نزول قرآن و رؤياى هفت حرف

سيد رضا مودب

- ۱ -


پيش‏گفتار

منزلت قرآن

قرآن كتاب آسمانى و الهى است كه از طرف خداوند براى هدايت بشر بر پيامبر(ص) نازل شده و معجزه جاويدان بوده و مى‏باشد. در طول قرون گذشته تابه‏كنون، براى انسانها به ويژه مسلمانان، در ظلمتهاى جهل و گمراهى، مشعلى فروزان و كتاب نور، شفا و هدايت بوده و هست. قرآن كتاب انسان سازى است. قرآن سفره گسترده‏اى براى عموم بشر مى‏باشد. قرآن باب معرفت اللَّه و كتاب تزكيه انسانهاست. قرآن غنى‏ترين كتاب و وحى الهى و سخن خداست. هر كس بخواهد با خدا هم‏سخن گردد، مى‏بايد قرآن بخواند.

قرآن كتاب رحمت الهى است كه انسانها را به ضيافت الهى دعوت نموده. قرآن گنجينه معارف الهى و كتاب انس است. قرآن منبع اصلى انديشه مسلمانان و تجلّى خدا براى بشر است، آن‏چنان كه حضرت على(ع) مى‏فرمايد:

فتجلّى‏ لهم سبحانَه فى كتابه من غير أَن يكونُوا رأَوْه؛(1)

خداوند در كتاب خويش (قرآن) بى‏آن‏كه او را ببينند، بدانها چهره نمود.

قرآن نبشتارى خيرخواه است كه فريب نمى‏دهد و هدايتگرى است كه گمراه نمى‏كند و سخنگويى است كه دروغ نمى‏گويد، آن چنان كه حضرت على(ع) مى‏فرمايد:

هو الناصح الذى لا يغشّ و الهادى الّذى لا يُضلّ و المحدّث الّذى لا يكذب.(2)

قرآن ثقل اكبر است و در يك كلمه، قرآن كتاب نجات بشر است كه انسان مى‏بايد به آن تمسك جويد تا در پرتو انوار درخشان آن و ائمه معصومين(ع)، سعادت را از آنِ خود گرداند.

از جمله مباحث مربوط به قرآن، چگونگى نزول آن است و از جمله فروع آن، نزول بر هفت حرف است كه در روايات اهل سنت بر آن ادعاى تواتر شده. آنچه كه داراى ابهام و اجمال است، معناى نزول بر هفت حرف است كه موضوع تحقيق اين‏جانب مى‏باشد.

در پيشينه موضوع تحقيق مى‏بايد اشاره نمايم كه تاكنون محققين بسيارى به ويژه از اهل‏سنّت در خلال مباحث قرآنى خود، به تبيين آن پرداخته‏اند. برخى به راه صواب رفته‏اند و برخى طريق خطا در نورديده‏اند. ظاهراً تنها دكتر ضياء الدين عتر، كتاب مستقلى تحت عنوان الاحرف السبعة و منزلة القراءات منها تدوين نموده. در جمع دانشمندان شيعه، ظاهراً كتاب مستقلى تدوين نشده يا آن كه مرا بدان دسترسى نيست. لذا با پيشنهاد استاد گرانقدر حضرت حجة الاسلام والمسلمين دكتر سيد محمدباقر حجتى -زيدعزه- اين موضوع را به عنوان رساله دكترا در زمينه <علوم قرآن وحديث» برگزيدم كه ان‏شاء اللَّه با مدد الهى و عنايت امام زمان (عج) و تحت نظارت و راهنمايى و مشاورت استادان محترم، تحقيقى باشد كه در جهت مباحث علوم قرآنى سودمند واقع گردد. هدف، پژوهشى در <حروف سبعه» است تا منزلت آن از نگاه دانشمندان شيعه و اهل سنت روشن گردد. نخست به‏بيان <گستره موضوع» پرداخته و سپس در فصول متعددى بررسى مى‏شود.

گستره موضوع

موضوع تحقيق، پژوهشى در روايت نزول قرآن بر هفت حرف‏(3) مى‏باشد. بايد اذعان داشت على‏رغم اين‏كه چندين قرن از بعثت پيامبر اكرم(ص) و نزول اولين آيات قرآن مى‏گذرد و انديشمندان علوم قرآنى در مورد چگونگى نزول آن بسيار انديشيده‏اند، هنوز نكات فراوانى در مورد چگونگى نزول، مبهم، مرموز و مجهول مانده است؛ از جمله آنها، نزول قرآن كريم، بر هفت‏حرف مى‏باشد. البته اين ابهام، نزد علماى شيعه، تا حدود زيادى منتفى است و امروزه پس از مطالعه و بررسى در اسناد و مدارك روايت مذكور، مى‏توان نظرى صريح و روشن و قطعى ارائه‏نمود. ليكن نزد علماى اهل سنت، كمتر مسأله‏اى همانند موضوع نزول قرآن بر احرف سبعه، معركه آرا و محط اختلاف نظر بوده است و هيچ مسأله‏اى به اين اندازه در ميان آنها مشكل جلوه نكرده است. در مورد آن همواره اين پرسش‏ها وجود داشته است كه:

