هفت حرف اصلى زبان قرآن
سيوطى (د 911ق) در الاتقان، 35 نظر را در معناى احرف سبعه آورده كه
قول سىام قابل تأمل است: الثلاثون: امهات الهجاء: الالف و
الباء و الجيم و الدال و الراء و السين و العين؛ لان عليها تدور جوامع كلام العرب
(601)؛ يعنى چون شالوده
زبان عربى بر اساس اين هفت حرف بنا شده و گسترش يافته است، پس منظور روايات احرف
سبعه اين است كه قرآن براساس اين هفت حرف نازل شده است.
بر پايه تحقيقات و مطالعات انجام شده، توسط استاد عزيزم جناب آقاى
دكتر محمد على لسانى فشاركى، هفت حرف اصلى زبان قرآن و حروف مشتق از آنها با اندكى
تفاوت با آنچه سيوطى آورده است، عبارتاند از:
ا - ء(همزه)، ع، غ، ه، ح، خ.
ب- م، ف، و.
ج - ز، س، ش، ص، ض، ى.
د- ت، ط، ظ، ذ، ث.
ن- نون تنوين و غنه.
ق- ك.
ر - ل(602).
سير تطور زبانها، ساختار زبان عربى، به ويژه
از نظر واژهسازى و واجشناسى كه در علومى چون صرف، اشتقاق و ابدال به آن پرداخته
مىشود، شواهدى است كه به اثبات اين نظريه كمك مىكند. براى مثال در زبان عربى:
الشاسب يا الشاسف، الشازب
به معناى لاغز اندام است و هرط يا
هرت به معناى شكافت(603)
و جأف يا جفأ، جحف، جفع، جخف
به معناى انداخت(604).
در قرائات نيز اثر اين فرآيندهاى آوايى و واجى
ديده مىشود؛ مثلا ابن مسعود آيه أفلا يعلم اذا بعثر ما فى
القبور(605)
را بحثر، فاصدع بما تومر(606)
را فازدع، و قال موسى انى عذت
بربى(607)
را عت و و اذا السماء كشطت
(608) را
قشطت قرائت كرده است.
ابى بن كعب نيز فقبضت
قبضة را قبصة، حرث حجر
را حراث حرج و سلقوكم را
صلقوكم خوانده است.
ابن جنى (د 392ق) قرائت
حرج را به جاى حجر از جنبه آواشناسى، مجاز
مىشمرد و مىگويد:
اين تبادل آوايى تا زمانى كه اشتقاق اكبر يكى
باشد به معناى ضرر نمىرساند... در بن حرج اين موارد
قابل تصور است: حجر، جرح، رجح، جحر، حرج. اگرچه رحج
تا آن جا كه ما مىدانيم، مهمل و بىمعناست، ولى نقطه مشترك معانى بقيه به سختى و
تنگى بر مىگردد(609).
اين مسائل را مىتوان در ساير زبانها، حتى در
فارسى و به ويژه در دوره زبان آموزى كودكان مشاهده كرد؛ مثلا: خوردم را خولدم، گنبد
را گنبذ، مسجد را مچت، مشق را مقش يا مشخ و استخر را استرخ تلفظ مىكنند.
اجزاى متن
روايات احرف سبعه
متن روايات احرف سبعه عمدتا از دو بخش تشكيل
شده است: بخش توصيفى و بخش دستورى.
1. بخش توصيفى
در اين بخش، مسئله نزول
قرآن بر حروف هفتگانه با تعابير مختلف بيان شده است؛ مانند:
ان هذا القرآن أنزل على
سبعة أحرف(610).
انه أنزل القرآن على سبعة
أحرف(611).
نزل القرآن من سبعة أبواب
على سبعة أحرف(612).
در برخى روايات نيز به جاى
هفت حرف، سه حرف يا ده حرف
ديده مىشود:
أنزل القرآن على ثلاثة
أحرف(613).
أنزل الله القرآن على
خمسة أحرف(614).
ان القرآن على عشرة أحرف(615).
در هر صورت، چه قرآن بر سه حرف نازل شده باشد و
چه هفت يا ده حرف، آنچه اين بخش از روايات بر آن تأكيد دارد، اين است كه قرآن بر
يك حرف نازل نشده است.
جايگاه حرف على
برخى، از حرف على
در اين روايات، معناى ظرفيت را برداشت كردهاند و آن را به معناى
فى يا ب فرض كردهاند
(616)؛ يعنى همانگونه كه مثلا در
آيه انا أنزلناه فى ليلة القدر،
ليلة القدر ظرف زمانى نزول قرآن است، سبعة احرف
را نيز در روايات مذكور، ظرف نزول گرفتهاند.
شايد در نگاه سطحى و آغازين، همين معنا به ذهن
متبادر شود و مفهومى كه از آنها برداشت مىشود، اين باشد كه قرآن هفت بار يا هفت
نوع نزول داشته و در هر بار و هر نوع، بر يك حرف نازل شده است و هر يك از حروف هفت
گانه، يك منزل براى نزول قرآن بوده است يا اين كه قرآن يك نزول داشته، اما در همين
يك نزول، داراى منازل هفت گانه بوده است؛ يعنى بخشى از قرآن در يك حرف و بخشهاى
ديگر نيز هر يك در حروف جداگانه نازل شده است، اما به نظر مىرسد كه حرف
على بيش از آن كه حاكى از ظرف نزول باشد، شناسه انعطاف،
انطباق يا قابليت و پذيرش نزول است؛ يعنى حرف على بيشتر
در صدد آن است كه نزول و ماهيت هصلى آن را بيان كند.
با اين توضيح كه در زبان عربى، برخى از افعال
(همچون ريشه نزل) هرگاه قبل از حرف
على به كار روند، به نوعى در آنها، معناى فروتنى، تسليم شدن، كوتاه آمدن،
تن در دادن و مانند آن ديده مىشود؛ مثلا در حديث انا معاشر
الانبياء امرنا ان تكلم الناس على قدر عقولهم(617)
سخن از تكلم خاصى نيست كه متكلم با توجه به ويژگىهاى مستمع، كوتاه آمده و متناسب
با سطح فكرى او سخن مىگويد، يا وقتى گفته مىشود: فلان نزل
على حكمه به اين معناست كه فلانى به حكم و داورى او تن در داد، تسليم رأى او
شد و رأى او را پذيرفت، يا انزله على حكمه يعنى با
حكمش به او امان داد و هرگونه كه او مىخواست، حكم داد(618).
از اين رو به نظر مىرسد
على در روايات مورد بحث نيز چنين معنايى دارد و ناظر بر شرايط انسانهاست(619).
پس جمله نزل القرآن على سبعة احرف؛ يعنى نزول قرآن به
گونهاى بوده است كه همه ويژگىهاى گوناگون مخاطبان خود را از جنبههاى مختلف زبان،
لهجه، نژاد، سن و روان در نظر گرفته و در مقابل همه آنها انعطافپذير است و همه
اين اختلافها را كريمانه قبول كرده است؛ به طورى كه هيچ يك از اين اختلافها مانع
ارتباط انسانها با قرآن و قرآن با انسانها و فراگرفتن و انس با آن نمىشود. خلاصه
اين كه قرآن با حروف متكاثر در ميان انسانها، انعطافپذير و انطباقپذير است؛ يعنى
نزول آن به گونهاى بوده است كه قابل و پذيراى احرف سبعه، بلكه حروف هفتاد گانه و
بيش از آن است.
به عبارت ديگر، نزول قرآن نسبت به حروف متعدد و
گوناگون انسانها، يك نزول جامد، ايستا و غير قابل انعطاف نبوده است، بلكه نزولى
پويا، زنده، پذيرا، قابل و با ظرفيت بوده است. بنابراين حرف
على پيش و بيش از آن كه بخواهد ظرف نزول را بيان كند، در صدد تبيين ماهيت و
طبيعت خود نزول با توجه به وضعيت مخاطبان آن است. اين معنا با توجه به زمينهها و
موارد صدور روايات مورد بحث، روشنتر خواهد بود.
