بخشى از زندگانى خصوصى وعمومى حضرت محمد(ص)
فصل اوّل: ويژگىهاى رسول اكرم(ص)
محمد(ص) كامل ترين سَمبُل
زندگى رسول اكرم(ص) سرشار از فضايل انسانى و صفات پسنديده و سير و سلوكى پايدار
بود كه عظمت و بزرگى و اصالت و خُلق و خوى پسنديده از آن نمودار بود. خداوند او را
نيكو تربيت فرمود و از گزند محيطى كه در آن مىزيست مصون نگاه داشت. پيامبر(ص)
آراسته به كليه سجاياى نكوى اخلاقى بود، به همين دليل خداى متعال او را در قرآن
بدين صفت توصيف فرمود: <وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ». از اين رو محمد(ص)
برجستهترين نمونه كمال انسانى و بهترين الگوى شايسته براى مسلمانان است و خداوند
به ما فرمان داده كه از او پيروى نموده و براى دستيابى به رضوان الهى، به دستورات
وى عمل نماييم. خداى سبحان مؤمنين را مخاطب ساخته و فرموده است:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو
اللَّهَ وَاليَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛(1)
براى كسانى كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار بوده و خدا را زياد ياد كنند،
رسولخدا(ص) برايشان بهترين الگو و سرمشق است.
جا دارد هر محقق و پژوهشگرى درباره اخلاق نبى اكرم و صفات پسنديده او در اين
زمينه، برقرآن آگاهى يابد؛ زيرا هر صفت پسنديدهاى كه قرآن بيان داشته، رسول
اكرم(ص) بدان متّصف و آراسته بوده است، كتب روايات نيز گوياى دهها هزار حديث از
گفتار و كردار و سفارشات آن حضرت است كه بشر را به هر فضيلت و صفت برجسته انسانى
دعوت مىكند و اين خود قوىترين دليل و بزرگترين گواه براين است كه رسول خدا(ص)
داراى شايستهترين اخلاق نيكو و پسنديده و منحصر به فرد بوده است و ما در اين اندك
صفحات، فشردهاى از صفات آن حضرت را بيان مىداريم تا خواننده گرامى بر آنها آگاه
گردد و به همان شيوه عمل نمايد تا به رضوان الهى دست يابد و جا دارد قبل از آنكه
به بيان صفات آن حضرت بپردازيم اوصاف جسمانى آن بزرگوار را - آن گونه كه يارانش
توصيف كردهاند - يادآور شويم.
شمايل حضرت
پيامبر بزرگ اسلام(ص) چهرهاى زيباتر از همه مردم داشت و هر كس كه آن حضرت را
توصيف مىكرد، وى را به ماه شب چهارده تشبيه مىنمود. آن حضرت چهرهاى نورانى و
سفيد متمايل به سرخى، چشمانى درشت و مشكين داشت. و بىآنكه سرمه بزند گويى چشمانش
سرمه داشت. داراى مژههاى بلند و ابروهاى كشيده و باريك بود كه تا آن سوى چشمانش
امتداد داشتند. پيشانى باز و بينى متناسب، دهانى گشاده با لبهايى بسيار زيبا داشت
و بين دندانهايش فاصله بود. گونههايى لطيف و گردنى بسيار موزون داشت كه نه بلند
بود و نه كوتاه، سينهاى فراخ، كف دستان و پاهاى او پهن و اندامى نه خيلى بلند و نه
خيلى كوتاه داشت. برجستگى شكم او با سينهاش مساوى بود و بدن مباركش نه چاق بود و
نه لاغر. شانههايى پهن داشت و بين كتفهاى آن حضرت مهر نبوت قرار داشت و در كتف
راستش خال سياهى متمايل به زرد قرار داشت كه اطرافش را موهايى پر پشت پوشانده بود،
موى سر حضرت نه مجعّد بود و نه لَخت، بلكه در حدّ متوسط و تا محاذى نصف و يا نرمى
گوشها مىرسيد. با صلابت راه مىرفت به نحوى كه گويى در سرازيرى حركت مىكند،
هرگاه متوجه كسى مىشد با تمام بدن رو به سمت او مىكرد، صد
ايى زيبا داشت، پيوسته اندوهگين بود و در انديشه، سكوتى طولانى داشت و جز در
هنگام نياز سخن نمىگفت. با ياد خدا سخن را آغاز كرده و پايان مىداد. خداوند را بر
نعمتهايش، هر چند اندك بود سپاس مىگفت و با نكوهش از آنها ياد نمىكرد و آنگاه
كه خشمگين مىشد رو برمىگرداند و چهرهاش متغير مىشد و زمانى كه شادمان مىگشت،
چشمان خود را فرو مىانداخت.
بيشتر خندهاش تبسّم بود. كسى كه او را به يكباره مىديد، تحت تأثير اُبهت و
شكوه و جلالش واقع مىشد و كسى كه با شناخت، با وى همنشينى كرده بود، او را دوست
مىداشت. ناعته مىگويد: قبل از پيامبر و پس از او كسى را مانند آن حضرت نيافتم،
رسول خدا(ص) بوى خوش را دوست داشت و بيشتر اوقات، جهت ديدار با فرشتگان و نشستن با
مسلمانان از بوى خوش استفاده مىكرد، به همين دليل پياز و سير تناول نمىكرد، بلكه
سير را سبزى بدبو مىخواند.
فروتنى آن بزرگوار
اندك اتفاق مىافتد فرمانروايان صاحب قدرتى كه زمام امور مردم را به دست دارند،
داراى تواضع و فروتنى باشند، به ويژه در زمانهاى گذشته كه تكبر و فخر فروشى از
صفات بارز حكام و فرمانروايان كشورها به شمار مىآمد، ولى حضرت محمد(ص) با آن آداب
ورسوم رايج به مخالفت برخاست و تواضع و فروتنى يكى از برجستهترين صفات آن حضرت
محسوب مىشد و يكى از اهداف رسالت آن بزرگوار، ريشه كن نمودن تكبر و خودپسندى بود
كه در جهان گسترش يافته بود. بيشتر اوقات، هواداران خويش را پند و اندرز مىداد و
مىفرمود: <كسى كه ذرهاى تكبر در دل او باشد، هرگز روى بهشت را نخواهد ديد».
پيامبر(ص) در زندگى خويش منتهاى تواضع و فروتنى را از خود نشان داد. در باب
رفتار رسول خدا(ص) آمده است كه آن حضرت در آخر مجلس مىنشست و در مورد هر يك از
افرادى كه با او نشسته بودند به گونهاى يكسان برخورد مىكرد كه شخص تصور نكند
ديگرى كه در مجلس نشسته از او بيشتر مورد احترام پيامبر است.
روزى رسول خدا(ص) با تكيه بر عصا نزد اصحاب رفتند، آنان به احترام حضرت از جاى
خود برخاستند. وى فرمود: <مانند عجمها نايستيد كه برخى بر بعضى ديگر تعظيم و كرنش
مىكنند».
از جمله سخنان حضرت به يارانش اين بود كه فرمود: <شما در مدح و ستايش من مبالغه
نورزيد، آن گونه كه مسيحيان درباره فرزند مريم راه افراط پيش گرفته و او را فرزند
خدا خواندند، من بندهاى از بندگان خدا هستم، لذا به من بنده خدا و فرستاده او
بگوييد».
از نمونههاى تواضع و فروتنى آن حضرت اين بود كه وى كفش خود را پينه و لباسش را
وصله مىزد و در كارهاى خانه با خانوادهاش همكارى مىكرد، به كمك آنها گوشت خُرد
مىكرد و با حياترين انسانها بود و به چهره كسى خيره نمىشد، به پرسش بَرده و شخص
آزاد پاسخ مىگفت و به گونهاى در جمع يارانش مىنشست كه آخر مجلس واقع شود. اگر
كسى در مورد نيازى كه داشت با او مىنشست و سخن به درازا مىكشيد، حضرت حوصله به
خرج مىداد تا آن فرد خودش سخن را كوتاه كند و كسى كه حاجتى از او مىخواست آن را
بر آورده مىنمود و يا حداقل در زمينه برآورده شدن نيازش با او سخن مىگفت.
