علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۴۴ -


فصل نهم

دفع شبهه تحريف

شبهه تحريف قرآن،از دير زمان مطرح بوده و پيوسته مورد انكار و رد علما ومحققين بزرگ اسلام بوده است.منشا اين شبهه رواياتى است كه در كتب حديث‏اهل سنت و شيعه درج شده است و به ظاهر تحريف كلام الله را مى‏رساند.اين‏روايات غالبا قابل تاويل مى‏باشد،و در صورت عدم امكان تاويل،كنار گذاشته‏مى‏شوند.بررسى شبهه تحريف به دليل ارتباط با حجيت ظواهر قرآن اهميت دارد،از اين رو لازم است اين مساله از ريشه مورد ارزيابى قرار گيرد و صحت و سقم اين‏روايات معلوم شود.اين بحث در سه بخش مطرح مى‏شود: دلايل نفى تحريف، آراى علماى بزرگ اسلام در اين باره و بررسى روايات منقول از اهل سنت و شيعه.

تحريف در لغت

تحريف از ريشه‏«حرف‏»به معناى كناره مى‏باشد.در سوره حج مى‏خوانيم: و من‏الناس من يعبد الله على حرف فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب على‏وجهه... (1) ،و بعضى از مردم خدا را در كناره مى‏پرستند[يعنى تنها با زبان نيايش‏مى‏كنند و ايمان قلبيشان ضعيف است]پس اگر[دنيا به آنان رو كند و نفع و]خيرى به‏آنان برسد بدان اطمينان مى‏يابند،اما اگر ناگوارى براى امتحان به آنان برسد،دگرگون مى‏شوند[و به كفر رو مى‏آورند]».

زمخشرى در تفسير اين آيه مى‏گويد:«اي على طرف من الدين لا في وسطه وقلبه،اينان پيوسته بر كناره دين قرار دارند،نه در وسط و قلب دين.اين بر اثراضطراب و تزلزل آنان در دين است و بدين لحاظ هيچ گاه آرامش خاطر ندارند،همانند كسى كه بر كناره لشكر حركت مى‏كند تا هرگاه پيروزى و غنيمت نصيب‏گرديد،پا بر جا و با ديگران سهيم باشد و اگر شكست فرا رسيد پا به فرار گذارده،راه‏نجات خود را پى بگيرد» (2) .

تحريف كلام،كناره زدن از مسير طبيعى آن است.مسير طبيعى الفاظ و عبارت‏هاهمان افاده معانى حقيقى و مراد واقعى آن‏هاست و در صورت انحراف از آن معانى،تحريف تحقق مى‏يابد. لذا تحريف كلام را چنين وصف نموده‏اند:«تفسيره على غيروجهه،تفسير نمودن آن بر خلاف آن چه ظاهر آن است‏»اين گونه تفسير نوعى تاويل‏نارواست،يعنى دگرگون ساختن كلام و برگرداندن آن به سوى ديگر است.اين گونه‏تحريف را تحريف معنوى گويند،زيرا در واقع، تحريف معنوى،دلالت لفظ رادگرگون مى‏سازد و از مسير خود منحرف مى‏كند.

در قرآن هر كجا واژه تحريف آمده همين معنا(تحريف معنوى)اراده شده است.

طبرسى در تفسير آيه يحرفون الكلم عن مواضعه (3) مى‏گويد:«اى يفسرونه على غير ماانزل و هو سوء التاويل (4) ،آن را بر خلاف آن چه خداوند اراده كرده تفسير مى‏كنند وآن بد تاويل كردن است‏».زمخشرى در تفسير آيه مى‏گويد:«اي يميلونها عن‏مواضعها (5) ،لفظ را از موضع خود منحرف ساخته‏اند»،زيرا اگر لفظ طبق معناى‏واقعى-كه ظاهر لفظ بر آن دلالت دارد-تفسير و تبيين نگردد،هر آينه از موضع‏اصلى خود منحرف شده است.

شعرانى-در حاشيه مجمع البيان-مى‏گويد:«مواضع لفظ همان معانى لفظ است،زيرا هر لفظ براى معنايى خاص وضع شده و اگر از آن موضع زايل گردد و به معناى‏ديگر،كه خواسته لفظ نباشد،تفسير شود،هر آينه آن لفظ از موضع خود منحرف شده است‏».زمخشرى در اين باره مى‏گويد:«الفاظ مواضعى دارند كه شايسته آن‏هااست و آن عبارت است از معانى كه موضوع له الفاظ مى‏باشد و سزاوار است الفاظدر همان معانى استعمال شوند،لذا اگر از آن معانى دور شوند،وا مانده و غريب‏خواهند بود» (6) .از امام باقر عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود: «آنان كه كتاب خدا راپشت‏سر انداخته كسانى هستند كه حروف و الفاظ آن را استوار داشته و حدود واحكام آن را تحريف كرده‏اند» (7) ،يعنى به گونه ديگر تفسير و تاويل نموده‏اند.

تحريف در اصطلاح

تحريف در اصطلاح به هفت معنا آمده است:

1.تحريف در دلالت كلام يعنى تفسير و تاويل ناروا،به گونه‏اى كه لغت‏با تفسيرهم آهنگ نبوده و وضع و قرينه‏اى بر آن دلالت نداشته،صرفا طبق دل خواه تفسير وتاويل گرديده باشد.اين گونه تاويل غير مستند را تاويل باطل و تفسير به راى‏مى‏شمرند.پيامبر اكرم فرموده است: «من فسر القرآن برايه فليتبوا مقعده من النار (8) ،هر كسى قرآن را به دل خواه خود تفسير كند، بايد جاى گاه خود را در آتش مشخص‏سازد».

2.ثبت آيه يا سوره در مصحف بر خلاف ترتيب نزول:درباره سوره‏ها اين گونه‏جا به جايى صورت گرفته است،ولى در آيات احتمال آن بسيار ضعيف است.

3.اختلاف قرائت كه بر خلاف قرائت مشهور باشد،اين كار از صدر اول تا قرن‏هاادامه داشته است و كسانى از قراء بر خلاف قرائت معروف قرائت مى‏كرده‏اند.

4.اختلاف در لهجه:هر يك از قبايل عرب لهجه مخصوص به خود داشتند و برخلاف لهجه قريش قرآن را تلاوت مى‏كردند،در حالى كه قرآن به لهجه قريش نازل‏شده بود،البته پيامبر اكرم اين اختلاف لهجه‏ها را اجازه فرمود.حديث‏«نزل القرآن‏على سبعة احرف‏»ناظر به اختلاف لهجه‏هاست.

5.تبديل كلمات:يعنى لفظى را از قرآن برداشتن و مرادف آن را جاى گزين كردن.

گويند عبد الله بن مسعود تعويض كلمات را جايز مى‏دانست‏به شرط آن كه به اصل‏معنا صدمه وارد نكند.لذا كلمه‏هاى سخت و دشوار قرآن را به كلمات سهل وآسان‏تر مبدل مى‏كرد.

6.افزودن بر قرآن:از ابن مسعود روايت‏شده است كه برخى كلمات را به عنوان‏تفسير در خلال آيه مى‏آورد تا مراد آيه را روشن‏تر سازد،چنان كه در آيه تبليغ،جمله‏«ان عليا مولى المؤمنين‏»را زياد نموده و آيه را چنين مى‏خواند: يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك من ربك -ان عليا مولى المؤمنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته (9) و نيزعجارده(برخى از خوارج كه اتباع ابن عجردند)گمان داشتند كه سوره يوسف درقرآن افزوده شده است (10) .

7.كاستن از قرآن:برخى گمان برده‏اند قرآن بيش از اندازه موجود بوده است و ازروى سهو و اشتباه و يا عمدا از آن كاسته شده است.بيش‏تر بحث پيرامون مساله‏تحريف در همين جاست. آيا از قرآن چيزى كم شده است‏يا نه؟به دليل برخى‏روايات اهل سنت-كه‏«حشويه‏» (11) آن را روايت كرده‏اند-و نيز رواياتى از شيعه-كه‏«اخباريون‏» (12) به آن دامن زده‏اند-مساله كاستن از قرآن مطرح شده است،ولى اين‏موضوع مورد اجماع امت است كه هرگز بر قرآن چيزى افزوده نشده است.

دلايل نفى تحريف

آن چه در اين جا مى‏آوريم،خلاصه‏اى از گفتار علماى اسلام درباره دفع شبهه‏تحريف است:

1.گواهى تاريخ

قرآن از روز نخست مورد عنايت همگان به ويژه مسلمانان بوده است.پيامبراكرم صلى الله عليه و آله شخصا محافظ قرآن بود و پيوسته دستور حفظ،ثبت و ضبط آن را مى‏داد ومسلمانان موظف بودند آن را ثبت و حفظ كنند و بدين منظور از آن نسخه‏هاى متعددتهيه مى‏كردند و در خانه‏هاى خود در ميان صندوق يا كيسه‏هاى مخصوص‏نگهدارى مى‏كردند.از همان زمان مساله حفظ قرآن رواج يافت و عده بى‏شمارى‏به عنوان‏«حافظان قرآن‏»پيوسته در ميان جوامع اسلامى منزلت مهمى يافتند وعلاوه بر ثبت و ضبط قرآن در مصاحف،نسخه‏هاى متعددى را تهيه و در گستره‏كشور اسلامى پخش كردند.

خلاصه،مسلمانان هميشه حافظ و پاسدار اين كتاب آسمانى بودند و لحظه‏اى ازآن غافل نمى‏ماندند.

علاوه بر توده مردم،نقش بزرگان و دانش مندان اسلامى در عنايت‏به اين كتاب‏قابل توجه است.اين كتاب هم‏واره در شؤون گوناگون و سرنوشت‏ساز مسلمين‏نقش اول را داشته و در علوم مختلف اسلامى پايه و اساس شمرده مى‏شده است.

هر دانش‏مندى كه در رشته‏اى از علوم اسلامى مطالعه مى‏كرد،راه‏نما و هدايت‏كننده او قرآن بود.بسيارى از علوم اسلامى صرفا به جهت رسيدن به حقايق قرآن‏به وجود آمده است و دانش‏هاى بسيارى در ميان مسلمانان از قرآن نشات گرفته‏است،بنابر اين دانش مندان علوم اسلامى هم‏واره نيازمند به قرآن بودند و با آن‏سر و كار داشتند.سيد مرتضى علم الهدى در اين زمينه چنين مى‏گويد:

«يقين به صحت نقل قرآن،مانند يقين به شهرهاى بزرگ جهان و حادثه‏هاى‏بزرگ تاريخ و كتاب‏هاى مشهور از نويسندگان معروف و نيز اشعار و قصايد از بزرگان‏شعر است كه در طول تاريخ هم چنان استوار مانده و از گزند حوادث در امان بوده است.مسلما توجه به قرآن سبت‏به موارد مذكور هم‏واره بيش‏تر و داعيه برحفظ و حراست آن افزون‏تر بوده است،زيرا قرآن معجزه اسلام و دليل صدق نبوت‏است و نيز منبع و ماخذ همه معارف دينى و احكام شريعت است.دانش مندان‏علوم اسلامى پيوسته سعى در حفظ و حراست آن داشته‏اند تا آن جا كه تمام‏جزئيات آن مورد بررسى دقيق بوده است،مانند اعراب و قرائت و حتى عددحروف و كلمات و آيات آن.پس چگونه مى‏شود با وجود اين همه عنايت و ضبط وحراست‏شديد كه بر آن بوده و هست،در قرآن تغييرى ايجاد شود و كاستن وافزودنى تحقق يابد...

...يقين به جزئيات قرآن و اجزاء و ابعاض آن مانند يقين به تمام و كل قرآن است‏و همانند ديگر كتب معروف جهان،مانند كتاب سيبويه و مزنى،ضرورت دارد هرعالمى بدان آگاه باشد، زيرا عنايت دانش‏مندان و دانش وران به اين دو كتاب موجب‏گشته است كه علاوه بر كل اين كتاب‏ها جزئيات آن‏ها نيز مورد نظر و دقت قرار گيردتا آن جا كه اگر كسى خواسته باشد از آن‏ها چيزى كم كند يا چيزى بر آن‏ها بيفزايد،آن‏قسمت مورد شناسايى قرار مى‏گيرد و مشخص مى‏شود كه از اصل كتاب نيست وبر آن افزوده شده است...

به خوبى روشن است كه اين گونه عنايت نسبت‏به قرآن،بيش‏تر و بهتر از عنايت‏به كتاب سيبويه و مزنى و ديوان‏هاى شعرى انجام مى‏گرفته است (13) ».

شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء نيز بر همين رويه استدلال كرده است:

«روايات نقيصه(كم شدن قرآن)به روشنى مردود شناخته شده است و ظاهر آن‏اصلا مورد قبول نمى‏تواند باشد.به ويژه رواياتى كه ثلث(بيش از دو هزار آيه)قرآن‏يا بسيارى از آن را افتاده پنداشته است،زيرا اگر چنين اتفاقى رخ داده بود بايدشهرت همگانى مى‏يافت،چون انگيزه بر آن بسيار است و هم‏واره دشمنان اسلام آن‏را دست آويز قرار مى‏دادند و بزرگ‏ترين طعن بر قرآن كريم تلقى مى‏كردند...چگونه‏ممكن است چنين شده باشد،در حالى كه مسلمانان فوق العاده در حفاظت وحراست و ضبط آيات و حروف آن كوشا بوده‏اند؟در برخى روايات آمده كه درقرآن نام بسيارى از منافقين بوده و افتاده است.چگونه ممكن است‏باور كرد درحالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با حكمت و اخلاق كريمانه خود هرگز به آنان تصريح نمى‏كردندو با آنان همانند ديگر مسلمانان رفتار مى‏كردند...

...جاى شگفتى است،كسانى كه باور دارند احاديث وارده از پيامبر اكرم تا كنون‏محفوظ و سالم مانده است و استدلال مى‏كنند كه اين كلمات پيوسته بر زبان‏هاجارى و در كتب،ثبت و ضبط شده و در طول بيش از هزار سال به سلامت‏باقى‏مانده است،گويند اگر گزندى بر آن‏ها وارد مى‏شد،مسلما برملا مى‏گرديد،ولى اين‏باور را درباره قرآن ندارند و مى‏گويند بر آن نقيصه وارد شده و در طول تاريخ مخفى‏مانده است‏با آن كه عنايت‏به قرآن بيش از احاديث‏بوده و هست و بيش‏تر بر زبان‏هاجريان دارد و ثبت و ضبط آن استوارتر بوده و هست‏» (14) .

2.ضرورت تواتر قرآن

يكى از دلايل مهم دفع شبهه تحريف،مساله ضرورت تواتر قرآن است.شرطپذيرفتن قرآن،چه در كل و چه در بعض،متواتر بودن آن است.قرآن در هر حرف وهر كلمه و حتى در حركات و سكنات نيز بايد متواتر باشد،يعنى همگان(جمهورمسلمين)آن را دست‏به دست و سينه به سينه،به طور همگانى نقل كرده باشند.ازاين‏رو،آن چه در زمينه تحريف گفته‏اند كه فلان كلمه يا فلان جمله از قرآن بوده،چون با نقل آحاد روايت‏شده قابل قبول نيست و طبق اصل‏«لزوم تواتر قرآن‏»مردودشمرده مى‏شود و اين اصل يكى از مسايل ضرورى اسلام و مورد اتفاق علماست واساسا خبر واحد در مسايل اصولى و كلامى فاقد اعتبار است و صرفا در مسايل‏فرعى و عملى اعتبار دارد.علامه حلى،در زمينه نفى تحريف مى‏نويسد:

«اتفاق علما بر آن است كه هر چه از قرآن متواترا به ما رسيده است‏حجت و درغير اين صورت فاقد اعتبار است،زيرا قرآن سند نبوت و معجزه جاويد اسلام‏است،لذا تا به سر حد تواتر نرسد، نمى‏تواند نسبت‏به صحت نبوت يقين آور باشد، بنا بر اين امكان ندارد آن چه راويان در اين باره از مسموعات خود به صورت غيرمتواتر روايت كرده‏اند بپذيريم،زيرا راوى واحد هر چند راست گو باشد اگر آن چه‏نقل كرده،با عنوان قرآنى نقل كرده باشد،قطعا خطا كرده است و اگر با غير اين‏عنوان باشد مردود است،زيرا يا روايتى است كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده است‏يانظر شخصى خود اوست كه هرگز به عنوان آيات قرآنى حجيت‏شرعى نخواهدداشت‏» (15) .

سيد مجاهد طباطبايى در كتاب‏«وسايل الاصول‏»،محقق اردبيل در كتاب‏«شرح الارشاد»و سيد محمد جواد عاملى در كتاب‏«مفتاح الكرامة‏»نيز همين گونه‏استدلال كرده‏اند (16) .

3.مساله اعجاز قرآن

يكى ديگر از مسائلى كه با شبهه تحريف در تضاد است و با آن منافات دارد ياروشن‏تر بگوييم آن را قاطعانه نفى مى‏كند،مساله اعجاز قرآن است.علما مساله‏اعجاز را بزرگ‏ترين دليل بر رد شبهه تحريف دانسته‏اند،زيرا احتمال زيادت،همان گونه كه برخى از خوارج گفته‏اند كه سوره يوسف تماما بر قرآن افزوده‏شده است،چون يك سر گذشت عاشقانه است و جايى در قرآن ندارد يا كاستن،آن گونه كه صحابى بزرگ‏وار عبد الله بن مسعود گمان برده است كه دو سوره معوذتان‏دو دعاى مبطل السحرند و جزء قرآن نيستند،درباره قرآن به كلى منتفى است، زيرالازمه افزودن امكان هم آوردى با قرآن است و آيا بشر را ياراى آن هست كه همانندقرآن بياورد،به گونه‏اى كه هرگز با آن تفاوتى از جهت فصاحت و بلاغت و بيان ومحتوا نداشته باشد؟ هرگز!خداوند در قرآن فرموده است:

قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان‏بعضهم لبعض ظهيرا (17) ،بگو اگر انسان‏ها و پريان[جن]اتفاق كنند كه همانند اين قرآن‏بياورند، همانند آن نتوانند آورد،هر چند يك ديگر را[در اين كار]كمك كنند».

و ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله... (18) ،و اگر در آن چه بربنده خود(پيامبر)نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد،[دست كم]يك سوره‏همانند آن بياوريد».

ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله... (19) ،يا مى‏گويند:او قرآن را به دروغ به خدانسبت داده است؟بگو اگر راست مى‏گوييد يك سوره همانند آن بياوريد...».

اين آيات را آيات‏«تحدى‏»گويند،يعنى هم آورد طلبيدن.پس اگر كسانى سوره‏يوسف يا ديگر سوره‏ها را ساخته و در قرآن درج كرده‏اند،لازمه اين حرف شكسته‏شدن مرز تحدى است و اين امر منتفى است.

همين گونه است احتمال تبديل كلمات قرآن،چنان كه شيخ نورى و پيش از وى‏سيد جزايرى پنداشته‏اند،زيرا هر گونه تبديل و تغيير در نظم و جمله بندى كلمات‏قرآن،موجب مى‏شود كه صورت قرآن تبديل يافته و به تبديل دهنده منتسب باشدو از صورت وحى بودن خارج شود، لذا نسبت دادن چنين كلام تبديل يافته‏اى،به‏تبديل دهنده اولويت دارد تا سخن الهى.آنان گمان برده‏اند آيه ...فلما خر تبينت الجن‏ان لو كانوا يعلمون الغيب... (20) در اصل‏«تبينت الانس ان لو كانت الجن يعلمون الغيب‏»

بوده است (21) و نيز آيه كنتم خير امة اخرجت للناس (22) در اصل‏«خير ائمة...»بوده است (23) .

هم چنين كم نمودن از قرآن نيز موجب مى‏گردد تا نظم اولى كلام به هم بخورد واز بين برود و اين به طور قطع در سبك و اسلوب بلاغى كلام مؤثر است و نظم نوين(نقص يافته) نمى‏تواند همان سبك و اسلوب بلاغى اول را داشته باشد،لذا نبايدگفت كه نظم نوين همان نظم الهى و وحى است.سخيف‏ترين گفته‏ها در اين زمينه،گفته كسانى است كه گمان برده‏اند از ميانه يك آيه بيش از ثلث قرآن اسقاطشده است.مى‏گويند:از وسط آيه و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء... (24) بيش از دو هزار آيه افتاده است و لذا نظم آيه به هم ريخته و آشفتگى‏در آن نمودار شده است.اين گونه ادعا درباره قرآن وهن‏آور و مردود است (25) .پس‏هر گونه گمان زيادت يا نقص يا تبديل در كلمات قرآن،با مساله اعجاز در نظم‏موجود منافات دارد.

4.ضمانت الهى

يكى از روشن‏ترين دلايل بر سلامت قرآن و رد شبهه تحريف،ضمانتى است كه‏خداوند عهده‏دار شده تا قرآن را پيوسته مورد عنايت‏خود قرار دهد و از گزند آفات‏مصون بدارد، انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون اين آيه سلامت قرآن را كاملاتضمين مى‏كند.آرى،مقتضاى قاعده‏«لطف‏»نيز چنين است،زيرا قرآن سند زنده‏اسلام و دليل استوار صحت نبوت است، بايستى هم واره از گزند آفات مصون ومحفوظ بماند.هر گونه احتمال دست‏برد به قرآن،يعنى تزلزل پايه و اساس اسلام كه‏بر خلاف ضرورت عقل و دين است.

البته همين قرآن كه در دست مسلمانان است،تضمين شده است و همين دليل‏اعجاز است،نه آن گونه كه امثال حاجى نورى گمان برده‏اند (26) كه قرآن در لوح محفوظيا در سينه پيامبر و اوصيايش محفوظ مانده است،زيرا هنرى در آن گونه حفظ وجودندارد،هنر در حفاظت و حراست از اين قرآن موجود حاضر است كه خداوند باچنين جلال و عظمت از حراست آن ياد مى‏كند.خداوند فرموده است: و انه لكتاب‏عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد (27) ،و به راستى كه آن‏كتابى شكست ناپذير است كه هيچ گونه باطلى نه از پيش رو و نه از پشت‏سر به‏سويش نمى‏آيد،[چرا كه]از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل‏شده است‏».

اين آيه از آيه پيش صريح‏تر است كه قرآن پيوسته از گزند حوادث مصون‏بوده است و براى هميشه نيز از پيش آمدهاى ناگوار در امان خواهد بود و هرگزچيزى آن را ضايع نخواهد كرد. بطلان هرگز عارض قرآن نمى‏شود و مقصود ازبطلان،امورى است كه قرآن را از اعتبار ساقط كند و از اصالت‏خويش آن را دورسازد.خداوند حكيم است،هرگز كار بيهوده نمى‏كند.حميد است،پيوسته كارهاى‏او مورد ستايش است.پس قرآنى كه از يك چنين مقامى نازل شده باشد، آينده آن‏حساب شده و براى هميشه محفوظ است ان الله لا يخلف الميعاد (28) ،خداوند هرگز ازوعده‏هايى كه مى‏دهد،تخلف نمى‏ورزد».

5.عرضه روايات بر قرآن

از دلايل ديگر سلامت قرآن و عدم تغيير آن در طول تاريخ،رواياتى است كه ازپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است.از جمله فرموده:«ان على كل حق حقيقة و على كل‏صواب نورا،فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه (29) ،براى رسيدن‏به هر حقى، حقيقتى است كه آن حق را آشكار مى‏كند و براى پى بردن به هر درستى‏و راستى،نورى وجود دارد كه به آن راه نمايى مى‏كند[و قرآن همان حقيقت و نورى‏است كه روشن‏گر حقيقت‏ها و صواب‏ها است]پس هر چه[از احاديث]با قرآن‏موافق باشد آن را برگزينيد و هر چه با آن مخالف باشد واگذاريد».

اكنون اين پرسش مطرح مى‏شود كه اگر احتمال آن مى‏رفت كه قرآن مورددست‏برد قرار گيرد و از اعتبار ساقط گردد،آيا جاى آن بود كه معيار سنجش قرارگيرد و دليل روشن بر صحت و سقم روايات باشد؟هرگز!پس قرآن بايستى هم واره‏راه سلامت را در پيش داشته باشد تا بتواند اعتبار خويش را ثابت نگه داشته و معيارسنجش حق و باطل باشد.

6.نصوص اهل بيت

در زمينه نفى تحريف،روايات خاصى از ائمه معصومين عليهم السلام در دست است كه‏به طور كلى احتمال تحريف يا شبهه تحريف را در قرآن منتفى مى‏سازد و شيعه‏اماميه به پيروى از اهل بيت معتقدند قرآن هم‏واره از هر گونه تحريف مصون ومحفوظ بوده است.اينك چند نمونه از اين روايات:

روايت اول: در نامه‏اى كه امام باقر عليه السلام به سعد الخير نگاشته،چنين آمده است:

«و كان من نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده...،و يك نمونه ازپشت‏سر افكندن قرآن،آن بود كه حروف و كلمات آن را استوار،ولى حدود واحكام آن را تحريف و تغيير دادند». در اين روايت‏شريف،از دست‏برد به معانى وتفاسير منحرف سخن به ميان آمده است،ولى الفاظ و عبارات قرآن هم چنان دست‏نخورده شمرده شده است.در حديث مشابه به جاى تحريف حدود،تضييع حدودآمده است:«و رجل قرا القرآن فحفظ حروفه و ضيع حدوده (30) ، حفظ حروف[درستى تلاوت]نموده،ولى حدود و مقررات آن را تضييع نموده است‏».

روايت دوم: ابو بصير از امام صادق عليه السلام مى‏پرسد،مردم مى‏گويند چرا خداوندفرموده است: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم (31) ولى نامى از على وخاندان او نبرده است؟حضرت فرمود:«در قرآن فريضه نماز نازل گرديد،ولى ازركعات و شرايط آن نامى برده نشد تا آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله خود بيان نمود» (32) .در اين‏روايت‏شريف،اين اصل تثبيت‏شده است كه قرآن جاى بيان اصول و كليات فرائض‏و احكام است و بيان فروع و جزئيات بر عهده پيامبر است.در نتيجه امام عليه السلام تقريرفرمود كه در قرآن هرگز نامى از على و خاندان او برده نشده است،زيرا اين وظيفه‏پيامبر بوده تا مانند بيان ركعات و شرايط نماز،آن را نيز بيان كند،لذا هر گونه روايت‏ضعيف السند كه حاكى از بودن اسم على و خاندان او در قرآن و سپس ساقط شدن‏آن‏ها از قرآن است،طبق اين روايت مردود شناخته شده است.

روايت‏سوم: شيخ مفيد از جابر و او از امام باقر عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود:

«موقع ظهور،حضرت مهدى به مردم قرآن مى‏آموزد.آن گاه مشكل‏ترين كار در اين‏امر مساله ترتيب مصحف شريف است،زيرا ترتيب مصحف حضرت با ترتيب‏«مصحف فعلى تفاوت دارد» (33) . به عبارت ديگر قرآنى كه حضرت ارائه مى‏دهد،به جزدر ترتيب و نحوه تاليف آيات و سوره‏ها، هيچ گونه تفاوتى با مصحف موجود ندارد.

7.نظر علماى بزرگ شيعه

بى‏مناسبت نيست در اين جا برخى از تصريحاتى را كه بزرگان علماى اماميه،درزمينه نفى تحريف ابراز داشته‏اند،عرضه كنيم تا روشن شود هيچ گاه علماى شيعه‏قايل به تحريف قرآن نبوده‏اند و آن چه به آنان نسبت داده مى‏شود كذب محض‏است.البته برخى از اخباريون افراطى-كه در زمره شاخصين علماى شيعه قرارنگرفته‏اند-در اين زمينه مطالبى را گفته‏اند كه نبايد به حساب عموم شيعه گذاشت.

اگر بخواهيم بزرگان علماى اماميه را به دو دسته محققين و محدثين (34) تقسيم كنيم‏بايد بگوييم محققين از روز نخست تا كنون،بالاتفاق شبهه تحريف را مردودشمرده‏اند و محدثين نيز از دوران رئيس المحدثين ابو جعفر صدوق تا زمان خاتم‏المحدثين شيخ حر عاملى و نيز محدث كاشانى،همه با محققين هم گام بوده و منكرتحريف بوده‏اند.صرفا از سده يازدهم گروهى به نام اخباريون كه جاى گزين محدثين‏شدند،مساله تحريف را مطرح ساختند و اين غائله را بر پا نمودند،بنا بر اين نبايداين نظر ناصواب را به همه شيعيان نسبت داد.در اين جا براى اثبات ادعاى فوق‏سخنانى از بزرگان را به عنوان شاهد مى‏آوريم:

1.شيخ المحدثين ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه صدوق(متوفاى 381)در رساله اعتقادات چنين مى‏گويد:«اعتقاد ما بر اين است قرآنى كه‏بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل گرديده،همين قرآن موجود است كه در دست مردم قرار داردبا 114 سوره،بى‏كم و كاست و هر كس به ما نسبت دهد كه قرآن را بيش از اين‏مى‏دانيم،دروغ گوست‏» (35) .

2.عميد طائفه محمد بن محمد بن نعمان،معروف به شيخ مفيد(متوفاى 413)

در كتاب پر ارج خود«اوائل المقالات‏»،مى‏گويد:«برخى از اهل امامت‏بر اين باورندكه از قرآن هرگز چيزى كم نشده است،نه كلمه و نه آيه و نه سوره‏اى،به جز آن چه درمصحف على عليه السلام بوده و عنوان شرح و تفسير را داشته است‏».آن گاه گويد:«اين قول،نزد من به حقيقت نزديك‏تر است از قول كسانى كه گفته‏اند برخى كلمات از قرآن‏افتاده و راى من همان است.و اما زيادت در مصحف،هرگز نبوده و نيست و اين‏مطلب اجماعى علماست،زيرا اگر افزوده شدن سوره‏اى مورد نظر باشد با مساله‏اعجاز منافات دارد و اگر افزوده شدن كلمه يا كلماتى مقصود باشد آن نيز به دليل‏عدم رجحان مردود است،پس قرآن از هر گونه زيادتى در سلامت است. علاوه براستدلال مذكور در اين زمينه از امام صادق عليه السلام روايتى در دست دارم‏» (36) .

3.علم الهدى سيد مرتضى على بن الحسين(متوفاى 436)در جوابيه اول ازمسايل رساله طرابلسيات مى‏گويد:«علم به صحت نقل قرآن مانند علم به وجودشهرهاى بزرگ و حوادث تاريخى معروف و كتاب‏هاى مشهور جهان و اشعارشعراى عرب است،زيرا عنايت‏به قرآن، پيوسته بيش از امور ياد شده‏بوده است...».

4.شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن الحسن طوسى(متوفاى 460)در مقدمه‏تفسير نفيس خود«التبيان‏»آورده است:«احتمال زيادت در قرآن به طور كلى منتفى‏است،زيرا اجماع امت‏بر عدم زيادت است و اما نقيصه،اين عقيده نيز با ظاهرآراى مسلمين مخالف است و همين شايسته مذهب ماست كه هرگز در قرآن زيادتى‏و نقصى رخ نداده است.كلام سيد مرتضى و ظاهر روايات اهل بيت‏بر همين دلالت‏دارد...» (37) .

5.جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن المطهر،علامه‏حلى(متوفاى 726)در«اجوبة المسائل المهناوية‏»در جواب سيد مهنا گويد:«حق‏آن است كه هرگز تبديل،تاخير و تقديم در قرآن رخ نداده است.هم چنين زيادت ونقصى بر آن وارد نشده است.پناه مى‏برم به خدا از اين كه كسى چنين چيزى را باورداشته باشد،زيرا موجب طعن در معجزه جاويد اسلام مى‏شود و اساس نبوت رامتزلزل مى‏كند» (38) .

براى اين كه نقل اقوال علما موجب طولانى شدن بحث نشود،در اين جا فقط به‏نام و آدرس گفتار دانش مندان نامى شيعه بسنده مى‏كنيم (39) :

علامه ابو على فضل بن حسن طبرسى(متوفاى 548)،مجمع البيان،ج 1،ص 15.

محقق اردبيلى(متوفاى 993)،مجمع الفائدة،ج 2،ص 218.

شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء(متوفاى 1228)،كشف الغطاء و رساله الحق‏المبين،ص 11.

شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء(متوفاى 1373).اصل الشيعة و اصولها،ص 133.

فيض كاشانى محمد محسن(متوفاى 1090)،مقدمه ششم تفسير صافى و علم‏اليقين،ج 1،ص 565 و وافى،ج 2،ص 274-273.

خاتم المحدثين شيخ حر عاملى،صاحب وسايل الشيعة(متوفاى 1104)دررساله فارسى كه به همين منظور نوشته است،طبق نقل شيخ رحمت الله دهلوى دركتاب پر ارزش خود،اظهار الحق،ج 2،ص 208 و الفصول المهمة،سيد شرف‏الدين،ص 166.

علامه شيخ محمد جواد بلاغى(متوفاى 1353)،آلاء الرحمان،ج 1،ص 27-25.

محقق ثانى شيخ على بن عبد العالى كركى(متوفاى 940)در رساله‏اى كه به‏همين منظور نوشته است،طبق نقل سيد محسن اعرجى در كتاب اصولى خود:شرح وافيه(خطى).

سيد شرف الدين عاملى(متوفاى 1381)،الفصول المهمة،ص 163 و نيز دركتاب رديه خود بر مسايل موسى جار الله،ص 28.

سيد محسن امين عاملى(متوفاى 1371)،اعيان الشيعة،ج 1،ص 41.

علامه امينى شيخ عبد الحسين تبريزى،الغدير،ج 3،ص 101.

علامه طباطبايى(متوفاى 1402)،الميزان،ج 12،ص 137-106.

امام خمينى قدس سره در كتاب‏«تهذيب الاصول‏»،ج 2،ص 165 و نيز در«انوار الهداية‏»

شرح كفاية الاصول،ج 1،ص 245 كه با كمال حدت و شدت از موضع پاك بزرگان‏شيعه در اين باره دفاع نموده و از بى‏ارزشى گفته‏هاى حاجى نورى پرده برداشته‏است.

آيت الله سيد ابو القاسم خويى قدس سره در مقدمه تفسير خود«البيان‏»،ص 258-215.

با دلايل متين و استوار از ساحت قدس قرآن دفاع كرده هر گونه اتهام قول به تحريف‏را از شيعه ناروا دانسته كه اين نوشتار شمه‏اى از بيانات روشن و مستدل اين استادبزرگ‏وار است.

رد اتهام

بسيارى از بزرگان علماى اهل سنت،كه منصفانه مساله تحريف را بررسى‏كرده‏اند،شيعه اماميه را از تهمت قول به تحريف مبرا دانسته‏اند.اولين كسى كه‏شهادت به نزاهت موضع شيعه داده است،ابو الحسن على بن اسماعيل‏اشعرى(متوفاى 324)،شيخ اشاعره و بنيان گذار مكتب اشعرى است كه تمامى‏جهان تسنن،امروزه پيرو اين مكتب هستند.وى در اين زمينه چنين مى‏گويد:

«شيعه اماميه دو دسته‏اند:يك دسته كوته نظران ظاهر بين كه فاقد انديشه‏اند و درمسايل دينى داراى نظر و آراى عميق نيستند.اينان قايل به تحريف در جهت نقص‏برخى كلمات بوده‏اند و دليل آنان رواياتى است كه نزد محققين طائفه فاقد اعتباراست،ولى همين دسته نسبت‏به زيادتى در قرآن،به كلى منكرند و مى‏گويند:هرگزدر قرآن زيادتى رخ نداده است. دسته دوم،محققين و صاحبان نظر و اجتهادند كه هر دو جهت زيادت و نقص را منكرند.آنان مى‏گويند قرآن هم چنان كه بر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نازل شده تا كنون دست نخورده است و از گزند تحريف،به طور مطلق،درامان بوده است،زيادت،نقص و تبديل و تغييرى در آن حاصل نشده است‏» (40) .

علامه شيخ رحمت الله هندى دهلوى در كتاب نفيس خود«اظهار الحق‏» (41) به‏تفصيل در نزاهت و برائت‏شيعه از قول به تحريف سخن گفته است.مجموع گفتار اورا در صيانة القرآن آورده‏ايم.هم چنين استاد معاصر،محمد عبد الله دراز در كتاب پرارج خود،«المدخل الى القرآن الكريم‏» (42) ،از شيعه دفاع نموده،ساحت آنان را از اين‏تهمت مبرا دانسته است.استاد شيخ محمد محمد مدنى،رئيس دانشكده الهيات‏دانش گاه الازهر در«رسالة الاسلام‏» (43) به تفصيل و استشهاد فراوان از موضع شيعه‏دفاع كرده و به طور كلى اين نسبت را به شيعه نسبت ظالمانه گرفته است (44) .

منشا قول به تحريف

منشا قول به تحريف،رواياتى است كه در كتب حديثى اهل سنت و شيعه‏آمده است،ظاهر آن روايات،به تحريف كتاب دلالت دارد و هم واره علما و محققان‏شيعه و سنى در صدد چاره جويى اين گونه روايات بوده‏اند.اين روايات يا سندهاى‏ضعيف و فاقد اعتبار دارند يا دلالت‏هاى نارسا و قابل تاويل.در كتب اصولى وكلامى اين روايات به طور كلى مردود شناخته شده است. علامه شيخ محمد جوادبلاغى در مقدمه تفسير«آلاء الرحمان‏»مى‏گويد:

«در جمله رواياتى كه حاجى نورى در اين باره آورده است،رواياتى وجود داردكه هرگز احتمال صدق آن‏ها نمى‏رود.برخى از نظر مفهوم اختلاف بسيار دارند و به‏تنافى و تعارض منتهى مى‏گردند.به علاوه سند بيش‏تر اين روايات به كسانى باز مى‏گردد كه علما آنان را به ضعف گفتار،فساد مذهب و جفا در روايت وصف‏كرده‏اند و يا برخى از آن‏ها به دروغ گويى و دروغ پردازى شهرت دارند كه هرگز روايت‏از آنان جايز نيست.گروهى حتى درباره ائمه حالت توقف داشته و با آنان دشمنى‏مى‏كردند.اين اوصاف خود كافى است كه روايت اين افراد قابل اعتماد نباشد» (45) .

اين جانب با بررسى تمام اين روايات،چه منقول از اهل سنت و چه منقول ازشيعه،چنين يافتم كه اين قبيل روايات كه مايه طعن بر شريعت است،غالبا مجعول‏و به دست دشمنان دين ساخته و پرداخته شده است‏يا آن كه قابل تاويل به وجوه‏ديگر است و ربطى به مساله تحريف ندارد.در اين جا لازم است‏به برخى از اين‏روايات اشاره شود.


پى‏نوشتها:

1.حج 22:11.

2.الكشاف،ج 2،ص 142.

3.مائده 5:13 و نساء 4:46.

4.ر.ك:تفسير طبرسى،ج 2،ص 173.

5.الكشاف،ج 1،ص 516.

6.ر.ك:محمد هادى معرفت،صيانة القرآن من التحريف،ص 15.

7.كافى،ج 8،ص 53،شماره 16.

8.غوالي اللئالي،ج 4،ص 104،شماره 154.

9.مائده 5:67.

10.عبد الكريم شهرستانى،الملل و النحل،ج 1،ص 128.

11.از اين جهت‏حشويه ناميده شدند كه هر چه از احاديث‏به دست مى‏آوردند در درون انبان‏هاى خودمى‏ريختند.حشو يعنى درون.ابن جوزى مى‏گويد:«شيوه آنان چنين بود كه احاديث‏خود را رواج دهند گرچه‏انباشته از بيهوده‏ها باشد و اين كار ايشان بسيار قبيح مى‏نمود،زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است:«هر كس‏حديثى از من نقل كند كه مى‏داند دروغ است،پس او خود يك دروغ پرداز است‏»(الموضوعات،ج 1،ص 240).

12.اخباريون در گذشته به كسانى گفته مى‏شد كه بيش‏تر به جمع اخبار تاريخى مى‏پرداختند،ولى از سده‏يازدهم تا كنون به آن دسته از محدثين گفته مى‏شود كه در جمع روايات كمال تساهل را به خرج داده‏اند،رطب‏و يابس را درهم مى‏ريزند و از هر كس هر چيزى را روايت مى‏كنند(ر.ك:صيانة القرآن من التحريف،ص‏109 و ص 157 به بعد).

13.ر.ك:تفسير طبرسى،ج 1،مقدمه،فن خامس،ص 15.

14.شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء،كشف الغطاء،كتاب القرآن كتاب الصلاة،مبحث 7 و 8،ص 299-298 و همو،الحق المبين،ص 11.

15.بروجردى،البرهان،ص 111.

16.ر.ك:صيانة القرآن من التحريف،ص 39-38.

17.اسراء 17:88.

18.بقره 2:23.

19.يونس 10:38.

20.سبا 34:14.

21.ر.ك:بحار الانوار،ج 90،تفسير نعمانى،ص 27-26.

22.آل عمران 3:110.

23.ر.ك:سيد جزايرى،منبع الحياة،ص 67.

24.نساء 4:3.درباره اين آيه در آينده سخن خواهيم گفت.

25.ر.ك:سيد جزايرى،منبع الحياة،ص 66.

26.ر.ك:محمد حسين نورى،فصل الخطاب،ص 360.

27.فصلت 41:42-41.

28.رعد 13:31.

29.اصول كافى،ج 1،ص 69.

30.اصول كافى،ج 2،ص 627،شماره 1.

31.نساء 4:59.

32.اصول كافى،ج 1،ص 286.

33.الارشاد،ص 365.

34.فرق ميان محققين و محدثين در آن است كه محققين در احكام شرع اجتهاد را روا مى‏دارند و انديشه عقلى‏را در شناخت معارف دين دخيل مى‏دانند،ولى محدثين،صرفا پيرو احاديث وارده از معصومين بوده،تمامى‏اصول و فروع دين را طبق آن بررسى مى‏كنند.ولى اين دقت را روا مى‏داشتند كه در استناد به روايات روش‏اتقان را در پيش گيرند و هرگز در اين راه سستى و تساهل از خود روا نمى‏داشتند.

محققين در اجتهاد و اظهار راى و نظر،خود را آزاد مى‏دانند و پيوسته ره نمودهاى خرد و انديشه را پيش روخود قرار داده‏اند،بر خلاف محدثين كه فقط به ظواهر احاديث وارده تمسك مى‏جويند به شرط آن كه درانتخاب آن دقت‏شده و از راه صحيح به دست آمده باشد.

35.ر.ك:اعتقادات شيخ صدوق هم راه با شرح باب حادى عشر،ص 94-93.

36.اوائل المقالات،ص 56-54.شايد مقصود از روايت‏ياد شده همان‏هايى باشد كه يادآور شديم.

37.التبيان،ج 1،مقدمه،ص 3.

38.اجوبة المسائل المهناوية،ص 121،مساله 13.

39.بيانات اين بزرگان را به تفصيل در صيانة القرآن من التحريف آورده‏ايم.

40.ر.ك:ابو الحسن على بن اسماعيل اشعرى،مقالات الاسلاميين،ج 1،ص 120-119.صيانة القرآن من‏التحريف،ص 81-79.

41.اظهار الحق،ج 2،ص 209-206.

42.المدخل الى القرآن الكريم،ص 40-39.

43.رسالة الاسلام،شماره 44،ص 385-382.

44.ر.ك:صيانة القرآن من التحريف.

45.تفسير آلاء الرحمان،ج 1،ص 25.