فصل سوم: رسالت عيسى(ع)
گمراهى بنى اسرائيل
قوم بنىاسرائيل ازراه راست منحرف گرديده و از حدود الهى تجاوز كردند و غرق در
اندوختن مال و ثروت حلال و حرام گشتند، از اين رو خداوند بسيارى از نعمتهاى پاكى
را كه برايشان حلال بود، بر آنان حرام گرداند:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ
لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً* وَأَخْذِهِمُ الرِّبا وَقَدْ
نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَأَعْتَدْنا
لِلْكافِرِينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً؛(1)
ما به واسطه ظلم و ستمى كه يهود انجام داد و به جهت بازدارى بسيارى از مردم از
راه خدا و به سبب گرفتن ربا كه از آن نهى شده بودند و به جهت خوردن اموال مردم از
طريق رشوه و خيانت و سرقت، نعمتهاى پاكيزه خود را كه برآنان حلال بود، برايشان
حرام كرديم و براى آن دسته از آنان كه كافر شدند عذابى دردناك تدارك ديدهايم.
چنانكه از مسائل معنوى نيز فاصله گرفتند و دستهاى از آنان به انكار قيامت و
رستاخيز پرداختند و بدين سان حسابرسى قيامت و كيفر الهى را انكار نمودند و سرانجام
اين كارها سبب شد كه آنان بى آنكه پروايى از حساب وكتاب قيامت داشته باشند، در
شهوترانى و افراط و زيادهروى در عياشى و خوشگذرانى غوطهور گردند.
پيامبرى عيسى(ع)
پس از آنكه عيسى(ع) از نزد خدا وحى دريافت كرد و خداى متعال تورات و انجيل را
بدو آموخت، وى را نزديك سىسالگى به پيامبرى مبعوث فرمود.
وَيُعَلِّمُهُ الكِتابَ وَالحِكْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالْإِنْجِيلَ* وَرَسُولاً
إِلى بَنِى إِسْرائِيلَ؛(2)
خداوند بدو كتاب و حكمت و تورات و انجيل را آموخت و او را به عنوان پيامبرى به
نزد بنىاسرائيل فرستاد.
وَآتَيْناهُ الإِنْجِيلَ فِيهِ هُدَىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِما بَيْنَ
يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ؛(3)
و به او انجيل داديم كه در آن هدايت و نور و روشنايى وجود داشت و تصديق كننده
تورات و مشعل هدايت و ارشاد و پند و موعظه براى پرهيزكاران بود.
عيسى(ع) به تبليغ رسالت خود ميان مردم پرداخت و آنها را به پيروى خود فراخواند و
تلاش كرد تا از انحراف يهوديان جلوگيرى كرده و آنها را از گمراهى باز دارد و حلال و
حرامِ مورد اختلاف آنها را برايشان بيان كند و برخى از چيزهايى را كه بر آنها حرام
گشته بود برايشان حلال گرداند. خداى متعال فرمود:
وَلَمّا جاءَ عِيسى بِالبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالحِكْمَةِ
وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ
وَأَطِيعُونِ * إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ
مُسْتَقِيمٌ؛(4)
و زمانى كه عيسى دلايل و براهين آورد، گفت: برايتان علم و حكمت آوردهام و براى
اينكه برخى از موضوعاتى را كه در آن اختلاف داريد برايتان واضح و روشن سازم. از
خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد، به راستى كه خداوند پروردگار من و شماست. او را
بپرستيد و همين راه راست است.
مژده آمدن پيامبر اسلام(ص)
يكى از جنبههاى رسالت عيسى(ع)اين بود كه به آمدن فرستادهاى از نزد خدا پس
ازخود با نام «احمد»، يعنى محمد(ص) مژده دهد، خداوند اين ماجرا را از زبان عيسى(ع)
بازگو مىكند.
وَإِذ قالَ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِى إِسْرائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ
إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً
بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ؛(5)
و آنگاه كه عيسى بن مريم گفت: اى بنىاسرائيل، به راستى كه من فرستاده خدا به
سوى شما هستم و تورات را تصديق مىكنم و شما را به پيامبرى كه پس از من مىآيد و
نامش احمد است مژده مىدهم.
عيسى(ع) از كسى كه مژده آمدن او را داده به لفظ «نبىّ» و «مسيا» و «فارقليط»
تعبير كرده است. فارقليط لفظ عربى كلمه يونانى «بيريكلتوس» است كه در ترجمه يونانى
انجيل وجود دارد و در زبان يونانى معناى «بيريكلتوس» محمد و احمد است.(6)
ياران عيسى(ع)
حضرت عيسى(ع) در انجام رسالت خويش با ستيزهجويى «صدوقيان» كه دستهاى از يهود
بوده و قيامت و حساب و پاداش را قبول نداشتند رويارو گرديد و از سويى با سران مذهبى
يهود كه در مفاهيم دينى غلط خود به انحراف كشيده شده بودند و زاهد مسلكان و
نويسندگان و كاهنان را تشكيل مىدادند روبهرو شد، ولى با دلايل قوى و دندانشكنِ
خود، آنان را محكوم ساخت و فساد راه و روش آنها را بر ملا نمود.