روز فتح مكه مردى نزد آن حضرت آمد كه از ترس، اندامش مىلرزيد، حضرت فرمود:
<نترس، من كه پادشاه نيستم، من فرزند بانويى از قريش هستم كه گوشت خشكيده خوراكش
بود».
اگر اهل تحقيق در پى دليل قاطعى بر نبوت او باشند، چنان چه در همين كلمه دقت
كنند، قوى ترين دليل بر نبوت و پيامبرى حضرت را خواهند يافت؛ زيرا مىبينيم
فرمانروايى كه همه سرزمينها تحت استيلاى وى قرار گرفته و حرف اوّل را مىزند
خويشتن را از تمامى القاب بزرگى و عظمت بر كنار مىدارد و او انسانى است كه وصفى جز
وصف نبوت در شأن او نيست.
رأفت و مهربانى
اگر ميان ويژگىهايى كه انسان از آن بهرهمند است و صفاتى را كه بدان آراسته
مىباشد مقايسه نماييم از حيث وارستگى و فضيلت، صفتى را برتر از صفت مهربانى
نمىيابيم. مهربانى در اسلام صفتى نيك و برجسته است و يكى از صفات خدايى است كه
مسلمانان در عبادت و پرستش، رو به سوى او مىآورند چه اينكه او <رَحمن و رَحيم»
است و <وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىءٍ».
خداى سبحان، رسول اكرم(ص) را خاصّ اين صفت گرداند و در خطاب به مؤمنين فرموده
است:
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ
حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛(2)
پيامبرى از بين خودتان به سويتان آمد. وضع پريشانى و جهل شما بر او دشوار مىآيد
به شما اهتمام دارد و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
رأفت و مهربانى پيامبر خدا(ص) در دفع ضرر و زيان از مسلمانان و جلب منافع آنها
تجسم يافته بود. اين آيه از قرآن، پيامبر(ص) را مورد مدح و ستايش قرار داده،
همچنان كه به اخلاق نكو و پسنديده و قلب مهربانى كه با گرفتارى و زيان و ضرر امتش
نگران مىشد اشاره كرده است و نيز فرستادهاش را اين چنين توصيف فرموده است:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ
القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛
خداوند با رحمت خويش تو را با مردم مهربان و خوشخو گرداند و اگر تندخو و سخت دل
بودى، مردم از پيرامون تو پراكنده مىشدند.
خداى سبحان او را توصيف نمود، چون با مردم به مهربانى سخن مىگفت و اين ملايمت و
مهربانى از عطايايى سرچشمه گرفته بود كه خداوند به وى عنايت كرده بود، و اگر او
فردى درشتخو و سنگدل و نامهربان بود، مردم از او متنفّر گشته و از اطرافش پراكنده
مىشدند. سراسر زندگى رسول اكرم(ص) رأفت و مهربانى بود، چه در رفتارش با مردم و چه
در رهنمودهايى كه به امت خويش داشت. او كسى بود كه به امت خود سفارش مىفرمود: <به
زمينيان مهربانى كنيد تا آن كس كه در آسمان است [خدا] به شما مهر بورزد»؛ <كسى كه
با مردم مهربانى نكند، مشمول مهر و محبت الهى نخواهد بود»؛ <مهربانى از دل شقاوتمند
سلب مىشود».
مهربانى صفتى است كه به روشنى در انسانها پديدار نمىشود، مگر نسبت به كسانى كه
از حيث قدرت و مكنت پايينتر از او باشند. شما رفتار رسول خدا(ص) را در مورد
خدمتكاران وى ملاحظه كنيد؛ يكى از ياران حضرت مىگويد: <من هرگز نديدم رسول اكرم(ص)
يكى از خدمتكاران خود را كتك بزند».
مسلم، از أنس روايت مىكند كه وى گفت: <ده سال خدمتگزارى رسول خدا(ص) را نمودم،
آن حضرت هرگز به من اُف نگفت و كارى را كه انجام دادم نفرمود چرا انجام دادى و چيزى
را كه انجام ندادم، نفرمود چرا انجام ندادهاى».
از سفارشاتى كه آن حضرت نسبت به بردگان داشتند اين بود كه فرمود: <آنها برادران
شما هستند كه زير دستتان قرار دارند. از آنچه مىخوريد بدانان نيز بخورانيد و از
آنچه مىپوشيد آنها را نيز بپوشانيد، و كارى را كه در توان آنها نيست به آنان محوّل
نكنيد، و اگر محوّل كرديد به آنها كمك كنيد».
مهربانى و عطوفت پيامبر(ص) تا آنجا گسترش داشت كه به حيوانات بىزبان هم رسيده
بود. وى به حيوانات مهربانى مىكرد و سفارش مىفرمود كه با آنها مهربانى كنند. از
جمله سخنان آن حضرت در اين باب اين است: <هر مسلمانى كه درختى بكارد و يا زراعتى
كشت نمايد و پرنده، يا انسان ويا حيوانات از آن بهرهمند شوند، صدقه به شمار
مىآيد».
حضرت در اين سخن كسى را كه به حيوانى غذا بدهد ستوده و آن را عمل نيك دانسته است
كه انسان به واسطه آن به پيشگاه خداوند تقرب مىجويد. رسول خدا(ص) درباره ثواب كسى
كه به حيوان ترحم و مهربانى كند مىفرمايد: <مردى در راهى مىگذشت، تشنگى بر او
چيره شد، چاه آبى ديد و از آن پايين رفت و آب نوشيد و بالا آمد. ناگهان سگى را ديد
كه از شدت تشنگى زبانش بيرون آمده، مرد با خود گفت: تشنگى، قدرت و توان اين سگ را
نيز به اندازه من سلب كرده است، از اين رو از چاه پايين رفت و كفش خود را پر از آب
نمود و آن را به دهان گرفت و بالا آمد و سگ را سيراب ساخت. خداوند او را مورد ستايش
قرار داد و گناهان او را بخشيد». و نيز پيامبر(ص) فرمود: <زنى در اثر زندانى كردن
گربهاى كه به او خوراك و آب نداد و آن را رها نساخت تا از حشرات بيابان بخورد،
مورد عذاب قرار گرفت».
البته اسلام، كشتن حيوان موذى مانند سگ هار را جايز مىداند، ولى در كشتن آن
رعايت انصاف را شرط دانسته است و ذبح حيوان حلال گوشت را جايز و روا دانسته، ولى
دستور داده در كشتن آن رعايت احسان شود. پيامبر(ص) مىفرمايد: <خداوند بر هر چيزى
احسان را لازم شمرده، بنابراين اگر حيوانى را كشتيد، صحيح بكشيد و اگر گوسفندى را
ذبح نموديد، به شايستگى ذبح كنيد. وسيله ذبح را تيزكنيد تا گوسفندى را كه ذبح
مىكنيد به راحتى جان دهد».
اگر بيم به درازا كشيدن سخن نبود، موارد بسيارى از مهربانى رسول اكرم(ص) را در
مورد ضعفا و بيچارگان بر مىشمرديم.
بخشش و بردبارى
رسول خدا(ص) در سرشت خود آراسته به بردبارى و عفو و گذشت بود، با اينكه قدرت
برانتقام داشت، و بدين ترتيب دستور الهى را امتثال كرد كه فرمود: <خُذِ العَفْوَ
وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِينَ».
