هم چنين در اين آيات از
((اهتزاز)) و
((نموّ)) زمين ياد شده
است . پس از باران زمين مى جنبد، گويا به رقص مى آيد. يكسر حركت و تلاش
مى شود؛ تلاش هماهنگ با فرايندى ارجمند، نه هرج و مرج در هم ريخته .
زمين پس از باران داراى فعل و انفعالاتى مى شود كه قرآن از آن به
((اهتزاز)) و
((زياد شدن )) ياد كرده
است .
طبرسى مى نويسد:
زمين خشك وقتى كه باران بر آن مى بارد براى رويش گياه فعال مى شود و
خود قبل از رويش گياه بالا مى آيد.(535)
علامه طباطبائى مى نويسد:
اهتزاز به معناى حركت كردن به شدت است و زياد شدن به معنى بالا آمدن و
نشو و نما كردن . منظور از ((اهتزاز))
و ((ربوه )) زمين به حركت
در آمدن آن به وسيله گياهانى است كه از آن سر درمى آورند.(536)
زمين در رويش گياه همانند رحم حيوانات است كه پس از طى مراحل جنين رشد
مى كند و كامل مى شود.(537)
زمخشرى نيز مى نويسد:
اهتزاز و رشد زمين ، تحرك آن با نباتات و بالا آمدن زمين به وسيله
گياهان است .(538)
شوكانى مى نويسد:
گياه همزمان با سردرآوردن از خاك ، برخى از آن را كنار مى زند و حقيقتا
زمين داراى حركت مى شود.(539)
فصل پنجم : باران و
گياهان
رويش و پوشش گياهى يكى از جلوه هاى والاى عظمت و حكمت الهى است
. نگريستن به چگونگى رويش و چه سانى پوششى و كيفيّت وجود گياهان در
زمين به راستى شگفت انگيز است . گونه هاى بسيارى از گياهان در زمين مى
رويند و گاه گونه هاى مختلف با ويژگى هاى متضاد در سرزمين واحد شگفتى
را در جان انسان قرار مى دهد. آيا شگفت انگيز نيست در سرزمينى همگون با
آبشخورى واحد ميوه ها و دانه هاى غذايى با ويژگى گونه گون پديدآيد؟!
قرآن با به كار گرفتن ((فاء))
و ((ثم )) در ساختار جمله
، رويش گياهان را بر نزول آب از آسمان مترتب ساخته است .
1. باران و رويش انواع
گياهان
- ((و
اءنزلنا من السّمآء مآء فاءنبتنا فيها من كلّ زوج كريم
))(540)؛
از آسمان آبى فروفرستاديم پس در زمين گونه هاى گياهى سودمند پديدآورديم
.
- ((اءلم
تر اءنّ اللّه اءنزل من السّمآء مآء فسلكه ينبيع فى الاءرض ثمّ يخرج به
زرعا مّختلفا اءلونه ))(541)؛
آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فروفرستاد و آن را در چشمه هاى زمين
جايگزين ساخت ، سپس بدان كشت هايى به رنگ هاى مختلف پديدآورد.
- ((اءولم
يروا اءنّا نسوق المآء الى الاءرض الجرز فنخرج به زرعا تاءكل منه
اءنعمهم و اءنفسهم ...))(542)؛
آيا ندانسته اند كه ما آب باران را به سوى زمين بى گياه و تهى دست مى
رانيم و بدان كشتزاران مى رويانيم تا خود و ستورانشان از آن بخورند...
.
2. باران و پديد آمدن باغ
هاى سرسبز و ميوه هاى رنگارنگ
- ((فاءنزلنا
به المآء فاءخرجنا به من كلّ الّثمرات ...))(543)؛
و از آنها (ابرها) آب فرودآريم و بدان ميوه ها پديدكنيم .
- ((اءنزل
لكم مّن السّمآء مآء فاءنبتنا به حدآئق ذات بهجة مّا كان لكم تنبتوا
شجرهآ...))(544)؛
براى شما از آسمان آب فروفرستاد و بدان باغ هاى مصفاى باطراوت قرار داد
كه شما از روياندن درختانش عاجزيد.
- ((و
نزّلنا من السّمآء مآء مّبركا فاءنبتنا به جنّت و حبّ الحصيد...))(545)؛
و از آسمان آبى پُربركت فروفرستاديم و بدان باغ ها و غلات رويانديم .
- ((هو
الّذى اءنزل من السّمآء مآء لّكم مّنه شراب و منه شجر))(546)؛
او كسى است كه از آسمان برايتان آب فرودآورد، از آن مى نوشيد و بدان
گياه مى رويد.
- ((اءنزل
من السّمآء مآء فاءخرج به من الّثمرت رزقالكم ))(547)؛
(خدايى كه ) از آسمان آبى فرودآورد و بدان از ميوه ها روزى شما كرد.
- ((اءلم
تر اءنّ اللّه اءنزل من السّمآء مآء فاءخرجنا به ثمرت مّختلفا اءلونها))(548)؛
آيا دانسته اى كه خداوند از آسمان آبى فروفرستاد و از آن ، ميوه هايى
رنگارنگ پديدكرديم .
- ((و
هو الّذى اءنزل من السّمآء مآء فاءخرجنا به نبات كلّ شى ء فاءخرجنا منه
خضرا نّخرج منه حبّا مّتراكبا و من النّخل من طلعها قنوان دانية و جنّت
مّن اءعناب و الزّيتون و الرّمان مشتبها و غير متشبه انظروا الى ثمره
اذآ اءثمر وينعه انّ فى ذلكم لاءيت لّقوم يؤ منون
))(549)؛
او كسى است كه از آسمان آب (باران ) فروفرستاد و بدان گونه هاى گياهى و
جوانه هاى سبز و دانه هاى درهم تنيده رويانيديم و از شكوفه هاى نخل
خوشه هايى سر فروهشته پديدآورديم و نيز باغ هايى از تاك و زيتون و انار
همانند و غير همانند به ميوه هاشان آن گاه كه پديد مى آيند و آن گاه كه
مى رسند بنگريد كه در آنها براى اهل ايمان مايه هاى عبرت است .
