1.
اثبات خالق و صانع متعال
بى شك يكى از اهداف قرآن راهنمايى بشر به خداوند متعال و توجه
دادن او به پروردگار بزرگ عالم هستى است . قرآن براى اين كه خدا را به
انسان نشان دهد و عقربه دل او را در جهت خدانگاه دارد، به چگونگى
آفرينش موجودات و انواع آفريده ها پرداخته و سترگىِ حكمت هايى را كه
خدا در آفرينش به كار برده است به او يادآور شده تا انگيزه اى باشد
براى شكرگزارى و حق شناسى . و نيز اين هدف منظور بوده كه انسان با نگرش
به عالم از آن جهت كه آفريده خداوند است و در چنبره تدبير او قرار
دارد، معرفت فطرى و شناخت حضورى خود را شكوفا سازد و نيروى بيشترى
بخشد.
ولى بحث اين است كه آيا در قرآن كريم براى اثبات وجود خدا (صانع )
استدلال شده است يا خير؟برخى از مفسّران بر اين عقيده اند كه آيات
فراوانى از قرآن مِن جمله بسيارى از آياتى كه به پديده هاى طبيعى
پرداخته ، ناظر به اثبات وجود خداوند است و از اين رو كوشيده اند مفاد
آن آيات را به صورت برهان هايى درآورند كه بازگشت اكثر آنها به
((برهان نظم ) است . فخررازى از اين دسته
مفسّران مى باشد كه مسئله ((اثبات صانع
)) را هدف بسيارى از آيات مشتمل بر آيات تكوينى
مى داند. ولى برخى ديگر از مفسّران معتقدند كه قرآن كريم اصل وجود
خداوند را بى نياز از استدلال دانسته و در صدد اثبات او برنيامده است و
تنها براى اثبات توحيد و يگانگى خداوند و نفى هرگونه شريك براى او به
استدلال پرداخته است .
به نظر مى رسد استدلال دسته اوّل - كه بسيارى از آيات را برهان بر
اثبات خالق دانسته اند - مخدوش است ؛ چرا كه با دقت نظر و بررسىِ عميق
تر آن آيات به روشنى دانسته مى شود كه هدف آيات ياد شده
((اثبات صانع )) نيست و آنها بيشتر در
صدد نفى شريك و اثبات توحيد با تبيين ديگر معارف و اهداف قرآنى اند.
ولى نظر دسته دوم مفسّران نيز پذيرفتنى نيست ؛ زيرا ممكن است قرآن كريم
مستقيما در صدد اثبات وجود خدا برنيامده باشد يا وجود او را قريب به
بديهى و بى نيازى از استدلال مى دانسته و يا با منكران فراوانى مواجه
نبوده است تا مسئله اثبات صانع را مطرح كند، ولى به هر حال مى توان از
بيانات قرآنى استدلال هايى براى اين مطلب به دست آورد و حتى بعيد نيست
خود قرآن نيز به طور غيرمستقيم به اين استدلال ها توجه داشته باشد.
مثلا منافاتى ندارد كه آيه اى مستقيما در صدد اثبات يگانگى خدا باشد،
ولى به طور غيرمستقيم اصل وجود خدا را هم ثابت كند، يا آيه اى در مقام
احتجاج با مشركان يا منكران نبوت پيامبر اسلام باشد ولى ضمنا مطلبى را
بيان كند كه مثبت وجود خدا باشد. براى نمونه آيه 35 از سوره طور را در
نظر مى گيريم .
اين آيه در مقام احتجاج با كفارى است كه از ايمان به پيغمبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم سرباز مى زدند.
در اين آيه دو سؤ ال به صورت استفهام انكارى مطرح شده است :
((اءم
خلقوا من غير شى ء اءم هم الخلقون ))(325)؛
آيا آنان بدون خالق پديدار شده اند يا آنان خود خالق خويش هستند؟
بى گمان اين آيه به صراحت در مقام اثبات وجود خدا نيست ولى ضمنا مى
توان برهانى براى اين مطلب از آن استنباط كرد، به اين صورت كه مقصود از
((شى ء)) در آيه شريفه يا
مادّه قلبى است (كه در اين فرض معناى آيه چنين مى شود: آيا ايشان
بدون ماده قبلى آفريده شده اند يا خود خالق خويش اند؟) يا منظور از شى
ء هدف و غايت است (يعنى آيا ايشان بى هدف آفريده شده اند يا خود خالق
خويش اند؟) و يا مقصود از شى ء آفريننده است . فرض اول و دوم با ذيل
آيه سازگار نيست ؛ به اين معنا كه سؤ ال اول آيه با سؤ ال دوم هماهنگ
نيست . همسنگ سؤ ال دوّم - كه آيا ايشان خود آفريننده خويش اند - اين
سؤ ال است كه آيا ايشان بدون آفريننده آفريده شده اند؟
بر اين اساس چنين استدلال مى شود: انسان يا بايد بدون آفريننده و خودبه
خود به وجود آمده يا بايد خود آفريننده خويش باشد و يا بايد آفريننده
ديگرى داشته باشد و از آن جا كه بطلان احتمال اول و دوم روشن است و هيچ
عاقلى نمى تواند آن را بپذيرد، ناچار احتمال سوم صحيح است و آن اين كه
((آفريننده )) دارد.
