بسمه تعالى
الحمدللّه وسلام على عباده الذين اصطفى محمد وآله الطاهرين بـسـى بـاعـث سـرافرازى
است كه در سايه شكوهمند انقلاب كبير اسلامى بر دست رادمرد تاريخ امـام خـمـيـنى
ـقدس سره الشريف ـ حوزه هاى علميه با كمال جديت به قرآن روآورده , تدريس و تـحـقيق
پيرامون مسائل قرآنى از مسائل اوليه مطرح شده گرديده است , مخصوصا تفسير و علوم
قـرآنـى كـه رواج شايسته خود را بازيافته ب از جمله مساله صيانت قرآن از شبهه تحريف
كه ناروا به اصـيـل ترين طوائف اسلامى (شيعه اماميه ) قول به آن را نسبت داده بودند
كتابها و رساله هائى در بـطلان اين گمان نوشته شد, و برادر ارجمند و فاضل جناب آقاى
محمد شهرابى از جمله كسانى اسـت كـه در ايـن راه قـدم نـهـاده و كـتـاب
(صـيـانـةالقرآن من التحريف ) اينجانب را تلخيص و تـرجمه نموده و بيشتر آن از نظر
اينجانب گذشته كاملا درست و رسا انجام گرديده جزاه اللّه عن الاسلام والقرآن خير
جزاء انه ولى التوفيق ب قم ـ محمدهادى معرفت 5 11//75
تقريظ استاد محمدهادى معرفت - پيشگفتار
بسم اللّه الرحمن الرحيم
كتابى كه در پيش رو داريد, ترجمه و تلخيص كتاب صيانةالقرآن من التحريف اثر نويسنده
گرانقدر استاد ارجمند حضرت آيةاللّه محمدهادى معرفت ـدام ظله العالى ـ است كه سعى
شده با قلمى روان و رسا نگارش يابد.
مى دانيم كتاب مقدس قرآن نزد همه مسلمانان جهان ـ به ويژه شيعيان و پيروان اهل بيت
پيامبررـ از جايگاه بس والا برخوردار بوده و در راس همه امور آنان جاى دارد به طورى
كه چيزى به پايه آن نـمى رسد .
لذا در حفظ و نگهبانى از آن , تمام سعى و تلاش خود را به كار برده و جلو دست درازى
دشـمـنـان و نـامحرمان را گرفته و آن را به همان صورت نخستين و دست نخورده نسل به
نسل مـنـتـقـل نـمـوده ودر پـرتـو نـورافـشـانى هاى آن , راه خود را به سوى آينده
اى تابناك , گشوده ومـى گـشـايـنـد .
با اين همه , دشمنان و بدخواهان از تفرقه افكنى , ايجاد شبهه وزدن اتهام دست
برنداشته و برنمى دارند.
در ايـن كتاب گوشه اى از مهمترين اتهامات دشمنان اسلام و بدخواهان ـوبه دنبال آنها
نادانان ـ به اسـلام و مـسـلمانان درباره قرآن كريم , مطرح و پاسخ مناسب آن داده
شده است و در اين مورد از كلى گويى پرهيزشده بلكه موارد اتهام به طور مشخص و جزئى
مورد بررسى قرار گرفته است .
امـيـدوارم , بـا مـطـالـعـه اين كتاب , حقيقت جويان و جوانان عزيز در مقابل سمپاشى
ها و تهاجم دشـمـنـان و اسـتـكـبـار جـهانى , مسلح شده با آگاهى و آمادگى بيشترى به
مقابله برخيزند و نقشه هاى شوم آنان را به خودشان برگردانند و با آگاهى كامل و
سرافرازى , راه سازندگى , ترقى و پيشرفت علمى و معنوى خويش را ادامه دهند.
يادآورى
1ـ پاورقى هاى مترجم با علامت م مشخص شده و اضافه هاى مترجم در متن , داخل علامت
[ب] قرار گرفته است .
2ـ اضافه هاى پندارى آيات داخل علامت /ب/ نوشته شده است .
3ـ در ترجمه آيات قرآن , عمدتا ازترجمه حضرت آية اللّه مكارم شيرازى استفاده شده
است .
در پـايـان , از همه كسانى كه مرا در اين راه يارى رسانده اند, به ويژه
مركزانتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم سپاسگزارم و كاميابى همگان را از خداوند منان
خواستارم .