2. بخش دستورى
بخش دستورى، توصيه به
قرائت و استمرار و تداوم آن و نهى از هرگونه نزاع و مجادله بر سر قرائت است؛
مانند فاقرؤا ما تيسر منه؛
فاقرؤا و لا حرج؛ فليقرؤا القرآن على سبعة احرف؛
كلها شاف كاف؛ فايما حرف قرؤا
عليه، فقد اصابوا؛ فأى ذلك قرأتم اصبتم؛
فما قرأت اصبت؛ فلا تماروا فى
القرآن، فان المراء فيه كفر(620)؛
فلا تختلفوا فيه و لا تحاجوا فيه فانه مبارك كله فاقرؤا كالذى
اقرئتموه
(621).
اين بخش مبتنى بر بخش توصيفى است، چنان كه
فاء تفريعيه در ابتداى اين بخش از ترتب و تفرع
كيفيت قرائت بر كيفيت نزول
حكايت مىكند؛ يعنى حال كه نزول قرآن به گونهاى بوده است كه با حروف متعدد و مختلف
ميان انسانها، انعطافپذير و انطباقپذير است و نزول آن، نزولى جامد و ايستا نبوده
است، بنابراين قرائت قرآن نيز بايد قرائتى آسان، آزاد، پويا و زايا باشد. از اين رو
قرائت آن به هر گونهاى كه باشد، قرائتى نيك، شايسته، قابل، پسنديده و وافى و كافى
به مقصود است. وقتى قرار است قرآن، يك قرآن ساده و ميسر باشد
و لقد يسرنا القرآن(622)،
قرائت آن نيز بالطبع قرائتى آسان و متيسر خواهد بود.
فاقرءوا ما تيسر منه(623).
بنابراين در قرائت قرآن هيچ گونه عسر و حرج و
سختگيرى وجود ندارد. و جاى هيچ گونه نگرانى، دغدغه، جمود، كشمكش، مجادله، نزاع و
مانند آن نيست(624)
و ميدان قرائت قرآن، كاملا وسيع و باز است.
نزول قرآن و قرائت آن به گونهاى نيست كه فقط
گروهى خاص كه داراى ويژگىهاى مخصوصى هستند، از بركتهاى آن بهرهمند شوند و تزكيه
يابند، بلكه نزول آن به گونهاى بوده است كه بتواند زمينههاى بهرهمندى همه افراد
را از بركت، شفاء و
رحمت قرآن فراهم سازد: فانه مبارك
كله.
اسباب صدور
1. اختلاف لهجه و زبان
بسيارى از دانشمندان، اختلاف زبان و لهجه
مسلمانان را عامل اصلى تيسير و تسهيل پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در
امر قرائت قرآن و زمينه صدور روايات احرف سبعه مىدانند(625).
ابن قتيبه (د 276ق) معتقد است:
از جمله امورى كه خداوند متعال به منظور تسهيل
و توسعه بر امت اسلامى مقرر فرمود، اين بود كه رسولش را مأمور كرد تا به مردم اعلام
كند كه هر گروهى مىتواند قرآن كريم را مطابق لهجه و زبان و متناسب با عادات زبانى
خويش قرائت كند: هذلى حتى حين
را عتى حين قرائت مىكرد؛ اسدى، افعال
تعلمون، تعلم،
تسود وجوه را به كسر تاء تلفظ مىكرد و
ألم أعهد اليكم را به كسر همزه
اعهد مىخواند. تميمى، كلمات را مهموز مىخواند. قرشى، همزه را به صورت
تسهيل ادا مىكرد... حال، اگر هر يك از قبيلهها موظف شدند كه از لهجه و عادات
زبانى خود دست بردارند، آن هم زبانى كه از كودكى با آن عادت كردهاند و با آن پرورش
يافتهاند و تا سن پيرى بدان خو گرفتهاند، اين وظيفه بر آنها دشوار مىگشت و عمل
به چنين وظيفهاى جز پس از رياضت و تمرينى طولانى و رام ساختن زبان و ترك عادت،
امكانپذير نمىنمود؛ لذا خداوند از روى لطف و رحمت، اراده فرمود و براى مردم
گستردهاى گسترده در امر لغات و تصرف در حركات فراهم آورد، چنان كه در امر دين نيز
بر آنها آسان گرفت(626).
ابوشامه مقدسى (د 655ق) نيز مىگويد:
حق اين است كه وقتى بر پايه تيسير، براى مردم
عرب، قرائت قرآن به غير زبان قريش مجاز باشد، شايسته نيست كه اقوام ديگر مجاز
نباشند كه قرآن را به لهجه خود بخوانند و اين آسانگيرى براى گروهى باشد و براى
گروهى ديگر نباشد؛ زيرا هيچكس جز در حد توانايى خود تكليفى ندارد... وقتى كسانى
مجازند كلمات قرآن را بر حسب لهجه خود با تخفيف همزه... و امثال اينها تلفظ كنند!
چطور مىتوان ديگران را محروم كرد و آنها را مكلف دانست كه فقط به يك نحو قرائت
كنند. از اين رو كسانى كه شين را مانند
جيم و صاد را مانند
زاء... تلفظ مىكنند، داخل در همين حكماند. هيچكس به
بيش اندازه آنچه در امكان اوست، مكلف نيست، ولى بر اوست كه اگر مىتواند، كوشش كند
و آنچه را صحيح است، بياموزد(627).
ابن جزرى (د 833ق) اين آسانگيرى در نظام
آموزشى قرآن را شامل همه انسانها با هر زبانى و در هر زمان و مكانى مىداند و
مىگويد:
علت آن كه قرآن به هفت وجه نازل شده، آن است كه
خداوند خواسته است بر مسلمانان سخت نگيرد و كار خواندن قرآن را بر ايشان آسان
سازد... (چرا كه) پيامبران بزرگوار الهى هر كدام فقط به تبليغ قوم خودشان مأمور
مىشدند، اما پيامبر بزرگوار اسلام براى همه آفريدگان خداوند، سرخپوست و سياهپوست و
عرب و عجم مبعوث شده است(628).
عزة دروزه (د1404ق) بر اين باور است كه:
اين احاديث درصدد تبيين و تثبيت مسئله تيسير در
قرائت قرآن از جهت ادا و تلفظ و لزوم پرهيز از سختگيرى و تكليف و تحميل در آن است
(629).
عبدالصبور شاهين و به پيروى از او، قانم قدورى
الحمد معتقدند:
روايات احرف سبعه وقايعى را كه در مدينه اتفاق
افتاده است، گزارش مىكنند؛ چرا كه مسلمانان مكه در محيط زبانى واحدى قرار داشتند
كه در آن اختلافهاى زبانى، خود به خود از بين مىرفت، اما با هجرت پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان به مدينه، هر روز بر شمار افرادى كه داراى
اختلاف لهجه و عادات زبانى متفاوتى بودند، افزوده مىشد و چون دين اسلام خواهان آن
است كه هر مسلمانى بتواند به آسانى قرآن را تلاوت كند، اين مشكل به وجود آمد كه هر
قبيلهاى به دليل لهجه و عادات زبانى و اختلاف واژگانى كه داشت، نمىتوانست عينا و
كاملا الفاظ قرآن را آن طور كه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تلاوت و
اقراء شده است، قرائت كند. در نتيجه، با صدور اين احاديث، اين مشكل بر طرف شد و
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) امر قرائت قرآن را بر همه مسلمانان آسان
كرد. بنابراين معناى احرف سبعه شامل اختلاف لهجه و عادات زبانى متفاوت، تفاوت در
سطوح بيانى و اختلاف در كاربرد برخى واژگان و ترتيب جملهها كه در معنا و مراد آن
تغييرى ايجاد نمىكند، مىشود(630).