- ((و
فى الاءرض قطع مّتجورت و جنّت مّن اءعنب ... يسقى بمآء وحد))(550)؛
بر روى زمين قطعه هايى است در كنار يك ديگر و باغ هاى انگور... و همه
به يك آب سيراب مى شوند.
3. باران و مرتع ها
((و
الاءرض بعد ذلك دحيهآ * اءخرج منها مآءها و مرعيها))(551)؛
پس از آن ، زمين را گسترانيد و از آن و چراگاهش را پديدار كرد.
4. باران و سرسبزى زمين
((اءلم
تر اءنّ اللّه اءنزل من السّمآء مآء فتصبح الاءرض مخضرة انّ اللّه لطيف
خبير))(552)؛
آيا نديده اى كه خدا از آسمان آبى فروفرستاد و زمين سرسبز گرديد؟ بى
گمان خداوند لطف كننده (يا باريكدان ) و آگاه است .
در آيات اين فصل از ((ارض جرز))
و راندن آب به سوى آن سخن رفته است .
علامه طباطبائى ارض جرز را ((سرزمين خشك
)) و بدون گياه و علف دانسته است كه ابرهاى حامل
باران به سمت آن حركت مى كنند و حيات و جنبش و زيبايى و سرسبزى را براى
آن به ارمغان مى برند. هم چنين در اين مجموعه از گونه گونى ميوه ها و
گياهان در سرزمين واحد ياد شده است . مفسّران گرانقدر و جليل قرآن از
پيشينيان و متاءخران به اين حقيقت راه برده اند.
امين الاسلام طبرسى مى نويسد:
روى زمين بخش هاى مختلف سخت و نرم ، فرازى و فرودى ، كوه و هامون در
كنار هم براى رويش گياه زمينه اى مساعد دارند. قدرت بالغه خداوند است
كه زمين هاى همبر را داراى ويژگى هاى مختلف قرار داده است . سرزمين كه
از يك سرچشمه مى نوشد امّا در باغ ها، نخلستان ها و رستنى هاى همجوار
آن ميوه هاى گونه گون با طعم ها و رنگ هاى مختلف به وجود مى آيد.(553)
زمخشرى نيز مى نويسد:
در زمين كنار يك ديگر زمينه نرم و خشك و پاكيزه و شوره زار قرار دارد.
هر قطعه گاه براى كاشت درخت صلاحيت دارد نه زارعت يا بر عكس و همگى با
آب آسمانى سيراب مى شوند، ولى در عين حال شكل و طعم و رنگ و رائحه ميوه
و محصول آنها بر يك ديگر برترى دارد و يكسان نيستند.(554)
و نيز در مجموعه اين آيات درباره گياهان لطيفه اى نهفته است كه از ياد
كردن آن نمى توان گذشت و آن ، زوج بودن گياهان است .
فصل ششم : توحيد و باران
قرآن كتاب هدايت است و مجموعه آموزه هاى و حيانى براى توجه دادن
انسان به والايى هاست . قرآن مى خواهد كه انسان از بسيط زمين به اوج
معرفت پَربكشد و بر بلنداى قلّه آگاهى قرار گيرد.
قرآن از هستى و شگفتى هاى آن سخن مى گويد تا انسان را به انديشه وادارد
و راز و رمزهاى هستى را بازگويد تا آدمى را به خالق هستى پيوند دهد. در
نگاه قرآن همه پديده ها پيام توحيد دارند و نقشى هستند از قدرت لايزال
الهى و چنين است باران اين نعمت جارى و رحمت زيبا و دلپذير رحمانى .
قرآن از باران سخن مى گويد و از نقش آن در زندگى ، تا از يكسوى رحمت
گسترده خداوند را در پيِش ديدِ ما قرار دهد و از سوى ديگر قدرت لايزال
الهى را رقم زند و آن گاه خشوع و خضوع را در جان هاى مستعد فروريزد و
بدين سان انسان را درس توحيد دهد. آيات الهى را بنگريد:
1. خداوند نازل كننده
باران
- ((اءلم
تر اءنّ اللّه اءنزل من السّمآء مآء))(555)؛
آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فروفرستاد.
- ((و
هو الّذى ينزّل الغيث من بعد ما قنطوا))(556)؛
او كسى است كه باران را پس از نوميدى از آن فرومى فرستد.
- ((و
اءنزلنا من المعصرت مآء ثجّاجا))(557)؛
از ابرهاى متراكم و انبوه بارانى تند فرستاديم .
هم چنين در بسيارى آيات ديگر نزول باران به خداوند نسبت داده شده است .(558)
2. خداوند روزى دهنده از
آسمان
- ((هو
الّذى ... و ينزّل لكم مّن السّمآء رزقا))(559)؛
او كسى است كه ... از آسمان براى شما روزى مى فرستد.
- ((و
مآ اءنزل اللّه من السّمآء من رّزق ))(560)؛
و روزى كه خدا از آسمان فرومى فرستد.
3. خداوند قراردهنده آب
در زمين
((و
اءنزلنا من السّمآء مآء بقدر فاءسكنّه فى الاءرض
))(561)؛
و از آسمان آبى به اندازه فرستاديم و آن را در زمين جاى داديم .
4. خداوند نوشاننده آب
گوارا
((و
جعلنا فيها روسى شمخت و اءسقينكم مّآء فراتا))(562)؛
كوه هاى بلند و استوار در آن (زمين ) نهاديم و به شما آبى گوارا
نوشانديم .
5. خداوند نگهدارنده آب
((فاءنزلنا
من السّمآء مآء فاءسقينكموه و مآ اءنتم له بخزنين
))(563)؛
پس از آسمان آبى فروآورديم و بدان سيرابتان ساختيم و شما خزانه داران
آن نيستيد.
6. خداوند درآورنده آب از
زمين
((و
الاءرض بعد ذلك دحهآ * اءخرج منها مآءها و مرعها))(564)؛
پس از آن زمين را گسترانيد و از آن ، آب و چراگاهش را پديدار كرد.
7. خداوند فرستنده آب به
سرزمين هاى خشك
((اءنّا
نسوق المآء الى الاءرض الجرز))(565)؛
ما آب (باران ) را به سوى سرزمين خشك مى رانيم .
8. خداوند زنده كننده
زمين
((و
لئن ساءلتهم مّن نّزّل من السّمآء مآء فاءحيا به الاءرض من بعد موتها
ليقولنّ اللّه قل الحمدللّه ))(566)؛
اگر از آنان بپرسى چه كسى از آسمان آب فروفرستاد و بدان زمين مُرده را
حيات بخشيد خواهند گفت خداى يكتا. بگو (اى رسول ما) سپاس خداى را سزاست
.
فصل هفتم : معاد و باران
فرجام زندگانى انسان و سرنوشت او پس از مرگ هماره از دل مشغولى
هاى آدمى بوده است . قرآن كريم انسان را به پديده هاى پيرامونش توجه
داده و از طريق آن كوشيده تا اين سؤ الِ هميشگى او را پاسخ دهد و بدو
بفهماند كه آفرينش دوباره او از پنجه قدرت الهى بيرون نيست .
از جمله نكات زيباى اين برانگيختن تاءمل ها، توجه دادن انسان به باران
و زمين و پيوند آن دو است كه رستاخيز محسوس در چشم انداز انسان است :
بدين سان قرآن هم درس توحيد مى دهد و هم درس معادباورى .
- ((و
الّذى نزّل من السّمآء مآء بقدر فاءنشرنا به بلدة مّيتا كذلك تخرجون
))(567)؛
و (خدا) كسى است كه از آسمان آبى به اندازه فروفرستاد و بدان سرزمين
مُرده را برانگيختيم (شما نيز) چنين (از گورها) برانگيخته مى شويد.
- ((...
فسقنه الى بلد مّيّت فاءحيينا به الاءرض بعد موتها كذلك النّشور))(568)؛...
پس آن را (ابر) به سرزمين مُرده اى رانديم و زمين بى روح را بدان حيات
بخشيديم ، رستاخيز مردگان نيز چنين است .
- ((فاءنزلنا
به المآء فاءخرجنا به من كلّ الّثمرت كذلك نخرج الموتى لعلّكم تذكّرون
))(569)؛
پس از آن (ابر) آب فرودآوريم و بدان ميوه ها پديد كنيم . ما مردگان را
بدين سان زنده سازيم شايد عبرت گيريد.
- ((فاذآ
اءنزلنا عليها المآء اهتزّت و ربت انّ الّذى اءحياها لمحى الموتى انّه
على كلّ شى ء قدير))(570)؛
آن گاه كه بر آن (زمين پژمرده ) آب فروفرستيم جنبش يابد و رشد كند. بى
گمان كسى كه آن را زنده گردانيده زندگى بخش مردگان است . او بر هر چيز
تواناست .
آرى ، خداوند با نزول باران چهره سوخته و فرومرده و خاموش زمين را حيات
مى بخشد. سبزه ها سربرمى آورند و ترنم دلپذير حيات در آن نواخته مى
شود. انسان هايى كه پا برگيتى نهاده و روزگارى زندگى كرده و چشم
فروبسته اند و اكنون خاموش و بى صدا در گورها آرميده اند نيز روزى حيات
دوباره مى يابند. همان قدرتى كه رستاخيز عظيم را در زمين ايجاد مى كند
بر رستاخيز آدميان تواناست .
امام على عليه السّلام رستاخيز باشكوه و غرورآفرين طبيعت را چنين ترسيم
فرموده اند:
بدين سان خداوند كاروانى از ابرهاى پى در پى روان مى سازد تا چونان
مادرى مهربان كودك طبيعت را در آغوش گيرد و بادهاى سرد جنوبى در دوشيدن
شيرش - كه همان شبنم باران است - نقش خود را ايفا كند. تو گويى سينه
طبيعت رگ كرده و با رگبارش زمين را سيراب مى سازد و بدين سان چون ابر
زمين را زير پستان پُربارانش مى گيرد و بارِگرانى را كه آبستن آن است
فرومى بارد. در زمين خشك ، گياه و از كوه هاى عريان انواع سبزه ها مى
رويد. اينك اين زمين است كه با آرايش گُل و گياه خود به نشاط آمده و با
پوشاك نرم و فاخرى كه از شكوفه ها به تن نموده به خود مى بالد و به
انواع زيورهايى كه از فروغ خرّمى گُل و گياهان به تن نموده فخر مى
فروشد.(571)
فصل هشتم : باران و ضرب
المثل
مثل آوردن در ضمن كلام و بهره گيرى از مثل ها و مانندسازىِ آنچه
انديشيدنى است با واقع هاى ملموس زندگى براى استوارسازى آن در ذهن ها،
از شيوه هاى مهم بيانى است و در همه زبان ها و فرهنگ تمام اقاليم بشرى
رواج دارد.
