دعوت قرآن به مطالعه در اسرار آفرينش:
بسيار جاى تأسف است! چگونه مردم مسلمان قرنها است كه از اين اصل بزرگ و حياتى چشم پوشيده! آن چنان كه گويا يكباره آنرا فراموش كرده
اند! تا آنجا كه علوم اسلامى و آنچه كه بيشتر دانشمندان مسلمان اكنون واجد آن هستند آرام آرام مى رود تا عملا تنها منحصر به دو علم يعنى
اصول و فقه گردد.
اشباه نشود. ما نمى گوئيم كه علم اصول و مخصوصاً فقه از علوم حياتى و بزرگ اسلامى نيست، ما مى دانيم كه فقه شريفترين و
اصيل ترين رشته عملى در اسلام است عملى كه جامعه مسلمين احتياج ضرورى و روزانه نسبت به آن دارند، ما مى دانيم كه ((فقه)) از نظر اسلام مقامى
بس ارجمند و عالى دارد هم آن است كه جنبه هاى حقوقى، جزايى،اقتصادى و سياسى قرآن را از مدارك صحيح مذهبى استنباط كرده و در دسترس همگان
قرار مى دهد.
ما به خوبى توجه داريم كه در جهان ما علوم برشته هاى تخصصى تقسيم گرديده و از اين نظر بايد دانشمندانى متخصص در فقه و
اصول تربيت گردد.
آرى ما به اين حقايق كاملا توجه داريم، اما مى گوئيم كه علوم اسلامى و دانستنيهايى كه از قرآن و رهبران و پيشوايان بزرگ اسلام سرچشمه
گرفته است منحصر به فقه و يا اصول نيست و عملا هم نبايد باين صورت درآيد.
ما امكانات و نيروهاى فراوانى در اختيار داريم و شايسته نيست كه تمام اين امكانات تنها در يك قسمت از علوم قرآن متمركز گردد ولى از جنبه هاى
وسيع و جهت ديگر دانشهاى اسلامى محروم و بى خبر بمانيم.
مگر اين قرآن نيست كه راه اطلاع و احاطه اى بر جميع علوم مادى را در برابر ما بازگذارده و ما را بمطالعه در اسرار آفرينش دعوت كرده است؟!
پريشب ضمن بحثى كه در انجمن اسلامى در نارمك داشتم به اين نكته اشاره كردم و در آنجا گفتم مهمترين
اصل اعتقادى اسلام خداشناسى است و خوشبختانه بزرگترين راهيكه قرآن براى شناختن پروردگار در برابر انسانها قرار داده همانا مطالعه در
اسرار و نظام عجيب آفرينش است.
قرآن در اين مورد مردم را دعوت مى كند تا درباره گياه و پديده هاى ديگر جهان مطالعه كنند، زمين و عجائب موجودى در آنرا بنگرند، بحيوانات و
رموز آفرينش آنها توجه كنند. اسرارى را كه خداوند در بردن آنان آفريده مورد بررسى قرار دهند، به فضا و كرات بالا بنگرند و درباره آنها
فكر كنند.
قرآن ستايش از كسانى كه در هر حال خداى را در نظر دارند و درباره زمين، فضا و كرات بالا و عظمت و اسرار آنها فكر مى كنند مى فرمايد:
الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض
و در مورد ديگر براى شناسايى خداوند به افراد بشر مژده مى دهند كه بزودى اسرار و حقايقى از انسان و موجودات ديگر براى شما آشكار مى
سازيم:
سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق او لم يكف بريك انه على كلى شى شهيد
و باز در مورد سوم قرآن انسان را به مطالعه درباره زمين و اسرار آن، درباره آسمان و چگونگى آفرينش آن، درباره حيوانات و جانداران و درباره
كوههاى سر برافراشته تشويق كرده و مى فرمايد:
افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت و الى الجبال كيف نصبت و الى الارض كيف سطحت
آرى قرآن اين درها را به سوى انسانيت باز كرده و آنها را به اطلاع و احاطه بر پديده ها و اسرار جهان آفرينش دعوت كرده است. و
بدنبال همين تشويقها بوده است كه مكتب آسمانى اسلام توانست در مدتى بسيار كوتاه شخصيتهاى عظيم علمى در رشته هاى مختلف و گوناگون در طب
، جراحى، داروسازى، فيزيك، شيمى، رياضى، حيوان شناسى، گياه شناس، صنايع مستظرفه، هنر و معمارى، اخترشناسى و نجوم در دامان
خود تربيت نمايد.
آقايان عزيز! با در نظر گرفتن آن همه سوابق درخشان و پرافتخار آيا اكنون جاى تأسف نيست كه عملا علوم قرآن و دانستنيهايى كه از پيشوايان
بزرگ اسلام سرچشمه گرفته تنها در يكى دو مورد (آنهم متأسفانه غالباً بطور ناقص) منحصر و خلاصه گردد؟!
در حالى كه ما براى رسيدن به هدفهاى بزرگ اسلامى و نشان دادن عظمت شگرف اين مكتب آسمانى بجهانيان و بالاخره براى نجات از اين وضع
فلاكت بارى كه اكنون مردم مسلمان با آن دست بگريبانند (از نظر عوامل طبيعى) راهى مؤ ثرتر و مفيدتر از اين در پيش نداريم كه به علوم و
دانشهاى عصر خود يعنى همان مسائلى كه قرآن بزرگترين مشوق به آنها است روآورديم تا با استفاده از اين راه احترام و اهميت خاصى كه افكار بشر
در جهان ما براى اين دانشها و دانشمندان آنها قائل است بتوانيم قدمهاى سريعى در رسيدن
بآمال انسانى و اسلامى خود برداريم.
دشمنان اسلام و انسانيت و حكومتهاى استعمارى سالها است كه با استفاده از اين
اصل بزرگ يعنى در پرتو علوم مادى سيادت و تفوق همه جانبه جهان بدست آوردند. سيادت و تفوقى كه متأسفانه اكثر آنها را در راه هدفهاى
استعمارى و استثمارى خود و سلب حقوق اوليه از ملتهاى ديگر بكار مى برند.
همان علوم مادى و همان سيادتى كه روزى انحصاراً در اختيار امت اسلامى بود و به شهادت تاريخ ملتهاى مسلمان در آن روز جز كوشش در راه انسانيت و
خدمت به بشريت آنرا بكار نمى بستند.
آرى اين راهى است كه قرآن به ما آموخته اما اكنون ديگران آنرا مى پيمايند و متأسفانه قرنها است كه ما خود به آن پشت كرده و گويا از اين
عامل مؤ ثر و نيرومند يكباره چشم پوشيده ايم.
سيد شرف الدين و افكار زنده او
آيت الله مرحوم سيد شرف الدين عاملى كه از شخصيتهاى بزرگ علمى شيعه بود جمله اى دارد بسيار زنده و پر ارج، او معتقد بود كه امكانات طبيعى
را نبايد تنها در اختيار باطل و رهبران مكاتب شيطانى گذارد بلكه بايد از راههاى صحيحى كه آنان براى نشر عقائد انحرافى و اجراى نيات پليد
خود از آن استفاده مى كنند به خوبى بهره برداشت.
آن مرد بزرگ اين عقيده منطقى و معقول خود را ضمن جمله اى كوتاه بيان مى فرمود:
لاينتثر الهدى الامن حيث انتثر الضلال
يعنى بايد در راه نشر هدايت از آن راههاى صحيحى استفاده كرد كه ضلالت از آنها بهره برمى دارد.
اين فكر يك عقيده قلبى براى آن مرحوم بود و خود همواره عملا آنرا بكار مى بست.
هنگاميكه مردم لبنان (كه در آن روزها تحت استعمار فرانسه بسر مى برد) براى بدست آوردن آزادى و
استقلال مبارزات حق طلبانه خود را شروع كردند مرحوم سيد شرف الدين با آنكه در سلك روحانيت و از شخصيتهاى عظيم علمى بود نوار فشنگ به
كمر مى بست و شخصاً در ميدان نبرد شركت مى جست.
من خود عكسى از آن مرحوم در حالى كه عمامه بسر و قبا در برداشتند ديدم كه نوارهاى فشنگ را براى پيكار با استعمارگران غربى به كمر بسته
بودند. اين مرد از رهبران بنام و مؤ ثر نهضت لبنان عليه استعمار فرانسه بود. هنگاميكه اين مبارزات به ثمر رسيد و
استقلال آن كشور تاءمين گرديد مردم مسيحى و مسلمانان اهل سنت قدرت حكومت را بين خود تقسيم كردند و براى شيعيان آنجا كه تحت رهبرى سيد شرف
الدين در آن مبارزه سهم بسزايى داشتند هيچگونه حقى قائل نشدند.
آن مرحوم نسبت باين بى عدالتى بشدت به آنان اخطار كرد و صريحاً فرمود:
اجازه نمى دهم جانبازيها و فداكاريهاى مردم شيعه ناديده گرفته شود. و بالاخره بر اثر پافشارى و كوششهاى پى گير آن مرحوم در اين باره
براى شيعيان لبنان سهم مؤ ثرى در حكومت قائل شدند و طبق قانون اساسى بنابر اين شد كه همواره پست رياست جمهورى با مسيحيان باشد كه در
آن روز اكثريت را دارا بودند و سمت نخست وزيرى با مسلمانان سنى مذهبى كه نسبت به مردم شيعه داراى اكثريتند ولى رياست مجلس شورا و سنا
براى هميشه بايد در اختيار شيعيان قرار گيرد.