امّا كينهتوزى و كفر و الحاد، همچنان بر آنها سايه افكنده بود و آنگاه كه
عيسى(ع) امواج عناد و كينهتوزى و نشانههاى طغيان گرى و كفر و الحاد را در آنان
ملاحظه كرد، ميان قوم خود بهپاخاست و گفت: چه كسانى مرا در راه خدا يارى مىكنند؟
شاگردان وى كه بدو ايمان آورده و در ميان انبوه جمعيت، گروه اندكى را تشكيل
مىدادند، نداى او را پاسخ مثبت دادند و قرآن اين ماجرا را برايمان بازگو مىكند:
فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلىَ اللَّهِ
قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا
مُسْلِمُونَ * رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا
مَعَ الشّاهِدِينَ؛(7)
و آنگاه كه عيسى كفر آنها را احساس نمود گفت: ياران من در راه رسالت خدا
كيانند؟ حواريون گفتند: ما ياران دين خدا هستيم، به او ايمان آوردهايم و گواه باش
كه ما تسليم امر او هستيم، پروردگارا، به آنچه فرو فرستادهاى ايمان آورديم و از
فرستادهات پيروى نموديم؛ پس ما را در زمره اهل يقين به شمار آور.
و حواريون، همان ياران و شاگردان نزديك حضرت عيسى(ع) بودند كه تعدادشان به
دوازده نفر مىرسيد و امروزه اصطلاحاً آنها را «مُبشّر» مىگويند. عيسى مسيح(ع) در
زمان حيات خويش آنان را براى تبليغ رسالت خود، به گوشه و كنار اعزام مىنمود.
معجزات آن حضرت
بزرگان آيين يهود از خطرى كه به طور ناگهانى متوجه آنان شدهبود، بيمناك شدند،
چه اينكه عيسى(ع) با غوطهور شدن آنها در عيّاشىها و خوشگذرانىها مخالفت
مىورزيد و راز آنها را فاش مىساخت و فساد و تباهى آنان رإ؛ههق) ميان مردم آشكار
مىساخت، از اين رو برمخالفت آن حضرت و تكذيب وى همداستان شدند و براى اينكه او
را در تنگنا قرار دهند از وى درخواست كردند تا دليلى بر تأييد رسالتِ خويش بياورد و
خداوند، او را با معجزاتى آشكار مورد تأييد و حمايتِ خويش قرار داد كه عبارت بودند
از:
1. آن حضرت ازگِل، شكل پرندهاى مىساخت و در آن مىدميد و به اذن پروردگار به
پرندهاى تبديل مىشد.
2. دست خود را بر نابيناى مادرزاد مىكشيد، به اذن خداوند بينايى خود را باز
مىيافت.
3. بر كسى كه به بيمارى پيسى مبتلا بود دست مىكشيد، خداوند او را بهبود
مىبخشيد.
4. او با صدا زدن و يا لمس كردن، مردگان را به اذن خدا زنده مىكرد.
5. وى به مردم خبر مىداد كه چه مىخورند و چه چيز ذخيره كردهاند.
و خداى متعال اين مطلب را از زبان حضرت عيسى(ع) بيان مىفرمايد:
أَنّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ
الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ
اللَّهِ وَأُبْرِيءُ الْأَكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْىِ المَوْتى بِإِذْنِ
اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ
فِى ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛(8)
به راستى من نشانه و معجزهاى از پروردگارتان براى شما آوردهام. من برايتان از
گل، شكل پرندهاى مىسازم و در آن مىدمم و به اذن خداوند پرندهاى واقعى مىشود و
كور مادرزاد و شخص مبتلا به پيسى را درمان مىكنم و به اذن پروردگار مردگان را زنده
مىگردانم و به شما اطلاع مىدهم كه چه تناول مىكنيد و چه چيز در خانههايتان
ذخيره مىنماييد. به راستى در همه اين امور برايتان نشانه و برهانى است، اگر ايمان
داشته باشيد.
