پيشگفتار
منزلت قرآن
قرآن كتاب آسمانى و الهى است كه از طرف خداوند براى هدايت بشر بر پيامبر(ص) نازل
شده و معجزه جاويدان بوده و مىباشد. در طول قرون گذشته تابهكنون، براى انسانها به
ويژه مسلمانان، در ظلمتهاى جهل و گمراهى، مشعلى فروزان و كتاب نور، شفا و هدايت
بوده و هست. قرآن كتاب انسان سازى است. قرآن سفره گستردهاى براى عموم بشر مىباشد.
قرآن باب معرفت اللَّه و كتاب تزكيه انسانهاست. قرآن غنىترين كتاب و وحى الهى و
سخن خداست. هر كس بخواهد با خدا همسخن گردد، مىبايد قرآن بخواند.
قرآن كتاب رحمت الهى است كه انسانها را به ضيافت الهى دعوت نموده. قرآن گنجينه
معارف الهى و كتاب انس است. قرآن منبع اصلى انديشه مسلمانان و تجلّى خدا براى بشر
است، آنچنان كه حضرت على(ع) مىفرمايد:
فتجلّى لهم سبحانَه فى كتابه من غير أَن يكونُوا رأَوْه؛(1)
خداوند در كتاب خويش (قرآن) بىآنكه او را ببينند، بدانها چهره نمود.
قرآن نبشتارى خيرخواه است كه فريب نمىدهد و هدايتگرى است كه گمراه نمىكند و
سخنگويى است كه دروغ نمىگويد، آن چنان كه حضرت على(ع) مىفرمايد:
هو الناصح الذى لا يغشّ و الهادى الّذى لا يُضلّ و المحدّث الّذى لا يكذب.(2)
قرآن ثقل اكبر است و در يك كلمه، قرآن كتاب نجات بشر است كه انسان مىبايد به آن
تمسك جويد تا در پرتو انوار درخشان آن و ائمه معصومين(ع)، سعادت را از آنِ خود
گرداند.
از جمله مباحث مربوط به قرآن، چگونگى نزول آن است و از جمله فروع آن، نزول بر
هفت حرف است كه در روايات اهل سنت بر آن ادعاى تواتر شده. آنچه كه داراى ابهام و
اجمال است، معناى نزول بر هفت حرف است كه موضوع تحقيق اينجانب مىباشد.
در پيشينه موضوع تحقيق مىبايد اشاره نمايم كه تاكنون محققين بسيارى به ويژه از
اهلسنّت در خلال مباحث قرآنى خود، به تبيين آن پرداختهاند. برخى به راه صواب
رفتهاند و برخى طريق خطا در نورديدهاند. ظاهراً تنها دكتر ضياء الدين عتر، كتاب
مستقلى تحت عنوان الاحرف السبعة و منزلة القراءات منها تدوين نموده. در جمع
دانشمندان شيعه، ظاهراً كتاب مستقلى تدوين نشده يا آن كه مرا بدان دسترسى نيست. لذا
با پيشنهاد استاد گرانقدر حضرت حجة الاسلام والمسلمين دكتر سيد محمدباقر حجتى
-زيدعزه- اين موضوع را به عنوان رساله دكترا در زمينه <علوم قرآن وحديث» برگزيدم كه
انشاء اللَّه با مدد الهى و عنايت امام زمان (عج) و تحت نظارت و راهنمايى و مشاورت
استادان محترم، تحقيقى باشد كه در جهت مباحث علوم قرآنى سودمند واقع گردد. هدف،
پژوهشى در <حروف سبعه» است تا منزلت آن از نگاه دانشمندان شيعه و اهل سنت روشن
گردد. نخست بهبيان <گستره موضوع» پرداخته و سپس در فصول متعددى بررسى مىشود.
گستره موضوع
موضوع تحقيق، پژوهشى در روايت نزول قرآن بر هفت حرف(3)
مىباشد. بايد اذعان داشت علىرغم اينكه چندين قرن از بعثت پيامبر اكرم(ص) و نزول
اولين آيات قرآن مىگذرد و انديشمندان علوم قرآنى در مورد چگونگى نزول آن بسيار
انديشيدهاند، هنوز نكات فراوانى در مورد چگونگى نزول، مبهم، مرموز و مجهول مانده
است؛ از جمله آنها، نزول قرآن كريم، بر هفتحرف مىباشد. البته اين ابهام، نزد
علماى شيعه، تا حدود زيادى منتفى است و امروزه پس از مطالعه و بررسى در اسناد و
مدارك روايت مذكور، مىتوان نظرى صريح و روشن و قطعى ارائهنمود. ليكن نزد علماى
اهل سنت، كمتر مسألهاى همانند موضوع نزول قرآن بر احرف سبعه، معركه آرا و محط
اختلاف نظر بوده است و هيچ مسألهاى به اين اندازه در ميان آنها مشكل جلوه نكرده
است. در مورد آن همواره اين پرسشها وجود داشته است كه:
آيا حديث نزول قرآن بر سبعة احرف واقعاً از پيامبر اكرم(ص) است ؟ اگر چنين است،
آيا مقصود ايشان به الفاظ و تعابير قرآن مربوط مىشود، يا محتواى آن و يا آنكه هر
دو جهت مىتواند هدفسوم حديث سبعة احرف باشد؟
آيا خود پيامبر(ص)، در جايى ديگر، مقصود خويش را از سبعة احرف بيان داشتهاند؟
آيا امكان ندارد در صورتى كه پيامبر(ص) چنين حديثى را فرموده باشد، ناظر به بطون و
محتوا بوده و معناى حديث به تدريج به الفاظ هم سرايت نموده است و بحث قراآت قرآن كه
در زمان خلفا شكل گرفته است، مصداق آن شده است؟
حديث سبعة احرف را پيامبر(ص) در چه زمانى و در كجا و براى چند مرتبه و براى چند
نفر بيان فرموده است؟ نخستين مرتبه در مكّه بوده است يا در مدينه؟ و آيا حديث نزول
قرآن بر هفت حرف، شامل همه آيات قرآن مىشود يا به آيات مورد سؤال و آياتى ويژه
محدود مىگردد؟ و زيادى درحروف آيا دفعى بوده است يا تدريجى؟ اگر مقصود از نزول
قرآن بر سبعة احرف، الفاظِ تمامآيات باشد، اين نظريه به تعدّد قرآن و اضطراب متن
آن -چنان كه مستشرقين خرده گرفتهاند- منجر نمىشود؟
آيا صحابه پيامبر(ص) در معناى روايت سبعة احرف اتفاق نظر دارند؟ روايت نزول قرآن
بر ثلاثةاحرف كه در مبحث دوم فصل دوم مىآيد، چگونه با حديث سبعة احرف سازگارى
دارد؟ اگر نزولقرآن بر سبعة احرف صحيح باشد، چرا صحابه پيامبر(ص) قرآن را بر هفت
حرف ننوشتند يا درمصاحف خود معين نكردند كه آن را بر اساس كدام حرف فراهم
آوردهاند؟ آيا اساساً مصاحف بريك حرف بوده يا بيشتر؟ اگر- طبق برخى از ديدگاهها -
مصاحف بر يك حرف نوشته شده، آيابقيه (شش حرف ديگر از سبعة احرف) از رسميت افتاده و
به دست فراموشى سپرده شدهاند و از قراآت قرآنى به شمار نمىرفتهاند ؟ آيا همه
قراآت به يك حرف بر نمىگردد؟ آيا اگر مصحف عثمان برشكلى نوشته شده كه بر همه حروف
منطبق است، چگونه مىتوان از اختلاف قراآت جلوگيرى نمود؟
آيا قبول سبعة احرف در الفاظ قرآن و پذيرفتن كلمات و لغات متعدد در آيات، اعجاز
بيانى قرآن را مخدوش نخواهد ساخت؟ آيا با قبول احرف سبعه، زمينه تحريف قرآن، فراهم
نخواهد شد، و هر كسى، كلمهاى را به بهانه نزول هفتگانه حروف كم و يا زياد نخواهد
كرد؟ آيا با وجود احرف سبعه، بين معانى قرآن در بيان تشريع حلال و حرام، ناهماهنگى
و تفاوت پديد نخواهد آمد؟
آيا قبول سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، موجب آن نشده است كه برخى از عالمان اهل
سنت حكم نمايند: با توجه به تواتر روايت سبعة احرف، قرآن مسلماً بر هفت حرف نازل شد
و انكار عمدى آن كفرآفرين است؟ آيا پذيرش نزول بر هفت حرف، زمينه ساز كتابهايى
مانند الفرقان از ابنخطيب نبوده كه معتقد شده است:
قرآن بر هفت حرف نازل شده است و اگرچه در زمان عثمان، توحيد قراآت انجامگرفت،
ولى ما مجازيم قرآن را به هر قرائتى بخوانيم و كُتّاب در ثبت كلمات خطانمودند كه
موجب تحريف قرآن شد و قرآن موجود، قرآن واقعى نيست(4)!
