فصل دوم:حديث سبعة احرف و بررسى آن
مبحث اوّل: حديث سبعة احرف در جوامع حديثى اهل سنت
نزد علماى اهل سنت، كلماتى با تعبير سبعة احرف امّا از پيامبر(ص) روايت شده است
كه گرچه در ساختار الفاظ با يكديگر متفاوتند، امّا از جهت محتوا ظاهراً متحد و
متفقند كه قرآن داراى هفت حرف است. علماى اهل سنت مدّعى تواتر حديث يادشده درجوامع
حديثى خود شدهاند. زيرا معتقدند كه 21 صحابى از پيامبر(ص)روايتنمودهاند كه قرآن
بر هفت حرف نازل شده است.(1)
رواياتى كه در مورد سبعة احرف از جوامع حديثى اهل سنت نقل شده است، در نخستين نظر،
به دو دسته قابل تقسيم است:
الف) برخى سخن پيامبر(ص) را نقل مىكند كه آنها، روايات نبوى ناميده مىشود.
عمده احاديث در مورد نزول قرآن بر سبعة احرف را اينگونه روايات تشكيل مىدهند.
ب) برخى سخن صحابى را نقل مىكنند كه در اصطلاح <اثر» ناميده مىشوند.
آمار دسته اول، يعنى روايات نبوى بدين قرار است:
1. صحيح بخارى شش مورد.
2. صحيح مسلم چهار مورد.
3. سنن ترمذى دو مورد.
4. سنن نسائى شش مورد.
5. سنن ابىداود سه مورد.
6. مسند احمد 35 مورد.
7. موطأ يك مورد.
با تفحص و جستوجويى كه در جوامع حديثى اهل سنت، انجام شد، در سنن دارمى و ابن
ماجه چنين روايتى يافت نشد. مجموع روايات مذكور، 57 مورد مىباشد كه برخى از آنها
تكرارى و در تمام كتب اهل سنت نقل شده است. گاه نيز در ابتدا، يكروايت بوده كه در
يك كتاب، چندين مرتبه با راويان متعدد نقل شده است.
نخستين و معتبرترين كتابى كه در آن همه احاديث مذكور در كنار هم جمعآورى شده
است، تفسير طبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، است. او در مقدمه تفسير خود، تحت
عنوان <القول فى اللغة الّتى نزل بها القرآن من لغات العرب» به بيان حديث سبعة احرف
مىپردازد كه 64 مورد روايت، با اسناد متفاوت نقل مىنمايد، كه 38 مورد آن روايت
نبوى و بقيه از صحابه است. روايات نبوى نيز خود به دو دسته قابل تقسيماست:
الف) رواياتى كه با تعبير <نزول قرآن» بر هفت حرف است.
ب) رواياتى كه با تعبير <قرائت قرآن» بر هفت حرف است.
شمار روايات نبوى كه با تعبير <نزول قرآن بر هفت حرف» هست، به شرح زير مىباشد:
1. صحيح بخارى چهار مورد؛ شمارههاى 2241 و 4608 و 4653 و 6995.
2. صحيح مسلم يك مورد؛ شماره 1354.
3. سنن ترمذى دو مورد؛ شمارههاى 2943 و 2944.
4. سنن نسائى چهار مورد؛ شمارههاى 927 و 928 و 929 و 931.
5. سنن ابىداود يك مورد؛ شماره 1261.
6. موطأ يك مورد؛ شماره 423.
7. مسند احمد هفده مورد؛ شمارههاى 153 و 266 و 280 و 4031 و 7648 و 8040 و 9301
و 17152 و 17154 و 19319 و 20178 و 20223 و 22237 و 22308 و 22350 و 26172 و 26340.
8. تفسير طبرى پانزده مورد؛ شمارههاى 7 و 8 و 9 و 10 و 11 و 15 و 17 و 20 و 24
و 28 و 41 و 42 و 45 و 67 و 68.
مهمترين و گوياترين روايات نبوى در مورد سبعة احرف با تعبير <نزول قرآن» بر هفت
حرف به شرح ذيل است:
1. حدثنا سعيد بن عفير، قال: حدثنى الليث، قال: حدثنى عقيل عن ابنشهاب، قال:
حدثنى عروة بن الزبير، إن المسور بن مخرمة و عبدالرحمن بن عبدالقارى حدثاه إنهما
سمعا عمربن الخطاب يقول: سمعت هشام بن حكيم يقرأ سورة الفرقان فى حياة
رسولاللَّه(ص) فاستمعت لقراءته فإذا هو يقرأ على حروف كثيرة لم يقرئنيها
رسولاللَّه(ص) فكدت أساوره فى الصلاة فتصبرت حتى سلم، فلبّبته بردائه فقلت: من
قرأك هذه السورة التى سمعتك تقرأ؟ قال: أقرأئنيها رسولاللَّه(ص) فقلت: كذبت؛ فان
رسولاللَّه(ص) قد أقرأنيها على غير ما قرأت، فانطلقت به أقوده إلى رسولاللَّه(ص)
فقلت : إنى سمعتُ هذا يقرأ بسورة الفرقان على حروفٍ لمتقرئنيها. فقال
رسولاللَّه(ص): أرسله. اقرء يا هشام، فقرأ عليه القراءة التى سمعته يقرأ. فقال
رسولاللَّه(ص): كذلك أنزلت ثم قال: إقرأ يا عمر فقرأت القراءة التّى أقرانى فقال
رسولاللَّه(ص): كذلك أنزلت. إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف. فاقرؤوا ما تيسر
منه؛
سعيد بن عفير، روايت كرده است: ليث از عقيل از ابنشهاب كه وى نيز از عروة بن
زبير نقل مىنمايد كه مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن عبدالقارى وى را گفتهاند كه آن
دو شنيدند كه عمربن خطاب مىگويد: هشام بن حكيم سوره فرقان را در زمان حيات
رسولخدا در نماز قرائت مىكرد. به قرائت وى گوش دادم متوجه شدم كه سوره فرقان را
با وجوه متعددى قرائت مىنمايد كه با وجهى كه رسولخدا(ص) به من تعليم داده بود،
تفاوت دارد. نزديك بود كه در حال نماز با وى درآويزم. ولى منتظر شدم تا نمازش را به
پايان رساند؛ عبايش را بر او پيچيدم و او را در هم فشردم و گفتم: چه كسى قرائت اين
سوره را به تو ياد داده است؟ گفت: رسولخدا(ص). گفتم: دروغ مىگويى. به خدا سوگند
رسولخدا(ص) همين سورهاى كه تو مىخوانى، طور ديگرى به من آموخته است.
او را به نزد رسولخدا(ص) بردم و گفتم: يا رسولاللَّه(ص) من شنيدم كه اين مرد
سوره فرقان را با وجوه متعددى مىخواند كه با ترتيبى كه شما به من تعليم فرمودهاى
تفاوت دارد. رسولخدا(ص) فرمود: عمر رهايش كن تا بخواند. هشام همان قرائتى را كه از
او شنيده بودم، دوباره خواند. آنگاه رسولخدا(ص) فرمود: هكذا أنزلت؛ سوره همينطور
كه هشام مىخواند از جانب خداوند نازل شده است. سپس فرمود: عمر، تو بخوان. و من
همانطور كه آن حضرت به من ياد داده بود، خواندم. باز هم رسولخدا(ص)فرمود: هكذا
أنزلت؛ سوره همينطور كه تو خواندى نازل شده است. آنگاه رسولخدا(ص)فرمود: إن هذا
القرآن أنزل على سبعة احرف؛ يعنى قرآن بر هفت حرف نازل شده به هر يك از آنها كه
برايتان ميسر است، قرآن را قرائت نماييد.(2)
2. حدثنا خلاد بن أسلم، قال: حدثنا أنس بن عياض، عن أبى حازم، عن أبيسلمة، قال:
لا أعلمه الّا عن أبيهريرة: أن رسولاللَّه(ص) قال: أنزل القرآن على سبعة أحرف،
فالمراء فى القرآن كفر، ثلاث مرّات؛(3)
ابىهريره: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و سه مرتبه فرمودند:
مراء در قرآن موجب كفر است.
3. حدثنى عبيد بن أسباط بن محمد، قال: حدثنا أبي، عن محمد بن عمرو، عن أبى سلمة،
عن أبيهريرة، قال: قال رسول(ص): أنزل القرآن على سبعة أحرف. عليمٌ حكيمٌ، غفور
رحيم؛(4)
ابىهريرة: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. عليم است و حكيم،
غفور است و رحيم.
4. عن ابيّ بن كعب، أن رسولاللَّه(ص) لقى جبريل فقال له: إنى بعثت الى أمة
أميين، منهم العجوز و الشيخ الكبير و الغلام و الجارية و الرجل الذى لميقرأ كتاباً
قط، قال: يا محمد، إنّ القرآن أنزل على سبعة احرف؛(5)
ابىّبنكعب: پيامبر(ص) جبرئيل را ملاقات كرد و براى وى گفت: من براى امّتى
مبعوث شدهام كه امّى هستند. در ميان آنان ناتوان و پير و غلام و كنيز هست و كسانى
كه قادر به خواندن نيستند. جبرئيل گفت: يا محمد، قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
5. حدثنا محمد بن مرزوق، قال: حدثنا أبو الوليد، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن
حميد، عن أنس بن مالك، عن عبادة الصامت، عن أبىّ بنكعب، قال: قال رسولاللَّه(ص)
أنزل القرآن على سبعة أحرف؛(6)
أبىّ بن كعب: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
6. حدثنا عمروبن عثمان العثماني، قال: حدثنا ابنأبيأويس، قال: حدثنا أخي، عن
سليمان بن بلال، عن محمد بن عجلان، عن المقبري، عن أبيهريرة: إنّ رسولاللَّه(ص)
قال: إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف فاقرأوا و لاحرج ولكن لاتختموا ذكر رحمة
بعذاب و لا ذكر عذاب برحمة؛(7)
ابىهريرة: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است آن را بخوانيد و در
آن قراآت، بر شما گناهى نيست؛ لكن آيه رحمت را با عذاب و عذاب را با رحمت، دگرگون
نسازيد.
7. حدثنا الربيع، قال: حدثنا أسد، قال: حدثنا ابو الربيع السمان، قال: حدثنى
عبيداللَّه بن أبى يزيد، عن أبيه، عن أم أيّوب أنها سمعت النبي(ص) يقول: نزل القرآن
على سبعة أحرف فما قرأت أصبت؛(8)
امّ ايوب: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است، هر كدام را كه
بخوانيد، به صواب رفتهايد.
8. حدثنا يونس، قال: أخبرنا سفيان عن عمربن دينار قال: قال النبى(ص): أنزل
القرآن على سبعة أحرف كلّها شاف كاف؛(9)
عمربن دينار: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است كه همه آنها شافى و
كافى است.
شمار روايات نبوى با تعبير قرائت بر هفت حرف - مانند: فليقرؤا القرآن على سبعة
أحرف -و فأمرنى اَن أقرأه على سبعة احرف - به شرح زير است:
1. صحيح بخارى دو مورد؛ شمارههاى 2980 و 4607.
2. صحيح مسلم سه مورد؛ شمارههاى 1355 و 1356 و 1357.
3. سنن نسائى دو مورد؛ شمارههاى 930 و 932.
4. سنن ابىداود دو مورد؛ شمارههاى 1262 و 1263.
5. مسند احمد حنبل هيجده مورد؛ شمارههاى 2255 و 2582 و 2713 و16884 و 19529 و
19609 و 20179 و 20210 و 20222 و 20224 و 20234 و 20235 و 20238 و 20239 و 20240 و
20242 و 20259 و 22186.
6. تفسير طبرى 23 مورد؛ شمارههاى 19 و 21 و 22 و 25 و 16 و 27 و 29 و 30 و 31 و
32 و 33 و 34 و 35 و 36و 37 و 38و 39و 40و 43و 46و 47و 55 و 69.
مهمترين و گوياترين روايات نبوى در مورد سبعة احرف با تعبير <قرائت بر هفت حرف»
به شرح زير است:
1. حدثنا إسماعيل، قال: حدثنى سليمان، عن يونس، عن أبى شهاب، عن عبيداللَّه بن
عبداللَّه بن عتبة بن مسعود، عن ابن عباس عنهما أن رسولاللَّه(ص)قال: أقرأنى جبريل
على حرف فلم أزل استزيده حتى أنتهى إلى سبعة أحرف؛(10)
عبيداللَّه و ابن عباس: پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل بر من بر يك حرف اقرا نمود.
همواره من خواستار افزايش شدم تا به هفت حرف منتهى شد.
2. حدثنا سعيدبن عفير قال حدثنّى الليث قال حدثنى عقيل عن ابنشهاب قال حدثنى
عبيداللَّه بن عبداللَّه، أنّ عبداللَّهبن عباس حدثه أن رسولاللَّه(ص)قال أقرأنى
جبريل على حرف فراجعته فلم أزل أستزيده و يزيدنى حتّى أنتهى الى سبعة احرف؛(11)
عبداللَّه بن عباس: پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل مرا بر يك حرف اقرا نمود. براو
مراجعه نمودم و همواره طالب افزايش آن بودم و او نيز مىافزود تا به هفت حرف منتهى
شد.
3. حدثنا أبوبكر أبيشيبة، حدثنا غندر، عن شعبة و حدثنا ابن المثنى و ابنبشار،
قال ابن المثنى: حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا شعبة عن الحكم، عن مجاهد، عن أبن أبى
ليلي، عن أبيّ كعب: أنّ النبي(ص) كان عند أضاءة(12)
بنىغفّار، قال: فأتاه جبريل(ع) فقال: إن اللَّه يأمرك أن تقرأ أمتك القرآن على
حرف. فقال: أسال اللَّه معافاته و مغفرته، و أن اُمتى لا تطيق ذلك، ثم اتاه
الثانية، فقال: إن اللَّه يأمرك أن تقرأ أمتك القرآن على حرفين فقال: أسأل اللَّه
معافاته و مغفرته، و أن امّتى لا تطيق ذلك. ثم جاءه الثالثة فقال: إنّ اللَّه يأمرك
أن تقرأ أمتك على ثلاثة أحرف، فقال: أسأل اللَّه معافاته و مغفرته، و ان امّتى لا
تطيق ذلك. ثم جاءه الرابعة فقال: إن اللَّه يأمرك أن تقرأ أمتك القرآن على سبعة
أحرف، فأيّما حرف قرؤوا عليه فقد أصابوا؛(13)
ابىّبنكعب مىگويد: پيامبر(ص) در كنار چشمه آب بنى غفار بود كه جبرئيل(ع) بر
او نازل شد و گفت: خدا امر مىكند كه قرآن را بر امتت بر يك حرف بخوانى. پيامبر(ص)
فرمود: خداوندا، طلب عفو و مغفرت براى امتم خواهانم، زيرا آنها طاقت يك حرف را
ندارند. جبرئيل(ع) براى مرتبه دوم نازل شد و گفت: خدا امر مىكند كه قرآن را بر
امتت بر دو حرف بخوانى. پيامبر(ص) مجدداً درخواست عفو و مغفرت نمود و جبرئيل براى
مرتبه سوم نازل شد و گفت: خدا امر مىكند كه قرآن را بر امتّت بر سه حرف بخوانى.
پيامبر(ص) مجدداً درخواست عفو و مغفرت نمود جبرئيل براى مرتبه چهارم نازل شد و گفت:
خدا امر مىكند كه قرآن را بر امتّت بر هفت حرف بخوانى. هر كدام از آن حروف را كه
قرائت نموديد، قرآن خواندهايد.
4. عن أبىّ بن كعب، قال: قال رسولاللَّه(ص): يا اُبيّ انّى أقرأت القرآن على
حرف و حرفين و ثلاث، حتى بلغت سبعة أحرف. ثم قال: ليس منها إلّا شاف كاف، ان قلت:
سميعاً، عليماً عزيراً، حكيماً ما لم يختم آية عذاب برحمة او آية رحمة بعذاب؛(14)
اُبىّ بن كعب: پيامبر(ص) فرمود: اى اُبىّ، قرآن بر من بر يك حرف و دو حرف و سه
حرف، قرائت شد تا آن كه به هفت حرف رسيد. سپس پيامبر(ص)فرمود: تمام آن هفت حرف كافى
و شافى است؛ گرچه سميعاً بهجاى عليماً وعزيزاً بهجاى حكيماً، گفتى. مادام كه آيه
عذاب به آيه رحمت و آيه رحمت به آيه عذاب مبدل نشود.
5. عن ابىّبنكعب: قال النبى(ص): ارسل اليّ انّ القرآن على حرف فرددت إليه أنْ
هوّن على أمتى فردّ إليّ الثانية أقرأه على حرفين، فرددت إليه أن هوّن على اُمّتى
فردّ إليّ الثالثة أقرأه على سبعة أحرف؛(15)
ابيّبنكعب: پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل، قرآن را بر من بر يك حرف فرستاد. بر او
مراجعه نمودم كه بر امت من آسان بگيرد. او بر من بازگشت و قرآن را بر دو حرف قرائت
نمود. بر او مراجعه نمودم كه بر امت من آسان بگيرد او بر من بازگشت و قرآن را بر من
بر هفتگونه قرائت نمود.
بررسى تواتر حديث سبعة احرف
روايت متواتر، روايتى است كه در تمامى طبقات آن، ناقلان به تعدادى باشند كه
توافق آنها بر كذب به طور عادى محال باشد و موجب علم گردد.(16)
علماى اهل سنت، مدعى تواتر روايت مذكور هستند و معتقدند كه در طبقه صحابه، بيش
از 21 صحابى، آن را نقل نمودهاند و در طبقات بعدى هم از چنين تواترى برخوردار است.
براى بررسى ادعاى تواتر روايت مذكور، نخست اقسام روايت متواتر، بيان مىشود:
الف) تواتر لفظى: تمام راويان، حديثى را در تمامى طبقات، با الفاظ واحدى به طور
متواتر نقل نمايند.
ب) تواتر معنوى: تمام راويان، محتوا و معناى واحدى را با الفاظ متفاوت
نقلنمايند.
بهحتم، روايت نبوى <سبعة احرف» تواتر لفظى ندارد. زيرا همان طور كه گذشت، برخى
با <تعبير نزول بر هفت حرف» و تعدادى با تعبير <اجازه قرائت بر هفت حرف» است و هر
كدام نيز با تعابير متفاوت مىباشند.
اما تواتر معنوى و اجمالى نيز -كه حتماً مورد ادعاى اهل سنت هم، اين چنين تواترى
مىباشد- در مورد روايت نزول قرآن بر احرف سبعه، قابل اثبات نيست؛ چه در طبقه صحابه
و چه در طبقات بعدى. نخستين مدعى تواتر ابو عبيد قاسم بن سلّام است كه ديگران در پى
او و به نقل از او، چنين ادعايى را ذكر كردهاند.
ابن جزرى: ابو عبيدقاسم بن سلام، پيشواى بزرگ مىگويد: اين حديث (احرف سبعه) از
پيامبر(ص) متواتر نقل شده است. من هم مىگويم كه طرق اين حديث را در رساله مجزايى
كه جمع كرده مورد بررسى قرار دادم و آنرا از افراد ذيل (صحابى پيامبر(ص)) روايت
نمودم: عمربن خطاب، هشامبن حكيم بن حزام، عبدالرحمن بن عوف و ابيّ بن كعب،
عبداللَّه بن مسعود، معاذ بن جبل، ابىهريره و عبداللَّه بن عباس، ابىسعيد خدرى،
حذيفة بن يمان، ابىبكرة، عمرو بن عاص، زيد بن أرقم، انس بن مالك، سمرة بن جندب،
عمر بن ابىسلمة، ابىجهم، ابىطلحه انصارى و اُمّايوب انصارى.(17)
شهاب الدين عبدالرحمن نيز پس از ذكر روايات احرف سبعه مىگويد:
ابو عبيد گفته است: اين احاديث متواترند، مگر حديثى كه سمرة بن جندب از
پيامبر(ص) روايت كرده است، كه حضرت فرمودهاند: قرآن بر سه حرف نازل شده است.(18)
دكتر حسن ضياء الدين عترهم مىگويد:
استفاضه حديث احرف سبعه و تعدد اسانيد و انتشار شهرت و كثرت روات آن به حدى كه
توافق آنها بر كذب محال است، موجب حكم نمودن بر تواتر آن است و ابو عبيد قاسم بن
سلّام هم بر آن تصريح نموده است. مانيز همان مطلب را تأييد و قطع به تواتر آن
داريم... زيرا از حدود بيستوچند صحابى روايت شده است و بعد از صحابه هم در
طبقاتبعدى راويان در حدّ زيادى هستند كه از توافق آنها بر كذب، ايمنهستيم. و
بخارى و مسلم از جمع زيادى از آنها روايت نمودهاند. همان طور كه ترمذى و نسائى و
ابو داود و حاكم و طبرانى و طبرى چنين روايت نمودهاند. لذا بر اين باوريم كه حديث
<أنزل القرآن على سبعة أحرف»، حديثى متواتر و قطعى الثبوت است. اگر گفته شود كه ما
بهتواتر حديث سبعة احرف، اطمينان نداريم و لذا صدور آن قطعى نيست، خواهيم گفت كه
در اين صورت، تواتر قراآت كه بر اساس احرف سبعه است خود اقوا دليل است بر قطع به
صحت حديث سبعة احرف و تواتر آن. واللَّه اعلم.(19)
آنچه در كتب اهل سنت بر آن ادعا شده، تواتر روايت سبعة احرف است؛ لكن با مطالعه
و بررسى مجدّد متن و محتواى روايات سبعة احرف، مىتوان در تواتر آنها ترديد نمود.
زيرا تواتر لفظى آن، كه اثباتش ممكن نيست و تواتر معنوى هم بر نزول قرآن، قابل قبول
نيست. سخن دكتر عتر نيز كه مىگفت در صورت ترديد در تواتر حديث سبعة احرف، مىبايد
آن را به جهت تواتر قراآت، متواتر دانست، غير قابل قبول است. زيرا تواتر قراآت نيز
ثابت نشده و سلسله سند راويان در رتبه خود قرّا، آن را به خبر واحد تبديل نموده
است. از سويى براى توجيه تواتر قراآت، بر سبعة احرف تمسك شده است. پس چگونه ممكن
است كه كسى براى تواتر سبعة احرف به تواتر قراآت، استناد نمايد؟ زرقانى مىگويد:
اين مقدار از روايات كه سبب مصونيت از توافق بركذب است، موجبشده ابو عبيد بن
سلام، قائل به تواتر آن حديث (سبعة احرف) شود ليكن بايد توجه داشت كه شرط فراوانى
نقل كنندگان در سلسله سند -كه سبب مصونيت از توافق بر كذب است- بايد در تمامى طبقات
راويان وجود داشته باشد. چنين شرطى اگر در طبقه صحابه باشد، ليكن در طبقات بعدى،
نيست.(20)
از سخن زرقانى روشن مىشود كه همه علماى اهل سنت اعتقاد به تواتر حديث سبعة احرف
ندارند؛ زيرا وى تواتر تمام طبقات راويان حديث سبعة احرف پس از صحابه را قبول
ندارد. لذا تواتر معنوى روايت نزول قرآن بر هفت حرف نيز به دلايل ذيل قابل اثبات
نيست:
1. عدم اثبات تواتر در تمامى طبقات
راويان در تمامى طبقات روايت سبعة احرف، به حدى نيستند كه امكان توافق آنها بر
كذب محال باشد. لذا زرقانى، تواتر در طبقه بعد از صحابه را نپذيرفت.(21)
حتى در طبقه صحابه هم تواتر قابل اثبات نيست، چنان كه دكتر عتر به آن اشاره داشت.(22)
2. اختلاف در مضامين روايت مذكور
روايت مذكور حتى در طبقه صحابه كه نخستين طبقه هستند، با تعابير و مضامين متفاوت
ذكر شده. به عنوان مثال:
برخى روايات مىگويد: نزول قرآن بر هفت حرف است، مانند <إنَّ القرآنَ أُنزلَ على
سبعةِ احرف» و تعبير برخى روايات امر پيامبر(ص) بهقرائت قرآن بر هفت حرف است،
مانند <و لِيقرؤُا القرآنَ على سبعةِ اَحرف» و در برخى، زيادى بر حرف واحد،
بهتدريج بوده؛ مانند: <أَقرأَنى جبريلُ على حرفٍ فراجَعتُه فَلم أَزلْ أَستزيدُه
فَيزيدُنى حتى انتهى إلى سبعةِ احرف»(23)
و در برخى، زيادى بر حرف واحد در يك دفعه بودهاست، مانند:
لَقى رسولُ اللَّه(ص) جبريلَ عِند أحجارِ المراءِ فقال: إنّى بعثتُ إلى أمة
أميين منهم الغلامُ و الخادمُ و منهم الشيخُ العاسى و العجوزُ. فقال جبريل: فليقرؤا
القرآنَ على سبعةِ احرف»؛
پيامبر(ص) جبرئيل را نزد احجار مراء ملاقات كرد و فرمود: من مبعوث بر امتى امّى
شدهام كه در ميان آنها، غلام، خادم، افراد مسن، كم حوصله ناتوان هست. سپس جبرئيل
بيان داشت كه قرآن را بر هفت حرف بخوانيد.(24)
در برخى از روايات تدريجِ نزول قرآن بر هفت حرف، زيادى در دفعه سوم بود چنانچه
پيامبر(ص) مىفرمايد:
يا أبيّ! أُرسلَ الىّ أن أقرء القرآنَ على حرفٍ. فَرَددتُ عليه أَنْ هوّن على
اُمّتى. فردّ عليَّ فِى الثانيةِ أَنْ اقرء القرآنَ على حرفٍ. فرددتُ عليه أَنْ
هوّن على اُمّتي، فردَّ عليَّ فى الثالثةِ أَنْ أقرء القرآنَ على سبعةِ أحرف؛(25)
اى اُبيّ، من مأمور شدم كه قرآن را بر يك حرف بخوانم. به جبرئيل مراجعه نمودم و
خواستار شدم كه بر امت من آسان بگيرد. جبرئيل در مرتبه دوم بازگشت و گفت: قرآن را
بر يك حرف بخوان. من به جبرئيل مراجعه نمودم و خواستم كه بر امت من آسان بگيرد.
جبرئيل در مرتبه سوم بازگشت و گفت: قرآن را بر هفت حرف بخوان.
در برخى از روايات تدريجِ نزول قرآن بر هفت حرف، زيادى در دفعه چهارم بوده است.
مانند:
عن أبيّ بن كعب: إنَّ النبيَّ كان عند أضاءة بنى غفار. قال: فأتاه جبريل، فقال:
إنّ اللَّه يَأمُرُكَ أن تقرأ أمتك على حرف. قال: أسألُ اللَّهَ معافاتَه و مغفرتَه
و أنّ امَّتى لا تطيق ذلكَ. قال: ثم أتاه الثانية... ثم جاءه الثالثة... ثم جاءه
الرابعة. فقال: إن اللَّهَ يأمركَ أن تقرأ امتكَ القرآنَ على سبعةِ احرف؛(26)
ابى بن كعب مىگويد: پيامبر(ص) در كنار چشمه بنى غفار بود و گفت: جبرئيل بر او
وارد شد و گفت: خدا دستور مىدهد كه قرآن را بر يك حرف بخواند. پيامبر(ص) فرمود:
عفو وغفران را مىخواهم؛ امّت من طاقت آن را ندارد. پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل دوباره
نازل شد... سپس براى مرتبه چهارم نازل شد و گفت: خداوند بهتو دستور مىدهد كه قرآن
را بر هفت حرف بخوانى.
در برخى از روايات، زيادى بر يك حرف با وساطت ميكائيل بوده است، مانند
قال رسولُ اللَّهِ(ص) قالَ جبريلُ: اقرءِ القرآنَ على حرفٍ. فقال ميكائيل:
استزده. فقال: على حرفين حتى بلغ ستة او سبعة احرف؛(27)
پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل گفت: قرآن را بر يك حرف بخوان. ميكائيل گفت: آن را
افزايش بده. سپس جبرئيل گفت: بر دو حرف تا به شش يا هفت حرف رسيد.
در برخى از روايات، جبرئيل خود واسطه بوده است، مانند:
عن النبى(ص): أَقرأَنى جبريل على حرف؛ فراجَعتُه. فلم أزل أَستزيدُه فيزيدُنى
حتى انتهى إلى سبعةِ أحرف؛(28)
پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل براى من بر يك حرف، قرائت نمود. به او مراجعه نمودم و
همواره از او افزايش خواستم تا اين كه به هفت حرف منتهى شد.
اختلاف در مضامين روايات احرف سبعه، تا حدى است كه دانشمندان اهل سنت در معناى
روايت دچار ابهام و تفاوت آراى فراوانى شدهاند؛ تا آنجا كه ابن حبان بُستى 35 قول
در معناى روايت ذكر كرده است و همه آنها را مستند به روايات سبعة احرف مىداند.
بخشى از اختلاف اقوال در معناى روايات سبعة احرف بهخاطر اختلاف تفاوت مضامين آنها
در سبعة احرف است و الّا اگر روايت سبعة احرف از متن و معناى واحدى بر خوردار بود و
به شكل متواتر نقل شده بود، اين همه اختلاف آرا در معناى آن حاصل نمىشد!
3. روايات نافى احرف سبعه
رواياتى مبتنى بر نزول قرآن بر سه حرف، چهار حرف، پنج حرف و حتى ده حرف، وجود
دارد كه با روايت سبعة احرف و نزول قرآن بر هفت حرف، متضاد و معناى آن را نفى
مىكند؛ در نتيجه تواتر روايت سبعة احرف را مخدوش مىسازد. زيرا در صورت تواتر
<سبعة احرف» و قطعيت صدور آن از پيامبر(ص) امكان ندارد كه حضرت رسولاكرم(ص) در
سخنى ديگر، نزول قرآن را بر سه حرف يا چهار حرف و ... بيان نمايد. روايات مذكور
چنين است:
الف) عن سمرة بن جندب، عن النبي(ص) قال: اُنزل القرآنُ على ثلاثةِ احرفٍ فلا
تختلِفوا فيه فإنّه مباركٌ كله، فاقرأوه كالذى أُقرِئْتموه؛(29)
سمرة بن جندب مىگويد: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر سه حرف نازل شده است؛ در آن
اختلاف ننماييد. قرآن تمامش (سه حرف) مبارك است. آن را آنگونه بخوانيد كه بر شما
قرائت شده است.
حديث مذكور از اعتبار خاصى نزد اهل سنت برخوردار است. حاكم مىگويد: اين حديث
صحيح است و بخارى به روايت حسن از سمره استناد نموده و مسلم به احاديث حمادبن سلمه
اعتماد كرده است.(30)
ب) إن رسولاللَّه(ص) قال: أنزل القرآن على أربعة احرف: حلال و حرام. لايعذر
أحدٌ بالجهالة به و تفسيرٌ تفسّرهُ العرب و تفسيرٌ تفسّره العلماء و متشابه لا
يعلمه إلّا اللَّه و من ادّعى علمه سوى اللَّه فهو كاذب؛(31)
پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر چهار حرف نازل شده است: بيان حلال و حرام، كسى به خاطر
جهل به آن، معذور شناخته نمىشود. و تفسيرى است كه عرب آن را مىداند و تفسيرى كه
علما مىدانند و متشابهى است كه كسى غير از خداوند متعال نمىداند و هر كسى غير از
خدا، ادعاى فهم آن بنمايد، دروغگو است.
ج) عن عبداللَّه بن مسعود: قال أنزل القرآنُ على خمسةِ أحرُفٍ: حلال و حرام و
محكم و متشابه و أمثال؛(32)
عبداللَّه بن مسعود: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر پنج حرف نازل شده است: حلال،
حرام، محكم، متشابه و امثال.
د) عن علي(ع) : أنها عشرةُ أحرف: بشيرٍ و نذيرٍ و ناسخٍ و منسوخٍ و عظةٍ و مثلٍ
و محكمٍ و متشابهٍ و حلالٍ و حرامٍ؛(33)
على(ع): قرآن، ده حرف است: بشير، نذير، ناسخ، منسوخ، پند، مثل، محكمات،
متشابهات، حلال و حرام.
ه') أتانى جبريل فقال: أقرء القرآن على حرف واحد؛(34)
جبرئيل بر من وارد شد و گفت، قرآن را بر يك حرف بخوان.
غير از روايات مذكور كه در مورد نزول قرآن بر يك حرف و سه حرف و چهار حرف و پنج
حرف و ده حرف بود، از صحابه هم در تفسير طبرى موارد ديگرى نيز ذكر شده است؛ مانند:
و) حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا جرير، عن مغيرة، قال: كان يزيد بن الوليد يقرأ
القرآن على ثلاثةٍ أحرُف؛(35)
مغيره گفته است: يزيد بن وليد قرآن را بر سه حرف مىخوانده است.
ز) حدَّثنى محمد بن حميد الرازى قال: حدثنا حكام، عن عنسبة، عن ليث، عن مجاهد
إنّه كان يقرأُ القرآنَ على خمسةِ أحرُفٍ؛
او (پيامبر(ص)) قرآن را برپنج حرف قرائت مىنمود.(36)
ح) حدثنا بن أحمد، قال: حدثنا حكام، عن عنسبة، عن سالم إنّ سعيد بن جبير كان
يقرأ القرآن على حرفين؛(37)
سعيد بن جبير قرآن را بر دو حرف مىخواند.
برخى از روايات و اخبار مذكور از اعتبار كافى نزد اهل سنت برخوردارند، مانند
حديث ثلاثة احرف كه با سبعة احرف به شدت ناسازگار است.
4. خبر واحد بودن سبعة احرف نزد شيعه
روايت سبعة احرف در منابع حديثى شيعه به ندرت نقل شده و آن هم در رتبه خبر واحد
كه داراى ضعف سندى و دلالتى است. اگر اين روايت متواتر مىبود، چگونه است كه در
منابع حديثى شيعه از تواتر و كثرت ناقلان آن خبرى نيست؟ قابل ذكر است كه روايت سبعة
احرف در كتب اربعه شيعه، اصلاً موجود نيست؛ تنها در برخى از كتب حديثى شيعه، آن هم
در ساختار وقالب يك خبر واحد ضعيف آمده است.
اگر روايت سبعة احرف، روايت متواترى است، چرا صحابى بزرگوار پيامبر، مانند حضرت
على(ع) آن را از پيامبر(ص) روايت ننموده است. حضرت على كه بيشترين روايات مربوط به
قرآن را حتى در كتب اهل سنت از پيامبر(ص) روايت نموده است، چرا نام او در سند روايت
سبعة احرف، كنار ديگر صحابه نيست؟ چطور ديگر ائمه معصومين(ع) نزول قرآن بر هفت حرف
را از پيامبر(ص) روايت نكردهاند؟ چگونه حتى ابابكر از پيامبر(ص) چنين سخنى را نقل
ننموده است؟
علماى شيعه معتقدند روايت سبعة احرف، نه تنها متواتر نيست، بلكه در رتبه استفاضه
هم قرار ندارد و در نزد برخى، خبر واحد شمرده شده و در نزد برخى از دانشمندان شيعه،
در اصل صدور آن از پيامبر(ص) ترديده شده است.(38)
زيرا در فصل پنجم اشاره خواهد شد كه در روايت صحيحه از امام صادق(ع) نقل شده است كه
قرآن بر يك حرف نازل شده است.
بنابراين روايت سبعة احرف متواتر نيست و توهم تواتر اين روايت در نزد اهل سنت،
آنان را از بررسى سندى آن باز داشته است.
بررسى سند حديث سبعة احرف
نزد غالب دانشمندان اهل سنت كه حديث سبعة احرف، متواتر به حساب آمده است، بررسى
و نقد سندى آن مورد توجه واقع نشده است. البته بررسى سندى هر روايتى كه متواتر
باشد، ضرورتى نخواهد داشت. امّا با توجه به اين كه تواتر روايت سبعة احرف، ادعايى
بيش نيست و روايت مذكور نه تنها متواتر، كه خبر مستفيض هم نمىباشد، بررسى و نقد
سندى در مورد آن ضرورى به نظر مىرسد.
از اين جهت تعدادى از روايات سبعة احرف، از سوى برخى از دانشمندان اهل سنت مورد
نقد واقع شده و اِسناد آنها بى اعتبار به حساب آمده است كه به مواردى از آنها با
توجه به ترتيب ذكر و جمع روايات در تفسير طبرى كه مجموعه كاملى است، پرداخته
مىشود:
1. ممّا حدثنا به خلاد بن أسلم، قال: حدثنا أنس بن عياض، عن أبيحازم عن
أبيسلمة قال: لا أعلمه إلّا عن أبيهريرة، إنّ رسولاللَّه قال: أنزلَ القرآنُ
على سبعةِ أحرُف فالمراءُ فِى القرآنِ كفر ثلاث مرات. فما عرفتُم منه فاعْمَلوا به
و ما جهلْتُم منهُ فرُدُّوه إلى عالِمِه؛(39)
... پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. ترديد در آن كفراست، سه
مرتبه [اين گفته را تكرار كرد]. هر آنچه را از آن درك كرديد بر آن عمل نماييد و هر
آنچه را كه نسبت به آن جاهل بوديد، از داناى آن بپرسيد.
روايت مذكور كه يكى از مهمترين روايات در باب نزول قرآن بر هفت حرف است، سلسله
سند آن در نهايت به ابىهريره منتهى مىشود كه از او با همين معنا و محتوا روايات
ديگرى نيز نقل شده است، مانند:
عن ابىهريرة: قال رسولاللَّه: أنزل القرآن على سبعة أحرف.(40)
و مانند:
عن أبىهريرة: انّ رسولَ اللَّه قال: إنّ هذا القرآنَ أنزلَ على سبعةِ أحرفٍ
فَاقْرؤا و لا حرج....(41)
از ابىهريره در باب احرف سبعة، چهار روايت ذكر شده است كه طبرى در جمعآورى
احاديث احرف سبعه آنها را در ذيل احاديث شمارههاى 7 و 8 و 9 و 45 آورده است. اين
روايات همگى حكايت از يك حديث مىنمايند كه به نقلها و در قالبهاى متعدد است.
شخصيت ابىهريره از نظر وثاقت مورد تأييد همه اهل سنت نيست. از نظر برخى از
دانشمندان اهل سنت -كه صحيح هم به نظر مىرسد- او حديث جعل مىنموده است. محمود
ابوريه در مورد وى مىگويد:
ابوهريره كسى است كه يكسال و نه ماه مصاحب پيامبر(ص) بوده است. گرچه كمترين
زمان مصاحبت را با پيامبر(ص) دارد، ليكن بيشترين حديث را نقل نموده است. وى 5374
حديث را از پيامبر(ص) نقل مىنمايد! كثرت احاديث وى موجب شد كه عمر خليفه دوم، او
را دو بار تازيانه بزند و او را به تبعيد تهديد بنمايد. او در احاديث تدليس
مىنموده است و متهم به كذب است.(42)
ابوهريره مشهور به دروغگويى بوده و نزد برخى از علماى اهل سنت متهم به كذب شده
است. محمود ابوريه او را تحت عنوان: <اوّلُ راويةٍ اتهم فى الإسلام؛ نخستين راوى كه
متهم به كذب شده است»، آورده و مىگويد:
رأى على(ع) درمورد ابوهريره، حكايت از ضعف ابوهريره و پستى او مىكرد. على(ع) در
مورد وى فرمود: <آگاه باشيد ابوهريره دروغگوترين مردم است....» و هنگامى كه على(ع)
شنيد ابوهريره از پيامبر(ص) تعبير به <خليل من» مىكند، گفت: پيامبر چه زمانى خليل
و دوست تو بوده است؟ و... و هنگامى كه زبير احاديث ابوهريره را شنيد، گفت: چه بسا
صادق و درست است و چه بسا مواردى دروغ و كاذب است... ابن مسعود كلام او را مورد
انكار قرار داد كه او مىگفت: هر كس ميّتى را غسل نمايد و يا كسى او را حمل نمايد،
بر او وضو واجب است. ابن مسعود در مورد او به تندى سخن گفت و سپس گفت: اى مردم، از
مردگان خود نجس نمىشويد.(43)
وى از كسانى است كه عليه حضرت على(ع) رواياتى را جعل كرد. ابوريه مىگويد:
ابو جعفر اسكافى مىگويد: معاويه، جمعى از صحابه و تابعين را براى روايت نمودن
اخبار ناپسندى در مورد حضرت على(ع) گرد آورد؛ رواياتى كه در آن طعن بر على(ع) و
برائت از وى باشد و براى كار آنها زمينههايى را فراهم نمود. آنان نيز آنچه را مورد
رضاى معاويه بود، در مورد حضرت على(ع) جعل نمودند. در آن مجموعه، ابوهريره و عمروبن
العاص و مغيرة بن شعبه بودند.(44)
اكثر احاديثى را كه ابوهريره روايت نموده، از پيامبر(ص) نشنيده است، بلكه آنها
را از صحابه و تابعين شنيده است. و اگر هم جميع صحابه -آن چنان كه جمهور محدثين
گفتهاند- در روايت عادل باشند، تابعين چنين نيستند.(45)
ابوهريره نه تنها در سند، بلكه در معنا و محتواى روايت نيز دست مىبرد. از نقل
به معنا در احاديث هراسى نداشت و آنها را به پيامبر(ص) نسبت مىداده است. لذا حديث
سبعة احرف از ابوهريره، قابل اعتماد نيست. به همين جهت احاديث وى در مورد سبعة احرف
در كتاب صحيح بخارى و مسلم وجود ندارد!
2. حدثنا محمد حميد الرازي، قال: حدثنا جريربن عبدالحميد، عن مغيرة، عن واصل بن
حيان، عمن ذكره، عن أبى الأحوص، عن عبداللَّه بن مسعود، قال: قال رسولاللَّه(ص):
أنزل القرآن على سبعة أحرف.(46)
حديث مذكور با تعبير <عمن ذكره» از انقطاع سند برخوردار است و لذا اعتبار كافى
را ندارد. زيرا راوى قبل از واصل بن حيان شناخته شده نيست، و مجهول بودن راوى، موجب
ضعف سند است.
3. حدثنا عبيداللَّه بن محمد الفرياني، قال: حدثنا عبداللَّه بن ميمون، قال:
حدثنا عبيداللَّه، يعنى ابن عمر، عن نافع، عن ابن عمر، قال: سمع عمربنالخطاب رضى
اللَّه عنه، رجلاً يقرأ القرآن فسمع آية على غير ما سمع من النبى(ص) فأتى به عمر
إلى النبي(ص). فقال: يا رسولاللَّه(ص) إنّ هذا قرأآية كذا، كذا. فقال
رسولاللَّه(ص): أنزل القرآنُ على سبعةِ أحرفٍ كلُّها شافٍكافٍ؛(47)
عمربن خطاب قرائت شخصى را شنيد كه قرآن را بر روشى غير از آنچه از پيامبر(ص)
شنيده بود، مىخواند. عمر او را نزد پيامبر(ص) برد و گفت: يارسولاللَّه، او اين
چنين قرائت مىنمايد. پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفتحرف نازل شده است؛ همه آنها
شافى و كافى است.
سند حديث مذكور به جهت عبداللَّه بن ميمون، ضعيف است. ذهبى در مورد او مىگويد:
ابو حاتم او را متروك خوانده و بخارى او را ذاهب الحديث، يعنى كسى كه احاديث از
ياد او مىرود، خوانده است. ابوحيان مىگويد: در روايت منفرد او سزاوار نيست كه بر
او اعتماد شود! ابوزرعه او را واهىالحديث خوانده است؛ يعنى احاديث او سست و ضعيف
است.(48)
4. حدثنى يونس بن عبدالعلي، قال: أنبأنا ابن وهب، قال: أخبرنى يونس و حدثنا أبو
كريب، قال: حدثنا رشدين بن سعد، عن عقيل بن خالد جميعاً، عن ابن شهاب، قال: حدثنى
عبيداللَّه بن عبداللَّه بن عتبة إنّ ابنعباس حدّثه: أنّ رسولاللَّه(ص) قال:
أقرانى جبريل على حرف فراجعته...؛(49)
ابن عباس: پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل مرا بر يك حرف اقرا نمود، بر او مراجعه
نمودم....
در سلسله سند روايت مذكور، رشدين بن سعد، وجود دارد كه تضعيف شده است. شمسالدين
ذهبى مىگويد:
او انسان صالح و عابدى است، ولى از بهره هوش و حافظه كمى برخوردار است و مورد
اعتماد نيست، نسائى او را متروك و ابوزرعه او را ضعيف دانسته است. احمد مىگويد:
براى او مهم نيست كه از چه كسى روايتكند.(50)
5. حدثنا الربيع، قال حدثنا أبوالربيع السمان، قال: حدثنى عبيداللَّه بن
ابييزيد، عن أبيه، عن اُمّ أيوب إنها سمعت النبي(ص) يقول: نزل القرآن على سبعة
احرف ...؛(51)
ام ايوب مىگويد: شنيدم پيامبر مىفرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شدهاست.
روايت مذكور به جهت ابوالربيع السمان (اشعث بن سعيد البصرى) ضعيف شمرده شده است.
بهگفته ذهبى حديث او مضطرب است و متن و سند را مختلف نقلمىنمايد. نسائى مىگويد:
<حديث او نوشته نمىشود؛ يعنى اعتبارى ندارد». دارقطنى و ابن معين او را متروك
الحديث و ضعيف خواندهاند. هشيم مىنويسد: اودروغگوست. بخارى مىگويد: <اشعث بن
سعيد نزد اهل حديث حافظ نيست».(52)
6. حدثنا يونس، أخبرنا سفيان، عن عمروبن دينار، قال: قالَ النبيُّ(ص): أُنزل
القرآنُ على سبعةِ أحرفٍ كلُّها شافٍ كافٍ.(53)
حديث مذكور مرسل است. زيرا عمرو بن دينار كه از تابعين بود، اين حديث را از
پيامبر(ص) نقل مىنمايد.
7. حدثنى يعقوب بن إبراهيم، قال: حدثنا ابن علية، قال: حدثنا أيوب، عن محمد،
قال: نبئت أن جبريلَ و ميكائيلَ أتيا النّبي(ص) فقالَ لَه جبريلُ: إقرءِ القرآنَ
على حرفينِ. فقال لَه ميكائيلُ: أستزده. فقال: إقرء القرآن على ثلاثةِ أحرف. فقال
له ميكائيل: أستزده. قال: حتّى بَلَغَ سبعةَ أحرُفٍ....(54)
حديث مذكور نيز برخوردار از ارسال است. زيرا محمد (ابن سيرين) تابعى است و ابن
مسعود را درك نكرده است.
8. حدثنى حرملة بن يحيى، أخبرنا ابن وهب، أخبرنى يونس، عن ابنشهاب، حدثنى
عبيداللَّه بن عبداللَّه بن عتبة، أن ابن عباس حدثه: إنّ رسولَ اللَّه(ص) قال:
أقرأنى على حرفٍ فراجَعتُه فلَمْ أزل أستزيده فَيزِيدنى حتى انتهى إلى سبعةِ
أحرُفٍ.(55)
در روايت مذكور، حرملة بن يحيى،در سلسله راويان قرار گرفته است كه تضعيف شده
است. به عقيده ذهبى، روايت او قابل احتجاج نيست.
ابن عدى مىگويد: <از محمد فرهادانى درخواست نمودم كه براى من از حرمله چيزى
بنويسيد. در پاسخ گفت: او ضعيف است»(56).
ابن جوزى نيز او را از ضعفا شمرده است.(57)
از مجموع بررسىهايى كه در سند روايت سبعة أحرف شد، روشن مىگردد كه روايت سبعة
احرف، از نظر سند، داراى ضعف مىباشد و راويانى به نقل آن پرداختهاند كه در كتب
رجال اهل سنت، تضعيف شدهاند. برخى از علماى اهل سنت كه به سند حديث سبعة احرف،
توجه نمودهاند، آن را روايتى قوى ندانستهاند. ديگر علماى اهل سنت هم كه به جهت
توهم تواتر روايت سبعة احرف، سند آن را مورد مداقّه قرار ندادهاند، اگر در سند
حديث دقت نمايند، ضعف سند براى آنها روشن مىشود.
تناقض در محتواى حديث سبعة احرف
حديث سبعة احرف از جهت معنا و محتوا يكسو و در يك جهت نيست. در مقايسه متن هر
كدام با ديگرى مىتوان دريافت كه متن هر كدام با ديگرى داراى تفاوتهايى است و هر
كدام موضوع خاصى را بيان مىدارد. برخى از آنها درباره بطن و محتواى آيات است؛ يعنى
قرآن داراى هفت بطن و هفت معنا مىباشد. برخى بدين معناست كه قرآن بر لهجههاى
متفاوت نازل شده است. برخى در مورد لغات فصيحه يا در مورد قراآت متفاوتى است كه
براى تسهيل امت پيامبر(ص) نازل شده است. در برخى از آنها سخن از ابواب سبعه و يا در
مورد جايگزينى كلمات مترادف در جاى يكديگر مىباشد. پارهاى نيز در مورد هفت وجه در
پايان آيات است؛ يعنى مىتوان ختم آيه را بر هفت وجه ترسيم نمود.
مشخص نيست كه آيا واقعاً حديث سبعة احرف، اساساً مربوط به لفظ است يا معنا، و
اگر مربوط به معناست، آيا براى هر آيه هفت معنا قابل ترسيم است؟ يا براى برخى از
آيات چنين خواهد بود؟ اگر مربوط به لفظ است، آيا مربوط به تمامى الفاظ است؟ يا به
الفاظ آخر كلمه اختصاص دارد؟ و اگر مربوط به تمامى الفاظ است، آيا بر اساس لغات است
يا لهجهها؟ آيا اگر بر اساس لغات يا لهجههاست، كدام لغت و كدام لهجه مورد نظر
بوده است و آيا الفاظ هر آيه را مىتوان بر هفت لغت يا هفت لهجه خواند؟ اگر منحصر
به موارد خاصى است، آن موارد خاص كدام است؟ لذا روايت احرف سبعه در صورت ثبوت تواتر
آن و برخوردارى از صحت سند -كه محل ترديد بود- سرشار از تناقضهاى محتوايى است. لذا
در معناى روايت بيش از 35 قول از اهل سنت نقل شده و معركه آرا گشته است.
آيا مىتواند همه اين اقوال، مورد نظر روايت سبعة احرف باشد؟ آيا جمع اين اقوال
امكان دارد؟ آيا تضاد و تناقض در بين اين اقوال چگونه قابل توجيه است؟ بهاختصار
مىتوان با مطالعه مجدّد در تمامى روايات سبعة احرف، محورهاى مختلف ذيل را در معناى
روايت مشاهده نمود:
َّ 1 . هفت بطن و معنا در قرآن؛
2 . هفت قرائت (لهجهها و لغات)؛
3 . جواز تبديل كلمات به يكديگر؛
4 . ابواب سبعه.
1 . هفت بطن و معنا در قرآن
موضوع برخى از احاديث سبعة احرف، بطن و معناى آيات قرآن است؛ بدينمعنا كه قرآن
از هفت معنا و بطن برخوردار است. به مواردى از آنها اشاره مىشود:
الف) عن عبداللَّه بن مسعود، قال: قال رسولاللَّه(ص): أنزلَ القرآنُ على سبعةِ
أحرفٍ لكلِّ حرفٍ منها ظهرٌ و بطنٌ و لِكُلّ حرفٍ حدٌّ و لكلِّ حدٍّ مطلعٌ؛(58)
... پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف، نازل شده است. براى هر حرفى ازآنها ظاهرى
است و باطنى و براى هر حرفى حدى و هر حدى را مطلعىاست.
ب) عن أبيهريرة: إن رسولاللَّه(ص) قال: أنزل القرآنُ على سبعةِ أحرفٍ،
فالمِراءُ فِى القرآنِ كفرٌ ثلاثَ مرّاتٍ. فماعرفتم به منه فاعمَلوا به، فما جهلتُم
منه فرُدُّوه إلى عالِمِه؛(59)
پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و سه مرتبه فرمودند، ترديد در آن
كفر است. هر آنچه از آن را دانستيد بر آن عمل نماييد و بر هر مقدار از معناى آن
آگاه نشديد، از عالمش بپرسيد.
ج) عن بسر بن سعيد، أن أبا جهيم الأنصارى أخبره: أن رجلين اختلفا فى آية من
القرآن، فقال: هذا تلقيتها مِن رسولاللَّه(ص) و قال الآخر: تلقيتها من
رسولاللَّه(ص). فسَألا رسولاللَّه(ص) عنها، فقال رسولُاللَّه(ص): إن القرآنَ
أنزلَ على سبعةِ أحرُفٍ فلاتُمارُوا فِى القرآنِ، فإنّ المِراءَ فيه كفرٌ؛(60)
دو نفر در آيهاى از آيات قرآن، اختلاف نمودند و هر كدام مىگفت من از پيامبر
چنين دريافت نمودهام. هر دو نزد پيامبر(ص) رفتند و از حضرت در مورد اختلافى كه
داشتند، سؤال نمودند. پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفتحرف نازل شده است. لذا در مورد
قرآن با يكديگر جدال ننماييد؛ زيرا مِراء در قرآن كفر است.
روايات مذكور و مشابه آن دلالت دارد بر اين كه حديث سبعة احرف مربوط به معنا و
محتواى قرآن است، نه الفاظ آن. بعيد نيست كه سخن پيامبر نخست به همين شكل بوده است
و اگر چنين است، چطور با درخواست پيامبر(ص) مبنى بر تسهيل و توسعه بر امت خويش در
الفاظ، سازگارى دارد؟زيرا در برخى از روايات بر تسهيل در الفاظ، تصريح شده است.
2 . هفت قرائت (لهجهها و لغات)
برخى از روايات سبعة احرف، به مجاز شمردن قراآت سبعه باز مىگردد؛ بدينمعنا كه
پيامبر(ص) براى تسهيل و توسعه بر امت خويش هفت قرائت را اجازه داده است. در مواردى
از آنها، منظور لهجهها و در مواردى، لغات مورد نظر بوده است و مهمترين روايت اين
بخش حديث مربوط به اختلاف عمر و هشام بن حكيم است كه در قرائت آيهاى از سوره فرقان
اختلاف داشتند. اما آيا اختلاف آنها در لهجه يا لغت بوده است؟ يا اين كه آنها از
قريش بودند و اختلافى در آن دو نداشتند؟ و اگر هفت حرف، با هدف تسهيل بر لهجه و
لغات بوده است، چرا به لغات و لهجههاى سبعه محدود شده است؟ و اگر هدف تسهيل بوده،
چرا مصحف عثمان بر يك حرف (لغت يالهجه واحد) تنظيم شد؟ واگر لغت و يا لهجه خاصى
منظور بوده است، آيا هر كلمهاى را مىتوان بر هفت لهجه و هفت لغت خواند يا اختلاف
لهجه و لغات در برخى از كلمات، رواج دارد، نه در تمامى كلمات قرآن؟ اگر منظور از
هفت حرف، لغات سبعه است، چگونه با روايتى كه از عمر و عثمان وارده شده است -قرآن بر
لغت قريش نازل شد- سازگار است؟ مانند سخن كعب انصارى كه مىگويد:
عمر به ابن مسعود نوشت كه قرآن به لسان قريش نازل شده است و شما مردم را بر لغت
قريش اقرا نما، نه بر لغت هذيل....(61)
بخارى نيز در باب نزول قرآن به لسان قريش مىگويد:
ابو اليمان حديث كرد ما را كه ... عثمان، زيد بن ثابت و سعيد عاص و عبداللَّه بن
زبير و عبدالرحمن بن حارث بن هشام را امر نمود كه مصاحف را نسخه بردارى نمايند و
براى آنان گفت: هنگامى كه شما با زيد بن ثابت در عربيت قرآن، دچار اختلاف شديد، آن
را به زبان قريش بنويسيد. زيرا قرآن بر زبان آنان نازل شده است. آنان نيز چنين
كردند.(62)
اگر هدف از لغات، تسهيل بر امت پيامبر(ص) بود، چرا به عدد سبعه محدود شده است؟
آيا نمىبايد منحصر به حدى نباشد؟ همچنان كه در روايت از ابن عباس آمده است:
ان النبي(ص) كان يقرئ الناس بلغة واحدة فاشتد ذلك عليهم، فنزل جبريل فقال: يا
محمّد، اقرئ كل قوم بلغتهم؛(63)
پيامبر(ص) مردم را به لغت واحدى اقرا مىنمود. اين وضعيت بر امت محمد(ص) سخت
آمد. جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد، مردم را بر لغت خودشان اقرا نما.
شمارى از روايات هفت قرائت بدين قرار است:
الف) ابن شهاب، قال أخبرنى عروة بن الزبير، إنّ المسور بن مخرمة و عبدالرحمن بن
عبدالقارى أخبراه: أنهما سمعا عمربن الخطاب يقول: سمعت هشام بن حكيم يقرأ سورة
الفرقان فى حياة رسولاللَّه(ص) فاستمعتُ لقراءته، فإذا هو يقرؤها على حروف كثير لم
يقرئنيها رسولاللَّه(ص) فكدت أساوره فى الصلاة فتصبرت حتى سلّم فلما سلّم، لبّبته
بردائه فقلت: من أقراك هذه السورة التى سمعتك تقرؤها؟ قال: أقرأنيها
رسولاللَّه(ص). فقلت: كذبت، فواللَّه أن رسولاللَّه(ص) لهو أقرأنى هذه السورة
التى سمعتك نقرؤها، فانطلقت به أقوده إلى رسولاللَّه(ص) فقلت: يا رسولاللَّه(ص)
إنى سمعت هذا يقرأ سورة الفرقان على حروف لم تقرئنيها و أنت اقرأتنى سورة الفرقان!
قال: فقال رسولاللَّه(ص): ارسله ياعمر. اقرء يا هشام، فقرأ عليه القراءة التّى
سمعته يقرؤها. فقال رسولاللَّه(ص): هكذا انزلت. ثم قال رسولاللَّه(ص): اقرء يا
عمر، فقرأت القراءة التى أقرأنى رسولاللَّه(ص). فقال رسولاللَّه(ص): هكذا أنزلت.
ثم قال رسولاللَّه(ص): إن هذا القرآن انزل على سبعة أحرف فاقرؤوا ما تيسّر منها؛(64)
ابن شهاب خبرداد: مسور بن مخرمه و عبدالرحمن عبدالقارى خبر دادند كه هر دو
شنيدند كه عمربن خطاب مىگويد: شنيدم كه هشام بن حكيم سوره فرقان را در زمان حيات
پيامبر(ص) قرائت مىنمود. به قرائت او گوشدادم؛ متوجه شدم كه آن را بر حروفى
مىخواند كه پيامبر(ص) آن را بر من تعليم ننموده است. نزديك بود كه در حال نماز با
وى در آويزم. ولى منتظر شدم تا نمازش را به پايان رساند. عبايش را بر او پيچيدم و
گفتم: چه كسى قرائت اين سوره را -اين چنين كه قرائت نمودى- به تو ياد داده است؟
گفت: پيامبر. گفتم: دروغ مىگويى؛ به خدا سوگند كه پيامبر(ص)همين سوره را كه تو
خواندى، طور ديگرى بر من آموخته است. او را نزد رسولخدا(ص) بردم و گفتم يا
رسولاللَّه(ص): من شنيدم كه اين مرد سوره فرقان را به وجوه متعدّدى مىخواند كه با
قرائتى كه شما به من ياد داديد تفاوت دارد. پيامبر(ص) فرمود: عمر، رهايش كن تا
بخواند. هشام! بخوان. هشام همان قرائتى را كه عمر از وى شنيده بود، دوباره خواند.
پيامبر(ص)فرمود: همچنين نازل شده و سپس فرمود: عمر تو بخوان و من همان طور كه حضرت
به من ياد داده بود، خواندم. باز هم رسولخدا(ص) فرمود: اين چنين نازل شده است. سپس
فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده هر يك از آنها كه برايتان ميسر است، همان را
بخوانيد.
ب) عن أبيّ بن كعب: قال: رحت إلى المسجد فسمعت رجلاً يقرأ فقلت: من أقرأك؟ فقال:
رسولاللّه. فانطلقت به إلى رسولالله فقلت: استقرئ هذا. قال: فقرأ. فقال: أحسنت.
قال: فقلت: إنّك أقرأتنى كذا و كذا. فقال: و أنت قد أحسنت. قال: فقلتُ: قد أحسنت،
قد أحسنت!
قال: فضرب بيده على صدرى ثم قال: اللّهمّ أذهب عن أبيّ الشكّ...ثمّ قال: إن
الملكين أتيانى فقال: أحدهما: اقرأ القرآن على حرف و قال الآخر: زده. قال: فقلت:
زدني. قال: اقرأه على حرفين حتى بلغ سبعة أحرف؛(65)
ابيّ بن كعب مىگويد: بهسوى مسجد رفتم. شنيدم كسى قرآن مىخواند به او گفتم: چه
كسى اين چنين به تو ياد داده است؟ گفت: پيامبر(ص). او را نزد پيامبر(ص) بردم و
گفتم: بخوان او هم خواند. پيامبر(ص)هم او را تحسين نمود. گفتم: بر من چنين تعليم
نمودى. پيامبر(ص) گفت: تو نيز نيكو مىخوانى. بر او گفتم: هر دو را تحسين نمودى!
پيامبر(ص) دستش را بر سينه من گذاشت و دعا نمود كه، خدايا شك را از ابىّ برطرفكن
... سپس فرمود: دو ملك نزد من آمد و يكى از آنها گفت: قرآن را بر يك حرف قرائت نما
و ديگرى گفت: بر آن بيفزا. پيامبر(ص) گفت: گفتم: بر آن بيفزا. گفت: بر دو حرف قرائت
نما تا به هفت حرف رسيد.
ج) عن اُبيّ: قال: لقى رسولاللَّه(ص) جبريل عند أحجار المراء، فقال: انّى بعثت
إلى أمة اميين منهم الغلام و الخادم و الشيخ العاسى و العجوز فقال جبريل: فليقرأوا
القرآن على سبعة أحرف؛(66)
ابىّ گفت: پيامبر(ص) جبرئيل را نزد احجار مراء ملاقات نمود و فرمود: من بهسوى
أمّتى امّى مبعوث شدهام كه در بين آنان غلام، خادم، افراد مسن، كمحوصله و ناتوان
هست. جبرئيل گفت: پس قرآن را بر هفت حرف بخوانيد.
د) أبيّ: إن رسولاللَّه(ص) لقى جبريل فقال له: إنى بعثت إلى أمة أميين منهم
العجوز و الشيخ الكبير و الغلام و الجارية و الرجل الذى لم يقرأ كتاباً قط قال: يا
محمد، إن القرآن أنزل على سبعة أحرف؛(67)
ابى گفت: پيامبر(ص) جبرئيل را ملاقات نمود و براى او گفت: من به سوى امتّى امّى
مبعوث شدهام كه در ميان آنها پير زن و پير مرد و غلام و جاريه و كسى كه تاكنون
كتابى را نخوانده، هست. جبرئيل گفت: يا محمد! قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
ه') عن أبيّ: إن النبى كان عند أضاءة بنى غفار قال: فأتاه جبريل فقال إنّاللَّه
يأمرك أن تقرئ أمتك القرآن على حرف ... ثم جاءه الثالثه فقال: ان اللَّه يأمرك أن
تقرئ أمتك القرآن على ثلاثة أحرف قال: أسأل اللَّه معافاته و مغفرته، و إن امتى لا
تطيق ذلك. ثم جاءه الرابعة فقال: إن اللَّه يأمرك أن تقرئ أمتك القرآن على سبعة
أحرف فأيّما حرف قرأوا عليه فقد أصابوا؛(68)
ابىّ گفت: پيامبر در كنار چشمه بنى غفار بود و فرمود: جبرئيل نزد او آمد و گفت:
خداوند دستور مىدهد كه قرآن را بر يك حرف بخوانى... تا اين كه در مرتبه سوم آمد و
گفت: خداوند دستور مىدهد كه قرآن را بر امتت بر سه حرف بخوانى. پيامبر(ص) گفت:
خداوندا: درخواست عفو و مغفرت مىنمايم؛ زيرا امت من بر اين مقدار طاقت ندارد. تا
اين كه براى مرتبه چهارم آمد و گفت: خداوند دستور مىدهد كه قرآن را بر امتت بر هفت
حرف بخوانى. هر كدام را بخوانيد، قرآن خواندهايد.
3 . جواز تبديل كلمات به يكديگر
درچند مورد از روايات سبعة احرف، موضوع آنها، جايگزينى كلمات با يكديگر است؛
البته تا آنجا كه تغييرى در معنا پديدار نگردد و حكمى از احكام قرآن عوض نشود. در
اين صورت معناى حديث سبعة احرف، ربطى به هفت بطن و هفت لغت و لهجه ندارد، بلكه چه
بسا در يك لغت خاص، ممكن است، واژههاى مترادفى باشد كه بتوان جاى آنها را بايكديگر
عوض كرد. به آن روايات اشاره مىشود:
الف) عن ابيهريرة: قال: رسولاللَّه(ص): أنزل القرآن على سبعة أحرف عليمٌ
حكيمٌ، غفورٌ رحيم؛(69)
ابوهريره: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است، عليم، حكيم و، غفور و
رحيم است.
ب) عن أبيّ طلحة عن أبيه عن جدّه: قال: قرأ رجل عند عمربن الخطاب. فغيّر عليه
فقال: لقد قرأت على رسولاللَّه(ص) فلم يُغيّر عليّ قال: فاختصما عند النبي(ص)
فقال: يا رسولاللَّه(ص): ألم تقرئنى آية كذا و كذا قال: بلى قال: فوقع فى صدر
عمرشى فعرف النبى ذلك ... ثم قال: إن القرآن كلّه صواب ما لمتجعل رحمة عذاباً أو
عذاباً رحمة؛(70)
ابيّ طلحه گفت: شخصى نزد عمر قرآن خواند. عمر از قرائت او ناراحت شد. او گفت: من
بر پيامبر(ص) چنين قرائت نمودم و حضرت مرا بازنداشت. هر دو نزد پيامبر براى رفع
خصومت رفتند. آن مرد گفت: يا رسولاللَّه(ص) آيا شما بر من چنين تعليم ندادى؟
پيامبر(ص) فرمود: آرى. در آن هنگام عمر دچار ترديد شد. پيامبر(ص) متوجه عمر شد و
... سپس گفت: قرآن تمامش صواب است؛ مادامى كه آيه رحمت به عذاب و آيه عذاب به آيه
رحمت تبديل نشود.
ج) عن عبدالرحمن بن ابيبكره، عن أبيه قال: قال رسولاللَّه(ص): قال جبريل:
أقرأوا القرآن على حرف. فقال ميكائيل: أستزده. فقال: على حرفين حتى بلغ ستة أو سبعة
أحرف فقال:: كلّها شافٍ كافٍ ما لم تختم آية عذاب برحمة أو آية رحمة بعذاب كقولك
هلّم و تعال؛(71)
عبدالرحمن بن ابىبكره گفت: پيامبر فرمود: جبرئيل گفت: قرآن را بر يك حرف بخوان.
ميكائيل گفت: بر آن بيفزا. جبرئيل گفت: دو حرف تا به شش يا هفت حرف منتهى شد و سپس
گفت: هر يك از آنها شافى و وافى به مقصود است؛ تا آنگاه كه آيه عذاب جايگزين آيه
رحمت و عكس آن نشود؛ مانند تعال و هلّم كه تبديل آنها به يكديگر مانعى ندارد.
د) عن أبيهريرة: إن رسولاللَّه(ص) قال: إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف؛
فاقرأوا و لا حرج ولكن لاتختموا ذكر رحمة بعذاب و لاذكر عذاب رحمة؛(72)
ابىهريره: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. آن را بر هر حرفى
بخوانيد، در آن حرجى نيست ولكن آيه رحمت را با عذاب و همچنين آيه عذاب را به رحمت
ختم ننماييد.
از روايات فوق بر مىآيد كه پيامبر(ص) اجازه دادهاند كه قرآن را مىتوان با
كلماتى كه جايگزينى آنها تغييرى در معنا نمىدهد، قرائت كرد؛ مادام كه آيه عذاب به
آيه رحمت، و آيه رحمت به آيه عذاب تبديل نگردد؛ يعنى مىتوان كلمات قرآن را جايگزين
نمود و الفاظ درون آيه يا در پايان آيات را با يكديگر معاوضه و يا جايگزين با كلمات
ديگرى كه مترادف آن است، نمود.اگر مقصود از هفت حرف، تبديل كلمات مترادف به جاى
يكديگر باشد، آيا بر اين اساس، عدد هفت هم خصوصيتى خواهد داشت؟ يا عدد سبعه، براى
كثرت خواهد بود و مقصود از آن، تجويز استفاده از چنين كلماتى است؟
چنين برداشتى از حديث سبعة احرف، با اين برداشت كه مقصودْ هفت بطن يا هفت لغت و
لهجه است، بسيار متفاوت و متناقض است. آيا هيچ مسلمانى، به خود اجازه مىدهد كه
كلمات قرآن را اين چنين جابهجا نمايد؟ آيا بر اين مبنا باز هم اعجاز قرآن ثابت
خواهد ماند؟ آيا بر اين اساس، قرآن از تحريف مصون خواهد ماند؟ براى روايات فوق چه
توجيهى وجود دارد؟ آيا با توجه به تضاد آنها با روايات قبلى، مىتوان بر صحت آنها
حكم نمود؟
هيچ مسلمانى به خود اجازه نمىدهد كه كلمات قرآن را، هر چند با مترادف آن،
جايگزين سازد. هر كلمه قرآن در جاى خود، منزلتى دارد كه حكايت از اعجاز آن مىكند.
فصاحت و بلاغت قرآن در همين نظم و سبك موجود است. چگونه ممكن است كه با وجود تبديل
كلماتِ مترادف، اعجاز وفصاحت قرآن محفوظ بماند؟ چهرسد به تبديل كلمات غير مترادف
كه برخى از عموميت روايت، آن را نيز استفاده نمودهاند. تبديل كلمات اساس قرآن را
سست مىنمايد. آيةاللَّه خوئى در اين باره مىفرمايد:
اگر مراد از اين وجه (تبديل كلمات هم معنا) اين است كه پيامبر جايز دانستهاند
كه كلمات قرآن موجود با كلمات هم معناى خود، جابهجا شود، اين احتمال موجب هدم اساس
قرآن است؛ قرآنى كه معجزه جاويد و حجّت بر همه مردم است. هيچ عاقلى شك نمىكند كه
اين كار موجب ازبين رفتن قرآن و عدم اعتنا به شؤون آن است و آيا هيچ عاقلى
توهممىكند كه پيامبر(ص) اجازه بدهد كه قارى سوره يس را چنين بخواند: يس الذكر
الحكيم. انّك لمن الانبياء على طريق سوى.(73)
اگر مقصود از سبعة احرف اجازه بر تبديل كلمات بود، چطور خداوند در قرآن مىگويد:
اى پيامبر(ص) بگو: <من نمىتوانم در كلمات تغييرى بدهم و آن وحى الهى است».(74)
4 . ابواب سبعة
در دو روايت مربوط به سبعة احرف، تعبيرِ سبعة ابواب آمده است؛ بدين ترتيب مقصود
از سبعة احرف را، هفت باب ذكر مىنمايد. آن دو بدين قرار است:
الف) فروى عن ابن مسعود عن النبي(ص) إنّه قال: كان الكتاب الأول نزل من باب واحد
و على حرف واحد و نُزل القرآن من سبعةِ أبوابٍ على سبعةِ أحرفٍ: زاجرٍ و آمرٍ و
حلالٍ و حرامٍ و محكمٍ و متشابهٍ و أمثالٍ...؛(75)
از ابن مسعود روايت شده كه پيامبر(ص) فرمود: كتاب اوّل، از باب واحد و بر حرف
واحد است و قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شده است: زجر و امر و حلال و حرام و
محكم و متشابه و امثال....
ب) عن ابيقلابه: قال: بلغنى أن النبي(ص) قال: أنزل القرآن على سبعة أحرف امر و
زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و قصص و مثل؛(76)
ابىقلابه مىگويد: به من رسيد كه پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف: امر و زجر،
ترغيب و ترهيب، جدل، قصص و امثال، نازل شده است.
اگر مقصود از عبارتهاى هفتگانه، امر و زجر و حلال و حرام و محكم و متشابه و
امثال، بطون قرآن باشد، بايد گفت كه بطون قرآن بر اين هفت مورد محدود نمىشود. ضمن
اين كه، امر و زجر با هم يكسان هستند و در نتيجه شش باب به جاى هفت باب خواهد شد و
اگر هفت باب به معناى هفت نوع باشد، ممكن است انواع ديگرى مانند ناسخ و منسوخ و ...
نيز از آن مجموعه به حساب آيد. در حالى كه آنها در روايت نيامده است. در هر حال،
هفت باب، با هفت بطن و هفت قرائت و لهجه و جواز جايگزينى كلمات هفتگانه، قابل جمع
و سازگار نمىباشند. از آنچه گذشت روشن شد كه روايت سبعة احرف از جهت معنا، يكسو
و يكسان نبود و متن آن به تناقضها و ناسازگارىهايى گرفتار آمده بود.
اضطراب و غرابت حديث سبعة احرف
چون در معناى حديث سبعة احرف، تناقضهاى محتوايى و شكلى وجود داشت -بهگونهاى
كه قابل جمع و سازگارى نبود- جمعى در معناى آن متوقف شده و گفتهاند كه معناى حديث
سبعة احرف، مشكل است و قابل درك نيست. از اين روى، آن را حديثى مضطرب، به شمار
آوردهاند. زيرا حديث مضطرب، آن است كه از لحاظ متن مختلف نقل شده باشد. علامه
مامقانى مىگويد:
و هو كل حديث اختلف فى متنه؛(77)
يعنى، مضطرب آن است كه متن آن مختلف نقل شده باشد.
حديث مضطرب نيز از احاديث ضعيف و غير قابل اعتماد به حساب آمده است. شيخ بهايى
مىگويد: <الفاظ جرح عبارتند از: ضعيف، مضطرب، غال، و....»(78)
ابن صلاح هم در تعريف حديث مضطرب مىگويد:
مضطرب در حديث آن است كه روايت آن مختلف مىباشد. برخى آن را بر وجهى نقل
مىكنند كه ديگران آن را بروجهى ديگر نقل كردهاند... و اضطراب موجب ضعف در حديث
است. زيرا بيانگر آن است كه حديثِ مضبوطى نيست و راويان، آن را با دقت نقل
نكردهاند.(79)
از طرفى حديث سبعة احرف، غرابت نيز دارد. زيرا يكى از معانى غريب در نزد محدثان
آن است كه در متن آن الفاظ غامض و دور از فهم باشد، كه خود نوعى ضعف براى حديث به
شمار مىرود. حديث سبعة احرف نيز در آن الفاظى مانند: نُزِلَ على سبعةِ أحرُفٍ،
مىباشد كه فهم آن براى علما مشكل شده و بيش از 35 قول در معناى آن گفته شده است.
حتى نزد عدهاى هنوز معناى آن روشن نشده است. در تعريف حديث غريب آمده است: <غريب
لفظى در عرف روات و محدثان، عبارت است از: حديثى كه متن آن مشتمل بر لفظ غامضى و
دور از فهم است.»(80)
چگونه ممكن است كه پيامبر(ص) خود حديث سبعة احرف را با الفاظ غامضى فرموده باشد
و در آن اين همه اجمال و ابهام را تبيين ننموده باشد؟ آيا اساساً چنين حديثى را
مىتوان باور كرد؟ يا حديثى مجعول مىباشد؟ به ويژه كه نه تواتر آن ثابتشد و نه از
نظر سند، قابل اعتماد بود و نه از نظر دلالت قابل قبول.
بررسى عدد سبعه
از جمله ابهامات در روايت نزول قرآن بر هفت حرف، معناى عدد سبعه است. آيامنظور
همان عدد واقعى بين 6 و 8 است؟ يا مقصود از آن بيان كثرت است؟ دانشمندان اهل سنت در
اين مجال هم دچار اختلاف آرا شدهاند. برخى مراد از سبعه را بيان كثرت دانستهاند
زيرا هدف از افزايش حروف را، تسهيل و تيسير مىدانند. لذا معتقدند اختصاصى به عدد
هفت ندارد و عدد سبعه در لغت مصداق بيان كثرت در آحاد است؛ چنان كه عدد هفتاد در
دهها و هفتصد در صدها، بيان كثرت مىباشد. سيوطى پس از نقل روايت سبعة احرف بيان
مىدارد كه در معناى روايت در حدود چهل قول اختلاف شده است و قول دوم را چنين
مىگويد:
مراد از سبعه حقيقتاً عدد (يعنى بين 6 و 8) نيست؛ بلكه هدف تيسير و تسهيل و
توسعه است و لفظ هفت براى اراده كثرت در بين آحاد است.(81)
بر اين رأى قاضى عياض و محمد جمال الدين قاسمى و مصطفى صادق رافعى، نيز متمايل
شدهاند. علامه قاسمى در تفسير خود، محاسن التأويل مىگويد:<أظهر آن است كه از عدد
سبعه اراده كثرت شده و عدد معينى مقصود نيست.»(82)
بر اين اساس عدد سبعه رمزى همانند السموات السبع و الارضين السبع است، كه براى
عموم روشن نيست. اما از نظر برخى مانند سيوطى و صبحىصالح، مقصود از عدد سبعه، عدد
حقيقى هفت است كه در بين 6 و 8 قراردارد. زيرا از روايات بر مىآيد كه پيامبر(ص) در
خواست افزايش براى يكبار و دو يا سه بار و چهار بار را نمود تا به هفت مرتبه رسيد،
و اين حكايت از حقيقت عدد سبعه مىكند. از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر فرمود:
<جبرئيل مرا بر يك حرف اِقراء نمود. بر او مراجعه نمودم و طلب افزايش نمودم تا به
هفت حرف منتهى شد.»(83)
سيوطى هم مىگويد: <اين (روايات سبعة احرف) دلالت بر حقيقت عدد وانحصار در عدد هفت
دارد.»(84)
دكتر صبحى صالح مىنويسند:
بنابراين لفظ سبعه، بر كثرت دلالت ندارد. بلكه همان طور كه اكثر دانشمندان
فهميدهاند انحصار در همان عدد هفت است و به همين جهت بوده است كه دانشمندان مسلمان
براى تبيين مفهوم عدد سبعه، آن قدر تلاش و كوشش نمودهاند، و چنانكه ابن حبان بستى
گفته است، اكثر دانشمندان مسلمان برآنند كه عدد سبعه، دلالت بر حصر دارد.(85)
دكتر حسن ضياء الدين عتر مىگويد:
طلب افزايش پيامبر(ص) از جبرئيل بر احرف، به شكل حرفى پس از حرف ديگر در حديث
سبعة احرف و ديگر روايات، دلالت تمام دارد كه مراد از سبعه، در اين حديث عددى است،
كه در بين عدد 6 و 8 واقع شده است، نه بيشتر و نه كمتر.(86)
گرچه توجيه اعتقاد به عدد معين در كلمه سبعة احرف، به استناد روايات، مناسبتر
است -زيرا قول به كثرت براى عدد سبعه در آحاد، در روايت فوق دليلى را به همراه
ندارد- اما اگر روايات سبعة احرف، محل ترديد بود و اگر روايات ديگر بر عددهاى ثلاثه
و خمسه و عشره، وجود داشت، چه توجيهى مىتوان بر حقيقت عدد براى سبعه داشت؛ به ويژه
كه روايت ثلاثة احرف از سمرة بن جندب است كه نزد دانشمندان اهل سنت، از اعتبار قابل
توجهى برخوردار است. بنابراين آيا بهتر نخواهد بود -در صورت صحت حديث سبعة احرف-
عدد سبعه را بيان كثرت دانست تا با هدف تسهيل هم سازگار باشد. همچنان كه عدد سبعين
دلالت بر كثرت دارد؛ مانند آيه شريفه <إنْ تَسْتَغْفِرْلَهُمْ سَبْعِيْنَ مَرَةً
فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ؛(87)
اگر هفتاد مرتبه هم براى آنان استغفار نمايى، هرگز خداوند ايشان را نمىآمرزد».
بررسى ناتوانى امت در قرائت بر يك حرف
از جمله حكمتهاى نزول قرآن بر هفت حرف، نزد برخى از دانشمندان اهلسنت، عجز امت
پيامبر(ص) در قرائت بر يك حرف مىباشد. زيرا در بين مسلمانان پيرمرد و پيرزن و
نوجوان و عامى بودند كه نمىتوانستند، قرآن را بر يك حرف بخوانند؛ به ناچار
پيامبر(ص) از خداوند طلب افزايش كرد، تا آن كه قرآن بر هفت حرف نازل شد. طبرى در
روايتى از ابىّبنكعب نقل مىكند:
پيامبر(ص) جبرئيل را ملاقات نمود. فرمود: من بر امتى مبعوث شدهام كه در بين
آنها نوجوان و خادم و پيرمرد و پيرزن هست. از آن پس جبرئيل گفت: پس قرآن را بر هفت
حرف بخوانيد.(88)
همين معنا با تعبير <إن أمّتى لا تستطيع»(89)
و <إن أمتى لا تطيق ذلك»(90)
و تعابير مشابه در روايات آمده است كه حكايت از آن دارد كه پيامبر به عجز امت خويش
معترف است. ابن جزرى هم با همين باور مىگويد:
سبب نزول احرف سبعه، تخفيف بر امت پيامبر(ص)، فراهم نمودن راحتى بر آنها و آسان
گيرى براى آنها بوده است، كه البته شرافتى براى امت پيامبر(ص) و توسعه و رحمت و فضل
براى آنها، و براى اجابت درخواست پيامبر(ص) بوده است.(91)
زرقانى نيز مىنويسد:
حكمت نزول قرآن بر هفت حرف، همانا تيسير بر امت اسلامى بهويژه امت عرب بوده است
كه مورد مشافهه قرآن بودهاند.(92)
شيخ محمد على صابونى هم مىگويد:
حكمت نزول قرآن بر هفت حرف، تيسير بر امت اسلامى بوده است و بهويژه امت عرب كه
قرآن بر زبان آنها نازل شده است.(93)
بررسى اين سخن روشن مىسازد كه اگر هدف تسهيل و توسعه بر امت پيامبر(ص)بوده است،
چرا مىبايد نزد اكثريتى از دانشمندان اهل سنت، عدد سبعه منحصر بهحقيقت آن يعنى
هفت باشد؟ و چرا پس از جمعآورى قرآن در عهد عثمانى بر يكحرف، قرآن نزد جمعى،
مانند طبرى بر يك حرف مجدداً نوشته شد و بقيه حروف زايل شدند؟ آيا افزايش حروف قرآن
با هدف تسهيل و توسعه موجب زحمت و مشكلاتى براى همه مسلمين در تمام دورانها نشد؟
آيا نزول قرآن بر هفتحرف با هدف توسعه وتسهيل، به ابهام و اجمال در معناى آيات
وتفسير آنها نينجاميد؟
آيا افزايش حروف با هدف تسهيل به معناى قراآت، موجب نشد كه حتى مسلمانان درتكفير
يكديگر قدم بر دارند؟ تا آنجا كه عثمان آنها را بر قرائت واحد ملزم نمود؟ آيا
اختلاف در قراآت به معناى حروف، با هدف نعمت، به نقمت براى مسلمين تبديل نشد؟ و
دامنه اختلاف را كه پيامبر(ص) در چندين مرتبه، امت خويش را از آن نهى نمود، افزايش
نداد؟ آيا نسبت اين سخن به پيامبر كه امت من بر يك حرف توان ندارد، واقعيت داشت؟
آية اللَّه خوئى مىگويد:
روايات پيش (سبعة احرف) متضمن اين است كه پيامبر(ص) فرموده است كه امت من طاقت
قرائت بر حرف واحد را ندارد. در حالى كه اين دروغ آشكار است. زيرا نسبت اين سخن به
پيامبر(ص) معقول نيست و ما مىدانيم كه امت پيامبر(ص) بعد از عثمان، با تمام اختلاف
عناصر و لغات، توان قرائت قرآن بر حرف واحد را داشتند. پس چطور بر آنها طاقت فرسا
بود كه قرآن را در زمان پيامبر(ص) بر يك حرف بخوانند؛ در حالى كه امت پيامبر(ص) در
بين اعراب فصيح بودند.(94)
آيا مگر امت پيامبر(ص) تنها اعراب بودند و رسالت حضرت فقط براى آنان بود؟ اگر
هدف، تسهيل بر امت بود، آيا پيامبر اسلام(ص) كه آخرين نبى و رسول بود و دين او
جهانى و هميشگى بود، نمىبايست قرآن را برحروفى بياورد كه همه مردم دنيا بتوانند آن
را بخوانند، نه فقط اعراب؟ پس تسهيل بر امت و نسبت آن بر پيامبر(ص) سخنى نارواست.
قرآن مىفرمايد: <وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ؛(95)
يعنى ما هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر به زبان قوم خود.» زبان امت و قوم پيامبر(ص)
عربى فصيح و امت پيامبر(ص) امتى فصيح بود و نيازى به تسهيل نبود. آيا عجز امت
پيامبر(ص) پذيرفتنى است؟ اگر تعدادى مانند پيرمردان و پيرزنان، عاجز از بيان و نطق
بودهاند، با افزايش حروف به معناى لغات و لهجات و... ناتوانى آنان به توانايى مبدل
مىگشت؟
پىنوشتها: