2. مصوت
كشيده (بلند)
كسره و ضمه بلند:
به ترتيب با حروف ى و و
نشان داده مىشود. كسره بلند در وسط كلمه ثبت مىشود، مگر در اسامى كه دو واج
ى و ى در كنار هم قرار
بگيرند مانند النبين، الامين. ضمه بلند نيز در وسط كلمه
رسم مىشود، مگر در جايى كه دو واج و و
و در كنار هم جمع مىشوند؛ مانند
داود، و لا يستون، يوده.
گاهى كسره و ضمه بلند در آخر كلمه به علل ذيل
نگارش نمىشود:
الف. رعايت وقف و تناسب فواصل آيات كه موجب حذف
كسره در 88 مورد گرديده است(1156)؛
مانند آيات 78 تا 81 سوره شعراء: ...يهدين،... يسقين،...
يشفين،... يحيين و آيه 4 سوره فجر: والفجر،...
عشر،...وتر،...يسر،....
ب. التقا با صامت سكون؛ هرگاه در جريان تركيب
دو هجا يا دو كلمه، مصوت پايانى هجا يا كلمه، جزو مصوتهاى كشيده باشد، به مصوت
كوتاه هم نوع خود تبديل مىشود؛ مانند و ما تغنى الآيات(1157)،
يمحوا الله ما يشاء(1158).
در اين موارد، نگارش ى و و
مطابق اصل بناى كلمه قبل از وصل (تركيب) است؛ در حالى كه در پانزده مورد، كسره بلند
و در چهار مورد، ضمه بلند مطابق قرائت نوشته شده است؛ مانند
فما تغن النذر
(1159)،
و يمح الله الباطل(1160).
ج. اشباع هاء ضمير؛
هرگاه يكى از مصوتهاى كوتاه /ِ/ و /ُ/ پس از صامت /ه/ قرار گيرد، به مصوت كشيده هم
نوع خود تبديل مىشود؛ به شرط اين كه قبل از آن، يكى از مصوتهاى كوتاه و پس از آن،
تركيب صامت (بجز صامت مشدد يا ساكن) + مصوت قرار گرفته
باشد(1161)؛
مانند بلى ان ربه كان به بصيرا.
فتحه بلند؛ با كمك يكى از نشانههاى
ا، و و
ى نشان داده مىشود و در بسيارى از كلمات نيز نوشته نمىشود؛ مثلا از 34 بار
كاربرد اتينا فقط دو مورد با الف
رسم شده است(1162).
فتحه بلند آخر كلمات چهار حرفى و ناقصهاى يابى
را در صورتى كه قبل از آن صامت ى نباشد، با
ى مىنويسند؛ مانند سلوى، موسى،
عيسى، يتلى، جز در كلمه يحيى كه در قرآن، همه جا
با ى نگاشته شده است. هفت كلمه:
عصانى(1163)،
الاقصا(1164)،
تولاه(1165)،
اقصا(1166)،
سيماهم(1167)و
طغا
(1168) با
الف رسم مىشوند.
در توجيه نگارش فتحه بلند با
ى، بعضى از قدما آن را نشانه اماله فتحه بلند به كسره
بلند در قرائت مىدانستند؛ در حالى كه اماله در قرائت قاريان مكه و مدينه بسيار
اندك گزارش شده است. برخى نيز حفظ بناى اصلى كلمه را با توجه به ريشه آن، عامل
نگارش با ى مىدانند(1169).
غانم قدورى هيچ از اين توجيهات را نمىپذيرد و
اين پديده را ناشى از تحول گفتار و عدم تبعيت نوشتار از آن مىداند؛ يعنى چه بسا
اين كلمات قبلا با صامت ى تلفظ مىشده است، در نتيجه خط
قرآن صورت نوشتارى قديم آنها را حفظ كرده است؛ همان طور كه ساختارهاى ماضى و مضارع
افعال ناقص يابى به دو گونه تلفظ مىشود: جنى، يجنى؛ خشى،
يخشى(1170).