معجزه ديگر وى اين بود كه حواريون درخواست كردند طعامى از آسمان بر آنها فرود
آيد تا از آن بخورند و دلشان با ايمان آرامش يابد و در تصديق رسالت وى پايدار
بمانند. عيسى(ع) به پيشگاه پروردگارخويش دعا كرد و طعامى را كه خواسته بودند بر
آنها فروفرستاد:
إِذ قال الحَوارِيّونَ يا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ
يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ
مُؤْمِنِينَ * قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا
وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَنَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشّاهِدِينَ * قالَ
عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ
السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَآخِرِنا وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنا
وَأَنْتَ خَيْرُ الرّازِقِينَ * قالَ اللَّهُ إِنِّى مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ
يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّى أُعَذِّبُهُ عَذاباً لاأُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ
العالَمِينَ؛(9)
حواريون به او (عيسى) گفتند: آيا پروردگارت قادر است طعامى از آسمان براى ما فرو
فرستد؟ عيسى(ع) فرمود: اگر شما ايمان به خدا آوردهايد، از او پروا داشته باشيد.
گفتند: ما مىخواهيم از آن غذا تناول كرده و بدين وسيله دلمان آرام گيرد و پى ببريم
كه تو به ما راست مىگويى و با چشم خود آن را مشاهده كنيم. عيسى بن مريم عرضه داشت:
پروردگارا، طعامى از آسمان بر ما نازل فرما تا براى اولين و آخرين ما عيد تلقى شده
و نشانهاى ازتو باشد و تو بهترين روزى دهندگانى. خداوند فرمود: من اين غذا را
برايتان نازل مىكنم، ولى از آن به بعد اگر كسى از شما 2كفر ورزد، او را چنان عذاب
كنم كه هيچيك از عالميان را چنين گرفتار عذاب نسازم.
فلسفه معجزات عيسى(ع)
در اينجا ممكن است خواننده از خود بپرسد، چرا معجزات عيسى(ع) از اين قبيل بوده
است؟ درباره علت آن گفته شده كه سبب اينكه معجزات حضرت از اين نوع بوده اين است كه
اين گونه معجزات نسبت به مردم زمان عيسى تناسب داشته است، چه اينكه آنان اصالت روح
را انكار مىكردند، مسيح(ع) نيز معجزهاى آورد كه كارى خارقالعاده بود و سبب تصديق
رسالت آن حضرت مىشد و در همان زمان، حقيقت روح را بىپيرايه و صادقانه بيان داشته
و دليل و برهانى قاطع بر وجود روح به شمار مىآمده است؛ گلى كه به شكل پرندهاى
ساخته شده بود، آنگاه كه به اذن خداوند تبديل به پرندهاى مىشد، معنايش اين بود
كه چيزى غير از جسم كه از جنس آن هم نيست، در آن راه يافته و به وسيله آن به صورت
جاندار در آمده است و انسانى كه از دنيا رفته بود، با صداى عيسى(ع) زنده مىشد و وى
را پاسخ مىداد. در حقيقت روحى غير از جسم بود كه به وسيله آن صدا، در آن راه
مىيافت و بدان حيات مىبخشيد. و بدينسان معجزه عيسى(ع) با دعوت او كه تربيت روح و
ايمان به روز قيامت و وجود دنياى ديگرى كه در آن نكوكار، پاداش نيكى، و بدكار، سزاى
عمل زشت خويش را دريافت مىكند، سازگار و متناسب بود.
مخالفت يهوديان با عيسى(ع)
خداوند عيسى(ع) را با آن معجزات روشن، مورد تأييد قرارداد تا زبان ياوهگويان را
بسته و در دل اهل ترديد، اطمينان و يقين به وجود آورد، ولى يهوديانى كه عيسى(ع)
ميان آنان برانگيخته شده بود، افرادى سخت دل بودند، لذا به مخالفت او برخاستند و
مردم را از شنيدن دعوت و رسالت او بازداشته و بر ضد او به توطئهگرى مىپرداختند،
وقتى نقشههاى آنان بىنتيجه ماند و در نقشه ازبين بردن او ناكام ماندند و از سويى
ديدند فقرا و مستمندان، رسالت او را پذيرفته و پيرامونش گرد آمدهاند [به توطئهاى
دست زده] و حكومت روم را بر ضد آنان تحريك كردند و به آنها اين گونه القا كردند كه
رسالت و دعوت عيسى(ع) تاج و تخت آنها را به نابودى كشانده و قدرت و سطوت آنها را
درهم خواهد شكست و بدين ترتيب توانستند، فرمانرواى روم را وادار سازند تا دستور
دستگيرى عيسى(ع) را صادر و او را به اعدام محكوم نمايد. مأمورانِ فرمانرواى روم، به
جستجوى عيسى(ع) پرداختند. ميان ياران حضرت فردى منافق وجود داشت كه پيوسته درباره
حضرت عيسى(ع) سخنچينى و بدگويى مىكرد، خداوند او را شبيه عيسى قرار داد و مأموران
او را دستگير كردند، زبانش بند آمد و خداوند مهر سكو
ت بر لب او زد و حكم اعدام درباره او اجرا شد، ولى عيسى(ع) از آن گيرودار نجات
يافت و جان سالم به در برد. قرآن بيان مىكند كه خداى متعال قدرت و توان كُشتنِ
عيسى(ع) را به آنها نداده بود، بلكه وى را از چنگال آنها رهايى بخشيد:
وَقَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنا المَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ
وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ وَلكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ
اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِى شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلّا اتِّباعَ
الظَّنِّ؛(10)
آن گونه كه آنها مدعى شدند عيسى را نكشته و به دار نياويختند، بلكه برايشان
مشتبه شد و تصور كردند عيسى را بهدار زدهاند، درحالى كه شخص ديگرى را به جاى او
به دار آويخته بودند و كسانى كه درباره عيسى(ع) اختلاف دارند، در مورد حقيقت به دار
آويختن او، شك و ترديد دارند؛ زيرا آنان اطلاع دقيقى از اين ماجرا نداشته و تنها به
ظن و گمان عمل كردهاند.
قرآن پس از آنكه ماجراى كشته شدن و به دار زدن عيسى(ع)را بيان مىكند، به
اختلاف پيروان عيسى مىپردازد، يعنى آنان در كشتن و به دار آويختن او به اختلاف
پرداختند و اين حقيقتى تاريخى است، چه اينكه برخى از مسيحيان مانند «ساطرنيويسون»
و «مركيونيون» و «پارديسيانيان» و ديگر كسانى كه زير بار ماجراى دار زدن و كشته شدن
عيسى(ع) نمىروند، قضيه به دار آويخته شدن و قتل آن حضرت را رد مىكنند و
نمىپذيرند.
رسول اكرم(ص) اين گونه حقايقى را كه ميان اعراب ناشناخته بود، چگونه به دست
آورد؟ و اين خود دليل بر اين است كه قرآن وحى الهى است و خداوند آن را بر حضرت
محمد(ص) نازل فرموده تا حقايق مورد اختلاف مردم را برايشان روشن و بيان نمايد.
فرجام كار عيسى(ع)
بنابراين اگر عيسى(ع) به دار آويخته نشد، سرنوشت او پس از آن چه شد؟ قرآن
پاسخمىدهد: «وَما قَتَلُوهُ يَقِيناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ».
إِذ قالَ اللَّهُ ياعِيسى إِنّى مُتَوَفِّيكَ وَرافِعُكَ إِلَىَّ وَمُطَهِّرُكَ
مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا؛(11)
و آنگاه كه خداوند فرمود: اى عيسى، به راستى كه من تو را مىميرانم و بهسوى
خود بالا مىبرم و تو را از معاشرت با كافران پاك و منزه مىگردانم.
معناى كلمه «مُتوفِّيكَ» اين است كه من روح تو را قبض خواهم نمود و كسى كه
بخواهد تو را بكشد، بر تو مسلط نخواهم گرداند، در اينجا كنايه از اين است كه
مسيح(ع) از شرّ دشمنانى كه قصد كشتن او را داشتند مصون ماند و غالب مفسران در مورد
معناى «وَرافِعُكَإِلَىَّ» گفتهاند كه خداوند عيسى را با جسم و روح به سوى خود
بالا برده است و در احاديث صحيحه وارد شده كه عيسى(ع) به عنوان يكى ازنشانههاى
قيامت از آسمان به زمين خواهد آمد، چنان كه خداى متعال فرمود: «وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ
لِلسّاعَةِ» و هبوط آن حضرت ميان مسلمانان خواهد بود و طبق تعاليم و دستورات اسلام
عمل خواهد كرد و در احكام خود به كتاب الهى (قرآن) رجوع مىكند و در زمين ظهور
مىنمايد، پس از آنكه زمين پر از جور و ستم شده باشد و آن را پر از عدل و داد
خواهد گرداند.(12)
دسته ديگرى از مفسرين بر اين عقيدهاند كه عيسى(ع) زندگى كرد تا خداوند روح او
را قبض نمود، همان گونه كه پيامبرانش را قبض مىكند و منظور از كلمه «رفع» پس از
وفات آن حضرت است: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ؛ مقام و مرتبه عيسى در نزد
خداوند والا و برجسته گرديد» به همان نحو كه خداوند درباره ادريس(ع) فرمود:
«وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً»(13).
و اگر گفته شود عيسى(ع)به كجا رفت و چگونه به قدرت خواهد رسيد؟ پاسخ اين است كه
خداوند ماجراى او را در بوته ابهام قرار داده و براى ما آن را روشن نساخته است،
بنابراين ما آگاهى و علم بدان را به خداوند واگذار مىنماييم.
