تفصيل
كتاب مبين به قرآن عربى مبين
در شب قدر
براى تبيين مطلب پيشين بايد به اين نكته دقت
كرد كه تفصيل و تفريق كتاب مبين در شب قدر و در مرحله
نزول انجام گرفت؛ چنانكه در آيه نخست سوره هود مىخوانيم:
الر كتاب أحكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير كه لفظ
ثم جانشين مرحله تفصيل آيات و سورههاى كتاب مبين به آيات و سورههاى قرآن
عربى مبين است. علامه طباطبايى (رحمة الله) ذيل اين آيه تصريح مىكند كه
لفظ ثم نشان مىدهد آنچه بعد از ثم مىآيد از نظر ترتيب كلام
متأخر است، ولى از نظر زمانى، متأخر نيست(89).
در آيه چهارم سوره دخان نيز مىخوانيم:
فيها يفرق كل أمر حكيم؛ يعنى در
ليله مباركه كه همان شب قدر است، هر امر محكم و حكيمى (از جمله كتاب مبين)،
فرق (تفريق) مىگردد: و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على
مكث و نزلناه تنزيلاً.
علامه طباطبايى (رحمة الله) ذيل اين آيه
مىنويسد:
اين آيه معطوف بر آيه قبل از خود
و بالحق أنزلناه و بالحق نزل است؛ يعنى
أنزلناه بالحق و فرقناه قرآناً؛ و
فرقناه را به فصلناه و نزلناه
آية آية و سورة سورة معنا مىكند(90).
ايشان در معناى تفصيل
آورده است:
التفصيل يقابل الاحكام و
المراد بتفصيل آيات القرآن تمييز أبعاضه بعضها من بعض بانزاله الى مرتبة البيان
بحيث يتمكن السامع العارف بأساليب البيان من فهم معانيه و تعقل مقاصده و الى هذا
يشير قوله تعالى (كتاب أحكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير)؛ (و الكتاب المبين *
انا جعلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون * و انه فى أمالكتاب لدينا لعلى حكيم)
منظور از تفصيل در مقابل احكام، اين است كه
كتاب حكيم در مرحله نزول، به آيات و سورههاى قرآن عربى مبين تبديل گشت و بر
رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اقرا و قرائت شد تا با قرائت آنها هر
شنونده آگاه به اسلوب بيان، قادر به فهم معانى و دريافت مقاصد آن باشد(91).
بنابراين مىتوان گفت كه در دل نزول يا تنزيل
كتاب مبين در شب قدر، وحى، تفصيل، تعليم، اقرا و تلاوت نيز وجود داشت:
و ما أمرنا الا واحدة كلمح بالبصر(92).
كتاب مبين
مجموعهاى منظم و مدون از آيات و سورهها
كتاب مبين در مرحله
پيش از نزول در امالكتاب، مجموعهاى منظم و مدون بوده
كه آيات و سورههايش از هم متمايز بوده است: تلك آيات الكتاب
المبين(93)؛
تلك آيات القرآن و كتاب مبين(94)؛
تلك ايات الكتاب و قران مبين
(95)؛
تلك آيات الكتاب الحكيم(96)؛
كتاب أحكمت آياته ثم فصلت(97)؛
سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فيها آيات بينات لعلكم
تذكرون(98)؛
يعنى كتاب مبين، مجمل و خلاصه نبوده تا با تنزيل و تفصيل، داراى آيات و سورهها شود
و از اجمال به درآيد، بلكه چون شباهتى به كلام بشر نداشته لا
يشبه بكلام البشر، گوش و قلب انسانها توان دريافت و تعقل مستقيم آن را
نداشته است
(99). از اين رو، به آيات و
سورههاى قرآن عربى مبين تبديل شد تا متناسب با گوش،
زبان و قلب انسانها گردد و قابليت قرائت و دريافت آنان را داشته باشد.
پس آيات و سورههاى قرآن
عربى مبين، متناظر و متشابه آيات و سورههاى كتاب مبين
در امالكتاب است و اين دو، تنها در وصف تفاوت دارند:
آنجا داراى وصف حكيم و احكام بود و اينجا داراى وصف
تفصيل، و اين تغيير وضعيت را خداوند حكيم خبير، با علم
و آگاهى انجام داد: فصلناه على علم(100)
تا اين قرآن مفصل، با اقرا و قرائت تدريجى و پيوسته، در قلب مخاطبان قرار گيرد(101).
