همراه با پيامبران در قرآن

عفيف عبدالفتاح طباره

- ۲۴ -


فصل سوم: رسالت عيسى(ع)

گمراهى بنى اسرائيل

قوم بنى‏اسرائيل ازراه راست منحرف گرديده و از حدود الهى تجاوز كردند و غرق در اندوختن مال و ثروت حلال و حرام گشتند، از اين رو خداوند بسيارى از نعمت‏هاى پاكى را كه برايشان حلال بود، بر آنان حرام گرداند:

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً* وَأَخْذِهِمُ الرِّبا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَأَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً؛(1)

ما به واسطه ظلم و ستمى كه يهود انجام داد و به جهت بازدارى بسيارى از مردم از راه خدا و به سبب گرفتن ربا كه از آن نهى شده بودند و به جهت خوردن اموال مردم از طريق رشوه و خيانت و سرقت، نعمت‏هاى پاكيزه خود را كه برآنان حلال بود، برايشان حرام كرديم و براى آن دسته از آنان كه كافر شدند عذابى دردناك تدارك ديده‏ايم.

چنان‏كه از مسائل معنوى نيز فاصله گرفتند و دسته‏اى از آنان به انكار قيامت و رستاخيز پرداختند و بدين سان حسابرسى قيامت و كيفر الهى را انكار نمودند و سرانجام اين كارها سبب شد كه آنان بى آن‏كه پروايى از حساب وكتاب قيامت داشته باشند، در شهوترانى و افراط و زياده‏روى در عياشى و خوشگذرانى غوطه‏ور گردند.

پيامبرى عيسى(ع)

پس از آن‏كه عيسى(ع) از نزد خدا وحى دريافت كرد و خداى متعال تورات و انجيل را بدو آموخت، وى را نزديك سى‏سالگى به پيامبرى مبعوث فرمود.

وَيُعَلِّمُهُ الكِتابَ وَالحِكْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالْإِنْجِيلَ* وَرَسُولاً إِلى‏ بَنِى إِسْرائِيلَ؛(2)

خداوند بدو كتاب و حكمت و تورات و انجيل را آموخت و او را به عنوان پيامبرى به نزد بنى‏اسرائيل فرستاد.

وَآتَيْناهُ الإِنْجِيلَ فِيهِ هُدَىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ؛(3)

و به او انجيل داديم كه در آن هدايت و نور و روشنايى وجود داشت و تصديق كننده تورات و مشعل هدايت و ارشاد و پند و موعظه براى پرهيزكاران بود.

عيسى(ع) به تبليغ رسالت خود ميان مردم پرداخت و آنها را به پيروى خود فراخواند و تلاش كرد تا از انحراف يهوديان جلوگيرى كرده و آنها را از گمراهى باز دارد و حلال و حرامِ مورد اختلاف آنها را برايشان بيان كند و برخى از چيزهايى را كه بر آنها حرام گشته بود برايشان حلال گرداند. خداى متعال فرمود:

وَلَمّا جاءَ عِيسى‏ بِالبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ؛(4)

و زمانى كه عيسى دلايل و براهين آورد، گفت: برايتان علم و حكمت آورده‏ام و براى اين‏كه برخى از موضوعاتى را كه در آن اختلاف داريد برايتان واضح و روشن سازم. از خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد، به راستى كه خداوند پروردگار من و شماست. او را بپرستيد و همين راه راست است.

مژده آمدن پيامبر اسلام(ص)

يكى از جنبه‏هاى رسالت عيسى(ع)اين بود كه به آمدن فرستاده‏اى از نزد خدا پس ازخود با نام «احمد»، يعنى محمد(ص) مژده دهد، خداوند اين ماجرا را از زبان عيسى(ع) بازگو مى‏كند.

وَإِذ قالَ عِيسى‏ ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِى إِسْرائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ؛(5)

و آن‏گاه كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى‏اسرائيل، به راستى كه من فرستاده خدا به سوى شما هستم و تورات را تصديق مى‏كنم و شما را به پيامبرى كه پس از من مى‏آيد و نامش احمد است مژده مى‏دهم.

عيسى(ع) از كسى كه مژده آمدن او را داده به لفظ «نبىّ» و «مسيا» و «فارقليط» تعبير كرده است. فارقليط لفظ عربى كلمه يونانى «بيريكلتوس» است كه در ترجمه يونانى انجيل وجود دارد و در زبان يونانى معناى «بيريكلتوس» محمد و احمد است.(6)

ياران عيسى(ع)

حضرت عيسى(ع) در انجام رسالت خويش با ستيزه‏جويى «صدوقيان» كه دسته‏اى از يهود بوده و قيامت و حساب و پاداش را قبول نداشتند رويارو گرديد و از سويى با سران مذهبى يهود كه در مفاهيم دينى غلط خود به انحراف كشيده شده بودند و زاهد مسلكان و نويسندگان و كاهنان را تشكيل مى‏دادند روبه‏رو شد، ولى با دلايل قوى و دندانشكنِ خود، آنان را محكوم ساخت و فساد راه و روش آنها را بر ملا نمود.