دعوت عيسى به يگانگى خدا
اگر ما آن دسته از آيات قرآن كريم را كه درباره عيسى(ع) و آيين وى سخن گفته مورد
بررسى قرار دهيم، درمىيابيم كه قرآن به طور صريح عيسى(ع) را بشر و فرستاده خدا
مىداند كه او را براى هدايت بندگانش به سوى آنان فرستاده است، و دعوت و رسالت آن
حضرت، دعوت به يگانگى خدا و توحيد در عبادت و پرستش و عبادت خالص براى خدا و توحيد
در ذات و صفات خداى متعال و نفى تركيب خداوند استوار بوده و به اينكه خدا مانند و
نظيرى نداشته و ازداشتن فرزند منزه است. در قرآن آمده است:
يا أَهْلَ الكِتابِ لا تَغْلُوا فِى دِينِكُمْ وَلا تَقُولُوا عَلى اللَّهِ
إِلّا الحَقَّ إِنَّما المَسِيحُ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ
وَكَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ
وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّما اللَّهُ إِلهٌ
واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى
الأَرضِ وَكَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً؛(14)
اى اهل كتاب، در آيين خود زيادهروى نكنيد و جز حق به خداوند نسبت ندهيد، مسيح
عيسىبن مريم رسول خدا و كلمه الهى و روحى از پيشگاه خداوند است كه به مريم فرستاد،
بنابراين شما به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد و قائل به تثليث نشويد (ابن واب و روح
القدس) اگر از اين گفته دست برداريد برايتان بهتر است، خدايى جز خداى يگانه نيست.
او منزه است از اينكه داراى فرزند باشد، آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست،
و كافى است كه همه امور در دست او باشد.
وَقالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً * لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً *
تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأَرضُ وَتَخِرُّ الجِبالُ
هَدّاً * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً * وَما يَنْبَغِى لِلرَّحْمنِ أَنْ
يَتَّخِذَ وَلَداً؛(15)
و گفتند: خداوند رحمان براى خود فرزندى انتخاب كرده است، شما سخنى بسيار زشت
برزبان آورديد، از اين گفته نزديك است آسمانها از هم فروريزد و زمين بشكافد و
كوهها متلاشى گردد؛ زيرا مدعى شديد كه خداوند داراى فرزند است، و خداى رحمن را
نمىسزد كه فرزندى براى خود برگزيند.
ما المَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ
وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ أُنْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ
الآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّى يُؤْفَكُونَ؛(16)
مسيح بن مريم نيز پيامبرى بود كه پيش از او پيامبرانى آمده بودند و مادرش مريم
صدّيقه بود، آن دو مانند ساير مردم غذا مىخوردند، بنگر چگونه ما نشانههاى خود را
روشن بيان مىكنيم. از طرفى بنگر چگونه آنها دروغ مىبندند.
دقت كنيد چگونه خداوند لفظ مسيح را در كنار كلمه «مريم» قرار داده تا نظر همه را
جلب كند كه عيسى(ع) پسر مريم است نه پسر خدا.... همچنان كه خداوند مسيحيان را آگاه
مىكند كه مسيح و مادرش غذا مىخورند و خيلى روشن است كسى كه غذا مىخورد و غذا در
بدنش تبديل به خون و گوشت و استخوان مىگردد و عرق مىريزد و مواد زايد را از بدن
دفع مىكند كه اگر در بدن باقى بماند به او زيان مىرساند.... بديهى است موجودى از
اين قبيل، جز بشر نمىتواند باشد كه تابع قوانين بشرى است و اين از مقام و منزلت او
به عنوان يك پيامبر نمىكاهد.
قرآن گفتگويى را كه ميان خدا وپيامبرش عيسى(ع) در قيامت صورت خواهد گرفت اين
گونه بيان مىفرمايد:
وَإِذ قالَ اللَّهُ يا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ
اتَّخِذُونِى وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ
لِى أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ
تَعْلَمُ ما فِى نَفْسِى وَلا أَعْلَمُ ما فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلّامُ
الغُيُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ إِلّا ما أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ
رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمّا
تَوَفَّيْتَنِى كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلى كُلِّ شَىءٍ
شَهِيدٌ * إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ
فَإِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ؛(17)
و آنگاه كه خداوند فرمود: اى عيسى بن مريم، آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را
به جاى خدا بپرستيد؟ عرض كرد: خدايا، تو منزهى، هزگز شايسته نيست چيزى را كه عارى
از حقيقت است بر زبان آورم، اگر من اين سخن را گفته بودم خودت آگاه بودى؛ زيرا تو
به آنچه در درون جان من است آگاهى، و من از كُنه وجود تو بىخبرم، تو خود گواه بر
آنها هستى و بر هر چيز شاهدى، اگر آنان را گرفتار عذاب بسازى، آنها بندگان تواند و
اختيارشان به دست توست و اگر آنان را ببخشايى، به راستى كه تو تواناى حكيمى.