فتحه بلند در دو كلمه
الزكوة و الربوا همواره با
و نوشته مىشود؛ جز در آيه 39 روم كه با ا ثبت
شده است. دو واژه الصلوة و الحيوة
اگر با ضميرى تركيب نشود، با و نگارش مىشود. اين پديده
نيز غالبا براساس تفخيم فتحه بلند يا مطابقت با اصل بناى كلمه تحليل شده است؛ در
حالى كه كاربرد واژه صلوت در زبان آرامى و نبطى
مىتواند بيان كنند، تحول قرائت اين گونه كلمات در زبان قرآن با حفظ صورت نگارشى
قبلى آنها باشد(1171).
3. نگارش
الف بعد از واو در آخر برخى
كلمات
اين پديده نيز براساس تحول گفتار در محيط زبانى
و تبعيت نكردن نوشتار از آن تحميل مىشود؛ چنان كه در كلماتى مانند
فليعبدوا(1172)،
تفتؤا
(1173)، امرؤا(1174)،
الف ثبت شده و در كلماتى مانند فاؤ
(1175)، جاؤ(1176)،
باؤ
(1177)، تبوء
(1178)
رسم نشده است و برخى كلمات به هر دو صورت؛ يعنى
هم براساس قرائت كتابت شدهاند و هم براساس شكل نوشتارى قديم آن(1179):
عتو(1180)،
عتوا
(1181)، سعو(1182)،
سعوا
(1183).
در دستور خطى كه نحويان بعد از نزول قرآن ارائه
كردهاند، اين الف به صيغههاى جمع فعل ماضى و مضارع
مجزوم مختوم به واو (در صورتى كه به ضميرى متصل نشوند)
افزوده مىشود(1184).
4. تنوين
تنوين، تركيبى از يك مصوت كوتاه با صامت
ن است كه به پايان اسامى منصرف اضافه مىشود؛ به شرط
اين كه الف و لام در ابتدا نداشته باشد و مضاف نباشد و
به تنوين نصب (َ) و ضم ) تقسيم مىگردد. در رسمالخط قرآن،
تنوين جر و ضم هيچ نشانه نگارشى نداشته است و در حالت وقف تلفظ نمىشد، ولى تنوين
نصب با الف رسم مىشد، زيرا هنگام وقف، صامت ن حذف مىش و مصوت كوتاه به مصوت كشيده
ا تبديل مىگشت؛ مانند كمات پايانى آيات 2 تا 111 سوره اسراء و 110 آيه سوره كهف؛
جز آيه سيزدهم.
تنوين نصب در كلمات ناقص يابى مانند: هدى
و كلماتى كه به همزه و ة ختم مىگردد مانند:
ماء و رحمة با
الف نوشته نمىشود.
قدما علت ثبت نشده تنوين با نشانه ن را
به اين جهت مىدانستند كه تنوين جزء ساختار اصلى كلمه نيست و زايد بر معناست. گفته
شده است كه ابوالاسود دئلى براى نشان دادن تنوين از دو نقطه كمك مىگرفت(1185).
5. تاى تأنيث
تاى تأنيث كه به پايان اسامى ملحق مىشود، گاهى با نشانه
ت و گاهى با نشانه ه نوشته
مىشود؛ مثلا شش بار واژه امرأة و هفت بار
امرأت به كار رفته است. اكثر نحويان بر اين باورند كه
ت علامت اصلى تأنيث است كه در حال وقف به
ه تبديل مىشود؛ از اين رو كلمات مؤنث گاهى براساس وصل
با ت رسم شدهاند و گاهى بر اساس وقف با
ه؛ گرچه آن كلمات در موضع وقف نباشد(1186).