نكته ظريف در آيه اين است كه به جاى گفتن ((اءليس
لهم خالق اءم هم الخالقون ))، فرموده :
((اءم
خلقوا من غير شى ء اءم هم الخلقون ))
شايد نكته آن اين باشد كه روى مخلوق بودن ايشان تكيه شود (خلقوا) تا
بطلان هر دو احتمال روشن تر گردد.(326)
بنابراين مى توان از قرآن اشارات ضمنى به مسئله اثبات صانع را نيز
دريافت كرد يا دست كم از مطالب قرآنى مقدماتى براى استدلال به وجود
خالق به دست آورد. از آيات قرآن كه با تكيه بر طرح مسائل طبيعى به
مسئله اثبات صانع اشاره رفته است مى توان از آيات ذيل نام برد:
- ((انّ
فى السّموت و الاءرض لاءيت لّلمؤ منين * و فى خلقكم و ما يبثّ من دآبّة
ءايت لّقوم يوقنون ))(327)؛
بدون شك در آسمان ها و زمين نشانه هاى فراوانى است براى مؤ منان و هم
چنين در آفرينش شما و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته نشانه
هايى است براى جمعيتى كه اهل يقين اند.
علامه طباطبائى مى نويسد:
نشانه هر چيز، علامت آن است كه بر آن دلالت و به آن اشاره مى كند و
معناى آيه اين است كه در وجود آسمان ها و زمين جهاتى وجود دارد كه
دلالت مى كند خداوند متعال خالق آنهاست ؛ زيرا آسمان ها و زمين ذاتا
نيازمند صانعى هستند كه آنها را به وجود آورد... و نيز در وجود انسان
ها و همه جنبندگان از اين جهت كه مخلوق اند نشانه هايى (بر اين مطلب )
وجود دارد.(328)
زمخشرى نيز مى نويسد:
اگر كسى با ديده انصاف و نيز صحيح به آسمان ها و زمين بنگرد مى داند كه
اينها همه آفريده هستند و نياز به صانع و خالق دارند؛ پس به وجود
خداوند اقرار خواهند كرد.(329)
طبرسى مى نويسد:
در آسمان ها و زمين و در آفرينش بديع شما و جانوران نشانه هايى است كه
بر وجود صانع مدبّر دلالت دارد.(330)
فخررازى نيز مى نويسد:
در ذات آسمان ها و زمين احوالى وجود دارد كه بر وجود خداوند دلالت مى
كند، همانند حجم و كيفيت و حركات آنها و نيز خورشيد و ماه و ستارگان و
كوه ها و درياها همگى نشانه اند.
وى سپس به ذكر شش وجه مى پردازد كه از اين آيه در مى آيد و بر وجود
خداوند دلالت مى كند، از جمله اين كه زمين و آسمان جسم اند و از حوادث
خالى نيستند و هر چيزى كه از عروض حوادث خالى نباشد حادث است و هر
حادثى نياز به محدث دارد يا اين كه حركت هر فلكى مختص به جهت معينى است
و نيز حركت هر فلكى از جهت سرعت يكسان نيست و از آن جا هر فلك نسبت به
جهتى كه حركت دارد و نيز به سرعتى كه سير مى كند نسبت امكان را داراست
- يعنى ممكن بود كه به جهت ديگرى و با سرعت ديگرى سير كند - پس در
تعيين اين جهت خاص و آن سرعت ويژه نياز به فاعلى مختار است كه از بين
جهات مختلف ، جهت موجود و از بين سرعت ها سرعت خاصى را به هر فلكى
بخشيده ، وگرنه تعيين جهت و سرعت خاصّ ترجيح بلامرجح است .(331)
سبزوارى نيز مى نويسد:
آيات آسمانى همان سيارات و ستارگان هستند. آيات زمينى كوه ها و درختان
و حيوانات و درياها و نهرها و چشمه ها و گياهان و مراتع كه هر يك نشانه
اى هستند بر صانع مقتدر حكيم .(332)
- ((و
فى الاءرض ءايت لّلموقنين ))(333)؛
و در زمين نشانه هايى است براى آنان كه اهل يقين اند.
احمد مصطفى مراغى مى نويسد:
يعنى بر زمين دلايلى بر وجود خالق متعال و قدرت عظيم او موجود است و هر
كس در صنوف نباتات و حيوانات و كوه ها و دشت ها و درياها و دره ها
بينديشد آن را مشاهده مى كند.(334)
زمخشرى نيز مى نويسد:
در زمين نشانه هايى وجود دارد كه بر وجود صانع و نيز بر قدرت و حكمت و
تدبير او؛ دلالت مى كند چرا كه زمين را گسترانيده و در آن راه ها قرار
داده است و قطعه هايى از زمين هاى سخت و نرم آفريده و انواع درختان با
ميوه هاى مختلف كه در رنگ و طعم و رائحه متفاوت اند قرار داده و همگى
اين نعمت ها با نياز ساكنان زمين سازگار است و نيز معادن و چشمه ها و
حيوانات مختلف همگى دلايلى هستند براى كسانى كه به دنبال برهان اند و
راه اعتدال مى پيمايند.(335)
- ((و
هو الّذى اءنزل من السّمآء مآء... انظروا الى ثمره اذآ اءثمر))(336)؛
او همان كسى است كه از آسمان آبى فروفرستاد... به طرز رسيدن ميوه آن
چون ثمر دهد بنگريد... .