در اين آيات شريفه شيوهاى بسيار عالى از پندواندرز به چشم مىخورد كه براى درك
حقيقت وجود عيسى(ع) افكار و انديشههاى منحرف را به واقعيت فرامىخواند. خداوند از
زبان عيسى(ع) مىفرمايد: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ
لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ» كه ترسيمى است از روح بلند و نورانى
و سرشار از علاقه و محبت عيسى(ع) به بشر و اذعان به عظمت و قداست الهى و حكمت وى در
كيفر و بخشش او به بندگانش.
اين آيه شريفه تأثير به سزايى در روح مؤمنين دارد، لذا روايت شده كه رسول خدا(ص)
شبى براى نماز به پا خاست و همين آيه شريفه را تا طلوع صبح تكرار فرمود.
نزديكى آيين مسيحيت با اسلام
از جمله امورى كه بسيارى از آن غافلند اين است كه اسلام از ميان تمام اديان
الهى، مسيحيت را به دوستىِ خود اختصاص داده است. آيين اسلام هر چند خدا بودن
مسيح(ع) و بهدار آويختن و تثليث (اب و ابن و روح القدس) را ردّ مىكند، ولى از
جنبه ديگرى اعلان مىدارد كه مسيحيت از نظر محبت و دوستى نزديكترين اديان آسمانى
به اسلام است و قرآن اين مطلب را صريحاً اعلام مىكند:
وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا
إِنّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْباناً وَأَنَّهُمْ لا
يَسْتَكْبِرُونَ؛(18)
آنها كه از حيث مهر و محبت به مؤمنين نزديكتر ملاحظه مىكنيد، همان مسيحيانند و
آن بدين جهت است كه ميان آنان كشيشان و افراد پارسايى وجود دارد و آنها اهل تكبّر و
بزرگى طلبى نيستند.
همان گونه كه خداوند آن دسته از پيروان حضرت مسيح(ع) را كه دستورات او را به كار
بسته و به اخلاق وى آراسته شده بودند، مورد ستايش قرار مىدهد: «وَجَعَلْنا فِى
قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً».
و شايد پس از مطالبى كه ما در گذشته درباره ديدگاه قرآن درباره مسيح(ع) و مادرش
و اعتراف به فضيلت و مقام ارجمند آنان در پيشگاه خدا يادآور شديم، همه اين امور،
مسيحيان و مسلمانان را به دوستى و مهربانى و همكارى با يكديگر به سود بشريّت و
پايدارى در برابر الحاد و بىدينى كه جهان را فرا گرفته است وادارد.
فصل چهارم: نكته ها
فرزند شايسته
عشق و علاقه به فرزند به طور فطرى در وجود انسان قرار داشته و از تمايلات طبيعى
او به شمار مىرود كه «غريزه بقاى نوع» ناميده مىشود. و اسلام نيز از فطرت انسانى
غفلت نورزيده و در ماجراى زكريّاى پيامبر، طبيعت انسان را در عشق و علاقه به فرزند
و راه دستيابى به آن را برايمان ترسيم نموده كه زكريّا(ع) بهترين الگو و سرمشق در
اين زمينه است.
حضرت زكريا پير و سالخورده بود و دوران باردارى همسرش سپرى گشته بود، ولى با اين
وصف، حضرت با دعاهاى خود از پيشگاه پروردگار خويش درخواست نمود كه فرزندى شايسته به
او عنايت كند و او را اين گونه خواند: «رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً
طَيِّبَةً».
ما اين گونه بايد از خداوند فرزند بخواهيم و علاقهمند به داشتن فرزندانى پاك
باشيم و بتوانيم آنان را به نحوى شايسته تربيت كنيم و در گفتار و كردار براى آنها
بهترين الگو و سرمشق باشيم تا در زندگى برايمان فرزندانى نكو و در سختى و دشوارىها
يار و ياورمان، و پس از مرگ ذخايرى شايسته براى ما باشند كه از دعاهاى خير آنان
بهرهمند گرديم. لذا رسول اكرم(ص) مىفرمايد: «انسان كه از دنيا برود دستش از همه
چيز كوتاه است به جز سه چيز: صدقه جاريه و علم و دانشى كه مردم از آن بهرهمند
گردند و فرزند شايستهاى كه در حق او دعا كند».
قابل توجه است كه زكريّا(ع) هنگامى كه براى درخواست فرزند متوجه خداى خويش شد،
در حالتى از خشوع و خضوع و معترف به فضل و بخشش خداوند بود، او با بيان ضعف و
ناتوانى خود، از خداوند تمنّاى تحقق آرمان و آرزويش را داشت، مؤمنين از اين ماجرا
درسى آموزنده مىگيرند كه چگونه به پيشگاه خداوند تضرع و زارى كرده و در بيانِ
خواستههاى خود به چه نحو به او روآورند.