اين شخصيت بزرگ بدنبال همان شعار زنده اى كه داشت لاينتثر الهدى الامن حيث انتثر الضلال عملا قدم برمى داشت و از (فلسفه تنوع معجزات
انبياء) درسى بزرگ و هميشگى آموخت.
آن مرحوم هنگاميكه در (صور) لبنان اقامت گزيد مؤ سسه اى عظيم و مجهز به منظور تربيت دينى و علمى
نسل جوان در آنجا به وجود آورد و در آن دانشگاه بزرگ كه بنام ((المكتبه الجعفريه)) نام گذارى شده بود از تمام اديان و مذاهب دانش آموز مى
پذيرفت اما دانش آموزان مسيحى و يا يهودى و يا مسلمانان اهل سنت هنگاميكه تحصيلات خود را در آنجا به پايان مى رساندند يك شيعه اثنى عشرى
منطقى بودند كه تمام معتقدات مذهبى خويش را بر پايه و ميزان صحيح علمى فراگرفته بودند.
فرزندان مسيحى را در آنجا مى پذيرفت اما در پايان كار يك شيعه دانشمند و بيدار از آنجا خارج مى گرديد و به يمن علت روساى مذاهب ديگر
فرستادن محصل را به آنجا تحريم كرده بودند.
آرى آن مرد بزرگ مى دانست كه براى مبارزه با برنامه استعمارى فرهنگ لبنان در آن روز نمى توان تنها به تحريم كردن آن مدارس قناعت نمود و
از مردم خواست تا فرزندان خود را به آنجا نفرستند زيرا براى افكار عمومى اين ديگر
قابل قبول نيست كه اجتماع نسل خود را نادان تربيت كند و آنها را بدنبال تحصيل علم نفرستد.
در دنياى ما ديگر اين گونه دعاها به اجابت نمى رسد و اين نوع مبارزات مثمر ثمر و مفيد فائده اى نخواهد بود. ما اگر در مبارزه اى خود عليه
ضلالت و گمراهى تنها باين اكتفاء كنيم كه اگر فرهنگ يك كشور اسلامى مثلا از نظر دينى و تربيت صحيح و اصولى انحرافاتى داشت بمردم
بگوئيم تا از فرستادن فرزندان خويش به آنجا خوددارى كنند و آن مدارس را تحريم نمايند.
بايد بدانيم كه با اين نوع مبارزه شكست حتمى نصيب ما خواهد شد و همچنان بايد ناظر انحراف
نسل جوان از نظر مذهبى و اخلاقى و فرهنگى باشيم.
هنگامى ما مى توانيم با يك فرهنگ غلط و غير اصولى مثلا بطور منطقى مبارزه نمائيم كه در برابر داراى مدارسى مجهز و مطابق با نيازمنديها و
احتياجات زمان باشيم.
آرى تنها در اين صورت است كه مى توانيم موفق گرديم و منطق ما براى اجتماع
قابل درك باشد زيرا اگر نمونه غلطى را تحريم كرديم بايد در برابر نمونه صحيح آنرا در دسترس مردم قرار دهيم.
درست همانند مكتب آسمانى اسلام كه اگر زنا را نهى مى كند و از فحشاء جلو مى گيرد در برابر ازدواج را مشروع شمرده و احتياجات طبيعى ((جنسى))
را يكباره ناديده نمى انگارد.
تحصيل مراحل علمى و ورود در مجامع فرهنگى آهسته آهسته به صورت يك احتياج طبيعى درمى آيد و اين احتياج را نمى توان ناديده گرفت.
آرى مرحوم سيد شرف الدين باين حقيقت به خوبى آگاه بود و بدنبال درك اين حقيقت بود كه براى نجات
نسل جوان از انحراف و فساد در (صور) دست به تاسيس معروف ترين و مجهزترين مراكز علمى و فرهنگى زد.
خدمات اين بزرگ مرد بجهان تشيع و اسلام از جنبه هاى مختلف و گوناگون است و ما در اينجا تنها به آن قسمت از فعاليتهاى خدا پسندانه آن مرحوم
كه مربوط به بحث ما بوده است يعنى ((درسهايى كه بايد از تنوع معجزات آموخت)) اشاره نموده ايم.
فعاليتهاى خستگى ناپذيرى كه اين شخصيت عظيم اسلامى تا آخرين ساعات زندگى خود در راه نشر معارف عاليه اسلام و تشيع و اعلاى كلمه حق
انجام داد بر همگان روشن بود و از اين نظر هنگامى كه خبر رحلت وى به قم رسيده بود درست در خاطر دارم كه تاءثر و اندوه فراوانى بر همه كس
حكمفرما گرديده بود.
مرحوم آيت الله بروجردى براى آنكه حساب جدايى براى آن فحل اسلامى باز كنند صبح و عصر هر دو وقت را در مجلس يادبود آن مرحوم شركت نموده
بودند (با آنكه اين عمل از ايشان بى سابقه بود) خداوند هر دو آنها را غريق رحمت بى پايان خود بگرداند.
معجزات فصلى پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)
اكنون كه اين حقيقت به خوبى روشن گرديد كه فرستادگان آسمانى و پيامبران عالى قدر بايد داراى معجزه باشند تا از اين راه بتوانند صدق
مدعاى خويش را اثبات نمايند به بحث درباره معجزات و خوارق عاداتى كه از پيغمبر عزيز اسلام صادر گرديده است مى پردازيم تا زمينه سخن
براى بررسى موضوع گفتار يعنى ((مقايسه كوتاه بين قرآن و كتابهاى ديگر آسمانى)) آماده گردد.
معجزاتى كه از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در دوران حيات و زندگى آن حضرت صادر گرديد بر دو نوع است:
نوع اول كه ما آنرا معجزات فصلى مى ناميم و خوارق عاداتى بود كه براى اتمام حجت با تقاضاى فرد و يا جمعى انجام مى گرفت مثلا عربى از
راه مى رسيد، مردى كه با منطق علمى و استدلال هيچگونه رابطه اى نداشت و براى اثبات نبوت آن حضرت از وى مى خواست معجزه اى خاص انجام دهد
و عمل معينى را به صورت خارق عادت عملى سازد.
در اينگونه موارد آن بزرگوار از پروردگار خود انجام خواسته آن مرد را درخواست مى كرد خداوند هم آن معجزه را با دست پيامبر عزيزش اجرا مى
نمود، اينگونه معجزات را مى توان معجزه فصلى ناميد زيرا با در نظر گرفتن شرايط خاص و تناسب زمان و مكان معين انجام مى گرديد ولى اين
قبيل خوارق عادات سندى نبود كه پيغمبر عالى قدر اسلام شخصاً براى اثبات نبوت خويش براى هميشه بر آن تكيه كنند و براى اثبات صدق مدعاى
خود براى همه كس و در تمام آن شرايط تنها به آن قناعت ورزند.
قرآن يا معجزه دائمى اسلام
نوع دوم از معجزات و خوارق عاداتى كه با دست سفير بزرگ خداوند يعنى پيامبر عالى قدر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) انجام گرديد معجزه
باقيه آن حضرت است، پيغمبرى كه جهانى است و بر تمام انسانها مبعوث گرديده و آئين مقدس او براى هميشه بايد در عالم باقى بماند قطعاً
بايد اين برگزيده حق براى اثبات نبوت و ماءموريت آسمانى خويش بر معجزه اى تكيه كند كه براى هميشه باقى بوده و جنبه فصلى نداشته
باشد.
آرى پيغمبر جهانى معجزه جهانى مى خواهد، معجزه اى كه جنبه اعجاز آن براى همه مردم و ملتها در تمام شرايط
قابل درك باشد، اين معجزه جاويدان چيزى جز قرآن نيست.
قرآن سندى است آسمانى و استوار نامه اى است ملكوتى كه پيامبر اسلام آنرا براى اثبات رسالت خويش در برابر دنياى بشريت از هر نژاد و ملت
گشوده است.
معجزه بودن قرآن براى هميشه و همه ملتها خود يك نوع اعجاز است چون اين كتاب بايد از ابتداى نبوت آن بزرگوار تا پايان جهان همچنان به
صورت سند زنده و دليل غير قابل انكار براى صدق مدعاى وى و سفارت آسمانى او باشد در حالى كه بشريت از آن روز تا عصر ما دورانهاى
مختلفى را پست سر گذارده است.
در چهارده قرن قبل فرزندان آدم بخصوص در جزيرة العرب در جهل و نادانى غوطه ور بودند و از نظر علمى و رشد فكرى در مرحله پائينى قرار
داشتند. در آن عصر تاريك و شرايط نامساعد قرآن معجزه بزرگ و دليلى قاطع بر نوبت پيغمبر اسلام بوده است.
در دنياى ما و عصر حاضر كه بشر به بسيارى از اسرار و رموز جهان آفرينش پى برده و از حقايق علمى فراوانى برخوردار است باز هم قرآن
همچنان به صورت يك سند زنده براى اثبات رسالت آسمانى آن بزرگوار است و جنبه اعجاز آن همچنان به استحكام و صلابت اصلى خود باقى
است.
قرآن به لغت عرب (كه اصولى ترين و جامع ترين لغات زنده جهان است)
نازل گرديده و جنبه فصاحت و بلاغت آن نژاد سرسخت عرب را به زانو درآورده بود ولى همين كتاب در عصر حاضر براى نژادهاى مختلف و ملتهاى
ديگر هم جنبه اعجاز خود را حفظ كرده است.
اينكه جنبه هاى اعجاز قرآن براى هميشه باقى بماند و گذشت زمان و تكامل فكرى ابناء آدم هيچگونه ضربه اى بر اين سند آسمانى وارد نياورد
خود يك معجزه و خارق عادت است.
بسيار ديده شد كه دانشمندى بزرگ كتابى در رشته هاى تخصصى خويش با دقت و توجه هر چه بيشتر مى نويسد و انتشار آن در همان عصر موجبى
از تحسين و تشويق مردم را نثار وى مى سازد، اما با گذشت زمان و تكاملى كه از نظر علمى و فكرى به وجود مى آيد آهسته آهسته اركان علمى آن كتاب
درهم فرو ريخته و ارزش و اعتبار آن نوشته يكباره سقوط كرده و يا تزلزل مى يابد.
اما يكى از جنبه هاى زنده عظمت قرآن در اين است كه با سپرى شدن قرنها و تحولات گوناگونى كه براى افكار و عقايد انسانها به وجود آمده و
پيشرفتهاى علمى بهت آورى كه براى انسانيت پيش آمده با اين حال همچنان طراوت و شادابى آن باقى است و در قسمت اعجاز آن نه تنها هيچگونه
تزلزل و رخنه اى وارد نيامده بلكه هر چند بر حجم معلومات بشر افزوده مى گردد عظمت و صلابت آن آشكارتر مى شود.
اعجاز قرآن از جنبه هاى گوناگون
بحث و بررسى درباره چگونگى اعجاز قرآن در همه عصرها و براى همه نژادها و ملتها خود موضوعى است بسيار جالب و پرارزش اما چون از شعاع
گفتار ما بيرون است از اين نظر از طرح آن بطور تفصيل در اينجا خوددارى مى شود و تنها به اشاره اى در اين باره قناعت مى ورزيم.
قرآن براى مردم عرب از نظر فصاحت و بلاغت معجزه بود زيرا اين كتاب در عصرى
نازل گرديده بود كه ادبيات عرب در اوج عظمت و شكوفايى خود بوده است.
شعراى نامى و خطباى بزرگ آنان اشعارى مى سرودند و خطابه هايى ايراد مى كردند كه گاهى تا آن حد گيرا و
دل نشين بود كه آنها را بر پرده اى مى نوشتند و بر ديوار كعبه آويزان مى نمودند.
در آن روز افكار آن مردم تنها متوجه ((ادبيات)) بود و فصحاء و بلغاء در بين آنان ((طبقه ممتاز)) جامعه بوده اند و تكريم و تحسين همگان نثار آنها
مى گرديد.
علامه بزرگ مرحوم شيخ جواد بلاغى (رضوان الله عليه) در اين باره مى نويسد:
و اما العرب الذين ابتدات بهم دعوه الاسلام فى حكمه سيرها الى الاصلاح فقد كانت معارفهم نوعاً منحصره بالادب العربى و كانوا خالين من
ساير العلوم و الصنايع
يعنى جامعه عربى كه دعوت جهان اسلام از بين آنها شروع گرديد از انواع علوم و صنايع كه در آن روز شايع بود تهى بود و تنها دانش آنان
آشنائيشان به ادبيات عرب و فن فصاحت و بلاغت بوده است.
در چنين محيط آماده و در بين مردم كه تنها رشته تخصصى آنها فن ادبيات و فصاحت و بلاغت است و در آن قسمت به مرتبه
كمال رسيده اند پيغمبر عزيز اسلام كتاب آسمانى خويش را در دست گرفت و آنرا بعنوان سند و دليلى قاطع بر نبوت خود در برابر آن مردم عرب
قرار داد. كتابى كه حروف و كلمات يعنى مواد اوليه آن همان حروف و كلماتى است كه در اختيار همه مردم عرب قرار داشت.
با اين حال عظمت آن از نظر همان فصاحت و بلاغت تا آنجا فوق العاده و عجيب بود كه دنياى عرب را دريايى از حيرت توأم با تحسين و احترام فرو
برده بود.