امّا كينه‏توزى و كفر و الحاد، هم‏چنان بر آنها سايه افكنده بود و آن‏گاه كه عيسى(ع) امواج عناد و كينه‏توزى و نشانه‏هاى طغيان گرى و كفر و الحاد را در آنان ملاحظه كرد، ميان قوم خود به‏پاخاست و گفت: چه كسانى مرا در راه خدا يارى مى‏كنند؟ شاگردان وى كه بدو ايمان آورده و در ميان انبوه جمعيت، گروه اندكى را تشكيل مى‏دادند، نداى او را پاسخ مثبت دادند و قرآن اين ماجرا را برايمان بازگو مى‏كند:

فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلىَ اللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ * رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ؛(7)

و آن‏گاه كه عيسى كفر آنها را احساس نمود گفت: ياران من در راه رسالت خدا كيانند؟ حواريون گفتند: ما ياران دين خدا هستيم، به او ايمان آورده‏ايم و گواه باش كه ما تسليم امر او هستيم، پروردگارا، به آنچه فرو فرستاده‏اى ايمان آورديم و از فرستاده‏ات پيروى نموديم؛ پس ما را در زمره اهل يقين به شمار آور.

و حواريون، همان ياران و شاگردان نزديك حضرت عيسى(ع) بودند كه تعدادشان به دوازده نفر مى‏رسيد و امروزه اصطلاحاً آنها را «مُبشّر» مى‏گويند. عيسى مسيح(ع) در زمان حيات خويش آنان را براى تبليغ رسالت خود، به گوشه و كنار اعزام مى‏نمود.

معجزات آن حضرت

بزرگان آيين يهود از خطرى كه به طور ناگهانى متوجه آنان شده‏بود، بيمناك شدند، چه اين‏كه عيسى(ع) با غوطه‏ور شدن آنها در عيّاشى‏ها و خوشگذرانى‏ها مخالفت مى‏ورزيد و راز آنها را فاش مى‏ساخت و فساد و تباهى آنان رإ؛ه‏ه‏ق) ميان مردم آشكار مى‏ساخت، از اين رو برمخالفت آن حضرت و تكذيب وى هم‏داستان شدند و براى اين‏كه او را در تنگنا قرار دهند از وى درخواست كردند تا دليلى بر تأييد رسالتِ خويش بياورد و خداوند، او را با معجزاتى آشكار مورد تأييد و حمايتِ خويش قرار داد كه عبارت بودند از:

1. آن حضرت ازگِل، شكل پرنده‏اى مى‏ساخت و در آن مى‏دميد و به اذن پروردگار به پرنده‏اى تبديل مى‏شد.

2. دست خود را بر نابيناى مادرزاد مى‏كشيد، به اذن خداوند بينايى خود را باز مى‏يافت.

3. بر كسى كه به بيمارى پيسى مبتلا بود دست مى‏كشيد، خداوند او را بهبود مى‏بخشيد.

4. او با صدا زدن و يا لمس كردن، مردگان را به اذن خدا زنده مى‏كرد.

5. وى به مردم خبر مى‏داد كه چه مى‏خورند و چه چيز ذخيره كرده‏اند.

و خداى متعال اين مطلب را از زبان حضرت عيسى(ع) بيان مى‏فرمايد:

أَنّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِي‏ءُ الْأَكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْىِ المَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛(8)

به راستى من نشانه و معجزه‏اى از پروردگارتان براى شما آورده‏ام. من برايتان از گل، شكل پرنده‏اى مى‏سازم و در آن مى‏دمم و به اذن خداوند پرنده‏اى واقعى مى‏شود و كور مادرزاد و شخص مبتلا به پيسى را درمان مى‏كنم و به اذن پروردگار مردگان را زنده مى‏گردانم و به شما اطلاع مى‏دهم كه چه تناول مى‏كنيد و چه چيز در خانه‏هايتان ذخيره مى‏نماييد. به راستى در همه اين امور برايتان نشانه و برهانى است، اگر ايمان داشته باشيد.

معجزه ديگر وى اين بود كه حواريون درخواست كردند طعامى از آسمان بر آنها فرود آيد تا از آن بخورند و دلشان با ايمان آرامش يابد و در تصديق رسالت وى پايدار بمانند. عيسى(ع) به پيشگاه پروردگارخويش دعا كرد و طعامى را كه خواسته بودند بر آنها فروفرستاد:

إِذ قال الحَوارِيّونَ يا عِيسى‏ ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَنَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشّاهِدِينَ * قالَ عِيسى‏ ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَآخِرِنا وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنا وَأَنْتَ خَيْرُ الرّازِقِينَ * قالَ اللَّهُ إِنِّى مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّى أُعَذِّبُهُ عَذاباً لاأُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ العالَمِينَ؛(9)

حواريون به او (عيسى) گفتند: آيا پروردگارت قادر است طعامى از آسمان براى ما فرو فرستد؟ عيسى(ع) فرمود: اگر شما ايمان به خدا آورده‏ايد، از او پروا داشته باشيد. گفتند: ما مى‏خواهيم از آن غذا تناول كرده و بدين وسيله دلمان آرام گيرد و پى ببريم كه تو به ما راست مى‏گويى و با چشم خود آن را مشاهده كنيم. عيسى بن مريم عرضه داشت: پروردگارا، طعامى از آسمان بر ما نازل فرما تا براى اولين و آخرين ما عيد تلقى شده و نشانه‏اى ازتو باشد و تو بهترين روزى دهندگانى. خداوند فرمود: من اين غذا را برايتان نازل مى‏كنم، ولى از آن به بعد اگر كسى از شما 2كفر ورزد، او را چنان عذاب كنم كه هيچ‏يك از عالميان را چنين گرفتار عذاب نسازم.

فلسفه معجزات عيسى(ع)

در اينجا ممكن است خواننده از خود بپرسد، چرا معجزات عيسى(ع) از اين قبيل بوده است؟ درباره علت آن گفته شده كه سبب اين‏كه معجزات حضرت از اين نوع بوده اين است كه اين گونه معجزات نسبت به مردم زمان عيسى تناسب داشته است، چه اين‏كه آنان اصالت روح را انكار مى‏كردند، مسيح(ع) نيز معجزه‏اى آورد كه كارى خارق‏العاده بود و سبب تصديق رسالت آن حضرت مى‏شد و در همان زمان، حقيقت روح را بى‏پيرايه و صادقانه بيان داشته و دليل و برهانى قاطع بر وجود روح به شمار مى‏آمده است؛ گلى كه به شكل پرنده‏اى ساخته شده بود، آن‏گاه كه به اذن خداوند تبديل به پرنده‏اى مى‏شد، معنايش اين بود كه چيزى غير از جسم كه از جنس آن هم نيست، در آن راه يافته و به وسيله آن به صورت جاندار در آمده است و انسانى كه از دنيا رفته بود، با صداى عيسى(ع) زنده مى‏شد و وى را پاسخ مى‏داد. در حقيقت روحى غير از جسم بود كه به وسيله آن صدا، در آن راه مى‏يافت و بدان حيات مى‏بخشيد. و بدين‏سان معجزه عيسى(ع) با دعوت او كه تربيت روح و ايمان به روز قيامت و وجود دنياى ديگرى كه در آن نكوكار، پاداش نيكى، و بدكار، سزاى عمل زشت خويش را دريافت مى‏كند، سازگار و متناسب بود.

مخالفت يهوديان با عيسى(ع)

خداوند عيسى(ع) را با آن معجزات روشن، مورد تأييد قرارداد تا زبان ياوه‏گويان را بسته و در دل اهل ترديد، اطمينان و يقين به وجود آورد، ولى يهوديانى كه عيسى(ع) ميان آنان برانگيخته شده بود، افرادى سخت دل بودند، لذا به مخالفت او برخاستند و مردم را از شنيدن دعوت و رسالت او بازداشته و بر ضد او به توطئه‏گرى مى‏پرداختند، وقتى نقشه‏هاى آنان بى‏نتيجه ماند و در نقشه ازبين بردن او ناكام ماندند و از سويى ديدند فقرا و مستمندان، رسالت او را پذيرفته و پيرامونش گرد آمده‏اند [به توطئه‏اى دست زده‏] و حكومت روم را بر ضد آنان تحريك كردند و به آنها اين گونه القا كردند كه رسالت و دعوت عيسى(ع) تاج و تخت آنها را به نابودى كشانده و قدرت و سطوت آنها را درهم خواهد شكست و بدين ترتيب توانستند، فرمانرواى روم را وادار سازند تا دستور دستگيرى عيسى(ع) را صادر و او را به اعدام محكوم نمايد. مأمورانِ فرمانرواى روم، به جستجوى عيسى(ع) پرداختند. ميان ياران حضرت فردى منافق وجود داشت كه پيوسته درباره حضرت عيسى(ع) سخن‏چينى و بدگويى مى‏كرد، خداوند او را شبيه عيسى قرار داد و مأموران او را دستگير كردند، زبانش بند آمد و خداوند مهر سكو