آيا حديث نزول قرآن بر سبعة احرف واقعاً از پيامبر اكرم(ص) است ؟ اگر چنين است، آيا مقصود ايشان به الفاظ و تعابير قرآن مربوط مى‏شود، يا محتواى آن و يا آن‏كه هر دو جهت مى‏تواند هدف‏سوم حديث سبعة احرف باشد؟

آيا خود پيامبر(ص)، در جايى ديگر، مقصود خويش را از سبعة احرف بيان داشته‏اند؟ آيا امكان ندارد در صورتى كه پيامبر(ص) چنين حديثى را فرموده باشد، ناظر به بطون و محتوا بوده و معناى حديث به تدريج به الفاظ هم سرايت نموده است و بحث قراآت قرآن كه در زمان خلفا شكل گرفته است، مصداق آن شده است؟

حديث سبعة احرف را پيامبر(ص) در چه زمانى و در كجا و براى چند مرتبه و براى چند نفر بيان فرموده است؟ نخستين مرتبه در مكّه بوده است يا در مدينه؟ و آيا حديث نزول قرآن بر هفت حرف، شامل همه آيات قرآن مى‏شود يا به آيات مورد سؤال و آياتى ويژه محدود مى‏گردد؟ و زيادى درحروف آيا دفعى بوده است يا تدريجى؟ اگر مقصود از نزول قرآن بر سبعة احرف، الفاظِ تمام‏آيات باشد، اين نظريه به تعدّد قرآن و اضطراب متن آن -چنان كه مستشرقين خرده گرفته‏اند- منجر نمى‏شود؟

آيا صحابه پيامبر(ص) در معناى روايت سبعة احرف اتفاق نظر دارند؟ روايت نزول قرآن بر ثلاثةاحرف كه در مبحث دوم فصل دوم مى‏آيد، چگونه با حديث سبعة احرف سازگارى دارد؟ اگر نزول‏قرآن بر سبعة احرف صحيح باشد، چرا صحابه پيامبر(ص) قرآن را بر هفت حرف ننوشتند يا درمصاحف خود معين نكردند كه آن را بر اساس كدام حرف فراهم آورده‏اند؟ آيا اساساً مصاحف بريك حرف بوده يا بيشتر؟ اگر- طبق برخى از ديدگاه‏ها - مصاحف بر يك حرف نوشته شده، آيابقيه (شش حرف ديگر از سبعة احرف) از رسميت افتاده و به دست فراموشى سپرده شده‏اند و از قراآت قرآنى به شمار نمى‏رفته‏اند ؟ آيا همه قراآت به يك حرف بر نمى‏گردد؟ آيا اگر مصحف عثمان برشكلى نوشته شده كه بر همه حروف منطبق است، چگونه مى‏توان از اختلاف قراآت جلوگيرى نمود؟

آيا قبول سبعة احرف در الفاظ قرآن و پذيرفتن كلمات و لغات متعدد در آيات، اعجاز بيانى قرآن را مخدوش نخواهد ساخت؟ آيا با قبول احرف سبعه، زمينه تحريف قرآن، فراهم نخواهد شد، و هر كسى، كلمه‏اى را به بهانه نزول هفتگانه حروف كم و يا زياد نخواهد كرد؟ آيا با وجود احرف سبعه، بين معانى قرآن در بيان تشريع حلال و حرام، ناهماهنگى و تفاوت پديد نخواهد آمد؟

آيا قبول سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، موجب آن نشده است كه برخى از عالمان اهل سنت حكم نمايند: با توجه به تواتر روايت سبعة احرف، قرآن مسلماً بر هفت حرف نازل شد و انكار عمدى آن كفرآفرين است؟ آيا پذيرش نزول بر هفت حرف، زمينه ساز كتاب‏هايى مانند الفرقان از ابن‏خطيب نبوده كه معتقد شده است:

قرآن بر هفت حرف نازل شده است و اگرچه در زمان عثمان، توحيد قراآت انجام‏گرفت، ولى ما مجازيم قرآن را به هر قرائتى بخوانيم و كُتّاب در ثبت كلمات خطانمودند كه موجب تحريف قرآن شد و قرآن موجود، قرآن واقعى نيست‏(4)!