6. مصوتهاى كوتاه
در زبانهاى سامى فرآيند واژه سازى با كمك ريشه دو حرفى يا سه حرفى
كلمه انجام مىگيرد؛ مثلا از ريشه غفر واژههاى: يغفر،
غفران، مغفرة، غافر، مغفور، غفار، استغفار و اغفر ساخته مىشود. آذرتاش آذرنوش اين
توجه خاص به ريشه را عامل ثابت نشده مصوتهاى كوتاه و بلند در خطوط سامى طى دو هزار
سال مىداند. البته در ميان خطوط سامى، تنها الفبايى كه توانست تا حدى مصوتهاى
كوتاه را (نه به صورت علائمى در زير يا زير واژهها، بلكه مانند يونانى در داخل خود
خط)بنگارد، الفباى مندائى (ساكنان حوالى بصره كه به صابئى معروفاند) بود
(1187).
در خط حبشى براى نشان دادن مصوتها از افزودن ضمايمى كوچك به سمت
راست، چپ، بالا يا پايين حروف كمك گرفته مىشد(1188).
هنگامى كه مسيحيان در شرق انتشار يافتند (حدود قرن چهارم تا ششم ميلادى(1189))
براى ضبط آثار دينى يا براى تبليغات خويش به خط سريانى روى آوردند. در اين خط از
نقطه براى متمايز ساختن حروف مشابه و ظاهر كردن حركات بهره مىبردند(1190).
در خط قرآن نيز مصوتهاى كوتاه، نشانه نوشتارى نداشتندو بر پايه
رواياتن مشهورى اولين بار ابوالاسود دئلى (د 67 يا 69ق) در دوران فرماندارى زياد بر
بصره (34 - 53ق) نقطههاى سرخ رنگى براى نشان دادن حركت آخر كلمات قرآن به كار برد(1191).
نشان دادن مصوتهاى كوتاه (حركات) يا اعراب گذارى قرآن با نقطههاى رنگين كه از آن
به نقط(1192)
يا نقط الاعراب يا نقطههاى
ابوالاسودى يا شكل مدور (در مقابل شكل شعر)
تعبير شده است، با مخالفت و كراهت برخى از صحابه و تابعين رو به رو شد(1193).
ظاهرا در نيمه سده دوم قمرى از حروف ا، و،ى
در اندازهاى كوچكتر براى نشان دادن مصوتهاى كوتاه استفاده شد. ابتكار اين علايم
را به خليل بن احمد فراهيدى (د 175ق) نسبت مىدهند(1194).
همين علائم به علامتهاى َُِ تبديل گشت. به نظر مىرسد اين علائم از حدود سده چهارم
قمرى در رسمالخط قرآن (ابتدا در منطقه شرق جهان اسلام و به ويژه عراق) به كار رفت(1195)
و قبل از آن در شعر كاربرد بيشترى داشت؛ از اين رو به آن شكل
يا اعراب شعر نيز مىگفتند(1196).
به اين ترتيب شيوه اعراب گذارى رسمالخط قرآن و ديگر علائم غير
حرفى (مانند تشديد، سكون و مد) موضوع فن ضبط المصحف را
بوجود آورد(1197).
ديدگاه علما
درباره ضبط المصحف
هر چند نقط و شكل رسمالخط قرآن با مخالفت بعضى
از صحابه و تابعين رو به رو شد، ولى از اوايل سده دوم قمرى به تدريج سبكها و
شيوههاى مختلفى براى ضبطالمصحف (اعراب گذارى رسمالخط قرآن) به وجود آمد.
مالك بن انس (د 179ق) اضافه كردن هر چيزى، از
جمله نقطه به رسمالخط اوليه قرآن را در مصاحف امام (رسمى) جايز نمىدانست، ولى در
لوحهها و مصحفهاى كوچكى كه براى كودكان تهيه و تدوين مىشد، اشكالى نمىديد(1198).
نووى (د 676ق) از فقهاى شافعى، نقط و شكل مصحف
را مستحب اعلام كرد، زيرا به عقيده او صيانت قرآن را از لحن و تحريف در پى دارد
(1199).
