زكريا، يحيى، عيسى
فصل اول: ماجراى زكريا و يحيى
زكريا و درخواست فرزند
زكريا(ع) يكى از پيامبران الهى است كه عمر با بركت خويش را در راه دعوت به
خداپرستى و خدمت در بيتالمقدس سپرى نمود. وى آرزومند بود خداوند به او پسرى مرحمت
كند تا پس از او رسالت پدر را استمرار بخشد و قوم او به گمراهى نيفتند؛ زيرا
نشانههاى گمراهى ميان آنان هويدا بود، ولى پيرى و سالخوردگى حضرت و نازايى همسر
سالخوردهاش اميد و آرزوى فرزند داشتن او را كاهش مىداد، امّا زكريا كه به
پروردگار خويش ايمان داشت، مىدانست هيچ مانعى نمىتواند در برابر قدرت الهى عرض
اندام كند. روزى در معبد، بر مريم وارد شد -چه اينكه مريم شب و روز خود را در
آنجا مىگذراند - در برابر او خوراك و آشاميدنى و ميوههاى غير فصلى ملاحظه كرد،
از او پرسيد اينها را از كجا آوردهاى؟ پاسخ داد: اينها از نزد پروردگارى است كه به
هر كه خواهد بىاندازه نعمت مىدهد. وقتى زكريا اين نشانههاى بارزِ قدرتِ الهى و
احترامى را كه به مريم پارسا و تنها عنايت كرده بود، مشاهده نمود، او را بر اين
داشت كه با پروردگار خود مناجات كند و عرضه بدارد: پروردگارا، من پير و سالخورده
گشتهام و استخوانهايم ضعيف و ناتوان شده و موى سرم سپيد گشته است، آرزو و ا
ميد بسيار دارم كه دعايم را بپذيرى و به من فرزندى عنايت كنى، چه اينكه من خود
را از عطاى بىانتهاى تو هرگز محروم ندانسته، بلكه با استجابت دعايم انتظار
سعادتمندى دارم. پروردگارا، من به جهت خواسته دنيوى و صِرف علاقه به فرزند به
درگاهت دعا نكردم، امّا ملاحظه مىكنم كه خويشاوندان من به تبهكارترين مردم تبديل
شدهاند و مطمئن نيستم پس از من احكام دين را بهپاداشته و ميان مردم به عدالت
رفتار كنند، ولى پروردگارا با وجود نازايى همسرم، تو قادرى كه دعايم را مستجاب
گردانى و به من پسرى عنايت كنى تا علم و دانش و دين را از من و مُلك و پادشاهى را
از آل يعقوب به ارث بَرَد و او را مورد خرسندى خويش قرار ده.
كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا
مَرْيَمُ أَنّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ
مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ* هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِى
مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ؛(1)
هر گاه زكريا در مكان عبادت بر مريم وارد مىشد، طعامى را نزدش ملاحظه مىكرد،
گفت: اىمريم، اين خوراكىها را از كجا آوردهاى؟ گفت: اينها از نزد خدايند، خداوند
به هر كه خواهد بىحساب روزى مىدهد. اينجا بود كه زكريا پروردگار خويش را خواند و
عرضه داشت: پروردگارا، از پيشگاه خودت به من فرزندانى پاك سرشت عنايت كن، به راستى
كه تو دعا را مىشنوى و مستجاب مىگردانى.
ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّا * إِذ نادى رَبَّهُ نِداءاً
خَفِيّاً * قالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ
شَيْباً وَلَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيّاً * وَإِنِّى خِفْتُ المَوالِىَ
مِنْ وَرائِى وَكانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً *
يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً؛(2)
پروردگار تو از رحمت خويش بر بندهاش زكريا سخن مىگويد، آنگاه كه زكريا خداى
خود را نهانى خواند و عرض كرد: پروردگارا، استخوانهايم سست گشته و پيرى مويم را
سپيد نموده است، ولى من هيچ گاه از عطاى تو محروم نبودهام. بار خدايا، من از اين
وارثان كنونى بيمناكم كه راه باطل پويند و همسرم نيز نازاست، از پيشگاه خود به من
جانشينى شايسته عنايت كن كه وارث من و همه آل يعقوب باشد، خداوندا، او را وارثى
پسنديده و صالح مقرر دار.
مژده ولادت يحيى(ع)
خداوند دعاى زكريا را به استجابت رساند و فرشتگانى را نزد او فرستاد تا به او
مژده دهند كه خداى متعال به زودى به او فرزندى عنايت خواهد فرمود و نام يحيى را
برايش برگزيند كه ويژه اوست و هيچ كس را به اين اسم نامگذارى نكرده است و بهزودى
بركات الهى بر او وارد مىشود. وى به كتاب الهى ايمان مىآورد و پيشواى قوم خود
خواهد بود و از شهوات و هواى نفس اجتناب و دورى مىكند.
زكريا از اين مژده شگفتزده شد؛ زيرا او پيرمردى سالخورده بود و همسرى نازا داشت
كه حتى در دوران جوانى، فرزندى از او متولد نشده بود. بدو گفته شد: خداوند اين چنين
اراده فرموده و اين كار بر او آسان است، چنان كه خداوند تو را نيز از نيستى به هستى
آورد. اينجا بود كه زكريا از پروردگار خويش خواست: تا نشانه و علامتى براى او ارائه
دهد كه پىببرد همسرش بارداراست و خداى متعال او را مطلع ساخت. علامتى كه به واسطه
آن برباردارى همسر خود آگاه گردد، اين خواهد بود كه مدت سه روز نمىتواند با مردم
سخن بگويد و چيزى را جز با اشاره دست يا چشم و يا حركت دادن سر و امثال آن،
نمىتواند بدانان بفهماند. زكريا سه روز بدين منوال گذراند، چه اينكه خداوند به او
دستور داده بود در مدت اين سه روز خدا را زياد ياد كرده و در صبح و شام او را تسبيح
گويد؛ زيرا وى هر چند توان سخن گفتن با مردم را ندارد، ولى مىتواند عبادت نموده و
خدا را تسبيح گويد. خداى متعال فرمود:
يا زَكَرِيّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ
مِنْ قَبْلُ سَمِيّاً * قالَ رَبِّ أَنّى يَكُونُ لِى غُلامٌ وَكانَتِ امْرَأَتِى
عاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الكِبَرِ عِتِيّاً * قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ
عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً * قالَ رَبِّ
اجْعَلْ لِى آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلّاتُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيّاً *
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ المِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا
بُكْرَةً وَعَشِيّاً؛(3)
اى زكريا، ما تو را به پسرى بهنام يحيى مژده مىدهيم، و قبلاً كسى را به اين
اسم نناميدهايم. عرض كرد: پروردگارا، چگونه من صاحبِ فرزند مىشوم، در صورتى كه
همسرم نازاست و من پيرى سالخوردهام. فرشته گفت: خداوند فرمود: اين كار بر من آسان
است و من خودت را از نيستى به هستى آوردم. عرض كرد: پروردگارا، برايم نشانهاى قرار
ده. فرمود: نشانهات اين باشد كه سه روز با مردم سخن نگويى. وى از محل عبادت خارج و
نزد مردم رفت و خداوند به آنان وحى كرد كه صبح و شام به ذكر و تسبيح خدا بپردازيد.