بنابر آنچه گفته شد، مراد از احرف سبعه، فقط
جواز قرائت قرآن در محدوده ويژگىهاى آوايى هفت لهجه و گويش خاص از زبان عربى نيست،
بلكه فراتر از آن است؛ چنان كه اختلاف عمر بن خطاب و هشام بن حكيم بر سر قرائت سوره
فرقان، مربوط به اختلاف لهجه نبود؛ زيرا هر دو قرشى بودند(631).
عمر مىگويد:
به قرائتش گوش فرا دادم. با كمال تعجب شنيدم كه
سوره فرقان را با وجوه متعددى قرائت مىكند كه با ترتيبى كه رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) قرائت آن سوره را به من تعليم فرموده بود، تفاوت بسيار داشت(632)!.
از اين منظر، مراد از كلمه
سبعه عدد معين هفت نيست، بلكه از آن، همان گونه كه در آيه 27 سوره لقمان
آمده، اراده كثرت شده است(633):
و لو أن ما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة
أبحر ما نفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم.
با توجه به آياتى نظير و
ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه(634)
و قل يا أيها الناس انى رسول الله اليكم جميعا
(635) چون رسالت پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) جهان شمول و ابدى است و قوم ايشان همه
ناس هستند، هر قوم و اهل هر زبانى مىتوانند قرآن را
مطابق لهجه و زبان خودشان بخوانند؛ چنان كه در روايتى آمده است: پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) به جبرئيل فرمود: من در ميان امتى
مبعوث شدهام كه در بين آنان پيرزن و پيرمرد و كودك و نوجوان دختر و پسر و افرادى
كه هرگز كتاب و نوشتهاى را نخواندهاند، وجود دارند.
جبرئيل گفت: يا محمد! ان
القرآن انزل على سبعة احرف(636)
و در روايت ديگرى جمله قبلى را اين گونه تكميل كرد: فليقرؤا
القرآن على سبعة أحرف(637)؛
يعنى نزول قرآن به گونهاى بوده است كه در مقابل اختلاف انسانها از جنبه زبان،
لهجه، سن، توانايى، فرهنگ و... انعطافپذير است؛ از اين رو فرآيند آموزش را متناسب
با سطح توانايى آنان، آسان و تسهيل فرما تا هركس هر طور كه مىتواند و با هر لهجه و
زبانى كه دارد، قرآن را همان طور قرائت كند. نبايد بر آنها اجبار و تكليف كرد و
آنها را به سختى انداخت كه قرآن را همان گونه كه نازل شده است، بخوانند.
در روايتى از ابن عباس نيز آمده است كه جبرئيل
گفت: اى محمد! قرآن را براى هر قومى مطابق لهجه و زبان خودشان
قرائت كن(638).
از اين رو رسولخدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) مىفرمايند:
ان الرجل الأعجمى من أمتى
ليقرأ القرآن على عجمية فترفعه الملائكة على عربية؛ افراد غير عرب از امت
من، قرآن را با لهجه و زبان مادرى خويش قرائت مىكنند و ملائكه آن را به صورت عربى
ثبت و ضبط مىكنند و بالا مىبرند(639).
ابوالعاليه مىگويد:
افرادى چند كه با يكديگر اختلاف لهجه و زبان داشتند، قرآن را نزد رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) قرائت كردند، آن حضرت قرائت همه آنان را پسنديد(640).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با اين
تعليم، از برترى دادن يك لهجه و زبان بر ساير لهجهها و زبانها جلوگيرى كردند و
زبان و قرائت قرآن را از حصار تنگ و محدود هر لهجه و زبانى رهايى بخشيدند؛ در نتيجه
چنان قرائت قرآن در ميان مردم، با لهجهها و زبانهاى مختلف رواج و گسترش همگانى
يافت كه هيچ لهجه، زبان، نژاد، قبيله، گروه و شخصى خاص نتوانست قرآن و قرائت آن را
به نام خود مصادره كند و آن را در انحصار خود بداند و بدين سان يك وجه
للناس(641)
بودن قرآن تحقق يافت.