بدين ترتيب در شب قدر، خداوند عليم با عنوان
نخستين معلم و مقرى قرآن، تمام قرآن را حرف به حرف، كلمه به كلمه، آيه به آيه و
سوره به سوره، بر بنده مكرمش، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) (اولين متعلم
و مستقرى قرآن) نازل، اقرا و قرائت كرد: ما نزل على القرآن
الا آية آية و حرفاً و حرفاً(102)
و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در مقام فراگيرى، چنان قرآن و قرائت آن
را فرا گرفت كه هيچگاه آن را فراموش نكرد: سنقرئك فلا تنسى
(103)
البته كيفيت آن حال و مقام، جز براى شخص
رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مكشوف نيست(104).
علامه طباطبايى معتقد است:
حقيقت وحى براى ما مجهول است. تنها برخى از
آثار آن را كه از آن جمله قرآنمجيد مىباشد و پارهاى از اوصاف آن را كه از راه
نبوت به ما رسيده، ديده و شنيدهايم، (ولى) به طور اجمال آنچه قرآنمجيد در كيفيت
وحى خود توضيح مىدهد، اين است كه وحى اين كتاب آسمانى به طور تكليم و كلام متلو و
مقرو بوده: و ما كان لبشر أن يكلمه الله الا و حياً و
خداى متعال با پيغمبر گرامى خود سخن گفته و آن حضرت با تمام وجود خود (نه تنها با
گوش) سخن خدا را تلقى نموده است(105).
مفضل بن عمر گويد: به مولايم امام صادق (عليه
السلام) گفتم كه آيات: شهر رمضان الذى أنزل فيه القرآن،
انا أنزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين * فيها يفرق كل
أمر حكيم * أمراً من عندنا انا كنا مرسلين، لولا نزل
عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك بينانگر تنزيل قرآن است؛ حال
چگونه وحى طى 23 سال ظاهر شد؟ امام (عليه السلام) فرمود:
نعم يا مفضل! أعطاه الله
القرآن فى شهر رمضان، و كان لا يبلغه الا فى وقت استحاق الخطاب، و لا يؤديه الا فى
وقت امر و نهى فهبط جبريل (عليه السلام) بالوحى فبلغ ما يؤمر به، و قوله (لا تحرك
به لسانك لتعجل به)؛ خداوند، كل قرآن را در ماه رمضان (در شب قدر) به
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) عطا كرد، ولى آن حضرت بدون اذن الهى، قرآن
را به كسى ابلاغ نمىكرد. با هبوط جبرئيل و ابلاغ وحى الهى، ايشان آن مقدار از
آياتى را كه مأمور به تبليغ آن مىشدند، به مردم ابلاغ مىكردند كه همگام و همزمان
با رويدادها و مناسبتهايى بوده كه شايستگى خطاب و ابلاغ را داشته است؛ چنانكه آيه
لا تحرك به لسانك لتعجل به ناظر بر همين مسئله است(106).
شيخ صدوق (د 381ق)، علامه مجلسى (د 1111ق) و
علامه طباطبايى (رحمة الله) (د 1360 ش) همين ديدگاه را پذيرفتهاند(107).
شيخ بهائى (د 1031ق) معتقد است:
و قد يزيف بأن النزول ليس
الاالظهور من عالم الغيب الى عالم الشهادة، و هذا مما لا يقبل التكرر، و دفعه ظاهر
على من عرف حقيقة الوحى
(108)؛ نزول قرآن، ظهور
قرآن از عالم غيب به عالم شهادت است. پس اين نزول نمىتواند مكرر باشد. نزول و ظهور
دفعى و يكباره قرآن براى كسانى كه حقيقت وحى را درك كردهاند، روشن و آشكار است.