در تفسير اين آيه شريفه گفته شده با كسى كه قطع رابطه با تو نموده ارتباط برقرار
كنى و به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته است، بخشش نمايى و كسى را كه به تو ستم
رواداشته، عفو كنى؛ زيرا اگر با كسى كه قطع رابطه با تو نموده، ارتباط برقرار سازى،
درحقيقت او را بخشودهاى و اگر به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته بخشش نمايى،
كار نيكى را انجام دادهاى و آنگاه كه كسى را كه به تو ستم رواداشته مورد عفو و
گذشت قراردهى، درواقع از افراد جاهل و نادان رو گردان شدهاى. در قرآن كريم درباره
تشويق به عفو و بخشش آمده است:
وَلا تَسْتَوِى الحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ
فَإِذا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ؛(3)
خوبى و بدى با هم يكسان نيستند. بدى مردم را هميشه با بهترين عمل پاداش ده تا
همان كس كه بين تو و او دشمنى وجود دارد، دوست تو باشد.
درباره متصف بودن رسول اكرم(ص) به اين صفات، اخبار فراوانى وارد شده است از جمله
در وصف آن حضرت گفته شده: <رسول خدا(ص) هرگز براى خود از كسى انتقام نگرفت، مگر در
مواردى كه هتك حرمت الهى مىشد، كه در آن صورت براى خدا انتقام مىگرفت».
معروف است كه آن بزرگوار به افراد ناشناسى كه از آنها جفايى مىديد، صبر و
شكيبايى مىكرد. أنس مىگويد: <با پيامبر(ص) راه مىرفتم. حضرت ردايى نجرانى پوشيده
بود كه حاشيهاى زبر و خشن داشت. مرد عربى به او برخورد، رداى حضرت را محكم كشيد،
من به كتف پيامبر نگريستم و اثر حاشيه ردا را كه مرد عرب به شدت كشيده بود بر آن
مشاهده كردم. سپس آن مرد گفت: اى محمد، دستور ده تا از مال خدا كه نزدت هست به من
بدهند. پيامبر متوجه او شد و تبسّم فرمود و سپس دستور داد اموالى را بدو بدهند».
يكى از رخدادهايى كه مشمول عفو و بخشش كريمانه حضرت شد و دلالت بر بردبارى
بىنظير وى داشت، اين بود كه تعداد هشتاد تن از اهالى مكه غرق در سلاح از ناحيه كوه
تنعيم به سمت رسول خدا و يارانش فرود آمده و آهنگ حمله به رسول اكرم(ص) را داشتند،
كه توسط ياران آن حضرت به اسارت در آمدند و سپس پيامبر از خطاى آنها گذشت.
وحشى، قاتل حضرت حمزه عموى پيامبر غلامى حبشى بود كه با عمل خود رسولخدا(ص) را
به گريه انداخت و مسلمانان را اندوهگين ساخت. اين فرد درباره خود مىگويد: پس از
فتح مكه و طائف نزد پيامبر شرفياب شدم، وى ناگهان مرا نزديك خود يافت كه به رسالت
او شهادت مىدادم، وقتى حضرت مرا ديد فرمود تو وحشى هستى؟ عرض كردم: آرى، اىرسول
خدا(ص). حضرت فرمود: بنشين و برايم بگو چگونه حمزه را كشتى؟ مىگويد: من ماجرا را
به عرض رسول خدا(ص) رساندم، وقتى سخنم پايان يافت به من فرمود: واى بر تو، از پيشم
برو نمىخواهم ديگر تو را ببينم. وحشى گفت: از آن به بعد هر كجا رسول خدا(ص) حضور
داشتند، من خود را از او پنهان مىكردم.
شگفتا! پيامبر از بردهاى حبشى كه اصل و ريشهاى ندارد و قاتل عموى پيامبر(ص)
است درمىگذرد؛ كسى كه منتهاى آرزوى مسلمانان اين بود او را كشته ببينند همانگونه
كه قبلاً حمزه را كشته ديده بودند، اين است معناى گذشت و بخشش هنگام قدرت و اين يكى
از صفات پيامبر بود كه گوياى بلندى هدف و رفتار پسنديده آن حضرت و پيروزى بر هواى
نفس بود.
زهد و پارسايى
يكى ازصفات بارز مردم جهان امروز ما كشمكش بر سر دنيا و لذايذ آن است، كشمكش است
كه ميان جمعيتها و افراد، اختلاف و درگيرى آفريده است. و آدمى را پيوسته در پى
ماديات به مسابقه وا داشته تا از هر طريقى كه شده بدان دست يابد، به همين دليل وى
را به خستگى كشانده و اسير و گرفتار اندوه و اضطراب نموده و در جستجوى سعادت و
خوشبختى است، ولى اثرى از آن نمىيابد.
از ديدگاه اسلام، نبايد ماديات انسان را از انجام وظايف او در برابر آفريدگار
خود و وظايف انسانى خود در برابر برادران مسلمانش منحرف سازد، هر اندازه انسان در
زندگى، اموال و دارايى گرد آورد، سرانجام وى مرگ است و از آنچه گرد آورده بايد دست
بشويد. ازاينرو خداوند انسان را بدين سرنوشت هشدار داده است: <أَلْهيكُمُ
التَّكاثُرُ * حَتّى زُرْتُمُ المَقابِرَ». چنان كه خداوند انسان را بدين سرنوشت
بر نعمتهايى كه در آنها غوطهور و سرگرم است مورد حسابرسى قرار مىدهد، در صورتى
كه بهواسطه آنها خدا را فراموش كند و در راه حقّ و خير مصرف ننمايد: <ثُمَّ
لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ». لذا خداوند با اين فرمودهاش پيامبر را
به زهد دعوت فرموده است:
<وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ
زَهْرَةَ الحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ
وَأَبْقى»(4).
خداى سبحان دراين آيه شريفه، پيامبر خود و مؤمنين را از طمع به مال دنيا و
روآوردن به زرق و برق آن و انواع لذايذى كه كافران از آن بهرهمند مىشوند، برحذر
داشته است، زيرا اينگونه لذايذ امتحان و آزمايشى براى آنان است، هدايتى كه خداوند
نصيب مؤمنين كرده و آنچه را در آخرت برايشان ذخيره نموده برايشان بهتر و ماندنىتر
است و اين معنا، دعوتى در جهت انزواگرايى و دست برداشتن از وسايل زندگى و چشم داشتن
به اميد ديگران نيست، بلكه منظور، گذشتن از اين لذايذ در راه يارى حقّ و دستگيرى
مستمندان است. به همين دليل زهد، يكى از سفارشات رسول اكرم(ص) براى كاستن از طمع
ورزى و كشمكش بر سر دنياست، حضرت فرمود: <به مال دنيا بىاعتنا باش تا خداوند تو را
دوست بدارد و به آنچه مردم دارند چشم نداشته باش تا مردم تو را دوست داشته باشند».
نبى گرامى اسلام(ص) در زندگى خويش الگوى زهد در دنيا بوده و ازلذايذ دنيوى
روگردان بود و زهد آن حضرت از دلايل صدق نبوت وى بود. دنيا به آن بزرگوار -بهويژه
پس از فتح مكه - روآورده بود ولى شيوه حضرت در خوراك و پوشاك و اثاثيه منزل تغيير
نكرد.
يكى از همسران پيامبر زندگى ساده رسول خدا(ص) را اين گونه توصيف مىكند:
<رختخوابى كه رسول اكرم(ص) در آن مىخوابيد از پوستى كه با ليف خرما پُر شده بود
تهيه گشته بود. گاهى ما به عنوان خانواده رسول خدا(ص) مدت يك ماه براى پختن غذا،
آتش روشن نمىكرديم و خوراك ما تنها خرما و آب بود، و تا آن زمان كه پيامبر رحلت
كرد خانواده وى، دو روز پى در پى از قرص نان جو هم، سير نگشتند».
از ابن عباس روايت شده كه گفت: <رسول اكرم(ص) شبها گرسنه مىخوابيد و خود و
خانوادهاش غذا براى شام نداشتند و بيشتر نانى كه استفاده مىكردند از جو تهيه شده
بود».