قرآن از اين شيوه بيانى بهره گرفته و بهره مندى از امثال را به اوج
رسانده است .
مَثَل هاى قرآن بس زيبا و دل پذير است . از جمله اين بهره گيرى ها
مانندسازى ابعاد مختلف زندگى و انديشه انسان و گرايش هاى درونى و فكرى
بشر به باران و چگونگى آن است :
- ((و
اضرب لهم مّثل الحيوة الدّنيا كمآء اءنزلنه من السّمآء فاختلط به نبات
الاءرض فاءصبح هشيما تذروه الرّيح و كان اللّه على كلّ شى ء مّقتدرا))(572)؛
و براى آنان زندگانى دنيوى را به آبى مثال بزن كه آن را از آسمان
فروفرستيم و به آن گُل و گياه زمين بياميزد و سرانجام خشك و شكسته شود
و بادها پراكنده اش كنند و خداوند بر هر چيزى تواناست .
- ((انّما
مثل الحيوة الدّنيا كمآء اءنزلنه من السّمآء فاختلط به نبات الاءرض
ممّا ياءكل النّاس و الاءنعم حتّى اذآ اءخذت الاءرض زخرفها و ازّيّنت و
ظنّ اءهلهآ اءنّهم قدرون عليهآ اءتهآ اءمرنا ليلا اءونهارا فجعلنها
حصيدا كاءن لّم تغن بالاءمس ...))(573)؛
همانا داستان زندگى دنيا همانند داستان آبى است كه از آسمان فروفرستيم
و رستنى هاى زمين از آنچه مردم و چهارپايان مى خورند با آن درآميخت (و
انبوه شد) چنان كه زمين زيورهايش را برآورد و آراسته گشت و مردم خاكى
پنداشتند كه خود نيز بر اين كار توانايند (آن گاه ) فرمان ما در شبى يا
روزى در رسيد و چنان آن را (به طوفان و تندر) در هم شكستيم كه گويى
ديروز چيزى نبوده است .
- ((اعلموا
اءنّما الحيوة الدّنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى
الاءمول و الاءولد كمثل غيث اءعجب الكفّار نباته ثمّ يهيج فتره مصفرّا
ثمّ يكون حطما))(574)؛
بدانيد كه زندگانى دنيا همانند باران است كه كفار را رستنى آن به شگفتى
اندازند، سپس آن (كشت ) خشك شود و آن را زردبينى ، آن گاه خاشاك شود.
- ((اءنزل
من السّمآء مآء فسالت اءودية بقدرها فاحتمل السّيل زبدا رّابيا و ممّا
يوقدون عليه فى النّار ابتغآء حلية اءومتع زبد مّثله كذلك يضرب اللّه
الحقّ و البطل فاءمّا الزّبد فيذهب جفآء و اءمّا ما ينفع النّاس فيمكث
فى الاءرض كذلك يضرب اللّه الاءمثال ))(575)؛
(خدا) از آسمان آبى فروفرستاد و رودخانه ها به اندازه ظرفيت خويش از آن
برگرفتند و جارى شدند و سيلاب كفى فراوان با خود آورد و از آنچه در
كوره ها مى گدازند تا زيور و اثاث فراهم آورند نيز كفى مانند كف سيلاب
پديد مى آيد. خداى اين گونه حق و باطل را مثل مى زند. اما كف (باطل )
بر باد مى رود، ولى آنچه براى مردم سودمند است (آب ، فلزات ، حق ) بر
زمين باقى مى ماند. خداوند اين گونه ، مثل ها را (براى مردم ) بيان مى
دارد.
- ((و
مثل الّذين ينفقون اءمولهم ابتغآء مرضات اللّه و تثبيتا مّن اءنفسهم
كمثل جنّة بربوة اءصابها وابل فاتت اءكلها ضعفين فان لّم يصبها وابل
فطلّ))(576)؛
عمل كسانى كه اموالشان را در طلب خشنودى خداوند و استوارى اعتقادشان
انفاق مى كنند همانند بوستانى است بر پشته اى كه بارانى تند بر آن
ببارد و ميوه هايش را دو چندان برآورد و اگر رگبارى هم بدان نرسد
بارانى سبك (كفايتش كند).
- ((ياءيّها
الّذين ءامنوا لاتبطلوا صدقتكم بالمنّ والاءذى ... فمثله كمثل صفوان
عليه تراب فاءصابه وابل فتركه صلدا لّا يقدرون على شى ء مّمّا كسبوا...))(577)؛
اى مؤ منان صدقه هاى خود را با منت نهادن و آزار دادن باطل مكنيد...
داستان او (كه مالش را براى خودنمايى به مردم انفاق مى كند) داستان سنگ
صافى است كه بر آن غبارى فرونشسته باشد و بارانى تند بدان برسد و آن را
بشويد و بى غبار بر جاى گذارد. آن رياكاران نيز از كردار خويش بهره اى
نبرند... .
تشبيه هاى قرآن به حق در نهايت زيبايى ، رسايى و تنبه آفرينى است . در
اين كتاب بزرگ گاه زندگانى دنيا به قطره هاى باران مانند شده است كه بر
كوه و صحرا فرومى ريزند و بدان جان تازه اى مى بخشند، امّا اين صحنه دل
انگيز ديرى نمى پايد كه دستخوش تغيير مى گردد و باران خزان بر آن مى
وزد و غبار مرگ و خاموشى بدان پاشيده مى شود و خرّمى ها به پژمُردگى
تبديل مى گردد. زندگى نيز چنان است ؛ فراز و فرود دارد و نشاط و جنبش و
اندكى پس از آن آرامش و خاموشى .
