دفع شبهه تحريف
شبهه تحريف قرآن،از دير زمان مطرح بوده و پيوسته مورد انكار و رد علما
ومحققين بزرگ اسلام بوده است.منشا اين شبهه رواياتى است كه در كتب حديثاهل
سنت و شيعه درج شده است و به ظاهر تحريف كلام الله را مىرساند.اينروايات
غالبا قابل تاويل مىباشد،و در صورت عدم امكان تاويل،كنار
گذاشتهمىشوند.بررسى شبهه تحريف به دليل ارتباط با حجيت ظواهر قرآن اهميت
دارد،از اين رو لازم است اين مساله از ريشه مورد ارزيابى قرار گيرد و صحت و
سقم اينروايات معلوم شود.اين بحث در سه بخش مطرح مىشود: دلايل نفى تحريف،
آراى علماى بزرگ اسلام در اين باره و بررسى روايات منقول از اهل سنت و
شيعه.
تحريف در لغت
تحريف از ريشه«حرف»به معناى كناره مىباشد.در سوره حج مىخوانيم: و
منالناس من يعبد الله على حرف فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنة
انقلب علىوجهه... (1) ،و بعضى از مردم خدا را در كناره
مىپرستند[يعنى تنها با زبان نيايشمىكنند و ايمان قلبيشان ضعيف است]پس
اگر[دنيا به آنان رو كند و نفع و]خيرى بهآنان برسد بدان اطمينان
مىيابند،اما اگر ناگوارى براى امتحان به آنان برسد،دگرگون مىشوند[و به
كفر رو مىآورند]».
زمخشرى در تفسير اين آيه مىگويد:«اي على طرف من الدين لا في وسطه
وقلبه،اينان پيوسته بر كناره دين قرار دارند،نه در وسط و قلب دين.اين بر
اثراضطراب و تزلزل آنان در دين است و بدين لحاظ هيچ گاه آرامش خاطر
ندارند،همانند كسى كه بر كناره لشكر حركت مىكند تا هرگاه پيروزى و غنيمت
نصيبگرديد،پا بر جا و با ديگران سهيم باشد و اگر شكست فرا رسيد پا به فرار
گذارده،راهنجات خود را پى بگيرد» (2) .
تحريف كلام،كناره زدن از مسير طبيعى آن است.مسير طبيعى الفاظ و
عبارتهاهمان افاده معانى حقيقى و مراد واقعى آنهاست و در صورت انحراف از
آن معانى،تحريف تحقق مىيابد. لذا تحريف كلام را چنين وصف
نمودهاند:«تفسيره على غيروجهه،تفسير نمودن آن بر خلاف آن چه ظاهر آن
است»اين گونه تفسير نوعى تاويلنارواست،يعنى دگرگون ساختن كلام و
برگرداندن آن به سوى ديگر است.اين گونهتحريف را تحريف معنوى گويند،زيرا در
واقع، تحريف معنوى،دلالت لفظ رادگرگون مىسازد و از مسير خود منحرف مىكند.
در قرآن هر كجا واژه تحريف آمده همين معنا(تحريف معنوى)اراده شده است.
طبرسى در تفسير آيه يحرفون الكلم عن مواضعه (3) مىگويد:«اى
يفسرونه على غير ماانزل و هو سوء التاويل (4) ،آن را بر خلاف آن
چه خداوند اراده كرده تفسير مىكنند وآن بد تاويل كردن است».زمخشرى در
تفسير آيه مىگويد:«اي يميلونها عنمواضعها (5) ،لفظ را از موضع
خود منحرف ساختهاند»،زيرا اگر لفظ طبق معناىواقعى-كه ظاهر لفظ بر آن
دلالت دارد-تفسير و تبيين نگردد،هر آينه از موضعاصلى خود منحرف شده است.
شعرانى-در حاشيه مجمع البيان-مىگويد:«مواضع لفظ همان معانى لفظ
است،زيرا هر لفظ براى معنايى خاص وضع شده و اگر از آن موضع زايل گردد و به
معناىديگر،كه خواسته لفظ نباشد،تفسير شود،هر آينه آن لفظ از موضع خود
منحرف شده است».زمخشرى در اين باره مىگويد:«الفاظ مواضعى دارند كه شايسته
آنهااست و آن عبارت است از معانى كه موضوع له الفاظ مىباشد و سزاوار است
الفاظدر همان معانى استعمال شوند،لذا اگر از آن معانى دور شوند،وا مانده و
غريبخواهند بود» (6) .از امام باقر عليه السلام روايتشده است
كه فرمود: «آنان كه كتاب خدا راپشتسر انداخته كسانى هستند كه حروف و الفاظ
آن را استوار داشته و حدود واحكام آن را تحريف كردهاند» (7)
،يعنى به گونه ديگر تفسير و تاويل نمودهاند.
تحريف در اصطلاح
تحريف در اصطلاح به هفت معنا آمده است:
1.تحريف در دلالت كلام يعنى تفسير و تاويل ناروا،به گونهاى كه لغتبا
تفسيرهم آهنگ نبوده و وضع و قرينهاى بر آن دلالت نداشته،صرفا طبق دل خواه
تفسير وتاويل گرديده باشد.اين گونه تاويل غير مستند را تاويل باطل و تفسير
به راىمىشمرند.پيامبر اكرم فرموده است: «من فسر القرآن برايه فليتبوا
مقعده من النار (8) ،هر كسى قرآن را به دل خواه خود تفسير كند،
بايد جاى گاه خود را در آتش مشخصسازد».
2.ثبت آيه يا سوره در مصحف بر خلاف ترتيب نزول:درباره سورهها اين
گونهجا به جايى صورت گرفته است،ولى در آيات احتمال آن بسيار ضعيف است.
3.اختلاف قرائت كه بر خلاف قرائت مشهور باشد،اين كار از صدر اول تا
قرنهاادامه داشته است و كسانى از قراء بر خلاف قرائت معروف قرائت
مىكردهاند.
4.اختلاف در لهجه:هر يك از قبايل عرب لهجه مخصوص به خود داشتند و برخلاف
لهجه قريش قرآن را تلاوت مىكردند،در حالى كه قرآن به لهجه قريش نازلشده
بود،البته پيامبر اكرم اين اختلاف لهجهها را اجازه فرمود.حديث«نزل
القرآنعلى سبعة احرف»ناظر به اختلاف لهجههاست.
5.تبديل كلمات:يعنى لفظى را از قرآن برداشتن و مرادف آن را جاى گزين
كردن.
گويند عبد الله بن مسعود تعويض كلمات را جايز مىدانستبه شرط آن كه به
اصلمعنا صدمه وارد نكند.لذا كلمههاى سخت و دشوار قرآن را به كلمات سهل
وآسانتر مبدل مىكرد.
6.افزودن بر قرآن:از ابن مسعود روايتشده است كه برخى كلمات را به
عنوانتفسير در خلال آيه مىآورد تا مراد آيه را روشنتر سازد،چنان كه در
آيه تبليغ،جمله«ان عليا مولى المؤمنين»را زياد نموده و آيه را چنين
مىخواند: يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك من ربك -ان عليا مولى المؤمنين-
و ان لم تفعل فما بلغت رسالته (9) و نيزعجارده(برخى از خوارج كه
اتباع ابن عجردند)گمان داشتند كه سوره يوسف درقرآن افزوده شده است
(10) .
7.كاستن از قرآن:برخى گمان بردهاند قرآن بيش از اندازه موجود بوده است
و ازروى سهو و اشتباه و يا عمدا از آن كاسته شده است.بيشتر بحث پيرامون
مسالهتحريف در همين جاست. آيا از قرآن چيزى كم شده استيا نه؟به دليل
برخىروايات اهل سنت-كه«حشويه» (11) آن را روايت كردهاند-و
نيز رواياتى از شيعه-كه«اخباريون» (12) به آن دامن
زدهاند-مساله كاستن از قرآن مطرح شده است،ولى اينموضوع مورد اجماع امت
است كه هرگز بر قرآن چيزى افزوده نشده است.
دلايل نفى تحريف
آن چه در اين جا مىآوريم،خلاصهاى از گفتار علماى اسلام درباره دفع
شبههتحريف است:
1.گواهى تاريخ
قرآن از روز نخست مورد عنايت همگان به ويژه مسلمانان بوده
است.پيامبراكرم صلى الله عليه و آله شخصا محافظ قرآن بود و پيوسته دستور
حفظ،ثبت و ضبط آن را مىداد ومسلمانان موظف بودند آن را ثبت و حفظ كنند و
بدين منظور از آن نسخههاى متعددتهيه مىكردند و در خانههاى خود در ميان
صندوق يا كيسههاى مخصوصنگهدارى مىكردند.از همان زمان مساله حفظ قرآن
رواج يافت و عده بىشمارىبه عنوان«حافظان قرآن»پيوسته در ميان جوامع
اسلامى منزلت مهمى يافتند وعلاوه بر ثبت و ضبط قرآن در مصاحف،نسخههاى
متعددى را تهيه و در گسترهكشور اسلامى پخش كردند.
خلاصه،مسلمانان هميشه حافظ و پاسدار اين كتاب آسمانى بودند و لحظهاى
ازآن غافل نمىماندند.
علاوه بر توده مردم،نقش بزرگان و دانش مندان اسلامى در عنايتبه اين
كتابقابل توجه است.اين كتاب همواره در شؤون گوناگون و سرنوشتساز
مسلميننقش اول را داشته و در علوم مختلف اسلامى پايه و اساس شمرده مىشده
است.
هر دانشمندى كه در رشتهاى از علوم اسلامى مطالعه مىكرد،راهنما و
هدايتكننده او قرآن بود.بسيارى از علوم اسلامى صرفا به جهت رسيدن به حقايق
قرآنبه وجود آمده است و دانشهاى بسيارى در ميان مسلمانان از قرآن نشات
گرفتهاست،بنابر اين دانش مندان علوم اسلامى همواره نيازمند به قرآن بودند
و با آنسر و كار داشتند.سيد مرتضى علم الهدى در اين زمينه چنين مىگويد:
«يقين به صحت نقل قرآن،مانند يقين به شهرهاى بزرگ جهان و حادثههاىبزرگ
تاريخ و كتابهاى مشهور از نويسندگان معروف و نيز اشعار و قصايد از
بزرگانشعر است كه در طول تاريخ هم چنان استوار مانده و از گزند حوادث در
امان بوده است.مسلما توجه به قرآن سبتبه موارد مذكور همواره بيشتر و
داعيه برحفظ و حراست آن افزونتر بوده است،زيرا قرآن معجزه اسلام و دليل
صدق نبوتاست و نيز منبع و ماخذ همه معارف دينى و احكام شريعت است.دانش
مندانعلوم اسلامى پيوسته سعى در حفظ و حراست آن داشتهاند تا آن جا كه
تمامجزئيات آن مورد بررسى دقيق بوده است،مانند اعراب و قرائت و حتى
عددحروف و كلمات و آيات آن.پس چگونه مىشود با وجود اين همه عنايت و ضبط
وحراستشديد كه بر آن بوده و هست،در قرآن تغييرى ايجاد شود و كاستن
وافزودنى تحقق يابد...
...يقين به جزئيات قرآن و اجزاء و ابعاض آن مانند يقين به تمام و كل
قرآن استو همانند ديگر كتب معروف جهان،مانند كتاب سيبويه و مزنى،ضرورت
دارد هرعالمى بدان آگاه باشد، زيرا عنايت دانشمندان و دانش وران به اين دو
كتاب موجبگشته است كه علاوه بر كل اين كتابها جزئيات آنها نيز مورد نظر
و دقت قرار گيردتا آن جا كه اگر كسى خواسته باشد از آنها چيزى كم كند يا
چيزى بر آنها بيفزايد،آنقسمت مورد شناسايى قرار مىگيرد و مشخص مىشود كه
از اصل كتاب نيست وبر آن افزوده شده است...
به خوبى روشن است كه اين گونه عنايت نسبتبه قرآن،بيشتر و بهتر از
عنايتبه كتاب سيبويه و مزنى و ديوانهاى شعرى انجام مىگرفته است
(13) ».
شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء نيز بر همين رويه استدلال كرده است:
«روايات نقيصه(كم شدن قرآن)به روشنى مردود شناخته شده است و ظاهر
آناصلا مورد قبول نمىتواند باشد.به ويژه رواياتى كه ثلث(بيش از دو هزار
آيه)قرآنيا بسيارى از آن را افتاده پنداشته است،زيرا اگر چنين اتفاقى رخ
داده بود بايدشهرت همگانى مىيافت،چون انگيزه بر آن بسيار است و همواره
دشمنان اسلام آنرا دست آويز قرار مىدادند و بزرگترين طعن بر قرآن كريم
تلقى مىكردند...چگونهممكن است چنين شده باشد،در حالى كه مسلمانان فوق
العاده در حفاظت وحراست و ضبط آيات و حروف آن كوشا بودهاند؟در برخى روايات
آمده كه درقرآن نام بسيارى از منافقين بوده و افتاده است.چگونه ممكن
استباور كرد درحالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با حكمت و اخلاق
كريمانه خود هرگز به آنان تصريح نمىكردندو با آنان همانند ديگر مسلمانان
رفتار مىكردند...
...جاى شگفتى است،كسانى كه باور دارند احاديث وارده از پيامبر اكرم تا
كنونمحفوظ و سالم مانده است و استدلال مىكنند كه اين كلمات پيوسته بر
زبانهاجارى و در كتب،ثبت و ضبط شده و در طول بيش از هزار سال به
سلامتباقىمانده است،گويند اگر گزندى بر آنها وارد مىشد،مسلما برملا
مىگرديد،ولى اينباور را درباره قرآن ندارند و مىگويند بر آن نقيصه وارد
شده و در طول تاريخ مخفىمانده استبا آن كه عنايتبه قرآن بيش از
احاديثبوده و هست و بيشتر بر زبانهاجريان دارد و ثبت و ضبط آن استوارتر
بوده و هست» (14) .
2.ضرورت تواتر قرآن
يكى از دلايل مهم دفع شبهه تحريف،مساله ضرورت تواتر قرآن است.شرطپذيرفتن
قرآن،چه در كل و چه در بعض،متواتر بودن آن است.قرآن در هر حرف وهر كلمه و
حتى در حركات و سكنات نيز بايد متواتر باشد،يعنى همگان(جمهورمسلمين)آن را
دستبه دست و سينه به سينه،به طور همگانى نقل كرده باشند.ازاينرو،آن چه در
زمينه تحريف گفتهاند كه فلان كلمه يا فلان جمله از قرآن بوده،چون با نقل
آحاد روايتشده قابل قبول نيست و طبق اصل«لزوم تواتر قرآن»مردودشمرده
مىشود و اين اصل يكى از مسايل ضرورى اسلام و مورد اتفاق علماست واساسا خبر
واحد در مسايل اصولى و كلامى فاقد اعتبار است و صرفا در مسايلفرعى و عملى
اعتبار دارد.علامه حلى،در زمينه نفى تحريف مىنويسد:
«اتفاق علما بر آن است كه هر چه از قرآن متواترا به ما رسيده استحجت و
درغير اين صورت فاقد اعتبار است،زيرا قرآن سند نبوت و معجزه جاويد
اسلاماست،لذا تا به سر حد تواتر نرسد، نمىتواند نسبتبه صحت نبوت يقين
آور باشد، بنا بر اين امكان ندارد آن چه راويان در اين باره از مسموعات خود
به صورت غيرمتواتر روايت كردهاند بپذيريم،زيرا راوى واحد هر چند راست گو
باشد اگر آن چهنقل كرده،با عنوان قرآنى نقل كرده باشد،قطعا خطا كرده است و
اگر با غير اينعنوان باشد مردود است،زيرا يا روايتى است كه از پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله شنيده استيانظر شخصى خود اوست كه هرگز به عنوان آيات
قرآنى حجيتشرعى نخواهدداشت» (15) .
سيد مجاهد طباطبايى در كتاب«وسايل الاصول»،محقق اردبيل در كتاب«شرح
الارشاد»و سيد محمد جواد عاملى در كتاب«مفتاح الكرامة»نيز همين
گونهاستدلال كردهاند (16) .
3.مساله اعجاز قرآن
يكى ديگر از مسائلى كه با شبهه تحريف در تضاد است و با آن منافات دارد
ياروشنتر بگوييم آن را قاطعانه نفى مىكند،مساله اعجاز قرآن است.علما
مسالهاعجاز را بزرگترين دليل بر رد شبهه تحريف دانستهاند،زيرا احتمال
زيادت،همان گونه كه برخى از خوارج گفتهاند كه سوره يوسف تماما بر قرآن
افزودهشده است،چون يك سر گذشت عاشقانه است و جايى در قرآن ندارد يا
كاستن،آن گونه كه صحابى بزرگوار عبد الله بن مسعود گمان برده است كه دو
سوره معوذتاندو دعاى مبطل السحرند و جزء قرآن نيستند،درباره قرآن به كلى
منتفى است، زيرالازمه افزودن امكان هم آوردى با قرآن است و آيا بشر را
ياراى آن هست كه همانندقرآن بياورد،به گونهاى كه هرگز با آن تفاوتى از جهت
فصاحت و بلاغت و بيان ومحتوا نداشته باشد؟ هرگز!خداوند در قرآن فرموده است:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون
بمثله و لو كانبعضهم لبعض ظهيرا (17) ،بگو اگر انسانها و
پريان[جن]اتفاق كنند كه همانند اين قرآنبياورند، همانند آن نتوانند
آورد،هر چند يك ديگر را[در اين كار]كمك كنند».
و ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله... (18)
،و اگر در آن چه بربنده خود(پيامبر)نازل كردهايم شك و ترديد
داريد،[دست كم]يك سورههمانند آن بياوريد».
ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله... (19) ،يا
مىگويند:او قرآن را به دروغ به خدانسبت داده است؟بگو اگر راست مىگوييد يك
سوره همانند آن بياوريد...».
اين آيات را آيات«تحدى»گويند،يعنى هم آورد طلبيدن.پس اگر كسانى
سورهيوسف يا ديگر سورهها را ساخته و در قرآن درج كردهاند،لازمه اين حرف
شكستهشدن مرز تحدى است و اين امر منتفى است.
همين گونه است احتمال تبديل كلمات قرآن،چنان كه شيخ نورى و پيش از
وىسيد جزايرى پنداشتهاند،زيرا هر گونه تبديل و تغيير در نظم و جمله بندى
كلماتقرآن،موجب مىشود كه صورت قرآن تبديل يافته و به تبديل دهنده منتسب
باشدو از صورت وحى بودن خارج شود، لذا نسبت دادن چنين كلام تبديل
يافتهاى،بهتبديل دهنده اولويت دارد تا سخن الهى.آنان گمان بردهاند آيه
...فلما خر تبينت الجنان لو كانوا يعلمون الغيب... (20) در
اصل«تبينت الانس ان لو كانت الجن يعلمون الغيب»
بوده است (21) و نيز آيه كنتم خير امة اخرجت للناس (22)
در اصل«خير ائمة...»بوده است (23) .
هم چنين كم نمودن از قرآن نيز موجب مىگردد تا نظم اولى كلام به هم
بخورد واز بين برود و اين به طور قطع در سبك و اسلوب بلاغى كلام مؤثر است و
نظم نوين(نقص يافته) نمىتواند همان سبك و اسلوب بلاغى اول را داشته
باشد،لذا نبايدگفت كه نظم نوين همان نظم الهى و وحى است.سخيفترين گفتهها
در اين زمينه،گفته كسانى است كه گمان بردهاند از ميانه يك آيه بيش از ثلث
قرآن اسقاطشده است.مىگويند:از وسط آيه و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى
فانكحوا ما طاب لكم من النساء... (24) بيش از دو هزار آيه
افتاده است و لذا نظم آيه به هم ريخته و آشفتگىدر آن نمودار شده است.اين
گونه ادعا درباره قرآن وهنآور و مردود است (25) .پسهر گونه
گمان زيادت يا نقص يا تبديل در كلمات قرآن،با مساله اعجاز در نظمموجود
منافات دارد.
4.ضمانت الهى
يكى از روشنترين دلايل بر سلامت قرآن و رد شبهه تحريف،ضمانتى است
كهخداوند عهدهدار شده تا قرآن را پيوسته مورد عنايتخود قرار دهد و از
گزند آفاتمصون بدارد، انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون اين آيه سلامت
قرآن را كاملاتضمين مىكند.آرى،مقتضاى قاعده«لطف»نيز چنين است،زيرا قرآن
سند زندهاسلام و دليل استوار صحت نبوت است، بايستى هم واره از گزند آفات
مصون ومحفوظ بماند.هر گونه احتمال دستبرد به قرآن،يعنى تزلزل پايه و اساس
اسلام كهبر خلاف ضرورت عقل و دين است.
البته همين قرآن كه در دست مسلمانان است،تضمين شده است و همين
دليلاعجاز است،نه آن گونه كه امثال حاجى نورى گمان بردهاند (26)
كه قرآن در لوح محفوظيا در سينه پيامبر و اوصيايش محفوظ مانده
است،زيرا هنرى در آن گونه حفظ وجودندارد،هنر در حفاظت و حراست از اين قرآن
موجود حاضر است كه خداوند باچنين جلال و عظمت از حراست آن ياد
مىكند.خداوند فرموده است: و انه لكتابعزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و
لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد (27) ،و به راستى كه آنكتابى
شكست ناپذير است كه هيچ گونه باطلى نه از پيش رو و نه از پشتسر بهسويش
نمىآيد،[چرا كه]از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازلشده است».
اين آيه از آيه پيش صريحتر است كه قرآن پيوسته از گزند حوادث مصونبوده
است و براى هميشه نيز از پيش آمدهاى ناگوار در امان خواهد بود و هرگزچيزى
آن را ضايع نخواهد كرد. بطلان هرگز عارض قرآن نمىشود و مقصود
ازبطلان،امورى است كه قرآن را از اعتبار ساقط كند و از اصالتخويش آن را
دورسازد.خداوند حكيم است،هرگز كار بيهوده نمىكند.حميد است،پيوسته
كارهاىاو مورد ستايش است.پس قرآنى كه از يك چنين مقامى نازل شده باشد،
آينده آنحساب شده و براى هميشه محفوظ است ان الله لا يخلف الميعاد
(28) ،خداوند هرگز ازوعدههايى كه مىدهد،تخلف نمىورزد».
5.عرضه روايات بر قرآن
از دلايل ديگر سلامت قرآن و عدم تغيير آن در طول تاريخ،رواياتى است كه
ازپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است.از جمله فرموده:«ان على كل
حق حقيقة و على كلصواب نورا،فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله
فدعوه (29) ،براى رسيدنبه هر حقى، حقيقتى است كه آن حق را
آشكار مىكند و براى پى بردن به هر درستىو راستى،نورى وجود دارد كه به آن
راه نمايى مىكند[و قرآن همان حقيقت و نورىاست كه روشنگر حقيقتها و
صوابها است]پس هر چه[از احاديث]با قرآنموافق باشد آن را برگزينيد و هر چه
با آن مخالف باشد واگذاريد».
اكنون اين پرسش مطرح مىشود كه اگر احتمال آن مىرفت كه قرآن
مورددستبرد قرار گيرد و از اعتبار ساقط گردد،آيا جاى آن بود كه معيار سنجش
قرارگيرد و دليل روشن بر صحت و سقم روايات باشد؟هرگز!پس قرآن بايستى هم
وارهراه سلامت را در پيش داشته باشد تا بتواند اعتبار خويش را ثابت نگه
داشته و معيارسنجش حق و باطل باشد.
6.نصوص اهل بيت
در زمينه نفى تحريف،روايات خاصى از ائمه معصومين عليهم السلام در دست
است كهبه طور كلى احتمال تحريف يا شبهه تحريف را در قرآن منتفى مىسازد و
شيعهاماميه به پيروى از اهل بيت معتقدند قرآن همواره از هر گونه تحريف
مصون ومحفوظ بوده است.اينك چند نمونه از اين روايات:
روايت اول: در نامهاى كه امام باقر عليه السلام به سعد الخير
نگاشته،چنين آمده است:
«و كان من نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده...،و يك نمونه
ازپشتسر افكندن قرآن،آن بود كه حروف و كلمات آن را استوار،ولى حدود واحكام
آن را تحريف و تغيير دادند». در اين روايتشريف،از دستبرد به معانى
وتفاسير منحرف سخن به ميان آمده است،ولى الفاظ و عبارات قرآن هم چنان
دستنخورده شمرده شده است.در حديث مشابه به جاى تحريف حدود،تضييع حدودآمده
است:«و رجل قرا القرآن فحفظ حروفه و ضيع حدوده (30) ، حفظ
حروف[درستى تلاوت]نموده،ولى حدود و مقررات آن را تضييع نموده است».
روايت دوم: ابو بصير از امام صادق عليه السلام مىپرسد،مردم مىگويند
چرا خداوندفرموده است: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم
(31) ولى نامى از على وخاندان او نبرده است؟حضرت فرمود:«در قرآن
فريضه نماز نازل گرديد،ولى ازركعات و شرايط آن نامى برده نشد تا آن كه
پيامبر صلى الله عليه و آله خود بيان نمود» (32) .در
اينروايتشريف،اين اصل تثبيتشده است كه قرآن جاى بيان اصول و كليات
فرائضو احكام است و بيان فروع و جزئيات بر عهده پيامبر است.در نتيجه امام
عليه السلام تقريرفرمود كه در قرآن هرگز نامى از على و خاندان او برده نشده
است،زيرا اين وظيفهپيامبر بوده تا مانند بيان ركعات و شرايط نماز،آن را
نيز بيان كند،لذا هر گونه روايتضعيف السند كه حاكى از بودن اسم على و
خاندان او در قرآن و سپس ساقط شدنآنها از قرآن است،طبق اين روايت مردود
شناخته شده است.
روايتسوم: شيخ مفيد از جابر و او از امام باقر عليه السلام روايت
مىكند كه فرمود:
«موقع ظهور،حضرت مهدى به مردم قرآن مىآموزد.آن گاه مشكلترين كار در
اينامر مساله ترتيب مصحف شريف است،زيرا ترتيب مصحف حضرت با ترتيب«مصحف
فعلى تفاوت دارد» (33) . به عبارت ديگر قرآنى كه حضرت ارائه
مىدهد،به جزدر ترتيب و نحوه تاليف آيات و سورهها، هيچ گونه تفاوتى با
مصحف موجود ندارد.
7.نظر علماى بزرگ شيعه
بىمناسبت نيست در اين جا برخى از تصريحاتى را كه بزرگان علماى
اماميه،درزمينه نفى تحريف ابراز داشتهاند،عرضه كنيم تا روشن شود هيچ گاه
علماى شيعهقايل به تحريف قرآن نبودهاند و آن چه به آنان نسبت داده مىشود
كذب محضاست.البته برخى از اخباريون افراطى-كه در زمره شاخصين علماى شيعه
قرارنگرفتهاند-در اين زمينه مطالبى را گفتهاند كه نبايد به حساب عموم
شيعه گذاشت.
اگر بخواهيم بزرگان علماى اماميه را به دو دسته محققين و محدثين
(34) تقسيم كنيمبايد بگوييم محققين از روز نخست تا كنون،بالاتفاق
شبهه تحريف را مردودشمردهاند و محدثين نيز از دوران رئيس المحدثين ابو
جعفر صدوق تا زمان خاتمالمحدثين شيخ حر عاملى و نيز محدث كاشانى،همه با
محققين هم گام بوده و منكرتحريف بودهاند.صرفا از سده يازدهم گروهى به نام
اخباريون كه جاى گزين محدثينشدند،مساله تحريف را مطرح ساختند و اين غائله
را بر پا نمودند،بنا بر اين نبايداين نظر ناصواب را به همه شيعيان نسبت
داد.در اين جا براى اثبات ادعاى فوقسخنانى از بزرگان را به عنوان شاهد
مىآوريم:
1.شيخ المحدثين ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه صدوق(متوفاى
381)در رساله اعتقادات چنين مىگويد:«اعتقاد ما بر اين است قرآنى كهبر
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل گرديده،همين قرآن موجود است كه در
دست مردم قرار داردبا 114 سوره،بىكم و كاست و هر كس به ما نسبت دهد كه
قرآن را بيش از اينمىدانيم،دروغ گوست» (35) .
2.عميد طائفه محمد بن محمد بن نعمان،معروف به شيخ مفيد(متوفاى 413)
در كتاب پر ارج خود«اوائل المقالات»،مىگويد:«برخى از اهل امامتبر اين
باورندكه از قرآن هرگز چيزى كم نشده است،نه كلمه و نه آيه و نه سورهاى،به
جز آن چه درمصحف على عليه السلام بوده و عنوان شرح و تفسير را داشته
است».آن گاه گويد:«اين قول،نزد من به حقيقت نزديكتر است از قول كسانى كه
گفتهاند برخى كلمات از قرآنافتاده و راى من همان است.و اما زيادت در
مصحف،هرگز نبوده و نيست و اينمطلب اجماعى علماست،زيرا اگر افزوده شدن
سورهاى مورد نظر باشد با مسالهاعجاز منافات دارد و اگر افزوده شدن كلمه
يا كلماتى مقصود باشد آن نيز به دليلعدم رجحان مردود است،پس قرآن از هر
گونه زيادتى در سلامت است. علاوه براستدلال مذكور در اين زمينه از امام
صادق عليه السلام روايتى در دست دارم» (36) .
3.علم الهدى سيد مرتضى على بن الحسين(متوفاى 436)در جوابيه اول ازمسايل
رساله طرابلسيات مىگويد:«علم به صحت نقل قرآن مانند علم به وجودشهرهاى
بزرگ و حوادث تاريخى معروف و كتابهاى مشهور جهان و اشعارشعراى عرب
است،زيرا عنايتبه قرآن، پيوسته بيش از امور ياد شدهبوده است...».
4.شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن الحسن طوسى(متوفاى 460)در مقدمهتفسير
نفيس خود«التبيان»آورده است:«احتمال زيادت در قرآن به طور كلى
منتفىاست،زيرا اجماع امتبر عدم زيادت است و اما نقيصه،اين عقيده نيز با
ظاهرآراى مسلمين مخالف است و همين شايسته مذهب ماست كه هرگز در قرآن
زيادتىو نقصى رخ نداده است.كلام سيد مرتضى و ظاهر روايات اهل بيتبر همين
دلالتدارد...» (37) .
5.جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن المطهر،علامهحلى(متوفاى
726)در«اجوبة المسائل المهناوية»در جواب سيد مهنا گويد:«حقآن است كه هرگز
تبديل،تاخير و تقديم در قرآن رخ نداده است.هم چنين زيادت ونقصى بر آن وارد
نشده است.پناه مىبرم به خدا از اين كه كسى چنين چيزى را باورداشته
باشد،زيرا موجب طعن در معجزه جاويد اسلام مىشود و اساس نبوت رامتزلزل
مىكند» (38) .
براى اين كه نقل اقوال علما موجب طولانى شدن بحث نشود،در اين جا فقط
بهنام و آدرس گفتار دانش مندان نامى شيعه بسنده مىكنيم (39) :
علامه ابو على فضل بن حسن طبرسى(متوفاى 548)،مجمع البيان،ج 1،ص 15.
محقق اردبيلى(متوفاى 993)،مجمع الفائدة،ج 2،ص 218.
شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء(متوفاى 1228)،كشف الغطاء و رساله
الحقالمبين،ص 11.
شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء(متوفاى 1373).اصل الشيعة و اصولها،ص 133.
فيض كاشانى محمد محسن(متوفاى 1090)،مقدمه ششم تفسير صافى و علماليقين،ج
1،ص 565 و وافى،ج 2،ص 274-273.
خاتم المحدثين شيخ حر عاملى،صاحب وسايل الشيعة(متوفاى 1104)دررساله
فارسى كه به همين منظور نوشته است،طبق نقل شيخ رحمت الله دهلوى دركتاب پر
ارزش خود،اظهار الحق،ج 2،ص 208 و الفصول المهمة،سيد شرفالدين،ص 166.
علامه شيخ محمد جواد بلاغى(متوفاى 1353)،آلاء الرحمان،ج 1،ص 27-25.
محقق ثانى شيخ على بن عبد العالى كركى(متوفاى 940)در رسالهاى كه
بههمين منظور نوشته است،طبق نقل سيد محسن اعرجى در كتاب اصولى خود:شرح
وافيه(خطى).
سيد شرف الدين عاملى(متوفاى 1381)،الفصول المهمة،ص 163 و نيز دركتاب
رديه خود بر مسايل موسى جار الله،ص 28.
سيد محسن امين عاملى(متوفاى 1371)،اعيان الشيعة،ج 1،ص 41.
علامه امينى شيخ عبد الحسين تبريزى،الغدير،ج 3،ص 101.
علامه طباطبايى(متوفاى 1402)،الميزان،ج 12،ص 137-106.
امام خمينى قدس سره در كتاب«تهذيب الاصول»،ج 2،ص 165 و نيز در«انوار
الهداية»
شرح كفاية الاصول،ج 1،ص 245 كه با كمال حدت و شدت از موضع پاك
بزرگانشيعه در اين باره دفاع نموده و از بىارزشى گفتههاى حاجى نورى پرده
برداشتهاست.
آيت الله سيد ابو القاسم خويى قدس سره در مقدمه تفسير خود«البيان»،ص
258-215.
با دلايل متين و استوار از ساحت قدس قرآن دفاع كرده هر گونه اتهام قول
به تحريفرا از شيعه ناروا دانسته كه اين نوشتار شمهاى از بيانات روشن و
مستدل اين استادبزرگوار است.
رد اتهام
بسيارى از بزرگان علماى اهل سنت،كه منصفانه مساله تحريف را
بررسىكردهاند،شيعه اماميه را از تهمت قول به تحريف مبرا دانستهاند.اولين
كسى كهشهادت به نزاهت موضع شيعه داده است،ابو الحسن على بن
اسماعيلاشعرى(متوفاى 324)،شيخ اشاعره و بنيان گذار مكتب اشعرى است كه
تمامىجهان تسنن،امروزه پيرو اين مكتب هستند.وى در اين زمينه چنين مىگويد:
«شيعه اماميه دو دستهاند:يك دسته كوته نظران ظاهر بين كه فاقد
انديشهاند و درمسايل دينى داراى نظر و آراى عميق نيستند.اينان قايل به
تحريف در جهت نقصبرخى كلمات بودهاند و دليل آنان رواياتى است كه نزد
محققين طائفه فاقد اعتباراست،ولى همين دسته نسبتبه زيادتى در قرآن،به كلى
منكرند و مىگويند:هرگزدر قرآن زيادتى رخ نداده است. دسته دوم،محققين و
صاحبان نظر و اجتهادند كه هر دو جهت زيادت و نقص را منكرند.آنان مىگويند
قرآن هم چنان كه بر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نازل شده تا كنون دست
نخورده است و از گزند تحريف،به طور مطلق،درامان بوده است،زيادت،نقص و تبديل
و تغييرى در آن حاصل نشده است» (40) .
علامه شيخ رحمت الله هندى دهلوى در كتاب نفيس خود«اظهار الحق»
(41) بهتفصيل در نزاهت و برائتشيعه از قول به تحريف سخن گفته
است.مجموع گفتار اورا در صيانة القرآن آوردهايم.هم چنين استاد معاصر،محمد
عبد الله دراز در كتاب پرارج خود،«المدخل الى القرآن الكريم» (42)
،از شيعه دفاع نموده،ساحت آنان را از اينتهمت مبرا دانسته است.استاد
شيخ محمد محمد مدنى،رئيس دانشكده الهياتدانش گاه الازهر در«رسالة
الاسلام» (43) به تفصيل و استشهاد فراوان از موضع شيعهدفاع
كرده و به طور كلى اين نسبت را به شيعه نسبت ظالمانه گرفته است (44)
.
منشا قول به تحريف
منشا قول به تحريف،رواياتى است كه در كتب حديثى اهل سنت و شيعهآمده
است،ظاهر آن روايات،به تحريف كتاب دلالت دارد و هم واره علما و محققانشيعه
و سنى در صدد چاره جويى اين گونه روايات بودهاند.اين روايات يا
سندهاىضعيف و فاقد اعتبار دارند يا دلالتهاى نارسا و قابل تاويل.در كتب
اصولى وكلامى اين روايات به طور كلى مردود شناخته شده است. علامه شيخ محمد
جوادبلاغى در مقدمه تفسير«آلاء الرحمان»مىگويد:
«در جمله رواياتى كه حاجى نورى در اين باره آورده است،رواياتى وجود
داردكه هرگز احتمال صدق آنها نمىرود.برخى از نظر مفهوم اختلاف بسيار
دارند و بهتنافى و تعارض منتهى مىگردند.به علاوه سند بيشتر اين روايات
به كسانى باز مىگردد كه علما آنان را به ضعف گفتار،فساد مذهب و جفا در
روايت وصفكردهاند و يا برخى از آنها به دروغ گويى و دروغ پردازى شهرت
دارند كه هرگز روايتاز آنان جايز نيست.گروهى حتى درباره ائمه حالت توقف
داشته و با آنان دشمنىمىكردند.اين اوصاف خود كافى است كه روايت اين افراد
قابل اعتماد نباشد» (45) .
اين جانب با بررسى تمام اين روايات،چه منقول از اهل سنت و چه منقول
ازشيعه،چنين يافتم كه اين قبيل روايات كه مايه طعن بر شريعت است،غالبا
مجعولو به دست دشمنان دين ساخته و پرداخته شده استيا آن كه قابل تاويل به
وجوهديگر است و ربطى به مساله تحريف ندارد.در اين جا لازم استبه برخى از
اينروايات اشاره شود.