البته اين بدين معنا نيست كه پيامبرخدا(ص) در مدت عمر خود از اين گونه غذا
استفاده مىكردند، بلكه روايت شده كه آن حضرت حلوا و عسل را دوست مىداشت و از گوشت
و سبزيجات و ميوه تناول مىفرمود، ولى براى كمك به تهيدستان امت خود، از خوردن آنها
خوددارى مىكرد و جز به مقدارى كه سدّجوع وى نمايد تناول نمىفرمود.
عبادت حضرت
پيامبر اسلام(ص) بيش ازديگران به عبادت مىپرداخت. عشق و علاقه به عبادت در
ژرفاى قلبش جاى گرفته بود. وى با خدا مرتبط بوده و خويشتن را در راه او فانى ساخته
بود و عبادت و پرستش خدا جزئى از هستى او را تشكيل مىداد.
يكى از بزرگ ترين مظاهر عبادت آن حضرت اين بود كه در كليه حالات، تسليم الهى
بوده و رو به سوى او داشت و كسى كه با تسليم در برابر حقّ، رو به سوى خدا آرد،
بهترين و برترين مظاهر ديانت را به منصه ظهور گذاشته است. خداى سبحان فرمود:
<وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ».(5)
آن سخن الهى را كه از حيث معنا در بين كتب آسمانى منحصر به فرد بوده و بيانگر
چگونگى تسليم خدا شدن است، در قرآن كريم مىيابيم كه حضرت محمد(ص) را مخاطب ساخته و
فرموده است:
قُلْ إِنَّ صَلاتِى وَنُسُكِى وَمَحْياىَ وَمَماتِى لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ *
لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِينَ؛(6)
اى پيامبر، بگو نماز و طاعت و زندگى و مماتم براى خداوند پروردگار جهانيان است،
شريكى ندارد و به همين كارها مأمور شدهام و من نخستين كسى هستم كه تسليم امر خدا
مىباشم».
از اين گفته كمال درجه اخلاص براى خدا بيان گشته است. رسول گرامى در همه حالات
از خداوند بيمناك بود و پيوسته او را ياد مىكرد و از وى طلب آمرزش مىنمود و عرضه
مىداشت:
والله إنى لأستغفر الله و أتوب إليه فى اليوم أكثر من سبعين مرّة؛
به خدا سوگند من هر روز هفتاد بار از خداوند طلب آمرزش نموده و نزدش توبه
مىكنم.
و نيز آن حضرت با روزهدارى و نمازگزاردن و تلاوت قرآن به پيشگاه خداوند تقرب
مىجست. شبها به عبادت مىپرداخت و طبق دستور خدا، سيزده ركعت نماز به جاى
مىآورد، آنجا كه فرمود: <وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى
أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً».
پيامبر(ص) هنگام نمازگزاردن آن اندازه سرپا مىايستاد كه پاهاى مبارك آن حضرت
متورّم مىشد. بدو عرض مىكردند: <اى رسول خدا(ص)! شما اينگونه عبادت مىكنى، در
حالى كه خداوند گناهان آينده و گذشته تو را بخشيده است؟! حضرت فرمود: آيا نبايد
بندهاى شكرگزار باشم».
رسول اكرم(ص) از هر ماه چند روز، روزه مىگرفت، چنان كه خود حضرت فرمود: <اعمال
انسان در روز دوشنبه و پنجشنبه بر خداى متعال عرضه مىشود و من دوست دارم آنگاه
كه عملم بر خداوند عرضه مىشود، روزهدار باشم».
در زمينه عبادت رسول خدا(ص) اين نكته قابل ذكر است كه آن حضرت ميان برترين مراتب
عبادت و بين رهبرى امت خويش را جمع كرده بود. اگر آن حضرت از افراد عادى بهشمار
مىرفت و در گوشهاى به عبادت مىپرداخت در عبادات و پرستش او جنبههايى كه جلب
توجه كند، وجود نداشت. بنابراين جمع بين برترين مراتب عبادت و پرستش خدا و بين
انجام ضروريات امور زندگى از برجستهترين صفات رسول اكرم(ص) مىتواند باشد.
از اَنس بن مالك روايت شده كه گفت: سه تن به منازل همسران پيامبر آمده و از آنان
درباره عبادت حضرت پرسش نمودند، وقتى در جريان عبادات پيامبر قرار گرفتند،
عبادتهاى خويش را ناچيز شمرده و گفتند: عبادات ما كجا و پيامبر كجا؟! در صورتى كه
خداوند خطاهاى گذشته و آينده آن حضرت را بخشوده است، يكى از آنان گفت: من شب را به
طور كامل نماز به جا مىآورم و ديگرى عنوان كرد: من تمام عمر روزهدار هستم و هرگز
چيزى نمىخورم و شخص سوم گفت: من از زنان كنارهگيرى كرده و هرگز تن به ازدواج
نمىدهم، رسول خدا(ص) كه نزد آنان آمد فرمود: <شما بوديد كه چنين و چنان مىگفتيد؟
به خدا سوگند من شما را از خداوند بيم داده و مىترسانم، اما من روزه مىگيرم و
افطار مىكنم، نماز به جا مىآورم و مىخوابم و با زنان ازدواج مىكنم و كسى كه از
سنّت من سر برتابد از من نيست».
سيماى ديگرى از عبادت رسول خدا(ص)را مشاهده مىكنيم كه دلش ارتباط با خدا داشته
و در هر حالتى به درگاه او رو مىآورد؛ اگر قضيهاى كه آن را دوست مىداشت محقق
مىگشت عرض مىكرد: سپاس خدايى را كه كارهاى نيك و شايسته، با نعمتهايش اتمام
مىپذيرد و اگر مىخواست كارى انجام دهد عرضه مىداشت: خداوندا آن را برايم خير
قرار داده و برايم برگزين. و اگر اراده مىكرد بخوابد عرض مىكرد: بار خدايا، با
نام تو به بستر مىروم و با يادت برمىخيزم.
و آنگاه كه بيدار مىشد مىگفت: سپاس خدايى را كه ما را پس از ميراندن زنده
ساخت و در قيامت، همه ما در پيشگاه او زنده مىشويم. و اگر لباس نو مىپوشيد عرضه
مىداشت: سپاس خدايى را كه اسباب رفاه و تجمّل مرا در زندگىام فراهم فرمود.
و هرگاه مىخواست غذا تناول كند عرض مىكرد: سپاس خدايى را كه به ما غذا داد و
سيرابمان ساخت و ما را مسلمان قرار داد.
و آنگاه كه به آسمان مىنگريست عرضه مىداشت: اى دگرگون كننده دلها، دلم را بر
اطاعت و فرمانت ثابت و استوار نگاهدار و زمانى كه آهنگ بيرون رفتن از خانه مىنمود
عرض مىكرد: <بسم الله توكلت على الله، و لاحول و لاقوه الّا بالله، اللهم إنى أعوذ
بك أن اَضِّلَ أو اُضَلّ، أو أَذل أو أُذل، أو أَظلِم أو أُظلم، أو أَجهل أو يُجهِل
عليّ؛ به نام خدا، به او توكل مىكنم و هيچ حركت و نيرويى جز به يارى پروردگار
نيست، خداوندا، به تو پناه مىبرم از اين كه كسى را گمراه سازم و يا خود گمراه
گردم، كسى را خوار كنم يا خوار شوم، به كسى ستم روا دارم، يا مورد ستم واقع شوم،
كسى را به نادانى بكشانم و يا خودم به جهل و نادانى گرفتار آيم». و ديگر دعاهاى
فراوانى كه در كتب روايى آمده و ما برخى از آنها را ياد آور شديم.
بلاغت و حكمت
رسول اكرم(ص) فصيحترين فرد عرب بود و با عباراتى شيوا و واضح و به شيوهاى جامع
وسرشار از حكمت و به دور از ابهام سخن مىگفت. سخنان آن حضرت به گونهاى ساده وروشن
و بىزيادت و كاستى بود كه هركس با او مىنشست، سخن او را حفظ مىكرد.