ت بر لب او زد و حكم اعدام درباره او اجرا شد، ولى عيسى(ع) از آن گيرودار نجات يافت و جان سالم به در برد. قرآن بيان مى‏كند كه خداى متعال قدرت و توان كُشتنِ عيسى(ع) را به آنها نداده بود، بلكه وى را از چنگال آنها رهايى بخشيد:

وَقَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنا المَسِيحَ عِيسَى‏ ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِى شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلّا اتِّباعَ الظَّنِّ؛(10)

آن گونه كه آنها مدعى شدند عيسى را نكشته و به دار نياويختند، بلكه برايشان مشتبه شد و تصور كردند عيسى را به‏دار زده‏اند، درحالى كه شخص ديگرى را به جاى او به دار آويخته بودند و كسانى كه درباره عيسى(ع) اختلاف دارند، در مورد حقيقت به دار آويختن او، شك و ترديد دارند؛ زيرا آنان اطلاع دقيقى از اين ماجرا نداشته و تنها به ظن و گمان عمل كرده‏اند.

قرآن پس از آن‏كه ماجراى كشته شدن و به دار زدن عيسى(ع)را بيان مى‏كند، به اختلاف پيروان عيسى مى‏پردازد، يعنى آنان در كشتن و به دار آويختن او به اختلاف پرداختند و اين حقيقتى تاريخى است، چه اين‏كه برخى از مسيحيان مانند «ساطرنيويسون» و «مركيونيون» و «پارديسيانيان» و ديگر كسانى كه زير بار ماجراى دار زدن و كشته شدن عيسى(ع) نمى‏روند، قضيه به دار آويخته شدن و قتل آن حضرت را رد مى‏كنند و نمى‏پذيرند.

رسول اكرم(ص) اين گونه حقايقى را كه ميان اعراب ناشناخته بود، چگونه به دست آورد؟ و اين خود دليل بر اين است كه قرآن وحى الهى است و خداوند آن را بر حضرت محمد(ص) نازل فرموده تا حقايق مورد اختلاف مردم را برايشان روشن و بيان نمايد.

فرجام كار عيسى(ع)

بنابراين اگر عيسى(ع) به دار آويخته نشد، سرنوشت او پس از آن چه شد؟ قرآن پاسخ‏مى‏دهد: «وَما قَتَلُوهُ يَقِيناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ».

إِذ قالَ اللَّهُ ياعِيسى‏ إِنّى مُتَوَفِّيكَ وَرافِعُكَ إِلَىَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا؛(11)

و آن‏گاه كه خداوند فرمود: اى عيسى، به راستى كه من تو را مى‏ميرانم و به‏سوى خود بالا مى‏برم و تو را از معاشرت با كافران پاك و منزه مى‏گردانم.

معناى كلمه «مُتوفِّيكَ» اين است كه من روح تو را قبض خواهم نمود و كسى كه بخواهد تو را بكشد، بر تو مسلط نخواهم گرداند، در اينجا كنايه از اين است كه مسيح(ع) از شرّ دشمنانى كه قصد كشتن او را داشتند مصون ماند و غالب مفسران در مورد معناى «وَرافِعُكَ‏إِلَىَّ» گفته‏اند كه خداوند عيسى را با جسم و روح به سوى خود بالا برده است و در احاديث صحيحه وارد شده كه عيسى(ع) به عنوان يكى ازنشانه‏هاى قيامت از آسمان به زمين خواهد آمد، چنان كه خداى متعال فرمود: «وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ» و هبوط آن حضرت ميان مسلمانان خواهد بود و طبق تعاليم و دستورات اسلام عمل خواهد كرد و در احكام خود به كتاب الهى (قرآن) رجوع مى‏كند و در زمين ظهور مى‏نمايد، پس از آن‏كه زمين پر از جور و ستم شده باشد و آن را پر از عدل و داد خواهد گرداند.(12)

دسته ديگرى از مفسرين بر اين عقيده‏اند كه عيسى(ع) زندگى كرد تا خداوند روح او را قبض نمود، همان گونه كه پيامبرانش را قبض مى‏كند و منظور از كلمه «رفع» پس از وفات آن حضرت است: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ؛ مقام و مرتبه عيسى در نزد خداوند والا و برجسته گرديد» به همان نحو كه خداوند درباره ادريس(ع) فرمود: «وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً»(13). و اگر گفته شود عيسى(ع)به كجا رفت و چگونه به قدرت خواهد رسيد؟ پاسخ اين است كه خداوند ماجراى او را در بوته ابهام قرار داده و براى ما آن را روشن نساخته است، بنابراين ما آگاهى و علم بدان را به خداوند واگذار مى‏نماييم.

دعوت عيسى به يگانگى خدا

اگر ما آن دسته از آيات قرآن كريم را كه درباره عيسى(ع) و آيين وى سخن گفته مورد بررسى قرار دهيم، درمى‏يابيم كه قرآن به طور صريح عيسى(ع) را بشر و فرستاده خدا مى‏داند كه او را براى هدايت بندگانش به سوى آنان فرستاده است، و دعوت و رسالت آن حضرت، دعوت به يگانگى خدا و توحيد در عبادت و پرستش و عبادت خالص براى خدا و توحيد در ذات و صفات خداى متعال و نفى تركيب خداوند استوار بوده و به اين‏كه خدا مانند و نظيرى نداشته و ازداشتن فرزند منزه است. در قرآن آمده است:

يا أَهْلَ الكِتابِ لا تَغْلُوا فِى دِينِكُمْ وَلا تَقُولُوا عَلى‏ اللَّهِ إِلّا الحَقَّ إِنَّما المَسِيحُ عِيسى‏ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّما اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الأَرضِ وَكَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلاً؛(14)

اى اهل كتاب، در آيين خود زياده‏روى نكنيد و جز حق به خداوند نسبت ندهيد، مسيح عيسى‏بن مريم رسول خدا و كلمه الهى و روحى از پيشگاه خداوند است كه به مريم فرستاد، بنابراين شما به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد و قائل به تثليث نشويد (ابن واب و روح القدس) اگر از اين گفته دست برداريد برايتان بهتر است، خدايى جز خداى يگانه نيست. او منزه است از اين‏كه داراى فرزند باشد، آنچه در آسمان‏ها و زمين است از آن اوست، و كافى است كه همه امور در دست او باشد.

وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً * لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً * تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأَرضُ وَتَخِرُّ الجِبالُ هَدّاً * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً * وَما يَنْبَغِى لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً؛(15)

و گفتند: خداوند رحمان براى خود فرزندى انتخاب كرده است، شما سخنى بسيار زشت برزبان آورديد، از اين گفته نزديك است آسمان‏ها از هم فروريزد و زمين بشكافد و كوه‏ها متلاشى گردد؛ زيرا مدعى شديد كه خداوند داراى فرزند است، و خداى رحمن را نمى‏سزد كه فرزندى براى خود برگزيند.

ما المَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ أُنْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّى‏ يُؤْفَكُونَ؛(16)

مسيح بن مريم نيز پيامبرى بود كه پيش از او پيامبرانى آمده بودند و مادرش مريم صدّيقه بود، آن دو مانند ساير مردم غذا مى‏خوردند، بنگر چگونه ما نشانه‏هاى خود را روشن بيان مى‏كنيم. از طرفى بنگر چگونه آنها دروغ مى‏بندند.

دقت كنيد چگونه خداوند لفظ مسيح را در كنار كلمه «مريم» قرار داده تا نظر همه را جلب كند كه عيسى(ع) پسر مريم است نه پسر خدا.... هم‏چنان كه خداوند مسيحيان را آگاه مى‏كند كه مسيح و مادرش غذا مى‏خورند و خيلى روشن است كسى كه غذا مى‏خورد و غذا در بدنش تبديل به خون و گوشت و استخوان مى‏گردد و عرق مى‏ريزد و مواد زايد را از بدن دفع مى‏كند كه اگر در بدن باقى بماند به او زيان مى‏رساند.... بديهى است موجودى از اين قبيل، جز بشر نمى‏تواند باشد كه تابع قوانين بشرى است و اين از مقام و منزلت او به عنوان يك پيامبر نمى‏كاهد.

قرآن گفتگويى را كه ميان خدا وپيامبرش عيسى(ع) در قيامت صورت خواهد گرفت اين گونه بيان مى‏فرمايد:

وَإِذ قالَ اللَّهُ يا عِيسى‏ ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِى نَفْسِى وَلا أَعْلَمُ ما فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلّامُ الغُيُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ إِلّا ما أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَنِى كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَى‏ءٍ شَهِيدٌ * إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛(17)

و آن‏گاه كه خداوند فرمود: اى عيسى بن مريم، آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را به جاى خدا بپرستيد؟ عرض كرد: خدايا، تو منزهى، هزگز شايسته نيست چيزى را كه عارى از حقيقت است بر زبان آورم، اگر من اين سخن را گفته بودم خودت آگاه بودى؛ زيرا تو به آنچه در درون جان من است آگاهى، و من از كُنه وجود تو بى‏خبرم، تو خود گواه بر آنها هستى و بر هر چيز شاهدى، اگر آنان را گرفتار عذاب بسازى، آنها بندگان تواند و اختيارشان به دست توست و اگر آنان را ببخشايى، به راستى كه تو تواناى حكيمى.