و گاه حقايق و آموزه هاى الهى به باران تشبيه شده كه بر گستره زمين به
طور يكسان مى بارد و بِركه ها و گودال هاى زمين هر يك به قدر فراگيرى
خود از آن بهره مى گيرند. حقايق الهى نيز چنين است كه در فرويش و نزول
آنها هيچ مرز و قيدى نيست و جان هاى مستعد هر يك در حدّ خود آن را
فرامى گيرند و از آن بهره مى جويند.
امام باقر عليه السّلام مى فرمايد:
وقتى باران نازل مى شود، رودخانه بزرگ به مقدار وسعت خود و رود كوچك به
قدر گنجايش خويش از آب باران بهره مى گيرند. حق نيز از آسمان نازل مى
شود، دل هاى مردم همراه با هواهاى نفسانى آنها، جايگاه نزول حق است .
دلى كه اهل يقين است به اندازه يقينش و دلى كه اهل شك است به قدر شكّش
از حق بهره مى برند... آب همان حق است و رودخانه ها دل هاى مردم و سيل
هواى نفس و كف همان باطل است .(578)
بخش پنجم : مواهب طبيعى
فصل اوّل : باد
در بخش نخست گذشت كه بادها، ابرها، رعد و برق تقديس شده و در
بين اقوام جهان از جايگاه مهمى برخوردار بوده اند. در اعتقاد اقوام
بدوى ابرها و بادها داراى روح و روان غيبى فرض مى شده
(579) است و در باور مردم بين النهرين
((انليل )) خداى هوا و به ويژه باد بود.
نيرو و شدت طوفان از ((انليل ))
بوده و همو حامى بزرگ نوع بشر دانسته مى شد كه فراوانىِ نعمت و شادكامى
را به زمين ارزانى مى دارد و در عين حال داراى ويژگى هاى هولناكى نيز
هست . او قادر است جهان را در هم پيچد و هر چه را بر سر راه خود بيابد
نابود كند.(580)
در باور مصريان بحران هاى جوّى حاصل از طغيان رود نيل و گرما و سرماى
صحرا كه بادهاى موسمى پنجاه روزه را به دنبال داشت ، نشان مرگ خداى
طبيعت و كشته شدن او تلقى مى شد. آنان بر اين باور بودند كه خدايى
بدكار به نام ((ست ))
همراه با باد سوزان و به اتفاق پنجاه نفر از نوكارانش خداى
((آتور)) را كه به رويش
كشتزارها يارى مى دهد مى كُشند، امّا او دوباره در فصل بهار همراه با
وزيدن نسيم بهارى و سرسبزى و خرّمى صحرا زنده مى شود و به فعاليت مى
پردازد.(581)
در تورات نيز غالبا از بادها به عنوان مظهرى از شرّ ياد شده است .(582)
چهره اى كه قرآن از ((باد))
ياد مى كند چهره اى بشير و نذير است . دشت ها با باد سرسبز مى شود و
خرّمى جنگل ها از آن است . باد مبشّر باران است و نسيم بهشتى را به
مشام و پيكر خلائق مى رساند. باد همان موجود ناپيدا و ناپايدار و چه
بسا بى سروصدا و نامحسوس و در گذر است كه از تموّج جوهر لطيف بى آزار
هوا عارض مى شود.
هواى آرام در عين نامرئى بودن در همه جا هست كه - همانند دست عنايت
خداوند - هيچ كس نمى تواند بدون آن به وجود آيد و تحمّل فقدانش را
بنمايد و در عين حال در خاطر هر كس فراموش شده ترين چيزهاست .
باد هم چنين وقتى به جنبش آيد و به عنوان ((ماءمور
الهى )) وزيدن گيرد، گردبادها و طوفان ها به راه
مى اندازد، گَرد و خاك ها مى كند، دريا و درخت و شهرها و انسان ها را
به باد مسخره مى گيرد، شهرها را گورستان مى كند و آدميان را مى خشكاند،
با كمترين تغيير گرمى و فشار يكباره عظيم ترين نيروها را به پا مى كند
و بزرگترين كارها را انجام مى دهد.
باد - امّا در چهره ديگرش - بر سطح دريا مى وزد، آب دريا را بخار كرده
، به آسمان مى فرستد، بخارهاى پديدآمده را جمع آورى مى كند، و توده هاى
سنگين ابر را تشكيل مى دهد. امواج باد توده هاى كوه پيكر ابر را بر دوش
خود حمل مى كنند و به سوى سرزمين خشك و تشنه مى روند. قسمتى از اين
بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر حركت مى كنند با رطوبتى ملايم آميخته
اند و نسيم دل انگيزى را ايجاد مى كنند كه از آن بوى باران حيات بخش به
مشام مى رسد.
قرآن مى فرمايد:
((و
هو الّذى يرسل الرّيح بشر ابين يدى رحمته ))(583)؛
اوست كه پيشاپيش رحمت خود، بادها را به بشارت مى فرستد.
علامه طباطبائى رحمه اللّه در تفسير اين آيه مى نويسد:
مراد از رحمت ، باران است و در آيه استعاره اى لطيف به كار رفته است ؛
باران را به انسانى تشبيه كرده كه خانواده اش انتظار او را مى كشند و
سرانجام وى در حالى مى آيد كه پيشاپيش او بشارت دهنده اى خبر آمدن او
را اعلام مى كند.(584)
باد افزون بر درياها سطح خشكى ها را نيز در مى نوردد و گاهى با افشاندن
گرده هاى نر بر قسمت ماده گياهان زمينه تلقيح و بارورى ميوه ها را
فراهم مى آورد و در نتيجه شكل گيرى ميوه هاى مختلف از آثار آن است .