از اين رو همه رواياتى كه طبق آنها رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) هنگام دريافت وحى الهى دچار تب و لرز مىشد و احساس
سنگينى مىكرد و گاهى از خود بىخود مىشد يا از ترس فراموشى، آنها را تندتند
تكرار مىكرد و خداوند با آيه لا تحرك به لسانك لتعجل به
ايشان را از اين عمل نهى مىفرمود، مردود است(109)،
زيرا در نزول دفعى، خداوند بدون هيچگونه واسطهاى (حتى جبرئيل) قرآن را بر رسولش
اقرا و تعليم و تنزيل فرمود: و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم
عليم(110)،
رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در كمال آگاهى و بدون هيچگونه اضطراب و
نگرانى، قرآن مبين را دريافت كرد: فأوحى الى عبده ما اوحى *
ما كذب الفؤاد ما رأى... ما زاغ البصر و ما طغى(111).
جبرئيل در تنزيل تدريجى، مأمور ابلاغ وحى الهى
است، نه معلم قرآن رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و آن حضرت هنگام دريافت
اذن ابلاغ آيات قرآن از فرشته وحى، به گوشهاى از آسمان چشم مىدوختند؛ چنانكه در
آيه 144 سوره بقره مىخوانيم: قد نرى تقلب وجهك فى السماء؛
توجه تو را به آسمان (در انتظار رسيدن وحى) مىبينيم.
ابن مسعود مىگويد:
كنت أمشى مع النبى (صلى
الله عليه و آله و سلم) فى حرث بالمدينة و هو يتوكأ على عسيب، فمر بنفر من اليهود
فقال بعضهم: لو سألتموه. فقال بعضهم: لا تسألوه، فانه يسمعكم ما تكرهون، فقالوا: يا
أباالقاسم حدثنا عن الروح، فقام النبى ساعة و رفع رأسه الى السماء، فعرفت أنه يوحى
اليه حتى صعد الوحى ثم قال (و يسئلونك عنالروح قل الروح من أمر ربى و ما أوتيتم من
العلم الا قليلاً(112)
(113))
حال اين سؤال طرح مىشود كه چگونه ممكن است در
نزول دفعى، برخى آيات كه مربوط به حوادث و رويدادهايى است كه در آينده رخ مىدهد،
نازل شده باشد؟ در پاسخ مىتوان گفت كه مجهول بودن رخدادهاى آينده درباره ما آدميان
در عالم طبيعت صادق است، ولى نسبت به خداوند عالم به همه امور عالم و مدبر آن، چنين
نيست؛ زيرا هر چيزى كه قرار است اتفاق بيفتد، در علم خدا گذشته است:
و عنده مفاتح الغيب لا
يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة فى
ظلمات الأرض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين
(114) و
هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة(115).
امام رضا (عليه السلام) از پدرانش از
اميرمؤمنان على (عليه السلام) از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مىكند
كه فرمودند: ان الله عز وجل قدر المقادير، و دبر التدابير قبل
أن يخلق آدم بألفى عام
(116). بنابر روايتى ديگر
از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم): ان الله قرأ طه و
يس قبل أن يخلق آدم بألفى سنة...(117).
فصل دوم:
تنزيل و ابلاغ تدريجى قرآن
در مرحله تنزيل تدريجى كه 20(118)
يا 23 سال به طول انجاميد، قرآن به تدريج در قالب يك سوره كامل، يا يك واحد موضوعى
(ركوع) يا يك آيه و بيشتر نازل مىشده است. هم زمان با طليعه تنزيل و ابلاغ تدريجى
آيات قرآن از جانب خداوند حكيم بر رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ايشان
موظف شدند آيات نازل شده را به مردم ابلاغ كنند؛ يعنى آيات قرآن را براى مردم قرائت
و تلاوت كنند تا قرآن به گوش مردم برسد:
تلك آيات الله نتلوها
عليك بالحق(119)؛
و اتل عليهم(120)؛
و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث
(121).
بر پايه برخى از گزارشها، آيات آغازين سوره
نجم (آيات 1 تا 18) اولين آياتى بود كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
ابلاغ و قرائت فرمود(122).