اگر برخلاف اين تدبير حكيمانه عمل مىشد و
معيارهاى قاطع و محدود كنندهاى بر سر راه قرائت قرآن گذاشته مىشد، بسيارى از
مردم، صحنه يادگيرى و قرائت قرآن را ترك مىكردند(642)
و چه بسا دشمنان قرآن و قرائت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بدل مىشدند(643)!
2. آسانگيرى قرائت قرآن و
بستن راه سختگيرى
در بسيارى از آيات، يكى از اهداف نزول قرآن، به
حالت ذكر در آمدن آن براى مردم بيان شده است: و ما هى الا
ذكرى للبشر(644).
بدين منظور، خداوند حكيم قرآن را آسان و تيسير كرد: و لقد
يسرنا القرآن للذكر(645)
تا همگان بتوانند كلام هدا را در قلبهاى خود سكنى دهند، و با
خواندن، آن را ذكر لحظات زندگى خود گردانند:
و كذلك أنزلناه قرآنا
عربيا و صرفنا فيه من الوعيد لعلهم يتقون أو يحدث لهم ذكرا(646)
بدين منظور، خداوند متعال، پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) را براى دريافت، تبليغ و تعليم قرآن، با آسانترين روشها و
روانترين شيوهها آماده ساخت: و نيسرك لليسرى(647).
علامه طباطبايى (رحمة الله) در مقام تفسير اين آيه آورده است:
يسرى (مؤنث ايسر به معناى آسانترين) صفتى است
كه جانشين موصوف محذوف خود شده و به معناى آسانترين راه است. تيسير نيز به معناى
تسهيل و سهولت آفرينى است. معناى آيه چنين است كه تو را به گونهاى قرار مىدهيم كه
هميشه آسانترين راهها را براى دعوت و تبليغ (قولى و عملى) اتخاذ كنى.
رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز با
در نظر گرفتن وضعيت قرآنآموزان تا آن جا كه ممكن بود، مسير آموزش و ترويج قرآن را
آسان و تسهيل كرد تا همه مردم با همه تفاوتها و سلايق، به سادگى بتوانند آن را
بياموزند و بخوانند و هرگز قرآن را امرى سخت و دشوار و برخلاف فطرت خود نيابند:
فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون(648).
از اين رو همواره معلمان قرآن را سفارش مىكردند كه در آموزش قرآن به تسهيل و
تيسير، توجهى جدى داشته باشند و بر مبناى آن عمل كنند. آن حضرت هنگامى كه معاذ بن
جبل را به همراه يكى ديگر از معلمان قرآن به سرزمين يمن فرستادند، به آن دو سفارش
اكيد كردند كه: يسرا و لا تعسرا و لا تنفرا و تطاوعا و لا
تختلفا(649).
ابن عباس مىگويد: رسولخدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) فرمود: علموا و يسروا و لا تعسروا و بشروا و لا
تنفروا(650)
و در جاى ديگر مىفرمايند: علموا و لا تعنفوا فان النعلم خير
من المعنف(651)؛
قرآن و فرايض را تعليم دهيد، ولى در آموزش تندى و بد رفتارى نكنيد؛ زيرا معلم بودن
در صورتى ارزشمند است كه با خشونت و سختگيرى و ترش رويى همراه نباشد.
بين تيسير و بشارت
و تعسير و نفرت، رابطه دقيقى وجود دارد. تيسير سبب
مىشود كه مردم قرآن را به مثابه پيامى فرخنده و خجسته دريافت كنند و همين بشارت،
مردم را به فراگيرى بيشتر قرآن و قرائت مستمر كلام الله تشويق مىكند، در حالى كه
سختگيرى و ايجاد دشوارى، موجب نفرت و دورى مردم از عرصه آموزش و ترويج قرآن
مىگردد.
خداوند در آيه 159 سوره آل عمران مىفرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا
من حولك؛ در پرتو رحمت الهى با آنان به نرمى رفتار كردى و اگر خشن و سخت دل
بودى، از گرد تو پراكنده مىشدند.
