من قبلهم مّن قرن مّكّنّهم فى الاءرض ما لم نمكّن لّكم
و اءرسلنا السّمآء عليهم مّدرارا و جعلنا الاءنهر تجرى من تحتهم
فاءهلكنهم بذنوبهم و اءنشاءنا من بعدهم قرنا ءاخرين
))(694)؛
آيا نديده اند كه پيش از آنان چه بسيار امّت ها را هلاك كرديم ؟ (امت
هايى كه ) در زمين به آنان امكان و اقتدارى داده بوديم كه به شما نداده
ايم و (باران هاى ) آسمان را پى در پى بر آنان فروفرستاديم و رودها
براى آنان جارى ساختيم ، آن گاه آنان را به (كيفر) گناهانشان نابود
كرديم و بعد از آنها نسل هاى ديگرى پديد آورديم .
- ((فقلت
استغفروا ربّكم *... و يمددكم باءمول و بنين و يجعل لّكم جنّت و يجعل
لّكم اءنهرا))(695)؛
و گفتيم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد... كه او به اموال و پسران شما
را يارى كند و برايتان بوستان ها و نهرها پديدآورد.
2. نهر در تسخير بشر
((و
سخّر لكم الفلك لتجرى فى البحر باءمره و سخّر لكم الاءنهر))(696)؛
و كشتى ها را رام شما ساخت تا به فرمان او در دريا روان شوند و رودها
را (نيز) مسخّر شما قرار داد.
3. رابطه كوه و نهر
- ((و
هو الّذى مدّ الاءرض و جعل فيها روسى و اءنهرا))(697)؛
او كسى است كه زمين را گسترانيد و در آن كوه ها و نهرها قرار داد.
- ((و
اءلقى فى الاءرض روسى اءن تميدبكم و اءنهرا و سبلا لّعلّكم تهتدون
))(698)؛
و براى ثبات شما در زمين كوه هاى استوار قرار داد و نهرها (جارى كرد) و
راه ها (پديد آورد) شايد هدايت شويد.
4. جريان نهرها در سطح
زمين دليل بر توحيد و يكتايى خداوند
((اءمّن
جعل الاءرض قرارا و جعل خللهآ اءنهرا و جعل لها روسى ... اءءله مّع
اللّه بل اءكثرهم لايعلمون ))(699)؛
(آيا شريكانى كه مى پندارند بهتر است ) يا آن كه زمين را قرارگاهى ساخت
و در آن رودها پديد آورد... آيا معبودى با خداست ؟ (نه ) بلكه بيشترشان
نمى دانند.
5. جارى شدن نهر از دل
سنگ ها
((انّ
من الحجارة لما يتفجّر منه الاءنهر و انّ منها لما يشّقّق فيخرج منه
المآء و انّ منها لما يهبط من خشية اللّه ...))(700)؛
همانا از برخى سنگ ها، جوى روان شود و برخى از آنها شكاف بردارند و آب
از آن بيرون آيد و پاره اى از ترس خدا فرودآيند و خدا از كردار شما
غافل نيست .
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:
چون زير شانه هاى سنگين زمين هيجان آب فرونشست و سكون يافت و كوه هاى
مغرور سر به فلك كشيده بر گردهايش سوار شدند از دماغه هاى كوه ها، چشمه
ها جارى شد و دشت و صحراها را آبيارى كرد.(701)
ب ) چشمه ها
1. جارى شدن چشمه ها از نشانه هاى خداوندى
((و
جعلنا فيها جنّت مّن نّخيل و اءعنب و فجّرنا فيها من العيون
))(702)؛
در زمين بوستان هايى از نخل و تاك پديد آورديم و چشمه ساران در آن روان
ساختيم .
2. جارى شدن چشمه ها كمك
الهى به انسان
((اءمدّكم
باءنعم و بنين * و جنّت و عيون ))(703)؛
شما را به دادن دام ها و پسران و باغ ها و چشمه ساران مدد كرد.
در آيات اين بخش توجه انسان ها به نهرها و چشمه ها جلب و بيان شده است
كه نهرها و چشمه ها منشاءِ سودمندى فراوان اند و كنترل و هدايت آب ها
به وسيله نهرها در خورِ تاءملِ بسيار است .
امين الاسلام طبرسى مى نويسد:
اگر نهرها نبودند بسيارى از آب هاى زمين تباه مى گشت و امكان آشاميدن و
آبيارى از دست مى رفت .(704)
در فصل دوم از بخش چهارم (باران و ذخيره سازى آب ) گذشت كه آب باران در
زمين جاى گرفته ، ذخيره مى شود و سپس به صورت قنات ها و چشمه ها ظاهر
مى گردد.
علامه طباطبائى مى نويسد:
زمين داراى مجارى است كه همانند رگ ها در بدن عمل مى كند و آب از طريق
آنها در داخل زمين جا به جا مى شود.(705)
على بن ابراهيم قمى نيز از امام باقر عليه السّلام گزارش مى كند كه :
مراد از آب آسمانى كه در زمين ذخيره مى شود نهرها، چشمه ها و چاه هاست
.(706)
فصل ششم : درياها
دريا با امواج خروشانش ، جزر و مدّ شگرفش ، چشم انداز زيبايش و
شگفتى هايى كه در درونش جاى گرفته ، گويا مهم ترين و گسترده ترين جلوه
قدرت الهى و نمايشگاه شگفتى هاى آفرينش است .