اين آيات، چگونگى نزول دفعى قرآن در شب قدر و حالات رسولخدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) هنگام دريافت آن را شرح مىدهد. هماهنگى و توافق اين آيات با آيه اول سوره
اسراء از جمله قراينى است كه اين مطلب را تأييد مىكند
(123).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى
ابلاغ اولين آيات، روى صخره بلندى بر دامنه صفا و مشرف بر محل اجتماع مردم مكه
رفتند و با نداى يا صباحاه يا صباحاه كه دلالت بر وقوع
حادثهاى مهم و بزرگ داشت، مردم را فراخواندند و با اعلان نبوت و رسالت الهى خويش،
آن آيات را براى مردم تلاوت و قرائت فرمودند و از آن پس تا زمانى كه مشركان مانع
نشدند، غالباً بر فراز آن مكان شده، مىايستادند(124)و
آيات را براى مردم قرائت مىكردند.
بدين ترتيب زمينه شناخت قرآن و معارفه مردم با
آن، فراهم آمد و اندكاندك افرادى كه با شنيدن آيات قرآن، هم شيفته و مبهوت اسلوب
ويژه و نظم آهنگ بىنظير و بيان شيوا و دلرباى آن شده بودند و هم فرهنگ آزادى بخش
آن را مايه هدايت و رحمت و شفاى دردهاى خود يافته بودند، اسلام آوردند و به قرآن و
كلامالله كه بر هر كلامى فضيلت و برترى دارد، ايمان
آوردند.
اين افراد تازه مسلمان كه خواهان فراگيرى بهتر
و بيشتر قرآن شده بودند، به سوى رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شتافتند و
هستههاى اوليه تعليم و تعلم قرآن را در مكه تشكيل دادند(125).
مشركان و بدخواهان قريش كه از ابتدا بناى مخالفت و ناسازگارى با پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) و قرآن را گذاشته بودند و ترويج قرآن را به ضرر و زيان خود
مىپنداشتند، بر مخالفتها و ايجاد موانع مختلف بر سر راه اقرا و قرائت قرآن
افزودند(126)،
ولى رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از فرصتهاى مناسب جهت ابلاغ قرآن بهره
مىبردند
(127).
به رغم اين شرايط، در طول سيزده سال اقامت
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه، بيش از نيمى از سورههاى قرآن به
تدريج نازل و ابلاغ شد(128).
ابن مسعود مىگويد: أقرأنى رسول الله سبعين سورة أحكمتها قبل
أن يسلم زيد بن ثابت(129)؛
رسولخدا هفتاد سوره را به من تعليم داد و من آنها را كاملاً فرا گرفتم و اين قبل
از اسلام آوردن زيد بن ثابت بود. با توجه به اينكه زيد بن ثابت در يثرب مسلمان شد،
مىتوان گفت: در مكه، حدود هفتاد سوره نازل و ابلاغ شده بود(130).
همانطور كه ابن مسعود گفته است: نزل المفصل بمكة فمكثنا حججا
نقرأه لا ينزل غيره(131)؛
حزب مفصل در مكه نازل شد و ما اين سورهها را مىخوانديم؛ بدون اينكه سورههاى
احزاب ديگر قرآن در آن مدت نازل شود.
اما در مدينه شرايط بسيار متفاوت بود. گروهى از
مردم يثرب (شهرى كه با ورود پيامبر به مدينةالنبى تغيير نام داد) در سال دوازدهم
بعثت در عقبه با پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ديدار كرده بودند و به او
ايمان آورده و خواهان فراگيرى قرآن شده بودند. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) نيز مصعب بن عمير (د 3 ق) را همراه آنان به يثرب
فرستاد. او در آنجا به اولين مقرى مدينه مشهور گشت. او بيشتر سورههاى مكى را
آموزش داد و قرائت آنها در ميان مردم ترويج و گسترش يافت(132).
بدين سان با ورود پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) به اين شهر، ابلاغ و قرائت آيات، دور از هرگونه مشكل و محدوديتى انجام
مىپذيرفت؛ به طورى كه آيات و سورههاى قرآن، دهان به دهان و سينه به سينه در ميان
مردم رواج يافت.
مسجدالنبى كانون آموزش و ترويج قرآن بود. عايشه
مىگويد: لما نزلت آخر البقرة قرأهن النبى عليهم فى المسجد(133).
با گسترش اسلام در خارج از مدينه، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) معلمان و
مقريان قرآن را براى ابلاغ و قرائت آيات و سورههاى جديد به سوى مسلمانان
مىفرستاد؛ چنانكه حضرت على (عليه السلام) را در سال نهم هجرى به مكه فرستاد تا در
موسم حج، آيات صدر سوره برائت (توبه) را براى مردم قرائت كند(134).
حكمتهاى
تنزيل تدريجى قرآن
1. انتقال
تدريجى از فرهنگ غير قرآنى به فرهنگ قرآنى (تربيت و تزكيه قدم به قدم):
از علل نزول تدريجى قرآن، اقتضاى قانون تعليم و
تربيت و ايجاد آمادگى در مردم براى دريافت و پذيرش فرهنگ قرآن و تأثيرپذيرى از آن
است. طبيعى است كه ابلاغ تدريجى، آشنايى و معارفه بهتر مردم با قرآن و سپس آموزش و
فراگيرى آسانتر آن را فراهم مىكند و زمينههاى تدبر و تأثيرپذيرى از هدايتها و
راهنمايىهاى آن را هموار مىسازد و هدف نزول آن را محقق مىكند.
قرآن با نزول تدريجى، عقايد باطل، آداب و عادات
ناشايست و خرافات نهفته در انديشه و رفتار مردم عصر جاهليت را به تدريج از ذهن، جان
و زندگى آنان دور كرد و ايمان به آخرت و صالحگرايى در عمل و اخلاص در عبادت و
بندگى خداوند را با هدف تربيت انسان و ايجاد شرايط زندگى سالم
در جامعه و محيط زيست سالم همراه با نشانههاى گويا و مستدل، براى ايشان
تبيين كرد(135).
چون فرهنگ جوامع انسانى همواه در معرض تغير و
تحول است و قرآن خواستار تربيت الهى همه انسانها در همه زمانها و مكانها و هدايت
فراگير و همه جانبه آنهاست، ايجاب مىكرد كه بيان و توضيح شيوههاى برخورد با آفات
و بدعتها و شرح وظايف و تكاليف انسانها در مرحله انتقال از فرهنگ غير قرآنى و
تأثيرپذيرى از فرهنگ الهى قرآن، در قالب آيات مثلى و تمثيلى نازل شود(136)
تا ساير انسانها كه در آن عهد از رسالت قرار ندارند، مطابق الگوى تنزيل تدريجى، با
فراگرفتن گام به گام آيات قرآن و قرائت و تلاوت پيوسته و مدبرانه آيات، تزكيه شوند
و به حكمت و فرهنگ قرآن دست يازند: هو الذى بعث فى الأميين
رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من
قبل لفى ضلال مبين * و آخرين منهم لما يلحقوا بهم و هو العزيز الحكيم(137).
2. تقويت و
تثبيت موقعيت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان:
نزول مكرر و پيوسته آيات در طول فراز و
نشيبهاى رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شور و نشاط ويژهاى به
رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مىبخشيد و ايشان را در مواضع خود، ثابت
قدمتر و در برخورد با ناهماهنگىها و مشكلات طاقتفرسا و فائق آمدن بر آنها
پايدارتر مىساخت: كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلاً(138).
ابلاغ بلافاصله همين آيات به مردم نيز سبب
تحرك، نشاط و افزايش ايمان و صبر مؤمنان مىشد: و اذا ما
أنزلت سورة...فأما الذين آمنوا فزادتهم ايماناً و هم يستبشرون(139)؛
به گونهاى كه حضور و نظارت خداوند با همه اسما و اوصافش در موقعيتهاى مختلف زندگى
براى آنان متجلى و عينى مىشد(140).
فراگرفتن تدريجى آيات و سورههاى قرآن براى
هركس، در هر زمان و مكان، مىتواند زمينه تجلى خداوند و آرامش و استوارى قلب انسان
را در صحنههاى زندگى فراهم سازد: قل نزله روح القدس من ربك
بالحق ليثبت الذين آمنوا(141)؛
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى
الآخرة
(142)؛
الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن
القلوب
(143).
امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
فتجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير أن يكونوا رأوه فأراهم حمله
كيف حلم، و أراهم عفوه كيف عفا، و أراهم قدرته كيف قدر، و خوفهم من سطوته... و كيف
رزق و هدى و أعطى...(144).