در اين آيات شريفه شيوه‏اى بسيار عالى از پندواندرز به چشم مى‏خورد كه براى درك حقيقت وجود عيسى(ع) افكار و انديشه‏هاى منحرف را به واقعيت فرامى‏خواند. خداوند از زبان عيسى(ع) مى‏فرمايد: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ» كه ترسيمى است از روح بلند و نورانى و سرشار از علاقه و محبت عيسى(ع) به بشر و اذعان به عظمت و قداست الهى و حكمت وى در كيفر و بخشش او به بندگانش.

اين آيه شريفه تأثير به سزايى در روح مؤمنين دارد، لذا روايت شده كه رسول خدا(ص) شبى براى نماز به پا خاست و همين آيه شريفه را تا طلوع صبح تكرار فرمود.

نزديكى آيين مسيحيت با اسلام

از جمله امورى كه بسيارى از آن غافلند اين است كه اسلام از ميان تمام اديان الهى، مسيحيت را به دوستىِ خود اختصاص داده است. آيين اسلام هر چند خدا بودن مسيح(ع) و به‏دار آويختن و تثليث (اب و ابن و روح القدس) را ردّ مى‏كند، ولى از جنبه ديگرى اعلان مى‏دارد كه مسيحيت از نظر محبت و دوستى نزديك‏ترين اديان آسمانى به اسلام است و قرآن اين مطلب را صريحاً اعلام مى‏كند:

وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْباناً وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ؛(18)

آنها كه از حيث مهر و محبت به مؤمنين نزديك‏تر ملاحظه مى‏كنيد، همان مسيحيانند و آن بدين جهت است كه ميان آنان كشيشان و افراد پارسايى وجود دارد و آنها اهل تكبّر و بزرگى طلبى نيستند.

همان گونه كه خداوند آن دسته از پيروان حضرت مسيح(ع) را كه دستورات او را به كار بسته و به اخلاق وى آراسته شده بودند، مورد ستايش قرار مى‏دهد: «وَجَعَلْنا فِى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً».

و شايد پس از مطالبى كه ما در گذشته درباره ديدگاه قرآن درباره مسيح(ع) و مادرش و اعتراف به فضيلت و مقام ارجمند آنان در پيشگاه خدا يادآور شديم، همه اين امور، مسيحيان و مسلمانان را به دوستى و مهربانى و همكارى با يكديگر به سود بشريّت و پايدارى در برابر الحاد و بى‏دينى كه جهان را فرا گرفته است وادارد.

فصل چهارم: نكته ‏ها

فرزند شايسته

عشق و علاقه به فرزند به طور فطرى در وجود انسان قرار داشته و از تمايلات طبيعى او به شمار مى‏رود كه «غريزه بقاى نوع» ناميده مى‏شود. و اسلام نيز از فطرت انسانى غفلت نورزيده و در ماجراى زكريّاى پيامبر، طبيعت انسان را در عشق و علاقه به فرزند و راه دستيابى به آن را برايمان ترسيم نموده كه زكريّا(ع) بهترين الگو و سرمشق در اين زمينه است.

حضرت زكريا پير و سالخورده بود و دوران باردارى همسرش سپرى گشته بود، ولى با اين وصف، حضرت با دعاهاى خود از پيشگاه پروردگار خويش درخواست نمود كه فرزندى شايسته به او عنايت كند و او را اين گونه خواند: «رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً».

ما اين گونه بايد از خداوند فرزند بخواهيم و علاقه‏مند به داشتن فرزندانى پاك باشيم و بتوانيم آنان را به نحوى شايسته تربيت كنيم و در گفتار و كردار براى آنها بهترين الگو و سرمشق باشيم تا در زندگى برايمان فرزندانى نكو و در سختى و دشوارى‏ها يار و ياورمان، و پس از مرگ ذخايرى شايسته براى ما باشند كه از دعاهاى خير آنان بهره‏مند گرديم. لذا رسول اكرم(ص) مى‏فرمايد: «انسان كه از دنيا برود دستش از همه چيز كوتاه است به جز سه چيز: صدقه جاريه و علم و دانشى كه مردم از آن بهره‏مند گردند و فرزند شايسته‏اى كه در حق او دعا كند».

قابل توجه است كه زكريّا(ع) هنگامى كه براى درخواست فرزند متوجه خداى خويش شد، در حالتى از خشوع و خضوع و معترف به فضل و بخشش خداوند بود، او با بيان ضعف و ناتوانى خود، از خداوند تمنّاى تحقق آرمان و آرزويش را داشت، مؤمنين از اين ماجرا درسى آموزنده مى‏گيرند كه چگونه به پيشگاه خداوند تضرع و زارى كرده و در بيانِ خواسته‏هاى خود به چه نحو به او روآورند.