زمانى كه دعا مستجاب مىشود، انسان بايد خدا را بسيارحمد و سپاس گويد. زكريا
هنگامى كه مژده فرزند را دريافت كرد به خانواده و پيروان خود دستور داد همانند او
خدا را در صبح و شام تسبيح گويند.
درس ديگرى كه از اين داستان مىآموزيم اين است كه اگر فرزندان در آغوش
خانوادههاى شايسته و با تقوا تربيت شوند، آنها را از انحطاط و بدبختى مصون نگه
داشته و ازكژىها و كارهاى ناپسند بركنار مىدارد و تربيت مريم3 توسط حضرت زكريا
مىتواند بهترين سرمشق ما باشد.
آن حضرت كه تربيت مريم را بر عهده گرفت، در خانه خدا او را طبق دستورات دين
تربيت نمود، و مريم از هرگونه مظاهر فساد دور بود و همين تربيت بود كه او را در آن
مقام و جايگاه برجسته تقوا و قرب الهى قرار داد تا آنجا كه قرآن او را به عظمت و
بزرگى ستوده و وى را بر زنان جهان برترى بخشيده و فرموده است: «وَإِذ قالَتِ
المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى
نِساءِ العالَمِينَ».
تقوا و ثمرات آن
خداوند براى به دست آمدن ارزاق و روزى مردم در اين دنيا، اسباب و عللى قرارداده
است و با تلاش وكوشش انسان به دست مىآيد، به همين دليل خداوند با اين گفته، مؤمنين
را به تلاش و كار دستور داده است: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِى
الأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ».
البته همه ارزاق به صِرف تلاش و كوشش انسان بستگى ندارد، بلكه بخش عظيمى از آن
در وراى علل و اسباب نهان است كه از ناحيه خداوند به هر يك از بندگانش كه بخواهد
عطا مىشود. و اين معناى فرموده خداست:
أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَيَقْدِرُ
إِنَّ فِى ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛
آيا نديدند كه خداوند به هركس بخواهد روزى فراوان مىدهد و آن را برايش مقدر
مىكند، در اين امر آيات و نشانههايى براى مؤمنين است.
بنابراين ارزاق مردم، راز و رمزى است در پيشگاه خداوند و طبق حكمتى خاص آنها را
به انسانها عطا مىفرمايد. از جمله رازهايى كه قرآن از آن پرده برداشته اين است كه
تقواى الهى وسيله نزول نعمتها و ارزاق پاك از پيشگاه اوست. خداى متعال مىفرمايد:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ؛
اگر مردم شهرها ايمان آورده و از خدا پروا داشته باشند، از آسمان و زمين بركاتى
را بر آنان فرو خواهيم فرستاد.
و در داستان مريم و عيسى(ع) راز تقوا را براى ما فاش مىسازد، و اكنون اين مريم
بود كه از بهترين خوراكىها ارتزاق مىكرد و اظهار مىداشت كه اين خوراكىها از نزد
خدا هستند. اين ارزاق آثار تقوايى بود كه خداوند آن را ويژه او گردانده بود:
«كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا
مَرْيَمُ أَنّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ
مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ».
آيا ملاحظه نمىكنيد كه كلمه «محراب» در اين آيه شريفه به فضاى معنوى و عبادى كه
مريم در آن به سر مىبرد، اشاره دارد؛ فضايى كه صفتِ تقوا و دورى از گناهان را در
عبادتگرىاش به كمال برساند. و همين مريم آنگاه كه كودك خردسال خود را در آغوش
دارد و در موقعيت بس دشوارى كه انسان از بيم رسوايى، دهانش خشك و از سخن باز
مىايستد، قرار مىگيرد، خداوند بدو الهام مىكند تا به كودكش اشاره كند و او چنين
مىكند. اينجاست كه كودك از گهواره به گونه انسانى در حدّ كمال، لب به سخن گشود و
مادرِ خويش را تبرئه ساخت، و اين عمل معجزهاى براى عيسى(ع) و كرامتى براى مادر
پاكدامنش به شمار مىآيد و خداوند بندگان پرهيزكار و با تقواى خويش را به حال خود
رها نمىسازد و در قرآن مىفرمايد: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ
مَخْرَجاً»؛ «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً».
تقوا وسيلهاى است براى فراوانى رزق و روزى و آسانى كارها و گشايش از تنگناها و
سزاوار است كه ما خويشتن را آراسته به تقوا نماييم و از آن ره توشه برگيريم تا به
سعادت دنيا و آخرت نايل شويم، چه اينكه تقوا بهترين زاد و توشه در مسير زندگى است.
خداوند مؤمنين را مخاطب قرارداده و مىفرمايد: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ
الزّادِ التَّقْوى».
دعوت به يارى دين
دعوت به يارى دين خدا موضوعى است كه از گفته عيسى(ع) به قوم خود، آنگاه كه در
ايمان برخى از آنها ترديد نمود، براى ما آشكار مىشود: «فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى
مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلىَ اللَّهِ» و يارانش پاسخ دادند:
«نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ *
رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ
الشّاهِدِينَ».
قرآن، گروهى را كه به عيسى(ع) ايمان آوردند، مدح و ستايش نموده است؛ زيرا آنان
ايمان خويش را ابراز كرده و آمادگى خود را براى يارى او با هر نوع فداكارى و ايثار
اعلان داشتند، اينان الگوى بسيار برجستهاى از ايمان و فداكارى بودند كه خداوند
آنها را نصب العين مؤمنين قرار داد تا از آنها پيروى كرده و به شيوه آنها عمل كنند،
از اين رو خداوند آنان را در قرآن مخاطب ساخته و مىفرمايد: «يا أَيُّها الَّذِينَ
آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ
لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِى إِلىَ اللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ
أَنْصارُ اللَّهِ».
بنابراين، ايمان حقيقى آن است كه مؤمن را به يارى دين خدا و اعتلاى آن وا دارد
تا ميان مردم به تبليغ آن پرداخته و در دفاع از دين از جان خود مايه بگذارد؛ زيرا
يارى دين خدا، يعنى يارى عدالت و اصلاح طلبى و احقاق حق محرومان و پايان دادن به
طغيان و سركشى وفساد و تباهىها.
پىنوشتها:
1- نساء (4) آيات 160 - 161.
2- آل عمران (3) آيه 48.
3- مائده(5) آيه 46.
4- زخرف (43) آيات 63 - 64.
5- صف (61) آيه 6.
6- علامه عبدالوهاب نجار مؤلف كتاب قصص الانبيا، از دكتر كارلونلينو، خاورشناس
ايتاليايى پرسيد: معناى كلمه (بيريكلتوس) چيست؟ وى پاسخ داد: اسقفها مىگويند
معناى اين كلمه تسلى دهنده است. عبدالوهاب بدو گفت: من از خود شما كه دكتراى ادبيات
آن زبان را دارى سؤال مىكنم، نه از يك كشيش وى در پاسخ گفت: معناى آن، كسى است كه
بسيار مورد مدح و ستايش است. مجدداً از او پرسيد آيا اين كلمه با صفت تفضيلى حمد،
يعنى «احمد» سازگارى دارد؟ وى گفت: آرى. و اين مطلبى است كه قرآن آن را تأييد
مىكند «و مبشراً برسول يأتى من بعدى اسمه احمد».
7- آل عمران (3) آيات 52 - 53.
8- آل عمران (3) آيات 49 - 50.
9- مائده (5) آيات 112 - 115.
10- نساء (4) آيه 157.
11- آل عمران (3) آيه 55.
12- روايات مربوط به حضرت مهدى(ع) را بيش از بيست تن از صحابه نقل كردهاند از
جمله: عثمان بن عفان، على بن ابىطالب، طلحهبن عبيداله، عبدالرحمان بن عوف،
عبدالله بن عباس و ... و نيز اين روايات در كتب معتبر اهل سنت، اعم از سنن و معاجم
و مسانيد وارد شده مانند سنن ابوداود، سنن ترمذى، سنن ابن ماجه، مسند احمد، صحيح
حاكم، معاجم طبرانى، و دارقطنى و... ولى هيچيك از اين روايات مبارزه با جور و ستم
و پر كردن دنيا از عدل و داد را به كسى جز حضرت مهدى(ع) نسبت ندادهاند، جاى بسى
شگفتى است كه مؤلف نخست ظهور را مربوط به حضرت عيسى دانسته و عدل و داد دنيا را به
ايشان نسبت داده است: در صورتى كه اين روايت مشهور، زبانزد خاص و عام است كه رسول
خدا(ص) فرمود: «اگر از عمر دنيا يك روز هم باقى مانده باشد، خداوند آن روز را
آنقدر طولانى مىكند كه فرزندم مهدى ظهور نمايد و دنيا را هم چنان كه از جور و ستم
پر شده باشد، سرشار از عدل و داد گرداند». و در خصوص نزول حضرت عيسى(ع) از آسمان و
نماز خواندن وى پشت سر حضرت مهدى(ع) به كتب معتبرى از جمله اثباتالهداة، منتخب
الاثر به نقل از تذكرة الخواص، ص377. و ينا بيعالموده قندوزى، ص422 مراجعه شود.
.
13- مريم (19) آيه 157.
14- نساء (4) آيه 171.
15- مريم (19) آيات 88 - 92.
16- مائده (5) آيه 75.
17- همان، آيات 116 - 118.
18- مائده (5) آيه 82.