فَنادَتْهُ المَلائِكَةُ وَهُوَ قائِمٌ يُصَلّى فِى المِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ
يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً
وَنَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ * قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِى غُلامٌ وَقَدْ
بَلَغَنِىَ الكِبَرُ وَامْرَأَتِى عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ*
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِى آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلّا تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ
أَيّامٍ إِلّا رَمْزاً وَاذكُرْ رَبَّكَ كَثِيرا وَسَبِّحْ بِالعَشِىِّ
وَالإِبْكارِ؛(4)
سپس فرشتگان زكريا را كه در محراب عبادت به نماز ايستاده بود، ندا كردند كه
خداوند تو را به ولادت يحيى مژده مىدهد، چه اينكه او نبوت عيسى را تصديق مىكند و
خود فردى پيشوا وپارسا و پيامبرى از شايستگان است، عرضه داشت: پروردگارا، چگونه من
صاحب فرزندى شوم در صورتى كه پير و سالخورده گشتهام و همسرم نيز نازاست: گفت: چنين
است كار خدا، هر عملى را بخواهد انجام مىدهد. عرض كرد: پروردگارا، برايم نشانهاى
مقرر فرما، فرمود: نشانهات اين است كه مدت سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگويى،
و پروردگار خويش را صبح و شام بسيار ذكر و تسبيح بنما.
پيامبرى يحيى
اراده الهى تحقق يافت و همسر زكريا(ع) باردار شد، پس از پايان مدت حمل، يحيى
متولد گشت، خداوند به وى موهبتهاى بزرگى بخشيد، از جمله به او هوشمندى و خوش فهمى
عنايت كرد و به او دستور داد تا تورات را بخواند و با عزمى راسخ به دستورات آن عمل
نمايد و از همان كودكى به وى بينشى عطا كرد كه توان درك و فهم دين و احكام آن را
داشته باشد و از رحمت وافر خويش به او نفسى رؤوف و قلبى مهربان عنايت كرد و او را
از پليدىها پاكيزه گرداند و پرهيزكار و فرمانبردار خدا قرار داده و در مدت زندگى
مرتكب گناهى نشد و به پدر و مادر فوقالعاده نيكى و احسان مىنمود. او انسانى فروتن
و خوشرفتار بود. خداوند بر او درود پاك فرستاد و او را در عافيت و امان قرار داد
تا هيچ گونه گزندى در روز ولادت، و روز وفات و روز قيامت كه براى حسابرسى در پيشگاه
خداوند زنده مىشود، به او نرسد. خداى متعال فرمود:
يا يَحْيى خُذِ الكِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّاً * وَحناناً
مِنْ لَدُنّا وَزَكاةً وَكانَ تَقِيّاً * وَبَرّاً بِوالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ
جَبّاراً عَصِيّاً * وَسَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ
يُبْعَثُ حَيّاً؛(5)
اى يحيى، كتاب آسمانى را به قوّت نبوت فراگير و ما در همان سن كودكى به او مقام
نبوت بخشيديم. او از نزد ما انسانى مهربان و پاك سرشت و پرهيزكار بود، وى به پدر و
مادر خود مهربانى و نكوكارى نمود و گردنكشى و نافرمانى آنها نكرد. درود بر او باد
آن روز كه متولد گشت و آن روز كه از دنيا مىرود و زمانى كه زنده برانگيخته شود.
فصل دوم: سرگذشت مريم و تولد عيسى
جايگاه مريم نزد خدا
عِمران پدر مريم يكى از رجال برجسته بنى اسرائيل بود، وى همسرى نازا داشت و آن
زن از نعمت وجود فرزند بىبهره بود. همسر عمران با تضرع و زارى به پيشگاه خداوند،
متوسل به ذات مقدس او شد تا فرزندى به او عنايت كند، و نذر كرد اگر خداوند به او
فرزند پسرى عنايت كند، او را به اطاعت و فرمانبردارى خدا و خدمتِ خانه مقدس او
بگمارد.
خداوند دعاى او را مستجاب گرداند و احساس باردارى نمود و سپس از او دخترى متولد
شد - دختران معمولاً مانند پسران براى خدمت در پرستشگاهها مناسب نبودند - ولى او،
خدا را بر اين بخشش سپاس گفت و او را مريم ناميد و از خداوند خواست او و نسلش را از
شرّ شيطان رانده شده مصون نگاهدارد. خداى سبحان هديه او را پذيرفت و جهت وفاى به
نذر به خدمت كردن دختر او در معبد، راضى شد و او را به شايستگى و پاكدامنى پرورش
داد و تربيت نمود.