پيامبرخدا(ص) جز به حق دعوت نمىكرد و حكيمانه سخن مىگفت. سخنان حكمتآميزى كه
با شيوهاى بليغ در دلها راه مىيافت و با سخنان غير بليغ تفاوت داشت و از همين
رهگذر است كه سخنان رسول اكرم(ص)در قوم او تأثيرى ژرف داشت كه اين گونه تأثير در
سخنان ديگران نبود.
و اكنون نمونههايى ازسخنان آن حضرت را كه با وجود اختصار در اَوج فصاحت و حكمت
و هدايت بيان شدهاند، يادآور مىشويم:
-ارزش اعمال بستگى به نيّت دارد و پاداش هر فرد منطبق با نيّت او خواهد بود.
- مؤمن راستين كسى است كه آنچه را براى خود دوست دارد براى ديگران نيز بخواهد.
- دين، يعنى پند و اندرزِ خيرخواهانه.
- كسى كه امين نباشد، از ايمان برخوردار نيست.
- هريك از شما به منزله شبان ديگرى است و در قبال يكديگر مسؤول هستيد.
- وقتى كه از خدا شرم نمىكنى هر چه مىخواهى بكن.
- مسلمانِ خوب كسى است كه در آنچه مربوط به او نيست دخالت نكند.
- از آنچه در آن ترديد دارى بگذر و به سوى آنچه باور دارى روى آور، چون كار
شايسته، آرامش دل است و شرّ و تبهكارى، شكّ و ترديد.
- دو صفت در مؤمن وجود ندارد: يكى بخل و ديگرى بد اخلاقى.
- هر كجا هستى از خدا بيمناك باش. در پى بدى خوبى بنما، تا بدى را محو و نابود
كند و با مردم با اخلاق نكو و پسنديده معاشرت كن.
- منافق سه علامت دارد: 1- هر گاه سخنى بگويد دروغآميز است. 2- هر زمان وعده
دهد وفا نمىكند. 3- و آنگاه كه امين كسى قرار گرفت خيانت مىورزد.
- خدا بيامرزد بندهاى را كه سخن نكو گويد و بهرهاى ببرد و يا سكوت كند و سلامت
بماند.
- صبر و شكيبايى تنها در نخستين حادثه دشوار مىنمايد.
- انسان دو چهره و منافق، در پيشگاه خدا بىآبروست.
- فرد مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمىشود.
- انسان سعادتمند و خوشبخت كسى است كه از ديگران پند گيرد.
- خداوند، سروصداى زياد و پرس و جوهاى فراوان و تباه ساختن مال و دارايى را براى
شما نمىپسندد.
- براى پرهيز از اطاله كلام، به همين اندازه بسنده مىكنيم وگرنه صدها نمونه
ازسخنان آن حضرت را، كه سرشار از بلاغت و ارشاد و هدايت است، برايتان يادآور
مىشديم.
فصل دوم: همسران پيامبر
تعدد زوجات در اسلام
ما در اين بحث هرگز در مورد آزاديى كه اسلام به زن داده و حقوقى كه به وى اعطا
كرده است و زنِ قرن بيستم بدان نرسيده سخن نمىگوييم؛ زيرا مطلب به درازا مىكشد،
ولى موضوع بحث ما تعدد زوجات و علل و اسبابى است كه موجب شد رسول خدا(ص) همسران
متعددى اختيار نمايد.
تعدد زوجات از قديم الايام در اغلب اقوام و آيينها معروف بوده و اعراب قبل از
اسلام بيش از ديگران نسبت به تعدد زوجات اهتمام داشتهاند. دين اسلام در اين خصوص
براى مرد حدّ و مرزى قائل شد كه نتواند بيش ازچهار زن اختيار كند، ولى مشروط به اين
كه بين همسرانش به عدالت رفتار كند و به آنان ستم روا ندارد؛ اگر كسى به دادن نفقه
و محل سكونت و خوشرفتارى و هر آنچه بيم برهم زدن مساوات بين همسران از آن مىرود
عمل نكند، خود ستم و ظلم به شمار مىآيد.
واقع مطلب اين است كه تعدد همسر، يك ضرورت اجتماعى است تا از آلوده شدن مرد
بهاعمال خلاف عفّت جلوگيرى كند و فرزندان نامشروع گريبانگير جامعه نشوند، انگيزه
جواز تعدد همسر، حمايت اززن و جلوگيرى از نفس سركش مرد و مصونيت حقوق زن و فرزندان
است.
ملّتها گاهى ناگزير به انتخاب همسران متعدد مىشوند، به ويژه پس ازجنگهايى كه
بيشتر مردان كشته شده و زنان چند برابر تعداد مردان به جاى مىمانند و گاهى به جهت
پاسخگويى به نيازهاى طبيعى خود مجبور به انتخاب همسران متعدد مىگردند، مانند اين
كه همسرش به بيمارى غير قابل علاج و يا نازايى مبتلا بوده و يا اسباب و علل ديگرى
در كار است، به هر حال تعدد زوجات بر طلاق دادن زن، افضل است و اگر تعدد همسر براى
انسان تجويز نشده بود، قهراً به گناه آلوده مىگشت.
رسول اكرم(ص) با يازده زن ازدواج كرد و اين استثنا ويژه آن حضرت بود و قوم او از
آن ويژگى برخوردار نبودند. دشمنان اسلام از سيره پيامبر(ص) به سبب همسران متعدد
انتقاد كرده و گفتهاند سراسر زندگى آن حضرت در شهوترانى سپرى گشته است و اين شيوه
با مقام والايى كه لزوماً بايد بدان آراسته باشد، سازگار نيست.
پاكدامنى حضرت
در پاسخ اين افراد مىگوييم: حضرت محمد(ص) از كودكى تا دوران سالخوردگى، به عفّت
وپاكدامنى شهرت داشت و كسى در تاريخ سراغ ندارد كه وى در عنفوان جوانى آلوده به
شهوات و تمايلات جنسى شده باشد و هرگز درباره او شنيده نشده كه اهل لَهو و لَعِب و
يا بادهگسارى باشد و يا [نعوذ بالله] با زنان سر دوستى داشته باشد در صورتى كه
دشمنان حضرت پافشارى داشتند تا هر عيب و نقصى را كه احتمال بدهند در پيامبر هست
بزرگ جلوه داده تا نسبت به رسالت حضرت در مردم ايجاد شك و شبهه نمايند، ولى در
دوران آن حضرت چنين تهمتى به آن بزرگوار نزدند.
خديجه دختر خويلد(7)
وى نخستين همسرى بود كه رسول خدا(ص) با او ازدواج كرد، در آن زمان بيستو پنج
بهار از عمر شريف پيامبر مىگذشت و حضرت خديجه بيوه زنى چهل ساله بود، تا خديجه
زندهبود، پيامبر همسر ديگرى انتخاب نكرد تا آن كه قبل از هجرت در حالى كه بيش از
شصت سال از عمر وى مىگذشت، رحلت كرد و در آن زمان رسول اكرم(ص) نزديك به پنجاه سال
داشت.
و بدين ترتيب پيامبر خدا(ص) مدت 25سال با همسرش خديجه زندگى كرد و با اينكه
تعدد زوجات در جزيرةالعرب مرسوم بود، اما رسول خدا(ص) حاضر نشد با وجود حضرت
خديجه3 همسر ديگرى برگزيند و با اين عمل، الگويى ارائه داد كه لزوماً در حالات
عادى، قاعده تنها، داشتن يك همسر است. حضرت خديجه3 با اينكه سنّى از او گذشته بود
محبوبترين همسران آن حضرت به شمار مىرفت و پيوسته رسول خدا(ص) بين همسرانى كه پس
از او با آنان ازدواج نمود، از خديجه به نيكى ياد مىكرد و اين كار خوشايند ديگر
همسرانش نبود.