زمانى كه دعا مستجاب مى‏شود، انسان بايد خدا را بسيارحمد و سپاس گويد. زكريا هنگامى كه مژده فرزند را دريافت كرد به خانواده و پيروان خود دستور داد همانند او خدا را در صبح و شام تسبيح گويند.

درس ديگرى كه از اين داستان مى‏آموزيم اين است كه اگر فرزندان در آغوش خانواده‏هاى شايسته و با تقوا تربيت شوند، آنها را از انحطاط و بدبختى مصون نگه داشته و ازكژى‏ها و كارهاى ناپسند بركنار مى‏دارد و تربيت مريم‏3 توسط حضرت زكريا مى‏تواند بهترين سرمشق ما باشد.

آن حضرت كه تربيت مريم را بر عهده گرفت، در خانه خدا او را طبق دستورات دين تربيت نمود، و مريم از هرگونه مظاهر فساد دور بود و همين تربيت بود كه او را در آن مقام و جايگاه برجسته تقوا و قرب الهى قرار داد تا آنجا كه قرآن او را به عظمت و بزرگى ستوده و وى را بر زنان جهان برترى بخشيده و فرموده است: «وَإِذ قالَتِ المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ العالَمِينَ».

تقوا و ثمرات آن

خداوند براى به دست آمدن ارزاق و روزى مردم در اين دنيا، اسباب و عللى قرارداده است و با تلاش وكوشش انسان به دست مى‏آيد، به همين دليل خداوند با اين گفته، مؤمنين را به تلاش و كار دستور داده است: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِى الأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ».

البته همه ارزاق به صِرف تلاش و كوشش انسان بستگى ندارد، بلكه بخش عظيمى از آن در وراى علل و اسباب نهان است كه از ناحيه خداوند به هر يك از بندگانش كه بخواهد عطا مى‏شود. و اين معناى فرموده خداست:

أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛

آيا نديدند كه خداوند به هركس بخواهد روزى فراوان مى‏دهد و آن را برايش مقدر مى‏كند، در اين امر آيات و نشانه‏هايى براى مؤمنين است.

بنابراين ارزاق مردم، راز و رمزى است در پيشگاه خداوند و طبق حكمتى خاص آنها را به انسان‏ها عطا مى‏فرمايد. از جمله رازهايى كه قرآن از آن پرده برداشته اين است كه تقواى الهى وسيله نزول نعمت‏ها و ارزاق پاك از پيشگاه اوست. خداى متعال مى‏فرمايد:

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ؛

اگر مردم شهرها ايمان آورده و از خدا پروا داشته باشند، از آسمان و زمين بركاتى را بر آنان فرو خواهيم فرستاد.

و در داستان مريم و عيسى(ع) راز تقوا را براى ما فاش مى‏سازد، و اكنون اين مريم بود كه از بهترين خوراكى‏ها ارتزاق مى‏كرد و اظهار مى‏داشت كه اين خوراكى‏ها از نزد خدا هستند. اين ارزاق آثار تقوايى بود كه خداوند آن را ويژه او گردانده بود:

«كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنّى‏ لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ».

آيا ملاحظه نمى‏كنيد كه كلمه «محراب» در اين آيه شريفه به فضاى معنوى و عبادى كه مريم در آن به سر مى‏برد، اشاره دارد؛ فضايى كه صفتِ تقوا و دورى از گناهان را در عبادتگرى‏اش به كمال برساند. و همين مريم آن‏گاه كه كودك خردسال خود را در آغوش دارد و در موقعيت بس دشوارى كه انسان از بيم رسوايى، دهانش خشك و از سخن باز مى‏ايستد، قرار مى‏گيرد، خداوند بدو الهام مى‏كند تا به كودكش اشاره كند و او چنين مى‏كند. اينجاست كه كودك از گهواره به گونه انسانى در حدّ كمال، لب به سخن گشود و مادرِ خويش را تبرئه ساخت، و اين عمل معجزه‏اى براى عيسى(ع) و كرامتى براى مادر پاكدامنش به شمار مى‏آيد و خداوند بندگان پرهيزكار و با تقواى خويش را به حال خود رها نمى‏سازد و در قرآن مى‏فرمايد: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛ «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً».

تقوا وسيله‏اى است براى فراوانى رزق و روزى و آسانى كارها و گشايش از تنگناها و سزاوار است كه ما خويشتن را آراسته به تقوا نماييم و از آن ره توشه برگيريم تا به سعادت دنيا و آخرت نايل شويم، چه اين‏كه تقوا بهترين زاد و توشه در مسير زندگى است. خداوند مؤمنين را مخاطب قرارداده و مى‏فرمايد: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى‏».

