و. رسمالخط
قرآن مجيد توقيفى است؛
يعنى منشأ قواعد و استثناهاى آن، وحى الهى است
كه براساس آن، رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونگى نوشتن شكل حروف و كلمات
را تعيين مىكرد و آن را بر كاتبان وحى املا مىفرمود و بر كتابت آن نظارت و اشراف
داشت.
احمد بن مبارك (د 1155ق) در كتاب الابريز عقيده
و سخن استاد خويش، شيخ عبدالعزيز دباغ (د 1132ق) را چنين نقل مىكند:
رسمالخط قرآن سرى از اسرار خداوند است و تعيين
آن از سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است و آن حضرت امر كرده است كه قرآن
را به اين شكل بنويسند و كاتبان بر آنچه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
شنيدهاند، هيچ نيفزودهاند و از آن چيزى هم نكاستهاند... صحابه و غير صحابه در
رسمالخط قرآن به اندازه سر مويى دخالت نداشتند... و آن سرى است كه خداوند آن را به
كتاب عزيز خود اختصاص داده و كتابهاى آسمانى ديگر آن را ندارند... و همچنان كه نظم
قرآن معجزه است، رسمالخط آن نيز معجزه است... تمام اينها اسرار الهى و اغراض
حكمتآميز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است...(1243).
اصطلاحاتى چون هجاء السنه،
رسم سلفى، رسم مصحفى و
رسم كتابة القرآن فى المصحف(1244)
بيانگر خاص بودن رسمالخط قرآن و تفاوت آن با رسمالخطهاى عربى است. شواهد و قراين
ذيل را مىتوان مؤيد توقيفيت رسمالخط قرآن دانست:
1. وحى:
راغب، اصل معنايى وحى را اشاره سريع مىداند كه
يا با سريع سخن است يا با صدايى مجرد يا با اشاره به برخى از اعضاء و جوارح يا با
كتابت انجام مىگيرد
(1245) در العين نيز
وحى به معناى كتب و
الهم آمده است.
راميار (د 1360 ش) نيز آورده است:
اين كلمه در شعر جاهلى نيز به معنى
اشاره و كتاب به كار رفته
است؛ چنان كه جرير مىگويد: كان اخا اليهود يخط و خيا؛
يعنى چنان بود كه برادر يهودى كتابى مىنوشت و در شعر لبيد بن ربيعه كلمه
وحى جمع وحى به معنى كتاب آمده است. از حارث اعور (د
65ق) نيز روايت شده است كه: تعلمت القرآن فى سنة و الوحى فى
ثلاث سنين؛ يعنى قرائت قرآن را در عرض يك سال و وحى (رسمالخط و كتابت قرآن)
را به سه سال آموختم(1246).
در ساير زبانهاى سامى نيز وحى به معانى اشاره
كردن، القا كردن، بيان كردن، گفتن، شرح دادن و دانستن به كار رفته است(1247).
بنابراين بعيد نيست در دل وحى، علاوه بر اقرا و قرائت آيات، رسمالخط آنها نيز
تعليم شده باشد. در روايتى از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تعبير
فكأنما كتب فى قلبى كتابا آمده است(1248).
2. املا و تعليم حرف به
حرف پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به كاتبان وحى:
از عهد نبوى جز تعدادى روايت مبنى بر چگونگى
نگارش برخى حروف و كلمات قرآن، چيز ديگرى به صورت مستقل درباره آيين نگارش قرآن در
دست نيست؛ هر چند همين روايات اندك و يكنواختى و يكسانى اصول نگارش مصاحف از صدر
اسلام تاكنون، خود سندى محكم و گويا است مبنى بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) قواعد و آيين نگارش قرآن را به كاتبان وحى تعليم دادهاند؛ زيرا كتابت
قرآن تحت اشراف و نظارت مستقيم ايشان بود؛ از اين رو تعاليم رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) درباره آيين نگارش قرآن بلافاصله در كتابت قرآن اجرا مىشد و
صورت كتبى هر حرف و كلمه قرآن در حكم روايتى است كه بازگو كننده تعليم آن حضرت است،
به همين علت كاتبان وحى نيازى به ذكر اين تعاليم به شكل روايت نمىديدهاند. با اين
حال، روايات ذيل گوياى گوشهاى از صحنه تعليم رسمالخط قرآن و اهتمام فراوان و دقت
و نظارت ظريف پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر كار كتابت قرآن است:
زيد بن ثابت مىگويد:
رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمود: هرگاه بسم
الله الرحمن الرحيم را مىنگارى، سين را واضح و روشن بنويس(1249)(دندانههاى
سين را مشخص نما).
ابن عباس نيز مىگويد: رسول خدا فرمود: تا
دندانههاى سين را بلند و برافراشته ننوشتى، باء بسم الله را به ميم وصل نكن
(1250).