آيا بر اساس اعتقاد عدهاى از عالمان اهل سنت، حروف ديگرى كه قرآن بر آنها نازل
شده ولى براساس آنها كتابت نشده، نسخ شدهاند؟ آيا مىتوان سخن طحاوى، عالم قرن سوم
اهل سنت را پذيرفت؟ آنجاكه مىگويد:
سبعة احرف مخصوص نخستين روزهاى نزول قرآن بوده كه با هدف عجز مردم از قرائت قرآن
نازل شده است؛ سپس در ادامه نزول، به علت رفع ضرورت نزول قرآن، نزول واحد بوده و
آيات نازل شده بر هفت حرف قبلى نيز به يك حرف باز گشتهاند.(5)
چگونه است كه در روايات شيعه، حديث صحيحى از پيامبر اكرم(ص) با تعبير <نزول قرآن
بر هفت حرف» وجود ندارد؟ چرا در كتب اربعه شيعه روايتى بر نزول قرآن بر سبعة احرف،
حتى از ساير معصومين(ع) موجود نيست؟ آيا در ميان علماى شيعه كسى هست كه اين حديث را
پذيرفته باشد؟ چگونه مىتوان چنين روايتى را با روايت امام صادق(ع) مبنى بر تكذيب
نزول قرآن بر هفتحرف، جمع نمود؟
آيا اختلاف در قرآن كه در روزهاى نخستين مجاز شمرده شده بود، به نقمتى در جايگاه
نعمت تبديل نشد؟ چرا عثمان، اختلاف در قراآت را كه از طرف پيامبر(ص) بر اساس برخى
از روايات، براى تسهيل امت بوده، به قرائت واحد تبديل كرده مردم را بدان ملزم ساخت؟
آيا اساساً امت پيامبر(ص) كه امتى فصيح بودهاند، از قرائت بر حرف واحد عاجز
بودهاند كه به منظور آسانگيرى بر آنان، قرآن بر هفت حرف نازل شد؟
آيا در ميان اهل سنت، صاحب نظرى هست كه حديث مذكور را در مورد الفاظ قرآن
نپذيرفته باشد؟ در ميان علماى متأخراهل سنت، كسى به نقد و بررسى سندى حديث سبعة
احرف پرداختهاست؟ آيا هيچيك از آنان بر سند اين حديث خرده گرفتهاند؟ آيا اساساً
حديث سبعة احرف، متواتر است يا تواتر آن در طبقه اول، نزد بزرگانى از اهل سنت ثابت
نشده و خبر واحد مىباشد؟ آياامكان ندارد كه روايت سبعة احرف از پيامبر اكرم(ص)
روايت نشده باشد و برخى از تابعين براى تقديس عمل صحابه در توجيه قراآت، چنين حديثى
را به پيامبر نسبت داده و در رواج و توسعه آن همت گماردهاند؟
آيا امكان ندارد، ضمن مردود بودن روايت نزول قرآن بر احرف سبعه، روايت نزاع بين
عمر و هشام بن حكيم در نزد پيامبر(ص) در ارتباط با قرائت سوره فرقان درست باشد كه
پيامبر(ص) ضمن حلّ اختلاف، قرائت صحيح را بيان نموده است؟ آيا مىتوان پذيرفت كه
سرآغاز اختلاف قراآت، اختلاف در نزول بوده است؟ آيا با وجود نهى از كتابت و حتّى
نقل حديث در قرن اول، نزد اهلسنت، چگونه حديث سبعة احرف به عنوان حديث متواتر
وانمود شده است؟ و با توجه به اينكه برخى از صاحبان جوامع حديثى در ضبط احاديث،
ناگزير از نقل به معنا بودهاند، اين احتمال وجود ندارد كه حديث سبعة احرف با وجود
تفاوتهاى فراوان در متن آن، از نقل به معنا مصون نمانده است؟ آيا حديث سبعة احرف
از تفرّدات عمر نيست؟
فصل اوّل: نزول قرآن و جمعآورى آن در زمان پيامبر(ص)
مبحث اوّل: نزول قرآن بر حرف واحد
آغاز نزول قرآن
پيامبر اسلام(ص) پيش از بعثت و مقارن آن، به غار حرا مىرفت و در آنجا با خداى
خود راز و نياز مىكرد. اين مناجات ادامه داشت تا اينكه جبرئيل بر وى نازل شد و
پيام الهى را بر او خواند. خود آن حضرت در اين مورد مىفرمايد:
در غار حرا در خواب به سر مىبردم كه جبرئيل بر من در آمد و برايم پارهاى از
ديبا كه كتابى و نبشتهاى در آن بود، آورد و گفت: بخوان. گفتم:خواندن نمىدانم.