آيا بر اساس اعتقاد عده‏اى از عالمان اهل سنت، حروف ديگرى كه قرآن بر آنها نازل شده ولى براساس آنها كتابت نشده، نسخ شده‏اند؟ آيا مى‏توان سخن طحاوى، عالم قرن سوم اهل سنت را پذيرفت؟ آن‏جاكه مى‏گويد:

سبعة احرف مخصوص نخستين روزهاى نزول قرآن بوده كه با هدف عجز مردم از قرائت قرآن نازل شده است؛ سپس در ادامه نزول، به علت رفع ضرورت نزول قرآن، نزول واحد بوده و آيات نازل شده بر هفت حرف قبلى نيز به يك حرف باز گشته‏اند.(5)

چگونه است كه در روايات شيعه، حديث صحيحى از پيامبر اكرم(ص) با تعبير <نزول قرآن بر هفت حرف» وجود ندارد؟ چرا در كتب اربعه شيعه روايتى بر نزول قرآن بر سبعة احرف، حتى از ساير معصومين(ع) موجود نيست؟ آيا در ميان علماى شيعه كسى هست كه اين حديث را پذيرفته باشد؟ چگونه مى‏توان چنين روايتى را با روايت امام صادق(ع) مبنى بر تكذيب نزول قرآن بر هفت‏حرف، جمع نمود؟

آيا اختلاف در قرآن كه در روزهاى نخستين مجاز شمرده شده بود، به نقمتى در جايگاه نعمت تبديل نشد؟ چرا عثمان، اختلاف در قراآت را كه از طرف پيامبر(ص) بر اساس برخى از روايات، براى تسهيل امت بوده، به قرائت واحد تبديل كرده مردم را بدان ملزم ساخت؟ آيا اساساً امت پيامبر(ص) كه امتى فصيح بوده‏اند، از قرائت بر حرف واحد عاجز بوده‏اند كه به منظور آسان‏گيرى بر آنان، قرآن بر هفت حرف نازل شد؟

آيا در ميان اهل سنت، صاحب نظرى هست كه حديث مذكور را در مورد الفاظ قرآن نپذيرفته باشد؟ در ميان علماى متأخراهل سنت، كسى به نقد و بررسى سندى حديث سبعة احرف پرداخته‏است؟ آيا هيچ‏يك از آنان بر سند اين حديث خرده گرفته‏اند؟ آيا اساساً حديث سبعة احرف، متواتر است يا تواتر آن در طبقه اول، نزد بزرگانى از اهل سنت ثابت نشده و خبر واحد مى‏باشد؟ آياامكان ندارد كه روايت سبعة احرف از پيامبر اكرم(ص) روايت نشده باشد و برخى از تابعين براى تقديس عمل صحابه در توجيه قراآت، چنين حديثى را به پيامبر نسبت داده و در رواج و توسعه آن همت گمارده‏اند؟

آيا امكان ندارد، ضمن مردود بودن روايت نزول قرآن بر احرف سبعه، روايت نزاع بين عمر و هشام بن حكيم در نزد پيامبر(ص) در ارتباط با قرائت سوره فرقان درست باشد كه پيامبر(ص) ضمن حلّ اختلاف، قرائت صحيح را بيان نموده است؟ آيا مى‏توان پذيرفت كه سرآغاز اختلاف قراآت، اختلاف در نزول بوده است؟ آيا با وجود نهى از كتابت و حتّى نقل حديث در قرن اول، نزد اهل‏سنت، چگونه حديث سبعة احرف به عنوان حديث متواتر وانمود شده است؟ و با توجه به اين‏كه برخى از صاحبان جوامع حديثى در ضبط احاديث، ناگزير از نقل به معنا بوده‏اند، اين احتمال وجود ندارد كه حديث سبعة احرف با وجود تفاوت‏هاى فراوان در متن آن، از نقل به معنا مصون نمانده است؟ آيا حديث سبعة احرف از تفرّدات عمر نيست؟

فصل اوّل: نزول قرآن و جمع‏آورى آن در زمان پيامبر(ص)

مبحث اوّل: نزول قرآن بر حرف واحد

آغاز نزول قرآن

پيامبر اسلام(ص) پيش از بعثت و مقارن آن، به غار حرا مى‏رفت و در آن‏جا با خداى خود راز و نياز مى‏كرد. اين مناجات ادامه داشت تا اين‏كه جبرئيل بر وى نازل شد و پيام الهى را بر او خواند. خود آن حضرت در اين مورد مى‏فرمايد:

در غار حرا در خواب به سر مى‏بردم كه جبرئيل بر من در آمد و برايم پاره‏اى از ديبا كه كتابى و نبشته‏اى در آن بود، آورد و گفت: بخوان. گفتم:خواندن نمى‏دانم. جبرئيل مرا فشرد و رها كرد و گفت: بخوان.... تاسه بار اين وضع تكرار شد و در آخرين بار به من گفت: بخوان. گفتم:چه‏چيزى را بخوانم؟ گفت: اِقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذى‏ خَلَقَ. خَلَقَ الانْسانَ مِنْ عَلَقٍ....(6)