3. آسان سازى
امر تعليم و تعلم قرآن:
با توجه به آيه 106 سوره اسراء:
و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلاً
و بسيارى از آيات ديگر، مهمترين و اساسىترين هدف و حكمت تنزيل و ابلاغتدريجى
قرآن، اقرا و قرائت تدريجى و پيوسته آيات قرآن به منظور فراهم آوردن زمينههاى
تعليم و تعلم آسان و روان و ترويج و تثبيت قرائت قرآن در ميان مردم (كه مقصد نهايى
نزول قرآناند) مىباشد؛ زيرا ماهيت و طبيعت قرآن به گونهاى است كه اولاً: اهداف و
حكمتهاى نزول، جز با اقرا و قرائت تدريجى آيات از زبان پيامبراكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) و فراگرفتن تدريجى و قرائت پيوسته آيات قرآن در ميان مردم، تحقق
نمىيابد و ثانياً: جز شخص رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هيچ انسان ديگرى
نمىتواند همه قرآن را به يكباره و يكپارچه فرا گيرد؛ يعنى راه شناخت و يادگيرى
درست قرآن در ميان مردم، ابلاغ و آموزش تدريجى آيات است.
4. بيان و
تبيين نظام آموزش قرآن:
چون همه انسانها در همه زمانها و مكانها و
با همه تنوع و گوناگونى زبانها، لهجهها، نژادها، فرهنگها و سليقهها، مخاطب پيام
و رحمت قرآن هستند، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) همگام با تنزيل و ابلاغ
تدريجى آيات قرآن، ماهيت قرآن را تبيين فرمودند و نظام احسن آموزشى آن را همراه با
تبيين اصول و اسلوب آموزش و عينيت بخشيدن به روشها و شيوههاى عملى آن، پىريزى،
تثبيت و ترويج كردند تا همه انسانها با آسانترين روش و روانترين شيوهها امكان و
توانايى آموختن و فراگيرى قرآن را داشته باشند.
بخش دوم:
بنيانگذارى قرائت قرآن
فصل اول:
آموزش قرآن
رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) همزمان
با تنزيل تدريجى آيات و ابلاغ و قرائت آنها براى مردم، قرآن را به افرادى كه
خواهان يادگيرى آن بودند، آموزش مىدادند.
با توجه به اين كه آموزش، ارائه روشى براى
انجام دادن چيزى است كه بعداً توانايى انجام آن فراهم مىشود، نخستين مرحله آموزش
قرآن، فراگيرى و حمل قرآن در قلب است؛ به طورى كه قرآنآموز بتواند آن را از قلب
قرائت كند.
1. كيفيت
اقراى خداوند بر پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
خداوند حكيم، قرآن را آيه به آيه و حرف به حرف:
ما نزل على القرآن الا آية آية و حرفاً حرفاً(145)
به وضوح، روان و بدون هيچ ابهام، اعوجاج، اختلاف، و اضطرابى، براى رسولاكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) اقراء و نازل كرد: الحمدلله الذى أنزل
على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجا
(146)؛
بلسان عرب مبين(147)؛
و رتلناه ترتيلاً(148).
حديث نبوى أنزل القرآن
بالتفخيم(149)
نيز تأكيد مىكند كه قرآن به صورتى متين و مفخم نازل مىشد و از هرگونه سستى و
تزلزل كه ممكن بود موجب ابهام و اختلال در درك و دريافت آيات شود، به دور بود.
2. اقرا؛ روش آموزش
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با شناخت كامل و همه
جانبهاى كه از ماهيت قرآن و اهداف نزول آن داشت و با در نظر گرفتن وضعيت همه
مخاطبان قرآن، روشى را در آموزش قرآن بنيان نهاد كه اولاً: بيشترين تناسب و هماهنگى
را با ماهيت قرآن و رسيدن به اهداف نزول آن داراست و ثانياً: با توجه به گوناگونى
انسانها از جنبههاى مختلف، آسانترين و روانترين روش آموزش و ترويج قرآن در ميان
انسانهاست و ثالثاً: بيشترين شباهت را به الگوى تنزيل تدريجى و روش الهى تعليم
قرآن داراست؛ به طورى كه همگان با فراگرفتن قرآن مىتوانستند خود را شبيه
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و در جايگاه او بدانند. رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) فرمودند: من ختم القرآن فكأنما أدرجت
النبوة بين جنبيه و لكنه لا يوحى اليه(150)؛
كسى كه قرآن را بخواند و حامل آن شود، گويى نبوت را در دل خود جاى داده است و تفاوت
او با پيامبر در اين است كه به او وحى نمىشود.