جبرئيل مرا فشرد و رها كرد و گفت: بخوان.... تاسه بار اين وضع تكرار شد و در آخرين
بار به من گفت: بخوان. گفتم:چهچيزى را بخوانم؟ گفت: اِقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّكَ
الَّذى خَلَقَ. خَلَقَ الانْسانَ مِنْ عَلَقٍ....(6)
واسطه نزول قرآن
نزول وحى بر پيامبر اكرم(ص)، غالباً ازطريق جبرائيل(ع) بوده است؛ در حالى كه وحى
بر انبياى ديگر از پس پرده، در خواب و گاهى به وسيله فرشته وحى بوده است. در قرآن
از جبرئيل گاهى به روح الامين تعبير شده است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمينُ(7).
گاهى به رسول كريم ياد مىشود: اِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَرِيمٍ(8).
جبرئيل به شكل انسانى در نزد پيامبراكرم(ص) حاضر مىشد، و وحى را بر ايشان قرائت
مىنموده است. در مواردى نيز مقدمات وحى بر پيامبر(ص) همانند آوايى به گوش آنحضرت
مىرسيد. از پيامبر(ص) نقل شده است كه:
وحى بر من به دو شكل نازل مىشد: گاهى از طريق جبرئيل كه بر من وارد مىشد؛
مانند ملاقات شخصى، شخص ديگر را ... و گاهى به صورت آوايى كه به گوش مىرسيد تا بر
قلب من مىنشست.(9)
جبرئيل(ع) با احترام كامل بر پيامبر(ص) وارد مىشد كه حكايت از عظمت قرآن و
پيامبر(ص) داشت و از آن حضرت اجازه مىگرفت. مرحوم صدوق مىنويسند:
امام صادق(ع) مىفرمايد: جبرئيل هنگامى كه بر پيامبر(ص) وارد مىشد، در برابر
پيامبر(ص) چونان يك بنده مىنشست و بر حضرت وارد نمىشد، مگر آن كه اذن گرفته باشد.(10)
كيفيت نزول وحى
خود آن حضرت در روايتى كه از طريق عامه و خاصه نقل شده، كيفيت نزول وحى را چنين
بيان مىدارد:
و أمّا كيفيّة نزول الوحى فقد سألَه الحارثُ بنُ هشام: كيفَ يأتيكَ الوحي؟
فقال(ص): أحياناً يأتينى مثلَ صلصلةِ الجرس و هو أشدّه عليَّ فيُفصِم عنّى فقد وعيت
ما قال، و أحياناً يتمثّل لى الملك رجلاً فيكلّمنى فأعى ما يقول؛(11)
حارث بن هشام از پيامبر اكرم(ص) پرسيد: وحى بر شما چگونه نازل مىشود؟ حضرت
فرمود: گاه صدايى همانند صداى جرس به گوش من مىرسد و وحيى كه بدين صورت بر من نازل
مىشد، سخت بر من گران و سنگين بود. سپس اين صداها قطع مىشد و آنچه را فرشته وحى
مىگفت فرا مىگرفتم. گاهى نيز فرشته وحى به صورت مردى بر من فرود مىآمد و سپس با
من سخن مىگفت و من گفتههاى او را از بر مىكردم.