ظاهراً عمران از دنيا رفت و دختر خردسالش نياز به سرپرستى داشت كه به تربيت او
همت گمارَد و زمانى كه مادرش او را نزد متولّيان معبد آورد، آنها در زمينه سرپرستى
او به اختلاف پرداختند، به همين دليل قرعه كشيدند و سرپرستى مريم به زكريّا شوهر
خالهاش سپرده شد و او براى مريم محرابى (حجرهاى) انتخاب كرد كه كسى جز خودش حقّ
ورود به آن را نداشت وشيوه صحيح عبادت را بدو آموخت. اوضاع به همين منوال بود تا
آنكه ماجراى شگفتى را ديد و آن اينكه هر گاه وارد محراب يا حجره مىشد، نزد مريم
خوراك و ميوهاى را مشاهده مىكرد كه خود برايش تهيه نكرده و نظير آن در آن زمان
نزد مردم وجود نداشت، از او پرسيد اين اشيا را از كجا فراهم كردهاى؟ مريم بدو پاسخ
داد. اينها از نزد خدايى است كه به هركس خواهد روزى بىاندازه عنايت مىكند:
وَ إِذ قالَتِ امْرَأَةُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ ما فِى بَطْنِى
مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ * فَلَمّا
وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُها أُنْثى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِما
وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنْثى وَإِنِّى سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَإِنِّى
أُعِيذُها بِكَ وَذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ * فَتَقَبَّلَها
رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَكَفَّلَها زَكَرِيّا
كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا
مَرْيَمُ أَنّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ
مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ؛
(6)
و آنگاه كه همسر عمران عرضه داشت: پروردگارا، نذر كردهام فرزندى كه باردارم در
راه خدمت تو آزاد باشد، اين عهد را از من بپذير، به راستى كه تو دعاى بندگان را
شنوا بوده و به همه امور آگاهى، و آنگاه كه او را به دنيا آورد، عرضه داشت:
پروردگارا، من اين فرزند را دختر به دنيا آوردم و خدا آگاهتر بود به آنچه او وضع
حمل كرده بود، و پسر مانند دخترنيست و من نام او را مريم گذاشتم و او و فرزندانش را
از شرّ شيطان رانده شده به تو پناه دادم. خداوند او را به نيكويى پذيرفت و وى را
نيك تربيت كرد و زكريا را براى مراقبت از او برگماشت. هرگاه كه در محل عبادتش،
زكريا بر او وارد مىشد نزدش طعامى مىيافت. گفت: اى مريم، اين خوراكىها را از كجا
آوردهاى؟ گفت: اينها از نزد خداوند است. او به هر كه خواهد بىحساب روزى مىدهد.
خداوند به اختلافى كه در اثر اشتياق سرپرستى مريم ميان متوليان معبد به وجود آمد
اشاره مىكند كه به قرعه انجاميد و پيامبر خود حضرت محمد(ص) را مخاطب مىسازد:
ذلِكَ مِنْ أَنباءِ الغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذ
يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذ
يَخْتَصِمُونَ؛(7)
اينها از اخبار غيب است كه به تو وحى مىكنيم؛ تو آن زمانى كه آنها قرعه مىزدند
تا مراقبت از مريم را بر عهده گيرند و در اين زمينه به كشمكش و نزاع مىپرداختند،
نزد آنها نبودى.
مژده فرشتگان
آنگاه كه مريم به سن رشد و كمال رسيد، در عبادت و پرستش خدا بسيار كوشا گشت و
در آن زمان كسى در انجام عبادات به پايه او نمىرسيد، آثار تقوا و پرهيزكارى در او
چنان پپديدار گشت كه زكريا بر آن غبطه مىخورد، لذا فرشتگان به او بشارت دادند كه
خداوند او را از ميان زنان برگزيده است:
وَإِذ قالَتِ المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ
وَاصْطَفاكِ عَلى نِساءِ العالَمِينَ * يا مَرْيَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَاسْجُدِى
وَارْكَعِى مَعَ الرّاكِعِينَ؛(8)
و آنگاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيد و پاكيزه گردانيد و بر
زنان جهان برترى بخشيد. اى مريم، براى خدا فروتنى نما و سجده كن و همراه با ركوع
كنندگان ركوع انجامده.