دعوت به يارى دين

دعوت به يارى دين خدا موضوعى است كه از گفته عيسى(ع) به قوم خود، آن‏گاه كه در ايمان برخى از آنها ترديد نمود، براى ما آشكار مى‏شود: «فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلىَ اللَّهِ» و يارانش پاسخ دادند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ * رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ».

قرآن، گروهى را كه به عيسى(ع) ايمان آوردند، مدح و ستايش نموده است؛ زيرا آنان ايمان خويش را ابراز كرده و آمادگى خود را براى يارى او با هر نوع فداكارى و ايثار اعلان داشتند، اينان الگوى بسيار برجسته‏اى از ايمان و فداكارى بودند كه خداوند آنها را نصب العين مؤمنين قرار داد تا از آنها پيروى كرده و به شيوه آنها عمل كنند، از اين رو خداوند آنان را در قرآن مخاطب ساخته و مى‏فرمايد: «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسى‏ ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِى إِلىَ اللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ».

بنابراين، ايمان حقيقى آن است كه مؤمن را به يارى دين خدا و اعتلاى آن وا دارد تا ميان مردم به تبليغ آن پرداخته و در دفاع از دين از جان خود مايه بگذارد؛ زيرا يارى دين خدا، يعنى يارى عدالت و اصلاح طلبى و احقاق حق محرومان و پايان دادن به طغيان و سركشى وفساد و تباهى‏ها.

پى‏نوشتها:‌


1- نساء (4) آيات 160 - 161.
2- آل عمران (3) آيه 48.
3- مائده(5) آيه 46.
4- زخرف (43) آيات 63 - 64.
5- صف (61) آيه 6.
6- علامه عبدالوهاب نجار مؤلف كتاب قصص الانبيا، از دكتر كارلونلينو، خاورشناس ايتاليايى پرسيد: معناى كلمه (بيريكلتوس) چيست؟ وى پاسخ داد: اسقف‏ها مى‏گويند معناى اين كلمه تسلى دهنده است. عبدالوهاب بدو گفت: من از خود شما كه دكتراى ادبيات آن زبان را دارى سؤال مى‏كنم، نه از يك كشيش وى در پاسخ گفت: معناى آن، كسى است كه بسيار مورد مدح و ستايش است. مجدداً از او پرسيد آيا اين كلمه با صفت تفضيلى حمد، يعنى «احمد» سازگارى دارد؟ وى گفت: آرى. و اين مطلبى است كه قرآن آن را تأييد مى‏كند «و مبشراً برسول يأتى من بعدى اسمه احمد».
7- آل عمران (3) آيات 52 - 53.
8- آل عمران (3) آيات 49 - 50.
9- مائده (5) آيات 112 - 115.
10- نساء (4) آيه 157.
11- آل عمران (3) آيه 55.
12- روايات مربوط به حضرت مهدى(ع) را بيش از بيست تن از صحابه نقل كرده‏اند از جمله: عثمان بن عفان، على بن ابى‏طالب، طلحه‏بن عبيداله، عبدالرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس و ... و نيز اين روايات در كتب معتبر اهل سنت، اعم از سنن و معاجم و مسانيد وارد شده مانند سنن ابوداود، سنن ترمذى، سنن ابن ماجه، مسند احمد، صحيح حاكم، معاجم طبرانى، و دارقطنى و... ولى هيچ‏يك از اين روايات مبارزه با جور و ستم و پر كردن دنيا از عدل و داد را به كسى جز حضرت مهدى(ع) نسبت نداده‏اند، جاى بسى شگفتى است كه مؤلف نخست ظهور را مربوط به حضرت عيسى دانسته و عدل و داد دنيا را به ايشان نسبت داده است: در صورتى كه اين روايت مشهور، زبانزد خاص و عام است كه رسول خدا(ص) فرمود: «اگر از عمر دنيا يك روز هم باقى مانده باشد، خداوند آن روز را آن‏قدر طولانى مى‏كند كه فرزندم مهدى ظهور نمايد و دنيا را هم چنان كه از جور و ستم پر شده باشد، سرشار از عدل و داد گرداند». و در خصوص نزول حضرت عيسى(ع) از آسمان و نماز خواندن وى پشت سر حضرت مهدى(ع) به كتب معتبرى از جمله اثبات‏الهداة، منتخب الاثر به نقل از تذكرة الخواص، ص‏377. و ينا بيع‏الموده قندوزى، ص‏422 مراجعه شود. .
13- مريم (19) آيه 157.
14- نساء (4) آيه 171.
15- مريم (19) آيات 88 - 92.
16- مائده (5) آيه 75.
17- همان، آيات 116 - 118.
18- مائده (5) آيه 82.