عايشه مىگويد: هرگاه رسول اكرم(ص) از خانه بيرون مىرفت، از خديجه ياد مىكرد و
به نحوى شايسته او را مدح و ستايش مىنمود.
روزى پيامبر از او ياد كرد و براى من ناخوشايند آمد، گفتم: آيا خديجه پيرزنى
بيشتر بود، خداوند بهتر از او را نصيب تو گردانده است؟ [منظور او خودش بود] رسول
خدا(ص) خشمگين شد و آنگاه فرمود: <به خدا سوگند بهتر از او را خداوند به من نداده،
او زمانى كه مردم در كفر به سر مىبردند، به من ايمان آورد و آنگاه كه مردم مرا
تكذيب مىكردند مرا تصديق كرد، و زمانى كه مردم مرا در تنگناى اقتصادى قرار داده
بودند، خديجه با دارايى خود مرا يارى نمود و خداوند از او فرزندى به من عنايت كرد،
نه از ديگر زنان».(8)
بنابراين محبت و علاقهاى كه رسول خدا(ص) به خديجه داشت، از جنبه شهوانى و
زيبايى و جوانى نبود، بلكه سبب آن نجابت، اخلاق پسنديده، وفادارى و گرويدن قبل از
ديگران به آن حضرت بود.
علل تعدد همسران حضرت
اگر علل و اسباب همسران متعدد حضرت جنبه تمايلات جنسى بود، آن حضرت زيباترين
دختران جزيرةالعرب را براى خود انتخاب مىكرد و قبايل عرب به اين ازدواج افتخار
كرده و بدان خشنود مىگشتند، ولى حضرت اين عمل را انجام نداد و هيچ دوشيزهاى را
جزعايشه به ازدواج خويش در نياورد و ديگر همسران آن حضرت بيوه زن بودند.
هدفِ رسول خدا(ص) از انتخاب همسران متعدد چند چيز بود؛ از جمله: آموزش احكام
الهى، تشريع آن احكام، مصالح اجتماعى و سياسى جامعه.
پيامبر(ص) مىخواست با اين عمل آموزگارانى براى زنان مسلمان تربيت كند كه احكام
شرع را بدانان بياموزند، چه اينكه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مىدهند و همان
گونه كه خداوند بر مردان تكاليف و دستوراتى را واجب فرموده، بر زنان نيز آنها را
واجب گردانده است، بسيارى از زنان مسلمان از پرسش درباره احكام از رسول خدا(ص) شرم
داشتند، بهويژه آنچه مربوط به آنها بود؛ مانند حيض و نفاس و جنابت و ديگر امور
زناشويى، و بدين ترتيب مىتوانستند آن احكام را ازهمسران پيامبر(ص) بپرسند.
از سويى آيين اسلام براساس قرآن و سنّت استوار گشته و سنّت شامل گفتار، كردار و
رفتار آن حضرت مىشود و چه كسى بهتر از همسرانش كه گفتار و كردار حضرت را در
خانهاش براى ما بازگو كنند؟ از اين رو برخى از همسران حضرت به عنوان آموزگارانى
برجسته دستورات هدايت بخش وى را در كمال امانت براى مسلمانان نقل كردهاند و اسباب
ديگرى را مانند تشريع احكام و امور اجتماعى و سياسى، كه از موجبات تعدد همسران
برشمرديم، در بيان حالات هر يك از همسران وى بدانها اشاره خواهيم كرد.
سوده دختر زمعه
رسول اكرم(ص) پس ازوفات حضرت خديجه، سوده را كه زنى بيوه بود به ازدواج خويش در
آورد. همسر سوده ازكسانى بود كه به حبشه مهاجرت كرده و در آنجا به آيين مسيحيت در
آمد و از دنيا رفت و اين زن تنها و بىسرپرست ماند و اگر به نزد خاندان و بستگان
خويش باز مىگشت او را مجبور به كفر مىكردند و يا مورد آزار و اذيت آنها قرار
مىگرفت، از اين رو پيامبر(ص)سرپرستى او را به عهده گرفت و با وى ازدواج نمود تا در
ازاى صدق ايمانش، وى را مورد تكريم و احترام قرار دهد.
عايشه دختر ابوبكر
پيامبر خدا(ص) او را در سن نه سالگى به همسرى گرفت و در آن زمان نزديك
پنجاهوپنج سال از عمر شريف حضرت سپرى مىشد و او تنها دوشيزهاى بود كه به همسرى
پيامبر در آمد.
خويشاوندى سببى رسول اكرم(ص) با پدر وى برترين افتخار و سعادت در زندگى براى
ابوبكر بود، همان گونه كه براى انتشار سنّت پيامبر و احكام شرع ثمربخش بود، بهويژه
آنچه مربوط به زنان بود. عايشه زيركترين همسران پيامبر بود و احكام اسلام را زود
مىآموخت، به همين دليل بسيارى از بزرگان صحابه، برخى از احكام اسلام را كه فهم
آنها برايشان دشوار بود، از عايشه مىپرسيدند.
برخى ازخاورشناسان، ازدواج ميان پيرمردى سالخورده و دخترى جوان را مورد نكوهش
قرار دادهاند، ولى خاورشناسى به نام <بودلى» اين گفته را رد و عنوان نموده است كه
عايشه با اين كه سن چندانى نداشته، ولى رشد و نموّى چون ديگر زنان عرب داشته است و
براى دختران عرب، اواخر سالهاى بعد ازبيستسالگى، سن كهولت به شمار مىآيد.
ولى اين ازدواج برخى از مورخان را به خود مشغول ساخته است .... آنها از ديدگاه
جامعه كنونى خود كه در آن زندگى مىكنند بدان مىنگرند. و ارزيابى نكردهاند كه
چنين ازدواجهايى پيوسته در قاره آسيا معمول بوده و نينديشيدهاند كه اين آداب و
رسوم هم چنان در شرق اروپا رايج است و ازدواج به طور طبيعى در اسپانيا و پرتقال در
سنين اندك انجام مىشود، و چنين امورى امروزه در برخى از مناطق كوهستانى دور افتاده
در ايالات متحده آمريكا نيزعادى به نظر مىرسد.
حفصه دختر عمر
رسول خدا(ص) با حفصه كه زنى بيوه بود، ازدواج كرد. همسر وى <خنيس بن حذافه سهمى»
در غزوه بدر پس از كارزارى جانانه به شهادت رسيد و آنگاه كه عده وفات او بهپايان
رسيد، پدرش او را به ابوبكر عرضه كرد و او سكوت اختيار نمود و زمانى كه رقيه دختر
پيامبر، همسر عثمان از دنيا رفته بود، حفصه را به او عرضه داشت. عثمان گفت: فعلاً
قصد ازدواج ندارم. عمر اين مطلب را به رسول خدا(ص) گفت حضرت فرمود: <حفصه به ازدواج
مردى بهتر از عثمان در خواهد آمد و عثمان با زنى بهتر از حفصه ازدواج مىكند». و
سپس پيامبر حفصه را از عمر خواستگارى كرده و به ازدواج خويش در آورد و دختر خود
امكلثوم را به عثمان داد.
بدين ترتيب پيامبر(ص)افتخار خويشاوندى با او را كه نصيب عمر شده بود، از او سلب
نكرد، چنان كه با ابوبكر نيز چنين نمود. اين ازدواج در حقيقت براى تحكيم پيوند و
ارتباط بين خود و يارانش بود، كه پاداشى براى جهاد آنها در راه اسلام به شمار آيد.
