قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد

- ۱ -


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم
موضوع سخن ما مقايسه اى كوتاه بين قرآن و كتابهاى ديگرى است كه اكنون بنام كتابهاى آسمانى يهود و نصارى در دسترس همگان قرار دارد، اين مقايسه ممكن است از جنبه هاى مختلف و گوناگون انجام گيرد اما هدف ما از اين بحث تنها بررسى قسمتى از مسائل و موضوعات در اين زمينه است كه بخواست خداوند در شبهاى آينده روشن خواهد شد. ولى پيش از آنكه درباره مباحث مورد نظر وارد سخن گرديم ناچاريم مطلبى را بعنوان ((مقدمه گفتار)) مطرح سازيم، اين مطلب در عين اينكه براى بحث ما جنبه مقدميت دارد خود از نظر علمى داراى اصالت و استقلالاً شايسته توجه و عنايت است.
هر ادعا بايد با دليل مقرون باشد
ترديدى نيست كه براى اثبات هر ادعا دليلى لازم است و هيچ مدعايى را بدون سند نمى توان پذيرفت. اگر فردى خود را مهندس برق و متخصص در قسمت الكتريسيته معرفى كند هيچ عاقلى گفتار او را باور نمى نمايد مگر هنگامى كه آزمايشهاى لازم صدق سخن او را اثبات كند، امتحانات و آزمايشهايى لازم صدق سخن او را اثبات كند، امتحانات و آزمايشهايى كه از او به عمل مى آيد تا دليل قاطع بر صحت ادعاى وى گردد طبعاً بايد با مدعاى او از نظر ((سنخيت)) تطبيق كند. از فردى كه مدعى است من از صنعت برق اطلاعاتى كافى دارم هيچگاه نمى خواهند كه براى اثبات اين مدعا يك فرمول رياضى را مثلا حل كند و يا با يك قهرمان كشتى مسابقه داده بلكه از او مى خواهند در همان رشته تخصصى خويش هنرى نشان دهد و آزمايشى را با موفقيت به انجام برساند زيرا همواره بايد دليل با مدعا از نظر سنخيت تطبيق نموده و هماهنگ باشد.

سندى كه نبوت پيامبران را اثبات مى كند

در اين جهان جمعى بنام پيامبران آمده اند كه به شهادت تاريخ از با فضيلت ترين مردان عصر خويش بوده اند، آنها خود را برگزيدگان خداوند و فرستادگان او به سوى بشر معرفى كرده اند، و مدعى بودند كه ما از سوى آفريدگار جهان مبعوث شديم تا انسانيت را به سعادت دعوت كنيم و نيكبختى آنها را در هر دو جهان تاءمين نمائيم، اين دسته خود را با خداوند مربوط مى دانستند و مى گفتند سخنان ما از او است و ما با قدرت ماوراء الطبيعه ارتباط داريم، از آن مبداء الهام مى گيريم و بفرمان و سخن مى گوئيم. اين ادعاى كسانى است كه خود را پيامبران آسمانى معرفى كردند، اما ترديدى نيست كه نمى توان اين ادعاى بزرگ را بدون دليل پذيرفت، منطق عقل و علم لزوم فرستادن انبياء را از جانب خداوند اثبات مى كند اما مگر مى توان ادعاى هر انسانى را در اين باره پذيرفت؟! اگر فردى خود را طبيب معرفى كند تا هنگامى كه بر صدق گفتار وى سندى قاطع و غيرقابل انكار يافت نشود هيچ انسانى خود را تسليم دست او نمى كند و دربست نظرات وى را بكار نمى بندد با آنكه نقش يك طبيب در زندگى يك فرد با نقش ‍ عظيمى كه با يك پيامبر در تاءمين سعادت همه جانبه انسانها داراست به هيچ وجه قابل قياس نيست بنابراين، در اينكه فرستادگان خداوند بايد متكى به بينه هاى روشن و سندهاى قاطعى باشند هيچگونه جاى ترديد نيست اما بايد ديد سندى كه با ادعاى يك پيغمبر داراى سنخيت باشد و بتواند مدعاى او را اثبات نمايد چيست؟ اينجا است كه ضرورت داشتن ((معجزه)) براى پيامبران به خوبى احساس مى شود، معجزه و يا انجام عمل خارق عادت تنها دليلى است كه با مدعاى انبياء سنخيت دارد و مى تواند صدق گفتار آنها را اثبات نمايد، مگر نه اين است كه يك پيامبر مدعى است كه من رسالت آسمانى دارم و با قدرت ماوراءالطبيعه در ارتباطم و از جانب خداوند الهام مى گيرم؟ پس بايد عملى انجام دهد كه فوق شرايط طبيعى و علل عادى باشد، عملى كه جز با استمداد از قدرت خداوند و همان نيروى ماوراء طبيعت امكان ناپذير باشد.

اعجاز بدو صورت ممكن است صورت گيرد

با توضيح كوتاهى كه هم اكنون داديم دانسته شد كه معجزه و يا خارق عادت عبارت است از انجام علمى كه با علل و اسباب معمولى و عادى تطبيق نكند و تحقق يافتن آن جز با اتكاى به قدرت خداوند غير ممكن باشد، اين اعجاز ممكن است بدو صورت انجام گيرد:
يك: بوسيله پيغمبر و فرستاده خداوند معجزه اى انجام شود كه عملى ساختن آن براى افراد بشر در هر حال غير ممكن باشد.
دو: اعجاز بطريقى صورت گيرد كه در آن شرايط و امكانات خاص كه آن پيامبر آنرا انجام داد هيچ انسان عادى نتواند آنرا عملى سازد هر چند انجام ((اصل عمل)) در شرايط ديگر براى افراد معمولى هم ممكن باشد، براى روشن شدن اين موضوع ناچارم قدرى بيشتر توضيح بدهم، اعجازى كه از يك مرد آسمانى و پيامبر الهى صادر مى گردد و بمنزله ((استوارنامه)) او است گاهى بصورتى است كه هيچ انسان عادى در هيچ يك از شرايط طبيعى نمى تواند آنرا انجام دهد مانند اعجازى كه در قرآن و اين كتاب بزرگ است (و ما بخواست خداوند در آينده قدرى در اين باره سخن خواهيم گفت).
اعجاز قرآن آنگونه است كه خود با صراحت مى گويد:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذا القرآن لاياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً
((يعنى اگر جن و انس اجتماع كنند و پشت به پشت يكديگر بدهند و بخواهند مانند اين قرآن بياورند نمى توانند.)) اين نداى آسمانى هزار و چهارصد سال است كه در برابر جهانيان قرار دارد و همانند روز اول به قاطعيت و صلابت خود باقى است.اين يك نوع اعجاز است ولى گاهى معجزه بصورتى است كه انجام ((اصل عمل)) براى افراد ديگر هر چند امكان پذير است اما در آن شرايطى كه عمل از يك پيغمبر صورت مى گيرد در آن شرايط انجام آن براى ديگران ممكن و عملى نيست مثلاً يك پزشك جراح مى تواند مردى را كه دچار آپانديسيت است معالجه كند و با عمل جراحى روده كور يا آپانديس او را بيرون آورده و از وى جدا سازد اما اين كار معجزه نيست زيرا انجام آن با استفاده از ابزار و وسائل جراحى و آشنا بودن باين فن عملى است كه براى هر فردى ممكن است ولى اگر پيامبرى بطور اعجاز و خارق عادت و با استمداد از نيروى لايزال خداوند ناراحتى آپانديسيت را شفا بخشد و ماده اصلى مرض را ريشه كن نمايد اين كار معجزه است زيرا انجام ((اصل عمل)) يعنى از بين بردن آن روده كور اگر چه براى يك پزشك جراح هم ممكن بود اما در آن شرايطى كه باين پيغمبر آن عمل را انجام داد (يعنى بدون استفاده از ابزار و وسائل جراحى و اسباب عادى و طبيعى) در آن شرايط انجام آن عمل براى يك جراح غيرممكن است، يك پيامبر آپانديسيت را مثلا شفا مى بخشد بدون آنكه پهلوى راست مريض را بشكافد و چاقوى جراحى بكار برد.

امام از وجود ميكرب خبر مى دهد

براى آنكه موضوع مورد بحث بيشتر روشن گردد يك نمونه اسلامى از اين قبيل خارق عادات از يكى از جانشينان پيغمبر بزرگ اسلام در اينجا نقل مى كنيم:
اما على بن موسى الرضا (عليه السلام) كه هشتمين جانشين پيامبر عالى قدر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است ضمن يك روايت طولانى با قاطعيتى تمام درباره ميكرب و ((موجودات بسيار كوچكى كه با چشم ديده نمى شود)) سخن مى گويد. در آنجا حضرت خطاب به مردى بنام ((فتح)) چنين مى فرمايد:
يا فتح! انما قلنا اللطيف للخلق اللطيف و لعلمه بالشى ء اللطيف اولاترى و فقك الله و ثبتك الى اثر صنعه فى النبات اللطيف و غير اللطيف و فى الخلق اللطيف من الحيوان الصغار و البعوض و ما هوا اصغر منهما مما لا يكاد تستبينه العيون.
يعنى اى فتح! اينكه ما به خداوند اسم لطيف را اطلاق مى كنيم باين علت است كه او موجودات لطيف و ظريفى را آفريده و نسبت به آنها علم و اطلاع دارد. اى فتح! آيا نمى نگرى به نشانه هاى آفرينش خداوند كه در گياهان ريز و ظريف و گياهان غير لطيف به وجود آورده؟ آيا نمى نگرى به مخلوقات ظريفى كه پروردگار جهان آفريده از حيوانات كوچك و پشه ها و حيواناتى كه ريزتر و ظريف تر از آنها هستند؟
آن موجوداتى كه (به علت كوچكى حجم) چشم ها نمى توانند آنرا را مشاهده كنند)). در اين گفتار امام هشتم (عليه السلام) با صراحت و قاطعيت تمام از وجود ميكرب و باكتريها خبر مى دهد و آشكارا مى گويد خداوند موجوداتى را آفريده كه لا تكاد تستبينه العيون يعنى امكان ديدن آنها براى چشمها نيست. در جهانى كه از وسائل علمى و ابزار و آلات دقيق صنعتى مانند ميكروسكوپ خبرى نبود و بشر هيچگونه وسيله عادى براى شناختن اين قبيل موجودات در اختيار نداشت بدون ترديد اينگونه سخن گفتن يك خارق عادت و ((كرامت)) روشن است، ولى خارق عادتى كه با ادعاى نبوت توأم نيست و تنها مقرون با ادعاى وصايت و جانشينى از پيغمبر اسلام است، اينگونه سخن گفتن در آن عصر آنهم از مردى كه حتى يك روز به مدرسه و مكتبى نرفته نشان مى دهد كه گوينده آن اطلاعات و علوم خود را بطور مستقيم و يا غير مستقيم بوسيله پيغمبر) از منبعى گرفته است كه بر حقايق جهان آفرينش احاطه دارد. در اين گفتار على بن موسى الرضا (عليه السلام) از وجود باكتريها صريحاً خبر مى دهد ولى اين كار بعد از كشف ميكروسكوپ ممكن است بوسيله يك دانشمند ميكروب شناس هم انجام گيرد.
اما با اين تفاوت كه وسيله اطلاع يك دانشمند ابزار و آلات علمى است و اين ابزار و وسائل در اختيار هر فردى كه قرار بگيرد بوى اين امكان را مى دهد كه از اين حقيقت مطلع گردد اما در آن شرايطى كه امام (عليه السلام) پرده از روى اين راز برمى دارد و از وجود باكتريها با صراحت خبر مى دهد (يعنى بدون داشتن وسائل و ابزار عادى و استفاده از علوم و راههاى طبيعى) انجام اين كار در آن شرايط براى هيچ انسان عادى ممكن نيست.
با اين ترتيب، روشن شد كه اعجاز بر دو قسم است و اگر طبق مدارك قطعى و مسلم معجزه اى براى پيامبرى اثبات شد لازم نيست آن معجزه عملى باشد كه انجام آن در هيچ يك از شرايط براى بشر امكان ناپذير باشد.

ارتباط اعجاز با رسالت آسمانى

خارق عادت و يا معجزه گاهى توأم با ادعاى نبوت است مانند معجزاتى كه بوسيله انبياء و پيامبران الهى صادر مى گرديد در اين صورت مى تواند ادعاى او را كه چيزى جز رسالت آسمانى نيست اثبات نمايد ولى گاهى مقرون با ادعاى نبوت نيست مانند خارق عاداتى كه با دست امام و جانشين يك پيغمبر انجام مى گيرد، در صورت اول اينگونه معجزات دليلى قاطع بر اثبات مقام رسالت نسبت به پيامبران است و اين خود مسئله اى است جالب كه در بحث ((نبوت)) در ((اصول اعتقادات)) از آن به تفصيل بحث مى گردد و در اينجا ما تنها به آن اشاره كوتاهى مى نمائيم. ما در گذشته گفتيم كه بطور كلى بايد هر دليلى كه براى اثبات مدعايى اقامه مى گردد با آن مدعا داراى سنخيت باشد.
با اين حساب، فردى كه مدعى است من با خداوند و قدرت ماوراءالطبيعه ارتباط دارم، از آنجا الهام مى گيريم و فرستاده او به سوى جمعى از مردم و يا جهان انسانيت هستم بايد عملى با دست وى انجام گيرد كه اين عمل جز با استفاده از قدرت خداوند غيرممكن باشد، عملى كه از قدرت ماوراءالطبيعه سرچشمه بگيرد انجام آن براى يك انسان عادى با استفاده از امكانات و شرايط طبيعى امكان ناپذير است تا اينكار خود بمنزله استوار نامه اى باشد

چرا معجزات انبياء گوناگون است؟

اين اصل كه اكنون از آن ياد كرديم يعنى ((لزوم داشتن معجزات براى انبياء)) در زندگى همه پيامبران بدون استثناء وجود داشت و به شهادت و ضرورت تاريخ كم و بيش آنها همگى داراى معجزه و استوارنامه آسمانى بوده اند ولى بايد ديد چرا معجزات پيامبران متنوع و گوناگون بوده است؟ و طبعاً اين اختلاف و تنوع به علتى است كه بدست آوردن آن خالى از فائده نخواهد بود.

آنچه كه نويسنده درباره فلسفه اين تنوع فكر مى كند اين است كه اين كار به منظور بهره بردارى از تمركز و توجه افكار اجتماع است كه در عصر هر پيغمبر نسبت به موضوعى خاص و يا افرادى مخصوص پيدا شده بود، براى روشن شدن اين نكته ناچار قدرى توضيح مى دهيم.

پيغمبرى كه در يك عصر از جانب خداوند براى هدايت و راهنمايى جمعى و يا عموم افراد بشر به سوى سعادت مادى و معنوى ماءموريت مى يابد طبعاً در آن عصر و در آن اجتماع دسته اى از مردم طبقه ممتاز جامعه هستند و به علت دارا بودن قسمتى از علوم و يا آشنا بودن با صنعتى خاص افكار ديگران را به سوى خود جلب نموده اند و همگان با نظر اعجاب و تحسين نسبت به آنها مى نگرند و به اصطلاح ((قهرمان و الگوى)) آن جامعه اند، در اينجا آن پيامبر و فرستاده خداوند بايد از توجه افكار عمومى نسبت به آن طبقه ممتاز استفاده نموده از همانجا افكار آنان را دربست در اختيار بگيرد و آنها را به سوى خداوند رهبرى نمايد و در مسيرى قرار دهد كه خداى مى خواهد.

اين هدف بطور عاليتر و سريعتر تنها از اين راه تاءمين مى گردد كه معجزه آن پيغمبر شبيه و مانند آن كارهايى باشد كه بوسيله آن قهرمانان و آن دسته از طبقه ممتاز و جامعه انجام مى گيرد،مثلا عيسى بن مريم (عليه السلام) در عصرى براى نجات اجتماع ماءموريت يافت كه در آن پزشكان طبقه ممتاز و مورد احترام جامعه بوده اند، آنها با استفاده از علم طلب امراضى را معالجه مى كردند و بيماران را شفا مى بخشيدند و از نظر همگان مورد تحسين قرار مى گرفتند.
در چنين شرايط و عصرى كه علم پزشكى بسيار نيرومند است و افكار مردم به سوى شخصيتهاى طبى توجه دارد بايد معجزه عيسى شبيه و مانند كار اطباء باشد (با اين تفاوت كه شفابخشيدن عيسى با دم عيسوى و با استفاده از راههاى طبيعى و علوم پزشكى نيست) عظمت كارهاى عيسى آنگونه بود كه پزشكان هم از انجام آن اظهار عجز كرده و به ناتوانى خويش اعتراف مى نمودند و يا موسى بن عمران هنگامى در مصر مبعوث به رسالت مى گردد كه سحر و كهانت در اوج رشد و كمال خود قرار داشت و ساحرها با استفاده از عوامل طبيعى و قواعد خاصى كه از نظر اكثريت مردم آن عصر نامعلوم بود دست به انجام كارهايى مى زدند كه مورد اعجاب و تحسين همگان قرار مى گرفت.

در چنين عصرى كه ساحرها طبقه مورد احترام جامعه هستند و افكار عمومى به سوى آنان و آراء و انظار آنها توجه دارد موسى بايد داراى معجزه اى باشد شبيه و مانند عمل آنان ولى با اين امتياز كه عمل موسى سحر نيست بلكه واقعيتى است كه حتى سحركنندگان آن عصر را هم سخت تحت تأثير قرار مى دهد و آنها را در برابر آن مرد آسمانى به زانو در مى آورد.

آرى در عصرى كه علم پزشكى سخت مورد توجه مردم است اگر عيسى بن مريم كور مادرزادى را شفا بخشد و يا مرده اى را زنده گرداند طبيعى است كه اين معجزات از نظر همگان حتى از نظر همان طبقه ممتاز يعنى اطباء و پزشكان هم زودتر مورد توجه قرار مى گيرد. و يا اگر موسى بن عمران در هنگامى كه افكار عمومى به سوى سحركنندگان و كاهنان انعطاف دارد به امر خداوند عصا را بيفكند و به صورت افعى عظيمى درآيد طبعاً عاليتر و سريع تر مى تواند بر دلهاى مردم نفوذ يابد و هر چه زودتر آنها را به سوى خداى رهبرى نمايد و يا حداقل حجت خداوند را بطور كامل بر همگان تمام گرداند.
اگر معجزه موسى بن عمران آوردن كتابى آسمانى مانند قرآن بود نه اعجاز آن از نظر فصاحت و بلاغت براى مردم آن زمان قابل درك بود و نه خارق عادت بودن آن از نظر مسائل علمى و يا قانون گذارى و يا جنبه هاى ديگر، اما هنگاميكه معجزه موسى مطابق با شرايط عصر خود و شبيه و مانند كار كسانى باشد كه مورد احترام و تحسين جامعه اند، در اين صورت اثر آن تا آن درجه سريع و عميق است كه همان طبقه ممتاز عصر وى يعنى سحركنندگان و كاهنان در برابر او به زانو درآمده و هنگاميكه معجزه موسى را مى بينند سريعاً رسالت خدايى او را مى پذيرند و در برابر پروردگار موسى يعنى آفريدگار جهان به سجده درمى آيند.

قرآن در اين باره مى گويد:
فالقى السحره ساجدين قالوا امنا برب العالمين رب موسى و هارون يعنى سحر كنندگان به سجده درآمدند و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم همان پروردگار موسى و (برادرش) هارون.
اين ايمان كه با ديدن معجزه موسى در سحره به وجود آمده بود تا آنجا ريشه دار و عميق بود كه با تهديدهاى سختى كه بعداً بوسيله فرعون نسبت به آنان به عمل آمد هيچگونه تزلزلى در آنها راه نيافت.
فرعون آنها را اينگونه تهديد كرد:
لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكم اجمعين: يعنى دستها و پاهاى شما را از خلاف يكديگر قطع مى كنم و سپس همه شما را بدار خواهم زد.)).
آنها در پاسخ گفتند:
انا الى ربنا منقلبون و ما تنقم منا الا ان آمنا بآيات ربنا لما جائتنا ربنا افرغ علينا صبراً و توفنا مسلمين يعنى ما به سوى پروردگار خويش بازگشت مى كنيم و تو (اى فرعون) ما را عقوبت نمى كنى مگر براى آنكه ما به آيات پروردگار خود ايمان آورديم.
هنگاميكه آن آيات آمد ما را (و آنرا مشاهده كرديم) پروردگار ما تو صبر و شكيبايى خود را بر ما فرو ريز و ما را درحالى كه در برابر تو تسليم هستيم بميران
آرى اثر شباهت اعجاز هر پيغمبر با اعمال و كارهايى كه افكار مردم عصر او را به سوى خود متوجه ساخته تا آنجا سريع و عميق است كه سحره يعنى همان طبقه ممتازى كه فرعون براى كوبيدن موسى مى خواهد از وجود آنان استفاده كند، همان طبقه را در برابر وى اين چنين به زانو درمى آورد و آنها را به عجز و ناتوانى بشر از انجام عملى مانند موسى به اعتراف وا ميدارد.
اكنون به عصر پيغمبر خود و صنعت مهم و مورد توجه مردم آن زمان بنگريم.
پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در اجتماعى مبعوث به رسالت مى گردد كه فصاحت و بلاغت او در اوج عظمت خود بوده است، طبقه ممتاز و آن كسانى كه افكار عمومى بر محور آنان و آراء و عقايد آنها دور مى زد فصحا و بلاغت عرب بوده اند و احترام و تحسين مردم توأم با اعجاب نثار آنها مى شد.
در محيطى كه اين شرايط بر آن حكومت مى كند فرستاده بزرگ خداوند كتابى آسمانى مى آورد كه تنها فصاحت و بلاغت آن موجى بنيان كند كه در افكار همگان ايجاد مى نمايد.
پيامبر عزيز اسلام از تمركز و توجه افكار مردم در موضوع ((فصاحت و بلاغت)) بهره برداشت و با آوردن كتابى آسمانى از جانب خداوند كه عظمت آن تنها از نظر فصاحت و بلاغت سراسر جزيرة العرب را سخت شيفته و مجذوب خود ساخته بود توانست افكار عمومى عرب را به سوى خود و مقررات آسمانى آئين خويش متوجه سازد.
آنچه كه ما در فلسفه تنوع معجزات انبياء برشمرديم نكته ايست كه علامه خويى و مرحوم آيت الله بلاغى در تفسير خود نيز به آن اشاره نموده اند.
در اينجا يادآورى اين نكته لازم است كه چون قرآن تنها براى مردم عرب و يا انسانهاى آن عصر نازل نگرديده بود از اين نظر اعجاز آن تنها فصاحت و بلاغت نيست.
اعجاز قرآن از جنبه هاى گوناگون و متنوعى است كه قسمتى از آنها براى عموم افراد بشر از همه ملتها بخصوص در دنياى علم و جهان ماقبل ادراك است و ما بخواست خداوند در اين باره بطور فشرده بحثى خواهيم داشت.

درسى كه بايد از تنوع معجزات آموخت

با توضيحى كه درباره فلسفه تنوع معجزات انبياء داده شد به خوبى روشن گرديد كه چگونه خداوند معجزاتى كه آنها را بر دست فرستادگان و برگزيدگان خود جارى مى ساخت همگى شبيه و مانند كارها و موضوعاتى بود كه افكار مردم آن عصر را به سوى خود متوجه مى ساخت تا فرستادگان او بتوانند با استفاده از اين راه عاليترين و بهترين قدم را براى رسيدن به هدفهاى آسمانى خويش بردارند.
بعقيده نويسنده اين فلسفه و حكومتى كه در تنوع معجزات پيامبران يادآور شديم خود براى مردم مسلمان درسى است بزرگ تا در پرتو رعايت آن بتوانند در راه نشر تعاليم عاليه اسلام قدمهاى مؤ ثر و سريع و برجسته اى در جهان بردارند، در دنياى ما علوم مادى و آشنايى به اسرار و رموز آفرينش ‍ سخت مورد توجه افكار عمومى است.
دانشمندان اين علوم طبقه ممتاز عصر ما هستند و احترام و تحسين همگان بى دريغ به سوى آنها نثار مى گردد. در چنين شرايط اگر ما بخواهيم در راه نشان دادن چهره آسمانى اسلام قدمى مؤ ثر و سريع بداريم بايد از درسى كه خداوند با تنوع معجزات انبياء خود به ما داده است سرمشق بگيريم يعنى سعى كنيم دانشمندانى ارزنده و مسلمان در رشته هاى مختلف علوم مادى تربيت كنيم تا آنان كه به علت اطلاع و احاطه بر علوم متنوع عصر خواه و ناخواه مورد احترام اجتماع قرار مى گيرند از اين توجه افكار عمومى استفاده كرده و بتوانند عظمت و كمال واقعى اسلام را به همگان نشان دهند.
دنيايى كه دانشمندان علوم مادى را طبقه ممتاز و مورد احترام جامعه مى شمرد و براى افكار و عقائد آنان ارزشى خاص قائل است اگر ببيند در بين مسلمين شخصيتهايى بزرگ و پرارج در همان علوم يافت مى شوند اما همانها در برابر مكتب آسمانى اسلام حداكثر خضوع را دارند خواه و ناخواه اين موضوع در افكار اكثريت مردم اثر عميق و غير قابل انكارى را بجاى خواهد گذاشت، اين يك حقيقت است كه عدم توجه به آن مستلزم عقب ماندگيهاى فراوان مى گردد (چنانكه متأسفانه گرديده است).