طبرسى مى نويسد:
به رسيدن ميوه ها به ديده عبرت بنگريد و آن را از ابتدا تا انتها
ملاحظه كنيد كه چگونه طعم و رنگ و بوى و حجم آن از حالتى به حالت ديگر
انتقال مى يابد تا از آن بر وجود صانع مدبر پى ببريد.(337)
آلوسى نيز در ذيل همين آيه مى نويسد:
اگر به ديده عبرت نگريسته شود، آيات فراوان يا نشانه هاى سترگى بر وجود
قادر حكيم و نيز وحدت او نمايان مى شود.(338)
اسماعيل حقى نيز مى نويسد:
در اين آيه نشانه هاى بزرگى بر وجود قادر حكيم و وحدت او يافت مى شود.(339)
فخررازى مى نويسد:
ميوه ها از اول ايجاد تا به آخر بر حالت ثابت قرار ندارند و از حالى به
حال ديگرى منتقل مى شوند؛ مثلا رنگ سبز آنها به سياهى يا به سرخى تبديل
مى شود و طعم آنها از ترشى به شيرينى مبدل مى گردد. اين تحوّلات نياز
به سبب دارند و سبب نمى تواند تاءثير طبيعت يا فصل هاى سال يا ستارگان
باشند؛ زيرا نسبت اين حالات به اين اجسام مساوى است ، پس ناچار بايد
مستند به خداوند قادرى باشد كه (وجود دارد و) تدبيركننده اين عالم است
.(340)
2. اثبات توحيد و ربوبيت
مطلقه خداوند بر همه هستى
به هنگام نزول قرآن شرك عالم را فراگرفته بود و دشمنان اسلام در
عين پذيرش خلقت آسمان ها و زمين توسط خداوند متعال ، ربوبيت اللّه بر
تمام هستى را منكر بودند. اگر از آنان پرسيده مى شد خالق آسمان ها و
زمين كيست ، بى درنگ مى گفتند اللّه ، ولى در عين حال براى او در پرستش
شريك قائل مى شدند و تدبير عالم را به دست موجودات ديگرى مى دانستند.(341)
قرآن بيشتر از همه به اين مسئله توجه نشان داده و از راه هاى مختلف
كوشيده است بشر را به پرستش خداوند يكتا سوق دهد و بند خرافات را از وى
بگسلد. بسيارى از آيات تكوينى در قرآن چنين هدفى را پى مى گيرد. نمونه
را بنگريد:
- ((ءآللّه
خير اءمّا يشركون * اءمّن خلق السّموت و الاءرض و اءنزل لكم مّن
السّمآء مآء فاءنبتنا به حدآئق ذات بهجة ...))(342)؛
آيا خدا بهتر است يا آنچه با او شريك مى گردانند؟ (آيا آنچه شريك مى
پندارند بهتر است ) يا آن كس كه آسمان ها و زمين را خلق كرد و براى شما
آبى از آسمان فرودآورد، پس به وسيله آن باغ هاى بهجت انگيز رويانديم
... .
- ((اءمّن
جعل الاءرض قرارا و جعل خللهآ اءنهرا و جعل لها روسى و جعل بين البحرين
حاجزا اءءله مّع اللّه بل اءكثرهم لايعلمون ))(343)؛
(آيا شريكانى كه مى پندارند بهتر است ) يا آن كس كه زمين را قرارگاهى
ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن كوه ها را (مانند لنگر) قرار
داد و ميان دو دريا برزخى گذاشت آيا معبودى با خدا هست ؟ (نه ) بلكه
بيشترشان نمى دانند.
- ((اءمّن
يهديكم فى ظلمت البرّ و البحر و من يرسل الرّيح بشر ابين يدى رحمته
اءءله مّع اللّه تعلى اللّه عمّا يشركون ))(344)؛
يا آن كس كه شما را در تاريكى هاى خشكى و دريا راه مى نمايد و آن كس كه
بادها را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مى فرستد؟ آيا معبودى با خدا هست ؟
خدا برتر است از آنچه (با او) شريك مى گردانند.
در آيات مذكور توحيد خالق متعال و توحيد در ربوبيت (توحيد تدبيركننده
اين جهان ) پايه اى براى توحيد معبود شمرده شده است ؛ يعنى اين آيات پس
اين كه خلقت عناصر مختلفى را به خداوند نسبت مى دهد و بيان مى كند كه
تدبيركننده همه آن عناصر (پس از خلقت ) نيز كسى جز او نيست نتيجه مى
گيرد كه پس تنها بايد به پرستش ذات او پرداخته شود و نبايد معبودى غير
او مطرح باشد.
در اين آيات نخست به خلقت آسمان ها و زمين و نزول باران و بركات ناشى
از آن پرداخته و بيان مى شود كه مبداء اين همه زيبايى در عالم حيات كسى
جز خداوند نيست و باغ هاى زيبا و سرورانگيز آفريده اوست .
سپس به موهبت آرامش و ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداخته -
كه در عين حركت سريع به دور خود و به دور خورشيد و حركت در منظومه شمسى
آنچنان يكنواخت و آرام است كه ساكنانش به هيچ وجه آن را احساس نمى كنند
- و نيز به نعمت وجود كوه ها در زمين اشاره كرده كه همچون زرهى قشر
زمين را از لرزش نگاه مى دارد و آن گاه به حجاب و حايل طبيعى اشاره
كرده كه ميان آب شيرين و آب شور اقيانوس ها وجود دارد و نيز با اشاره
به جارى شدن نهرها در روى زمين كه سرچشمه طراوت و خرّمى و مزارع آبادند
مى فرمايد: آيا اين نظام دقيق و مستحكم مى تواند مولود تصادف كور و كر
و مبدئى فاقد عقل و حكمت باشد؟! حتى بت پرستان نيز چنين ادعايى نكرده
اند و نمى كنند.
سپس به نعمت هدايت بشر در تاريكى ها به مدد ستارگان اشاره كرده و از
موهبت فرستادن بادهاى باران زا خبر داده است كه رطوبت هوا و ابرها را
از صفحه اقيانوس ها برداشته ، به نقاط خشك و تشنه مى برند و از قدوم
باران خبر مى دهند. آيا با اين همه باز براى او شريكى وجود دارد و مى
توان معبودى غير او را اتخاذ كرد؟!