در تعليمى ديگر فرمودهاند: باء بسم الله را
كشيده و بلند بنگار. دندانههاى سين را مشخص بنويس و ميم را كور و تو پر ننويس
(1251) يا روايت شده است كه
هاء در كلمه الله را تو پر و كور
ننويسيد(1252).
حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين(1253)
از ابوسعيد احمد بن يعقوب ثقفى و او از ابراهيم هسنجانى و او از هشام بن خالد و او
از اسماعيل بن قيش و او از نافع بن ابى نعيم روايت كرده است كه در آيه 283 سوره
بقره: فرهن مقبوضة يعنى در كلمه
فرهن الف نوشته نمىشود؛ سپس نافع گويدن خارجة
بن زيد بن ثابت مرا اينگونه اقرا كرد و خارجه گويد كه زيد بن ثابت مرا اينگونه
اقراء كرد و زيد بن ثابت گويد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرهن مقبوضة را بدون الف
بر من اقرا كرد(1254)
و من نيز آن را بدون الف كتابت كردم.
يحيى گويد: در كتاب خالد بن سعيد (بن العاص)
ديدم: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)... حرف به حرف املا مىكرد... مثلا
الصلوة، الزكوة و الحيوة را با واو املا مىكرد(1255).
ابى بن كعب گويد: اقرأنى
النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) (وليقولوا درست) يعنى بجزم السين و نصب التاء(1256).
همچنين گويد: اقرأنى رسول
الله (صلى الله عليه و آله و سلم) (لا تجزى نفس عن نفس شيئا) بالتاء (ولا تقبل منها
شفاعة) بالتاء (و لا يؤخذ منها عدل) بالياء(1257).
جابر بن عبدالله گويد:
قرأ رسول الله (فذكر انما أنت مذكر * لست عليهم بمصيطر) بالصاد (الا من تولى و كفر(1258)
ابو هريره گويد: ان رسول
الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قرأ (اهدنا الصراط المستقيم) بالصاد(1259).
ظاهرا در زبان و رسمالخط رايج عربى، كلمه
مصيطر و صراط با
سين خوانده و نوشته مىشده است، ولى پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) تعليم مىدهند كه در رسمالخط قرآن، اين دو كلمه با
ص نوشته شود(1260).
اگر تحليل ارائه شده را نپذيريم، اين را بايد
بپذيريم كه چون تقرير يكى از راههاى دست يابى به سيره
و سنت نبوى است، رسمالخط قرآن در صدر اسلام مورد تأيدد و تقرير رسولخدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) قرار گرفته است و از همين رو مسلمانان همواره بر حفظ و تثبيت آن
تأكيد داشتهاند.
3. مقابله و بررسى كتابت:
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از
انجام كتابت آيات، دوباره كار كاتبان را مورد بررسى قرار مىدادند تا اگر احيانا
اشتباه، كاستى يا زيادتى در آن باشد، اصلاح و تكميل شود و تا اين بررسى و نظارت
دقيق انجام نمىگرفت، صورت و نسخه كتبى آيات و سورههاى قرآن را در اختيار ساير
قرآنآموزان علاقهمند به كتابت قرآن قرار نمىدادند.
زيد بن ثابت مىگويد:
من وحى را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) كتابت مىكردم و آن حضرت آن را بر من املا مىكرد. هرگاه از كتابت فارغ
مىشدم، مىفرمود: آنچه رات نوشتى، بخوان و من آن را مىخواندم؛ پس اگر در چيزى
دچار لغزش يا فراموشى شده بوم، آن را اصلاح و تكميل مىكرد؛ سپس آن را در اختيار
ديگران قرار مىداد(1261).
خالد عبدالرحمن العك، يكى از دلايل توقيفى بودن
رسمالخط قرآن را اين گونه بيان مىكند:
به يقين نقلا و عقلا همه متن قرآن كريم در حضور
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم زمان با نزول تدريجى، كتابت مىشد.
بنابراين اگر خطا يا سهوى در رسم الخط كلمات قرآن پديد مىآمد، پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) از طريق وحى بدان آگاه مىشد؛ چرا كه خطاى در كتابت و رسم
الخط قرآن، در نهايت به خطاى در قرائت قرآن و تحريف و تغيير كلام خدا مىانجاميد(1262).
4. خط وحى:
راميار آورده است:
خط وحى چنان رواجى يافته بود كه بدان مثل
مىزدند. نگاهى به شعر حسان بن ثابت (د 54ق) شاعر مديحه سراى محمدى بيندازيم كه پس
از واقعه بدر در مديحهاى، او سخن از (خط وحى) بر كاغذى لطيف به ميان آورد كه بدون
شك منظور او نوشتههاى صحائف قرآنى است. اين بدان جهت بود كه چيزى از نزول نمىگذشت
كه آيات قرآنى سينه به سينه و دست به دست مىگشت و آن كس كه نوشتن مىدانست،
نسخهاى براى خود تهيه مىكرد كه هميشه آن را داشته باشد(1263).