در اعراب گذارى رسمالخط مىتوان به دو شيوه
مهم اشاره كرد:
الف. علامت
گذارى همه حروف:
ابو عمرو دانى (د 44ق) پيرو اين عقيده است. او
اعراب گذارى مصاحف با شكل مدور (نقطه گذارى) را به علت اقتدا به شيوه
تابعين،شايستهتر از شكل شعر (علائم ابداعى خليل بن احمد) مىدانست. همچنين وى
اعراب گذارى با رنگ سياه را جايز نمىدانست و معتقد بود كه اين عمل، نوعى تغيير
دادن رسمالخط قرآن است و بهتر مىدانست كه مصوتهاى كوتاه، تنوين، تشديد، سكون،
وصل و تخفيف و مد با رنگ قرمز و همزهها با رنگ زرد نوشته شود(1200).
در مصحف ابن بواب (نگاشته شده در سال 391ق) و مصاحف سدههاى اخير، از جمله
مصحف اميرى و مصحف مدينه(1201)
همه حروف خوانا اعراب گذارى شده است.
ب. علامت
گذارى حروف ديرياب:
علماى مشرق جهان اسلام، به ويژه عراق (مانند
ابو حاتم سجستانى (د 255ق)، ابن مجاهد (د 324ق)، ابن منادى (د 336ق) و ابن درستويه
(د 347ق)) معتقد بودند كه هدف از نقط و شكل (ضبطالمصحف)، آسان سازى خواندن متن قرآن
است، بنابراين فقط حروفى كه بدون علامت، درست خوانده نمىشوند، به علائم حركتى نياز
دارند؛ مثلا حرف ساكن، مشدد و ممدود نيازى به علامت ندارد. از اين رو اعراب گذارى
همه حروف كلمه، نه تنها سودى نداشت، بلكه موجب پيچيدگى و تباهى خط و سختى خواندن
متن قرآن نيز مىشد و بهتر بود از آن پرهيز شود(1202).
مركز طبع و نشر قرآن جمهورى اسلامى ايران
(تأسيس 1374 ش) پس از مطالعه و بررسى به اين نتيجه رسيد كه يكى از مشكلات نوآموزان
و قاريان قرآن، وجود برخى علائم زايد در رسمالخطهاى رايج است؛ بنابراين در ضبط
پيشنهادى جديد، علائم تجويدى (جز مد) و علائم همراه حركات كشيده، علامت حرف ساكن،
ناخوانا، گاه ناخوانا، همزه وصل و همزه رو يا زير الف متحرك حذف شده و علامت تنوين
نيز يكسان شده است
(1203).
ويژگىهاى
رسمالخط قرآن از منظر دانشمندان اسلامى
در توجيه اينكه چرا بعضى از كلمات قرآن كگريم
رسمالخط متفاوتى دارند و چه چيز موجب چند گونگى برخى قواعد نگارشى آن شده است،
نظرات گونه گونى ابراز شده كه مىتوان آنها را به ديدگاههاى ذيل خلاصه كرد:
الف.
ويژگىهاى رسمالخط قرآن
بازتاب علتهاى صرفى و نحوى و تغيير محيط زبانى
است؛ از اين رو بايسته است با بهرهگيرى از علم زبانشناسى و آواشناسى وبررسى
تاريخى ارتباط خط و زبان عربى با ديگر خطوط و زبانهاى سامى و شناخت لهجهها و
گويشهاى عربى عصر نزول، به تبيين وجوه مختلف نگارشى رسمالخط قرآن دست يافت.
غانم قدورى معتقد است كه وجوه مخالف در
رسمالخط قرآن كه طى قرنها موجب آشفتگى و تشويش خاطر برخى دانشمندان شده است،
مىتواند دليل مهمى بر نازك انديشى زبان كاتبان وحى باشد. آنان خواستهاند
پديدههاى صوتى را كه هنگام قرائت قرآن حس مىكردند، تدوين كنند و در عين حال، صورت
قديمى كلمات را هم حفظ كنند؛ مثلا نحوه نگارش همزه در رسمالخط قرآن بر قرائت آن به
روش تسهيل دلالت دارد؛ بدين سان، رسم مصحف، هم صورتهاى قديمى كلمات را حفظ كرد و
هم عناصر جديد صوتى را بيان كرد؛ زيرا انتقال خط از محيطى به محيط ديگر، چه بسا
عاملى براى بقاى خصوصيات صوتى از محيط قبلى باشد، در حالى كه آن خصوصيات در محيط
جديد كاربردى ندارد(1204).