واسطه نزول قرآن

نزول وحى بر پيامبر اكرم(ص)، غالباً ازطريق جبرائيل(ع) بوده است؛ در حالى كه وحى بر انبياى ديگر از پس پرده، در خواب و گاهى به وسيله فرشته وحى بوده است. در قرآن از جبرئيل گاهى به روح الامين تعبير شده است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمينُ‏(7). گاهى به رسول كريم ياد مى‏شود: اِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَرِيمٍ‏(8). جبرئيل به شكل انسانى در نزد پيامبراكرم(ص) حاضر مى‏شد، و وحى را بر ايشان قرائت مى‏نموده است. در مواردى نيز مقدمات وحى بر پيامبر(ص) همانند آوايى به گوش آن‏حضرت مى‏رسيد. از پيامبر(ص) نقل شده است كه:

وحى بر من به دو شكل نازل مى‏شد: گاهى از طريق جبرئيل كه بر من وارد مى‏شد؛ مانند ملاقات شخصى، شخص ديگر را ... و گاهى به صورت آوايى كه به گوش مى‏رسيد تا بر قلب من مى‏نشست.(9)

جبرئيل(ع) با احترام كامل بر پيامبر(ص) وارد مى‏شد كه حكايت از عظمت قرآن و پيامبر(ص) داشت و از آن حضرت اجازه مى‏گرفت. مرحوم صدوق مى‏نويسند:

امام صادق(ع) مى‏فرمايد: جبرئيل هنگامى كه بر پيامبر(ص) وارد مى‏شد، در برابر پيامبر(ص) چونان يك بنده مى‏نشست و بر حضرت وارد نمى‏شد، مگر آن كه اذن گرفته باشد.(10)

كيفيت نزول وحى

خود آن حضرت در روايتى كه از طريق عامه و خاصه نقل شده، كيفيت نزول وحى را چنين بيان مى‏دارد:

و أمّا كيفيّة نزول الوحى فقد سألَه الحارثُ بنُ هشام: كيفَ يأتيكَ الوحي؟ فقال(ص): أحياناً يأتينى مثلَ صلصلةِ الجرس و هو أشدّه عليَّ فيُفصِم عنّى فقد وعيت ما قال، و أحياناً يتمثّل لى الملك رجلاً فيكلّمنى فأعى ما يقول؛(11)

حارث بن هشام از پيامبر اكرم(ص) پرسيد: وحى بر شما چگونه نازل مى‏شود؟ حضرت فرمود: گاه صدايى همانند صداى جرس به گوش من مى‏رسد و وحيى كه بدين صورت بر من نازل مى‏شد، سخت بر من گران و سنگين بود. سپس اين صداها قطع مى‏شد و آنچه را فرشته وحى مى‏گفت فرا مى‏گرفتم. گاهى نيز فرشته وحى به صورت مردى بر من فرود مى‏آمد و سپس با من سخن مى‏گفت و من گفته‏هاى او را از بر مى‏كردم.

از حديث مذكور روشن مى‏شود كه وحى به شكل اوّل بر پيامبر(ص) گران بوده‏است چنان‏كه خداوند متعال از اين گونه وحى در قرآن به قول <ثقيل» ياد كرده فرموده است:

اِنّا سَنُلقِى عَليكَ قَولاً ثقيلاً؛(12) ما به زودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.

مرحوم طبرسى در ذيل آيه شريفه مى‏فرمايد:

و قيل معناه: قولاً ثقيلاً نزوله، فإنّه(ص) كان يتغيّر حاله عند نزوله و يعرق و اذا كان راكباً يبرك راحلته و لا يستطيع المشي؛(13)

گفته شده است نزول آيات بر پيامبر(ص) سنگين بود و حال آن حضرت تغيير مى‏نمود و عرق بر چهره مبارك ايشان جارى مى‏شد و اگر سواره بودند، ماندگار مى‏شدند و نمى‏توانستند به راه خود ادامه بدهند.

در مورد كيفيت فرود آمدن قرآن از لوح محفوظ، نظريات متفاوتى بين علما ديده‏مى‏شود:

اكثر دانشمندان علوم قرآنى معتقدند كه قرآن به طور مسلّم، با الفاظ منتخب آسمانى و ساختار الهى بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده است. از همين رو اعجاز لفظى و بيانى قرآن يكى از مهم‏ترين و نمودارترين وجوه اعجاز قرآن است. منشأ اختلاف در برداشت‏هاى آنان از خود آيات است. از طرفى صراحت برخى از آيات بر نزول تدريجى و پراكنده -در طول 20 تا 23 سال در مناسبت‏هاى گوناگون- دلالت دارد؛ مانند:

و قُرآناً فَرقْناه لِتَقْرأَهُ عَلَى النّاسِ عَلَى‏ مُكْثٍ و نَزّلْناهُ تَنْزِيلاً...؛(14)

قرآنى كه آياتش را از هم جدا ساختيم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را به تدريج نازل نموديم.