- ((انّ
فى خلق السّموت و الاءرض و اختلف الّيل و النّهار و الفلك الّتى تجرى
فى البحر بما ينفع النّاس و مآ اءنزل اللّه من السّمآء من مّآء فاءحيا
به الاءرض بعد موتها و بثّ فيها من كلّ دآبّة و تصريف الرّيح و السّحاب
المسخّر بين السّمآء و الاءرض لاءيت لّقوم يعقلون
))(345)؛
در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز و كشتى هايى كه در دريا
به سود مردم در حركت اند و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن
زمين را پس از مرگ زنده نموده است و انواع جنبندگان را در آن گسترده و
نيز در تغيير مسير بادها و ابرهايى كه در ميان زمين و آسمان معلق اند
نشانه هايى است براى مردمى كه بينديشند.
در اين آيه شريفه خداوند متعال چند مورد از جلوه هاى ذات پاك او در
پهنه هستى را بيان و به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى اشاره كرده كه
هر يك نشانه اى از آن مبداء متعال است ، بديهى است هر جا نظم و انسجام
وجود داشته باشد، دليل بر وجود علم و دانش است و همه جا هماهنگى ، دليل
بر وحدت و يگانگى است .
آفرينش آسمان پرشكوه و اين همه كرات عالم بالا و ميليون ها ستاره
درخشان با نظام دقيق و عجيب خود و نيز آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات
و زندگى كه در لباس صدها هزار نوع گياه و حيوان جلوه گر شده است ، همه
و همه آينه هاى درخشانِ علم و يكتايىِ ذات پاك خداونداند.
و نيز آمد و شد شب و روز و آمد و رفت روشنايى و تاريكى با نظم خاص و به
صورت تدريجى كه به كمك آن ، فصول چهارگانه به وجود مى آيد و موجودات
زنده مراحل تكامل خود را مى پيمايند، نشانه ديگرى از خداوند است كه اگر
تغيير و تدريجى نبود بساط حيات از روى كره زمين برچيده مى شد.
هم چنين حركت كشتى هاى بزرگ و كوچك در صحنه اقيانوس ها به كمك بادها و
خاصيت طبيعى چوب يا فشار مخصوصى كه از ناحيه آب به اجسام وارد مى شود و
آنها را بر سطح آب شناور مى سازد، نعمت و موهبتى ديگر و نشانه اى براى
اوست .
و نيز نزول باران و ريزش آب با نظام خاصى از آسمان كه زندگى و حيات را
به زمين ارزانى مى دارد و آن همه موجودات كه از اين مايع بى جان جان مى
گيرند، همه پيام آور قدرت و عظمت اوست .
هم چنين حركت دادن و وزش منظم بادها كه سهم مهمى در گردافشانى گياهان
دارند و با جا به جا ساختن هواى آلوده به تصفيه آن مى پردازند نشانه
ديگرى از اوست .
ابرهاى متراكمى كه در بالاى سر ما در گردش اند و با وزن سنگين خود بر
خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان معلّق نگاه داشته اند نيز نشانه
اى از عظمت اويند.
قرآن پس از يادآورى اين جلوه هاى بديع و نشانه هاى آشكار مى فرمايد:
((و
من النّاس من يتّخذ من دون اللّه اءندادا يحبّونهم كحبّ اللّه ...))(346)؛
برخى از مردم معبودهايى غير از خداوند براى خود برمى گزينند و آنها را
همچون خدا دوست مى دارند... .
3. نشان دادن عظمت ، قدرت
، حكمت ، علم و رحمت الهى
نظام متقن و پيچيده طبيعت شاهد صادقى است بر عظمت خالق متعال و
علم بى پايان و قدرت سترگ او. قوانين دقيق حاكم بر هستى و سازگارى آنها
با زندگى بشر گوياى حكمت و رحمت الهى است . ولى انس بشر با طبيعت و
تكرارى و روزمرّه بودن حوادث طبيعى همانند طلوع و غروب خورشيد و آمد و
شد شب و روز و به بارنشستن درختان باعث فراموشى و غفلت انسان مى شود.
يكى از اهداف قرآن بيدار ساختن انسان از خواب غفلت است . قرآن هميشه
حوادث روزمرّه را طرح مى كند و انسان را به تاءمل در آنها وامى دارد و
همه اين پديده ها را آيات و نشانه ها معرفى مى شمرد. قرآن براى نشان
دادن عظمت خالق متعال مى فرمايد:
((تبارك
الّذى جعل فى السّمآء بروجا و جعل فيها سرجا و قمرا مّنيرا * و هو
الّذى جعل الّيل و النّهار خلفة لمن اءراد اءن يذّكّر اءو اءراد شكورا))(347)؛
(فرخنده و) بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برج هايى نهاد و در آن چراغ
قرار داد و ماه نوربخش را و اوست كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا
بخواهد سپاسگزارى نمايد شب و روز را جانشين يك ديگر گردانيد.
خداوند در اين آيه پاسخ مشركان را مى دهد كه مى گفتند
((رحمان چيست )) و آن را از روى تمسخر
ادا مى كردند. قرآن مى فرمايد: با عظمت و پُربركت است كسى كه در آسمان
ها منزلگاه ها و برج ها قرار داده است . برج در اصل به معنى ظهور است و
برج شهر را از آن رو برج مى نامند كه بلندتر و آشكارتر است . برج بر
قصرهاى بلند نيز به همين دليل اطلاق مى شود. مقصود از برج هاى آسمانى
صورت هاى مخصوص فلكى است كه خورشيد و ماه در هر فصل و هر موقع از سال
در برابر آن قرار مى گيرند. مثلا مى گويند خورشيد در برج حمل قرار
گرفته يعنى محاذى صورت فلكى حمل مى باشد، يا قمر در عقرب است يعنى كره
ماه برابر صورت فلكى عقرب قرار دارد.(348)
به اين ترتيب اين آيه به منزلگاه هاى آسمانىِ خورشيد و ماه اشاره و از
خورشيد به عنوان چراغ ياد مى كند؛ زيرا نور آن از درون خودش سرچشمه مى
گيرد، ولى ماه را ((نوردهنده ))
معرفى مى كند؛ يعنى روشنايى بخشى آن از ديگرى گرفته شده است . از اين
آيه نظم دقيق سير خورشيد و ماه در آسمان دانسته مى شود.
به راستى نظام سير دقيق ماه و خورشيد در طول ساليان نشانى از عظمت
والاى پروردگار بزرگ هستى است و هم چنين نظام بديع حاكم بر شب و روز كه
متناوبا جانشين يك ديگر مى شوند - و اگر اين نظام شگفتى نمى بود زندگى
انسان بر اثر شدت نور و حرارت يا تاريكى و ظلمت به تباهى كشيده مى شد -
دليل محكمى بر عظمت خالق و عنايت او به انسان است . حقيقتا گردش وضعى و
انتقال كره عظيم زمين با اين وزن سنگين و با نظمى دقيق حكايتگر بزرگى و
عظمت خداوند متعال است . قرآن براى نشان دادن رحمت خداوند و قدرت او مى
فرمايد:
((هو
الّذى يسيّركم فى البرّ و البحر حتّى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم
بريح طيّبة و فرحوا بها جآءتها ريح عاصف و جآءهم الموج من كلّ مكان و
ظنّوا اءنّهم اءحيط بهم دعوا اللّه مخلصين له الدّين لئن اءنجيتنا من
هذه لنكوننّ من الشّكرين ...))(349)؛
او كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد تا وقتى كه در كشتى ها
باشيد و آنها با بادى خوش (باد موافق ) پيش روند، ايشان شاد شوند
(ولى اگر) بادى سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف برايشان تازد و يقين
كنند كه در محاصره افتاده اند، در آن حال خدا را پاكدلانه مى خوانند...
پس چون آنان را رهانيد، ناگهان در زمين سركشى مى كنند. اى مردم سركشى
شما فقط به زيان خود شماست ... .
قسمت نخستين آيه نشانه قدرت خداوند در فراهم آوردن زمينه هاى مسافرت در
خشكى و درياست و در عين حال نشان رحمت و عنايت او كه در مواقع سختى به
فرياد انسان مى رسد، امّا افسوس كه انسان فراموشكار و ستمگر است .
اين آيه مخصوص بت پرستان نيست ، بلكه يك اصل كلى درباره همه افراد
دنياپرست و كم ظرفيت و فراموشكار است كه به هنگام قرار گرفتن در ميان
امواج بلاها كه دستشان از همه جا كوتاه است دست به درگاه خداوند برمى
دارند و هزار پيمان مى بندند و هزار نذر مى كنند كه در صورت رهايى ،
چنين و چنان خواهند كرد، امّا اين بيدارى و آگاهى كه انعكاسى از توحيد
فطرى است ، چندان به طول نمى انجامد و همين كه طوفان بلا فرونشست و
مشكلات حل شد، پرده هاى غفلت بر قلب آنها فرومى افتد؛ پرده هايى سنگين
كه جز طوفان بلاى مجدّد نمى تواند آنها را جا به جا كند. اين بيدارى
موقت گرچه اثر تربيتى براى اين قبيل افراد ندارد ولى حجت الهى را بر
آنها تمام مى كند و دليلى خواهد بود بر محكوميت آنان .
قرآن براى نشان دادن قدرت الهى مى فرمايد:
((و
اللّه خلق كلّ دآبّة مّن مّآء فمنهم مّن يمشى على بطنه و منهم مّن يمشى
على رجلين و منهم مّن يمشى على اءربع يخلق اللّه ما يشآء انّ اللّه على
كلّ شى ء قدير))(350)؛
خداست كه هر جنبنده اى را از آبى آفريد، پس برخى از آنها بر روى شكم
راه مى روند و پاره اى از آنها بر روى دو پا و بعضى از آنها بر روى
چهار (پا) راه مى روند. خدا هر چه بخواهد مى آفريند و خدا بر هر چيزى
تواناست .
در اين آيه خداوند مى فرمايد: با اين كه اصل همه حيوانات به آب باز مى
گردد آنها خلقت هاى بسيار متفاوت و شگفت انگيز دارند. برخى بر شكم راه
مى روند (خزندگان ) و برخى بر دو پا (انسان و پرندگان ) و گروهى بر روى
چهار پا (چهارپايان ).
و نيز چهره هاى ديگر حيات كه در دريا وجود دارند يا حشرات كه هزاران
نوع اند و اين همه از قدرت لايزال او و نيز توانايى سترگ او بر آفرينش
موجودات خبر مى دهند.
زمخشرى مى نويسد:
خداوند اول از خزندگان نام برد؛ زيرا نشان دهنده قدرت بيشترى از ناحيه
خالق هستند، چرا كه بدون ابزار راه رفتن ، راه مى روند و سپس راه رفتن
بر روى دو پا سخت تر است از چهار پا؛ بر اين اساس چهارپايان در آخر ذكر
شدند.(351)
و نيز قرآن براى نشان دادن حكمت الهى مى فرمايد:
((و
ما خلقنا السّمآء و الاءرض و ما بينهما لعبين ))(352)،
و آسمان و زمين و آنچه را ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم .
در اين آيه خداوند آفرينش آسمان و زمين و همه مخلوقات همانند حيوانات ،
گياهان ، انسان ها، كوه ها، درياها و... را به خود نسبت داده و مى
فرمايد: در خلقت و آفرينش اين همه اهدافى والا در نظر گرفته شده و حكمت
عظيمى در پس اين همه وجود دارد، مقصود از آفرينش اين مخلوقات نه بازيچه
بوده و نه بيهوده آفريده شده اند.
زمخشرى مى نويسد:
يعنى ما اين سقف برافراشته (آسمان ) و اين گهواره گسترده (زمين ) و
اصناف و انواع موجودات كه غرق در شگفتى هستند بيهوده نيافريديم يا چون
سلاطين جابر نيستيم كه قصرها مى سازند و فرش ها مى گسترانند و به
لهولعب مى گذرانند. اين همه را براى سودمندى هاى فراوان آن انجام داديم
و حكمت هايى در آفرينش آنها قرار داديم تا انسان ها درباره آنها
بينديشند و به آنها به ديده عبرت بنگرند؛ افزون بر منافع فراوانى كه در
آفرينش آنها قرار داديم كه شمارپذير نيست و سبب ترك لهو و لعب در ما جز
حكمت نيست .(353)
قرآن درباره گستردگىِ دانش خداوند مى فرمايد:
((و
يعلم ما فى البرّ و البحر و ما تسقط من ورقة الّا يعلمها...))(354)؛
آنچه را در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى (از درخت ) نمى افتد مگر
اين كه آن را مى داند.
قرآن كريم براى بيان دانش گسترده خداوند، از محسوسات كمك مى گيرد و
براى نشان دادن علم بى منتهاى او به همه معلومات هستى ، برگ هاى درختان
و آنچه را در دريا و خشكى است نام مى برد.
آگاهى خدا از آنچه در خشكى و درياست به معناى احاطه علم او بر همه چيز
است ؛ يعنى او از جنبش ميلياردها موجود زنده در اعماق درياها و لرزش
برگ هاى درختان در تمام جنگل ها و كوه ها و جريان امواج نسيم در بيابان
ها و خميدگى دره ها و از شماره واقعى سلول هاى بدن هر انسان و گلبول
هاى خون ها و تاريخچه قطعى شكفته شدن هر غنچه و باز شدن گلبرگ ها و
حركات مرموز تمام الكترون ها در دل اتم ها و سرانجام از همه انديشه
هايى كه از لا به لاى پرده هاى مغز ما مى گذرد باخبر است و اينها همه
گوشه هايى از علم بى منتهاى اوست .
4. ردّ اتهام فرزند داشتن
خداوند
انتساب فرزند به خداوند، از نقطه هاى اوج ظلم بشرى به ساحت
خداوندى است .
يهوديان عزير را پسر خدا مى خواندند و گاه آن را به فرزند معنوى نه
حقيقى توجيه مى كردند.
مسيحيان به فرزند بودن حقيقى عيسى مسيح معتقد شدند و آن پيامبر بزرگ
الهى را ناخواسته و بدون رضايت خود او فرزند خدا دانسته ، به الوهيت او
سر سپردند.
عرب هاى جاهلى نيز فرزندان بسيارى براى خداوند قائل بودند. آنان ملائكه
را دختران خدا فرض مى كردند. قرآن مى فرمايد:
((و
قالت اليهود عزير ابن اللّه وقالت النّصرى المسيح ابن اللّه ذلك قولهم
باءفوههم يضهون قول الّذين كفروا من قبل قتلهم اللّه اءنّى يؤ فكون
))(355)؛
يهود گفتند عزير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست . اين سخنى
(باطل ) است كه به زبان مى آورند و به گفتار كافران پيشين شباهت دارد.
خدا آنان را بكشد! چگونه (از حق ) بازگردانده مى شوند؟
سخن مسيحيان در مورد عيسى بر خلاف اعتقاد خود عيسى است . قرآن مى
فرمايد:
((و
اذ قال اللّه يعيسى ابن مريم ءاءنت قلت للنّاس اتّخذونى و اءمّى الهين
من دون اللّه قال سبحنك ما يكون لى اءن اءقول ما ليس لى بحقّ...* ما
قلت لهم الّا مآ اءمرتنى به اءن اعبدوا اللّه ربّى وربّكم ...))(356)؛
(يادكن ) هنگامى را كه خدا فرمود: ((اى عيسى پسر
مريم ، آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند
بپرستيد؟!))
گفت : ((منزّهى تو، مرا نشايد كه چيزى را بگويم
كه حق من نيست . اگر آن را مى گفتم قطعا آن را مى دانستى ... من جز
آنچه بدان فرمان دادى نگفتم . گفته ام كه خدا پروردگار من و پروردگار
خود را عبادت كنيد.))
اعراب جاهلى نيز از سرِ جهل براى خداوند دخترانى فرض مى كردند. قرآن مى
فرمايد:
((و
يجعلون للّه البنت سبحنه ))(357)؛
و براى خدا دخترانى مى پندارند. منزّه است او (از داشتن فرزند).
يا:
((و
خرقوا له بنين و بنت ...))(358)؛
و براى خداوند بى هيچ دانشى پسران و دختران تراشيدند. او منزه (پاك و
برتر) است از آنچه وصف مى كنند.
خداوند براى ردّاين اتهام (داشتن فرزند اعم از دختر يا پسر) از جمله به
پديده هاى طبيعى استدلال مى فرمايد:
((بديع
السّموت و الاءرض اءنّى يكون له ولد ولم تكن لّه و صحبة و خلق كلّ شى
ء...))(359)؛
(خداوند) پديدآورنده آسمان ها و زمين است . چگونه او را فرزندى باشد در
صورتى كه همسرى نداشته و هر چيزى را آفريده ... .
در اين آيه خداوند از آفرينش آسمان و زمين و اين كه ايجادكننده اين
مخلوقات عظيم الجثه نياز به فرزند نخواهند داشت ، سخن به ميان آورده
است . در آيه ديگرى مى فرمايد:
((و
قالوا اتّخذ اللّه ولدا سبحنه بل لّه ما فى السّموت و الاءرض
))(360)؛
گفتند خدا فرزند برگزيده است . او منزّه و برتر است (كه فرزند انتخاب
كند) بلكه هر چه در آسمان ها و زمين است از آنِ اوست .
در اين آيه خداوند مى فرمايد همه مخلوقات در ملكيت خدا قرار دارد و
تدبيركننده همه موجودات اوست و ديگر چه نيازى به داشتن فرزند است و
اساسا كدامين موجود مى تواند هم جنس خداوند باشد، چرا كه فرزند بايد
مجانس با پدر باشد.(361)
زمخشرى مى نويسد:
در آيه ((بديع
السّموت ...)) ابطال فرزند داشتن خداوند
از سه راه اثبات مى شود:
1. آفريننده آسمان ها و زمين كه اجسام بزرگى هستند با توصيف به فرزند
داشتن سازگار نيست ؛ زيرا فرزند داشتن از صفات اجسام است نه خالق اجسام
.
2. ولادت در بين دو زوج هم جنس اتفاق مى افتد و خداوند برتر است از
داشتن هم جنس ، پس همسرى متجانس با او نيست ، پس فرزند هم پيدا نخواهد
شد.
3. چون خداوند خالق همه موجودات است بى نياز از فرزند است .(362)
خداوند هم چنين براى ردّ تهمت فرزند داشتن مى فرمايد:
((و
لئن ساءلتهم مّن خلق السّموت و الاءرض ليقولنّ خلقهنّ العزيز العليم *
الّذى جعل لكم الاءرض مهدا و جعل لكم فيها سبلا لّعلّكم تهتدون * و
الّذى نزّل من السّمآء مآء... و جعلوا له من عباده جزءا انّ الانسن
لكفور مّبين * اءم اتّخذ ممّا يخلق بنات و اءصفئكم بالبنين
))(363)؛
اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است گويند آنها را
آن بى همتا تواناى دانا آفريده است ؛ همو كه زمين را آرامگاه شما كرد و
برايتان در آن راه ها پديد آورد. باشد كه راه يابيد (به مقصد برسيد يا
به شناخت خداوند راهنمايى شويد) آن كس كه آبى به اندازه فرستاد... از
بندگانش ، براى او جزئى قرار دادند. به راستى كه آدمى ناسپاسى هويدا
است . آيا از آفريدگان خود دختران را برگرفت و شما را به پسران ويژه
ساخت ؟!
اين آيه كريمه پس از ذكر نعمت هاى مادّى و يادآورى پديده هاى طبيعى مى
فرمايد آيا چنين كسى فرزند برمى گزيند؟! و انسان ها را توبيخ مى كند كه
چرا براى او از ميان مخلوقاتش فرزند و جزء قرار داده اند.
زمخشرى مى نويسد:
جمله ((و
جعلوا له من عباده جزءا)) متصل است به
جمله نخستين يعنى ((لئن
ساءلتهم ...)) يعنى اگر از مشركان بپرسى
خالق آسمان ها و زمين كيست ، به وجود اللّه اعتراف مى كنند، ولى با
وجود اين او را به صفات مخلوق ها وصف مى كنند و برايش فرزند قائل مى
شوند و مقصود از جزء، فرزند است ، زيرا فرزند پاره و جزئى از پدر خويش
است .(364)
5. اثبات معاد و حيات
دوباره
مسئله معاد و زندگى دوباره و حشر و نشر انسان از مسائل پيچيده
اى است كه همواره در طول تاريخ ذهن بشر را به خود مشغول داشته . وجود
روز واپسين از مسائل غيبى است كه قرآن سعى در اثبات آن دارد.
در زمان نزول قرآن دهريّون و مادى گرايان عرب منكر قيامت بودند. قرآن
سخن آنان را نقل مى كند كه مى گفتند:
((و
قالوا ما هى الّا حياتنا الدّنيا نموت و نحيا و ما يهلكنآ الّا الدّهر))(365)؛
گفتند جز زندگى دنيوى ما هيچ نيست ، مى ميريم و زنده مى شويم و ما را
جز دهر (روزگار) هلاك نمى كند.
قرآن يكى از اهداف مهم خود را توجه انسان به حيات دوباره قرار داده و
از راه هاى مختلف كوشيده است بين انسان و عمل او در دنيا از سويى و بين
نتيجه در روز واپسين از طرف ديگر ارتباط برقرار كند. قرآن حيات دنيوى
را مقدمه حيات ديگرى مى داند كه روزى انسان آن را ملاقات خواهد كرد و
در آن روز پس از حسابرسى به بهشت يا دوزخ خواهد رفت . در آن روز
كردارهاى وى در دنيا سرنوشت ابدى اش را رقم مى زند و سعادت يا شقاوت
عمل هاى خود اوست .
قرآن از مثال هاى طبيعى براى اثبات معاد بهره جسته و از راه آن در درون
انسان تاءثير نهاده و وى را به تاءمل در معاد واداشته است .
قرآن خلقت آسمان ها و زمين را مطرح و به آفرينش اين كرات عظيم بر معاد
استدلال كرده است ؛ چرا كه خالقى با چنان قدرت ، مسلّما قدرت زنده كردن
دوباره مُردگان را دارد و بر احياى دوباره آنها تواناست .