بيشتر واژههاى ياد شده درباره انتقال قرآن به پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) گوياى روش و نظام احسن آموزش قرآن به مردم نيز هست كه در
مجموعه اقوال، افعال و تقريرات رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به صورت عملى
و نظرى تعريف و مشخص شدهاند؛ به طورى كه مىتوان گفت: روش آموزش و شيوه قرائت قرآن
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) خود، تنزيل ديگرى بود كه توسط ايشان در
صحنه آموزش قرآن اجرا مىشد.
برخى از آيات قرآن و روايات، تصويرى از آموزش قرآن به پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) ارائه مىدهند كه بر ملموس شدن پديده وحى، بسيار شبيه
صحنههاى آموزشى بشرى ارائه شده است؛ از جمله، خداوند رحمان و اولين معلم قرآن
الرحمن * علم القرآن در مقام بيان روش آموزش قرآن به
رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: سنقرئك فلا
تنسى(151).
دو جمله تشكيل دهنده اين آيه با فاء به هم متصلاند و
آنچه بعد از فاء آمده، حاصل و نتيجه جمله قبل است؛ يعنى
ما خود آيات قرآن را براى تو اقرا مىكنيم و تو نيز چنان فرا مىگيرى كه هيچگاه
فراموشت نگردد.
در تبيين معناى اقراو بيان شيوه آن، در آيه هجدهم سوره قيامت آمده
است: فاذا قرأناه فاتبع قرآنه؛ آيات قرآن را بر
رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت مىكرديم و ايشان از قرائت ما اتباع
مىكرد؛ يعنى همان آيات خوانده شده را عيناً و كاملاً بدون هيچگونه تغييرى
مىخواند.
از ابن عباس نقل شده است كه در تفسير اين آيه گفت:
فكان رسول الله اذا اتاه جبريل استمع، فاذا انطلق قرأه كما
اقرأه(152).
فيض كاشانى نيز نقرئك در آيه
سنقرئك فلا تنسى را به نعلمك تفسير كرده است
(153)؛ يعنى تعليم قرآن، مساوى با
اقراى آيات و اقراى آيات، با تعليم قرآن برابر است.
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز در مقام آموزش قرآن از
همين روش الهى (اقراى) پيروى كرد و آيات را بر قرآنآموزان اقراى مىفرمود(154).
حضرت على (عليه السلام) كه از اولين مسلمانان و حاملان قرآن است(155)
مىفرمايد: ما نزلت آية على رسولالله (صلى الله عليه و آله و
سلم) الا أقرأنيها...
(156)؛ هر آيهاى كه نازل
مىشد، رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را براى من اقرا و قرائت مىكرد و
من آن را فرا مىگرفتم و قرائت مىكردم.
عبارات گوناگون أقرأنى، اِقرأنى، أقرأه،
أقرأنا، يقرئنا و علمنى، علمنا، يعلمنا، يعلمنى، يعلمهم و...(157)
كه در بسيارى از روايات درباره آيات و سورههاى قرآن به كار رفته است، بر تعليم
قرآن توسط پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و بيان روش آن دلالت دارد.
همچنين پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد:
خيركم من تعلم القرآن و علمه(158)؛
بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و به ديگران آموزش دهد. آن حضرت در بيان روش
آموزش قرآن نيز مىفرمايد: خيركم من قرأ القرآن و أقرأه(159)؛
بهترين شما كسى است كه قرآن را مىخواند و به ديگران اقرا مىكند.
در اين روايت، شيوه عملى اقرا ترسيم
شده است:
عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) أنه
اذا قال المعلم للصبى: قل (بسم الله الرحمن الرحيم) فقال الصبى: (بسم الله الرحمن
الرحيم) كتب الله براءة للصبى و براءة لأبويه و براءة للمعلم(160).
بنابراين مقرى يا معلم قرآن، كسى است كه قرآن را به روش اقرا آموزش
مىدهد. مستقرى يا متعلم قرآن نيز كسى است كه خواهان فراگيرى قرآن است و براى
يادگيرى قرآن به سوى مقرى مىرود و از او طلب اقرا و قرائت مىكند.