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بعثت و
رسالت پيامبران الهى را بر پايه تيسير اعلام فرمودند: فانما
بعثتم ميسرين ولم تبعثوا معسرين
(652) و مىآموزند كه هركس
مىخواهد به آن حضرت اقتدا كند، بايد از تكلف پيراسته باشد:
انى لا أحب المتكلفين(653)،
نحن معاشر الأنبياء و الأمناء و الأتقياء براء من التكلف(654).
چون قرآن كلام الله است: انگيزههاى لازم را
براى تعليم و تعلم با خود به همراه دارد؛ يعنى هر انسانى اين شوق و رغبت را دارد كه
آن را كامل و درست فرا گيرد. پس بهترين شيوه تشويق معلم قرآن و نظام آموزشى اين است
كه چنين شوق و رغبتى را با سختگيرى از ميان نبرد و آن را به تنفر و انزجار تبديل
نكند.
بنابراين چون فطرت انسان در حوزه زبان و گفتار،
خواهان فضاى باز و ميدانى گسترده است و از هرگونه محدوديتى گريزان است، پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) بر پايه اصل تيسير و بر مبناى
نزل القرآن على سبعة احرف، راه خواندن قرآن را بر روى مردم (هرگونه كه
مىخواهند) باز گذاشتند و هر نوع محدوديتى را بر طرف كردند تا اين گونه تلقى نشود
كه براى خواندن قرآن فقط يك راه و يك وجه وجود دارد و همه مجبورند آن را يكسان و
همانند پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت كنند(655).
پس كلام معروف پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) به هنگام رفع اختلاف صحابه بر سر قرائت قرآن و نمره يكسان و عالى دادن به
همه قرائتها، يعنى جمله هكذا نزلت يا انزلت به اين
معنا نيست كه قرآن چند بار و به چند گونه متفاوت نازل شده است؛ چنان كه زركشى به
نقل از ابو عبيد، قاسم بن سلام (د 224ق)، احمد بن يحيى ثعلب (د 291ق)، ابو حاتم
سجستانى (د 255ق)، ابن قتيبه (د 276ق) و قاضى ابوبكر باقلانى (د 403ق) آورده است كه
احرف سبعه نمىتواند به اين معنا باشد كه هر حرف، كلمه يا آيه قرآن بر هفت حرف وجه
نازل و اقرا شده است.
اين مطلب را هرگز كسى نقل كرده و كسى نيز آن را
نشنيده است: هذا ما لم يسمع قط(656)،
بلكه اين روايات بر پايه اصل تيسير قرآن صادر شده است و
درصدد تبيين و اجراى اين اصل مهم در نظام آموزشى - ترويجى قرآن است(657)تا
هركس به تناسب حال خود بتواند قرآن را هرگونه كه مىتواند بياموزد و بخواند، تا
قرآن ذكر روز و شب و لحظات زندگى او گردد و زمينه تدبر در آن نيز فرآهم آيد؛ زيرا
تا قرآن در قلوب حمل نشود و ذكر مردم نگردد، خطرات تغيير و تحريف، آن را تهديد
خواهد كرد.
خداوند سبحان راز تحريف ناپذيرى قرآن را ذكر
بودن آن مىداند: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون(658)؛
يعنى ما قرآن را به گونهاى نازل كرديم تا ذكر مردم گردد؛ يعنى همان طور كه به
راحتى به زبان و گفتار مادرى خويش حرف مىزنند، قرآن را نيز بتوانند قرائت كنند كه
اين مهم جز بر پايه اصل تيسير ميسور نخواهد بود(659).
قرآن يك نزول داشته و از سوى خدا واحد نازل شده
است، اما ماهيت و اهداف اين نزول به گونهاى است كه قرائتهاى مختلف را بر مىتابد؛
يعنى قرائتهاى به ظاهر اشتباه قرآنآموزان بلافاصله توسط ملائك، بر پايه نزول واحد
قرآن تصحيح و ويرايش مىشود. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد:
اگر قارى در هنگام قرائت قرآن دچار خطا و
اشتباه شود يا قارى فردى اعجمى باشد (و به سبب اختلاف لهجه و زبان، نتواند اجزاى
كلام را درست ادا كند) فرشته الهى آن را همان طور كه از جانب خداوند نازل شده است
(تصحيح كرده و) مىنويسد(660).
3. تبيين اهداف و فلسفه
آموزش قرآن
هدف از آموزش قرآن، روشها و شيوههاى آموزش آن
را تعيين مىكند. در سيره نبوى، آموزش قرآن، آموزش روخوانى يك متن مكتوب، تجويد،
صوت و لحن، تفسير و مانند آن نيست، بلكه نزول و تعليم قرآن، در حكم نزول و آموزش يك
زبان است. حال از آن جا كه زبان نه مجموعهاى ايستا از كلمهها و جملههاى محدود،
بلكه پديدهاى شفاهى، پويا، زنده و زاياست(661)،
براى فراگيرى زبان قرآن بايد شرايطى فراهم آورد كه قرآنآموز ضمن فراگرفتن ساختار و
تركيب اصلى آن، بتواند ساختار آن را در قرائتهاى مختلف تعيير دهد و جا به جا كند
تا از اين طريق قواعد و نظامهاى زبان قرآن و معنا و مقصد آن براى او كشف و درك
شود.
بنابراين روايات احرف سبعه بر پويايى و انعطاف
پذيرى نزول و زايايى زبان قرآن دلالت دارند؛ يعنى حال كه نزول قرآن، نزولى زنده و
پويا بوده است، براى فراگرفتن زبان قرآن بايد شرايطى فراهم آورد كه قرائت آن نيز
قرائتى پويا، زايا، آزاد، آسان و بىدغدغه باشد. به عبارتى ديگر، همين مختلف خواندن
قرآن در مسير طبيعى و عادى فراگيرى آن، هدف و مراد بوده است.
از تعاليم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) بر مىآيد كه شيوه قرائت قرآن بايد منطبق با فرآيند نزول آن باشد، زيرا خداوند
دوست دارد قرآن همانگونه كه نازل شده، قرائت شود: ان الله يحب
أن يقرأ القرآن كما أنزل(662).
بنابراين، روايات نزل
القرآن على سبعة احرف را مىتوان زير مجموعه رواياتى دانست كه حاكى از فضيلت
قرائت قرآن بر طبق نزولاند. بدين سان براى اين كه قرائت، مقبول و
محبوب خداوند باشد، بايد نحوه نزول قرآن (كما انزل)
مشخص باشد.
از اين رو پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) هرگونه كه قرآن بر زبان افراد جارى و روان مىشد، آن را منطبق با نزول قرآن
مىدانست و مىفرمود: هكذا نزل تا هر قرآنآموزى،
قرائت خود را قرائتى محبوب و با ارزش نزد خداوند بداند، يا مىفرمود:
أنزل القرآن على سبعة أحرف أيها قرأت أصبت؛ يعنى نزول
قرآن و اهداف آن به گونهاى است كه هر طور قرآن بر زبان مسلمانان جارى و روان شود،
از يك سو هدف نزول قرآن تحقق يافته است و از سوى ديگر، مسلمانان نيز به اهداف نزول
دست يافتهاند. هدف اين بوده است كه علاوه بر يادگيرى وجه و ترتيب اصلى قرآن (قرائت
واحد) بتوان قرآن را به وجوه و ترتيبهاى مختلف نيز خواند تا زبان قرآن فرا گرفته
شود و قرآن تبيين و تفهيم شود تا بدين وسيله فرهنگ و تزكيه قرآن اعمال گردد.
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
من مأمور شدهام قرآن را در مقام انس و مجالست (قرائت فردى و براى شخص خودم) نه در
مقام ابلاغ و تثبيت آن، علاوه بر وجه و ترتيب اصلى، بر وجوه و ترتيبهاى متفاوت
بخوانم: عن عبدالله بن مسعود، ان رسول الله (صلى الله عليه و
آله و سلم) قال: أمرت أن أقرأ القرآن على سبعة أحرف كل كاف شاف
(663).