4. گسترش
تصريف كلمات، آيات و سورهها (فراگيرى زبان قرآن)
سبك تصريفى
زبان قرآن
تصريف از ماده صرف
به معناى تبديل كردن، صرف كدن، گرداندن كلمات از حالت و صورت ديگر، تغيير شكل يا
تركيب كلمات، ساختن كلمات متعدد از يك ريشه و گسترش يك جمله به جملات متعدد است.
بر پايه تعاليم نبوى، حزب مفصل، لباب قرآن است؛
يعنى چكيده، خلاصه و فشرده قرآن كه آيات و سور آن در شش حزب ديگر قرآن تفصيل، گسترش
و تصريف شده است. البته اين تصريف را مىتوان در آيات و كلمات يك سوره و سورههاى
مجاور آن نيز ديد؛ مثلا سوره ناس - اولين سورهاى كه آموزش قرآن از آن شروع مىشود
- با آيه قل أعوذ برب الناس آغاز مىشود. بلافاصله در
آيه دوم و سوم تركيبهاى ملك الناس و
اله الناس آورده شده است كه اين ساختها تصريفى از
برب الناس در آيه اولاند. آيه
قل أعوذ برب الفلق نيز تصريفى از آيات يكم تا سوم سوره ناس است. به همين
ترتيب، در سراسر قرآن، اين سبك و اسلوب به صورت يك زنجيره كلامى به هم پيوسته،
گسترده شده است(664).
براى فراگيرى زبان قرآن بايد اين سبك تصريفى را
در سه حوزه كلمات، آيات و سورهها گسترش داد. قرآنآموزان عهد نبوى نخست به صورت
ناخودآگاه اين گسترش را در قالب قرائات مختلف انجام دادند؛ يعنى بدون اين كه متوجه
شوند از آيهاى به آيه ديگر و از سورهاى به سوره ديگر منتقل مىشدند يا بر حجم آيه
و سورهاى با آوردن قسمتهايى از آيات و سورههاى ديگر، مىافزودند يا با حذف
فرازهايى از آيه يا سورهاى، از حجم آن آيه يا سوره مىكاستند، حتى گاهى آيات و
سورهها را در هم مىآميختند و آيات و سورى جديد مىساختند(665).
الف - نمونههايى از گسترش
تصريف كلمات
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
مىفرمايند: أنزل القرآن على سبعة أحرف (ليس منها الا شاف كاف
ان قلت: سميعا عليما، عزيزا حكيما(666)*
عليم حكيم غفور رحيم(667)
يا كفولك: هلم و تعال(668)؛
يعنى قرآنآموز مىتواند در آيهاى به جاى غفورا رحيما
هر يك از تركيبهاى واسعا حكيما يا
عزيزا حكيما و مانند آن را قرائت كند(669)؛
چنان كه در زبان عربى واژگان، هلم،
تعال، اقبل، اذهب،
اسرع، اعجل همپوشانى
دارند.
سلمان مىگويد: نزد پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم) خواندم: ذلك بأن منهم قسيسين و
رهبانا(670)؛
ايشان به جاى قسيسين كلمه صديقين
را خواندند(671).
برخى با استناد به همين تعليم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) در مقام تبيين و تفهيم بهتر آيات قرآن، از اين نوع تصريف، فراوان بهره
مىبردند:
امام على (عليه السلام) آيه: فمن خاف من موص
جنفا(672)
را حيفا و آيه يا ويلنا من بعثنا(673)
را من بعثنا و آيه ثم ننجى الذين
اتقوا(674)
را ننحى نيز قرائت كردهاند(675).
ابى بن كعب نيز كلما أضاء لهم مشوا فيه(676)
را به اين صورتها خوانده است: ...مروا فيه،
...سعوا فيه، همچنين او و ابن مسعود آيه
للذين آمنوا انظرونا(677)
را به اين صورتها خواندهاند: امهلونا يا
...ارجئونا(678).
ابن مسعود آيه ...كالعهم المنفوش(679)
را به صورت كالصوف المنقوش و آيه
انى نذرت للرحمن صوما
(680) را به صورت
انى نذرت للرحمن صمتا نيز خوانده است(681).
انس بن مالك آيه ان ناشئة الليل هى أشد و طأ
و أقوم قيلا(682)
را به صورت ... اصوب قيلا خواند و برخى به او اعتراض
كردند: اى ابو حمزه! در آيه اقوم است! او گفت: اقوم،
اصوب و اهيأ يكى است(683)
عثمان (د 35ق) در پاسخ سؤال از چرايى يكسان سازى مصاحف گفت:
ان القرآن نزل على نبيكم (صلىاللهعليهو
سلم) من سبعة أبواب على سبعة أحرف - أو حروف - و ان الكتاب كان ينزل أو يتنزل من
باب واحد على حرف واحد(684)؛
قرآن در قالب شفاهى براساس هفت حرف نازل شده (بنابراين مردم
مىتوانند هر گونه كه مىخواهند، قرائت كنند)، ولى قرآن در شكل مكتوب. نوشتارىاش
بر يك حرف نازل شد (از اين رو رسم الخط و ساختار آن بايد در همه مصاحف يكسان و منظم
باشد).