أم حبيبه رمله دختر ابوسفيان
پيامبر(ص) وى را كه بيوه زن بود تزويج نمود. همسر او از جمله كسانى بود كه به
اتفاق وى به حبشه مهاجرت كرده بود. شوهرش به آيين مسيحيت گرويد و سعى كرد همسرش را
نيز به آيين جديد خود در آورد، ولى او خوددارى كرده و بر آيين اسلام باقى ماند و
همسرش به دين نصرانيّت از دنيا رفت. وقتى اين موضوع به سمع رسول خدا(ص) رسيد،
فرستادهاى را نزد نجاشى اعزام داشت تا او را از نجاشى براى وى خواستگارى كند و
نجاشى او را براى ازدواج با پيامبر به نزد او فرستاد.
از اين ازدواج به خوبى روشن است كه هدف پيامبر(ص)خشنود كردن اين زن مؤمنه و
اكرام و احترام او نسبت به پايدارى و استقامت و پايبندى به دين اسلام بوده است،
چنان كه اين عمل سبب خشنودى ابوسفيان و علاقهمندى او به اسلام شده و از شدت دشمنى
او با پيامبر مىكاست.
ام سَلَمه هند دختر أبى أميه
وى از جنبه ايمان و جهاد در راه خدا برترين زنان به شمار مىآمد، ام سلمه براى
حفظ دين خود و آزار و اذيت قريش به اتفاق همسرش به حبشه مهاجرت نمود و پس از آن به
مدينه هجرت كرد.
شوهرش <ابوسلمة بن عبد الأسد» در جنگ اُحد زخمى كارى برداشت كه در اثر آن به
شهادت رسيد. رسول خدا(ص) از او خواستگارى به عمل آورد، وى به حضرت عرض كرد: <سنّ من
زياد است و عيالمندم و در اين سن عار دارم ازدواج نمايم». حضرت در پاسخ او فرمود:
<سن من بيشتر از توست و روزى عيال را خداوند مىدهد و از خدا مىخواهم كه حالت
عارداشتن را از تو دور گرداند».
آيا اين ازدواجى است كه منظور از آن لذت بردن است؟ هيچ كس چنين چيزى نمىگويد،
اين ازدواجى است كه حضرت خواسته بدان وسيله اين بانوى گرامى را احترام كند و او
وفرزندانش را يارى نمايد و او را خرسند گرداند تا پاداش جهاد و تلاش و شكيبايى او
باشد.
زينب دختر جَحش
رسول خدا(ص) او را بدين سبب به ازدواج خويش در آورد كه تا بر آداب و رسوم جاهليت
خط بطلان بكشد. زينب از قبيله قريش و از خاندانى شرافتمند به شمار مىرفت، وى دختر
عمه رسول خدا(ص)و مادرش أميمه دختر عبدالمطلب بود. زينب همسر زيدبن حارثه بود كه وى
را طلاق داده بود.
زيد بن حارثه بردهاى بود كه رسول خدا(ص)او را به فرزندى پذيرفت و از آن به بعد
اعراب به او <زيد بن محمد» مىگفتند و خداوند خواست زينب را به وسيله ازدواج با زيد
مورد آزمون قرار دهد، تا حسّ تعصب قبيلهاى و افتخارات نسبى را كه در جزيرةالعرب
رايج بود درهم بشكند، لذا وقتى كه پيامبر(ص) به زينب ازدواج با زيد را عنوان كرد،
زينب به جهت فخر به نسب و شرافت خاندان خود سر باز زد و به اين ازدواج تن در نداد،
و اين آيه شريفه نازل شد:
<وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً
أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً».
اينجا بود كه زينب دستور پيامبر خدا را پذيرا شده و با بى ميلى به ازدواج زيد در
آمد و مدتى با زيد زندگى كرد و سپس بين آنان ناسازگارى به وجود آمد. زينب با زيد به
درشتى سخن مىگفت و به برترى نسب خود بر او فخر مىكرد، تا كار به جايى رسيد كه زيد
مجبور شد زينب را طلاق دهد. خداوند به پيامبرش دستور فرمود زينب را به ازدواج خود
در آورد تا بر آيين <عدم جواز ازدواج با زن پسر خوانده» خط بطلان بكشد
(9) و پايه و اساس اسلام را آن گونه كه خدا مىخواهد بنا نمايد، ولى رسول
خدا(ص) از بيم اين كه مبادا منافقين بگويند پيامبر با زن پسرش ازدواج كرده، در امر
ازدواج خود با زينب تعلل مىكرد تا اين كه از ناحيه خداوند متعال مورد عتاب قرار
گرفت:
<وَتَخْشى النّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ
مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لايَكُونَ عَلى المُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى
أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً»(10).
پس از نزول اين آيه بود كه رسول خدا(ص) زينب را به ازدواج خويش در آورد.
رسولاكرم(ص) زينب دختر عمه خود را از كودكى مىشناخت، بنابراين اگر رسول خدا(ص) در
پى لذايذ جنسى بود، چه چيز مانع ازدواج او با زينب مىتوانست باشد؟ و از سويى چگونه
فردى حاضر مىشود دخترى را به ازدواج شخصى در آورد و پس از آنكه شوهر كرد به او
تمايل پيدا كند؟
ازدواج پيامبر با زينب جز براى امتثال امر الهى نبود كه برخى از عادات و رسوم
جاهليت را از ميان برداشته و عملاً پايههاى دين اسلام را تثبيت نمايد تا در عقل و
انديشهها جاى گيرد.
جُويريه دختر حارث بن أبى ضرار
رسول گرامىاسلام(ص) جويريه را به خاطر علاقهمند ساختن دل قبيله او به اسلام و
اعطاى آزادىِ از دست رفته آنان، به ازدواج خويش در آورد. جويريه از قبيله بنى مصطلق
بود كه به رهبرى رئيسشان حارث بن أبى ضرار به نبرد با پيامبر(ص) برخاستند، رسول
خدا(ص) سرعت عمل به خرج داد و آنها را در خانههايشان به شكست واداشت و بسيارى از
مردان و زنان و فرزندان آنها را اسير ساخت و اموال فراوانى را به غنيمت گرفت. از
جمله زنانى كه به اسارت در آمدند، جويريه دختر حارث بود كه در سهم غنيمتى يكى از
مسلمانان قرار گرفت. جويريه خود را به صورت مُكاتَب از وى خريدارى كرد و سپس نزد
پيامبر آمد و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) من جويريه دختر حارث بن أبى ضرار هستم كه
رئيس قبيله خود بود. دشوارىهايى كه در اين مسير ديدم بر شما پوشيده نيست، من در
سهم ثابت بن قيس قرار گرفتم و خود را به نحو مُكاتَب از او خريدارى كردم [يعنى با
او به توافق رسيد كه در برابر آزادى خود مبلغى پول به او بپردازد] و اينك نزد شما
آمدهام تا در زمينه مكاتبه مرا يارى نمايى.
اينجاست كه دور انديشى رسول خدا(ص) درباره بنى مصطلق آشكار مىگردد، چه اين كه
آنها از خاندانهاى اشراف و مورد احترام عرب بودند و اسارت انبوه مردان و زنان آنها
برايشان دشوار تلقى مىشد و اين قضيه مشكلات اجتماعى غير قابل حلّى را در پى داشت.
پيامبر(ص) با انجام عملى حكيمانه، به گونهاى برخورد كرد كه به آزادى تمام اسيران
منتهى گشت. به جويريه فرمود: آيا مىخواهى كارى برتر از اين براى تو انجام دهم؟ عرض
كرد: چه كارى؟ حضرت فرمود: من مبلغ پولى را كه براى آزادى خود نياز دارى بپردازم و
تو را به ازدواج خويش در آورم. عرض كرد: آرى، اين كار را مىتوانيد انجام دهيد. خبر
به مسلمانها رسيد كه پيامبر با جويريه دختر حارث ازدواج كرده است با خود گفتند:
خويشاوندى سببى رسول خدا(ص) با آنها، باعث خواهد شد كه همه اسراى آنها آزاد شوند.
طولى نكشيد كه مسلمانها، كليه اسرايى را كه در اختيار داشتند آزاد ساختند.
