قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد

- ۴ -


تنظيم نوشته هاى قرآن در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم)

آيات و سوره هاى قرآن كه پس از نزول به امر پيغمبر در كتف گوسفندها. چوبه هاى نخل، تخته هاى سفيد سنگ، پوستهاى دباغى شده و پارچه ها نوشته مى شد در زمان زندگى آن بزرگوار به دستور وى جمع آورى و ترتيب آيات و سوره هاى آن داده شده بود، تعداد كسانى كه قرآن را در زمان پيغمبر جمع آورى نموده و يا مقدارى از آن را جمع و بعد از وفات آن حضرت آنرا تكميل نمودند بدين ترتيب است:
1-على بن ابيطالب (عليه السلام) 2- سعد بن عبيدبن نعمان 3- عويمربن زيد 4- معاذبن جبل بن اوس 5- ابوزيد ثابت بن زيد 6- ابى بن كعب 7- عبيدبن معاويه يا معاذ 8- زيدبن ثابت.
خوارزمى در مناقب خود مى نويسد كه على بن ابيطالب (عليه السلام) و ابى بن كعب قرآن را در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جمع آورى نمودند.
زيدبن ثابت مى گويد: ما در خدمت رسول خدا بوديم و قرآن را از روى قطعات جمع و تأليف مى نموديم و اين تأليف عبارت از ترتيب آيات بود كه به موجب راهنمايى و دستور مبارك پيغمبر هر كدام به مورد خود انجام مى گرفت.
در يك روايت على بن ابراهيم قمى نقل مى كند كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمود كه: قرآن در پشت سر خوابگاه من است آن را جمع كنيد و نگذاريد كه قرآن ضايع شود چنانكه يهود تورات را ضايع نمودند.
از مداركى كه ما تا به اينجا بيان كرديم و شواهد ديگرى كه از نقل آنها خوددارى شد به خوبى استفاده مى گردد كه تمام قرآن در زمان پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در نسخه هاى متعدد نوشته مى شد و به امر و دستور آن حضرت آيات آن مرتب و تأليف مى گرديد.
مرحوم علم الهدى سيد مرتضى رضوان الله تعالى عليه در اين باره نويسد:
ان القرآن كان على عهد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مجموعاً. مؤ لفاً على ما هو عليه الان لان القرآن كان يدرس و يحفظ جميعه فى ذلك الزمان حتى عين على جماعه من الصحابه فى حفظهم له و ان يعرض على النبى (صلي الله عليه و آله و سلم) و يتلى عليه و ان جماعه من الصحابه مثل عبدالله ابن مسعود و ابى بن كعب و غير هما ختموا القرآن على النبى (صلي الله عليه و آله و سلم) عده ختمات و كل ذلك يدل بادنى تاءمل على انه كال مجموعاً مرتباً غير مبتور و لامبثوث .
يعنى قرآن در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با همين كيفيتى كه اكنون در دسترس ما است جمع آورى و مرتب گرديده بود زيرا قرآن در آن عصر تدريس مى شد و مجموع آن بوسيله مسلمين حفظ مى گرديد تا آنجا كه جمعى از صحابه معين شده بودند كه قرآن را حفظ كنند و آنرا بر پيغمبر خدا عرضه بدارند و نزد وى بخوانند و همچنين جمعى از ياران آن حضرت مانند عبدالله ابن مسعود و ابى بن كعب و ديگران بارها قرآن را از ابتداء تا به انتها نزد پيامبر بزرگ اسلام قرائت كردند و تلاوت نمودند.
تمام اين شواهد با قدرى تاءمل گواهى مى دهد كه قرآن در زمان رسول خدا جمع آورى و مرتب شده بود و آيات آن پراكنده و جداى از يكديگر نبوده است. علامه خويى ضمن بحث طولانى و عميقى كه در موضوع اثبات عدم تحريف قرآن دارند در پايان استدلالات علمى و غير قابل انكارى كه در اين باره اقامه مى فرمايند چنين مى نويسند:
ان اهتمام النبى (صلي الله عليه و آله و سلم) به امر القرآن و الامر بحفظه و قرائته و ترتيل آياته و اهتما الصحابه بذلك فى عهد رسول الله و بعد وفاته يورث القطع بكون القران محفوظاً عندهم جميعا او متفرقاً حفظاً فى الصدور او تدويناً فى القراطيس و اهتموا بحفظ اشعار الجاهليه و خطبها فكيف لا يهتمون بامر الكتاب العزيز الذى عرضوا انفسهم للقتل فى نشر دعوته و اعلان احكامه و هجروا فى سبيه اوطانهم و بذلوا اموالهم و اعرضوا عن نسائهم و اموالهم و وقفوا المواقف التى بيضوا بهاالتاريخ و هل يحتمل عاقل مع ذلك كله عدم اعتنائهم بالقرآن حتى يضيع بين الناس و حتى يحتاج فى اثباته الى شهاده شاهدين.
يعنى اهميتى كه پيغمبر اسلام درباره قرآن و حفظ و مرتب نمودن آيات آن مى داد و اهتمامى كه اصحاب آن حضرت در زمان حيات و بعد از وفات وى در اين باره داشتند ايجاب مى كند كه هر عاقلى قاطع شود بر آنكه تمام قرآن در نزد مسلمين محفوظ بوده است، خواه به صورت متفرق و در قطعات متعدد و يا جمع شده در يك جا و خواه به صورت حفظ و ضبط در سينه ها و يا به صورت مكتوب در چيزهايى كه قرآن بر آنها نوشته مى شد.
مردم عرب در عصر جاهليت در حفظ اشعار و خطبه هايى كه فصحا آنها را مى سرودند و يا ايراد مى نمودند اهتمام داشتند با اينحال چگونه ممكن است در حفظ قرآن و اين كتاب عزيز اهتمام نداشته باشند؟!
قرآنى كه مسلمين جانهاى خود را در راه نشر دعوت آن و آشكار ساختن احكامش در معرض قتل قرار دادند و از وطنهاى خود بخاطر آن هجرت نمودند و اموال خويش را در راه آن انفاق كردند و گاهى از زنان و كودكان خود در راه حمايت از آن روى گردان شدند و بالاخره در اين راه در موقعيتى قرار گرفتند كه روى تاريخ را سپيد كردند.
با اين حال آيا هيچ عاقلى احتمال مى دهد كه اين نمونه مسلمان به امر قرآن و حفظ آن اهتمام از خود نشان ندهند تا جايى كه قرآن ضايع گردد و مقدارى از آيات آن ناقص شود؟! تا در نتيجه براى اثبات اينكه فلان آيه از قرآن است احتياج به اقامه بينه و دو شاهد باشد؟!
و اما قسمتى از روايات كه از آنها استفاده مى شود كه قرآن در زمان ابى بكر و عمر جمع آورى شده بر فرض صحت آنها مقصود از آن روايات (همانگونه كه ابوعبدالله زنجانى مى نويسد) جمع آورى كردن آياتى است كه بر روى قطعات سنگ سفيد، چوبه هاى نخل و شانه هاى گوسفند و شتر نوشته شده بود و گرد آوردن آنها در يكجا است يعنى همه آنها را بر روى يك پوست بزرگ دباغى شده مثلا نوشتند و جمع آورى نمودند.

قرآن عثمان و نسخه اى از آن در انگلستان

از قسمتى از روايات و تواريخ اينگونه بدست مى آيد كه قرآن در زمان عثمان جمع آورى شده و به فرمان او همان نسخه ها در دسترس همگان قرار گرفته است.
اما بايد در نظر داشت كه مقصود از اين جمع آورى هم، جمع آورى بر يك قرائت بود و اين عمل تنها به علت اختلافى بوده كه از نظر قرائت در بين قراء پيش آمده بود.
اين اختلاف در قرائت هر چند در بسيارى از موارد موجب اختلاف در معنا نمى گرديد اما ممكن بود آهسته آهسته به اختلاف كلى و اصولى منجر گردد.
از اين نظر عثمان دستور داد تا پنج نسخه از قرآن بر يك قرائت بنويسند آنگاه نسخه هاى ديگرى كه با اين نسخه در قرائت اختلاف داشت جمع آورى نموده تا در دسترس مردم نباشد.
حذيفه يمانى كه از صحابه رسول خدا بوده است هنگامى كه اختلاف قراء را در قرائت مشاهده نمود نزد عثمان آمد و به او گفت كه اين امت را درياب و پيش از آنكه مانند يهودى و نصارى اختلاف كنند بداد آنها برس!
بدنبال اين يادآورى و اخطار عثمان تحت نظر جمعى از صحابه رسول خدا و قراء دستور داد پنج نسخه از قرآن با يك قرائت نوشته گردد و نسخه هاى ديگر بجز آن پنج نسخه را يكى به مدينه و ديگرى را به مكه و سومى و چهارمى را به كوفه و بصره و پنجمى را به سوى شام فرستاد و نسخه اى كه به شام فرستاده شد بود تا اواسط قرن هشتم هجرى هم در آنجا بوده است و (طبق نظريه جمعى از مورخين) احتمال قوى دارد آن نسخه همان قرآنى باشد كه به كتابخانه لنين گراد برده شده و اكنون هم در كتابخانه لندن در انگلستان است.
شهرستانى در مقدمه تفسير خود از سريدبن علقمه نقل مى كند كه على بن ابيطالب (عليه السلام) مى فرمود: ايها الناس الله الله! اياكم و الغلو فى امر عثمان.
يعنى مردم خداى را در نظر بگيريد و در ذم عثمان زياده روى ننمائيد او ما را جمع كرد و گفت:
چه مى گوئيد در اين اختلاف قرائتها! و اين ترتيب كار مردم را به كفر مى كشاند؟ ما رأى داديم عثمان گفت مى خواهم مردم را بر يك مصحف (با يك قرائت) گرد آورم زيرا اگر امروز مسلمين در قرائت اختلاف كنند كسانى كه بعد از ما مى آيند اختلاف آنها سخت تر خواهد شد ما همه گفتيم اين رأى پسنديده است آنگاه عثمان نزد زيدبن ثابت و سعيد بن عاص فرستاده گفت:
يكى از شما بنويسد و ديگرى املاء كند و اين دو نفر جز يك حرف در سوره بقره اختلاف نكردند زيرا يكى از آنها ((التابوت)) و ديگرى التابوه)) خواند ولى قرائت زيدبن ثابت را برگزيدند زيرا وى كاتب وحى بوده است.
ابن طاووس مى نويسد كه: عثمان قرآن را براى على (عليه السلام) و با موافقت آن حضرت جمع آورى نمود.

مدارك اسلامى در اثبات عدم تحريف قرآن

ما تا اينجا براى اثبات عدم تحريف قرآن به نقل مدارك روشن و صحيح تاريخى پرداختيم و اكنون بخواست خداوند به قسمتى از مدارك اسلام در اين باره اشاره مى نائيم:
يك: خداوند در قرآن مجيد با صراحت حفظ اين كتاب را بوسيله خود يادآور شده بود مى فرمايد
انا نحن نزلناالذكر و انا له لحافظون
يعنى ما اين ذكر (قرآن) را فرو فرستاديم و ما آنرا نگهدارى و حفظ مينمائيم.
اين آيه با صراحت تمام مى گويد خداوند حافظ و نگهبان قرآن است و بدون ترديد با توجه به اين گفتار نبايد هيچگونه تصرف و يا كم و كاستى براى قرآن پيش آيد كه با ((حفظ ذكر)) از جانب خداوند منافاتى داشته باشد.
اين آيه به خوبى تضمين مى دهد كه پروردگار اجازه نخواهد داد تا ستمگران و جباران با اين كتاب (همانند تورات و انجيل) بازى كنند و در آن دخل و تصرفى انجام دهند.

حديث ثقلين يا دليلى قاطع بر عدم تحريف

دومين شاهد كافى و اطمينان بخش بر آنكه قرآن در عمر پيغمبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) جمع آورى و مرتب شده بود و در دسترس ‍ همگان قرار داشت (و طبعاً تحريف آن با اين حساب ديگر امكان نداشت) حديث ثقلين است.
اين حديث شريف كه نه تنها مردم شيعه بلكه بسيارى از روات بزرگ و مورد توجه عامه هم آنرا نقل كرده اند به خوبى اثبات مى كند كه ((كتاب الله)) به صورت يك مجموعه مشخص و سند منظم در دسترس مسلمين بوده است زيرا پيامبر خدا فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى يعنى من دو امانت گرانقيمت و سنگين در بين شما بجاى گذاردم. يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من.
ترديدى نيست كه اگر قرآن تنها در سينه ها محفوظ بود و يا آيات آن بطور متفرق و جدا در چوبه هاى نخل و قطعات سفيد سنگ و كتف گوسفند و شتر نوشته شده بود اينگونه پيغمبر خدا درباره آن سخن نمى گفت و مسلمين را باين دو اصل حياتى و مهم ارجاع نمى فرمود، عترت بطور مشخص و روشن در دسترس مردم بوده است و كتاب خدا هم مى بايست به صورت مجموعه اى معلوم و مشخص در اختيار همگان باشد تا مسلمانان در همه مسائل اسلامى بتوانند به اين دو مرجع مقدس و آسمانى مراجعه نمايند و طبيعى است وقتى كه قرآن به صورت يك مجموعه مرتب در زمان پيغمبر اسلام مشخص بوده است و همه مردم اين مرجع آسمانى را به خوبى مى شناختند و به آن دسترسى داشتند ديگر هيچگونه امكان تحريفى براى ديگران درباره آن وجود نخواهد داشت.

آيا شيخين چيزى از قرآن كاسته اند؟

در اينجا ممكن است گفته شود كه قرآن هر چند در زمان پيغمبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) جمع آورى و مرتب شده بود اما پس از آن حضرت با دست شيخين دچار تحريف گرديده و آيات يا سوره هايى از آنرا كاسته اند.
اين احتمال و گمان از جهاتى فاسد و نادرست است زيرا اين تحريف در آياتى كه مربوط به موضوع حكومت و خلافت نبوده قطعاً انجام نگرديده است و اصولا هيچگونه داعى بر انجام اين كار براى آنها وجود نداشت. چگونه مى توان چنين احتمالى را پذيرفت؟
در حالى كه اگر اين امر واقع مى شد طبعاً ((كم و بيش)) مورد اعتراض بسيارى از مردم مسلمان قرار مى گرفت و در تاريخ اسلام ثبت مى گرديد با آنكه در سراسر تاريخ كمترين شاهد بر دست زدن آنان به چنين امر خطرناك و مهم وجود ندارد و اما احتمال آنكه اين تحريف نسبت به آن آياتى انجام شده باشد كه مربوط به موضوع خلافت و حكومت بوده است آنهم فاسد و بى اساس است زيرا:
اولا رسيدن آنها به حكومت و قدرت اسلامى در هنگامى انجام گرفت كه آنها (بنا براين فرض) هنوز دست به جمع آورى قرآن و در نتيجه تحريف آن نزده بودند و اگر آنها براى حفظ قدرت و در دست گرفتن حكومت احتياجى به تحريف نمودن قرآن و حذف قسمتى از آيات آن داشتند طبعاً مى بايست اين احتياج در ابتداى كار باشد نه پس از رسيدن آنان به آمال و آرزوهاى خود.
آنها كه طرحها و نقشه هايشان براى عقب زدن جانشين واقعى پيغمبر و در دست گرفتن حكومت و قدرت تا آنجا مؤ ثر و ريشه دار بوده كه توانستند بدون داشتن فرصت براى كاستن چيزى از قرآن به هدف و مقصود خويش ‍ برسند ديگر بعداً چه ضرورتى براى انجام اين كار داشتند؟
آنها كه بر خر مراد سوار شده بودند آيا باز هم داعى و احتياجى بود تا دست به تحريف قرآن بزنند و آياتى از آن را حذف نمايند!؟
و ثانياً با آن درجه اهتمامى كه مردم مسلمان نسبت به حراست و نگهبانى از قرآن داشتند آيا ممكن بود بوسيله كسانى كه به غلط خود را جانشين پيغمبر و حافظ و پاسدار قرآن مى دانستند! تحريفى نسبت به اين كتاب آسمانى انجام شود و با اينحال مورد اعتراض هيچيك از طبقات مسلمين قرار نگيرد.
مخصوصاً آن دسته از ياران پاك و بافضيلت پيغمبر كه در ابتداى كار از بيعت با ابى بكر خوددارى نمودند، دوازده نفر از اين نمونه از اصحاب روزى در قسمتهاى مختلف مسجد مدينه نشستند و هنگامى كه ابى بكر بر بالاى منبر قرار گرفت يكى بعد از ديگرى از بين جمعيت بپاى خاست و درباره شايستگى على (عليه السلام) براى خلافت و جانشينى از پيغمبر كه در ابتداى كار از بيعت با ابى بكر خوددارى نمودند، دوازده نفر از اين نمونه از اصحاب روزى در قسمتهاى مختلف مسجد مدينه نشستند و هنگامى كه ابى بكر بر بالاى منبر قرار گرفت يكى بعد از ديگرى از بين جمعيت بپاى خاست و درباره شايستگى على (عليه السلام) براى خلافت و جانشينى از پيغمبر سخن گفت ولى هيچيك از آنان ضمن استدلالهاى فراوانى كه براى اثبات خلافت بلافصل اميرالمؤمنين (عليه السلام) نمودند به آيه اى از قرآن (بجز آنچه كه تاكنون در اين كتاب آسمانى وجود دارد) استدلال و اشاره نكرده اند با آنكه آن روز ابتداى كار بود و اگر ((فرضا)) هم تحريفى با دست شيخين انجام گرفته باشد بعدها و پس از تسلط آنان بر كار بوده است، آرى اين موضوع خود يك سند زنده و روشنى است بر آنكه آيات ديگرى در قرآن درباره ولايت و داستان خلافت از همان ابتداى كار وجود نداشته است.
و ثالثاً: اگر چنين جسارتى بزرگ از شيخين نسبت به قرآن عظيم به عمل مى آمد چگونه ممكن بود على (عليه السلام) در هيچيك از خطبات و گفتارهايى كه در آنها روش آنان را صريحاً مورد اعتراض قرار مى دهد باين خيانت عظيم و بزرگ هيچگونه اشاره اى ننمايد؟!
اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه در خطبه شقشقيه خود قسمتى از اعمال خلاف و ناصحيح و انحرافات آنان را به ميان مى كشد و آنها را برخلاف مقررات اسلامى و سيره پيغمبر مى شمرد چگونه ممكن است نسبت باين عمل و خيانت بزرگ هيچگونه سخنى به ميان نياورد با آنكه اعتراض نسبت باين عمل (بر فرض وقوع آن) سهل تر و از نظر افكار عمومى مسلمين مؤ ثرتر و بيشتر قابل درك بوده است.

آيا عثمان آياتى از قرآن حذف نموده؟

با در نظر گرفتن مطالبى كه اكنون برشمرديم به خوبى روشن مى شود كه احتمال كاسته شدن آياتى از قرآن با دست عثمان تا چه حد نادرست و فاسد است. آيا قابل تصور است؟ كه قرآن تا زمان حكومت عثمان سالم و دست نخورده در بنى مسلمين منتشر باشد ولى او در دوران قدرت خويش ‍ بخود جراءت بدهد و قسمتى از آيات آنرا حذف نمايد؟!
اگر فرضاً عثمان دست به چنين گناه عظيمى زده بود اين خود براى كسانى كه او را به قتل رساندند بزرگترين دست آويز بوده و ديگر احتياجى نداشتند كه آنها در مورد اين همه كتاب در مورد اين خيانتهاى او را در بيت المال و امثال آن برشمرند و آنها را مجوز عمل خود و قتل وى بشمار آورند.
با آنكه در سخنان و اعتراضات اين دسته كوچكترين اشاره اى در اين باره (تحريف قرآن با دست عثمان) وجود نداشت.
علاوه بر اين على (عليه السلام) هنگامى كه در راءس كار واقع شد و حكومت اسلامى براى اولين بار بعد از پيغمبر بدست فرد شايسته و خدا ساخته اى مانند آن حضرت قرار گرفت از اقدامات اساسى و مهمى كه انجام داد اين بود كه اموال و اراضى عمومى را كه عثمان بدون حق بچاپلوسان و تملق گويان حكومت خود بخشيده بود پس گرفت و آنها را به بيت المال برگرداند در دومين روز خلافت خود آن بزرگوار خطبه اى خواند و در آن چنين فرمود:
الا ان كل قطيعه اقطعها عثمان و كل مال اعطاه من مال الله فهو مردود فى بيت المال فان الحق القديم لايبطله شى ء و لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق.
يعنى آگاه باشيد، هر قطعه از اراضى مسلمين كه آنرا عثمان به ناحق به ديگران بخشيد و هر مالى كه او از اموال عمومى بدون جهت عطاء نمود بايد به بيت المال برگردد زيرا چيزى (مانند بخشش خليفه) نمى تواند حق را باطل گرداند (آن اموال را پس مى گيرم) هر چند مهريه زنان قرار گرفته باشد و يا با آن كنيزانى را خريده باشند زيرا در عدل وسعت است و آن كس كه عدل بر او ضيق گردد جور و ستم بر او ضيق تر خواهد بود.
آرى روش على (عليه السلام) درباره اموالى كه بدون جهت عثمان آنها را به ديگران بخشيده بود اينگونه بود. با اين حساب اگر آياتى از قرآن با دست آن مرد كاسته مى شد آيا ممكن بود آن حضرت در دوران خلافت حقه خويش ‍ آنها را بازنگرداند؟ با آنكه در بازگشت دادن آن اموال و اراضى به بيت المال طبعاً خشم و غضب جمعى زورمند برانگيخته مى گشت ولى بازگرداندن آيات قرآن (با فرض آنكه تحريفى در آن بوسيله عثمان انجام شده باشد) هيچگونه عكس العمل حادى در بين جامعه آن روز ايجاد نمى نمود.
آقايان عزيز! با در نظر گرفتن قسمتى از مدارك و شواهد قطعى و غير قابل انكارى كه ما تا اينجا در اثبات عدم تحريف قرآن نقل كرديم به خوبى روشن مى شود كه بدون ترديد هيچگونه دخل و تصرفى در اين كتاب آسمانى انجام نگرديده و قرآن با آن صورتى كه بر پيغمبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل گرديده بود همچنان باقى و در دسترس ما است و اين امتياز در بين كتابهاى آسمانى تنها در انحصار قرآن است و بس.

تورات و سرگذشت آن

با شواهد قطعى و مدارك انكار ناپذيرى كه ما در فصل گذشته در اثبات عدم تحريف قرآن برشمرديم به خوبى روشن شد كه چگونه اين كتاب آسمانى از هر نوع زياده و نقيصه مصون بوده و با همان صورتى كه در زمان پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در نسخه هاى متعدد نوشته و جمع آورى شده بود همچنان در دسترس جهانى قرار دارد.
اكنون مى خواهيم بخواست خداوند سرگذشت كتابهاى ديگر آسمانى، بخصوص تورات و انجيل را از نظر تحريف مورد توجه قرار دهيم.
در اين بحث ما با كمال تأسف در برابر حقايق دردناكى قرار مى گيريم، چه حقيقتى تلخ ‌تر از اين كه صدها ميليون از افراد بشر آنهم در كشورهاى مترقى و پيشرفته مغرب زمين پيرو آئينى باشند كه كتابهاى آسمانى آن در اثر تحريف يكباره دگرگون گرديده و آنچه كه اكنون بنام آنها وجود دارد ساخته فكر انسانها و حاوى بسيارى از خرافات و موهومات است؟!
اينك براى اثبات اين حقيقت قسمتى از مدارك خود را ارائه مى دهيم.

چگونه تورات تحريف گرديده؟

آنچه كه اكنون بنام ((كتاب مقدس)) يهود و نصارى در دسترس عموم است بر دو بخش تقسيم مى گردد.
عهد عتيق، عهد جديد. پيروان كليسا و مسيحيان عموماً اين هر دو بخش را آسمانى دانسته و به آن با نظر احترام مى نگرند اما مردم يهود فقط عهد عتيق را محترم شمرده و تنها آنرا آسمانى مى دانند. ولى به عهد جديد هيچگونه ايمانى ندارند زيرا به آورنده آن عيسى مومن نيستند.
ما بحث خود را در تحريف كتاب مقدس از ((عهد عتيق)) شروع مى كنيم و سپس ((عهد جديد)) را از همين نظر بخواست خداوند مورد بررسى قرار خواهيم داد.
عهد عتيق عبارت است از تورات موسى و 34 كتاب ديگر. تورات خود داراى پنج سفر است:
سفر پيدايش، سفر خروج، سفر لاويان، سفر اعداد، سفر تثنيه.
اما قسمت بيشتر عهد عتيق را 34 كتاب ديگر تشكيل مى دهند كه نامهاى آن بدين قرار است: صحيفه يوشع بن نون، سفر داوران، كتاب روت، اول سموئيل نبى، دوم سموئيل نبى، اول پادشاهان،دوم پادشاهان، اول تواريخ ايام، دوم تواريخ ايام، كتاب عزراء كتاب نحميا، كتاب استر، كتاب ايوب، مزامتر (زبور داود). امثال سليمان، كتاب جامعه، غزل، غزلهاى سليمان، كتاب اشعياء نبى، كتاب ارمياء نبى، مراثى ارمياءنبى، كتاب حزقيال نبى، كتاب دانيال نبى، كتاب هوشع نبى، كتاب بوئيل نبى، كتاب عاموس نبى، كتاب عوبدياء نبى، كتاب يونس نبى، كتاب ميكاه نبى، كتاب ناحوم نبى، كتاب حبقوق نبى، كتاب ضفياء نبى، كتاب حجى نبى، كتاب زكرياء نبى، كتاب ملاكى نبى.
تورات كنونى كمه در اولين قسمت عهد عتيق قرار گرفته در اعتقاد مردم يهود و نصارى وحى آسمانى است كه خداوند بر موسى بن عمران نازل كرده و به صورت الواحى آن حضرت آنرا از كوه طور آورده است. نويسنده مشهور هلندى ((هندريك ويلم وان لون)) داستان نزول وحى را بر موسى چنين شرح مى دهد:
((روزى از روزها حضرت موسى ناپديد گرديد و در افواه افتاد كه با دو تخته سنگ نتراشيده از ميان جمعيت بيرون رفته است، بعدازظهر آن روز قله كوه سينا نامريى بود و تندباد ابر سياهى را آورده كوده را در زير حجاب آن پنهان ساخت بطوريكه چشم انسانى در آنجا چيزى را نمى ديد، چون حضرت موسى برگشت ياللعجب كه بر روى سنگهايى كه در دست داشت خداى قوم يهود در همان وقتيكه رعد و برق گوش عالم را كر نموده بود احكام خود را نقش كرده بود))
با اين ترتيب تورات از جانب خداوند بر موسى نازل گرديده و در اختيار مردم بنى اسرائيل قرار گرفت اما شواهد و مدارك قطعى نشان مى دهد كه متأسفانه آن تورات اصلى از دست رفته و آنچه كه اكنون به آن نام وجود دارد نوشته دست حاخامها و زائيده فكر رهبران دينى يهود است.
اين حقيقت بحدى روشن و آشكار است كه نه تنها شخصيتهاى برجسته اى از يهود و نصارى مانند ريشادسيمون صريحاً به آن اعتراف مى كنند بلكه هر محقق منصفى را كه قدرى در اين باره بررسى نمايد اين واقعيت تلخ را خواهد پذيرفت.
((ويل دورانت)) مى نويسد ((ولتر فيلسوف معروف فرانسوى با يك انتقاد عالى در صحت و اصالت تورات ترديد كرده.))
همين نويسنده از كتاب ((آثار برگزيده ولتر)) نقل مى كند كه او از ((زاپاتا)) ياد مى كند و مى گويد كه ((زاپاتا)) مسائلى را طرح مى كند كه تناقضات تاريخى تورات را آشكار مى سازد.
دورانت نويسنده آمريكايى مى نويسد ((اينكه آن اسفار چگونه و چه وقت و كجا نوشته شده سؤالى است كه پرسيدن آن عيبى ندارد و سبب آن شده است كه پنجاه هزار جلد كتاب در اين باره نوشته شود و ما آنرا در يك بند از اين كتاب نقل مى كنيم و البته جوابى هم در مقابل نخواهد داشت.))