آيا قرآن تحريف شده است؟!
بحثى كه ما براى موضوع گفتار خود انتخاب كرديم يعنى مقايسه قرآن با كتابهاى ديگر آسمانى بسيار دامنه دار و وسيع است زيرا اين مقايسه
ممكن است از جنبه هاى مختلف و گوناگون انجام گيرد، از نظر تاريخى، از جنبه هاى علمى و حقايقى كه قرآن درباره آنها سخن گفته، از نظر
قانون گذارى و قسمتهاى ديگر، اما هدف ما در اينجا تنها مقايسه برخى از مسائل اين كتابها با يكديگر است و از جنبه هاى ديگر اين بحث چشم مى
پوشيم.
اولين موضوعى كه در اينجا مورد توجه ما است ((اثبات عدم تحريف قرآن)) است.
اين بحث يك موضوع اسلامى و اعتقادى است و در شما اطلاعات اوليه اى است كه لازم است هر مسلمانى (كم و بيش) آنرا دارا باشد اما با
كمال تأسف همانگونه كه معلومات بسيارى از مردم مسلمان در اكثر مسائل اعتقادى تقريباً صفر است درباره اين بحث و مباحث ضرورى ديگر قرآن هم
آشنايى بيشتر مسلمين بسيار ناچيز و ضعيف است.
اين تأسف هنگامى شديد مى شود كه مى بينيم جمعى از مستشرقين اروپا گاهى آنچنان عميق و محققانه درباره قسمتهايى از
مسائل اعتقادى اسلام بحث كرده اند كه در بين مسلمانان مطلع هم كمتر فردى آنگونه درباره آن
مسائل بررسى و تحقيق كرده مثلا ((نولدكه)) كه از محققين و مستشرقين معروف آلمان است كتابى در ((تاريخ قرآن)) نوشته و در آن تحقيقات عميقى
درباره ترتيب سوره هاى آن نموده است.
نامبرده در آنجا تحقيقى در اين باره دارد كه چرا بعضى از خطابات قرآن تنها به مومنين است و بصوت يا ايهاالذين امنوا،
نازل گرديده ولى قسمتى از آنها خطاب به عموم افراد بشر و تحت عنوان ياايها الناس نازل شده است؟!
آنگاه مى گويد طبق بررسى دقيقى كه من در اين باره به عمل آوردم آياتى كه خطابات آن با جمله
ياايهاالناس است بيشتر در مكه نازل گرديده، در روزهايى كه تعداد مسلمين بسيار كم و از چند نفر تجاوز نمى كرد از اين نظر مستقلا آنان
مورد خطاب نبوده اند ولى آياتى كه مؤمنين در آن مورد خطاب قرار گرفته آن و به صورت
يا ايها الذين امنوا نازل گرديده نزول آنها اكثراً در مدينه بوده است در آن ايامى كه تعداد مسلمين قابل توجه
و شماره آنها فراوان بود
و باين علت استقلالاً آنها مخاطب قرار گرفته اند.
آقايان عزيز: شما دقت كنيد: بررسى يك خاور شناس غير مسلمان آلمانى نه تنها درباره كليات
مسائل قرآن بلكه درباره جزئيات آن گاهى تا اين جا است كه نمونه آنرا هم اكنون
نقل كرديم در حالى كه نسبت به بسيارى از مباحث اصولى و ضرورى قرآن نه تنها اكثريت مردم مسلمان داراى اطلاعات ناچيزى هستند بلكه با
كمال تأسف برخى از اوقات در بين خواص هم اين حقيقت تلخ به چشم مى خورد.
در هر حال بحث ((تحريف)) از مباحث مهم و اصولى اسلام است، از اين نظر انتظار مى رود بيشتر مورد دقت قرار گيرد.
در قرآن تحريف را نيافت
از امتيازات بزرگى كه در انحصار آئين اسلام است اين است كه كتاب آسمانى آن يعنى قرآن از هر گونه تحريف و كم يا زياد شدن مصون مانده است.