عايشه مىگويد: رسول خدا(ص)به وسيله ازدواج با جويريه، تعداد صد خانواده از
بنىمصطلق را آزاد ساخت و من زنى با بركتتر از جويريه نسبت به قوم خود نديدم.
صفيه دختر حى بن اخطب
پدر صفيه رئيس قبيله بنى نضير از بنى اسرائيل بود كه پس از كشته شدن شوهرش كنانة
بن ربيع بن ابى الحقيق در غزوه خبير به اسارت مسلمانها در آمد. رسول خدا(ص) او را
خواست و بدو فرمود: اگر بخواهى بر آيين خود باقى بمانى تو را مجبور به پذيرش اسلام
نخواهيم كرد و اگر خدا و رسول او را پذيرا گردى، تو را براى خويشتن انتخاب مىكنم.
وى گفت: من خدا ورسول او را اختيار مىكنم. از اين رو پيامبر(ص)او را آزاد كرد و به
نكاح خويش در آورد و آزادى او را مهريهاش قرار داد.
پيامبر گرامى اسلام(ص) اسلام را بر او عرضه كرد و او پذيرفت و ازدواج آن حضرت با
وى به پاس پذيرا شدن اسلام او بود. صفيه بانوى بزرگ قوم خود بود كه بيشترين دشمنى
را با پيامبر داشتند. آن حضرت با اين ازدواج خواست قوم او را به اسلام متمايل ساخته
و در همزيستى مسالمتآميز و دور افكندن دشمنى و كينهتوزى درسى آموزنده بدانان
بدهد.
ميمونه دختر حارث هلاليه
وى نيز زنى بيوه و آخرين همسر پيامبر(ص) بود، شوهر قبلى او <ابارهم بن عبدالعزى»
نام داشت. پيامبر اكرم(ص) به جهت ارج و احترام به قبيله او، كه از آن حضرت حمايت و
پشتيبانى كردند وى را به ازدواج خويش در آورد.
كنيزكان
از جمله كنيزان حضرت، ماريه قبطيه دختر شمعون بود كه براى پيامبر فرزندى به نام
ابراهيم آورد و در كودكى از دنيا رفت و ديگرى ريحانه قرظيه دختر زيد بوده است.
فرزندان آن حضرت
كليه فرزندان نبىاكرم(ص) به جز پسرش ابراهيم، كه از ماريه قبطيه بود، از حضرت
خديجه بودند كه عبارتند از: قاسم، طيّب، طاهر، عبدالله، زينب، رقيه،امكلثوم و
فاطمه3. فرزندان پسر او همه در كودكى ازدنيا رفتند، ولى دختران حضرت ازدواج كرده و
صاحب فرزند شدند.
پارسايى زنان پيامبر
و بدينسان، اين مبحث را درباره زندگى پيامبر اكرم(ص) و همسرانش به پايان
مىبريم.حياتى كه سراسر پارسايى و زهد و دورى از لذايذ زندگى و تمايلات نفسانىبود.
رسول خدا(ص) شبها گرسنه مىخوابيد و خانوادهاش شام شب نداشتند و بيشتر از نان
جوين استفاده مىكردند.
عايشه مىگويد: خانواده پيامبر تا آن زمان كه حضرت از دنيا رحلت نمود، حتى سه
روز پىدر پى از نهار و شامى سير نگشتند.
خانههاى همسران رسول اكرم(ص) به سادهترين وجهى از گِل و چوبِ نخل بنا گرديده
بود و پردههاى درهاى آنها از موى بُز و كُرك شتر تهيه شده بود. و اين يكى از مظاهر
زندگى و حيات رسول خدا(ص) و همسرانش بود، اگر پيامبر(ص)مىخواست در ظرفهاى زرين و
طلايى غذا تناول كند و يا كاخ و آسمانخراش بنا نمايد، مىتوانست، به ويژه پس از آن
كهجريرةالعرب تحت نفوذ فرمان آن حضرت در آمد و او به عنوان يگانه رهبر آن مطرحشد
و تمام مردم آن سرزمين اطاعت او را گردن نهاده و به او عشق و علاقه مىورزيدند.
همسران آن حضرت نيز در اين زندگى مشقت بار و پر از محروميت با آن بزرگوار تشريك
مساعى داشتند و هيچ گاه لب به اعتراض نگشودند، مگر در يك مورد كه قرآن آن را ياد
آور شده است و اين خود عهد و پيمانى است براى جلوگيرى از هر تهمتى كه ممكن است در
اين زمينه، تحريك آميز جلوه كند.
[ماجرا به اين ترتيب بود كه] همسران پيامبر(ص) - به افتخار منسوب بودن به آن
حضرت- نزد وى شكوه كردند كه براى نفقه و زينت خويش سهمى ندارند، و خواستار اضافه
شدن هزينه نفقه و زينت خود شدند، همان گونه كه معمولاً ديگر زنان چنين مىكردند.
پاسخ رسول خدا(ص) به درخواست آنان اين بود كه مدتى طولانى آنها را ترك كرد تا آنكه
وحى الهى نازل گشت:
يا أَيُّها النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الحَياةَ
الدُّنْيا وَزِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً
جَمِيلاً * وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدّارَ الآخِرَةَ
فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً؛(11)
اى پيامبر، به همسرانت بگو اگر شما لذايذ زندگى و نعمتهاى آن و بهرهمندى از
زرق و برق آن را مىخواهيد نزد من جاى نداريد، بياييد و حقوق شما را داده و شما را
طلاق دهم، ولى اگر در پى رضا و خشنودى خدا و رسول او و پاداش آخرت هستيد، بنابراين
با دشوارى زندگى پيامبر شكيبايى و صبر كنيد؛ زيرا خداوند براى آن دسته از شما كه
اعمالى نيك داشته باشند، اجر و ثوابى بس بزرگ مهيا نموده است.
وقتى اين دو آيه شريفه نازل شد، پيامبر از عايشه آغاز كرد و بدو فرمود: مطلبى به
تو مىگويم كه شتابزده بدان عمل نكنى تا اين كه از پدر و مادرت اجازه بگيرى و آياتى
را كه بر او نازل شده بود، برايش تلاوت كرد، عايشه بدو عرض كرد: آيا در چنين
قضيهاى از پدر و مادرم اجازه بگيرم؟ من خدا و رسول و آخرت را مىخواهم، و آنگاه
حضرت محمد همه زنان خويش را مخيّر ساخت و آنها نيز مانند عايشه سخن گفتند.
آيا اين زندگىِ كسى مىتواند باشد كه در پى شهوترانى و كامجويى است؟ آيا همسران
متعدد را به اين خاطر انتخاب مىكند؟ هر منصفى كه انگيزههاى تعدد زوجات پيامبر را
در سنّى فراتر از پنجاه سال درك كند و به عهدهدار بودن تنظيم و اداره امور
مسلمانان و هدايت و ارشاد آنها و پرستش خدايش كه بيشترِ اوقاتِ او را پُر كرده بود،
پى ببرد، هرگز چنين سخنى بر زبان جارى نخواهد ساخت.
پىنوشتها:
1- احزاب (33) آيه 21.
2- توبه (9) آيه 128.
3- فصلت (41) آيه 34.
4- طه (20) آيه 131.
5- نساء (4) آيه 125.
6- انعام (6) آيات 162 - 163.
7- حضرت خديجه(ع) قبل از پيامبر(ص) با عتيق بن عائذ بن عبدالله بن مخزوم و پس از او
با ابوهالة بن زرارة بن نباش تميمى ازدواج كرده بود.
8- ابن حجر، الاصابة فى تمييز الصحابه.
9- رسم عرب اين بود كه كسى نمى بايست با همسر مطلقه پسر خوانده خود ازدواج كند.
10- احزاب (33) آيه 37.
11- احزاب (33) آيات 28 - 29.