خط وحى يا به خاص بودن رسمالخط قرآن و تفاوت
آن با رسمالخط رايج آن زمان اشاره دارد يا به خاص بودن قلم نگارشى قرآن يا به هر
نوشتهاى از آيات قرآن.
5. غرائب قرآن:
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمودهاند: تعلموا القرآن و تعلموا غرائبه(1264)
يا تعلموا القرآن و التمسوا غرائبه(1265)؛
يعنى قرآن را فراگيريد و مصرانه غرائب آن را پى جويى و جست و جو كنيد تا از آنها
آگاه شويد. غرائب جمع كلمه غريب
از ريشه غ ر ب است كه به طور كلى كاربردهاى مختلف آن،
معانى زير را به دست مىدهد:
1. هر چيزى كه از مسير يا محل اصلى خويش دور
شود و در آن تغييراتى رخ دهد و دچار غربت گردد(1266).
2. به هر چيزى كه در ميان ديگر هم نوعان يا هم
جنسان خويش بىنظير و تك مانده است، غريب مىگويند(1267).
3. به كسى كه چيزى جديد، كم ياب و كم نظير و
غير متداول و در عين حال، شگفتانگيز بياورد، مغرب مىگويند(1268).
4. به هر چيزى غير متداول و غير مألوفى كه فهم
آن از نظرهاى سطحى پوشيده بماند نيز غريب گويند(1269).
بنابراين منظور از تعلم و پى جويى غرائب قرآن
هم مىتواند به معناى مشهور آن، يعنى فرا گرفتن و جست و جوى كلمات غريب قرآن و
آگاهى از معانى و مفاهيم آن باشد؛ چنان كه علم غريب القرآن
در مجموعه علوم قرآنى به اين موضوع مىپردازد و هم مىتواند به معناى پى جويى و كشف
آگاهى از هر چيزى كه در قرآن مقروء و مكتوب براى قرآنآموز، غريب و سؤال برانگيز
است، باشد.
به عبارتى ديگر، پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) توجه مىدهند كه غرائب قرآن فقط محدود به حوزه قرائت و صورت لفظى كلمات
قرآن نيست، بلكه صورت كتبى و نوشتارى قرآن نيز داراى غرائبى است كه آنها نيز قابل
فراگيرى، پىجويى و كشفاند؛ يعنى تدبر در قرآن، محدود به تدبر در هويت خواندنى و
زبانى آن نيست، بلكه شامل تدبر در رسمالخط قرآن نيز ديده مىشود؛ چنان كه
مىفرمايند: أعطوا أعينكم حظها من العبادة... النظر فى المصحف
و التفكر فيه و الاعتبار عند عجائبه(1270)؛
يعنى درباره قرآن، عبادت منحصر تلاوت قرآن از روى قلب نيست، بلكه چشم نيز علاوه بر
گوش و زبان و انگشتان دست (عقد انامل) مىتواند در اين عبادت دخيل و بهرهمند باشد
كه اين بهرهورى با نظر كردن و نگاه به مصحف و تفكر و تدبر در آن و تأمل و نگرش
شايان در غرائب و موارد شگفتانگيز آن و درس آموختن از آنها مىباشد. در قرآن مجيد
نيز مىخوانيم: أفلا يتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها(1271)؛
كتاب أنزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر أولوا
الألباب(1272).
6. كتاب عزيز:
در قرآن، صفت عزيز
تنها يك بار در سوره فصلت، آيه 41 براى كتاب آمده است:
و انه لكتاب عزيز.
كتاب (يعنى قرآن در هويت و شكل مكتوبش) عزيز
است. عزيز؛ يعنى نفوذناپذير و تأثيرناپذير.
خداوند عزيز است؛ يعنى هرگز از ناحيه غير او در او تأثير و نفوذى رخ نمىدهد.
توضيح و بيان عزيز بودن كتاب در آيه 42 همان
سوره آمده است: لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه
تنزيل من حكيم حميد باطل يعنى چيز زائد و اضافه.
هر باطلى رفتنى است. تعبير من بين يديه مربوط به زمانى
است كه وحى در حال نزول است و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرآن را بر
كاتبان، املا مىكند و آنان آن را با دقت كتابت مىكنند. در اين زمان، باطل به آن
راه ندارد؛ همان طور كه بعد از كتابت نيز باطل و زائى به متن مكتوب قرآن را
نمىيابد(1273):
و لا من خلفه.
7. نهى از نگارش قرآن از
حفظ:
صحابه تأكيد داشتند كه براى كتابت قرآن بايد از
روى مصاحف الگو، رونويسى كرد(1274)
تا رسمالخط قرآن، به ويژه در مواردى كه با قرائت آن تفاوت دارد، به دور از هرگونه
اختلاف و پريشانى، تثبيت و ترويج شود.
نگرش علما
درباره تغيير رسمالخط قرآن
الف. ممنوعيت
تغيير رسمالخط؛
زيرا به تدريج موجب تحريف و تغييرات جدى در
رسمالخط قرآن خواهد گرديد. از مالك بن انس (د 179ق) سؤال شد:
نظر تو درباره كسى كه مىخواهد امروز مصحفى را
كتابت كند چيست؟ آيا او مطابق يا هجايى كه مردم امروز به وجود آوردهاند بنويسيد؟
مالك گفت: اين را جايز نمىدانم، بلكه بايد مطابق با روش نوشتن عهد نخست بنويسيد.
نيز از او درباره حروفى مانند واو و
الف كه در رسم وجود دارد، ولى در تلفظ خوانده نمىشود
پرسيده شد كه آيا مىتاون آنها را در مصحف تغيير داد؟ گفت: نه(1275).
ابو عمرو دانى در ادامه اين روايت مىافزايد:
در ميان علماى امت، كسى مخالف او نيست(1276).
احمد بن حنبل (د 241ق) پيشواى حنبليان معتقد
است: مخالفت با خط مصحف در يك واو يا الف و مانند آن حرام است(1277).
ابن درستويه (د 347ق) مىگويد:
رسمالخط كتاب خدا (با رسمالخطهاى ديگر) قياس نمىشود و با آن
مخالفتى نشده است و آنچه در مصحف به وديعت نهاده شده، تلقى به قبول شده است(1278).
ابوبكر احمد بن حسيم بيهقى (د 458ق) در شعب الايمان آورده است:
كسى كه مصحفى را كتابت مىكند، سزاوار است كه بر هجايى كه مصحف را
با آن نوشتهاند، محافظت كند و با آنان مخالفت ننمايند و چيزى را از آن تغيير ندهد،
چون آنان در مقايسه با ما علم افزونتر و قلب و زبان صادقتر و امانتدارى بيشترى
داشتند. بنابراين نبايد بر خود اين گمان را ببريم كه كار آنان (ناقص بوده و ما آن)
را تكميل كنيم
(1279).
ابن جزرى (د 833ق) نيز بر لزوم تبعيت از رسمالمصحف تأكيد مىكند و
معتقد است علت برخى موارد استثنايى رسمالخط قرآن بر ما روشن نيست(1280).
كميته فتواى مصر، مجمع البحوث الاسلاميه الازهر، هيأت كبار علماى
عربستان و مجمع فقهى اسلامى عربستان از مركز علمى و فقهىاى هستند كه بر لزوم تبعيت
از رسم الخط قرآن فتوا دادهاند(1281).
علامه شعرانى (د 1352 ش) بر اين باور است كه:
به اعتقاد ما حفظ آن (رسمالخط) واجب است؛... بعضى پندارند كه چون
اين خصوصيات تعبدى از طرف پروردگار نيست، مراعات آن واجب نيست و (لى) به نظر من
براى حفظ قرآن واجب است؛ هرچند رسمالخط ديگر به از آن باشد(1282).
آية الله سيد مصطفى خمينى (رحمة الله) (د 1356ش) هرگونه تخطى از
نحوه كتابت قرآن را ممنوع اعلام مىكند(1283).
آية الله حسن زاده آملى نيز معتقد است:
رسمالخط قرآن سماعى است نه قياسى؛ يعنى ما حق نداريم رسمالخط را
مطابق قواعد دستور زبان عوض كنيم؛ مثلا اگر در املا، فعل جمع را با
الف مىنويسيم، نبايد در قرآن در مواردى كه
الف ندارد، الفى به آخر آن
اضافه كنيم، بلكه به همان صورتى كه در زمان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و
سلم) نوشته شده بنويسيم. متأسفانه برخى از خطاطان قرآن، اين مطلب را رعايت نكرده و
غلطهايى را وارد قرآن نمودهاند كه بايد اصلاح شود؛ مثلا (كلمه)
ملك (در سوره حمد) بايد به صورت
ملك نوشته شود و مالك خوانده شود(1284).
آية الله سيد على خامنهاى، رهبر معظم انقلاب اسلامى ايران نيز بر
اين اعتقادند كه:
مسئله رسمالخط نيز بسيار مهم است... كيفيت نگارش كلماتى كه مقرئين
قديمى ذكر كردهاند و معين كردهاند كه اين طور نوشته شود - مثلا
ابراهيم يا ملك يعنى الف را
محذوف مىدانستند. اينها را بايد رعايت كرد. در گذشته رعايت نمىكردند...
برخلاف مصحف است عوض كردن آنها. پس بايد رعايت شود
(1285).
ب. جواز تغيير رسمالخط؛
اندكى از علما تغيير رسم كلماتى را كه صورت نوشتارى آنها با صورت
گفتارى يكسان نيست (با هدف آسانسازى آموزش و خواندن قرآن) جايز مىدانند(1286)،
اما آيا نگارش قرآن با الفباى غير عربى براى كسانى كه با عربى آشنا نيستند، جايز
است؟
باقلانى (د 403ق) معتقد است:
در قرآن و سنت و اجماع امت و قياسات شرعى، هيچ دليلى بر اين كه
رسمالخط قرآن و ضبط المصحف بايد به شيوهاى خاص باشد، وجود ندارد، بلكه سنت دلالت
دارد كه نگارش قرآن به هر شيوهاى كه آسانتر است، جايز است؛ زيرا رسولخدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) صحابه را مأمور كتابت قرآن فرمود، ولى روش خاصى را تعيين
نكرد؛ از اين رو خطوط مصاحف مختلف شد؛ برخى كلمات را براساس مخرج لفظ مىنوشتند و
برخى چيزى را از آن مىكاستند يا به آن مىافزودند؛ زيرا مىدانستند رسمالخط يك
امر قراردادى است. بنابراين جايز است قرآن را براساس حروف الفباى خط كوفى و خط اول
بنويسيم و لام را مانند كاف و الفها را مايل بنگاريم...؛ هركس و هر گروهى مىتواند
طبق آيين نگارشى كه ميان خودشان متداول است، قرآن را كتابت كند هر روش كه آسانتر و
مشهورتر است، مورد قبول مردم قرار مىگيرد... چون خط نشانهاى از قرائت است، هر خطى
كه بتواند قرائت قرآن را به شكل صحيح فراهم آورد، نگارش قرآن با آن خط جايز است(1287).
زركشى (د 794ق) با اين كه سخنى از علماى گذشته در اين باره نديده
است، ابتدا جواز آن را محتمل مىداند، زيرا به آسان سازى خواندن قرآن كمك مىكند،
ولى سپس مىگويد: چون خط، يك از دو نمود زبان است و قرآن به
لسان عربى مبين نازل شده است، ممنوع بودن نگارش قرآن با الفباى غير عربى،
نزديك به صواب است
(1288).
آية الله سيد محمد حسينى شيرازى گرچه هيچ گونه تغييرى در قرآن، حتى
اسامى سورههاى آن را جايز ندانسته، ولى كتابت آن را با هر خطى روا مىداند، زيرا
معتقد است كه نگارش آن با الفباى غير عربى، مصداق تغيير رسم الخط قرآن نيست(1289).
به نظر مىرسد كه رأى درست، جمع ميان اين دو ديدگاه باشد؛ يعنى در
چاپ و نشر قرآن به صورت رسمى، رسمالخط اوليه بايد حفظ شود، ولى در جزوههاى آموزشى
مىتوان آن را با توجه به خط و زبان مادرى قرآنآموزان (با هدف آسان سازى آموزش و
ترويج قرآن) تغيير داد.
فصل سوم: آداب كتابت قرآن و تهيه
مصحف
1. نوشتن با رنگ سياه بر روى
صفحه سفيد
بر پايه تعليم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)(1290)
در صدر اسلام و تا قرنها بعد، قرآن را با خط سياه بر روى صفحه سفيد مىنگاشتند و
از تزيين مصحف خوددارى مىكردند.
محمد بن وراق، آخرين سوره مصحف خويش را با رنگ طلايى نگاشته بود،
آن را به امام صادق (عليه السلام) عرضه كرد و امام (عليه السلام) فرمود:
خوش ندارم قرآن جز با رنگ سياه - همان طور كه اولين مرتبه با
رنگ سياه كتابت شد - نوشته شود(1291).
بسيارى از صحابه و تابعين نيز نگارش قرآن و تزيين مصحف را با طلا و
مانند آن، مكروه و ناپسند مىدانستند(1292).
2. تبيين كامل حروف و كلمات
تعاليمى چون بلند و برافراشته نوشتن دندانههاى
سين (فبين السين، ترفع السين، فرق السين(1293))
و تو پر و كور نكردن ميم و هاء
(لا تعور الميم
(1294)، فلم يعور الهاء(1295))
نشان مىدهد كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و معلمان قرآن اصرار و
اهتمام فراوانى داشتند كه در رسمالخط قرآن هر حرف به همان شكل و هيئت اصلى خويش،
به صورتى روشن و واضح و دقيق و مشخص نوشته شود و از هر چيزى كه موجب ابهام و
پيچيدگى يا ناخوانا شدن حروف و كلمات مىگردد، پرهيز شود تا رسمالخط قرآن بدون هيچ
گونه اختلافى تثبيت و ترويج گردد. از سوى ديگر، تبيين و تجويد حروف در نگارش قرآن،
قرآنآموز را در درست خواندن قرآن و تدبر و نفقه در تك تك حروف آن يارى مىرساند.
3. رعايت فاصله لازم ميان كلمات
و سطرها
نبود فاصله لازم ميان سطرها و كلمات، سبب شلوغى و پيچيدگى متن و
گاهى اشتباه در خواندن مىشود؛ مثلا بسيار اتفاق افتاده است كه
اذا نصحوا لله و رسوله
(1296) را
اذا نصحوا الله و رسوله خواندهاند.
4. درشتنويسى (بزرگسازى مصحف)
عظيم(1297)
و مجيد(1298)
دو صفت از اوصاف قرآن است كه در حوزه كتابت قرآن اين دو صفت با بزرگنويسى قرآن در
مصحف جلوهگر مىشود. امام على (عليه السلام) در اينباره مىفرمايند:
لا يصغر المصحف(1299)
يا لا تكتبوا المصاحف صغارا(1300).
ابراهيم نخعى آورده است: ان على بن أبى طالب كان يكره أن يكتب
القرآن فى الشىء الصغير(1301)،
و اين كراهت را از صحابه نيز نقل مىكند: كانوا يكرهون أن
يكتبوا المصاحف فى الشىء الصغير
(1302)، بلكه تأكيد داشتند
كه عظموا المصاحف(1303)؛
چنان كه عمر بن خطاب هنگامى كه مصحفى را در دست فردى ديد كه با قلمى ريز نوشته شده
بود، با وى برخورد بسيار تندى كرد و امر كرد: عظموا كتاب
الله(1304)؛
كتاب خدا را بزرگ بداريد (و آن را با قلم درشت و در نسخههاى بزرگ تهيه كنيد).
درشتنويسى (تفخيم خط(1305))
و بزرگسازى مصحف سبب مىشود كه در هر صفحه و سطرى از مصحف، كلمات و آيات كمترى
نوشته شود و اين خود موجب تبيين هرچه بهتر حروف و نفوذ و تثبيت آن در چشم مىگردد و
از سرعت و عجله در قرائت قرآن مىكاهد و به قرائت ترتيلى و شمرده خواندن و اسماع
قرآن كمك فراوان مىكند.
همچنين از ديد زيباشناسى، بزرگنويسى، سادهترين و اصولىترين شيوه
جهت تزيين متن و جلب توجه ناظران و افزايش تمركز خواننده است كه از خود فرآيند
نوشتار، بدون دخالت عوامل خارجى پديد مىآيد
(1306).
5. تجريد
قرآن از غير قرآن
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) تأكيد
مىكردند كه: أخلصوا القرآن و امحضوه(1307)؛
قرآن را خالص و بىآلايش و اصل و يك دست نگه داريد. از اين رو از قرآن آموزانى كه
در مصاحفشان مطالبى غير از قرآن - گرچه سخنان آن حضرت بود - نوشته بودند،
مىخواستند كه آنها را حذف كنند: لا تكتبوا عنى شيئا الا
القرآن فمن كتب عنى غير القرآن فليمحه(1308).
بر پايه اين تعاليم و اهتمام معلمان قرآن،
ظاهرا مصاحف تا اوايل سده دوم قمرى از هرگونه تزيين و تذهيب و نوشته اضافى؛ مانند
اسم سوره، مكان يا زمان نزول، سبب نزول، ترتيب نزول، شماره آيه، علائم تخميس و
تعشير كه در پايان هر پنج و ده آيه قرار مىگرفت، علامت ركوعات، سجدهها، وقوف،
علائم غير حرفى همچون تشديد، مد، سكون، تنوين و اختلاف قرائات، شكل (مشخص كردن
اعراب كلمه)، اعجام (متمايز ساختن حروف مشابه) يا توضيح و بيانى درباره كلمه يا
آيهاى از قرآن يا تأويل و تفسير آيات و مانند آن خالى و مجرد بود.
گرچه ساختار خط كوفى به گونهاى بود كه در آن
علامتى براى نشان دادن حركات اعرابى (مصوتهاى كوتاه) و متمايز ساختن حروف مشابه
(مانند:ب،ت، ث) وجود نداشت، ولى قراين و شواهدى وجود دارد كه نشان مىدهد اعراب در
آن زمان با استفاده از نشانههايى مانند نقطه براى متمايز ساختن حروف، ناآشنا و
بيگانه نبودند و چه بسا اين عمل را از مشاهده خطوط سريانى و عبرى فراگرفته يا خود
مبتكر آن بودند
(1309)؛ چنان كه برخى از صحابه
همچون زيد بن ثابت و عبدالله بن عمرو به توصيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) خطوط سريانى و عبرى را فرا گرفتند
(1310). روايت شده است كه رسولخدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) به معاويه دستور داد نوشتههايش را نقطه گذارى كند
(1311). با اين حال، مسلمانان از
كاربرد نقطه (اعجام) در مصاجف خوددارى مىكردند تا اين كه اولين بار در خلافت
عبدالملك بن مروان (65 - 86ق) و با فرمان والى كوفه، حجاج بن يوسف ثقفى (75 - 95ق)،
نصر بن عاصم ليثى (د 89 يا 90ق) يا يحيى بن يعمر عدوانى (د 129ق) يا هر دو، حروف
مشابه الفباى خط قرآن را نقطه گذارى كردند(1312).
اوزاعى (د 157ق) از يحيى بن ابى كثير نقل
مىكند:
در ابتدا مصاحف از هر چيزى جز (رسمالخط) قرآن
خالى و مجرد بودند. اولين چيزى كه در آن داخل كردند، نقطههايى بود كه بر روى
ياء و تاء قرار دادند و در
توجيه عمل خود گفتند: اشكالى ندارد؛ اين نقطهها مايه روشنايى و نور قرآناند! سپس
نقطههايى (سه نقطه) را در انتهاى هر آيه گذاشتند؛ پس از آن فواتح (علائم نشان
دهنده آغاز سوره و توضيحاتى مانند نام و تعداد آيات سوره) و خواتم (علائم نشان
دهنده پايان سوره) را به ابتدا و انتهاى هر سوره افزودند(1313).
قتاده (د 110ق) نقطه گذارى را اولين عمل جديد
انجام شده در مصاحف مىداند كه پس از آن علائمى بر سر هر پنج آيه و ده آيه قرار
دادند(1314).
بسيارى از صحابه و تابعين مانند عبدالله بن
مسعود، عبدالله بن عمر، ابوالعاليه، قتاده، ابراهيم نخعى، ابورزين، عطاء و
ابوالتياح با اين گونه افزودهها مخالف بودند و آن را مكروه و ناپسند مىدانستند(1315)
و بر تجريد قرآن تأكيد داشتند: جردوا القرآن، و لا تخلطوه
بشىء(1316)
يا جردوا القرآن، لا تلبسوا به ما ليس منه(1317).
حسن بصرى و ابن سيرين نيز نقط (اعراب گذارى) قرآن براساس نحو را سخت نادرست
مىشمردند(1318).
اغلب مسلمانان تا حدود سده پنجم قمرى، با وجود
تكميل شكل و اعجام و نظاممند شدن آن، اصرار داشتند كه قرآن را از روى مصحفهاى
بىنقطه و بىاعراب بخوانند(1319)
و آنان كه مصاحف خود را اعراب گذارى مىكردند، علائم حركات كوتاه، تنوين، مد، سكون،
تشديد و همزه را با رنگهايى مانند قرمز و زرد مىنگاشتند تا از رسمالخط اوليه
قرآن كه به رنگ سياه بود(1320)،
متمايز باشد
(1321).
ابن مسعود علت و حكمت تجريد قرآن از غير آن را
اين گونه بيان مىكند:
جردوا القرآن ليربو فيه
صغيركم، و لا ينأى عنه كبيركم(1322)؛
قرآن را از غير آن تجريد كنيد تا مايه رشد و
پرورش كودكان و نوآموزان و دور نشدن بزرگان و قرآنآموزان قديمى از تلاوت و تدبر
قرآن باشد.
زمخشرى در توضيح اين روايت آورده است:
گفتهاند منظور از تجريد قرآن، خالى نگه داشتن
مصحف از نقطهها، عواشر (نشانههايى كه بر سر هر ده آيه مىگذارند) و فواتح است، تا
نسلهاى آينده اين گونه مطالب و علامتها را جزئى از قرآن ندانند(1323).
نيز گفتهاند: منظور، تجريد قرآن به هنگام
تلاوت از غير آن است يا اين كه حديث و مطالب ديگر كتب، به ويژه انجيل و تورات را به
قرآن نيفزاييد(1324).
به گفته مسروق، ابن مسعود از نگارش تفسير در مصحف كراهت داشت(1325).
با توجه به اهداف نظام آموزشى قرآن، قرآنآموز
به تدريج آيات و سور را به شيوه اقرا فراگرفته و در قلب خويش حمل مىكند تا بتواند
به تدبر و فهم و درك آن به صورت خودآموز و به شيوه اكتشافى نايل آيد و قرآن نيز
بتواند كارآيى، كمال، زنده بودن، هدايت، حضور و نظارت مؤثر خود را در جريان زندگى
به قرآنآموز نشان دهد.
حال اگر در ابتداى آموزش، مصحف، آن هم پر از
نقطه و اعراب، با شأن نزول و ترجمه و اختلاف قرائات و مانند آن در اختيار نوآموز
قرار گيرد، نمىتواند به اهداف آموزشى قرآن و تدبر در آن دست يابد و با آيات و سور
قرآن رابطه انس و مجالست و دوستى برقرار كندد بيشترين چيزى كه ممكن است بدان برسد،
توانايى روخوانى قرآن (تبديل حروف و حركات به صدا) و يك سرى اطلاعات جانبى است كه
اين اطلاعات در بسيارى از موارد، با اختلاف و تناقض همراه است.
از سوى ديگر، مصحف شلوغ و پر از علائم و مطالب
اضافى، موجب خستگى چشم و دلزدگى قرآنآموزان از مصحف و اثرات سوء ديگر مىشود.
اگر منظور ابن مسعود، تجريد تلاوت و قرائت قرآن
از غير آن باشد؛ يعنى تلاوت قرآن را به ويژه در مقام آموزش، با چرخش صدا، الحان و
قرائات مختلف و ديگر مطالب اضافى همراه نكنيد و قرآن را در حضور ديگران، به ويژه
نوآموزان به شيوه اصلىاش (ترتيل) قرائت كنيد تا مستمعان بتوانند به آواى قرآن به
خوبى و به آرامى گوش فرا دهند و آنها را درك و فهم كنند و از اين طريق به فرآيند
يادگيرى نوآموزان كمك كنيد. از سوى ديگر، هركس بنا به سليقه و ذوق خود، از هر كشش
صدا و لحنى خوشش نمىآيد؛ بنابراين بايد روحيه ديگران را نيز ملاحظه كرد.
نتايج و
پيشنهادها
الف. نتايج:
1. قرآن و قرائات، دو حقيقت جداى از هم است و
منشأ اختلاف در قرائت، اختلاف در نزول يا تعدد آن و اختلاف در اقرا يا قرائت
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست.
2. چون قرآنآموزان از جهات گوناگون، به ويژه
از دو جنبه زبان و روان با يكديگر متفاوتاند و اهداف و روشهاى آموزش قرآن بر پايه
دو اصل شفاهى و زايايى زبان آن و روان شناختى بودن فرآيند يادگيرى آن شكل
گرفتهاند، روايات احرف سبعه خواهان تبيين و اجراى اصل
آسانسازى آموزش قرآن به عنوان آموزش يك زبان و گسترش حوزه قرائت قرآن
(تصريف كلمات، آيات و سورهها) بر مبناى تثبيت و حفظ ساختار منظم و قرائت واحد آن
مىباشند تا فرآيند يادگيرى زبان قرآن تسهيل شود.
3. رسمالخط قرآن كريم توقيفى است و مشيت الهى
بر آن قرار گرفته است كه همانند رسمالقرائة متن متواتر قرآن جاودانه بماند.
4. متن واحد و كامل قرآن در عهد رسالت
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و تحت تعليم و نظارت دقيق آن حضرت، جمع و
تدوين و تأليف شده است، بنابراين ترتيب آيات در سورهها و ترتيب سورهها به شكل
فعلى و موجود در تمامى مصاحف، توقيفى و مستند به وحى الهى است.
5. پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ضمن
بنيانگذارى قرائت و كتابت قرآن كريم، روشها و شيوههاى درست و اصولى آموزش و
ترويج قرآن را نيز بيان و تبيين فرمودهاند.
ب. پيشنهادها:
1. با توجه به عدم تدوين درست و اصولى برخى از
علوم قرآنى؛ مانند اسباب نزول، مكى
و مدنى، تأويل و تنزيل و
ناسخ و منسوخ كه بدون توجه به مأخذ اصلى علوم قرآنى؛ يعنى قرآن كريم و نيز
دور بودن از سيره و سنت نبوى (صلى الله عليه و آله و سلم) و تعاليم كبار صحابه و
ائمه طاهرين (عليه السلام) تدوين شده است، نگارنده در راستاى تحقيق و تدوين اين
نوشتار، بيش از پيش دريافت كه مطالعه تطبيقى قرآن و سيره مىتواند راهگشاى بسيارى
از مشكلات در حوزه تحقيقات علوم قرآنى باشد و جايگاه واقعى آنها را در يك طرح
قرآنشناسى جامع و مانع نشان دهد.
2. به علت دور شدن تدريجى مسلمانان از نظام
درست الهى آموزش و ترويج قرآنكريم كه توسط پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
بنيان گذارى و تبيين شده است، توجه به خط قرآن و رسمالمصحف نيز جايگاه خود را در
فرهنگ فعاليتهاى قرآنى از دست داده است؛ در حالى كه همان طور كه قرائت قرآن مايه
هدايت و رحمت و زمينه تأمل و تدبر است، كتابت قرآن نيز مايه هدايت و رحمت و زمينه
تأمل و تدبر خواهد بود. بنابراين جا دارد كه در مجموعه واحدهاى درسى و تحقيقات رشته
علوم قرآنى و حديث، واحدهايى به علم رسمالمصحف در كنار علم قرائات اختصاص يابد.
3. چنان كه در مقدمه اشاره شد، اكنون كه به
توفيق الهى، نحوه بنيان گذارى قرائت و كتابت قرآن كريم توسط پيامبراكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) در قالب تحقيقى نسبتا جامع ارائه شده است، جا دارد كه دانش
پژوهان علاقهمند به مطالعات قرآنى، در قالب تحقيقات و پايان نامههاى بين رشتهاى
در حوزه ديگر علوم و فنون، در راستاى تكميل و تدقيق تحقيقات مربوط به آموزش و ترويج
قرآن اهتمام ورزند.