قرآن تنها كتاب آسمانى است كه بهمان صورت اصلى كه در زمان پيامبر اسلام جمع آورى و نوشته شده بود تا هم اكنون بهمان صورت باقى
است اما كتابهاى ديگر آسمانى كه مهمتر از همه آنها تورات و انجيل است با
كمال تأسف به سختى دچار تحريف گرديده اند تحريفى كه مى توان گفت تقريباً ماهيت آنها را دگرگون ساخته و خرافات و موهومات فراوانى
را در آنها بجاى گذارده است.
ما بخواست خداوند ابتدا مدارك قطعى خود را در اثبات عدم تحريف قرآن به عرض مى رسانيم آنگاه به بحث درباره تحريف تورات و
انجيل مى پردازيم و سندهاى غيرقابل انكار خويش را در اثبات تحريف آنها ارائه خواهيم داد.
بحث ما درباره تحريف قرآن در دو بخش انجام مى شود.
يك آيا چيزى بر قرآن افزوده شده؟
دو آيا چيزى از قرآن كاسته و كم گرديده است؟
بخش اول هيچگونه ترديدى نيست كه چيزى مانند سوره و يا آيه اى بر قرآن اضافه نگشته است و اين حقيقتى است كه حتى دشمنان اسلام هم به آن
اعتراف دارند. داستان اضافه نشدن چيزى بر قرآن تا آنجا قطعى و غيرقابل انكار است كه دانشمندان غربى آنها كه از قرن دوازدهم به ترجمه
قرآن پرداختند با آنكه آن ترجمه ها ابتدا به منظور انتقاد ورد بر قرآن انجام مى گرفت و اگر ترجمه اى اشكالات ورد بر قرآن ضميمه آن نبود
به كسى اجازه خواندن و مطالعه آنرا نمى دادند. با اينحال آنها هم كه تا اين درجه با قرآن عداوت آشكار داشتند نتوانستند چنين مطلبى را به قرآن
نسبت دهند و بگويند چيزى بر اين كتاب افزوده شده است.
علامه خويى هنگاميكه بحث تحريف را از نظر زياد شدن چيزى بر قرآن طرح مى كند مى نويسد:
التحريف بهذا المعنى باطل باجماع المسلمين بل هومما علم بطلانه بالضروره.
يعنى نه تنها تمام مسلمين اتفاق دارند بر آنكه چيزى بر قرآن افزوده نشده بلكه اين حقيقت براى همگان بديهى و آشكار است.
قرآن به علت آنكه كلمات و آياتش جنبه اعجاز دارد و از نظر فصاحت و بلاغت خارق عادت است امكان افزودن چيزى بر آن وجود نداشت. گفتار
بزرگترين شخصيتهاى فصاحت و بلاغت عرب اگر در كنار آيه اى از قرآن قرار گيرد دست همانند تكه سفالى است كه در كنار قطعه اى از برليان
واقع شود و براى آشنايان به ادبيات عرب و فن فصاحت و بلاغت به خوبى اين آيات از گفتار ديگران
قابل تميز است.
آرى اين امتياز بزرگ موجب گرديد تا امكان افزودن چيزى بر قرآن وجود نداشته باشد.
سيد مرتضى علم الهدى (رضوان الله عليه) در اين باره بيانى دل نشين و گيرا دارد، نامبرده مى نويسد:
و جرى ذلك مجرى ما علم ضروره من الكتب المصنفه كتاب سيبويه و المزى فان
اهل العنايه بهذا الشاءن يعلمون من تفصيلهما ما يعلمونه من جملتهما حتى لوان مدخلا
ادخل فى كتاب سيبويه بابا فى النحو ليس من الكتاب لعر و ميز و علم انه ملحق و ليس من
اصل الكتاب و كذلك القول فى الكتاب المزنى و معلوم ان العنايه بنقل قرآن و ضبطه اصدق من العنايه بضبط كتاب سيبويه و دو اوين
الشعراء
يعنى قرآن از نظر آشنايى كامل مردم با آن همانند كتابهاى مشهورى است كه همه كس به خوبى آنرا مى شناسند مانند كتاب ((سيبوبه)) و ((مزنى))
و به علت همين آشنايى كامل اهل فن نسبت به آنها است كه ممكن نيست فردى بتواند ((بابى)) مثلا بر ابواب كتاب ((سيبويه)) و يا ((مزنى))
اضافه گرداند زيرا متخصصين كار بزودى تشخيص مى دهند كه اين ((باب)) از
اصل كتاب نيست بلكه ديگرى آنرا ساخته و بر آن افزوده است وقتى درباره كتابهاى مشهور و يا ديوانهاى معروف شعراء اينگونه باشد طبعاً نسبت
به قرآن اين ((عدم امكان افزودن چيزى بر آن)) روشن تر خواهد بود. زيرا آن اهتمامى كه مسلمين نسبت به
نقل قرآن و ضبط آن داشتند قابل قياس با آن اهميتى نيست كه مردم به ضبط كتابهاى سيبويه و مزنى و يا ديوان شعراء مى دادند)).