اقرا نيز روش آموزش قرآن در سه مرحله اساسى اسماع،
استماع و اتباع است و اجراى آن در آموزش قرآن به معناى اجراى روش سمعى - شفاهى است.
در اين روش (اقرا) معلم، با تأنى و بدون عجله و شتاب، كلمه به
كلمه، واضح و با صدايى رسا، آيات را بر متعلم قرائت مىكند (اسماع) و متعلم پس از
انصات و استماع هر فراز قرآنى، آن را تكرار مىكند
(اتباع) و اين جريان آيات از زبان معلم (مقرى) به سوى گوش متعلم (مستقرى) و جريان
دوباره همان آيات بر زبان متعلم و بازگشت آنها به سوى گوش معلم، تا آنجا ادامه
مىيابد كه آيات موردنظر از قلب و زبان معلم به قلب و زبان متعلم منتقل گردد و
متعلم نيز عيناً مانند معلم، حامل و معلم همان آيات كريمه شود.
بنابراين، ساختار اصلى نظام آموزشى - ترويجى قرآن را شنيدن و بازگو
كردن پس از شنيدن تشكيل مىدهد كه مطابق فطرت همه انسانهاست و طبيعىترين،
آسانترين و در دسترسترين و رايجترين روش انتقال و آموزش هر پديده شفاهى است كه
در همه مكانها و زمانها و براى همه انسانها (در هر سن و هر سطح سواد و فرهنگى كه
باشند و با هر لهجه و زبانى كه تكلم كنند) اجرا شدنى است. به بيان ديگر، هركس گوش و
زبان داشته باشد، مىتواند آن را فرابگيرد و به ديگران نيز آموزش دهد.
چنين بود كه در آن عهد از رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) آموزش و يادگيرى قرآن ميان مسلمانان (با همه اختلافاتى كه از لحاظ لهجه، زبان،
سواد، سن و سواد داشتند) رواج و گسترش عمومى يافت.
توجه به نكات زير درباره كارايى قوه سامعه، مىتوان اهميت روش سمعى
- شفاهى را بيشتر نشان داد:
1. حس شنوايى انسان به محض تولد به كار مىافتد؛ زيرا نوزاد پس از
تولد و حتى در دوران جنينى مىتواند صداها را بشنود.
2. حس شنوانى همه وقت و همهجا، چه در روشنايى و چه در تاريكى،
فعال است و وظيفه خود را بدون وقفه انجام مىدهد.
3. گوش انسان مىتواند صداهايى را كه از تمام جهات مىرسد، دريافت
كند و آنها را تمييز دهد.
4. امواج صوتى مستقيم، در يك زمان به هر دو گوش مىرسد و شدت
تأثيرش بر پرده هر دو گوش، يكسان است.
5. اگر شنوايى از دست برود، فراگيرى زبان (مهمترين ابزار برقرارى
ارتباط و تبادل افكار و تجربيات) امرى مشكل و تقريباً غير ممكن خواهد بود، اما در
صورت از دست دادن قوه بينايى، فراگيرى زبان و تحصيل علوم، امكانپذير است(161).
در ميان قرآنآموزان، افراد نابينايى بودند كه به بركت اجراى اين
روش، موفق به فراگرفتن قرآن شدند و حتى در زمره معلمان و مقريان بزرگ قرآن در
آمدند؛ مانند عبدالله بن ام مكتوم كه نقش مهمى در آموزش و ترويج قرآن در مدينه ايفا
كرد(162).
خط و زبان، دو دستگاه نشانهاى متمايز از يكديگرند و خط براى
نماياندن زبان به وجود آمده است. واژه ملفوظ، زبان را مىسازد، اما واژه مكتوب،
چنان با واژه ملفوظ آميخته است كه كمكم نقش اصلى را غصب مىكند و سبب مىگردد
(براى يادگيرى زبان به خط و روخوانى بيشتر توجه شود و) براى نمايش نوشتارى نشانه
آوايى، ارزشى مساوى يا حتى بيش از خود نشانه آوايى قائل شوند. اين امر درست مانند
آن است كه بپنداريم براى شناسايى يك شخص، بهتر است به عكس او نگاه كنيم تا به خود
او
(163).