و نيز فرشتگان به او مژده دادند كه خداوند به زودى به او پسرى عنايت خواهد فرمود
كه او را با كلمه «كُن» غير از شيوه معمولى تولد مىآفريند و نام اين فرزند مسيح
عيسى بن مريم است كه خداوند او را در دنيا داراى مقامى بس ارجمند آفريده و از شوكت
و عظمت فوقالعادهاى برخوردار مىسازد و در آخرت نيز مقامى برجسته بدو عنايت
مىكند كه از ديگران متمايز است و در زمره برگزيدگان مقرّب الهى درخواهد آمد.
يكى از ويژگىهايى كه خداوند به او عطا كرد اين بود كه وى در دوران كودكى و در
گهواره بهگونهاى حكيمانه سخن گفت كه گويى، مردى كامل با او به گفتگو پرداخته است،
بىآنكه تفاوتى بين حالت كودكى و ميان سالى وجود داشته باشد، و خداوند او را از
بندگانِ شايسته خود قرار داد.
مريم درشگفت شد كه چگونه دوشيزهاى مانند او كه با مردى ازدواج نكرده است صاحب
فرزند شود. فرشتگان بدو خبر دادند كه خداوند بر هركارى كه بخواهد تواناست و هرگاه
اراده او بر امرى تعلق گيرد، خواهد شد:
إِذ قالَتِ المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ
مِنْهُ اسْمُهُ المَسِيحُ عِيسَى(9)
ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَمِنَ المُقَرَّبِينَ *
وَيُكَلِّمُ النّاسَ فِى المَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصّالِحِينَ * قالَتْ رَبِّ
أَنّى يَكُونُ لِى وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ
يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛(10)
و آنگاه كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را به كلمهاى از ناحيه خود به
نام مسيح عيسىبن مريم مژده مىدهد كه در دنيا و آخرت آبرومند بوده و از مقرّبان ما
به شمار مىآيد. او در گهواره به سان مردى كامل با مردم سخن مىگويد و خود از
شايستگان است. مريم عرضه داشت: پروردگارا، چگونه من داراى فرزند مىشوم، حال آنكه
بشرى با من تماس نگرفته. گفت: چنين است كار خدا، چون اراده او به چيزى تعلق گيرد آن
را مىآفريند و آنگاه كه بدو بگويد موجود باش همان لحظه موجود مىشود.
اينها حالاتى بود كه سراسر زندگى مريم را - چه آن زمان كه مادرش به او باردار
بود و چه دوران ولادت و تربيت او - در برگرفته بود. پاكدامنى و عبادت، از زمانى كه
وى جنينى در شكم مادر بود تا زمانى كه به بلوغ و رشد رسيد، بر او سايه افكن بود. در
حقيقت اين گونه پرورش پاكيزه مقدمه امرى بزرگ بود كه خداوند او را به مادرىِ فرزندى
برگزيند كه به غير شيوه معمولى متولد مىشود تا نشانه بارز قدرت الهى بوده و با
كارهاى خود، شك اهل ترديد را برطرف و زبان ياوهگويان را قطع كند و بدين ترتيب،
سرتاسر زندگى مريم(س) نفى كننده شك و ترديد بوده و ساحت پاك آن حضرت را از هر گونه
تهمت ناروا دور مىسازد.
جبرئيل و مريم
مريم(س) به سرپرستى امور معبد و پرستش و عبادت در آن گمارده شده بود، وى از
مردم كنارهگيرى كرده و به تنهايى در ناحيه شرقى معبد اقامت گزيد تا خدا را در آنجا
پرستش نمايد. در همين هنگام، خداوند جبرئيل روح الأمين(ع) را نزد او فرستاد و به
صورت مردى در سن كمال براى او پديدار شد تا با او اُنس گيرد و از او فرار نكند.