اين شيوه نزول تدريجى مورد اعتراض دشمنان پيامبر(ص) نيز قرار گرفته مى‏گفتند: اگر قرآن، وحى و از جانب خداست چرا يك‏باره نازل نمى‏شود؟ در سوره فرقان مى‏فرمايد:

و قال الّذينَ كَفروا لَولا نُزِّلَ عليهِ القرآنُ جُملَةً واحدةً؛(15)

كافران گفتند: چرا قرآن يك جا بر او نازل نمى‏شود؟

از طرفى صراحت برخى از آيات ديگر بر نزول دفعى و يك‏باره آن در ماه مبارك رمضان و شب قدر و شب مبارك دلالت دارد؛ از آن جمله:

شَهْرُ رَمَضانَ الّذى‏ اُنزِلَ فِيهِ الْقُرآنُ هُدىً لِلنَّاس‏(16).

اِنّا اَنْزلناهُ فى لَيلَةِ القَدْر(17).

اِنّا اَنْزلناهُ فِى لَيلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ‏(18).

در مقام جمع بين دو دسته از آيات مذكور، ديدگاه‏هايى نقل شده كه به اختصار به آنها اشاره مى‏شود:

الف) قرآن در شب قدر يك‏بار بر بيت‏المعمور يا بيت‏العزة كه در آسمان اول است نازل شده، سپس به تدريج بر پيامبر(ص) نزول يافت. رواياتى هم در تأييد اين معنا وجود دارد.

ب) شب قدر بيشترين آيات بر پيامبر(ص) نازل‏شده است. لذا نزول قرآن به شب قدر نسبت داده شده است.

ج) شب قدر آغاز نزول قرآن بوده است.

د) شب قدر، شب نزول دسته‏اى از آياتِ مشخصى است كه هر ساله برپيامبر(ص)نازل مى‏شده است و نزول دوم در شب قدر بوده است.

ديدگاه‏هاى مذكور با ظاهر آيات نزول دفعى و تدريجى سازگارى ندارد. ضمن اين كه در بند <ج» آغاز نزول قرآن در شب بعثت در ماه رجب نيز نفى شده است. اما مى‏توان قول ديگرى را در مورد كيفيت نزول قرآن، بيان داشت كه بر اساس آن قرآن داراى دو نزول به شكل ذيل بوده است:

الف) نزول دفعى. به اين شكل كه معانى و مفاهيم كل قرآن بر قلب پيامبر(ص) در ليلةالقدر نازل شده است.

ب) نزول تدريجى. به اين شكل كه الفاظ و قالب‏هاى معين براى هر آيه ازطرف خدا به همراه معنا در طول 20 تا 23 سال در مناسبت‏هاى متفاوت نزول يافته‏است.

براساس آنچه گذشت، نزول قرآن بر پيامبر(ص) در قالب الفاظ آن، يكباره و بر يك‏حرف بوده و در بين روايات نزول قرآن چه دفعى و چه تدريجى سخنى از نزول بر احرف سبعه نيست. چنان‏كه روايت صحيحى از امام صادق(ع) بر اين معنا دلالت دارد، كه در فصل پنجم به آن پرداخته مى‏شود.

مبحث دوم: جمع‏آورى قرآن بر حرف واحد

جمع‏آورى قرآن در زمان حيات پيامبر(ص) بر حرف واحد

جمع قرآن مى‏تواند دو معنا داشته باشد:

الف) جمع به معناى حفظ نمودن قرآن. لذا حفّاظ قرآن را جُمّاع قرآن نيز، ناميده‏اند. جمع به اين معنا، توسط عِدّه زيادى در حيات پيامبر(ص) انجام گرفته است.

ب) جمع به معناى نگارش و كتابت قرآن. به استناد روايات و شواهد تاريخى، چنين جمعى نخست در حضور پيامبر(ص) انجام گرفته و ترتيب و تعيين آيات هر سوره و احتمالاً ترتيب و نظم برخى از سوره‏ها از طرف شخص پيامبر(ص) با الهام از وحى معين مى‏شده است.

براى كتابت و ثبت آيات، كاتبانِ مخصوصى وجود داشته است كه بر اين امر مهم از طرف پيامبر اكرم(ص) مأمور شده بودند و آيات را بر روى نوشت‏افزارهاى مرسوم آن زمان مانند رقاع و اكتاف و كاغذ و عسب و حرير و ... نگارش و تدوين مى‏نموده‏اند. فيض كاشانى در مقدمه تفسير خود از حضرت على(ع) نقل مى‏كند:

ما نزلت آية عَلى‏ رسول‏اللَّه(ص) الّا أقرأنيها و اَمْلاها عَليَّ فكتبتُها بخطّى و علّمنى تأويلها و... ؛(19)

هيچ آيه‏اى بر پيامبر(ص) نازل نشد مگر اين كه پيامبر(ص) آن را بر من اقرا و املا مى‏نمود و من با خط خود آن را مى‏نوشتم و تأويل آنها را به من يادمى‏داد.

اين نوشته‏ها هر كدام شامل يك يا چند آيه و يا چند سوره بوده است. بدين ترتيب، كل قرآن با دقت تمام از طرف كاتبان وحى به ويژه حضرت على(ع) و به دستور و نظارت پيامبر(ص) نوشته شد. البته اين نوشته‏ها در زمان حيات پيامبر(ص) ظاهراً در مصحف واحد و در كنار هم نبود و با توجه به پايان نيافتن نزول وحى، چنين امرى طبيعى مى‏نمود.

معتبرترين و معروف‏ترين كُتّاب وحى در زمان حيات پيامبر(ص) حضرت على(ع)، اُبَىّ بن كعب و زيد بن ثابت بودند. در اين مورد زيد بن ثابت مى‏گويد:

كنّا عند رسول‏اللَّه(ص) نؤلّف القرآن من الرقاع؛(20)

ما در نزد رسول‏خدا بوديم و قرآن را بر روى رقعه‏ها تأليف مى‏نموديم.

در كتاب صحيح بخارى رواياتى در تأييد جمع قرآن در زمان حضرت رسول‏اكرم(ص)وجود دارد، مانند:

روى قتادة: قال: سألت أنس بن مالك، مَنْ جَمَعَ القرآن على عهد النبي؟ قال: أربعة كلّهم من الأنصار: اُبىّ بن كعب و معاذبن جبل و زيد بن ثابت و أبوزيد... ؛(21)

قتاده مى‏گويد: از انس بن مالك در مورد جمع‏آورندگان قرآن پيامبر(ص)سؤال نمودم. وى گفت: چهار نفر بودند كه همه آنان از انصار بودند: ابىّ‏بن‏كعب و معاذبن جبل و زيد بن ثابت و ابوزيد....

اخبار متضافرى وجود دارد كه در عهد پيامبر(ص) قرآن جمع‏آورى شد. در اين باره آية اللَّه خوئى بيان مى‏دارد:

اخبار متضافره ثقلين دلالت دارد كه قرآن در زمان پيامبر(ص) جمع شده بوده‏است.(22)

البته بررسى در روايات جمع قرآن از طريق اهل سنت روشن مى‏نمايد كه چنين رواياتى، دچار تناقض است، كه در اين مجال فرصت بررسى آنها نيست، امّا آنچه قطعى مى‏نمايد اين است كه قرآن در زمان پيامبر(ص) كتابت شده و تعبير <كتاب» در سخن پيامبر(ص) كه مى‏فرمايد: <إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى»(23) از جمله گواهان بر آن است و هم‏چنان ضرورت عقلى اقتضا دارد بر اين‏كه هدايت بشر و معجزه جاويدان پيامبر(ص) در يك مجموعه مطمئن جمع‏آورى شده باشد. اما سؤال و سخن اساسى اين است كه در بيان روايات جمع و كتابت قرآن در زمان پيامبر(ص) هيچ گواهى بر كتابت آن بر احرف سبعه و يا چند حرف از حروف سبعه و يا حرف خاصى نيست! و اگر نزولِ هفت‏گانه وجود داشته است، چرا گزارشى از صحابه و ... بر كتابت قرآن بر آن نزول هفت‏گانه و يا حرفى از حروف سبعه،در ميان نيست؟

نخستين جامع و مدوّن قرآن در يك مصحف

يكى از ضرورى‏ترين كارها پس از ارتحال پيامبر اسلام(ص)، جمع‏آورى تمامى آيات و سُور قرآن در مصحف واحد بود. نخستين كسى كه بر اين امر مهم اقدام نمود، حضرت على(ع) بود. سيوطى مى‏گويد:

از طريق ابن سيرين نقل شده كه گفت: هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) رحلت نمود، على(ع) فرمود:

آليتُ اَن لا آخذَ ردائى إلّا لصلوة جُمُعَة حتى اَجمَعَ القرآن فَجَمعته؛

سوگند ياد كردم كه ردا بر نگيرم مگر براى نماز جمعه تا آن گاه كه قرآن را جمع‏آورى نمايم و در نتيجه موفّق به جمع قرآن شدم.(24)

ابن النديم نيز در مورد مصحف حضرت على(ع) مى‏نويسد:

آن حضرت سوگند ياد كرد كه ردا بر دوش نگيرد، مگر آن گاه كه قرآن را فراهم آورد. سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمع‏آورد و آن نخستين مصحفى بود كه مجموع قرآن را شامل بود.(25)

علماى شيعه نيز روايات فراوانى در مورد جمع‏آورى قرآن توسط حضرت على(ع)نقل نموده‏اند؛ مانند روايتى كه از امام صادق(ع) منقول است:

عنْ محمدِبن يحيى‏، عَن محمدِ بن الحسينِ، عن عبدِالرحمن بنِ أبي‏هاشِم، عن سالمِ بن سلمة قالَ: قَرَأَ رجلٌ على‏ أبي‏ عبدِاللَّه و أنا استمع حروفاً من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس. فقال أبو عبداللَّه(ع): كفّ عن هذه القراءة إقرء كما يقرأ الناسُ ... و أخرج المصحف الذى‏ كتبهُ عليٌّ(ع) و قال(ع): أخرجه عليٌّ إلى الناس حين فرغ منه و كتبه، فقال لهم: هذا كتاب اللَّه عزوجل كما أنزلَه على‏ محمدٍ(ص) و ...؛

سالم بن سلمه مى‏گويد: مردى براى حضرت صادق(ع) قرآن مى‏خواند و من شنيدم كه حروفى از آن را به شكلى مى‏خواند كه مردم آن طور نمى‏خوانند. حضرت صادق(ع) فرمود: از اين قرائت خوددارى كن و آن‏چنان بخوان كه مردم مى‏خوانند... و سپس مصحفى كه على(ع)، نوشته بود، بيرون آورد و فرمود: على(ع) آن را بر مردم پس از فراغت از آن، ارائه نمود و به آنها فرمود: اين است كتاب خدا آن چنان‏كه خدا بر مردم نازل كرده است.(26)

البته مصحف حضرت على(ع) (نخستين مصحف جامع) علاوه بر متن و نص قرآن، بر اساس حرف واحد و داراى ترتيب نزول آيات و به همراه تفسير و تأويل آيات نيز بوده است، كه در نزد ائمه اطهار(ع) به وديعت نهاده شده است. نكته مهم اين‏است كه در روايات جمع قرآن توسط حضرت على(ع) نيز سخنى از جمع‏آورى مصحف ايشان بر اساس حديث سبعة احرف نيست و گواهى بر آن وجود ندارد.

جمع‏آورى قرآن در زمان ابوبكر و عمر

پس از حضرت على(ع) زيد بن ثابت به تشويق عمر و فرمان ابى‏بكر، اقدام به نگارش و جمع قرآن در مصحف واحد ديگرى نمود. شايد يكى از جهات اين اقدام، ظهور مسيلمه كذّاب در يمامه و ادّعاى پيامبرى وى بود. ابى‏بكر سپاهى را براى نبرد با مسيلمه فرستاد كه جمع زيادى از حفاظ كل قرآن در ميان آن سپاه بودند. اگرچه جنگ به پيروزى مسلمانان انجاميد، ولى عده زيادى از حافظان قرآن شهيد شدند. از اين رو زيد بن ثابت، ازسوى ابى‏بكر، مأمور به جمع‏آورى كل قرآن در مصحف واحدى گرديد. تنظيم چنين مصحفى با اقدام زيدبن ثابت به يك نسخه منحصر نمى‏شد و آن مصاحف پس از ابى‏بكر در نزد عمر باقى ماند و پس از عمر نزد دختر وى حفصه نگهدارى مى‏شد. زهرى در مورد سرنوشت مصاحف مذكور مى‏گويد:

وقتى حفصه از دنيا رفت، عثمان از عبداللَّه بن عمر خواست، صحيفه‏هاى مذكور را براى وى بياورد و سپس عثمان آنها را سوزاند و يا طبق برخى از روايات، آنها را با آب شست و محو ساخت!(27)

در تاريخ تدوين مصاحف ابوبكر و عمر نيز بحثى از حديث سبعة احرف نيست؛ در حالى كه اگر نزول قرآن بر سبعة احرف بود، چرا در تدوين مصاحف اوليّه از آن سخنى به ميان نيامده است؟ در حالى كه مصاحف متعددى شكل گرفته بود و هم‏چنان روبه‏افزايش بود. و در زمانى كه عمر مى‏خواست، خلافت را از طريق شوراى شش‏نفره به عثمان واگذار نمايد، تمامى اعضا داراى مصحف بودند، گرچه در زمان عمر تدوين مصاحف قرآن از سوى خليفه دوم مورد اهتمام جدى واقع نگرديد و عمر مصحفى را كه در زمان ابوبكر جمع شده بود نزد خود نگهدارى مى‏نمود، مصاحفى در نزد قرّا و كاتبان وحى بود و آنها از روى يكديگر نسخه‏بردارى مى‏نمودند.

بنابراين نزول قرآن در قالب الفاظ واحدى و بر يك حرف و به صورت تدريجى محقق شده و همزمان با نزول قرآن، كتابت و نگارش و جمع آن، توسط كُتّاب معيّنى، به ويژه حضرت على(ع) شكل گرفته است. با وجود نظارت پيامبر گرامى اسلام(ص)، كاتبان قرآن سعى نموده‏اند، قرآن را هم‏چنان كه نازل مى‏شده، بنگارند. پس از ارتحال پيامبر(ص) در زمان ابوبكر نيز، در كتابت و جمع‏آورى قرآن، سخنى از كتابت قرآن بر اساس نزول‏هاى هفت‏گانه نيست در حالى كه اگر نزول‏هاى هفت‏گانه رواج داشت، به شكلى كه هر كدام از ديگرى متمايز بودند و همه بر اساس حديث سبعة احرف‏(28) نزول آسمانى بودند، حتماً پيامبر(ص) و كُتّاب وحى، اقدام بر تدوين آن مى‏نمودند و موارد اختلاف نزول را متمايز از يكديگر مى‏نگاشتند.

پى‏نوشتها:‌


1 . نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح، خطبه 147.
2 . همان، خطبه 176.
3 . عن ابى هريره قال: قال رسول اللَّه(ص): اِنّ هذا القرآنَ اُنزل على‏ سبعةِ احرُفٍ. فَاقرؤوا و لاحرجَ‏و لكن لاتختمُوا ذكرَ رحمةٍ بعذابٍ و لا ذكرَ عذابٍ برحمةٍ؛
ابى هريره مى‏گويد: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. بخوانيد آن را و بر شما حرجى‏نيست. اما آيه رحمت را به عذاب و آيه عذاب را به رحمت، ختم نكنيد. (تفسير طبرى، ج‏1، ص‏42، ح‏45).
4 . الفرقان فى جمع و تدوين القرآن، ص 50.
5 . مشكل الآثار، ج 4، ص 191.
6 . الدرالمنثور، ج 8، ص 561 و الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، ص 327. در آن شبيه اين روايت را ذكر نموده‏است. البته نزد شيعه به استناد روايت امام صادق(ع) نزول جبرئيل بر پيامبر(ص) به همراه اذن و احترام بوده‏است.
7 . شعرا (26) آيه 193.
8 . تكوير (81) آيه 19.
9 . ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 197، باب شدّة نزول الوحى على النبى(ص). ظاهراً شكل دوم، مقدمات وحى بوده است، نه خود وحى.
10 . صدوق، علل الشرائع، باب 7، ص‏7.
11 . بحار الانوار، ج 18، ص 260، روايت 13، باب كيفية صدور الوحى؛ صحيح بخارى، ج 1، ص‏271؛ مجمع البيان، ج 10، ص 570 و ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 198.
12.. مزمّل (73)، آيه 5.
13 . مجمع البيان، ج 10، ص‏570.
14 . اسراء (17) آيه 106.
15 . فرقان (25) آيه 32.
16 . بقره(2) آيه 185.
17 . قدر (97) آيه 1.
18 . دخان (44) آيه 3.
19 فيض كاشانى، تفسير صافى، مقدمه 2، ج 1، ص 11.
20 الاتقان، ج 1، ص 202.
21 صحيح البخارى، باب القراءة من اصحاب النبى، ج 6، ص 102.
22 البيان فى تفسير القرآن، ص 252.
23 سنن ترمذى، ج 12، ص 200.
24 الاتقان، ج 1، ص 204.
25 ابن نديم، الفهرست، ص 41.
26 الكافى فى الاصول، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح 23.
27 دكتر سيد محمد باقر حجتى، پژوهشى در تاريخ قرآن، ص 434.
28 أخرج عن عمر بن عثمان العثمانى باسناده، و عن المقبري، عن أبي‏هريرة أنه قال: قال رسول‏اللَّه(ص): إنّ هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف فاقرؤوا و لا حرج، و لكن لا تختموا ذكر رحمة بعذاب و لا ذكر عذاب برحمة؛
پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده، هر كدام را توانستيد، بخوانيد. حرجى بر شما نيست و لكن آيه رحمت را با آيه عذاب و آيه عذاب را با رحمت ختم نكنيد. (تفسير طبرى، ج 1، ص 42، ح 45).