شخصيت معروف اسلامى مرحوم شيخ مفيد هنگامى كه بحث تحريف قرآن را از نظر زياد شدن چيز بر آن طرح مى كند مى نويسد:
فالوجه الذى اقطع على فساده ان يمكن لاحد من الخلق زياده مقدار سوره فيه على حد يلتبس به عند احد من الفصحاء
يعنى عقيده اى كه قطعاً فاسد و بيهوده است اين است كه كسى تصور كند امكان دارد آياتى بر قرآن افزوده شود كه فصحاى عرب نتوانند آنرا از
آيات اصلى قرآن تشخيص دهند.
آرى افزودن آياتى بر قرآن كه امكان تشخيص آن از آيات اصلى براى فصحاى عرب هم نباشد غير
قابل تصور است. زيرا اگر ممكن بود آياتى همانند آيات قران ساخته شود اين كار در صدر اسلام و در ابتداى دوران نبوت پيامبر عالى قدر (صلي الله عليه و آله و سلم)
بوسيله دشمنان اسلام انجام مى گرفت،چه آنكه پيامبر عالى قدر اسلام دست كشيدن از ادعاى نبوت خويش را بر آن متوقف كرده بود كه دشمنان وى
بتوانند تنها يك سوره مانند قرآن بياورند اما هر قدر آن كينه توزان خيره سر در اين باره بيشتر كوشيدند ضعف و ناتوانى آنان در انجام اين كار
آشكارتر گرديد و از اينجا است كه هيچ انسان عاقلى (حتى دشمنان اسلام) تاكنون چنين ادعايى نكردند كه ((چيزى بر قرآن افزوده شده باشد.
اعراب گذارى قرآن
تنها عمل مفيد و سود بخشى كه بعد از پيغمبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت به قرآن مجيد به
عمل آمد اعراب گذارى آن بوسيله مردم مسلمان بوده است.
اما چگونگى انجام اين كار هم به خوبى نشان مى دهد كه اهميت مسلمين براى حفظ و نگهدارى از اين كتاب با همان صورت و خصوصيتى كه از پيغمبر
به آنها رسيده بود تا چه حد بوده است زيرا اين اعراب گذارى با آنكه نه تنها مستلزم هيچگونه تصرفى در قرآن نبوده بلكه براى بهتر و
صحيح تر خواندن آيات شريفه آن ضرورى و لازم بود با اين حال در ابتداى كار كسانى كه مى خواستند متصدى چنين اقدام مفيدى گردند سخت در
اضطراب و وحشت بودند.
تاريخ مى نويسد: هنگاميكه اسلام با سرعت در بين مردم غير عرب انتشار مى يافت و آنها با قرآن سروكار پيدا مى كردند غلط خواندن كلمات و
نادرست ادا كردن آيات آن آهسته آهسته ظاهر گرديد.
اين پيش آمدها و حوادث مسلمان عرب را بر آن داشت تا راهى بيانديشند كه قرآن و اين كتاب آسمانى كه اساس دين و بنياد اسلام است از غلط خواندن و
((لحن در قرائت)) مصون بماند.
فرماندار كوفه، ابوالاسود دئلى را كه يكى از دانشمندان بزرگ ادبيات عرب بود و
اصول علم نحو را از على (عليه السلام) فراگرفته بود به حضور طلبيد و به او گفت كه از مردم غير عرب بسيارى مسلمان شدند و هنگام قرائت
قرآن و تكلم به عربيت آنرا غلط مى خوانند، از اين نظر بسيار مناسب است كه شما مقررات و قواعدى را وضع كنيد تا با رعايت آنها مردم بتوانند اين
كتاب را به طرز صحيح تلفظ نمايند.
ابوالاسود از انجام اين خواسته امتناع ورزيد و از اجابت آن سرپيچى نمود تا آنكه فرماندار كوفه حيله اى كرد يعنى مردى را خواست و به او گفت
كه بر سر راه ابوالاسود بنشيند و قسمتى از آيات قرآن را به غلط تلفظ كند.
آن مرد اين دستور را بكار بست و هنگاميكه ابوالاسود از آنجا مى گذشت اين آيه را تلاوت نمود:
و اذان من رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى ء من المشكرين و رسوله
يعنى اعلامى است از جانب خداوند و پيامبر او بمردم در روز حج اكبر كه خداوند بيزار است از مشركين و پيامبر او هم از آنها بيزار است.
معناى صحيح و مقصود از اين آيه هنگامى بدست مى آيد كه كلمه ((و رسوله)) را بعد از ((من المشركين)) با ضمن لام و هاء و يا فتح آن بخوانند زيرا
در اين صورت اينگونه معنا مى دهد كه خداوند و پيامبر او از مشركين بيزارند اما گر همان كلمه ((و رسوله)) را با كسر لام و هاء قرائت كنند معنايى
كفرآميز و غلط از آن بدست مى آيد و چنين دلالت دارد كه (نستجير بالله) خداوند از مشركين و پيامبر خود بيزار است!
اين دو معناى متخالف به ضم و يا كسر لام و هاء در كلمه ((و رسوله)) در هنگام تلفظ بستگى دارد. آن مرد كه به دستور فرماندار كوفه كلمه ((و
رسوله)) را متعمداً با كسر لام و هاء قرائت نموده بود و صداى خود را هم بابوالاسود شنواند دئلى را سخت ناراحت نمود و اين موضوع بر وى بسيار
گران آمد. اين كار كه در واقع حيله و نيرنگى بيش نبود ابوالاسود را وا داشت تا خود شخصاً به نزد فرماندار كوفه رود و به او بگويد كه
اكنون براى انجام آنچه كه تو از من خواسته بودى آماده ام و احتياج به نويسنده و كاتب دارم. فرماندار كوفه سى نفر از نويسندگان را بنزد او
فرستاد، وى از ميان آنان مردى را انتخاب نمود و اعراب گذارى قرآن را با كمك او انجام داد و با گذاردن علامتهايى مخصوص اعراب و چگونگى
تلفظ صحيح كلمات قرآن را روشن ساخت و آهسته آهسته اين كار در نسخه هاى ديگر قرآن هم بر همان ميزان علمى گرديد.
اين تنها عملى بود كه بعد از پيامبر عالى قدر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با دست مردم مسلمان نسبت به قرآن مجيد به
عمل آمد، اين كار با آنكه براى تلفظ صحيح قرآن ضرورى و لازم بود و مستلزم هيچگونه
دخل و تصرفى در آيات و كلمات اين كتاب هم نبوده است با اينحال ابوالاسود در ابتداء از انجام آن سخت وحشت و اضطراب داشت.
اين داستان به خوبى نشان مى دهد كه اهتمام مسلمين در حفظ قرآن با همان صورتى كه در عصر پيغمبر بزرگ اسلام وجود داشت تا چه حد بوده است،
البته بدنبال اين اعراب گذارى در زمان عبدالملك نقطه گذارى و ((اعجاز قرآن)) هم عملى گرديد و تا به امروز اين كتاب مقدس همچنان بهمان
صورت در بين مسلمانان و در دسترس جهانييان باقى است.
يا از قرآن چيزى كاسته شده؟
اكنون كه از بخش اول بحث خود فارغ شديم و روشن ساختيم كه (حتى به ادعاى دشمنان اسلام) قطعاً چيزى بر قرآن افزوده نشده سخن را به بخش
دوم مى كشانيم. در اين بخش ما بخواست خداوند (با شواهد و مدارك قطعى كه در دسترس داريم) اثبات مى كنيم كه
احتمال كم شدن چيزى از قرآن (همانند احتمال افزوده گشتن چيزى بر آن) نامعقول و
باطل است.
علامه خويى پس از آنكه بحث مربوط به تحريف قرآن را (از نظر نقص و زياده) بطور
تفصيل مورد بررسى قرار مى دهد در پايان آن چنين مى نويسد:
و قد تبين للقارى مما ذكرناه ان حديث تحريف القرآن حديث خيالى لايقول به الامن ضعف عقله او من لم
يتاءمل فى اطرافه حق التاءمل و اما العاقل المنصف المتدبر فلا يشك فى بطلانه
يعنى از مدركى كه ما در بحث تحريف برشمرديم براى خواننده روشن شود كه
احتمال تحريف قرآن خيالى بيش نيست و قائل به آن نخواهد شد مگر كسى كه دچار ضعف
عقل باشد يا كسى كه در اطراف اين بحث به دقت بررسى ننمايد اما انسان
عاقل و منصفى كه جوانب اين موضوع را با تاءمل جستجو كرده ترديدى بخود راه نخواهد داد كه
احتمال تحريف باطل و فاسد است.))
شواهد و مدارك تاريخى و اسلامى كه اثبات مى كند هيچگونه كم و كاستى در قرآن به
عمل نيامده فراوان است ولى ما تنها به قسمتى از آنها در اينجا اشاره مى نمائيم:
جمع آورى قرآن در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
از امتيازات بزرگ و مهمى كه قرآن در بين كتابهاى ديگر آسمانى آنرا دارا است يكى اين است كه اين كتاب در زمان آورنده خود يعنى پيغمبر عزيز
اسلام و تحت نظارت و به امر آن حضرت نوشته و جمع آورى گرديده و با همان صورت اصلى تا هم اكنون هم در دسترس جهانييان قرار دارد، قرآن
تدريجاً بر پيغمبر بزرگ اسلام نازل مى گرديد و به دستور آن حضرت با دست ((كتاب وحى)) نوشته و جمع آورى مى گشت.
علاوه بر اين بمجرد آنكه يك و يا چند آيه بر آن بزرگوار نازل مى گرديد و آن حضرت آنرا بر مردم مسلمان تلاوت مى كرد تعداد زيادى از مسلمين
آنرا حفظ نموده در خاطر مى سپردند.
نويسندگان در عصر پيغمبر
تعداد نويسندگانى كه در عصر پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در مدينه مى زيستند و آن حضرت از وجود آنان براى جمع آورى و نوشتن
قرآن استفاده مى نمود تا چهل و سه نفر ضبط شده اند كه مشهورترين آنها افراد زير هستند: 1- على بن ابيطالب (عليه السلام) 2- زيد بن ثابت 3-
سعيد بن عاص 4- ابان بن سعيد 5- خالد بن سعيد 6- زبير بن عوام 7- طلحه بن عبدالله 8- سعدبن ابى وقاص 9- عامر بن فهبره 10- عبدالله بن
ارقم 11- عبدالله بن رواحه 12- عبدالله ابن سعد بن ابى السرح 13- ابى بن كعب 14- ثابت بن قيس 15- حنظله بن ربيع 16-
شرحبيل بن حسنه 17- علاء بن حضرمى 18-خالد بن وليد 19- عمروبن عاص 20- مغيره ابن شعبه 21- معيقب بن ابى فاطمه الدوسى 22- حذيفه ابن
اليمان 23- حويطب بن عبدالعزى عامرى اينان از جمله 43 نفر نويسندگانى بودند كه در زمان پيغمبر اسلام مى زيستند و همه قرآن و يا قسمتى از
آن را به خط معمولى آن زمان مى نوشتند.
در بين اين دو جمع دو نفر بودند كه از ديگران در نوشتن قرآن سهم بيشترى داشتند يكى على بن ابيطالب (عليه السلام) و ديگرى زيدبن ثاتب و
باز از اين دو نفر اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيش از همه و در همه حال در ملازمت پيامبر اسلام بوده و همه آيات نازله را نوشته و ضبط مى نمودند.
چيزهايى كه قرآن بر آنها نوشته مى شد عبارت بودند از چوبه هاى نخل
، تخته هاى سنگ سفيد، شانه و كتف شتران و گوسفندان، پوستهاى دباغى شده و پارچه ها. اهميتى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)
در نوشتن آيات قرآن و ضبط آن نشان مى دادند تا جايى بود كه هيچگونه تاءخيرى را در اين باره روا نمى داشتند و بلافاصله پس از
نزول هر آيه دستور نوشتن آنرا صادر مى فرمودند.
صحيح بخارى از براء نقل مى كند كه هنگامى كه آيه لايستوى القاعدون من المؤمنين غير اولى الضرر و المجاهدون فى
سبيل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجه و كلا وعدالله الحسنى و
فضل الله المجاهدين على القاعدين اجراً عظيما نازل گرديد پيغمبر اسلام فرمود:
((زيدبن ثابت را نزد من بخوانيد و بگوئيد كه با كتف و دوات حاضر شود.))
هنگاميكه زيد حاضر گرديد فرمود بنويس: لايستوى القاعدون
نوشتن قرآن در زمان پيغمبر از همان ابتداى كار (كه تعداد مسلمين از شماره انگشتان يك دست هم تجاوز نمى كرد) تا آنجا رايج بود كه تعدادى از
مردان و زنان مسلمان قسمتى از سوره ها و آيات نوشته شده را نزد خود داشتند.
داستان اسلام آوردن عمر در مكه به خوبى نشان مى دهد كه اهتمامى كه پيغمبر اكرم و همان تعداد محدود مسلمين از روز
اول براى نوشتن قرآن و حفظ آن داشتند تا كجا بوده است.
تاريخ مى نويسد: پس از آنكه خواهر عمربن خطاب اسلام اختيار كرده بود مردى از قريش در كوچه به عمر رسيد و به او گفت اختك قدصياءت يعنى
خواهر تو از دين بيرون شد، عمر (كه ذاتاً مردى بود خشن) به خانه خواهرش آمد و سيلى سختى بر صورت او نواخت آنچنان كه خراش بر روى او
ظاهر گشت. آنگاه كه غضب او فرو نشست ديد در گوشه اطاق صحيفه ايست و در آن اين آيات نوشته شده:
بسم الله الرحمن الرحيم سبح لله ما فى السموات و ما فى الارض و هوالعزيز الحكيم تا
قول خدا ان كنتم مؤمنين
و صحيفه ديگرى بود كه در آن نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم طه. ما انزلنا عليك القرآن لتشقى تا قول خدا له الاسماء الحسنى.
عمر با خواندن اين آيات سخت تحت تأثير قرار گرفت. اين داستان به خوبى نشان مى دهد كه موضوع نوشتن قرآن در نسخه هاى
متعدد در همان صدر اول كاملا رايج بوده است تا جايى كه در همان روزها
و در آن شرايط بسيار سخت و ناگوار حتى نزد خواهر عمر كه يك زن مسلمان بود مقدارى از قران نوشته شده يافت گرديد.
اهتمامى كه مردم مسلمان در اين باره داشتند تا آنجا بود كه يك روز بيشتر از
نزول آيه اى نمى گذشت مگر آنكه ده ها و صدها نفر از مردم مسلمان آنرا محفوظ داشتند.
اينان براى آنكه مطمئن شوند آن آيات را اشتباهاً حفظ نكرده اند نزد پيغمبر مى آمدند و محفوظات خود را براى آن حضرت مى خواندند تا از اين راه از
صحت محفوظات خويش اطمينان يابند سپس آنچه را كه حفظ كرده بودند به كودكان خود و به كسانى كه از
اهل مكه و مدينه در مسجد حاضر نبودند تعليم مى دادند و بدين جهت يك يا دو روز بيشتر از
نزول آيه اى نمى گذشت مگر آنكه بسيار از صحابه و زنان و كودكان مسلمان آن آيات را ضبط و محفوظ داشتند.
علاوه بر جنبه معنوى و مذهبى اصولا قرآن از نظر فصاحت و بلاغت سخت مورد توجه مردم جزيرة العرب بوده است مردمى كه در حفظ اشعار و گفتار
فصحاى مشهور خود تا آن درجه اهتمام داشتند چگونه ممكن بود نسبت به حفظ قرآن و بخاطر سپردن آيات آسمانى و
دل نشين آن كوتاهى و يا غفلت ورزند؟!
على بن ابراهيم قمى نقل مى كند كه قرآن
در سينه مردان محفوظ بود و گروهى از صحابه تمام آنرا بطورى كه از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده بودند حفظ
داشتند.