هنگامى كه مريم او را ديد پنداشت بشر است و اراده پليدى درباره او دارد، لذا بدو
گفت: من از شرّ تو به خدا پناهمىبرم و رو به سوى او مىآورم تا عفت و پاكدامنىام
را مصون نگاهدارد. اگر از خدا مىترسى و از او بيمناكى از من دور شو. جبرئيل(ع)
بدو گفت: آن گونه كه تصور مىكنى من از جنس بشر نيستم، بلكه فرشتهاى از فرشتگان
خدا هستم كه مرا فرستاده تا به تو فرزندى شايسته و پرهيزگار و با خير و بركت ببخشم،
مريم از سخن جبرئيل شگفت زده شد و از او پرسيد: من دوشيزه هستم و تبهكار هم
نبودهام، چگونه داراى فرزند خواهم شد؟ جبرئيل در پاسخ به او گفت: صحيح است، ولى
خداوند متعال فرموده است كه آفرينش پسرى بدون پدر بر من آسان است، تا نشانهاى بر
عظمتِ قدرت من بوده و براى كسانى كه به واسطه او هدايت مىيابند رحم
ت تلقى شود. ازسويى آفرينش عيسى(ع) امرى است كه از پيشگاه خداوند مقدر گرديده و
بايد انجام پذيرد. خداى متعال فرمود:
وَاذكُرْ فِى الكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً
شَرْقِيّاً * فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا
فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيّاً* قالَتْ إِنِّى أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ
إِنْ كُنْتَ تَقِيّاً * قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً
زَكِيّاً * قالَتْ أَنّى يَكُونُ لِى غُلامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِى بَشَرٌ وَلَمْ
أَكُ بَغِيّاً * قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ
آيَةً لِلنّاسِ وَرَحْمَةً مِنّا وَكانَ أَمْراً مَقْضِيّاً؛(11)
در كتابِ خود، مريم را ياد كن، آن زمان كه از خانواده خود به مكانى در شرق
بيتالمقدس كناره گرفت و از همه خويشانش به كنج تنهايى پناه برد و ما روح خود را به
صورت انسانى زيبا بر او مجسم ساختيم، مريم گفت: من از تو به خداى رحمان پناه
مىبرم، اگر اهل تقوا و پرهيزكارى باشى. وى گفت من فرستاده پروردگار توام تا فرزندى
پاك سيرت به تو بخشم. مريم گفت: چگونه من داراى فرزند مىشوم در صورتى كه انسانى با
من نياميخته است و بدكاره هم نبودهام. فرشته گفت: اين چنين است، پروردگارت فرمود:
اين كار بر من آسان است و براى اينكه او را نشانهاى براى مردم قرار داده و رحمتى
از خود براى خلق گردانيم.
ولادت عيسى(ع) بدون پدر، نشان قدرت خداى سبحان است كه آفرينش اشيا را محدود به
قانون علل و اسبابى نكرده، در صورتى كه مشاهده مىكنيم جهان بر اساس نظام علىّ و
معلولى حركت مىكند. برخى به وجود آمدن عيسى(ع) را بدون پدر، دليلى بر خدا بودن او
دانسته وبعضى ديگر آن را روزنهاى براى متهم كردن مادر او و يا شك و ترديد در وجود
حضرت مسيح(ع) قراردادهاند، خداوند همه اينان را با اين فرمودهاش مخاطب قرار داده
است:
إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ
قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ المُمْتَرِينَ؛(12)
به راستى مثال عيسى در پيشگاه خداوند همچون آدم(ع) است كه او را از خاك آفريد و
سپس به او فرمود: به وجود آى، بنابراين حقّ از آن پروردگار توست و ترديدى به خود
راه مده.
و ترديدى نيست كه آفرينش آدم، شگفتانگيزتر از آفرينش عيسى(ع) است، چه اينكه
عيسى(ع) از زنى كه همنوع او بود به وجود آمد، در حالى كه آدم(ع) از خاك آفريده شد.
باردارى مريم و تولد عيسى(ع)
در همان لحظهاى كه جبرئيل(ع) در مريم دميد، زنى باردار شد و ترديدى نيست كه او
در اين انديشه بود كه مردم درباره او چه خواهند گفت؛ زيرا وى دوشيزهاى بود كه
اكنون باردار شده بود و بدون شوهر از او فرزندى متولد شده است، اين ذهنيّتها، او
را پريشان خاطرنموده و بيمناك و مضطرب مىساخت و علاقهمند بود از مردم كنارهگيرى
كند و تنها زندگى نمايد. اينجا بود كه محلى را دور از مردم انتخاب كرد تا در آن از
ديدگان آنها مخفى و نهان باشد. و آنگاه كه زمان وضع حمل فرا رسيد درد و رنج ولادت،
او را مجبور ساخت به درخت خرمايى رو آورد تا خود را به واسطه آن پنهان سازد، خود را
به آن درخت رساند و بر آن تكيه زد و در آنجا به خاطر آورد كه بهزودى مورد آماج
تهمتهاى ناروا قرار خواهد گرفت، در آن هنگام آرزو مىكرد اى كاش قبل از اين ماجرا
مرده بود و يا چيزى پست و بىمقدار بود كه ارزش نام بردن نداشت، ولى لطف و عنايت
خداوندى به سرعت شامل حال وى شد و صداى جبرئيل را شنيد كه از نزديكى او، و محلى
پايينتر از جايگاه وى، او را مخاطب ساخته و به وى اطمينان داد كه خداوند روزى او
را برعهده گرفته است و او اگر تنها شاخه درخت خرما را تك
ان دهد، رطب تازه برايش فرو مىريزد و مىتواند با گوارايى ميل كند و از جوى آبى
كه از سمت پايين جايگاهش مىگذرد بنوشد و خيالى آرام و خاطرى آسوده داشته باشد و
بدو آموخت كه اگر به فردى نكوهشگر برخورد و يا كسى درباره مسأله باردارى و چگونگى
آن از او پرسيد، به او پاسخ ندهد و با اشاره بگويد: نذر كردهام براى خدا روزهاى
بگيرم:
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيّاً * فَأَجاءَها المَخاضُ إِلى
جِذعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هذا وَكُنْتُ نَسْياً
مَنْسِيّاً * فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلّا تَحْزَنِى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ
سَرِيّاً* وَهُزِّى إِلَيْكِ بِجِذعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً
جَنِيّاً * فَكُلِى وَاشْرَبِى وَقَرِّى عَيْناً فَإِمّا تَرَيِنَّ مِنَ البَشَرِ
أَحَداً فَقُولِى إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ اليَوْمَ
إِنْسِيّاً؛(13)
به عيسى باردار شد و به مكانى دور دست و سپس كه درد زايمان احساس كرد، به شاخه
درخت خرمايى پناه برد و گفت: اى كاش قبل از اين ماجرا مرده بودم و فراموش شده بودم.
ازسمت پايين جايگاهش او را ندا داد كه اندوهگين مباش، خداوند از زير قدم تو چشمه
آبى جارى ساخت و اينك شاخه درخت را تكان ده، خرما و رطب تازه برايت فرو مىريزد. از
آن تناول كن و آب بنوش و به عيسى چشم روشندار و اگر به برخى از مردم برخورد كردى
بگو: من براى خدا نذر كردهام روزه سكوت بگيرم و امروز با هيچ كس سخن نخواهم گفت.