در دعاى جوشن كبير مى خوانيم ((يا
من فى البحار عجائبه ))(707)؛
اى خدايى كه شگفتى هاى او در درياها جاى دارد.
قرآن دريا را با همه شكوه و شگفتى و تمامى جوش و خروش آن در سيطره
تسخير انسان قرار داده و آدمى را به بهره ورى از آن فراخوانده است .
نوع سخن خداوند با انسان از دريا، هم راهنمايى به بهره گيرى از اين
سرچشمه سرشار از نعمت است و هم درس توحيد و شناخت خدا.
1. آثار و بركات دريا
- ((و
هو الّذى سخّر البحر لتاءكلوا منه لحما طريّا و تستخرجوا منه حلية
تلبسونها و ترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون
))(708)؛
او كسى است كه دريا را رام كرد تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورى كه
بر خود مى پوشيد از آن بيرون آوريد و كشتى ها را در آن شكافنده (آب )
مى بينى . چنين كرد تا از فضل او معاش خود فراهم آوريد و باشد كه سپاس
گزاريد.
- ((و
ما يستوى البحران هذا عذب فرات سآئغ شرابه و هذا ملح اءجاج و من كلّ
تاءكلون لحما طريّا و تستخرجون حلية تلبسونها و ترى الفلك فيه مواخر
لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون ))(709)؛
دو دريا يكسان نيستند؛ اين يكى شيرينِ تشنگى زدا (و) نوشيدنى گواراست و
ديگرى شور و تلخ و از هر يك گوشتى تازه مى خوريد و زيورى كه بر خود مى
پوشيد بيرون مى آوريد و كشتى ها را در آن موج شكاف مى بينى تا از فضل
او (روزى خود را) جستجو كنيد و اميد كه سپاس گزاريد.
- ((رّبّكم
الّذى يزجى لكم الفلك فى البحر لتبتغوا من فضله انّه كان بكم رحيما))(710)؛
پروردگار شما كسى است كه كشتى ها را براى شما در دريا روان مى سازد تا
نعمت هايش را بجوييد. به راستى كه او به شما مهربان است .
- ((اللّه
الّذى سخّر لكم البحر لتجرى الفلك فيه باءمره و لتبتغوا من فضله و
لعلّكم تشكرون ))(711)؛
خداوند كسى است كه دريا را رام شما ساخت تا كشتى ها در آن به فرمانش
روان شوند و تا نعمت هايش را بجوييد و باشد كه سپاس گزاريد.
- ((اءلم
تر اءنّ الفلك تجرى فى البحر بنعمت اللّه ليريكم مّن ءايته انّ فى ذلك
لاءيت لّكلّ صبّار شكور))(712)؛
آيا ننگريسته اى كه كشتى ها به نعمت الهى در دريا روان اند تا نشانه
هايش را به شما بنماياند. بى گمان در اين براى هر شكيبايى شاكرى مايه
هاى عبرت است .
2. درياى شيرين و شور در
كنار يك ديگر
- ((و
هو الّذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذا ملح اءجاج و جعل بينهما برزخا
و حجرا مّحجورا))(713)؛
او كسى است كه دو دريا را به هم آميخت ؛ يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور
و تلخ و ميان آن دو (نيز) حجابى استوار قرار داد.
- ((مرج
البحرين يلتقيان * بينهما برزخ لّايبغيان ))(714)؛
دو دريا (ى شيرين و شور) را كه به هم مى رسند درآميخت ، ميان آن دو
حايلى است تا به هم نياميزند.
- ((و
ما يستوى البحران هذا عذب فرات سآئغ شرابه و هذا ملح اءجاج
))(715)؛
دو دريا يكسان نيستند؛ اين يكى شيرين تشنگى زدا (و) نوشيدنش گواراست و
ديگرى شور و تلخ .
3. درياها در آستانه
قيامت
- ((و
اذا البحار فجّرت ))(716)،
آن گاه كه درياها جارى شده به هم درپيوندند.
- ((و
اذا البحار سجّرت ))(717)،
آن گاه كه درياها افروخته گردند.
بخش عظيمى از روى زمين را درياها تشكيل داده اند. امروزه دانشمندان بر
اين باورند كه نخستين جوانه هاى حيات در درياها آشكار شده است . دريا
آكنده از منابع حيات و موادّ زندگانى و شگفتى هاست .
خداوند دريا را با ژرفناى شگرف و امواج خروشانش و نيز با همه مواهب و
موادّش در كمند قدرت انسان قرار داده است تا از آن بهره گيرد و گوشت
تازه به دست آورد؛ گوشتى كه به هيچ روى در توليد آن نقش نداشته و دست
قدرت الهى آن را براى انسان فراهم آورده است . دريا بهترين و گسترده
ترين منبع تغذيه انسان است و اكنون در هنگامه دلهره آفرين گسترش جمعيت
كره زمين و كاستى منابع غذايى ، دريا سرچشمه اميدى براى دانشمندان به
شمار مى رود. قرآن كريم از اين منبع تغذيه آسان و رايگان سخن گفته و با
تعبير ((طريّا)) آن را
ستوده است .
قرآن به زينت هاى دريا اشاره كرده و انسان را به بهره ورى از زينت هاى
ارزشمند دريايى تشويق كرده است .
قرآن آدميان را به تاءمل و تفكر در چگونگى حركت كشتى بر روى امواج دريا
فراخوانده و از انسان خواسته است اين موهبت عظيم الهى را پاس دارد و از
آن همچون ابزارى براى رفع نيازهاى خود بهره گيرد.