يـا چـنانكه مشروحتر خواهيم گفت طبق بعضى اخبار اهل سنت بعضى سوره ها مانند
سوره حـفـد و خلع و آيه ها مانند آيه رجم جزو قرآن بوده ولى بعد نسخ التلاوه يا
منسوخ التلاوه شده است و نهايتا در مصحف رسمى عثمانى نيامده است . ب ) به افزايش ,
بيشتر محققان برآنند كه كسى قائل به تحريف به افزايش يا تحريف به زبان نيست . ولى
از ابن مسعود نقل كرده اند كه بر آن بوده است كه سوره فاتحه و معوذتان ( دو سوره
آخر قرآن كريم ) جزو قرآن نيست و در مصحف خاص او هم درج نشده بوده است . يـا
عـجارده كه گروهى از خوارج اند ( اصحاب عبدالكريم بن عجرد ) برآنند كه سوره يوسف
جزو قرآن نيست . و به نظر آنان روا نيست كه چنين قصه عاشقانه اى جزو وحى الهى باشد.
( صيانة القرآن , ص 13 ). ج ) تـحـريـف به معناى تغيير و تبديل كه قائلان به آن
مثالهايى مى زنند كه همه از مقوله اختلاف قـراآت است مانند ملك يوم الدين به جاى
مالك يوم الدين , فتثبتوا به جاى فتبينوا يا فـالـق الاصـباح ( به فتح همزه , يعنى
الاصباح را جمع صبح مى گيرند نه مصدر باب افعال ) به جاى فالق الاصباح يا جاعل
الظلمات به جاى جعل الظلمات . پس قول به تحريف قرآن به يكى از اين سه وجه است .
قائلان به تحريف از شيعه اماميه . بـعـضى از اهل سنت از ديرباز به شيعه اماميه
اثناعشريه نسبت داده اند يا تهمت زده اند كه قائل به تحريف قرآن هستند. چـنانكه ابن
اثير در كامل , و قلقشندى در صبح الاعشى و امام فخر رازى در تفسير آيه حفظ : انا
نـحـن نـزلنا الذكر و انا له لحافظون ( سوره حجر , 9 ) در تفسير كبيرش چنين نسبتى
به شيعه مى دهند. ( براى تفصيل در اين باره ـ قانون تفسير , سيد على كمالى دزفولى ,
ص 96 - 97 ). اگر قول به تحريف بعضى از شيعه اماميه , فقط قائلانى از اهل سنت داشت
, امكان داشت كه آن را حمل بر مناقشات بين فرقه اى كرد و گفت بهتانى واهى و بى اساس
است . نـظـرگـاه رسـمـى و حتى اجماعى شيعه اماميه اعتقاد به عدم تحريف قرآن است ولى
بعضى از ناآگاهان , ولو از فضلا , اين نظر را خدشه دار و اين اجماع را خرق كرده اند
و به انگيزه هاى تولايى و تبرايى , بى آنكه سخنگوى شيعه باشند , قائل به تحريف قرآن
كريم شده اند. آرى حتى در بعضى از منابع مهم حديث شيعه چنين قولى آمده است .
چـنانكه در كافى كه نخستين و مهمترين كتاب از كتب اربعه حديث معتبر و رسمى شيعه
اماميه است , احاديثى نقل شده كه اين معنى از آن مستفاد مى گردد. كلينى ( م 329 ق )
در كتاب كافى , در كتاب الحجة , بابى تحت عنوان كل قرآن را كسى جز ائمه عـلـيـهـم
السلام جمع نكرده است و ايشانند كه علم آن را به كمال دارند , باز كرده است , و در
حـديـث اول از ابـوجعفر ( امام محمد باقر - ع - ) چنين نقل كرده است : هيچ كس از
مردم ادعا نكرده است كه كل قرآن را چنانكه نازل شده است جمع كرده است , مگر آنكه
دروغگوست . و حال آنكه كسى جز على بن ابى طالب (ع ) و جز ائمه بعد از او آن را جمع
و حفظ نكرده است . ( كافى , 1/228 ). و در حـديـث بـعـدى بـاز از طـريق جابر از
حضرت امام محمد باقر (ع ) نقل مى كند : هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه جميع قرآن از
ظاهرش و باطنش نزد اوست غير از اوصياء . همچنين نظير اين اخبار در تفسير عياشى ,
بصائرالدرجات , غيبة نعمانى و تفسير او آمده است , و قـريب به تمامى آنها را علامه
مجلسى در بحارالانوار , در مجلد 92 كه مخصوص قرآن است , ذيل بابى به نام ما جاء فى
كيفية جمع قرآن گرد آورده است . ( نـيـز 16 فقره از نصوص اخبار تحريف از نظر شيعه
را حجة الاسلام سيد على حسينى ميلانى در كـتـاب الـتحقيق فى نفى التحريف عن القرآن
الشريف , ص 57 - 61 , با ذكر منابع انها نقل كرده است . ) پس از عصر متقدمان , و با
اوجگيرى نهضت اخباريه , مى بينيم كه بسيارى از آنان حتى بزرگانى چون حر عاملى و فيض
كاشانى و علامه مجلسى نيز كلمات و تعابير دو پهلويى در اين باب دارند , يا به
دوگونه , هم در اثبات و هم در نفى تحريف سخن گفته اند. اسـتـاد محمدهادى معرفة ,
قرآن پژوه معاصر بر آن است كه اخباريه و مخصوصا پرچمدار شاخص آن سيد نعمت اللّه
جزايرى ( 1050 - 1112 ق ) بر اساس اخبار پراكنده و غرائب و شواذ و افسانه هاى
اسـاطيرگونه , نغمه تحريف رااز نو زنده كرده است و كتابش الانوار النعمانية ( 1/97
, 98 , 277 ; 2/357 ) و نـيـز رسـالـه مـنـبع الحياة او منبع اصلى قول به تحريف است
و محدث نورى , صاحب فـصـل الـخـطـاب ( كه به تفصيل درباره اش سخن خواهيم گفت ) بر
آن اعتماد كرده و جزايرى پيشواى او در اين امر است . ( صيانت القرآن , ص 86 - 87 ).
و هـم ايشان از قول جزايرى در كتاب منبع الحياة نقل مى كند كه اخبار مستفيضه و بلكه
متواتره دلالت بر وقوع زياده و نقصان و تحريف در قرآن دارد. از جـمله از
اميرالمؤمنين (ع ) روايت شده كه چون از ايشان در باب تناسب بين دو جمله از گفته حـق
تـعالى در آيه سوم سوره نساء يعنى و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى و فانكحوا ما
طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع پرسيدند حضرت (ع ) فرمودند در اين فاصله ,
يعنى در فاصله بين دو جمله اى كه ربط معنايى آن آشكار نيست , بيش از يك سوم قرآن
ساقط شده است . ( صيانة القرآن , ص 158 ).
محدث نورى و فصل الخطاب .
نقطه عطف مهم در تاريخ مساله تحريف , تاليف كتابى است مستقلا در اين زمينه يعنى
در ادعا و سـعـى در اثـبـات وقـوع تحريف در قرآن , به قلم يكى از بزرگترين محدثان
شيعه در اوايل قرن چـهـاردهـم , ايـن محدث حاج ميرزا حسين بن مولى محمد تقى طبرسى (
1254 - 1320 ق ) از شاگردان آيت اللّه ميرزا محمدحسن شيرازى است كه دو تن از
معروفترين شاگردان او يكى حاج شـيخ عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان و سفينة البحار و
ديگرى آقابزرگ تهرانى صاحب الذريعة است . بهترين شرح حال و آثار او را هم همين
آقابزرگ تهرانى , با استفاده از زندگينامه خودنوشت كوتاه او , نـوشته است كه در
مقدمه مهمترين كتاب او كه آخرين مجموعه معتبر حديث شيعه اماميه به شمار مى آيد ,
يعنى مستدرك الوسائل به طبع رسيده است . محدث نورى كتاب فصل الخطاب فى تحريف كتاب
رب الارباب را در سه مقدمه و دوازده فصل و يـك خـاتـمه تدوين كرده است و در فصول
دوازده گانه دلايلى براى اثبات تحريف عرضه داشته است . آقـابزرگ تهرانى در شرح حالى
كه نوشته است , از مكارم اخلاق و مراتب زهد و ورع و تعلق خاطر بـسيار محدث نورى به
ائمه طاهرين (ع ) و تتبع عميق او در اخبار و آثار شيعه و اهل سنت حكايت دارد. تمسك
او به اخبار در حد اعلى و بر وفق مشرب اخباريان است . چـنانكه عمرش را بر سر تهيه و
تدوين مستدركى بر وسائل الشيعه حر عاملى گذارده و به اذعان صاحبنظران به خوبى از
عهده اين كار برآمده و كارش به عنوان آخرين مجموعه حديث , مخصوصا احاديث احكام شيعه
, قبول عام و استقبال تام يافته است . مـحـققان برآنند كه آنچه او را به نگارش اين
كتاب واداشته , اين گمان بوده است كه مخالفين , فضايل اهل بيت عليهم السلام و مثالب
دشمنان ايشان را از قرآن انداخته اند. در واقع هم اين كتاب را در جواب يكى از علماى
هند كه از او پرسيده بوده چرا نام ائمه معصومين (ع ) در قرآن نيست , نگاشته است . (
صيانة القرآن , ص 167). شـاگـرد نـامـدار او آقـابـزرگ تـهـرانى , تا حدودى
جانبدارانه و توجيه گرانه , مى نويسد : در فـصل الخطاب ثابت كرده است كه تحريف به
زياده و تغيير و تبديل و نظاير آن كه در كتبى غير از قـرآن رخ مـى دهـد , حتى به يك
كلمه واحده هم رخ نداده , و ما جاى چنين كلمه اى را در قرآن نمى شناسيم . و بر آن
است كه در مورد آياتى جز آيات احكام , تنقيصى از سوى جامعان قرآن وارد شده , به
نحوى كه ما عين منقوص را كه نزد اهلش محفوظ است , نمى شناسيم , ولى اجمالا از طريق
اخبارى كه مـؤلـف مـفـصـلا در كتاب ياد كرده است , فقط به ثبوت نقص , علم اجمالى
داريم ... ( الذريعة , 16/231 ) شيخ نورى در تاريخ 28 جمادى الثانى 1292 ق از نگارش
اين كتاب فراغت يافته و كتاب براى نخست بار به چاپ سنگى در 12 شوال 1298 ق به طبع
رسيده است . نسخه خطى اصل , يا بازنويس اصلاح شده اى از آن , در كتابخانه آقابزرگ
تهرانى در نجف محفوظ اسـت كـه نسخه عكسى ( زيراكسى ) آن در اختيار راقم اين سطور و
جزو منابع نگارش اين مقاله بوده است . نـگارش و انتشار فصل الخطاب , در حوزه هاى
علميه شيعه مخصوصا در نجف و سامرا و به فاصله كـمـى در شـبـه قاره هند و ساير بلاد
اسلامى و شيعى موج عظيمى از مخالفت و اعتراض علماى شيعه , نيز اهل سنت را برانگيخته
است . ( نيز ـ صيانة القرآن , ص 89 - 90 ). نخستين و مهمترين ردى كه بر او نوشته
اند كتاب كاشف الارتياب فى عدم تحريف الكتاب , نوشته يـكـى از معاصران محدث نورى
يعنى شيخ محمود بن ابى القاسم مشهور به معرب طهرانى ( م 1323 ؟
ق ) اسـت كـه در 17 جـمـادى الثانى 1302 ق از نگارش آن فراغت يافته و كتابى است در
حـدود 300 صـفـحه ( همچند خود فصل الخطاب ) و سرشار از استدلالهاى متين و براهين
قاطع است . چنانكه محدث نورى را مجبور به بازگشت از بعضى آراء خود و عقب نشينى كلى
كرده است . محدث نورى هم به نوبه خود بر اين كتاب , ردى ( به فارسى ) نوشته است ,
كه با بعضى از چاپهاى فـصـل الخطاب همراه است , و از خوانندگان فصل الخطاب درخواست
كرده است كه اين رديه يا جوابيه اش را كه در حكم متمم فصل الخطاب است حتما مطالعه
كنند. نـخـسـتـين اشكالى كه مؤلف كشف الارتياب بر نورى مى گيرد اين است كه اگر قائل
به تحريف باشيم يهوديان ما را شماتت خواهند كرد كه در عدم اعتبار بين كتاب ما و
كتاب شما فرقى نيست . نورى جواب مى دهد كه اين مغالطه لفظى است . زيرا مراد او از
تغيير و تبديل صرفا نقص بعضى از وحى منزل است و آنهم در غير آيات احكام , ولى در
مـورد افـزايـش , اجـماع محصل بين جميع فرقه هاى مسلمانان هست بر اينكه حتى به
اندازه كوتاهترين آيه يا حتى يك كلمه , بر قرآن افزوده نشده است . ( براى تفصيل ـ
الذريعة , 10/220 - 221 ; صيانة القرآن , ص 90 ). آقـابـزرگ تـهـرانـى مـى نـويـسـد
: و شفاها از او چنين شنيدم كه مى گفت من در اين كتاب [ فصل الخطاب ] نوشته ام كه
قرآن موجود بين الدفتين , همچنان به صورت اوليه اى كه داشته و از آغاز جمع آن در
عصر عثمان بوده , باقى و محفوظ مانده است ; و هيچ گونه تغيير و تبديلى كه در ساير
كتب آسمانى وارد شده , در آن وارد نشده است . لـذا سزاوار بود كه نام كتابم را فصل
الخطاب فى عدم تحريف الكتاب بگذارم ; و نام گذاشتنش به اين اسم كه مردم بر خلاف
مراد من حملش مى كنند , خطايى در نامگذارى بوده است . ولى مراد من آن نيست كه مردم
تلقى و تصور كرده اند , بلكه مراد من اسقاط بعضى از وحى منزل الـهـى اسـت و اگر مى
خواهيد نام آن را بگذاريد القول الفاصل فى اسقاط بعض وحى النازل ... ( الذريعة ,
16/231 - 232 ). اسـتـاد مـرتـضـى عسكرى از قول يكى از دوستانش كه از علماى هند است
, نقل كرده است كه دويست كتاب به زبانهاى مختلف فقط در هند عليه نظريه شيعه در
تحريف قرآن , چاپ كرده اند. ( تحريف ناپذيرى قرآن , كيهان انديشه , ويژه قرآن ,
شماره 28 , 1368 ش , ص 46 ). گـفـتـنـى اسـت كـه خـلاصه اى از فصل الخطاب به
انگليسى ترجمه شده كه نسخه اى از آن در كتابخانه ملى ايران محفوظ است . بيشتر
كتابهايى كه در رد قول به تحريف قرآن نوشته شده يا مستقيما و تماما در رد فصل
الخطاب نورى است . مـانـنـد هـمـان كـشف الارتياب كه ياد شده ; يا حفظ الكتاب عن
شبهة القول بالتحريف , اثر سيد محمدحسين شهرستانى ( م 1315 ق ). يا فصل و فصلهايى
به رد فصل الخطاب اختصاص داده اند. از جمله مرحوم محمدجواد بلاغى در مقدمه تفسير
آلاءالرحمن , و مرحوم آيت اللّه خويى ( م 1412 ق ) در كـتـاب الـبـيـان كـه در اصـل
تفسير سوره فاتحه است و مباحث قرآن پژوهى پربارى نيز دربردارد , دو فصل تحت عنوان
صيانة القرآن من التحريف و فكرة عن جمع القرآن مستقلا به طـرح مـسـاله تحريف و رد
آن به دلايل متقن و نيز پاسخ به اهم شبهات محدث نورى ( بدون نام بردن از او )
اختصاص داده است . مرحوم آيت اللّه ابوالحسن شعرانى ( م 1353 ش ) نيز تعليقاتى در
رد فصل الخطاب دارد كه آيت اللّه حـسـن زاده آملى , در ذيل مقاله پربارى كه تحت
عنوان فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب نوشته است , آن را بتمامه از خط استادش مرحوم
شعرانى , نقل كرده است . سه تن از قرآن پژوهان معاصر نيز كه هر يك كتابى مفرد و
مستقل در نفى تحريف قرآن نوشته اند ( استاد محمدهادى معرفة در صيانة القرآن من
التحريف ; استاد سيد جعفر مرتضى عاملى در حقائق هـامـة حـول القرآن الكريم ; استاد
رسول جعفريان را اكذوبة تحريف القرآن ) هر يك فصلى شامل خـلاصـه فـصـول دوازده
گـانـه و اسـتـدلالـهـاى اسـاسـى و مستندات اصلى محدث نورى در فصل الخطاب , همراه
با رد روشن و كوتاهى آورده اند. در ايـنـجـا شبهات يا دلايل قائلان به تحريف را
عمدتا بر مبناى كتاب فصل الخطاب محدث نورى طرح مى كنيم و پاسخ كوتاهى نيز در جواب
هر يك از آنها مى آوريم . از دلايل دوازده گانه محدث نورى در اين كتاب , دو دليل از
طريق شيعه و منابع شيعه نقل شده و بقيه از منابع اهل سنت است . جـالـب توجه است كه
محدث نورى و همفكران او از كل گنجينه احاديث اهل سنت , فقط همين احـاديث آحاد و
ضعاف را قبول دارند كه نهايتا خود حديث شناسان و علماى اهل سنت و مخصوصا قرآن
شناسان كوچكترين اعتبارى براى آنها يا در حاكى بودن آنها از تحريف قرآن قائل
نيستند. 1 ) مـحـدث نـورى بـه روايات اهل سنت و معدودى از احاديث شيعه استناد كرده
اند كه قائلند به اينكه هر آنچه در امتهاى پيشين رخ داده , طابق النعل بالنعل در
امت اسلام نيز رخ خواهد داد و از جمله اين رويدادها يكى هم تحريف كتاب آسمانى است .
آيـت اللّه خـويـى ايـن شـبهه را چنين پاسخ مى دهد كه اولا ) اخبارى كه به آنها
اشاره شده , اخبار آحاداند و افاده علم و ايجاب عمل نمى كنند. و ادعاى تواتر آنها
گزاف است . چـرا كه هيچ چيز از آنها در كتب اربعه شيعه روايت نشده است ,و لذا
ملازمه اى بين وقوع تحريف در تورات و وقوعش در قرآن نيست . ثانيا ) اگر اين دليل
درست باشد بايد دال بر وقوع زيادت در قرآن باشد. چنانكه تحريف تورات و انجيل هم به
زيادت بوده است و بطلان اين امر واضح است . ثـالـثـا ) بـسـيـارى از وقـايعى كه در
امم سابقه رخ داده نظيرش در امت اسلام رخ نداده , نظير گـوسـالـه پـرسـتـى و
سـرگـردانـى چهل ساله بنى اسرائيل در بيابان و غرق فرعون و يارانش و فـرمانروايى
سليمان (ع ) بر جن و انس , و رفع عيسى (ع ) به آسمان و درگذشت هارون كه وصى موسى (ع
) بود قبل از موسى (ع ) , و ولادت عيسى (ع ) بدون پدر. رابعا ) اگر هم فرضا تواتر
اين روايات و صحت دلالت آنها را بپذيريم , شايد مراد اين باشد كه زياده و نقصان در
آينده رخ مى دهد. چنانكه از روايت بخارى برمى آيد كه زمان آن را تا دامنه قيامت مى
داند. پس نمى توان با اين روايات به وقوع تحريف در صدر اسلام و زمان خلفا استشهاد
كرد. ( البيان , ص 239 - 241 ). استاد سيد جعفر مرتضى عاملى بر اين دلايل اين نكته
را هم مى افزايد كه از دلايل وجوب مصونيت قرآن از تحريف اين است كه قرآن معجزه
جاودانه است [ و پديده ادبى و هنرى است كه در آن لفظ و عـيـن الفاظ و تعابير و
تماميت متن آن كمال اهميت را دارد ] پس , قرآن بعد از اثبات دو صفت معجزه بودن و
جاودانه بودن , لا محاله بايد محفوظ از تحريف مانده باشد , تا اعجازش برقرار بماند
. ولـى كتب آسمانى پيشين اصولا معجزه انبيا نبوده است , تا چه رسد كه معجزه جاودانه
باشد , لذا تكفل حفظ آن بر خداوند واجب نبوده است . ( حقائق هامة , ص 395 ). 2 )
محدث نورى به روايات اهل سنت درباره جمع قرآن استناد كرده و گفته است كه جمع آن بر
مـحور شهادت دو شاهد بوده است كه اين مساله حاكى از عدم تواتر نقل قرآن است , و لذا
امكان و احتمال تحريف در آن راه دارد. در پـاسـخ بايد گفت كه قرآن در زمان خود رسول
اكرم (ص ) و به اشراف و اهتمام اكيد ايشان به دسـت كـاتبان وحى نوشته شده بود و فقط
مدون و مجموع بين الدفتين نبوده است كه شرح اين مـسـالـه خـواهـد آمد , و جمع زمان
ابوبكر يك سال پس از وفات پيامبر (ص ) و جمع نهايى زمان عـثـمان ( در حدود 17- 18
سال پس از وفات پيامبر - ص - ) در واقع جمع دوباره و مكرر و براى احـتياط بوده است
و زيد و ياران او كه گروه تهيه و تدوين مصحف امام بودند بر حافظه صدها حافظ قرآن و
چندين و چند مصحف نوشته شده كامل ولى غير مدون بين الدفتين , متكى بودند , لذا
نيازى به شهادت دو شاهد براى هر آيه نبود. از آن گـذشـتـه مـسـاله شهادت شاهدين هم
به فرض صحت به اين سادگيها نبوده است , و به گـفـته ابن حجر ( الاتقان , 1/205 )
مراد از دو شاهد يكى كتابت و ديگرى حفظ بود , نه دو شاهد عادى از كسانى كه نه حافظ
تمامى و نه كاتب قرآن بوده باشند. يـعـنـى شـهـادت ايـن دو گونه شاهد براى رعايت
كمال احتياط بوده است ; و اين شهادت مؤيد مصاحف مكتوب غير مدون و حفظ حافظان بوده
است . و در مـورد نـادرى كه زيد شهادت يك نفره خزيمة بن ثابت انصارى را براى اثبات
آيه پايانى سوره توبه پذيرفت نه فقط به دليل ذوالشهادتين بودن اين مرد بوده , بلكه
به خاطر آن بوده است كه اين شـهـادت بـا حـفظ حافظان و كتابت كاتبان موافق بوده است
; و بر عكس شهادت يكنفره عمر را درباره افزودن آيه ادعايى رجم به قرآن , از آن جهت
رد كرد كه مؤيدى از حفظ و كتابت ديگران و خود زيد نداشته است . سخاوى در جمال
القراء مى گويد مراد اين است كه دو تن شهادت مى دادند كه صحيفه مكتوبه در محضر
پيغمبر (ص ) نوشته شده يا شهادت مى دادند كه از وجوه منزل قرآن است . ( قانون تفسير
, ص 147 - 148 كه عمدتا منقول از اتقان سيوطى است ). سـيـوطى پس از نقل انواع معانى
محتمل براى شهادت شاهدين مى گويد : يا شايد مراد اين بوده اسـت كـه شاهدين شهادت مى
داده اند كه هر آيه اى جزو آياتى بوده است كه در سال وفات پيامبر (ص ) از سـوى
جـبـرئيـل بـر ايشان مجددا عرضه شد ( الاتقان , تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ,
1/206 ) 3 ) مـحـدث نـورى در فصل سوم به روايات اهل سنت درباره آياتى كه ادعاى نسخ
تلاوت آنها شده است , استناد كرده است , و مساله نسخ التلاوه را رد كرده است , ولى
اين روايات را دال بر تحريف قرآن گرفته است . پاسخش اين است كه ما در مساله بى
اعتبار بودن و واهى بودن نسخ التلاوه ( شرحش خواهد آمد ) بـا او مـوافـقـيم و امثله
اى كه ياد كرده است يا دعا بوده است يا كلام تفسيرى پيامبر (ص ) يا كلام بعضى از
صحابه يا اخبار آحاد و جعلى است . به اين مساله در طى اين مقاله بازخواهيم گشت . 4
) مـحـدث نـورى دلـيـل چهارم خود را چنين بيان مى كند : اميرالمؤمنين عليه السلام
قرآن مخصوص داشته كه بعد از وفات رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله , براى خود جمع
كرده بود و آن را بر قوم عرضه داشت , ولى از آن روى برتافتند. لذا [ حضرت ] آن را
از ديدگان آنان پنهان داشتند و اين مصحف نزد حضرت عليه السلام باقى بود , و امامى
بعد از امام پيشين , آن را همانند ساير خصايص امامت و خزائن نبوت به ارث مى برد ; و
آن نزد حضرت , حجة , عجل اللّه فرجه , است و بعد از ظهورش آن را بر مردم ظاهر خواهد
كرد و آنان را به قرائت آن دستور خواهد داد ; و آن مخالف اين قرآن بوده هم از حيث
تاليف و ترتيب سوره ها و آيـات و هـم از حيث كلمات و از جهت زياده و نقصان ... (
فصل الخطاب , نسخه عكسى از نسخه محفوظ در كتابخانه آقابزرگ تهرانى در نجف , ص 76 ).
آيت اللّه خويى در پاسخ اين شبهه مى نويسد : چنين مصحفى موجود بوده است و اضافاتى
نسبت به قرآن موجود [ مصحف عثمانى ] داشته است , اما دليلى در دست نيست كه نشان
بدهد آن زيادات جزو قرآن بوده است . واقعيت آن است كه اين زيادات تفسيرى بوده است .
( البيان , ص 241 - 242 ). 5 ) محدث نورى در دليل پنجم از مصحف عبداللّه بن مسعود
كه مخالف مصحف موجود [ عثمانى ] بوده است سخن مى گويد. ( فصل الخطاب , ص 86 به بعد
). مـحققان و قرآن پژوهان در اينكه عبداللّه بن مسعود , صحابى و قرآن شناس بزرگ و
حافظ قرآن , نسخه اى از قرآن براى خويش نوشته بوده است , همسخن اند. او يـكـى از
نـخستين كسانى بوده است كه از اختلاف قراآت شهرهاى مختلف اسلامى نگران بوده اسـت و
آن را سر منشا فساد مى دانسته است و همو بوده است كه به عثمان اشارتى براى توحيد
مصاحف كرده است . ولـى وقـتـى كه عثمان اين امر را جدى گرفت , و ساير مصاحف و نوشته
هاى پراكنده را به آب و سركه جوشانيده يا سوزانيد , ابن مسعود تكان خورد و گفت
منظور او تا اين حد نبوده است , و لذا تـا مـدتـها از دادن مصحف خاص خود براى آنكه
محوش كنند ابا مى كرد و حتى كار به مشاجره و شكستن دنده هاى او كشيده بود. يك
انگيزه عمده اصرار ابن مسعود براى حفظ مصحف خود و نيز انتقادهايى كه از مصحف عثمانى
مى كرد اين امر بود كه از گماشته شدن زيد بن ثابت - كه جوان ترين حافظان و جامعان
قرآن بود - بـه سرپرستى تهيه و تدوين مصحف امام , ناراضى بود و خود را - شايد هم به
حق - براى اين كار سزاوارتر از او مى دانست . ( المصاحف , سجستانى ( م 316 ق ) , ص
14 - 15 ; تاريخ قرآن , راميار , ص 356 ). تـفـاوت اصـلـى مصحف ابن مسعود با ديگر
مصحف ها در اين بود كه سوره فاتحه و معوذتين ( دو سوره آخر قرآن ) را در برنداشت و
او آنها را دعا مى انگاشت . تفاوتهاى ديگر اختلافات لهجه اى يا مترادفات و به
اصطلاح اختلاف قراآت بود. ( بـراى فهرست نسبتا كاملى از آنها المصاحف , سجستانى , ص
45 - 73 ) و ديگر زوايد تفسيرى ( همانند مصحف على - ع - ). در مـيـان هـمه مصاحف
على (ع ) و ابن مسعود , نهايتا در عصر عثمان و به فرمان او از بين نرفته است .
مـصـحـف ابـن مسعود بعد از رواج مصحف امام ( عثمانى ) تا حدى مورد توجه مردم و قراء
و ائمه قرائت بوده است . و بـه نوشته مرحوم راميار در سال 398 ق فتنه اى بر سر همين
مصحف ( يا بازنويسى از آن ) ميان شـيـعـه و اهـل سـنـت , در زمان شيخ مفيد در بغداد
درمى گيرد و سرانجام محكمه اى تشكيل مى شود و حكم به امحاى آن مصحف مى دهد. هـمـو
مى نويسد : با اينكه او هميشه ادعا مى كرد كه همه چيز را درباره قرآن مى داند , او
مى داند كه هر آيه كى و كجا نازل شده , اما چيزى از او درباره ترتيب نزول آيات نقل
نكرده اند. ترتيبى هم كه از مصحف او گفته اند چيز مهمى و فرق چندانى با مصحف عثمانى
نداشت . ( تاريخ قرآن , راميار , ص 362 ). در اين اثر , ترتيب مصحف او نيز از منابع
كهن از جمله الفهرست نقل شده است . ) مشهور است كه سرانجام عبداللّه بن مسعود با
هيات تهيه و تدوين مصحف عثمانى و نيز مصحف آنان آشتى كرد و رضاى خود را اظهار داشت
. ( المصاحف , سجستانى , ص 18 ; قانون تفسير , ص 155 - 156 ). 6 ) مـحدث نورى در
دليل ششم , مانند دو دليل پيشين كه به مصحفهاى مستقل تمسك مى كرد به وجود مصحف ابى
بن كعب و تفاوت آن با مصحف موجود ( عثمانى ) استناد مى كند. ابـى بـن كـعـب ملقب به
سيدالقراء , مانند عبداللّه بن مسعود و عبداللّه بن عباس از كبار صحابه و قرآن
شناسان بزرگ بوده است . الفهرست ترتيب سوره ها در مصحف او را ياد كرده است ( ص 30
). تـفاوت مهم مصحف او با مصحف عثمانى اين بوده است كه دو سوره اضافى به نامهاى خلع
و حفد دربرداشته است . ايـن امر بر خلاف آرزو و انتظار محدث نورى نه فقط باعث
اعتبار مصحف او نمى شود , بلكه چون هم با مصحف عثمانى و هم مصاحف معتبر ديگر چون
مصحف حضرت على (ع ) و مصحف عبداللّه بن مسعود , اختلاف داشته , لذا اعتبار قابل
استنادى ندارد. ( بـراى تـفـصـيـل درباره ابى بن كعب و مصحف او ـ المصاحف , سجستانى
, ص 53 ; تاريخ قرآن راميار , ص 340 - 353 كه متن سوره هاى ادعايى خلع و حفد را هم
دربردارد ). 7 ) مـحـدث نـورى در دلـيـل هـفتم مى نويسد : چون ابن عفان [ عثمان ]
بر امت استيلا يافت , مصاحف متفرقه را جمع كرد و از آنها به يارى زيد بن ثابت و
كتابت و قرائت او و خودش , نسخه اى فـراهم كرد و آن را امام ناميد , و ساير مصاحف
را سوزانيد يا پاره كرد , و اين كار را از آن روى كرد كـه بـاقـى مـانـده اى را كـه
در دسـت مـردم مـانده بود و از آن غافل شده بود , از بين ببرد ... ( فصل الخطاب , ص
99 ).
جمع قرآن و مصحف عثمانى .
در پاسخ بايد گفت همه قرآن پژوهان اعم از اهل سنت و شيعه در دو نكته اتفاق نظر
دارند.
الـف ) اينكه قرآن در عهد پيامبر (ص ) و با اهتمام و اشراف همه جانبه ايشان به دست
كاتبان وحى كه تعداد آنان را تا بيش از چهل نفر هم گفته اند , كتابت شده بود.
بزرگانى همچون حضرت على (ع ) و زيد بن ثابت و ابى بن كعب و عبداللّه بن مسعود و
عبداللّه بن عباس براى خود نسخه اى از تمامت وحى قرآنى نوشته بودند. منتهى اين
كتابت بر كاغذ نبود بلكه با نوشت افزارهاى ابتدايى و بر ليف خرما و پوست تنه نخل و
سنگهاى صاف و صيقلى و نازك , و استخوانهاى پهن كتف حيوانات و رقعه هاى پوستى و
نظاير آن بوده است و اعتماد فراوانى هم بر حفظ حافظان بيشمار داشته اند. ( درباره
جمع و كتابت تمامت قرآن در زمان پيامبر (ص ) ـ الاتقان , 1/202 به بعد ; مناهل
العرفان , زرقانى , 1/255 - 256 , البيان , آيت اللّه خويى , 255 - 278 ; حقائق
هامة حول القرآن الكريم , سيد جعفر مرتضى عاملى , 63 - 104 و اغلب تاريخهاى قرآن ).
ب ) يك سال پس از درگذشت پيامبر (ص ) و با كشته شدن عده كثيرى از حافظان و قراء
قرآن در نـبـرد يـمـامـه كه ابوبكر مسيلمه كذاب - پيامبر دروغين - و يارانش را
سركوب كرد , به نظارت مـسـتـقـيم خود ابوبكر و پيگيرى و مشاوره عمر و مباشرت زيد بن
ثابت يك نسخه كامل از قرآن نوشته شده و حتى به صورت مجموع بين الدفتين درآمده بود.
اين نسخه پس از درگذشت ابوبكر و عمر نزد حفصه دختر عمر به ارث يا وديعه مانده بود و
عثمان آن را براى توحيد مصاحف و تدوين نسخه نهايى موسوم به مصحف امام , از او امانت
گرفت و آن و مصاحف ديگر از جمله مصحف خود زيد و نوشته هاى كامل اما پراكنده را
مبناى كار كرد و با دقت بـى نظيرى به همت و سرپرستى زيد بن ثابت و هيات همكار او ,
و در زير نظر و انتقاد آزادانه كبار صحابه از مجموع آنها و نيز با توجه به حفظ
حافظان و شهادت شاهدان - كه شرحش گذشت - آن نسخه نهايى را فراهم كرد. پس كار عثمان
بيشتر توحيد نص و تكيه بر يك قرائت , يا دو يا چند تا آنجا كه كتابت كلمه اى بدون
نقطه , احتمال چند قرائت را مى داد , و اعتماد بر لهجه قريش , به هنگام اختلاف
تلفظها و قراآت , بوده است و كار او با آنكه اساسى بود , تاسيسى نبود. يعنى چنانكه
اشاره شد قرآن پيش از آن هم در زمان حيات پيامبر (ص ) , و هم در عهد ابوبكر جمع و
بازنويس شده بود. لذا كار عثمان و اعتبارش دربردارنده اعتبار كار عصر نبوى و عصر
ابوبكر در جمع قرآن هم هست . و اگر خود حضرت رسول (ص ) اهتمام به جمع و تدوين نهايى
قرآن نكردند از آن بود كه به گفته هـمه قرآن پژوهان اهل سنت و شيعه , هنوز باب وحى
باز بود و همواره احتمال آمدن آيه اى كه در ضـمـن وحى به آن حضرت (ص ) گفته مى شده
آن را در كجا و كدام سوره و بين كدام آيات قرار دهـد , مى رفت و در واقع هم وحى
قرآنى در طى مدت 23 سال , تا اندك زمانى پيش از وفات آن حضرت (ص ) جريان داشت . لذا
پيامبر (ص ) ماذون و مايل به جمع نهايى نبوده اند. و در فـرهنگى چون فرهنگ صدر
اسلام كه آنهمه شفاهى و فاقد رسم و سنت كتابت بود , و تعداد باسوادانى كه خواندن و
نوشتن بدانند در كل آن جامعه به يكصد نفر نمى رسيد , اين اهتمام عظيم بـه شـان
قـرآن و حـفـظ كـتـابت و جمع و تدوين آن جزو شگفتيهاى تمدن و فرهنگ بشرى و از
افتخارات اسلام است . از مصحف امام شش يا هفت نسخه تكثير شد كه همه ارزش واحد داشت
. يـكـى را در مـكـه و يكى را در مدينه نگه داشتند و باقى را به كوفه و بصره و شام
و يمن و بحرين فرستادند ( الاتقان , 1/211 ). استاد سيد على كمالى دزفولى قرآن پژوه
معاصر مميزات دهگانه اى براى جمع عثمانى ياد مى كند . از جمله اينكه : الف ) [
عثمان دستور داده بود ] هر كس هر چه را از پيغمبر (ص ) شنيده بياورد , تـا هـمـه در
ايـن كـار شـريك باشند و از اين جمع چيزى غائب نماند , تا هيچ كس در ذخيره اين مصحف
شك نياورد و همه بدانند كه آشكارا در مرآى و مسمع صحابيان بزرگ , انجام يافته است .
ب ) اعتماد بر عمل گروه اول در جمع بكرى [ ابوبكرى ]. ج ) هر جا براى رفع اختلاف از
مسموعات , چاره نشد لغت و لهجه قريش را انتخاب كنند. د ) بـراى جـلـوگـيـرى از
شـبهه و تطرق فساد موارد زير را نمى نوشتند : منسوخ التلاوه ها ( كه عـنـوانـى
مخترع است ) , آنچه در عرضه اخير بر [ پيامبر - ص - ] نبود , آنچه قرائتش ثابت نبود
, قراآت شاذ , قراآت آحاد , و الحاقات تفسيرى . ه ) ترتيب آيات هر سوره بر طبق
توقيف مستند پيغمبر (ص ) در عرضه اخير بوده است . ( قانون تفسير ص 152 - 153 ).
جـمـع عـثمانى از همان آغاز و پس از فروكش كردن مخالفتهاى عاطفى و احساساتى و حميتى
, مـورد قبول بزرگان صحابه و در راس آنان حضرت اميرالمؤمنين (ع ) قرار گرفته است و
روايات متعددى به تعابير مختلف از حضرت (ع ) در تاييد عملكرد عثمان و حاصل كار هيات
منصوب او در تدوين مصحف امام , نقل شده است . سـيوطى در اتقان مى نويسد : و ابن ابى
داود به سند صحيح از سويد بن غفلة نقل كرده است كه گفت , على گفته است : در حق
عثمان جز خير چيزى مگوييد. سوگند به خدا آنچه در امر مصاحف كرد جز با شركت و نظارت
بزرگان ما [ ملا منا ] نبود. و فـرمـود دربـاره ايـن قـرائت چـه مى گوييد ؟
به من رسيده است كه بعضى از آنان [ مخالفان و منتقدان ] مى گويند قرائت من بهتر از
قرائت توست , و اين امر نزديك به كفر است . گفتيم پس نظر شما چيست ؟
فرمود به نظر من [ كار درست همين است كه ] مردم را بر مصحف واحد گردآورد تا نه
تفرقه و نه اختلافى باقى بماند. گفتيم حق با شماست . ( الاتقان , 1/210 ; همچنين
فتح البارى , ابن حجر , 9/15 ). هـمـچـنـيـن ابوعمر عثمان بن سعيد دانى ( م 444 ق )
قرآن شناس بزرگ , صاحب التيسير فى القراآت السبع , و المقنع در كتاب اخير با سلسله
رواتش از على بن ابى طالب (ع ) نقل مى كند كه فرمود : اگر من سرپرست [ تهيه و تدوين
مصحف واحد رسمى ] مى شدم در مورد مصاحف همان كارى را كه مى كردم كه عثمان كرد. (
المقنع ,تحقيق محمد احمد دهمان , ص 8. همچنين الاتقان , 1/211 - ترجمه الاتقان ,
1/209 ). اگر هم در صحت صدور اين روايات ترديد كنند , عملكرد و سيره اميرالمؤمنين
على (ع ) حاكى از ايـن اسـت كـه عمل عثمان را تاييد يا دست كم تقرير ( سكوت ناشى از
رضا و قبول ) كرده است ( شرح اين مساله خواهد آمد ). مـرحـوم آيـت اللّه خـويى در
تاييد عملكرد عثمان مى نويسد : اينكه عثمان مسلمانان را بر قرائت واحـدى گـرد آورد
, يـعـنـى قـرائتـى كه بين مسلمانان رايج بود و آن را به تواتر از پيامبر (ص )
فراگرفته بودند , و قراآت ديگر را كه مبتنى بر احاديث نزول قرآن بر سبعة احرف بود (
كه درباره بـطـلان آن پـيـشـتـر در هـمين كتاب سخن گفته ايم ) منع كرد , اين عمل
عثمان را احدى از مـسـلمانان بر او انتقاد نكرده است ; چرا كه اختلاف در قرائت به
اختلاف مسلمانان و پراكندگى صـفوفشان و بر باد رفتن وحدت كلمه شان بلكه تكفير بعضى
از بعضى مى انجاميد و رواياتى را نيز نقل كرديم كه حاكى از نهى پيامبر (ص ) از
اختلاف در قرآن بود. ولـى كارى كه بر او انتقاد مى كنند اين است كه بقيه مصاحف را
سوزانيد و به اهالى شهرهاى ديگر هم امر كرد كه مصاحفشان را بسوزانند. مسلمانان بر
اين كار او اعتراض كردند. حتى او را حراق المصاحف ( سوزاننده مصحفها ) ناميدند . (
البيان , ص 277 ).