محمد شهرابى فراهانى
سرآغاز
بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمدلله وسلام على عباده الذين اصطفى محمد واله الطاهرين
.
بى شك نسبت تحريف و دگرگونى به كتاب خداوند عزيز و حميد, يك نسبت ظالمانه و مخالف
با صـريـح قـرآن اسـت , چـراكـه خـداونـد سـلامت و جاودانگى آن را در طول اعصار
تضمين كرده مـى فـرمـايـد: انـا نـحـن نزلنا الذكر وانا له لحافظون
((1)) , ما قرآن را نازل كرديم و خودمان (براى هميشه ) حافظ و نگهبان آن خواهيم
بود .
اين نسبت كوركورانه و قديمى , از زمان اختلاف صاحبان مصحف هاى اوليه شروع شد, همان
زمانى كه يك رقابت شديد در ثبت و نگارش قرآن و تعليم قرائت آن در جريان بود و
هركدام گمان داشت قرائت صحيح نزد اوست و ديگران راه خطا مى پويند.
ايـن وضع ادامه داشت تا زمان توحيد مصاحف (انتخاب قرآنى واحد) در عهد عثمان ولى
متاسفانه ايـن كـار بـه دسـت جـمـعـى انجام شد كه به درستى , كفايت وصلاحيت اين امر
مهم و حياتى را نداشتند, از اين رو اشتباهاتى در رسم الخط ونحوه نگارش قرآن رخ داد
و بين نسخه هاى متعدد آن با نسخه اصلى ـكه در مدينه و دارالحكومه نگهدارى مى شدـ
اختلاف پديدآمد.
((2)) در ايـن مـيـان بـعـضى از صحابه و تابعين ـمانند ابن مسعود, عايشه , ابن
عباس و همانند ايشان از تابعين كه تعدادشان كم نبودـ در مورد نگارش قرآن و تعليم
قرائتها, نظريات و ايراداتى داشتند .
از خلال اين گفتگوها و برخوردها, روايات و حكاياتى باقى ماند كه ظاهرگرايان و حشويه
با حرص و ولـع تـمـام آنـهـا را ضـبط و در كتابهاى روايى خود نقل كردند و همين امر
بعدها مشكل احتمال تـحـريـف در نـصـ قـرآن كـريـم را به وجود آورد .
آنچه موجب گرمى بازار اين جريان غبارآلود و رواج يـافـتـن اين اباطيل و گزافه ها
شد, نغمه هاى الحادى و جاهلى بدخواهان ـمانند بنى اميه و ديـگـران ـ بود كه خواب
درهم شكستن عظمت اسلام و پايين آوردن كرامت قرآن را در سر بى مغز خود مى پروراندند
.
هيهات ! چه گمان باطلى دارند, خداوند سبحان مى فرمايد: يريدون ليطفوا نور الله
بافواههم والله مـتـم نوره ولوكره الكافرون
((3)) , آنان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش سازند, ولى خداوند نور
خود را كامل مى كند هرچند كافران خوش نداشته باشند .
در اين ميان , جمعى از انديشمندان ـكه پنداشته اند اين روايات از نظر سند, صحيح
بوده و بر وقوع تـحـريـف در نـص قـرآن , دلالت صريح دارندـ در پى تلاشى بى ثمر, سعى
نموده اند اين روايات را تـوجيه كنند .
از اين رو برخى از اين روايات را ـبا همه پراكندگى و ضعفى كه دارندـ پذيرفته و به
مـضـمـون آن فتوا داده اند و پاره اى ديگر را پس از آن كه راهى براى تاويل آن
نيافتند رهاكرده , به كنارى نهادند و آخرين سخنى كه در اين زمينه بافته اند مساله
نسخ تلاوت است , البته بطلان اين پندار خام طبق قواعد علم اصول روشن مى باشد .
ابـن حـزم انـدلـسـى مـى پـندارد حكم رجم و سنگساركردن پيرمرد و پيرزن زناكار از
قرآن كريم استفاده شده و به اين روايت استناد جسته است :
ابيبن كعب پرسيد: سوره احزاب چند آيه دارد؟ گفتند: 73 يا 74 آيه .
گـفـت : سوره احزاب معادل سوره بقره يا طولانى تر از آن بوده و آيه رجم نيز در آن
بود آيه رجم اين است : اذا زنى الشيخ والشيخة فارجموهمها البتة نكهالا من الله
والله عزيز حكيم , هرگاه پيرمرد و پـيـرزن زناكردند حتما آنها را سنگسار كنيد .
اين عذاب و كيفرى است از ناحيه خداوند و خداوند شكست ناپذير و حكيم است .
ابن حزم مى گويد: سند اين روايت بسيار صحيح و درخشان است و جاى گفتگو ندارد, منتها
لفظ ايـن آيـه و تـلاوت آن , مـنـسوخ گشته , تنها حكم و محتواى آن باقى است .
((4)) در مورد دفعات شـيـردادن ـكـه مـوجـب مـحـرم شـدن مى شودـ نيز به دو
روايت ازعروة از عايشه استدلال كرده مى افزايد: اين دو خبر در نهايت صحت و راويان
آن در سرحد عظمت و اطمينانند و كسى را ياراى رهاكردن اين دو روايت نيست .
آن گـاه مى پرسد: چگونه ممكن است بعد از پيامبر (ص) آيه اى از قرآن كريم حذف شود؟
چراكه اين يك جـرم و جـنـايت نسبت به ساحت مقدس قرآن است و در پاسخ مى گويد: تنها
نوشتن اين آيات در قرآنها باطل شده اما محتوا و حكمشان همچنان باقى است درست همانند
آيه رجم
((5)) .
هـمچنين محى الدين ابن عربى مى گويد: بعضى از اهل كشف و شهود گمان برده كه بسيارى
از آيـات نـسخ شده از مصحف عثمان ساقط گرديده است , هرچند در درستى قرآن موجود هيچ
كس گـفـتگويى ندارد.
((6)) بعضى از متاخران نيز فريب اين افسانه هاى پوسيده را خورده در لابه لاى
سخنان خود آن را منتشر ساخته اند
((7)) .
امـا فـقهاى اماميه , خط بطلان بر همه اين پندارهاى خرافى كشيده , هيچ گونه ارزش و
اعتبارى براى اين افسانه ها در زمينه فقه و فتوا قائل نيستند.
تـصميم داشتيم سخن از اين پندار كهنه برگيريم و بطلانش را به وضوح آن واگذاركنيم ,
چراكه نـزد عقل سستى و بى پايگى اين پندارها و افسانه ها روشن و ساحت مقدس قرآن
كريم از آن منزه و بـه دور اسـت .
خداوند سبحان مى فرمايد: وانه لكتهاب عزيز* لاياتيه الباطل من بين يديه ولامن خلفه
تـنـزيـل مـن حكيم حميد
((8)) , اين كتابى است قطعا شكست ناپذير * كه هيچ گونه باطلى ـنه از پيش رو و
نه از پشت سر (از هيچ سو)ـ به سراغ آن نمى آيد, چراكه از سوى خداوند حكيم و شايسته
ستايش نازل شده است .
ولى با كمال تاسف اخيرا از طرف برخى مزدوران , نوشتجاتى منتشر و در به هم زدن وحدت
صفوف مـسـلمانان به كار گرفته مى شود و تهمتهاى ناروايى را متوجه مهمترين طايفه
مسلمانان , يعنى شيعيان مى سازند و به دروغ مى گويند: آنان قائل به تحريف قرآنند,
نسبتى كه دامن شيعيان از آن پاك و مبرا است .
از اين رو لازم بود در برابر اين تهاجم ناجوانمردانه بايستيم و از ساحت مقدس قرآن
كريم دفاع كنيم و سـپـس رسـوايى اين تهمتهاى ناروا به يك امت اسلامى بزرگ را ـكه
پيوسته در راه پاسدارى از حريم دين كوشيده و با تمام وجود در مقابل دشمنان اسلام
ايستاده اندـ برملا سازيم .
از خداوند بزرگ مى خواهيم كه ما را در انجام اين رسالت بزرگ يارى فرمايد, انه ولى
التوفيق .
تحريف در لغت و اصطلاح
واژه تحريف
تحريف در لغت از ريشه حرف به معنى كناره , جانب و اطراف يك چيز گرفته شده و تحريف
چيزى , كنارزدن آن و از جايگاه اصلى خود كج كردن و به سوى ديگر بردن است .
در قرآن مى خوانيم :
ومــن الناس من يعبد الله على حـرف فان اصهابه خير اطمان به وان اصهابته فتنة انقلب
على وجهه
((9)) , بـعـضـى از مـردم خدا را از اطراف مى پرستند همين كه خيرى به آنان برسد
حالت اطمينان پيدا مى كنند, اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى
شوند.
زمخشرى در ذيل اين آيه مى گويد: يعنى بر كنارى ايستاده , در وسط و قلب ميدان دين
نمى آيند.
قـرآن , ايـن افـراد دودل را به كسانى تشبيه مى كند كه در گوشه و كنار لشگر حركت مى
كنند تا بـبـيـنـنـد چه مى شود .
اگر احساس كنند حوادث به سود همراهانشان پيش مى رود و پيروزى و غـنـيـمـت بـه دسـت
مـى آيـد, مـى مـانـنـد وگرنه به سرعت صحنه را ترك كرده به گوشه اى مى خزند
((10)) .
بـنـابـرايـن تـحريف كلام به معنى تفسير سخنى برخلاف معنى ظاهرش و درنظرگرفتن معنى
ديگرى براى آن ـبدون هيچ دليل و قرينه اى ـ مى باشد .
گويا هر سخن ـطبق قانون وضع الفاظ و بـر حـسـب طبع اولى خودـ يك مجراى طبيعى و عادى
دارد كه به معنى و مضمون خود دلالت مى كند, اما تحريف كننده , آن را از مجراى طبيعى
و معناى اصلى منحرف كرده به كنارى مى برد.
پـيداست اين گونه تحريف تحريف معنوى است , يعنى در ظاهر لفظ, هيچ تغييرى رخ نداده
, بلكه مفهوم و محتواى آن تغييركرده و طورى تفسيرشده كه خلاف مقصد و مقصود گوينده
است .
ابـن مـنظور در لسان العرب مى نويسد: تحريف الكلم عن مواضعه , يعنى تغييردادن و
منحرف ساختن سـخن از معنى اصلى به معناى ديگرى كه با معناى اصلى از جهاتى شبيه و در
كنار آن است و در خـيـال انـسان , به معنى اصلى چسبيده و نزديك مى باشد, همان طور
كه يهوديان معانى تورات را تـحـريـف كـرده و بـه مـعانى مشابه معنى اصلى تفسير مى
كردند و خداوند در بيان اين عملشان مى فرمايد: من الذين هادوا يحرفون الكلم عن
مواضعه
((11)) , برخى از يهوديان سخنان را از جاى خود تحريف مى كنند و به كنارى مى
برند.
راغـب نـيـز در مـفردات مى گويد: تحريف الكلام , يعنى سخنى را كه دو احتمال دارد
تنها به يك احتمال حمل كنى , گرچه برخلاف اراده و منظور صاحب سخن باشد.
طـبـرسـى در ذيل آيه مورد بحث مى نويسد: يحرفون الكلم عن مواضعه , يعنى كلمات خدا
را به غير آن چـه نـازل شـده تـفـسـير مى كنند و صفات پيامبر (ص) را ـكه در
كتابهايشان آمده ـ تغيير مى دهند.
بنابراين , تحريف در دو امر صورت گرفته : يكى سوء تاويل و بد تفسيرنمودن و ديگرى
تغيير آن چه هـسـت , هـمـان طـور كـه در آيه 78 سوره آل عمران مى خوانيم : ويقولون
هو من عندالله وما هو من عـنـداللّه ويـقولون على الله الكذب وهم يعلمون, مى گويند:
آن از نزد خداست با اين كه از طرف خدا نيست و به خدا دروغ مى بندند با اين كه مى
دانند
((12)) .
شـعـرانـى مـى گـويـد: مـنـظور از مواضعه معانى و مفاهيم الفاظ است , يعنى الفاظ را
بر معانى ظاهرشان تفسير نمى كنند, بلكه آن را به وجوه بعيدى حمل مى كنند
((13)) .
در روايـات مـعـصومين للّه نيز همين معنى به چشم مى خورد .
امام باقر(ع) در نامه اى به سعدالخير مـى فـرمـايـد: يكى از شيوه هاى آنان در پشت
سرانداختن كتاب و بى اعتنايى به آن , چنين بود كه حـروف و الـفـاظ آن را بـه خـوبـى
برپا مى داشتند, ولى حدود و مضامين آن را تحريف مى كردند.
درنـتـيجه , كتاب را روايت و تلاوت مى نمودند, اما آن را به كار نمى بستند, جاهلان
از اين كه آنان كـتـاب را حـفـظ و روايـت كـرده خـشـنود مى شدند و عمل نكردن آنان
به كتاب خدا, دانايان را اندوهگين مى ساخت
((14)) .
درحـقـيـقـت , آنـهـا عـبـارات و الفاظ را به خوبى محافظت مى كردند اما آن را بد
تاويل و تفسير مى نمودند و محتواى آن را به كار نمى بستند.
در روايـت ديگرى از همان امام مى خوانيم : ورجل قرا القران فحفظ حروفه وضيع حدوده
((15)) , و شـخـصـى كـه قرآن مى خواند و حروف و الفاظش را حفظمى كند, اما حدود
و معانى آن را ضايع مى سازد.
[تا اين جا مفهوم لغوى تحريف روشن شد اكنون به مفهوم اصطلاحى آن مى پردازيم ].
تحريف در اصطلاح
تحريف در اصطلاح هفت گونه است :
1ـ تـحريف معنوى , يعنى تفسير و معنايى براى لفظ بگوييم كه ذاتا بر آن دلالت ندارد,
نه براى آن مـعنا وضع شده و نه قرائن و شواهدى بر آن گواهى مى دهد و آن را تفسير به
راى مى گويند و در شرع مقدس شديدا از آن نهى شده است .
پيامبر خدا (ص) مى فرمايد: من فسر القران برايه فليتبوا مقعده من النهار
((16)) , هركس قرآن را به راى و نظر خود تفسيركند بايد جايگاه خويش را در آتش
برگزيند.
مـنظور روايت اين است كه شخص , راى و نظريه اى دارد و به دنبال قرآن مى رود تا شاهد
و آيه اى مناسب آن بيابد و راى خود را تفسير آن قراردهد .
و اين مفهوم , به معنى لغوي تحريف نزديك است و در قرآن هرجا ماده تحريف به كار رفته
به همين معنا مى باشد.
2ـ تـحريف موضعى , يعنى آيه يا سوره برخلاف ترتيب نزول , در قرآن ثبت شود .
اين مساله در آيات , بسيار كم است , ولى سوره ها معمولا به ترتيب نزول ثبت نشده اند
((17)) .
3ـ تـحـريف در قرائت , يعنى كلمه اى برخلاف قرائت شناخته شده بين مسلمين , قرائت
شود مانند بيشتر اجتهادات قراء در قرائتهايشان كه سابقه اى در صدر اسلام نداشته است
.
ما اين قرائتها را جايز نمى دانيم , چراكه قرآن يكى است و از نزد خداى يكتا نازل
شده همان طور كه امام باقر و صادق ك فرموده اند
((18)) .
4ـ تـحـريـف در لهجه و نحوه گويش , يعنى همان گونه كه لهجه قبيله هاى مختلف عرب
هنگام تـكـلـم بـه حـرف يـا كـلمه اى ـدر حركات و نحوه ادانمودن ـ متفاوت است [قرآن
را نيز به لهجه خودشان تلاوت كنند].
اين مساله تا جايى كه ساختمان اصلى كلمه محفوظباشد و معناى آن تغييرنكند مجاز است .
مـا حـديـث سبعة احرف , هفت حرف
((19)) را ـبر فرض كه از نظر سند درست باشدـ بر اين معنى تـفـسـير مى كنيم كه
منظور از آن , لهجه هاى متعدد عرب است حتى اگر لهجه عربى هم نباشد فرشتگان آن را به
صورت عربى بالا مى برند
((20)) .
ولى اگر اختلاف لهجه موجب لحن و غلط و مخالفت با قواعد صرف ونحو شود, قرائت به آن
مجاز نيست .
خداوند متعال مى فرمايد: قرانا عربيا غير ذى عوج
((21)) , قرآنى است عربى و فصيح و خالى از هرگونه كجى و نادرستى .
در ضمن به ما دستور داده اند قرآن را به عربى صحيح تلاوت كنيم .
پيامبر (ص) مى فرمايد: تعلموا القران بعربيته , قرآن را به همان صورت عربى
فرابگيريد
((22)) .
هـمچنين اگر تحريف لهجه اى باعث تغيير معنى كلمه شود نيز جايز نيست خصوصا اگر از
روى عـمـد و هـدف نـامقدسى باشد, همان گونه كه يهوديان هنگام تلفظ راعنا, رعايت حال
ما را بكن كسره عين را به سوى فتحه متمايل نموده و با لهجه و آهنگى مخصوص ادا مى
كردند تا معناى اى فرد شرور ما از آن استفاده شود
((23)) .
قرآن نيز در دو مورد به كار آنها اشاره كرده است
((24)) .
5.
تـحـريـف با تعويض كلمات , يعنى كلمه اى برداشته شود و كلمه اى ديگر جايگزين آن
گردد, خواه كـلـمـه دوم بـا اولـى هـم مـعـنى باشد يا نه .
ابن مسعود اين گونه تحريف را در كلمات مترادف و هـم مـعـنى مجاز مى شمرده به اعتقاد
اين كه : مهم حفظ معانى است و اختلاف الفاظ چندان مهم نيست , مثل اين كه گفته است :
اشكالى ندارد به جاى العليم , الحكيم بخوانيم , مشكل آن جاست كه آيه رحمت را به جاى
آيه عذاب بگذاريم .
پـيش از اين گفتيم كه حتى اين گونه تحريف هم , در وحى الهى جايز نيست , چراكه اعجاز
قرآن هم به لفظ آن است و هم به معنى و محتواى آن , بنابراين , تغيير هيچ يك جايز
نخواهدبود
((25)) .
6ـ تـحـريـف به زياده , يعنى افزودن كلمه يا جمله اى به آيات قرآن .
به ابن مسعود و بعضى ديگر از پـيشينيان نسبت داده شده كه براى رفع ابهام از لفظ
برخى آيات , كلماتى به آن مى افزودند, البته نه به اين اعتقاد كه جزء قرآن باشد,
بلكه تنها براى شرح و توضيح , اين كار را انجام مى دادند.
اين امر تا جايى كه جزء قرآن شمرده نشود و موجب اشتباه نگردد مانعى ندارد.
از همين باب است اضافات و توضيحاتى كه به عنوان تفسير از امامان معصوم للّه نقل شده
است .
در آينده بازهم در اين باره سخن خواهيم گفت .
الـبـتـه كـسـى را نـمـى يـابـيم كه خيال كند بر قرآن نازل بر پيامبر (ص) چيزى
افزوده شده باشد, تنها از عـجارده
((26)) حكايت شده كه آنها سوره يوسف را جزء قرآن نمى دانستند, چراكه ـبه پندار
باطل آنهاـ اين سوره يك داستان عشقى است و نمى تواند وحى الهى باشد
((27)) .
آرى ! ابن مسعود هم اشتباه بزرگى داشت
((28)) كه مى پنداشت سوره هاى معوذتين تنها تعويذ و دعا بوده و جزء قرآن نيستند
و مى گفت : غير قرآن را با قرآن نياميزيد و خودش اين دو سوره را از قرآنها مى زدود
((29)) .
7ـ تـحـريـف بـه نقيصه و آن دو گونه است : يكى اين كه از قرآن حاضر كلماتى ساقطشود
چنانچه روايـت شده ابن مسعود آيه سوم سوره ليل را اين گونه مى خواند: والذكر وادنثى
((30)) , و مذكر و مونث و كلمه ماخلق را ساقط مى كرد
((31)) .
دوم اعـتـقـاد به اين كه چيزهايى از قرآن حاضر ـخواه عمدا يا از روى فراموشى ـ حذف
شده , حال گاهى يك حرف يا كلمه يا جمله كاملى حذف شده و گاه آيه و حتى سوره اى از
قرآن كريم ساقط شده است .
اين تحريف است كه ما شديدا آن را انكار مى كنيم و موضوع بحث و گفتگوى ما در اين
كتاب است .
ايـن نـوع تـحـريـف , در روايات اهل سنت كه در كتب حديثى آنها مانند صحاح سته آمده
به چشم مـى خـورد و به زودى درباره اين روايات بحث خواهيم كردولى قبل از آن مى
گوييم : اين روايات ـكـه عـمـومـا روايـات عامى و فاقد سند درستى مى باشندـ از سه
حال خارج نيستند: يا ساخته و پـرداخـتـه زنـديق ها و جاعلان حديث است كه به كذب و
دروغپردازى معروفند يا اين كه تاويل و تـفـسـيـر صحيحى دارند كه ارتباطى با تحريف
قرآن ندارد و شكل سوم اين كه يك سرى اوهام و خرافات بى ارزش گذشتگان به صورت روايت
درآمده است كه بيشتر از همين قبيل مى باشد.