بادها با انتقال گرما و سرما هواى زمين را معتدل مى كنند و با در هم
آميختن مداوم آب هاى متراكم اقيانوس ها، محيط آماده اى براى زيست
موجودات دريا فراهم مى آورند و با وزش مداوم در خشكى ، لطافت و پاكى
هوا را براى تنفّس موجودات زنده سامان مى دهند.
امام باقر مى فرمايد:
بادها انواعى دارند؛ بادهايى كه ابرها را برمى انگيزانند، بادهايى كه
ابرها را در بين زمين و آسمان نگه مى دارند و بادهايى كه ابرها را مى
فشارند.(585)
و نيز امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: اگر چند روز بادها محبوس شوند
(و نوزند) همه چيز متعفن و فاسد خواهد شد.(586)
و نيز آن حضرت به مفضّل فرمودند:
آيا نمى نگرى كه به هنگام خوابيدن و ركود باد چگونه مصيبت به پا مى شود
و جان ها را در معرض هلاكت مى افكند. سالمان را بيمار و زار و بيماران
را هلاك و ناكار و ميوه ها را فاسد و نابود و دانه ها و سبزى ها را
آلوده و بى سواد مى گرداند، ((وبا))
را به دنبال دارد و غلات را نابود مى سازد. پس وزش بادها از تدابير
خداوند حكيم است كه به صلاح جهان و جهانيان در جريان مى افتد... باد
درختان را آبستن مى كند و كِشتى را به حركت مى اندازد و... .(587)
در قرآن واژه ((رياح ))
ده بار و واژه ((ريح ))
هجده بار به معناى بادها و باد به كار رفته است و در يك آيه ريح به
معناى كنايى آبرو به كار رفته است .(588)
در دانشنامه جهان اسلام آمده است صورت مفرد آن (ريح ) براى بلايا و بدى
ها و به عنوان عذاب به كار رفته و به صورت جمع در مورد خير و بركت و
خوبى .(589)
به نظر مى رسد مطلب كلّى نباشد؛ زيرا در آيه 22 سوره يونس
((ريح
طيبة )) و نيز آيه 12 سوره سباء
((لسليمان
الريح )) در معنى مثبت يا حداقل غيرمنفى
به كار رفته است . گرچه غالبا ريح با ساختار مفرد در مورد بلايا به كار
رفته و نمودى از عذاب ارائه شده است .
قرآن با به كار بردن واژه ((تصريف
)) (= گردش ) به حركت چرخشى باد در روى كره زمين
اشاره كرده است .
در هيچ يك از زبان ها و در هيچ كدام از كتاب ها به جز كتاب هايى جديد
علمى از حركت باد با تعبير گردش و چرخش استفاده نشده است . همواره
انسان ها و دانشمندان براى حركت باد از تعابير وزيدن ، دميدن ، آمدن ،
رفتن ، رسيدن ، خوابيدن ، جارى شدن و امثال آن استفاده مى كرده اند
مانند:
خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است |
|
باد خنك از جانب خوارزم وزان است |
يا:
باد آمد و بوى عنبر آورد |
|
بادام شكوفه بر سر آورد |
طبيعى است كه در مجاورت زمين و با محيط و منظر محدودِ انسان ، باد يك
جهت دارد و يك سويه مى وزد، مى آيد يا مى رود يا مى ايستد و... و تنها
پس از محاسبات و مشاهدات جغرافيايى و هواسنجى سه بُعدى بود كه اصطلاح
گردش باد وارد قاموس فرهنگ علمى شد.
قرآن در آياتى كه عنايت به تمام زمين و حركت كلّى باد بوده است واژه
تصريف (گردش ) را به كار برده و احتمال اين كه مراد
((گردباد
))
باشد، مسلّما منتفى است .
(590)
قرآن هم چنين با به كار بردن تعبير
((ارسال
)) (فرستادن ) در مورد بادها آنها را ماءمور
وظيفه شناس الهى معرفى كرده است . ارسال يعنى چيزى از مبدئى به مقصدى
با نيرو يا وسيله اى براى ماءموريت ويژه اى به راه افتاده باشد. در
زبان ها و ادبيات ديگران سخن از فرستاده شدن باد نيز مطرح نيست . قرآن
هم چنين با تعبير
((تثير
))
از مطلبى كاملا علمى خبر داده و فصاحت و بلاغت خود را در انتخاب صحيح و
به جاى اين واژه نشان داده است . شايد در هيچ زبانى نتوان كلمه اى يافت
كه به تنهايى بتواند جانشين
((تثير
))
شود و مفهوم كامل آن را ادا كند.
تثير از مادّه
((ثورة
))
به معناى انقلاب و شورش است . در قرآن مشتقات اين واژه در مورد شخم زدن
زمين و زير و رو شدن خاك به كار رفته است .
اين تعبير مطابقت كامل با حالت ناپايدار هوا در زمان تشكيل ابر و
انقلاب و دگرگونى ملازم با آن را دارد؛ باد بخار آب را بلند مى كند و
با خود مى برد. وقتى توده گرم و مرطوب به كوه يا توده سرد هوا برمى
خورد بلند شده ، زير و رو مى شود، حالت تعادل ، ناپايدار مى گردد و به
هيجان و انقلاب درمى آيد. تعبير
((تثير
))
كاملا اين واقعيت را نشان مى دهد.
(591)
و نيز قرآن با به كار بردن واژه
((اقلّت
)) (برداشتن ، حمل كردن ) در مورد بادها به اين
حقيقت اشاره كرده است كه ابرها داراى وزن و سنگينى هستند و بادها آنها
را به زحمت بلند كرده ، بالا مى برند؛ همانند بارى كه در زمين مانده و
كسى آن را بر دوش مى كشد. قرآن هم چنين از آبستن كردن ابرها با بادها
سخن گفته است :
((و
اءرسلنا الرّيح لوقح ))(592)؛
فرستاديم بادهاى باروركننده را.
برخى كوشيده اند نقش بادها را در بارورى ، به بارور نمودن گياهان
(593) به وسيله بادهاى تفسير كنند. گرچه بارورى گياهان
با بادها واقعيتى انكارناپذير است ، ولى از آن جا كه بلافاصله بعد از
اين كلمه نازل شدن آب از آسمان (با فاء تفريع ) آمده است نشان مى دهد
كه تلقيح كردن بادها مقدّمه اى براى نزول باران است و ابرها به سان
مادران و پدرانى هستند كه به كمك با آميزش كرده ، باردار مى شوند و
فرزندان خود را كه دانه هاى باران است بر زمين مى نهند.
(594)
البته قابل يادآورى است كه
((لواقح
)) در آيه اگر به معناى بارور كردن ابرها باشد
به معناى ملقّحات و بارور كننده ها خواهد بود، ولى احتمال ديگرى نيز
وجود دارد كه قابل تاءمّل است ؛ زيرا لواقح يعنى باردارها نه
بارداركننده چيز ديگر. در اين صورت باد، خود بارور و حامل چيزى است كه
آن مستوجب نزول باران مى شود و بعيد نيست كه بادها خود حامل
بارالكتريكى يا چيز ديگرى باشند كه در بارش باران نقش دارند.
قرآن هم چنين از سنگين بودن ابرها و داشتن وزن براى آنها سخن گفته و در
عين حال ابرها را در بين زمين و آسمان معلّق دانسته است . اين كتاب
الهى از وزن داشتن ابرها به
((سحابا
ثقالا))(595)
(ابرى سنگين ) و نيز از معلق بودن آن به
((و
السّحاب المسخّر بين السّمآء و الاءرض ))(596)
(ابر غنوده ميان آسمان و زمين ) تعبير آورده است .
اينك آياتى از قرآن كريم در مورد بادها، ابرها و رعد و برق :
الف ) نقش باد در انگيختن
و پيدايش ابرها
-
((اللّه
الّذى يرسل الرّيح فتثير سحابا فيبسطه فى السّمآء كيف يشآء))(597)؛
خدا همان كسى است كه بادها را مى فرستد و ابرى را برمى انگيزد و آن را
در آسمان هرگونه بخواهد مى گستراند.
-
((و
اللّه الّذى اءرسل الرّيح فتثير سحابا فسقنه الى بلد مّيّت
))(598)؛
خداوند كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرى را برانگيزد آن گاه آن را
به سرزمين مرده اى رانديم .
ب ) نقش باد در از هم
گسيختن و حمل ابرها
-
((و
هو الّذى يرسل الرّيح بشر ابين يدى رحمته حتّى اذآ اءقلّت سحابا
ثقالا...))(599)؛
او كسى است كه پيشاپيش ، بادها را به مژده بخشىِ باران رحمتش گسيل مى
دارد و هنگامى كه ابرهاى گرانبار (سنگين ) را برداشتند آنها را به
سرزمين مُرده برانيم .
-
((اللّه
الّذى يرسل الرّيح فتثير سحابا فيبسطه فى السّمآء كيف يشآء و يجعله
كسفا))(600)؛
خدا همان كسى است كه بادها را مى فرستد و ابرى برمى انگيزد و آن را در
آسمان هرگونه بخواهد مى گسترد و آن را پاره پاره مى كند (از هم گسيخته
مى سازد).
ج ) بادهاى باروركننده
((و
اءرسلنا الرّيح لوقح فاءنزلنا من السّمآء مآء فاءسقينكموه ...))(601)؛
فرستاديم بادهاى باروركننده را و سپس از آسمان آبى فرودآورديم و بدان
سيرابتان ساختيم .
د) بادهاى بشارت دهنده
باران
-
((و
هو الّذى اءرسل الرّيح بشر ابين يدى رحمته و اءنزلنا من السّمآء مآء
طهورا))(602)؛
او كسى است كه پيشاپيش بادها را به مژده بخشىِ باران رحمتش گسيل مى
دارد و از آسمان پاكيزه آبى فروفرستاديم .
-
((و
هو الّذى يرسل الرّيح بشر ابين يدى رحمته ))(603)؛
او كسى است كه پيشاپيش بادها را به مژده بخشىِ باران رحمتش گسيل مى
دارد.
-
((و
من ءايته اءن يرسل الرّياح مبشّرت ))(604)؛
از نشانه هاى او آن است كه بادهاى مژده دهنده را مى فرستد.
ه ) عبرت گرفتن از گردش
بادها
-
((و
اختلف الّيل و النّهار و... و تصريف الرّيح ءايت لّقوم يعقلون
))(605)؛
در آمد و شد شب و روز... و گردش بادها براى انديشوران مايه هاى عبرت
است .
-
((انّ
فى خلق السّموت و الاءرض ... و تصريف الرّيح ... لاءيت لّقوم يعقلون
))(606)؛
همانا در آفرينش آسمان ها و زمين ... و گردش بادها... براى اندشوران
مايه هاى عبرت است .
و) باد و عبرت از تاريخ
گذشتگان
-
((فاءرسلنا
عليهم ريحا صرصرا فى اءيّام نّحسات لّنذيقهم عذاب الخزى فى الحيوة
الدّنيا))(607)؛
بادى سخت و غرّان در روزهايى شوم بر سرشان (قوم عاد) فرستاديم تا در
دنيا عذاب خوارى را به آنها بچشانيم .
-
((انّآ
اءرسلنا عليهم ريحا صرصرا فى يوم نحس مّستمرّ * تنزع النّاس كاءنّهم
اءعجاز نخل مّنقعر))(608)؛
بر آنها (قوم عاد) در روزى شوم و طولانى بادى سخت فرستاديم كه مردمان
را از زمين همانند ريشه هاى از جاى كنده نخل برمى كند.
-
((و
فى عاد اذ اءرسلنا عليهم الرّيح العقيم ))(609)؛
(و عبرتى است ) در قوم عاد آن گاه كه باد عقيم را (كه در آن هيچ خير و
بركتى نيست ) بر آنها فرستاديم .
ز) باد و شناخت حالات و
روان شناسى مردم
((هو
الّذى يسيّركم فى البرّ و البحر حتّى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم
بريح طيّبة و فرحوا بها جآءتها ريح عاصف ... دعوا اللّه مخلصين ...
فلمّآ اءنجهم اذا هم يبغون فى الاءرض ...))(610)؛
اوست كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد تا آن گاه كه در كشتى هستند
و باد موافق به حركتشان مى آورد شادمانند چون طوفان فرارسد و موج از هر
سو بر آنان ريزد... خدا را از روى اخلاص بخوانند... چون خدا آنها را
برهاند مى بينى كه در زمين سركشى كنند... .
ح ) باد و ضرب المثل
-
((مّثل
الّذين كفروا بربّهم اءعملهم كرماد اشتدّت به الرّيح فى يوم عاصف ...))(611)؛
مثل اعمال كسانى كه به خدا كافر شدند چون خاكسترى است كه در روزى
طوفانى بادى سخت بر آن بوزد... .
در مورد اين مثل در بخش سوم شماره 11 سخن گفتيم .
ط) سوگند به بادها
((و
الذّريت ذروا))(612)؛
سوگند به بادهايى كه خاك مى پراكنند.
از حضرت اميرمؤ منان على عليه السّلام سؤ ال شد مقصود از ذاريات چيست ؟
فرمود: ذاريات همان باد است .
(613)
فصل دوم : ابرها
الف ) ابرهاى باران زا
-
((هو
الّذى يريكم البرق خوفا و طمعا و ينشى السّحاب الثّقال
))(614)؛
او كسى است كه آذرخش را بيم انگيز و اميدآفرين بر شما جلوه گر مى سازد
و ابرهاى گرانبار را پديدمى آورد.
-
((و
اءنزلنا من المعصرت مآء ثجّاجا))(615)؛
از ابرهاى متراكم آبى فراوان فرودآورديم .
-
((ءاءنتم
اءنزلتموه من المزن اءم نحن المنزلون ))(616)؛
(آيا آبى را كه مى نوشيد ديده ايد) آيا شما آن را از (دل ) ابر
فروآورده ايد يا ما فروآورنده ايم ؟
((مزن
)) همان ابرهاى
روشن يا ابرهاى باران زا
(617)
و معصرات نيز ابرهاى باران زاست .
(618)
آلوسى مى نويسد:
مراد از
((مزن
)) ابر است
و گفته شده مزن ابر سفيد است كه آب باران آن گواراتر است .
(619)
((مُعصِرات
)) از نظر
ساختارى اسم فاعل است و نشان مى دهد كه ابرها خود فشارنده خويش اند و
با فعل و انفعلاتى خاص كه در درون ابرها پديد مى آيد حال تقطير و عصاره
گيرى اتفاق مى افتد و در واقع ابرها خود، عصاره
خود را به شكل باران فرومى بارند.
(620)
امّا حديث على بن ابراهيم را كه نقل مى كند
((خداوند
فرشته اى از باد را مى فرستد تا ابرها را بفشارد پس باران از آن نازل
شود
))(621)
بايد بر فشارهاى درونى و فعل و انفعالات داخلى ابرها تفسير كنيم ،
وگرنه بايد از ابرها به عنوان
((مُعصِرات
)) با ساختار اسم مفعولى ياد مى شد.
ب ) بيرون آمدن باران از
لا به لاى ابرهاى متراكم
((اءلم
تر اءنّ اللّه يزجى سحابا ثمّ يؤ لّف بينه ثمّ يجعله ركاما فترى الودق
يخرج من خلله ))(622)؛
آيا نديده اى كه خدا تكه هاى ابر را به نرمى مى راند و سپس آنها را به
هم پيوند مى دهد و ابرى عظيم و متراكم پديدمى آورد؟ آن گاه مى بينى كه
از لا به لايش باران بيرون مى جهد.
اين آيه كريمه با مسلّميات دانش امروزى كاملا تطبيق دارد و به راستى
تاءمل بيشترى را مى طلبد.
ج ) تشبيه ابر به كوه
((اءلم
تر اءنّ اللّه يزجى سحابا... و ينزّل من السّمآء من جبال فيها من
برد...))(623)؛
آيا ندانسته اى كه خدا تكه هاى ابر را به نرمى مى راند... و از ابرهاى
كوهوار آسمان تگرگ پديد كند و به هر كس بخواهد زيان رساند و از هر كه
خواهد بازش دارد... .
يكى از تشبيهات زيباى قرآن تشبيه ابرها به كوه هاست . طبرسى مى نويسد:
احتمال دارد مراد اين باشد كه تگرگ ها در ابر جمع شوند تا به شكل كوه
درآيند و آن گاه نازل شوند.
(624)
بيضاوى نيز مى نويسد:
ابرها در عظمت يا جامد بودن همانند كوه ها هستند.
(625)