سخن گفتن در گهواره
هنگامى كه عيسى(ع) متولد شد و مادرش او را نزد فاميل خود آورد، براى آنان -كه از
تقوا و پرهيزكارى و عبادات مريم اطلاع داشتند و چه كسانى كه بىاطلاع بودند صحنهاى
غيرمنتظره بود- زيرا كارى كه او انجام داده بود براى آنان بسيار شگفتآور بود و نيز
مىدانستند وى دوشيزه بوده و شوهر نكرده است و طبيعى بود كه چنين امر ناگهانى فرد
را در معرض اتهام قرار دهد و بديهى است امورى از اين قبيل، فرصت انديشيدن به كسى
نمىدهد، به ويژه كه دلايل اتهام و قرينههاى ظاهرى دال بر آن موجود باشد.
بنابراين، جايى براى شك و ترديد باقى نمىگذارد.
آنچه را مريم(س) توانست در قبال اين طوفان تهمت و افترا انجام دهد اين بود كه
به سفارش جبرئيل(ع) عمل كرد و روزه گرفت و به فرزند خود كه در گهواره آرميده بود
اشاره كرد و از آنها خواست با وى سخن بگويند. آنان ازاين سخن به خشم آمدند؛ زيرا
پنداشتند مريم آنها را به تمسخر گرفته است، چون تاكنون سراغ نداشتند كودكى درگهواره
سخن بگويد، ولى عيسى(ع) بدانها پاسخ كاملى دالّ بر پاكدامنى مادرش عنوان كرده گفت:
خداوند او را به سخن آورده است و افزود: من بنده خدا هستم و خداى متعال به من انجيل
عطا خواهد كرد و مرا به پيامبرى برمىگزيند و وجودم را با بركت گردانده و آموزگار
صفاتِ خوب و پسنديده قرار داده است و به من دستور داده كه تا زندهام نماز را به
پايدارم و زكات بپردازم و سفارشم فرمود به مادرم نيكى و مهربانى كنم، خداى سبحان
مرا ميان مردم، فردى ستمكار قرار نداد و در اثر گناه شقاوتمندم نساخت و آنگاه كه
متولد شدم و زمانى كه از دنيا مىروم و هنگامى كه در قيامت از بين مردگان زنده
محشور مىگردم، در پناه و امان الهى هستم:
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً
فَرِيّاً * يا أُخْتَ هرُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَءَ سَوْءٍ وَما كانَتْ أُمُّكِ
بَغِيّاً * فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِى المَهْدِ
صَبِيّاً * قالَ إِنِّى عَبْدُاللَّهِ آتانِيَ الكِتابَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً *
وَجَعَلَنِى مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِى بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما
دُمْتُ حَيّاً * وَبَرّاً بِوالِدَتِى وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبّاراً شَقِيّاً *
وَالسَّلامُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَأُبْعَثُ حَيّاً؛(14)
قوم او نزدش آمدند و او فرزندش را حمل مىكرد، گفتند: اى مريم، كار بسيارزشت و
شگفتى انجام دادهاى. اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت هم بدكاره نبود،
چرا چنينكردى؟ مريم به فرزندش اشاره كرد آنها گفتند: چگونه ما با كودكى كه در
گهواره است سخن بگوييم! عيسى به سخن آمد و گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب
آسمانى عطا كرد و مرا هر كجا كه باشم مايه بركت گرداند و تا زندهام مرا به نماز و
زكات و نيكى به مادرم سفارش فرمود و مرا ستمكار و شقى قرار نداد، درود بر من، آن
روزكه متولد شدم و آن روز كه از دنيا مىروم و آن روز كه زنده محشور مىگردم.
پىنوشتها:
1- آل عمران (3) آيات 37 - 38.
2- مريم (19) آيات 2 - 6.
3- همان، آيات 7 - 11.
4- آل عمران (3) آيات 39 - 41 .
5- مريم (19) آيات 12 - 15.
6- آل عمران (3) آيات 35 - 37.
7- آل عمران (3) آيه 44.
8- همان، آيات 42 - 43.
9- عيسى، معرب يشوع است.
10- آل عمران (3) آيات 45 - 47.
11- مريم (19) آيات 16 - 21.
12- آل عمران (3) آيه 59.
13- مريم (19) آيات 22 - 26.
14- مريم (19) آيات 27 - 33.