مالك بن انس (د 179ق) در پاسخ اين سؤال كه آيا مىتوان آيه نهم
سوره جمعه را مانند عمر بن خطاب قامضوا الى ذكر الله
قرائت كرد؟ گفت: جايز است؛ زيرا رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
أنزل (القرآن) على سبعة أحرف فاقرأوا ما تيسر منه؛ مثل تعلمون
و يعلمون. در ادامه، مالك مىگويد: در اين گونه اختلاف قرائتها مشكلى
نمىبينم؛ زيرا مردم صاحب مصحفاند(685)؛
يعنى در مصاحف اين گونه تصريفات ثبت نمىشده و نمىشود، بنابراين جاى نگرانى نيست.
بايد توجه داشت كه صحابه و معلمان قرآن، هنگام قرائت قرآن در نماز
و نگارش مصحف، هرگز اين كلمات را به جاى كلمات قرآن به كار نمىبردهاند. صبحى صالح
(د 1407ق) ضمن توصيف و تحليل برخى معانى ارائه شده درباره
سبعة احرف، نتيجهگيرىهاى مغرضانه برخى خاورشناسان را كه روايت اسلامى را
طورى تجزيه و تحليل مىكنند كه هرگز متن اين روايات و قرائن زمانى و مكانى آنها
چنين مفاد و مفهومى را ندارد، مورش نكوهش قرار مىدهد و مىگويد:
آسانگيرى پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در امر قرائت
قرآن و آزاد گذاشتن مسلمانان از بابت خواندن قرآن، لزوما اين مفهوم را نخواهد داشت
كه آن حضرت اين اجازه را نيز به آنان داده است كه اين قرائتهاى مختلف يا نگارشهاى
مختلف از آيات و كلمات قرآن را به عنوان وجوه مختلفى كه قرآن به آن وجوه نازل شده
است، ثبت و ضبط كنند و بر همه اين قرائتها و كتابتهاى گوناگون نام
قرآن بنهند(686).
برخى دانشمندان به اين نكته مغفول اشاره كردهاند و اين گونه
قرائات را قرائات تفسيرى ناميدهاند(687).
ب. نمونهاى از گسترش تصرف آيهاى
مسلمة بن مخلد انصارى آياتى را چنين قرائت كرد:
ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل
الله بأموالهم و أنفسهم ألا أبشروا أنتم المفلحون * والذين آووم و تصروهم و جادلوا
عنهم القوم الذين غضب الله عليهم أولئك لا تعلم نفس. أخفى لهم من قرة أعين جزاءا
بما كانوا بعملون(688).
با مرورى بر آيه 17 سوره سجده (32) و آيات 72 و 74 سوره انفال (8)
معلوم مىشود كه او ناخودآگاه اين آيات را در هم آميخته و به اين صورت قرائت كرده
است.
ج. نمونههايى از گسترش تصريف سورهاى
از ابوموسى اشعرى روايت شده است:
ما سورهاى را مىخوانديم كه شبيه يكى از سورههاى مسبحات بود، ولى
آن را از ياد بردهايم و من از آن سوره فقط اين دو آيه را به خاطر دارم:
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون * فتكتب لكم
شهادة فى اعناقكم فتسئلون عنها يوم القيامة(689).
اين دو آيه كه از آن سوره ساختگى در ذهن ابوموسى مانده است، يكى
آيه دوم سوره صف (61) از گروه سور مسبحات و ديگرى قسمتى از آيه نوزدهم سوره زخرف
(43) است كه با يك جمله توضيحى همراه شده است.
هيئت نمايندگى بنى اسد به حضور پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) رسيد و آن حضرت از هويت آنان پرسيد: گفتند: نحن بنو
الزنية(690)،
احلاس(691)الخيل،
فقال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم): انتم بنو الرشدة...
سپس به يكى از افراد گروه (حضرمى ابن عامر) گفتند: آيا چيزى از قرآن مىدانى؟ او
سوره عبس و تولى را خواند و در ادامه آن افزود:
و هو الذى من على الحبلى(692).
فأخرج منها نسمة(693)تسعى.
بين شراسيف(694)
و حشا(695)
(696).
عبدالله بن زرير غافقى گفته است: دو سوره خلع
و حفد را از على (عليه السلام) و او از رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) فرا گرفت. عمر بن خطاب نيز آن دو را بعد از ركوع مىخواند و
گفته شده كه در مصحف ابى، ابن عباس و ابوموسى اشعرى اين دو سوره ثبت بوده است:
1- سوره يا دعاى خلع: اللهم انا نستعين بك و
نستعفرك و نثنى عليك الخير و لا نكفرك و نخلع و نترك من يفجرك
2 - سوره يا دعاى حفد: اللهم اياك نعبد و لك
نصلى و نسجد و اليك نسعى و نحفد، نخشى عذابك، و نرجو رحمتك، ان عذابك بالكفار ملحق(697).
بسيارى از احاديث و ادعيه مأثور را مىتوان نمونههاى گسترش يافته
تصريف قرآن دانست؛ به طورى كه اطلاق لسان به وسيله
قرآن، مورد درخواست ائمه هدى (عليه السلام) بوده است: ... و
نور بالقرآن بصرى و أطلق بالقرآن لسانى...(698).
به نظر مىرسد رواياتى كه قرآن را داراى هفده هزار آيه(699)
يا 1027000 حرف دانستهاند(700)
يا سوره احزاب را به اندازه سوره بقره(701)
و حتى طولانىترين از آن معرفى كردهاند(702)،
درست و كامل گزارش نشدهاند. از اين رو بسيارى از علما، فقها و محدثان با دلايل
متقن و محكم، اين گونه روايات را موجب تحريف قرآن دانسته و نپذيرفتهاند(703)،
در حالى كه اگر زمينههاى صدور اين احاديث شناخته شود و در جايگاه خود مورد بازبينى
قرار گيرد، نه تنها دليل تحريف قرآن نيستند، بلكه بر رواج و گسترش انواع تصريفهاى
زبان قرآن در صدر اسلام دلالت دارند.
بلال در حال قرائت قرآن بود و آيات و سورههاى مختلف را در هم
مىآميخت. پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت بلال را شنيد. در وقتى
ديگر به او فرمود: هنگامى كه مشغول قرائت قرآن بودى و آياتى را از سور مختلف در هم
ممزوج مىكردى، صدايت را شنيدم. بلال گفت: عطر را با عطر در هم مىآميزم. (چرا كه)
آيات قرآن برترين، نيكوترين، گواراترين، پاكيزهترين روانترين، پر بركتترين و
پذيراترين كلامهاست كه خداوند متعال آنها را در كنار هم آورده است.
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
به هدف دست يافتى و به آنچه مىبايست برسى، رسيدى و اين عمل
تو، درست و بجا بود، ولى سورهها را بر وجه و ترتيب اصلى آن هم بخوان(704).
پس بايد در كنار اين تصريف، بر قرائت وجه اصلى سورهها نيز مداومت
و استمرار داشت تا ساختار، تركيب و ترتيب اصلى آيات و سور قرآن را از ياد نبرد.
روايت ديگرى به همين مضمون از حضرت على (عليه السلام) نقل شده كه
عمار ياسر نيز مانند بلال عمل مىكرد و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كار
او را نيز تأييد كرد(705).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از رفع مخاصمه دو نفر
از صحابه كه بر سر قرائت درست قرآن اختلاف داشتند، فرمود:
القرآن كله صواب ما لم تجعل رحمة عذابا أو عذابا رحمة(706)؛
يعنى هرگونه قرائتى از قرآن دست است، مادامى كه رحمت را به عذاب و عذاب را به رحمت
تبديل نكنى.
ابن مسعود بر پايه همين تعاليم مىگويد:
اين كه در قرائت قرآن، آيات و سورهها را در هم بياميزى و يا
آيهاى را كه به حكيم عليم ختم شده است،
عليكم حكيم قرائت كنى، اين گونه موارد خطا و اشتباه
محسوب نمىشود، بلكه خطا و قرائت نادرست آن است كه آنچه را در قرآن نيست و در خور
آن نيز نمىباشد، در آن قرار دهى يا آيه رحمتى را به آيه عذاب و آيه عذابى را به
آيه رحمت تبديل و ختم كنى(707).
بنابراين اگر در جريان تصرف آيات و سور قرآن، ناخودآگاه عبارتى بر
زبان آمد كه در شأن قرآن نبود؛ مثلا آيه رحمت به عبارتى كه مضمون آن عذاب، و آيه
عذاب به عبارتى كه مفهوم آن رحمت است يا حكم حلالى به حرام و حرامى به حلال تبديل
شد، قرآنآموز نبايد قرائت و تصريف خود را به آن ختم كند، بلكه بايد در تصريف بعدى
آن را درست قرائت كند: ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و
سلم) قال: ان هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف فأقرأوا و لا خرج و لكن لا تختموا ذكر
رحمة بعذاب، ولا ذكر عذاب برحمة(708)
اصل تجويز قرائت قرآن به وجوه و ترتيبهاى گوناگون و گسترش حوزه
قرائت قرآن (تصريف) نبايد به گونهاى تعريف شود كه قرآنآموز نسبت به نگهدارى و
تثبيت وجه و ترتيب اصلى قرائت قرآن بىتفاوت شود، بلكه تصريف آيات و سور قرآن بايد
بر پايه مداومت و استمرار قرائت واحد آن باشد تا ضمن حفظ و ترويج ساختار و ترتيب
بنيادى و جاودان آن، قرآنآموزان بتوانند زبان قرآن را نيز به خوبى بياموزند و حتى
بتوانند با آن به عنوان زبان دوم به گفت و گو و مكالمه بپردازند(709).
بدين ترتيب، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از يك سو
قرآنآموزان را از ماهيت قرآن آگاه فرمودند و شناخت لازم را در اختيار آنان قرار
دادند تا هيچكس از بروز اشتباه و اختلاف در قرائت قرآن نهراسد، بلكه همه اين
اختلاف قرائتها را عين اتفاق و عين پيشرفت در يادگيرى قرآن و ترويج آن بداند و از
سوى ديگر، انگيزه قرآنآموزان در يادگيرى و قرائت قرآن را بيشتر كند، به طورى كه
هركس، هر طور كه مىخواهد و مىتواند، قرآن را قرائت كند: نزل
القرآن على سبعة أحرف كلها شاف كاف فاقرأوا كيف شئتم
(710).
بنابراين زمينههاى صدور روايات احرف سبعه كاملا دلالت دارند كه در
صدد بيان و تبيين هفت منزل براى نزول قرآن يا هفت بار يا هفت نوع نزول قرآن يا
تعيين هفت لهجه و زبان خاص يا هفت قرائت خاص يا هفت وجه و ترتيب و طريق خاص در
قرائت قرآن يا هفت ساخت و كلمه خاص يا هفت معناى خاص يا هفت نوع تقسيم و تنويع
مطالب قرآن يا هفت وجه اختلاف در قرائت قرآن و مانند آن نيستند، بلكه اين روايت در
زمانى صادر شدند كه قرآنآموزان در يك فضاى قرآنى قرار گرفته بودند و به تكرار و
تداوم اقرا و قرائت آيات و سور و حمل و استظهار آنها مشغول بودند، قلب آنان نيز
ناخودآگاه در حال پردازش و كشف قواعد زبان قرآن و تفكر با آن بود. در نتيجه، بدون
اين كه متوجه شوند، آيات و سورههاى قرآن را به وجوه و ترتيبهاى گوناگون قرائت
مىكردند؛ يعنى ناخودآگاه در حال انجام تمرينهاى مختلف زبانى (تصريف) بودند.
در اين شرايط، برخى از صحابه با توجه به عظمت كلام الله و ترس از
خطر تغيير و تحريف در قرآن و اندكى از آنان با انگيزه برترى دادن به يك لهجه و
زبان، نسبت به هر خطا و اشتباه احساس مسؤليت مىكردند و مانع قرائت ديگران مىشدند.
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از اين فرصت حسن استفاده
را مىكردند و با تجويز و تحسين هرگونه قرائتى، بر پايه اصل
نزل القرآن على سبعة أحرف، فليقرأوا القرآن على سبعة
أحرف، فاقرأوا ما تيسر منه، فرآيند يادگيرى
زبان قرآن را تبيين و تسهيل مىكردند تا هيچ عاملى نتواند روند رو به پيشرفت آن را
مختل و كند كند.
از اين رو رفتارى كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در
قبال قرائات مختلف صحابه داشتند، بر بنياد علم قرآنشناسى و روانشناسى آن حضرت
قرار داشت كه هر يك را مىتوان به تفصيل و با استدلال منطقى به اثبات رساند.
در سيره آموزشى پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مشخصه اصلى
را مىتوان برگرداندن نكتههاى توصيف زبانى قرآن به روش و شيوههاى آموزشى زبان
دانست؛ يعنى در مقام مقايسه، بيشتر بر روشآموزش و شيوههاى ترويج قرائت قرآن نظر
داشتند تا توصيف محض زبان قرآن.
رفتار پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بايد قوت قلب بيشترى
به اصحاب مىداد و حالت ترديد و شك آنها را به يقين مبدل مىساخت و بايست نشان
مىداد كه نگرانىها و كشمكشهاى آنان درباره اختلاف در قرائت قرآن، بيهوده است و
مبنايى متفاوت از تصور آنان دارد.
اين تدبير حكيمانه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سبب
گرديد كه قرآن، نه تنها هيچگاه در قيد و بند لهجهها و زبانها و اختلاف فرهنگها،
نژادها، سليقهها، ذوقها و حتى اجتهادهاى اشخاص نماند، بلكه از هر يك از اين
عارضهها به بهترين وجه براى ترويج قرائت قرآن ميان آحاد مردم در كمترين مدت
استفاده شود. به بيانى ديگر، نه تنها نسبت به اين عارضهها و اختلافهاى لهجهاى،
زبانى، فرهنگى، نژادى و تفاوتهاى روحى و روانى و سلايق و ذوقهاى گوناگون و
توانايىهاى متفاوت انسانها، بىتوجهى نشد، بلكه همه آنها به خوبى درك و فهم شد و
مورد تكريم و احترام قرار گرفت؛ چنانكه تحسين و تشويقهاى پيامبراكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) در برابر قرائتهاى مختلف، يكسان و به اندازه مساوى و در سطح
عالى بود، و مانع از به وجود آمدن زمينههاى تبعيض، تحقير، تفاخر، استكبار، انحصار
و درجهبندى ميان صحابه شد.
يكى از آثار و بركات اين تدبير را مىتوان چنين بيان كرد كه وقتى
مسلمانان ميدان و حوزه قرائت را بر روى خود باز مىديدند (به طورى كه مىتوانستند
بدون هيچ گونه نگرانى، هرگونه كه مىخواهند، قرآن را قرائت كنند)، علاوه بر احترام
به قرائت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و قرآن، يقين مىيافتند كه اين
قرآن نمىتواند ساخته و پرداخته ذهن هيچ يك از ابناى بشر باشد و حقيقتا كلام است؛
چرا كه به هرگونه و هر وجه و ترتيبى كه مىخواندند (حتى با استفاده از همان واژگان
قرآن و با تركيب آيات و سورهها به يكديگر) باز هم همان وجه و تركيب الهى را كه
همواره در اقرا و قرائت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيده بودند،
بهترين، زيباترين، منسجمترين و مستحكمترين شكل و ساختار ممكن مىديدند و در
نتيجه، ايمانشان مضاعف مىشد و بر سعى و كوشش خود در كاربرد، حفظ و گسترش و ترويج
قرآن مىافزودند. در واقع عملا به اين دعوت و اعلان عمومى خداوند سبحان كه فرمود:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على أن يأتوا هذا القرآن لا يأتون
بمثل و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا
(711) پاسخ مثبت مىدادند.
به طور كلى، ارائه اين قرآنشناسى، در بردارنده نتايج ضمنى فراوانى
است؛ به طورى كه در تنظيم روابط روزانه اصحاب با يكديگر، نحوه تربيت قرآنى آنان،
ترويج قرائت قرآن، وحدت مسلمانان بر سر قرآن و جلوگيرى از بروز تفرقه و چند دستگى،
حفظ و صيانت قرآن و دهها امر مهم ديگر تأثيرى شگرف و مستقيم نهاد كه امروزه نيز
جايگاه آن به درستى فهميده شود، آثار و بركات فراوانى نصيب جامعه اسلامى و بشرى
خواهد كرد: لقد كان لكم فى رسول الله أسوة حسنة(712).
نتايج تحقيقات اخير زبانشناسان و روانشناسان درباره ماهيت زبان و
فرآيند يادگيرى آن با تعاليم و رفتار پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در
قالب روايات احرف سبعه هماهنگ به نظر مىرسد، به طورى كه روشهاى پيشين آموزش زبان
چون روش ترجمه و دستور(713)
روش مستقيم (راستا
(714)) و روشهاى سمعى و بصرى(715)،
جاى خود را به روش سمعى و شفاهى، (كه از حدود سال 1950م. در آمريكا آغاز گرديد)،
داد
(716).
آموزش زبان بر پايه فرضيه
ساختسازى يا قاعدهسازى زايا
اين فرضيه بر پايه فرض توانايى ذاتى انسان براى پردازش زبان و بنا
كردن ساختهاى ذهنى يا قاعدههاى زايا استوار است؛ يعنى يادگيرنده زبان دوم نيز از
راه قرار گرفتن در معرض زبان به صورتى مناسب و تا حدودى مشابه فراگيرى زبان اول، در
ذهن خود درباره زبان دوم قاعدههايى بنا مىكند كه هرچند ممكن است در ابتدا از
قاعدههاى واقعى زبان انحراف داشته باشد، ولى به تدريج در روند يادگيرى و نيز به
كمك آموزش بر پايه قاعده سازى زايا و فراگيرى مهارتهاى زبانى، مىكوشد آنها را با
قاعدههاى زبان دوم سازگار سازد. با اين توضيح كه يادگيرنده زبان دوم نيز همان
فرآيندهايى را به كار مىگيرد كه در زبان آموزى كودك صورت مىپذيرد، از جمله، تعميم
و قاعدهسازى و تعميم نادرست (overgeneralization) در كنش زبانى او مشاهده مىشود.
بنابراين تعميم يعنى بنا كردن قاعده از
راه پردازش دادههاى زبانى و تعميم نادرست يعنى گسترش
دادن يا به كار بستن قاعدهاى خاص بر عنصر يا ساختى كه از آن قاعده مستثناست يا به
مقوله ديگرى متعلق است و انتقال (transfer)؛ يعنى به
كارگيرى دانش مربوط به زبان اول به عنوان ابزارى براى سازماندهى دادههاى زبان دوم
و سرانجام كسب مهارتهاى زبانى كه اغلب به شكل هدايت
شده و از راه آموزش و يادگيرى عمدى فرا گرفته مىشود، بخشهاى اصلى يادگيرى زبان
دوم را تشكيل مىدهد.
برخى پژوهشگران، تعميم، تعميم نادرست و انتقال
را فرآيندهاى سادهسازى پيشرفتى ناميدهاند كه
زبانآموز با انتقال دانش درونى خود درباره زبان اول به روند يادگيرى زبان دوم،
وظايف ذهنى جديد خود را درباره يادگيرى زبان را تسهيل مىكند و بر كارآيى خود در
يادگيرى زبان دوم مىافزايد.
بنابراين مطالب، فهميده مىشود كه توجيه روند
يادگيرى زبان دوم بر پايه فرضيه قاعدهسازى زايا با توجيه آن بر پايه نظريه
رفتارگرايى كاملا متفاوت است. بر پايه رفتارگرايى و روشهاى مبتنى بر آن، خطاهاى
ناشى از تأثير زبان اول و خطاهاى ناشى از ساخت زبان دوم، از نشانههاى ناتوانى در
يادگيرى شناخته مىشود كه زبانآموز از راه تمرينها و تكرارهاى منظم و طولانى بايد
بر آنها مهارت يابد تا خطاها از ميان برود.
برعكس، بر پايه فرضيه قاعدهسازى زايا، چون
زبانآموز، دانش پيشين خود درباره زبان اول را نيز متناسب با زبان دوم تطبيق و
تعديل مىكند، روشن است كه فعاليت ذهنى تعديل دانش زبانى پيشين و تطبيق آن با زبان
دوم با برخى عوامل تداخل منفى يا مثبت همراه باشد كه به صورت بخشى از خطاهاى
يادگيرند بر روند قاعدهيابى در زبان دوم تأثير مىگذارد.
با اين حال، با توجه به اين فرض كه يادگيرنده
در حال بنا كردن قاعدههاى زبان دوم در ذهن خود است، چنين پديدههايى كه خطا شمرده
مىشود، امرى كاملا عادى و طبيعى به شمار مىرود و نبايد نگران كننده و بازدارنده
انگاشته شود، بلكه اين گونه خطاها نشانههايى حاكى از پيشرفت زبانآموز است.
بنابراين يكى از مهمترين نتايجى كه از تحليل
خطاها به دست مىآيد، اين است كه زبانآموز با ذهنى فعال و مجهز به روشهاى ويژه
پردازش دادههاى زبانى، از جمله: تعميم و انتقال عناصر و قاعدهها، با زبان دوم
برخورد مىكند و بر پايه آنها قاعدههايى را كه در زيربناى زبان دوم وجود دارد، كشف
مىكند.
خطاهاى داخلى، خطاهايى است كه بر اثر به
كارگيرى زبان اول در زبان دوم ظاهر مىگردد. علاوه بر تداخل، تقريبا نيمى از خطاها
نتيجه پيشرفت در يادگيرى است كه به آن خطاهاى پيشرفتى يا درون زبانى گفته مىشود.
اين دسته از خطاها مشابه خطاهايى است كه در گفتار كودكان به هنگام فراگيرى زبان اول
نيز مشاهده مىشود.
موارد تعميم نادرست نشان دهنده بخشى از خطاهايى
است كه يادگيرنده زبان دوم در روند يادگيرى زبان با آن درگير است. اين گونه خطاها
بخشى از فرآيندهاى ساختسازى يا قاعدهسازى زايا نيز انگاشته مىشود؛ يعنى از راه
انتقال قاعدهها از زبان مادرى، يادگيرنده مىكوشد به دادههاى زبان دوم معنى ببخشد(717).
چرا كه درك دقيق معنا، به ويژه جزئيات مربوط به
آن را فقط از لابه لاى (لايههاى) زبان مىتوان تشخيص داد. بنابراين مهم نقش فعال
زبانآموز در زبان آموزى و استفاده از زبان است.
بر اين اساس، جملههايى كه زبانآموز بر پايه
قاعدههاى بنا شده در ذهن خود توليد مىكند، همه، نمونههايى جديد است و به هيچ روى
تكرار جملههايى كه قبلا از راه آموزش به او ارائه شده يا در معرض آن قرار گرفته،
نيست؛ به اين معنى كه گستره جملهسازى او بر پايه اصل زايايى زبان، نامحدود است(718).
هر زبانآموزى در طول آموزش، بيش از چند هزار
جمله از زبان مقصد را نمىتواند بشنود. با وجود اين، ممكن است پس از دوران
زبانآموزى، از ميان جملات و ساختهاى نامحدود زبان در گفت و شنودهاى خود جملاتى را
به زبان آورد يا به گوش بشنود كه قبلا نه شنيده و نه بيان كرده باشد.
البته نكته اسرارآميزى در اين مسئله نهفته
نيست؛ زيرا اگر اجزاى محدودى را در قالبها و قواعد تركيبى قرار دهيم، مىتوانيم
بىنهايت اجزاى جديد ايجاد كنيم؛ مثلا اگر ده جزء از اعداد (0 تا9) را بدانيم و
آنها را در قواعد عددنويسى به كار بريم، مىتوانيم بىنهايت عدد توليد كنيم.
در روند توليد گفتار نيز مىتوانيم كلمات و
جملات بسيار زيادى را به زبان بياوريم كه قبلا هرگز نشنيده و حتى هرگز به آن فكر
نكرده باشيم؛ يعنى در مغز، نظام عملياتى ويژهاى وجود دارد كه اين توانايى را به
انسان مىدهد تا بتواند با جملههايى كه هرگز نشنيده، آشنا باشد و آنها را درك كند
(719).
واكنش صحابه
نخست صحابه نمىتوانستند اين قرآنشناسى و
آسانگيرى پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در امر قرائت قرآن را به راحتى
درك كنند. ابى بن كعب مىگويد:
شنيدم فردى آياتى از سوره نحل را متفاوت از
قرائت من مىخواند! سپس با كمال تعجب شنيدم فرد دومى نيز همان آيات را متفاوت از
قرائت فرد اول مىخواند! به اتفاق آن دو نزد رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
رفتيم و به آن حضرت گفتم: اين دو آياتى از سوره نحل را قرائت مىكردند، سؤال كردم
كه چه كسى اين آيات را به شما تعليم داده است؟ گفتند: رسولخدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) به آن دو گفتم: به طور حتم شما را نزد رسولخدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) مىبرم؛ چرا كه شما همان آياتى را كه آن حضرت به من نيز اقرا (تعليم) كرده
است، متفاوت از قرائت من مىخوانيد! رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به يكى
از آن دو گفت: بخوان! او آيات را خواند. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به
او گفت: احسنت! سپس به نفر دوم گفت: شما نيز بخوان! او نيز خواند و رسولخدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) به او هم احسنت گفت. در اين حال وسوسه شيطان را در وجودم حس
كردم تا اين كه صورتم سرخ شد. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين حالت را از
تغيير رنگ صورتم فهميد. دست مباركش را بر سينهام گذاشت و در حق من دعا فرمود:
خدايا شيطان را از ابى دو گردان! اى ابى! فرستادهاى از نزد پروردگارم آمد و
گفت:... خداوند تو را فرمان مىدهد كه قرآن را بر هفت حرف بخوانى...(720).
از مجموع 46 سند روايات احرف سبعه، 27 سند آن
با متون گوناگون از ابى بن كعب و ابن مسعود گزارش شد كه در خور توجه و دقت است
(721). اين دو از قرآندانترين و
قرآنخوانترين صحابه بودهاند و غالبا آيات تازه نازل شده را مستقيما از دهان و
زبان رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا مىگرفتهاند؛ به طورى كه
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آن دو را جزو معلمان قرآن قرار دادند(722).
و بسيارى از صحابه و تابعين براى تصحيح و تثبيت قرائت خود، آن را بر ابى بن كعب
عرضه مىكردند(723).
علاوه بر اين، ابى از اولين كاتبان وحى در عهد مدنى و هر دو از گردآوران قرآن در
مصحف، در حيات پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بودند(724).
بنابراين در آغاز براى آن دو بسيار تعجب آور
بود كه چرا پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرآن خواندن به وجوه و
ترتيبهاى گوناگون را تحسين و تجويز مىكنند! در حالى كه خودشان و ساير كاتبان وحى،
شاهد و ناظر آن بودهاند كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگام ابلاغ،
كتابت، تأليف و تدوين قرآن، هرگز مسئله نزول قرآن بر هفت حرف را مطرح نكردند، بلكه
در امر كتابت قرآن بسيار دقيق رفتار مىكردند؛ به طورى كه حتى بر مشخص شدن
دندانههاى سين و توپر ننوشته شدن
ميم تأكيد داشتند(725).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با
بيانهاى متنوع و متناسب با سطح درك و فهم آن دو و ديگر صحابه، مسئله نزول قرآن بر
هفت حرف را تبيين مىكردند؛ چنان كه بنابر زبان تمثيلى قسمتى از روايات، پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) نزول قرآن بر يك حرف را براى اممت خويش (مردم)
طاقتفرسا و مشكل آفرين مىدانستند و از اين رو از خداوند طلب
تيسير، تخفيف و توسعه
در امر قرائت قرآن داشتند و خداوند كريم نيز دعاى ايشان را مستجاب و قبول فرمود
(726). تا هم شك و ترديد آنان نسبت
به اين شيوه رفتارى برطرف شود و هم به معلمان قرآن تعليم دهند كه آنان نيز از
هرگونه سختگيرى و فشار بر قرآنآموزان خوددارى كنند.
با اين همه، برخى به اين اصول توجهى نمىكردند
و بر سر قرائت درست قرآن به مجادله و اختلاف دامن مىزدند و مانع قرائت ديگران
مىشدند. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از اين گونه رفتارها سخت ناراحت و
نگران مىشدند و آن را موجب عدم ترويج قرآن و در نهايت، مايه هلاكت امت اسلامى
مىدانستند.
ابن مسعود مىگويد:
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
سورهاى از گروه حواميم (سوره احقاف) را بر من اقرا (تعليم) كرد و من شب هنگام به
مسجد رفتم و در كنار گروهى نشستم. از فردى از آن گروه خواستم كه آن سوره را بر من
اقرا كند. او سوره را بر وجه و ترتيبى خواند كه من آن را آن گونه نمىخواندم! به او
گفتم: چه كسى اين سوره را به تو اقرا كرده است؟ گفت: رسولخدا (صلى الله عليه و آله
و سلم)! نزد آن حضرت رفتيم و به ايشان گفتم كه در قرائت اين سوره دچار اختلاف و
كشمكش شدهايم. رنگ صورت رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تغيير كرد و فرمود:
اين اختلافها و كشمكشها امتهاى قبل از شما را هلاك و نابود گردانيد. سپس على
(عليه السلام) به ما گفت: رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از شما مىخواهند
هر فردى قرآن را همانگونه كه فرا گرفته است، قرائت كند. ما از نزد رسولخدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) پراكنده شديم، در حالى كه هر فردى از ما قرآن را به وجوه و
تريبى قرائت مىكرد كه ديگرى آن را آن گونه قرائت نمىكرد(727).
بنابراين منشأ نگرانى رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) اشتباه خوانى و مختلف خواندن قرآن توسط صحابه نبود، بلكه آنچه موجب
نگرانى عمده ايشان شده بود، ترس از به وجود آمدن نزاع و تفرقه در ميان مسلمانان بر
سر قرائت بود؛ چرا كه به خوبى مىدانستند كه اين جدالها و كشمكشها راه ترويج و
همگانى شدن قرائت قرآن را مىبندد و با ادامه اين وضعيت، قرآن هرگز وارد صحنه زندگى
مردم نمىشود و انيس و ذكر آنها نمىگردد و بسيارى از افراد به تدريج صحنه يادگيرى
قرآن و قرائت آن را ترك مىكنند و آن را به بوته فراموشى مىسپارند.
با اهتمام فراوان رسولخدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) بالاخره بسيارى از صحابه و معلمان قرآن اين اصل مهم را در آموزش و ترويج
قرآن دريافتند و از هرگونه سختگيرى بر قرآنآموزان جلوگيرى كردند(728)؛
چنان كه ابن مسعود مىگويد: كسى كه قرآن را بر وجهى خواند،
نبايد او را به سختى انداخت كه به وجه ديگرى نيز بخواند(729).
هرگونه كه قرآن را فرا گرفتهايد، همان گونه
قرآن را بخوانيد و بر شما باد دورى كردن از اختلاف و كشمكش بر سر قرآن و اين كه
بخواهيد خود را به سختى بيندازيد (يا معلمان، شما را به سختى بيندازند) كه حتما و
فورا آن را به طور دقيق و فصيح قرائت كنيد و اشتباهى نيز از شما سر نزند(730).
همچنين مىگويد: من قرأ
على حرف - اؤ قرأ على شىء - من كتاب الله فليثبت عليه فان كلا كتاب الله(731)
او هنگامى كه اختلاف و نزاع گروهى را بر سر
قرآن مىديد، آنان را نهى مىكرد و مىگفت:
بر سر قرائت قرآن با يكديگر بگو مگو و مخالفت
نكنيد و از دشمنى و خصومت بپرهيزيد؛ چرا كه قرآن (بر اثر قرائتهاى مختلف شما) دچار
اختلاف و پريشانى نشده و از بين نمىرود. مگر نمىبينيد كه شريعت اسلام و حدود و
فوائد آن در قرآن و قرائت (قرآن) يكى است و امر خداوند نيز درباره يكى بوده است.
اگر از دو وجه قرائت، يكى به چيزى امر كرد و
ديگرى از همان نهى كرد، اين اختلاف است، ولى با اين حال، قرآن جامع و مرجع همه اين
اختلافهاست؛ چرا كه در قرآن هيچ اختلافى نيست و به درستى كه ما در زمان رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) دچار اختلاف مىشديم و نزاع ديگران را نيز مىديديم،
ولى آن حضرت بعد از استماع، قرائت ما را نيك و پسنديده مىدانست.
بنابراين اگر كسى قرآن را بر وجهى قرائت كرد و
آن را پسنديد، نبايد آن را خلاف ميلش تغيير دهد (يعنى شرايط بايد به گونهاى آرام و
امن باشد كه او به هرگونه كه دوست دارد، بتواند قرآن را قرائت كند و مطمئن باشد كسى
مزاحم و مانع او نمىشود)؛ زيرا نزل القرآن على سبعة احرف
پس اگر كسى يك آيه قرآن را منكر شود و نسبت به آن كفر بورزد، به همه آيات كافر شده
است(732).
يعنى اگر كسى قرائت ديگران را انكار كند و با
آنها مخالفت ورزد و مانع قرائت ديگران شود، به كل قرآن كافر شده است.
ابى بن كعب شخصى را اقرا مىكرد، وقتى به آيه
43 و 44 سوره دخان: ان شجرة الزقوم * طعام الأثيم
رسيد، آن شخص به جاى كلمه اثيم،
يتيم تلفظ مىكرد. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه ناظر اين صحنه
بود، فرمود: طعام الظالم. اين تعبير براى آن شخص آسان
و روشن به نظر آمد. از اين رو رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به ابى گفت:
به تعليم او ادامه بده و زبانش را استوار ساز كه مأجور هستى.
همانا نه خداوند و نه جبرئيل و نه رسول خدا در قرآن عربى مبين لحنى ايجاد نكردهاند(733).