اين كتاب آسمانى با آنكه بارها با صراحت تمام آن مردم را به مبارزه اى با خود دعوت كرده است و به آنها گفت اگر مى توانيد سوره اى مانند
قرآن بياوريد. با اين حال همگان به عظمتش و عجز از مقابله با آن اعتراف نموده اند. رؤساى قريش و رهبران كفر و ضلالت در جزيرة العرب كه
با آمدن پيامبر عالى قدر اسلام بر منافع نامشروع و موجوديت پليد و قدرت شيطانى و استثمارى خود سخت احساس خطر كردند، آن كسانى كه
ساليانى دراز با سرنوشت مردم و تمام شؤ ون انسانى آنها بازى نمودند، غارتگرانى كه عمرى در پناه قدرت و زور به
چپاول و يغماگرى اشتغال داشتند اكنون با طلوع خورشيد تابناك اسلام و مكتب
عدل جهانى وى پايه هاى پوشالى قدرت خويش را در حال فروريختن مى ديدند درصدد برآمدند از تمام امكانات خود براى جلوگيرى از پيشرفت
كلمه حق استفاده كنند و اجازه ندهند تا پيغمبر عزيز اسلام براى پيشبرد مقاصد انسانى و جهانى خويش قدمى به جلو بردارد.
آنها در راه انجام هدف نامقدس از هيچ عمل غير انسانى روى برنتافتند: پيغمبر را به جنون متهم كردن، او را دروغگو خواندند، ساحر و جادوگرش
ناميدند، وى را به مرگ تهديد كردند، در محاصره اقتصادى قرار دادند، از مكه به شعب ابيطالب تبعيدش نمودند، او را آزردند، سنگ بسويش رها
كردند، بارها وى را سخت مجروح ساختند.
و آنگاه هم كه به مدينه هجرت فرمود هر روز ساز تازه در برابر او نواختند و پيكارهايى خونين عليه وى به وجود آوردند، جنگها كردند، كشتند و
كشتارها دادند در حالى كه فرستاده بزرگ خداوند حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از همان ابتداى كار با صراحت تمام به آنان اعلام نمود
كه براى مقابله با من كافى است تنها سوره اى مانند اين قرآن بياوريد تا من دست از ادعاى نبوت بردارم ولى آنها به خوبى نمى دانستند كه از اين
راه نمى توان به پيكار عليه آن حضرت برخاست و حداقل سوره اى مانند قرآن آورد.
قرآن اعراب را به مقابله با خود دعوت مى كند.
تاحدى قرآن از نظر فصاحت و بلاغت و دعوت مردم جزيرة العرب بمقالبه با خود در سه مرحله انجام گرديد. در مورد
اول قرآن چنين مى گويد:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذا القرآن لا ياءتون بمله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً
يعنى اگر جن و انس اجتماع كنند و پشت به پشت يكديگر بدهند و بخواهند مانند اين قرآن بياورند نمى توانند.
در اين مرحله قرآن ملت عرب را دعوت كرده است تا كتابى مانند آن بياورند ولى در مورد دوم از اين حد
تنزل كرده و از آنها خواست كه اگر مى توانند تنها ده سوره مانند آن بياورند. آنجا كه مى گويد:
ام يقولون افتراه قل فاءتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعاوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين
يعنى پيامبرم! آيا اين مردم مى گويند كه قرآن از جانب ما نيامده و تو آنرا به دروغ به ما نسبت مى دهى؟ به آنها بگو اگر شما مى توانيد ده
سوره مانند اين كتاب بياوريد و بجز خداوند هر كه را مى خواهيد در اين راه بيارى بطلبيد اگر راست مى گوئيد.
در مورد سوم از دومين مرحله هم تنزل فرموده و از آنها خواست كه اگر مى توانند تنها يك سوره مانند اين كتاب بياورند در حالى كه بعضى از سوره
هاى قرآن (مانند سوره توحيد و عصر) از يك سطر تجاوز نمى كند
قرآن در اين باره خطاب بآنان مى گويد:
و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاءتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا
فاتقوالنار التى و قودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين
يعنى شما (اى مردم عرب) اگر در آسمانى بودن اين كتابى كه ما بر بنده خود (پيغمبر) فرستاديم ترديد داريد سوره اى مانند آن بياوريد و
گواهان خود را هم (بجز خداوند) در اين راه به كمك بخواهيد اگر راست مى گوئيد ولى اگر نتوانستيد و نخواهيد هم توانست پس برحذر باشيد از
آتش (دوزخ) كه آتش گيره هاى آن آدمها و سنگها هستند و اين آتش براى كفار آماده گرديده.
در اين آيه با آنكه قرآن مردم را دعوت كرده است تا تنها يك سوره مانند آن بياورند با اين
حال جزيرة العرب همچنان در انجام آن عاجز ماند در حالى كه اگر آنها مى توانستند و توانايى انجام اين كار را داشتند ديگر براى در هم كوبيدن
اساس اسلام و پيروزى قاطع بر پيغمبر احتياجى نبود تا با رنجهاى فراوان آنهمه جنگهاى خونين در برابر آن حضرت به وجود آورده و صدها
جوانان خويش را طعمه شمشير سازند.
آرى اينجاست كه عظمت اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت در جامعه ديروز عرب به خوبى آشكار مى گردد بخصوص اگر در نظر بگيريم كه اين
((هل من مبارز))هاى قرآن در برابر مردم فارسى زبان و يا ملت انگليس و يا در قاره آمريكا نبوده است اين تاحدى در جزيرة العرب بود در بين آن
ملتى كه فصاحت و بلاغت در بين آنان به اوج ترقى و كمال رسيده و اين كتاب هم به لغت و لسان آنان
نازل گرديده و بر سبك و روش محاوراتى آنان سخن مى گفت.
اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت هميشگى است.
در اينجا ممكن است جمعى تصور كنند كه اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت تنها در چهارده قرن
قبل و منحصر به آن عصر بوده است ولى اكنون ديگر اين جنبه از اعجاز قرآن اهميت و عظمت خود را از دست داده است؟ در حالى كه اين فكر كاملا نادرست
است زيرا تاحدى قرآن و دعوت انسانها را كه اگر مى توانند سوره اى مانند آن بياورند به آن عصر محدود نيست بلكه تا هم اكنون و تا پايان اين
جهان هم اين فرقان عظيم همچنان با صدايى رسا اعلم مى كند:
و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاءتوا بسوره من مثله آرى نه تنها در آن روز بلكه براى هميشه هم، آوردن فقط يك سوره مانند اين
كتاب كافى است تا اساس اسلام را يكباره درهم فرو ريزد و ادعاى نبوت اين پيغمبر را
باطل سازد.
قرنها است كه دشمنان كينه توز اسلام كه از پشتيبانى و حمايت همه جانبه و وسيع استعمار برخوردارند در راه لكه دار ساختن اين مكتب آسمانى از
هيچ عمل شيطانى روى گردان نيستند.
بخصوص مسيحيت كه براى رسيدن به اين هدف از انجام هيچ كارى امتناع نمى كند.
فرستادن هيئت هاى پزشكى، به وجود آوردن مؤ سسات فرهنگى، اعزام ميسيونرهاى مذهبى و كاروانهاى تبشى، انتشار كتاب و جزوه هاى بى حد و
حصر و بالاخره صرف ميلياردها دلار در گوشه و كنار جهان و بخصوص در كشورهاى اسلامى نمونه هايى از فعاليتهاى خستگى ناپذير آنان در
راه مبارزه مستقيم و غير مستقيم با اسلام است.
آنها كه در اين راه تا اين حد فعالانه كوشش مى كنند و باز هم خوشبختانه به نتيجه مثبت و مهمى نمى رسند اگر مى توانستند از همان راهى كه قرآن
در برابر همه دشمنان اسلام قرار داده (يعنى حداقل آوردن سوره اى مانند اين كتاب) با اين مكتب به مبارزه برخيزند تاكنون برخاسته بودند اما
خوشبختانه اين كار عملى نيست و قرآن خود صريحاً عجز بشريت را از انجام اين كار در همان ابتداء در جمله اى كوتاه ياد آورد شده و فرمود و لن
تفعلوا
در عصر ما در كشورهاى عربى تعداد مورد توجهى از مردم عرب مسيحى هستند و در بين آنان متخصص و آشنايان به فن فصاحت و بلاغت و ادبيات عرب
فراوان ديده مى شود و اگر براى مسيحيت امكان داشت تا از نظر فصاحت و بلاغت و با آوردن سوره اى مانند قرآن با اين كتاب آسمانى به مبارزه
برخيزد بهر قيمتى كه بود آنرا انجام مى داد ولى خوشبختانه مى بينيد كه نه تنها ((اينكار)) غير ممكن است و
محال بلكه بسيارى از قلمهاى اعراب مسيحى (صرفاً بخاطر حمايت از حق و حقيقت) در راه نشر مفاخر بزرگ اسلام بكار افتاده و مانند جرج جرداق
مسيحى، استاد دانشگاه لبنان، الامام على صورت العداله الانسانيه مى نويسد.
اعجاز قرآن از جنبه هاى علمى و حقوقى
اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت راى ساكنين جزيرة العرب و بطور كلى آشنايان بويژه عرب و ادبيات آن كاملاً
قابل درك است اما براى ملتها و نژادهاى ديگر اين حقيقت قابل فهم نيست، آنها نمى دانند كه اين كتاب از اين نظر چه عظمت غير
قابل وصفى را دارا است و از طرفى هم اسلام يك آئين جهانى و ابدى است و كتاب آسمانى آن بايد معجزه باقيه پيغمبر و سند اثبات نبوت حضرت
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) براى سراسر عالم در همه عصرها و زمانها باشد.
با اين حساب بايد جنبه هاى اعجاز قرآن آنچنان متنوع و گوناگون باشد كه براى هر ملتى در هر عصر
حداقل قسمتى از آنها قابل درك گردد.
خوشبختانه قرآن از اين نظر منبعى سرشار و غنى است، مثلا قرآن به علت آشكار ساختن بسيارى از حقايق علمى و اسرار طبيعى براى عصر ما معجزه
است، در دنيايى كه نسل آن وارث افكار و علوم ميليونها متفكر و دانشمند در طول تاريخ است و توانسته با استفاده از ابزار و
وسائل طبيعى بسيارى از مجهولات جهان آفرينش را كشف سازد و از قسمت قابل ملاحظه اى از پديده هاى هستى مطلع گردد. در چنين شرايط اگر ببيند
قرآن در چهارده قرن قبل مطالب پيچيده علمى و اسرار بهت آور جهان را با صراحت و قاطعيت تمام بيان مى كند بدون ترديد خود اين براى او سندى
است روشن بر آنكه اين كتاب آسمانى و از جانب خدا است، زيرا در آن روز امكان كش اين حقايق براى هيچ انسانى وجود نداشت.
داستان اعجاز قرآن از جنبه هاى علمى و بيان اسرار و رموز طبيعى (كه عظمت آن آرام آرام براى جهان ما آشكار مى گردد) خود بحثى است بسيار وسيع
و دامنه دار كه از فرصت گفتار ما بيرون است. آرى اين قسمت يكى از مهمترين جنبه هاى اعجاز قرآن است، قسمت سوم از اعجاز قرآن جنبه حقوقى و
قانون گذارى آن است، قسمت قانونگذارى قرآن بحث دامنه دار و دل نشين دارد و ما بخواست خداوند در آينده قدرى در اين باره سخن خواهيم گفت، از اين
قسمتها هم كه بگذريم قرآن جنبه هاى تاريخى، انتقادى، اخلاقى و بالاخره تمام قسمتهاى
كمال را دارا است.
آرى با در نظر گرفتن اين جنبه هاى متنوع و گوناگون است كه اين كتاب توانست ارزش خود را از نظر اعجاز همچنان حفظ نموده و براى هر ملت و هر
عصر حداقل يكى از قسمتهاى مختلف آن ((خارق عادات و معجزه باشد)) و آسمانى بودن آن را اثبات نمايد.
بى جهت نيست هنگامى كه يكى از مجله هاى علمى اروپا نظريه و عقيده مستر ولز دانشمند و نويسنده مشهور انگلستان را درباره بزرگترين كتابى كه
از آغاز بشريت تاكنون بيشتر از همه كتابها در جهان اثر گذاشته و عاليتر از همه است مى پرسد وى از چهار كتاب ياد مى كند كه يكى از آنها
قرآن است. آنگاه چنين اضافه مى نمايد:
((اما كتاب چهارم كه مهمترين كتاب دنياست قرآن است زيرا اين كتاب تأثيرى كه در دنيا نموده نظير آنرا هيچ كتابى به خود نديده است.))
و ما بخواست پروردگار در آينده فصلى از اين كتاب را به نقل
گفتار شخصيت هاى بزرگ مغرب زمين درباره قرآن اختصاص خواهيم داد.
در پايان اين بحث تذكر اين نكته لازم است كه در بين كتاب هاى آسمانى اين تنها قرآن است كه از نظر تركيب كلمات و فصاحت و بلاغت جنبه اعجاز
را داراست و از اين قسمت هم سندى قاطع بر اثبات نبوت پيامبر اسلام است ولى كتب انبياء ديگر مانند تورات و
انجيل مثلا هر چند آسمانى هستند و از جانب خداوند نازل شده اند اما نزول آنها به منظور اثبات نبوت آن پيامبران بزرگ نبوده و معجزه اى براى آنان
بشمار نمى آمد.
معجزات آن برگزديدگان خداوند و فرستادگان آسمانى منحصر در همان اعمال خارق عادتى بود كه در دوران حيات آنها با دست آنان انجام مى
گرديد.