قرآن مى فرمايد:
((لخلق
السّموت و الاءرض اءكبر من خلق النّاس و لكنّ اءكثر النّاس لايعلمون
...* انّ السّاعة لاءتية لّاريب فيها ولكنّ اءكثر النّاس لايؤ منون
))(366)؛
آفرينش آسمان و زمين از آفرينش مردم بزرگ تر است ولى بيشتر مردم نمى
دانند... قيامت مى آيد و در آن ترديدى نيست ولى بيشتر مردم ايمان نمى
آورند.
يا:
((اءولم
يروا اءنّ اللّه الّذى خلق السّموت و الاءرض و لم يعى بخلقهنّ بقدر على
اءن يحيى الموتى بلى انّه على كلّ شى ء قدير))(367)؛
آيا نمى بينند خداى يكتاست آن كه آسمان ها و زمين را بيافريد و در
آفريدن آنها درنماند. او مى تواند مُردگان را زنده كند. بلى او بر هر
كارى تواناست .
يا:
((و
قالوا اءءذاكنّا عظما و رفتا اءءنّا لمبعوثون خلقا جديدا * اءولم يروا
اءنّ اللّه الّذى خلق السّموت و الاءرض قادر على اءن يخلق مثلهم ...))(368)؛
و گفتند آيا چون ما استخوان شديم و خاكى ، ما را به صورت تازه اى زنده
مى كنند؟ آيا نمى دانند خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريده است قادر
است كه همانند آنها را بيافريند... .
خداوند در اين آيات مى فرمايد: شما كه به خلقت آسمان و زمين به دست
خالق متعال معترف ايد، ديگر نبايد در توانايى او بر زنده كردن دوباره
انسان ها شك داشته باشيد و منطقا كسى با آن توانايى براى آفرينش دوباره
انسان ناتوان نخواهد بود.
((ءاءنتم
اءشدّ خلقا اءم السّمآء بنآها))(369)؛
آيا شما به خلقت سخت تريد يا آسمانى كه او بنا نهاده ؟
قرآن هم چنين از پديده بارش باران و سرسبز شدن دوباره دشت و صحرا كمك
مى گيرد و مى فرمايد:
((و
اللّه اءنزل من السّمآء مآء فاءحيا به الاءرض بعد موتهآ انّ فى ذلك
لاءية لّقوم يسمعون ))(370)،
و خداوند از آسمان باران فرستاد و زمين مُرده را با آن زنده كرد. براى
مردمى كه گوش شنوا دارند در اين عبرتى است .
يا:
((فانظر
الى ءاثر رحمت اللّه كيف يحى الاءرض بعد موتهآ انّ ذلك لمحى الموتى و
هو على كلّ شى ء قدير))(371)؛
پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مُردنش زنده مى كند.
چنين خدايى زنده كننده مُردگان است و بر هر كارى تواناست .
يا:
((و
من ءايته اءنّك ترى الاءرض خشعة فاذآ اءنزلنا عليها المآء اهتزّت و ربت
انّ الّذى اءحياها لمحى الموتى انّه على كلّ شى ء قدير))(372)؛
و از آيات قدرت او آن كه تو زمين را خشك مى بينى چون آب بر آن بفرستيم
به جنبش آيد و گياه بروياند آن كس كه آن را زنده مى كند زنده كننده
مُردگان است كه او به هر چيزى تواناست .
ابوالحسن ماوردى مى نويسد:
قرآن با استفاده از شاهد (چيزى كه محسوس است و مشاهده مى شود) براى
غايب استدلال كرده است .(373)
ابن عاشور نيز مى نويسد:
احياى زمين ، روياندن مرتع و گياه از زمين است . اين آيه ضمن تذكر
نعمتى از نعمت هاى خداوند استدلالى نيز بر معاد است .(374)
6. دلدارى دادن به پيامبر
اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن پيامبر رحمت
، از هدايت نشدن كافران و مشركان آهِ حسرت مى كشيد و دلسوزانه بر
حالشان تاءسف مى خورد كه چرا حق و حقيقت را باور نمى كنند و چرا بدبختى
و شقاوت را به جان مى خرند و چرا در مقابل نشانه هاى روشن خداوند سر
تسليم فرودنمى آورند.
خداوند با تعابير مختلف به دلدارى حضرت مى پردازد؛ روحيه عالى وى را مى
ستايد و علاقه مندى او به هدايت همه انسان ها را تمجيد مى كند و براى
تسكين خاطر شريف آن حضرت نمونه هايى از اقوام گذشته را ياد مى كند كه
آنان نيز چون قريش از سرِ لجاجت و تعصّب به پيامبران الهى توجهى نمى
كردند يا حتى به مبارزه با آنها برخاسته ، به آزار و اذيت و حتى قتل
آنان اقدام مى كردند.
قرآن براى دلدارى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از روشى
منحصر به فرد نيز استفاده كرده است و آن ، بهره گيرى از پديده هاى
طبيعت است .
قرآن كريم بيان مى كند كه براى دلدارى موساى پيامبر عليه السّلام نيز
از كوه استفاده شده است و براى آرامش قلب و آسودگى خيال موسى - كه قومش
به اسرار خواستار ديدن خداوند با چشم ظاهرى بودند - به او گفته شد:
((لكن
انظر الى الجبل فان استقرّ مكانه فسوف ترآنى ...))(375)؛
به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند مرا خواهى ديد. امّا پس از
تجلّى خداوند كوه متلاشى شد و موسى بى هوش برزمين افتاد.