از حديث مذكور روشن مىشود كه وحى به شكل اوّل بر پيامبر(ص) گران بودهاست
چنانكه خداوند متعال از اين گونه وحى در قرآن به قول <ثقيل» ياد كرده فرموده است:
اِنّا سَنُلقِى عَليكَ قَولاً ثقيلاً؛(12)
ما به زودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.
مرحوم طبرسى در ذيل آيه شريفه مىفرمايد:
و قيل معناه: قولاً ثقيلاً نزوله، فإنّه(ص) كان يتغيّر حاله عند نزوله و يعرق و
اذا كان راكباً يبرك راحلته و لا يستطيع المشي؛(13)
گفته شده است نزول آيات بر پيامبر(ص) سنگين بود و حال آن حضرت تغيير مىنمود و
عرق بر چهره مبارك ايشان جارى مىشد و اگر سواره بودند، ماندگار مىشدند و
نمىتوانستند به راه خود ادامه بدهند.
در مورد كيفيت فرود آمدن قرآن از لوح محفوظ، نظريات متفاوتى بين علما
ديدهمىشود:
اكثر دانشمندان علوم قرآنى معتقدند كه قرآن به طور مسلّم، با الفاظ منتخب آسمانى
و ساختار الهى بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است. از همين رو اعجاز لفظى و بيانى قرآن
يكى از مهمترين و نمودارترين وجوه اعجاز قرآن است. منشأ اختلاف در برداشتهاى آنان
از خود آيات است. از طرفى صراحت برخى از آيات بر نزول تدريجى و پراكنده -در طول 20
تا 23 سال در مناسبتهاى گوناگون- دلالت دارد؛ مانند:
و قُرآناً فَرقْناه لِتَقْرأَهُ عَلَى النّاسِ عَلَى مُكْثٍ و نَزّلْناهُ
تَنْزِيلاً...؛(14)
قرآنى كه آياتش را از هم جدا ساختيم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را به
تدريج نازل نموديم.
اين شيوه نزول تدريجى مورد اعتراض دشمنان پيامبر(ص) نيز قرار گرفته مىگفتند:
اگر قرآن، وحى و از جانب خداست چرا يكباره نازل نمىشود؟ در سوره فرقان مىفرمايد:
و قال الّذينَ كَفروا لَولا نُزِّلَ عليهِ القرآنُ جُملَةً واحدةً؛(15)
كافران گفتند: چرا قرآن يك جا بر او نازل نمىشود؟
از طرفى صراحت برخى از آيات ديگر بر نزول دفعى و يكباره آن در ماه مبارك رمضان
و شب قدر و شب مبارك دلالت دارد؛ از آن جمله:
شَهْرُ رَمَضانَ الّذى اُنزِلَ فِيهِ الْقُرآنُ هُدىً لِلنَّاس(16).
اِنّا اَنْزلناهُ فى لَيلَةِ القَدْر(17).
اِنّا اَنْزلناهُ فِى لَيلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ(18).
در مقام جمع بين دو دسته از آيات مذكور، ديدگاههايى نقل شده كه به اختصار به
آنها اشاره مىشود:
الف) قرآن در شب قدر يكبار بر بيتالمعمور يا بيتالعزة كه در آسمان اول است
نازل شده، سپس به تدريج بر پيامبر(ص) نزول يافت. رواياتى هم در تأييد اين معنا وجود
دارد.
ب) شب قدر بيشترين آيات بر پيامبر(ص) نازلشده است. لذا نزول قرآن به شب قدر
نسبت داده شده است.
ج) شب قدر آغاز نزول قرآن بوده است.
د) شب قدر، شب نزول دستهاى از آياتِ مشخصى است كه هر ساله برپيامبر(ص)نازل
مىشده است و نزول دوم در شب قدر بوده است.
ديدگاههاى مذكور با ظاهر آيات نزول دفعى و تدريجى سازگارى ندارد. ضمن اين كه در
بند <ج» آغاز نزول قرآن در شب بعثت در ماه رجب نيز نفى شده است. اما مىتوان قول
ديگرى را در مورد كيفيت نزول قرآن، بيان داشت كه بر اساس آن قرآن داراى دو نزول به
شكل ذيل بوده است:
الف) نزول دفعى. به اين شكل كه معانى و مفاهيم كل قرآن بر قلب پيامبر(ص) در
ليلةالقدر نازل شده است.