ب. اختلاف و
تنوع در رسمالخط قرآن ناشى از اشتباه كاتبان وحى است؛
ابن قتيبه (د 276ق) معتقد است كه هرچه در رسم
مصحف آمده، يا مطابق با دستور زبان يكى از مكاتب نحوى است يا غلطى از ناحيه كاتب
(1205). در اين باره معمولا به چند
روايت از عايشه و عثمان بن عفان و ابن عباس به شرح ذيل استناد مىشود:
ابن شبه (د 262ق) به نقل از عثمان آورده است:
ان فى القرآن لحنا ستقيمه العرى بألسنتها(1206)
و به نقل از عبدالاعلى بن عبيدالله بن عامر قرشى آورده اس:
لما فرغ من المصحف أتى به عثمان رضى الله عنه فقال: قد أحسنتم و أجملتم، أرى شيئا
من لحن سنقيمه بألسنتنا
(1207). ابو عبيد قاسم بن
سلام (د 224ق) به اسناد خويش از عكرمه (د 107ق) آورده است:
لما كتبت المصاحف عرضت على عثمان فوجد فيها حروفا من اللحن، فقال: لا تغيروها، فان
العرب ستغيرها - أو قال: ستعربها - بألسنتها(1208)؛
وقى مصاحف نگاشته شد، آنها را به عثمان (د 35ق) عرضه كردند، او در آنها حروفى
(كلماتى) را ديد كه دچار لحن شده بود، پس گفت: (شكل نوشتارى) آنها را تغيير ندهيد؛
زيرا عربها آنها را با زبانشان (در خواندن) تغيير يا روشن مىكنند؛ يعنى مسلمانان
به رغم تفاوت صورت نوشتارى قرآن با صورت گفتارى آن، قرآن را مطابق صورت گفتارى آن،
درست مىخوانند(1209).
ابو عمرو دانى (د 444ق) بر اين باور است كه اگر
ظاهر اين روايت بر خطاى در رسمالخط دلالت داشته باشد، نمىتوان آن را صحيح و حجت
دانست؛ زيرا:
اولا: چون عكرمه عثمان را نديده و از او چيزى
نشنيده است، اين روايت، مرسل و در اسناد آن خلط شده و الفاظ آن ناهمگون است.
ثانيا: با هدف عثمان و صحابه بزرگوار مبنى بر
رفع اختلاف از مصاحف و مسلمانان ناسازگار است و اگر روايت را صحيح بدانيم، معناى آن
اين است كه اگر قرآن را براساس رسم الخط آن بخوانند و از حقيقت رسم آگاه نباشند، در
برخى موارد دچار لحن خواهند شد(1210).
ابوبكر انبارى (د 328ق) اين روايت را منقطع
مىداند و معتقد است كه منظور از لحن، خطاى در رسمالخط قرآن نيست(1211).
ابن اشته نيز گفته است: شايد راوى، سخن عثمان را به خوبى نفهميده و كلام او را
تحريف كرده است(1212).
همچنين هشام بن عروه از پدرش نقل مىكند:
از عايشه از لحن در قرآن در اين آيات:
ان هذان لساحران(1213)
و والمقيمين الصلاة و المؤتون الزكاة(1214)
و ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئون(1215)
پرسيدم؛ او در پاسخ گفت: خواهر زاده! اين كار كاتبان است؛ آنان
در كتابت خطا كردهاند(1216).
بر پايه اين روايت، اين سؤال پيش آمده است كه
چرا در آيات مورد اشاره، كلمات: هذان،
المقيمين و الصابئون مطابق
قواعد مشهور نحو به صورت هذين، المقيمون و الصابئين به
كار نرفته است.
قسمت اول پاسخ؛ يعنى اين
كلمات را كاتبان وحى همين گونه نوشتهاند درست است؛ چنان كه زبير بن ابان بن
عثمان گفت: چگونه است كه در آيه 162 سوره آل عمران: لكن
الراسخون فى العلم منهم...؛ المقيمين الصلاة
منصوب آمده، در حالى كه پيش و پس از آن مرفوع به كار رفته است؟ ابان گفت: كاتبان
اين گونه نوشتهاند؛ زيرا وقتى از نگارش ماقبل آن فارغ شده، گفته است: چه بنويسيم؟
بنويس: المقيمين الصلاة(1217)،
ولى فراز دوم روايت؛ يعنى كاتبان در نگارش آن خطا كردهاند،
نادرست است؛ زيرا:
اولا: در قرائت متواتر و جمهور مسلمانان اين
آيات به همين صورت قرائت و روايت شده است(1218)
پس نه تنها كاتبان اشتباه نكردهاند، بلكه مطابق قرائت نگاشتهاند.
ثانيا: در اين آيات، از نظر قواعد صرف و نحو
زبان عربى اشكالى وارد نيست(1219).
ثالثا: به فرض نبود هماهنگى ميان ساختهاى زبان
قرآن با برخى قواعد صوف و نحو بعضى گويشهاى زبان عربى، نمىتوان آن ساختها را
اشتباه و نادرست انگاشت؛ زيرا زبان قرآن، دستور زبان خاص خود را دارد و لزومى ندارد
آن را همواره با قالبهاى دستورى زبان عربى سنجيد
(1220)؛ به ويژه آن كه قواعد مشهور
صرف و نحو زبان عربى بر پايه ساختهاى زبانى رايج در ميان برخى قبايل عربى در اواسط
قرن دوم قمرى و با معيارهاى خاصى تدوين شده است. از اين رو حتى نمىتوان به صورت
مطلق، درستى يا نادرستى همه ساختهاى زبان عربى دورههاى بعدى را بر پايه آن قواعد
بررسى كرد.
سعيد بن جبير نيز آيه 162 سوره نساء را به صورت
والمقيمين الصلوة مىخواند و مىگفت:
هو من لحن الكتاب(1221).
همچنين از او نقل است كه كلمات: الصابئون، المقيمين، فاصدق و
اكن من الصالحين، ان هذان لساحران دچار لحن شده است(1222).
يوهان فك با بررسى
تاريخى معناى واژه لحن آورده است: اين واژه در زبان جاهلى و
صدر اسلام به معناى ميل و گرايش، هوشيارى و زيركى، بلاغت، آواز، رمز و اشاره، معما
و توريه و كنايه و شيوه بيان آمده است، اما هرگز به طور مطلق به معناى اشتباه در
بيان نيامده است. به عقيده وى اين معنا در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم قمرى براى
لحن به وجود آمده است(1223).
حسن مصطفوى، اصل معنايى لحن را
خروج از ميزان متعارف و متداول مىداند كه از مصاديق آن
مىتوان به خروج كلام از قواعد و ضوابط صحيح آن اشاره كرد(1224).
احمد رضا لحن را
اين گونه معنا مىكند: منحرف ساختن كلام از سنن و قوانينى كه
بر آن جارى است. اين كار يا با از بين بردن علائم اعرابى انجام مىگيرد يا با
تصحيف(1225)
(تغيير و تصرف در صورت نوشتارى كلمه).
بنابراين منظور از لحن در مصحف اين است كه صورت
نوشتارى برخى از كلمات از شكل معمول و متداول خود تغيير داده شدهاند. از فراز آخر
روايت عثمان:
لو كان الكاتب من ثقيف و
المملى من هذيل لم توجد هذه الحروف(1226)
نيز مىتوان اين استنباط را داشت؛ يعنى اگر املا كننده قرآن شخصى غير از رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) و شاگردان ايشان و كاتب آن نيز غير از صحابه مىبودند،
برخى حروف (كلمات) اين گونه كتابت نمىشد
(1227).
به نظر مىرسد كه اين تغييرات، حكيمانه و با
تعليم و نظارت رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) انجام گرفته است(1228).
از اين رو، رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و معلمان قرآن از قرآنآموزان
مىخواهند كه همگام با فراگيرى قرائت قرآن، موارد لحن در رسمالخط قرآن و به تعبيرى
ديگر استثناهاى ويژه نگارش قرآن را نيز فراگيرند:
تعلموا اللحن فيه كما تعلمون حفظه
(1229).
ابو عبيد در فضائل القرآن به نقل از عمر بن
خطاب آورده است: تعلموا اللحن و الفرائض و السنن كما تعلمون
القرآن(1230).
به اين صورت نيز آمده است: تعلموا اللحن فى القرآن كما
تعلمونه(1231)؛
يعنى همان طور كه قرآن را فرا مىگيريد، موارد لحن در (رسمالخط) قرآن را نيز
بياموزيد.
از عمر بن خطاب روايت شده است كه:
أبى أقرأنا و انا لنرغب عن كثير من لحن أبى يا
أبى أقرأنا و انا لنترك أشياء مما يقول أبى؛ ان أبيا يقول:
سمعت رسول الله و لا ادع قول رسول الله(1232)؛
يعنى با اين كه ابى بن كعب از همه ما قرآن خوانتر و قرآن دانتر بود، ولى برخى از
لحنهاى او (برخى قرائات تفسيرى و تصريفى او) را نمىپذيريم.
بنابراين در اين گونه روايات، منظور از لحن،
لحن در قرائت است(1233)؛
يعنى ساختار گفتارى كلمات، آيات و سورههاى قرآن را تغيير دادن، كه مىتوان آن را
تصريف كلمات، آيات و سورهها ناميد.
از ابن عباس روايت شده كه در آيه 27 سوره نور:
حتى تستأنسوا و تسلموا، آيه 35 سوره نور:
مثل نوره كمشكوة، آيه 31 سوره رعد:
أفلم ييأس الذين آمنوا و آيه 23 سوره اسراء:
و قضى ربك اشتباهى از ناحيه كاتب رخ داده است. او اين
آيات را به ترتيب: حتى تستأذنوا،
مثل نور المؤمن، افلم يتبين و
و وصى ربك قرائت كرده است(1234).
موارد زيادى از اين گونه قرائات تصريفى و
تفسيرى از زبان صحابه و تابعين نقل شده است، ولى ديدگاه اصلى صحابه بر پايه تعاليم
نبوى اين بود كه قرائات مختلف در مصحف وارد نشود؛ از جمله ابن عباس به سعيد بن جبير
گويد: عندالرحمن را از مصحف خود محو كن و بجاى آن
عباد الرحمن(1235)
را بنگار(1236).
ج. علت و
حكمت ويژگىهاى رسمالخط قرآن به دست ما نرسيده است؛
محمد طاهر كردى بر اين باور است كه:
دانشمندان تحليلهاى گوناگونى براى برخى از
كلمات رسم عثمانى ذكر كردهاند، ولى اين تحليلها چيزى جز براى انس گرفتن و اشاره
كردن نيست؛ زيرا آنها بعد از رحلت صحابه ساخته شدهاند و آنها مصحف را به خاطر
حكمتى با اين رسم نوشتهاند كه ما آن را نمىدانيم و به علتهاى نحوى يا صرفى كه پس
از آنها به وجود آمده، نگاه نكردهاند(1237).
در مقابل، زركشى معتقد است كه اختلاف رسمالخط
قرآن با رسمالخط رايج، بدون جهت اتفاق نيفتاده است، بلكه براساس امرى است كه در
نزد كاتبان وحى محقق و موجه بوده است؛ از اين رو بر ما واجب است كه سبب و علت آن را
پى جويى كنيم و بر آن آگاه شويم(1238).
د. اختلاف
رسم به جهت اختلاف معنا بوده است؛
بر پايه گزارش زركشى در البرهان ابوالعباس احمد
بن محمد بن عثمان ازدى، معروف به ابن البنا مراكشى (د 721ق) در كتاب خود با نام
عنوان الدليل فى مرسوم خط التنزيل(1239)،
اختلاف در رسم كلمه را مربوط به اختلاف معانى آن بر حسب سياق كه در آن به كار رفته
و موقعيتى كه دارد، دانسته است. همچنين اختلاف رسم به سبب معانى باطنىاى است كه
متعلق به مراتب وجود و مقامات است؛ مثلا در آيه 24 سوره شورى:
يمح الله الباطل حذف واو اشاره به سرعت از بين
رفتن و اضمحلال باطل دارد و در آيه 23 سوره فجر: و جاىء
يومئذ بجهنم حرف ا به فعل
جىء افزوده شد تا نشان دهد اين آمدن، آن چنان ظهورى دارد كه با آمدنهاى
شناخته شده ميان مردم تفاوت دارد.
ه. اختلاف به
دليل كم سوادى كاتبان وحى و ضعف خط و ابتدايى بودن آن بوده است؛
ابن خلدون (د 808ق) بر اين باور است كه خط عربى
در آغاز اسلام به نهايت احكام و اتقان نرسيده بود و حتى در مرحله متوسطى هم قرار
نداشت و اين به سبب بدوى بودن اعراب و دورى آنان از صنايع بود. صحابه با خطوطى
نااستوار (از لحاظ زيبايى و اصول خط) قرآن را نوشته بودند؛ لذا بسيارى از رسمهاى
آنان با رسم صناعت خط در پيش اهل آن مخالفت داشت(1240)،
اما اين نظر از چند جهت مخدوش و غير قابل قبول است:
اولا: خط عربى دست كم از زمان نقش
نماره (328م) به بعد رواج داشته است و طى چند قرن، پيش
از انتقال آن به مكه و حجاز تكامل يافته و قواعد آن استقرار پيدا كرده بود و اصحاب
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با آشنايى كامل، خط عربى را در بر طرف
ساختن نيازهاى نظام فرهنگى جديد به كار گرفتند(1241).
ثانيا: ابن خلدون به همان خطايى رفته است كه
بسيارى به آن خطا دچار شدهاند و آن بررسى رسم مصحف با توجه به قواعدى است كه علماى
صرف و نحو دهها سال پس از نسخه بردارى مصاحف و با توجه به قواعد نگارشى قرآن وضع
كردهاند؛ يعنى آنان با توجه به قاعدههاى مختلف رسمالخط مصحف، يكى را برگزيده و
براساس آن، آيين نگارش خط عربى را تدوين كردند؛ مثلا در رسمالخط مصحف، اغلب پس از
واو نماينده ضمير جمع در افعال، الفى به آن افزوده
مىشود، ولى در مواردى از افزودن آن خوددارى شده است؛ مثل فعل
عتوا كه سه بار با الف و يك بار در سوره فرقان،
آيه 21 بدون الف رسم شده است(1242).
بنابراين نمىتوان آيين نگارش خط عربى را معيار بررسى صحت و سقم رسمالخط قرآن قرار
داد.
ثالثا: با توجه به اهداف نظام آموزشى قرآن، اين
خط (خط كوفى) به ظاهر ناقص و ابتدايى، نه تنها در انجام وظيفه خود نقص نداشته است،
بلكه بسيار سودمند نيز واقع شد و صاحب كمالاتى بود كه خطوط ديگر از آن بىبهره يا
كم بهرهاند. دور شدن تدريجى مسلمانان از نظام آموزشى قرآن كه توسط رسولاكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) بنيانگذارى شد و به مقايسه سطح كاربرد اين خط با خطوط
ديگر، در بر طرف كردن ساير نيازهاى رو به گسترش و پيچيده مسلمانان در قرون بعدى، دو
عامل مهمى بود كه سبب شد بسيارى بپندارند كه خط كوفى، بسيار ناقص و ناكارآمد است.