ب) نزول تدريجى. به اين شكل كه الفاظ و قالبهاى معين براى هر آيه ازطرف خدا به
همراه معنا در طول 20 تا 23 سال در مناسبتهاى متفاوت نزول يافتهاست.
براساس آنچه گذشت، نزول قرآن بر پيامبر(ص) در قالب الفاظ آن، يكباره و بر يكحرف
بوده و در بين روايات نزول قرآن چه دفعى و چه تدريجى سخنى از نزول بر احرف سبعه
نيست. چنانكه روايت صحيحى از امام صادق(ع) بر اين معنا دلالت دارد، كه در فصل پنجم
به آن پرداخته مىشود.
مبحث دوم: جمعآورى قرآن بر حرف واحد
جمعآورى قرآن در زمان حيات پيامبر(ص) بر حرف واحد
جمع قرآن مىتواند دو معنا داشته باشد:
الف) جمع به معناى حفظ نمودن قرآن. لذا حفّاظ قرآن را جُمّاع قرآن نيز،
ناميدهاند. جمع به اين معنا، توسط عِدّه زيادى در حيات پيامبر(ص) انجام گرفته است.
ب) جمع به معناى نگارش و كتابت قرآن. به استناد روايات و شواهد تاريخى، چنين
جمعى نخست در حضور پيامبر(ص) انجام گرفته و ترتيب و تعيين آيات هر سوره و احتمالاً
ترتيب و نظم برخى از سورهها از طرف شخص پيامبر(ص) با الهام از وحى معين مىشده
است.
براى كتابت و ثبت آيات، كاتبانِ مخصوصى وجود داشته است كه بر اين امر مهم از طرف
پيامبر اكرم(ص) مأمور شده بودند و آيات را بر روى نوشتافزارهاى مرسوم آن زمان
مانند رقاع و اكتاف و كاغذ و عسب و حرير و ... نگارش و تدوين مىنمودهاند. فيض
كاشانى در مقدمه تفسير خود از حضرت على(ع) نقل مىكند:
ما نزلت آية عَلى رسولاللَّه(ص) الّا أقرأنيها و اَمْلاها عَليَّ فكتبتُها
بخطّى و علّمنى تأويلها و... ؛(19)
هيچ آيهاى بر پيامبر(ص) نازل نشد مگر اين كه پيامبر(ص) آن را بر من اقرا و املا
مىنمود و من با خط خود آن را مىنوشتم و تأويل آنها را به من يادمىداد.
اين نوشتهها هر كدام شامل يك يا چند آيه و يا چند سوره بوده است. بدين ترتيب،
كل قرآن با دقت تمام از طرف كاتبان وحى به ويژه حضرت على(ع) و به دستور و نظارت
پيامبر(ص) نوشته شد. البته اين نوشتهها در زمان حيات پيامبر(ص) ظاهراً در مصحف
واحد و در كنار هم نبود و با توجه به پايان نيافتن نزول وحى، چنين امرى طبيعى
مىنمود.
معتبرترين و معروفترين كُتّاب وحى در زمان حيات پيامبر(ص) حضرت على(ع)، اُبَىّ
بن كعب و زيد بن ثابت بودند. در اين مورد زيد بن ثابت مىگويد:
كنّا عند رسولاللَّه(ص) نؤلّف القرآن من الرقاع؛(20)
ما در نزد رسولخدا بوديم و قرآن را بر روى رقعهها تأليف مىنموديم.
در كتاب صحيح بخارى رواياتى در تأييد جمع قرآن در زمان حضرت رسولاكرم(ص)وجود
دارد، مانند:
روى قتادة: قال: سألت أنس بن مالك، مَنْ جَمَعَ القرآن على عهد النبي؟ قال:
أربعة كلّهم من الأنصار: اُبىّ بن كعب و معاذبن جبل و زيد بن ثابت و أبوزيد... ؛(21)
قتاده مىگويد: از انس بن مالك در مورد جمعآورندگان قرآن پيامبر(ص)سؤال نمودم.
وى گفت: چهار نفر بودند كه همه آنان از انصار بودند: ابىّبنكعب و معاذبن جبل و
زيد بن ثابت و ابوزيد....
اخبار متضافرى وجود دارد كه در عهد پيامبر(ص) قرآن جمعآورى شد. در اين باره آية
اللَّه خوئى بيان مىدارد:
اخبار متضافره ثقلين دلالت دارد كه قرآن در زمان پيامبر(ص) جمع شده بودهاست.(22)
البته بررسى در روايات جمع قرآن از طريق اهل سنت روشن مىنمايد كه چنين رواياتى،
دچار تناقض است، كه در اين مجال فرصت بررسى آنها نيست، امّا آنچه قطعى مىنمايد اين
است كه قرآن در زمان پيامبر(ص) كتابت شده و تعبير <كتاب» در سخن پيامبر(ص) كه
مىفرمايد: <إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى»(23)
از جمله گواهان بر آن است و همچنان ضرورت عقلى اقتضا دارد بر اينكه هدايت بشر و
معجزه جاويدان پيامبر(ص) در يك مجموعه مطمئن جمعآورى شده باشد. اما سؤال و سخن
اساسى اين است كه در بيان روايات جمع و كتابت قرآن در زمان پيامبر(ص) هيچ گواهى بر
كتابت آن بر احرف سبعه و يا چند حرف از حروف سبعه و يا حرف خاصى نيست! و اگر نزولِ
هفتگانه وجود داشته است، چرا گزارشى از صحابه و ... بر كتابت قرآن بر آن نزول
هفتگانه و يا حرفى از حروف سبعه،در ميان نيست؟
نخستين جامع و مدوّن قرآن در يك مصحف
يكى از ضرورىترين كارها پس از ارتحال پيامبر اسلام(ص)، جمعآورى تمامى آيات و
سُور قرآن در مصحف واحد بود. نخستين كسى كه بر اين امر مهم اقدام نمود، حضرت على(ع)
بود. سيوطى مىگويد:
از طريق ابن سيرين نقل شده كه گفت: هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) رحلت نمود، على(ع)
فرمود:
آليتُ اَن لا آخذَ ردائى إلّا لصلوة جُمُعَة حتى اَجمَعَ القرآن فَجَمعته؛
سوگند ياد كردم كه ردا بر نگيرم مگر براى نماز جمعه تا آن گاه كه قرآن را
جمعآورى نمايم و در نتيجه موفّق به جمع قرآن شدم.(24)
ابن النديم نيز در مورد مصحف حضرت على(ع) مىنويسد:
آن حضرت سوگند ياد كرد كه ردا بر دوش نگيرد، مگر آن گاه كه قرآن را فراهم آورد.
سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمعآورد و آن نخستين مصحفى بود كه مجموع
قرآن را شامل بود.(25)
علماى شيعه نيز روايات فراوانى در مورد جمعآورى قرآن توسط حضرت على(ع)نقل
نمودهاند؛ مانند روايتى كه از امام صادق(ع) منقول است:
عنْ محمدِبن يحيى، عَن محمدِ بن الحسينِ، عن عبدِالرحمن بنِ أبيهاشِم، عن
سالمِ بن سلمة قالَ: قَرَأَ رجلٌ على أبي عبدِاللَّه و أنا استمع حروفاً من
القرآن ليس على ما يقرؤها الناس. فقال أبو عبداللَّه(ع): كفّ عن هذه القراءة إقرء
كما يقرأ الناسُ ... و أخرج المصحف الذى كتبهُ عليٌّ(ع) و قال(ع): أخرجه عليٌّ إلى
الناس حين فرغ منه و كتبه، فقال لهم: هذا كتاب اللَّه عزوجل كما أنزلَه على
محمدٍ(ص) و ...؛
سالم بن سلمه مىگويد: مردى براى حضرت صادق(ع) قرآن مىخواند و من شنيدم كه
حروفى از آن را به شكلى مىخواند كه مردم آن طور نمىخوانند. حضرت صادق(ع) فرمود:
از اين قرائت خوددارى كن و آنچنان بخوان كه مردم مىخوانند... و سپس مصحفى كه
على(ع)، نوشته بود، بيرون آورد و فرمود: على(ع) آن را بر مردم پس از فراغت از آن،
ارائه نمود و به آنها فرمود: اين است كتاب خدا آن چنانكه خدا بر مردم نازل كرده
است.(26)
البته مصحف حضرت على(ع) (نخستين مصحف جامع) علاوه بر متن و نص قرآن، بر اساس حرف
واحد و داراى ترتيب نزول آيات و به همراه تفسير و تأويل آيات نيز بوده است، كه در
نزد ائمه اطهار(ع) به وديعت نهاده شده است. نكته مهم ايناست كه در روايات جمع قرآن
توسط حضرت على(ع) نيز سخنى از جمعآورى مصحف ايشان بر اساس حديث سبعة احرف نيست و
گواهى بر آن وجود ندارد.
جمعآورى قرآن در زمان ابوبكر و عمر
پس از حضرت على(ع) زيد بن ثابت به تشويق عمر و فرمان ابىبكر، اقدام به نگارش و
جمع قرآن در مصحف واحد ديگرى نمود. شايد يكى از جهات اين اقدام، ظهور مسيلمه كذّاب
در يمامه و ادّعاى پيامبرى وى بود. ابىبكر سپاهى را براى نبرد با مسيلمه فرستاد كه
جمع زيادى از حفاظ كل قرآن در ميان آن سپاه بودند. اگرچه جنگ به پيروزى مسلمانان
انجاميد، ولى عده زيادى از حافظان قرآن شهيد شدند. از اين رو زيد بن ثابت، ازسوى
ابىبكر، مأمور به جمعآورى كل قرآن در مصحف واحدى گرديد. تنظيم چنين مصحفى با
اقدام زيدبن ثابت به يك نسخه منحصر نمىشد و آن مصاحف پس از ابىبكر در نزد عمر
باقى ماند و پس از عمر نزد دختر وى حفصه نگهدارى مىشد. زهرى در مورد سرنوشت مصاحف
مذكور مىگويد:
وقتى حفصه از دنيا رفت، عثمان از عبداللَّه بن عمر خواست، صحيفههاى مذكور را
براى وى بياورد و سپس عثمان آنها را سوزاند و يا طبق برخى از روايات، آنها را با آب
شست و محو ساخت!(27)
در تاريخ تدوين مصاحف ابوبكر و عمر نيز بحثى از حديث سبعة احرف نيست؛ در حالى كه
اگر نزول قرآن بر سبعة احرف بود، چرا در تدوين مصاحف اوليّه از آن سخنى به ميان
نيامده است؟ در حالى كه مصاحف متعددى شكل گرفته بود و همچنان روبهافزايش بود. و
در زمانى كه عمر مىخواست، خلافت را از طريق شوراى ششنفره به عثمان واگذار نمايد،
تمامى اعضا داراى مصحف بودند، گرچه در زمان عمر تدوين مصاحف قرآن از سوى خليفه دوم
مورد اهتمام جدى واقع نگرديد و عمر مصحفى را كه در زمان ابوبكر جمع شده بود نزد خود
نگهدارى مىنمود، مصاحفى در نزد قرّا و كاتبان وحى بود و آنها از روى يكديگر
نسخهبردارى مىنمودند.
بنابراين نزول قرآن در قالب الفاظ واحدى و بر يك حرف و به صورت تدريجى محقق شده
و همزمان با نزول قرآن، كتابت و نگارش و جمع آن، توسط كُتّاب معيّنى، به ويژه حضرت
على(ع) شكل گرفته است. با وجود نظارت پيامبر گرامى اسلام(ص)، كاتبان قرآن سعى
نمودهاند، قرآن را همچنان كه نازل مىشده، بنگارند. پس از ارتحال پيامبر(ص) در
زمان ابوبكر نيز، در كتابت و جمعآورى قرآن، سخنى از كتابت قرآن بر اساس نزولهاى
هفتگانه نيست در حالى كه اگر نزولهاى هفتگانه رواج داشت، به شكلى كه هر كدام از
ديگرى متمايز بودند و همه بر اساس حديث سبعة احرف(28)
نزول آسمانى بودند، حتماً پيامبر(ص) و كُتّاب وحى، اقدام بر تدوين آن مىنمودند و
موارد اختلاف نزول را متمايز از يكديگر مىنگاشتند.
پىنوشتها: