زهرا (عليه السلام) سرمشق بانوان پرهيزكار
اى خانمهائى كه شما بايد پيرو فاطمه زهرا (عليها السلام) باشيد وقتى زهرا به مسجد
آمد تا خطبه بخواند چادرى بر سر داشت كه بر زمين كشيده مىشد. داخل مسجد آمده است،
فوراً پرده زدند، مجلله ملكه اسلام پشت پرده خطا به آتشين مىخواند، موعظه
مىفرمايد با تمام رعايت عفت در سن هجده سالگى چه مىكند. زن نمونه عالم است.
حال كه حرفم به اينجا كشيد، به شما بگويم خانمها ببينيد چه خبر است براى ازدواج
زهرا هر كس مالى داشت و ثروتى داشت، مىآمد تا شايد اين گوهر گرانبهاى اسلام نصيبش
گردد تا جائى كه عبدالرحمن بن عوف كه قارون آن زمان بود، آمد پيش رسول الله عرض كرد
يا رسول الله اگر دخترت را به من بدهى، من از در حجرهاش تا منزل خودم فرش حرير
مىكنم زهرا روى فرش حرير حركت كند بيايد خانه من، چنين و چنان مىكنم، مهرش را
چنين و چنان مىكنم و ديگران هم همينطور، فرمود، اختيار دختر من با خدا است، تا خدا
چه خواهد، حالا على چه داشت؟
اى آنهائى كه وقتى خواستگار مىآيد مىگوئيد آيا مهندس است يا دكتر؟ از حالا تصميم
بگيريد كه اگر خواستگارى آمد اول بپرسيد كه آيا نماز مىخواند يا نه؟ سرمايهاش
تقوا باشد سعى كنيد دخترتان را به شرابخوار ندهيد. اگر كسى دخترش را به شرابخوار
داد مثل اينكه به فاحشه گرى داده است، نكند شرابخوار باشد، نكند قمار باز باشد نكند
تارك الصلوة باشد.
سادگى در ازدواج را رعايت كنيد
رسول خدا پس از آنكه وحى رسيد دخترت را با على عقد كن خود اميرالمؤمنين هم حياء
مىكند و از حيث جهات مادى هيچ چيز ندارد. بالاخره رسول خدا خودش عقد را منعقد كرد
پس از آن فرمود: يا على براى عروسى دخترم فاطمه چه دارى؟ گفت: يا رسول الله زرهى
دارم كه موقع جنگ مىپوشم و شمشيرى دارم كه در جبهه جنگ به كار مىبرم و شترى هم
دارم براى آبكشى. رسول خدا هم فرمود كه يا على شمشير كه لازم است در جبهه جنگ بايد
داشته باشى و شتر هم براى كسب معيشت لازم است ولى زره فعلاً لزومى ندارد، زرهت را
بفروش خرج عروسيت كن. نظرم نيست احتمالاً سيصد درهم فروخت آن وقت جهيزيه فاطمه را
از پول على قرار داد. فرمود كيست برود و وسايل را از همان پول زره خريدند و همه را
منزل رسول الله بردند بعد هم شب زفاف.
روايتى دارد در جلده ده بحار كه فرش حجله تخته پوست بود مابقى فرش حجره آن شب، رمل
يعنى شن نرم كه به رنگ قرمز بوده است.
غرض، رسول خدا دخترش را به چه كسى و به كجا داد؟ مسلمانها! شما اينقدر عقب مال
نگرديد، چشمتان را به دنيا نيدازيد، دنبال تقوا برويد، دنبال اسم و رسم نباشيد،
جوانها زن كه مىگيريد براى خدا بگيريد، براى حفظ دينشان بگيريد، براى حفظ عفتتان
بگيريد، دختر هم، چنين بايد باشد. اگر تمام شؤون براى خدا باشد، آن وقت مىفهمى لذت
زندگى را. اين زندگى كه حالا بشر دارد، مرگ است.
خوراك خوردن حضرت رضا (عليه السلام) با غلامان
در حالات امام رضا دارد كه حضرت در همان زمان ولايتعهدى بود كه حكام و وزرا با چه
ادبى و خضوعى خدمتش مىآمدند در همان هنگام در روايت دارد موقعى كه سفره پهن
مىكردند حضرت امر مىكرد هر كس در منزل است بيايد، حتى نوكرها، غلامها، هر كه هست
بايد بايد سر سفره غذا بخورد، فرق نمىگذارد بين غلام و وزراء.
آيا نشنيدهايد آن روايت ديگر! كه حضرت اميرالمؤمنين با غلامش به بازار مىرود
پيراهنى براى خودش مىخرد و پيراهنى براى قنبر، يكى از دو پيراهن دو سه درهم گرانتر
بود، آن پيراهنى كه بهتر و گرانتر بود به قنبر داد، قنبر عرض كرد آقا من خادم و
غلام شما هستم، شما مولاى من و علاوه خليفه مسلمينيد، آن پيراهنى كه بهتر است
سزاوار است شما بپوشيد (حاصل روايت منقوله از قول امام) در جواب فرمود: من از خداى
خودم خجالت مىكشم كه خودم را بر تو ترجيح دهم.
مقام معنوى تواضع مىآورد
از جهت خلقت در دستگاه آفرينش على هم مخلوق است چرا خودش را مقدم بر قنبر قرار
دهد، به حسب خلقت فرقى ندارد، بله خدا فضلهائى به على كرده، خدا مقامهائى به على
داده اين مقامها سبب كبر نمىشود، اگر سبب كبر شود كه مقامى نيست به عكس است بدانيد
اگر مقامها خدائى شد كبر كه نمىآورد بلكه تواضع را بيشتر مىكند.
در تفسير آيه شريفه آمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء(465)
رسيده كه رسول خدا خواند اشاره به على كرد آن مضطرى كه خداى را بخواند، خدا او را
اجابت مىكند و بعد خليفهاش قرار مىدهد يعنى على (عليه السلام) تا مهدى كه حضرت
حجت يكى از القابش مضطر است، اين المضطر الذى يجاب اذا دعا
احتمالاً رسول خدا اشاره به على كرد يعنى يا على توئى مصداق اين آيه، مضطرى كه خدا
اجابتت مىكند و تو را خليفه و امام قرار مىدهد، در روايت دارد كه على لرزيد كوچك
شد قدرى هم خودش را عقب كشيد.
حالا اگر كسى اهل نفس و هوى باشد وقتى به او بگويند شما خليفه مىشويد، باد مىكند
خوشحال مىشود، على عاقل روزگار است مىداند اين خلافت و امامت خدائى است لذا
شرمسار مىشود، من اميد نداشتم كه خدا چنين مقامى به من بدهد و بعد ترس از اينكه
آيا از عهده خدمت برمى آيم آيا مىتوانم انجام وظيفه بدهم.
نمايندگى مردم، خدمتگزارى نه رياست
بعضى افراد اين چند روز تلفن مىكنند كه تبريك مىگوئيم اول من توجه نداشتم، تبريك
براى چه به خيالم چيز تازهاى شده است پرسيدم چه شده پاسخ دادند چون شما براى مجلس
خبرگان انتخاب شديد گفتم وا عجبا تكليفى روى دوش من بدبخت آمده است، مگر ما عقب
مقامى مىگشتيم؟! مگر عقب شهرتى مىگشتيم؟! خاك بر سر من اگر من طالب مقام باشم،
واى بر من اگر بخواهم منصبى را، مقامى را اسم و رسمى را بگيرم، مجلس خبرگان يعنى
عدهاى بيايند براى خدا جان بكنند زحمت بكشند قوانين اسلام را پياده بكنند چقدر
زحمت دارد؟
غرض آنكه آدمى حواسش به خودش باشد تقوى الله را فراموش
نكند، هيچ وقت رياست نخواهد، بلند پروازى خلاف تقوى الله است.
اگر بنده بود چنين نبود
مكرر شنيدهايد كه روزى امام هفتم ما موسى بن جعفر (عليه السلام) بنابر آنچه در
كتاب مجالس المؤمنين ذكر شده است در كوچه بغداد رد شد در يك خانهاى كه معلوم بود
خانه يكى از اعيان است و صاحبخانه از مترفين يعنى از خوشگذرانها است از داخل خانه
صداى ساز و رقص مىآمد، آقا موسى بن جعفر لحظهاى تأمل كرد، كنيزى در خانه را باز
كرد مىخواست آشغالى كه در منزل بيرون بريزد فرمود اين خانه كيست؟ عرض كرد آقا اين
خانه بشر است فرموده بنده است يا آزاد است؟ گفت آزاد است حاصل آنچه از آقا نقل شده
است امام فرمود آرى اين شخص بنده نيست اگر بنده بود وضعش غير از اين بود.
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از همه بندهتر
اگر چنانچه بخواهيد بندگى را ببينيد چطور است سيدالكونين عبد حقيقى الهى محمد
مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) در روايت دارد خانمى از خانمهاى مدينه در مسيرش
ديد روى خاك نشسته است و مثل غلامان زانو را بغل گرفته است و غذا مىخورد خانم رسيد
سلام كرد، عرض كرد يا رسول الله جلست جلسه العبيد... شما
مثل غلامان روى خاك نشستهايد، مثل غلامها خوراك مىخوريد، رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) فرمود ومن اعبد منى كيست از من بندهتر
باشد؟ مگر بايد غلام و بنده كسى باشد، بنده مولاى واقعى رب العالمين
واشهد ان محمد عبده و رسوله و لذا فرمود كه من تا آخرم عمرم خاك نشينى را
ترك نمىكنم زيرا خود خاك نشينى شعار عبوديت است، نشانه بندگى است كه بفهمى اولت از
خاك آفريده شدى منها خلقناكم همين خاك بود كه ماده غذائى
شد پدران ما خوردند نطفه ما منعقد گرديد وفيها نعيدكم بعد
از چندى هم به همين خاك برمىگردى، مىشوى خاك ومنها نخرجكم تاره
اخرى و دوباره از همين خاك بلندت مىكنند براى روز قيامت اين اول و آخر را
آدمى بايد يادش نرود تا حقيقت عبوديت در او پيدا شود، تا تقواى او درست گردد.
احترام اهالى مدائن از اميرالمؤمنين (عليه السلام)
حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) وقتى به مدائن رسيد اهل مدائن آمدند استقبالش
تا آقا وارد شد همه نسبت به آقا على (عليه السلام) دستها را به سينه گذاشته تعظيم
كردند، آقا فرمودند اين چه وضعى است؟ گفتند ما در برابر سلاطين هميشه چنين بوديم،
احترامى است كه به سلطان مىكنيم فرمود اين عمل شما براى خودتان بد است براى من هم
بد است اما براى شما بد است زيرا ذلتى است براى شما - ذلت ملت است كه در برابر
طاغوتى چون محمدرضاى خونخوار تعظيم كنند، اين كار را نكنيد آبروى اسلام را نبريد و
اما براى من هم بد است نفس آدمى احترام را دوست دارد وقتى كه برايش تعظيم كنند خودش
را گم مىكند براى خودش شأنى قائل مىشود.(466)
بنده بايد يادش نرود بندگى خدا را، مطيع رب العالمين نبايد فراموش كند، مسلمانان،
خدا يادتان نرود شما را غرور نگيرد.
نفس اژدهاست او كى مرده است
بعضى از علماى اخلاق مثالى زدهاند مىگويند وقتى از اوقات در بغداد درويشى از
مارگيرها اژدهائى را صيد كرده بود براى تماشا كنار دجله بغداد آورد، مردم براى
تماشا مىآمدند گويند اين اژدها سر ما زده شده بود نه اينكه مرده بود.
بدبخت صياد به خيالش اژدهاى مرده است دمش را گرفت گذاشت روش دوشش مىكشانيد و
مىآورد، اژدها نمرده لكن سرما زده و خطرى ندارد، بالاخره اهل بغداد خبر شدند آمدند
براى تماشا كه ناگهان ابرها متفرق شد، سوزش آفتاب تابيد بر بدن اژدهاى سرمازده، كم
كم بدنش گرم شد يك دفعه تكانى خورد، اولين كسى را كه طعمه خودش كرد همان صياد بود،
بعد جمعيت مىخواستند فرار كنند گروهى روى هم ريخته بعضى در شط غرق شدند عده زيادى
زير دست و پا از بين رفتند و عدهاى هم طعمه اژدها شدند بالاخره اژدها جان گرفته
صيد خودش را كرد.
گويند نفس آدمى، اژدها است.
نفس اژدهاست او كى مرده است
|
|
از غم بى آلتى افسرده است
|
نگاهش كن كه آمده مسجد مثل بچه آدم نشسته، بگذار خداى نكرده دو سه ميليون پول گيرش
بيايد يا مقام و منصبى گيرش بيايد اگر دل شكسته پيدا كرد، حالا كه مىبينى نفسش مثل
مار سرماخورده است، تسليم است، وقتى من بالاى منبر مىگويم بگو يا الله با حالت
گدائى مىگويد يا الله، مىگويم از گناهانت بگو الهى العفو، راستى اشكى هم مىريزد
مىگويد الهى العفو ولى خداى نكرده اگر مقامى و پولى گيرش بيايد هر چه بگويد آقاى
فلانى بيا از گناهانت بگو الهى العفو، مىگويد آقا مگر من چكار كردهام؟!!
43
بسم الله الرحمن الرحيم
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من
رحمته و يجعل لكم نوراً تمشون به و يغفر لكم والله غفور رحيم لئلا يعلم اهل الكتاب
الا يقدرون على شىء من فضل الله و ان الفضل بيدالله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل
العظيم(467) .
پرهيزكار، مؤمن متعهد است
عرض كردم كمتر موضوعى است كه به قدر تقوا در قرآن ذكر و تأييد شده باشد در شرح
تقوى الله - ديروز بياناتى ذكر گرديد امروز به بيان ديگر: تقوا عبارت است از تعهد،
مسؤوليت الم عهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان
اگر كسى متعهد شد كه اطاعت نكند تنها اطاعت رحمن كند مىشود متقى، گناه نكند،
هواپرستى نكند، در مقابل خدا، او را غرور نگيرد آدمى به قدرى نفسش پست است كه گاهى
مقابل خدا مىايستد، خصوصاً در حال خشم، اصلاً منكر خدا مىشود از بس نفس آدمى عنود
و لجوج است(468) در حالتى كه اگر رجوع به عقل
خودش مىكرد مىديد از هر واضحى واضحتر، وجود رب العالمين است از هر حقى حقتر قيامت
و ثواب و عقاب است، دوزخ و بهشت است، تو دارى پشت به بهشت حركت مىكنى، دارى با
حيوانات سر و كار پيدا مىكنى، روز قيامت هم به همان صورت حيوانات محشور مىشوى
فرمود اين مردم محشور مىشوند به صورتهاى زشتى كه خوك و ميمون نزد آن زيباست(469)
به قدرى زشت مىشود كه از هر جانورى موحشتر مىشود، در همان حال كه خودش را
مىبيند صيحه مىزند.
راه آدمى راه تعهد است، بى بند و بارى راه حيوانيت است هر متقى بايد متعهد شود
بنده باشد نه آقائى بكند، بنده خدا باشد، هواپرستى نكند.
آثار تقوا از زبان سرور متقين
براى شواهد عرضم دو كلمه از على (عليه السلام) بگويم ان تقوى
الله مفتاح سداد و ذخيره معاد و عنق من كل ملكه و نجاه من كل هلكه(470)
هر كس متعهد شد تقوى را رعايت كند تقوا كليد براى هر كار راست و درستى است، هيچ
انحرافى هم ندارد، هيچ اشتباهى ندارد، زيرا راه تعهد را پيموده است
و ذخيره معاد خوشا به سعادتت - گور، قبر، قيامتت، اى شخص متعهد تمام عاقبت
كارت گلستان است رسول خدا فرمود: قبر آدمى گودالى است گودالهاى جهنم يا بستانى از
بوستانهاى بهشت(471) تا شخصى كه مرده چطور شخصى
بوده است اگر انسان متعهد مرد گورش بستان و اگر بى بند و بار مرد، گورش گودال جهنم
است عتق من كل ملكة اگر انسان متهد شد از آثارش اين است
كه از هر قيدى آزاد مىشود، بنده خدا شده و از همه چيز آزاد شده است گاه شخص غلام
ثروت و مال است، بعضيها مالكشان زن است زيرا متعهد نيستند تا جائى كه مالك دينش هم
مىشود دينش هم مىشود چون اسير پول يا رياست است هر چه ديكتاتور گفت: بايد انجام
دهد، زيرا مالكش هست، تا مالك دينش هم مىشود، تمام ساواكيهاى ايران هم مالكشان
ديكتاتور بود، حتى دينشان هم او بود.
مگر مرحوم سعيدى عالم، فاضل، متقى چه كرده بود كه او را كشتند، اين سيد بزرگوار بر
اثر اينكه فقط اعلاميهاى بر عليه آمريكا داده بود ساواكيها او را گرفتند، زندان
كردند و كشتند و بعد جنازهاش را برده و نگذاشتند مجلس ختمى گرفته شود تمام
ساواكيها مالكشان شاه بود، مالك شاه هم آمريكا بود، مگر كسى بود كه آزاد باشد؟ همين
شاه مخلوع ايران ملك طلق آمريكا بود، آمريكا هم مالكش شيطان است.
خدا مالك است و بس، هر كس از ملك خدا بيرون رفت يعنى متهد نشد براى خداى خودش،
بنده هر بى سروپائى مىشود تا انيكه بنده زنى مىشود، واى، از بى بند و بارى آدمى،
صد فرياد از خروح از تعهد عنق من كل ملكه .
از سال گذشته، سنه 57 كه ملت ايران بنا به تعهد گذاشتند، بنا گذاشتند كه حرف خدا
را بشنوند و حرف خدا را بشنوند و حرف رهبر الهى يعنى امام خمينى را اطاعت كنند اين
همان تعهد است البته مگر افراد انگشت شمارى، سى و پنج ميليون نفر قريب به اتفاق همه
متعهد شدند فرمان، فقط فرمان امام خمينى و واقعاً عمل هم شد ديديد ملت ايران آزاد
شديد، اى ملت كه زير چنگال آمريكا و انگليس بوديد، ديديد آقا شديد، ديديد همه آنها
گريختند چون گريختن الاغها از شيرها(472) اين
نتيجه تعهد شما بود.
ايمان به رسول در امر ولايت و حكومت
و آمنوا برسوله نه معنيش آن است كه بگوئى اشهد ان محمداً
رسول الله اينكه در مرتبه اول است كه در همان خطاب يا ايها الذين
آمنوا است آيا مىشود گفت اى مسلمانان گواهى دهيد كه رسول الله پيغمبر است،
اينكه در هر مسلمانى نهفته است، آمنوا برسوله كه خصوصاً
مىفرمايد: راجع به ولايت است، يعنى مسلمان اينطور ايمان بياور كه هر حكمى كه اين
پيغمبر كرد روى سر بگذارى چون و چرا نكنى، چه در احكام و چه در جهت ولايت در امور
اجتماعى، يعنى اگر پيغمبر گفت نماز صبح دو ركعت است فوراً بايد همه اطاعت كنند و
اگر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود الان برويد براى جنگ همه بايد اطاعت
كنند، اگر فرمود رئيس قشون بايد اسامه، جوان هجده ساله باشد واجب است بر همه ايمان
بياورند، اگر كسى فضول كرد و گفت اين جوان است تا پير مردها و تجربه كردهها هستند
نبايد اسامه هجده ساله بيايد پس اگر چنين شد ايمان به رسول نياورده است. اسامه بن
زيد كه هجده ساله است هر كسى كه سرپيچى كند از لشكر اسامه حق اعتراض ندارد.(473)
اگر برايت ثابت شد كه رسول خدا است پس تمام كارهايش درست است، پشت سرش هم اگر گفتى
نه تا ايراد گفتى كارت خراب است، در هر موردى از موارد باشد
آمنوا برسوله امام و نايب امام هم همين حكم شامل حالشان مىشود، نه فقط عمل
به رسالهاش واجب است بلكه اگر امام فرمود به مجلس خبرگان رأى بدهيد، بر همه واجب
است اطاعت كنند، كسى نمىتواند فضولى بكند بگويد آقا حالا صلاح نيست. اينها تمام
خروج از ولايت است، نايب امام داراى همان ولايت امام است، ولايت امام همان ولايت
رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) است ولايت رسول الله (صلى الله عليه و آله و
سلم) نه فقط بيان احكام است، در جهات حكومتى خصوصاً در اجتماعى هم اطاعتش واجب است
آمنوا برسوله در جهت اطاعت.
جان دين، ولايت است، به خدا: هر كس ولايت ندارد دين هم ندارد، ولايت يعنى حكومت
خدا بر نفس و هوا، هر كس به ميل نفسش كار مىكند دين ندارد، هر كس با ولايت كار
مىكند، بايد ميل خودش را كنار بگذارد، صلاح انديشى خروج از ولايت است و حقيقتش
خروج از ولايت است و حقيقتش خروج از دين است، ملت ايران حواسشان به خودتان باشد ان
شاء الله از اعطات رهبر الهى خودتان امام خمينى، كه خدا برايتان قرار داده است
بيرون نرويد، همه با هم يكى باشيم، اختلافات را كنار گذاريد اگر كسى هوى و هوس دارد
نصيحتش كنيد، خيرخواهى كنيد، بگوئيد هوسرانى حرام است رياستطلبى حرام است، دنبال
مقام گشتن حرام است فقط دنبال خدمتگزارى، خدمت به كشور به اسلام، به مسلمين، برويد.
دو بهره از رحمت براى مؤمن متعهد
يؤتكم كفلين من رحمته - اى مؤمنين، مسلمين اگر اهل تقوا شديد و ولايت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم) را قبول كرديد، ايمان قبلى كه قبول ولايت است - رسول الله،
امام، نايب امام، قبول ولايت يعنى حكومت خدا، هواى نفس را كنار گذاشتن، اگر چنين
شد:
يؤتكم كفلين من رحمته دو بهره از رحمت به شما مىدهيم
بهره اول براى اصل ايمانتان. خود ايمان خيلى ثواب دارد، ايمان قلبى كه آدمى در دلش
باشد دوم هم تقوى الله آنهائى كه علاوه ايمان تقوى الله هم داريد زحمت مىكشيد، پشت
پا به نفس و هوا مىزنيد، ترك گناه مىكنيد، خدا به تمام اعمال شما اجر مىدهد
كفلين يعنى نصيبين دو بهره نصيب شما مىگردد.
و يجعل لكم نوراً در برابر ولايتتان در برابر اينكه پشت
سر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايستاديد، پشت سر على (عليه السلام) پشت
سر نايب على (عليه السلام)، حق را رها نكرديد، خدا هم نورى به شما مىدهد كه به آن
راه بپيمائيد تمشون به هم الان و هم در قيامت نورى به شما
مىدهد و موقعى كه مىخواهى از صراط رد شوى.(474)
نور براى تشخيص حق از باطل
همين الان كه راه مىروى، با نور راه مىروى، نفهم نيستى اى كسى كه محكم پشت سر حق
ايستادى نفس و هو را رها كردى اگر متوجه حق هستى، حق شناس مىشوى، ثابت مىمانى،
ظلمت را تشخيص داده، خوب و بد را تشخيص مىدهى، نور پيدا مىكنى، در دام شيطان انس
و جن نمىافتى اما اى گروهى كه امام خودتان را رها كرديد، يقين بدانيد شما در
تاريكى هستيد، طعمه هر بى سروپائى مىشويد هم دست راست و هم دست چپ گروه پيدا شده
است، در روزنامهها كه مىخوانيد اين گروه گروه شدنها تمام تاريكى اندر تاريكى است.
پس مؤمن متعهد كه ولايت پيغمبر و امام را پذيرفته باشد براى اين چنين شخصى
يعجل لكم نوراً آنهائى كه صد در صد تقوا دارند هم ايمان دارند هم ولايت و
پيروى از رهبرشان (امام خمينى) را هم رها نمىكنند وقتى شناختند كه اين بزرگتر و
نايب امام است هواى نفس ندارد رهايش نكردند، چنين اشخاصى روشن هستند، در نور
الهىاند.
هر كس در دام شيطان مىافتد، به واسطه اين است كه نور ندارد نمىبيند و نمىفهمد.
آمرزش خداوند براى مؤمن متعهد
ويغفرلكم و مغفرت خداى هم براى شما است. علاوهاى آنهائى
كه ايمان آوردهايد، اى كسانى كه قبول ولايت كرديد، خدا به واسطه همتتان، تعهدتان،
تقيدتان قبول ولايتتان علاوه بر اينكه در دنيا به شما نور مىدهد، دو بهره از رحمت
مىدهد در آخرت هم آمرزش خود را شامل حالتان مىكند.
الهى چنان كن سرانجام كار
|
|
تو خشنود باشى و ما رستگار
|
آمرزش خدا بزرگ است، عيوب نفس بيشمار است، گناهان آدمى به حساب نمىآيد.
والله غفور رحيم و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.
لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون على شىء من فضل الله و ان
الفضل بيد الله يؤتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم(475)
.
بعضى گفتهاند: لاء زائده است يعنى ليعلم اى ليعتقد و بعضى گفتهاند كه لاء نافيه
است يعنى لئلا يعتقد اهل الكتاب، خداى عالم به مسلمانى كه متعهد شدند، به مسلمانى
كه قبول ولايت كردند، نور و روشنائى مىدهد، دو نصيب از رحمت به آنها مىدهد تا
يهود و نصارا خيال نكنند كه مسلمانان از فضل خدا دورند.
اى يهود اى نصارا، بدبختها دور از اسلام هستيد، دور از گلستان گلزاريد، از گلزار
محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر نداريد، به خيالتان كه مسلمين چيزى نيستند.
بله شما دين تشريفاتى داريد، بيهوده است. تورات و انجيل به فارسى ترجمه و چاپ شده
است، كسى بخواند، از خنده نمىتواند خودش را بگيرد مسخره است اغلبش قصههاى دروغ،
تهمت هائى به پيغمبران، جسارت به مقام انبياء با كمال بيشرمى نوشته است: لوط با
دخترش زنا كرد... اى لعنت خدا بر نويسنده تورات فعلى. عجيب است آن وقت مىگويند
نحن انصارالله - احباء الله - اولياء الله . مسيحىها هم كه خرابترش
كردهاند مىگويند ابناء الله ما هم پسران خدا هستيم.
آشوب به خاطر فروش اسلحه و پول
آنگاه با يك عالم غرور، جهل مركب به مسلمين به نظر حقارت نگاه كرده، خيال مىكنند
كه مسلمين از معارف بى خبرند. اى يهود و نصارا كه بى خبريد، خداى عالم چه فضلهائى
به مسلمانان داده است چون دوريد نمىدانيد، ولكن خبردار شويد بدانيد هر مسلمان
متعهدى در نور است، سر تا پا نور و روشنائى است. شما بدبختها از سر تا پا در
ظلمتيد، از اسرار خلقت در حيرتيد، دنيا را ايستگاه قرار دادهايد از زندگى انسانى
بى خبريد، نمىفهميد زندگى انسانى يعنى چه؟ يا اينكه آمريكا بمب درست كند بفرستد به
اسرائيل، بريزند جنوب لبنان را به آتش و خون بكشند. آيا اين آدميت است؟ كارتان
اسلحه سازى و آدمكشى است پس وحشى هستيد، توطئه مىكنيد تا اسلحهها فروش برود و شما
پولدار شويد.
رسد آدمى به جائى كه به جز خدا نبيند شما به جز پول فانى
آيا چيزى ديگر مىشناسيد؟
44
بسم الله الرحمن الرحيم
لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون على شىء من فضل الله و ان
الفضل بيد الله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم(476)
.
چيزى از فضل خدا به دست يهود و نصارا نيست
كلام در اين آيه شريفه بود كه آخرين آيه از سوره الحديد
است عرض شد به طور اختصار لاء در لئلا را بيشتر از مفسرين زائد گرفتهاند كه براى
تأكيد آورده شده است لئلا يعلم يعنى
ليعلم اهل الكتاب الا يقدرون على شىء من فضل الله يعنى ما نسبت به مسلمين
آنهائى كه متعهد باشند و آنهائى كه مطيع رسول باشند دو بهره از رحمت داديم كه در
نور حركت نمايند تا اينكه يهود و نصارا بدانند فضل خدا به دست آنها نيست چون يهود
معتقد بودند نبوت مختص به ماست در غير ما نبوت نخواهد بود بلكه گويند و مىگويند و
متعقدند كه اين يهود و اسرائيلى كه هست آقاى روى كره زمين هستند هيچ كس از بشر بر
يهود تفوق ندارد آقاى زمين يهود است و نبوت كه رشتهاى از فضل خدا است مختص به يهود
است.
مسيحين هم قريب به همين حرفها را دارند، آنها هم گويند كه روى كره زمين از مسيحى
شريفتر كسى نيست، نبوت در بين ما بوده، بلكه بالاتر از نبوت، خدائى، بطورى كه امت
عيسى ابناء اللهاند، احباء اللهاند، اولياء اللهاند، فضل خدا مختص به مسيحين
هست، اين آيه شريفه مىخواهد بفرمايد نه يهود نه مسيحى، اى اهل كتاب تمامتان بدانيد
فضل خدا و نبوت در دست شما نيست، نورى كه آدمى به آن حركت كند يعنى روشن باشد، دانا
شود، از حيرت بيرون بيايد بفهمد راز آفرينش را، هدف از زندگى را بداند، كجا بوده و
كجا خواهد رفت را بداند، الان كه در راه سعادت است، سعادت يا شقاوت را ببيند، اين
نور رشتهاى است از فضل خدا كه نه در دست شماست اى يهود، و نه در دست مسيحيين و
نصارا هست.
اين بيچاره اصلش از كتاب آسمانى چيزى در دست ندارند در محل خودش به مدارك خود يهود
و نصارا ثابت شده است كه اين تورات و انجيل فعلى هيچ كدام تورات و انجيل اصلى نيست.
تورات اصلى بر جناب موسى نازل گرديد بو بخت النصر بعد از آنكه بيت المقدس را خراب
كرد، آتش سوزى كرد، هر چه تورات بود آتش زد يك صد و پنجاه سال بعدش عزير محفوظات
خودش را چيزهائى كه در حافظهاش بود به عنوان تورات نوشت و بعداً داستانهائى را به
آن اضافه كردند، كاش داستانهاى صحيحى بود قصه هائى كه از عقل دور است افتراها به
پيغمبرها!
همچنين انجيل پس از آنكه جناب عيسى از بين نصارا رفت و به قول مسيحيين كشته شد
پنجاه و نه سال پس از مسيح متى انجيلى نوشت آنچه را كه در خاطر داشت نوشت به انجيل
متى مشهور شد بعد از صد سال ديگر مرقس پيدا شد او هم انجيلى نوشت، چندى بعد از او
يوحنا پيدا شد، خلاصه تا بيست انجيل نوشته گرديد كه اخيراً يعنى در دو سه قرن قبل
پاپ وقت، كشيشها را جمع كرت و بررسى كردند چند تا از آن انجيلها را كه مناسب نديدند
باطل كردند، از بين بردند مثل انجيل برنابا چون در انجيل اين شخص چند مطلب حق بود و
تطبيق به دين اسلام مىكرد ممنوع كردند و بقيه را به صورت كتاب تمامى به نام عهد
جديد در برابر عهد عتيق كه تورات باشد منتشر كردند.
خلاصه آنچه به دست اينها است كتاب آسمانى نيست گفتهها و نوشتههاى افرادى است كه
بعد از پيغمبرشان انشاء كردند قصه گوئى كردند محفوظاتشان را زياد كردند نه وحى خدا
است.
افتخار مسلمين، قرآن وحى خدا است
مسلمانان بايد از شوق در پوست نگنجيد، مسلمانند كه در دستشان عين وحى خداست، بدون
اينكه يك كلمهاى به آن اضافه شده باشد و آن هم قرآن مجيد است، همان قرآنى كه بر
خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل گرديد.
تمام طبقات مسلمين با اين همه اختلاف هفتاد و سه فرقه هر فرقهاى هم صدها گروه،
تمام گروههاى مختلفه همه با هم مىگويند اين قرآن است اين قرآنى كه در صدر اسلام
بود همين است يك واوى به آن اضافه نشده است، فضل خدا كه نبوت است، فضل خدا كه نور
ايمان است، در دست مسلمانها است، نه شما بيچارهها.
لئلا يعلم اهل الكتاب يعنى ليعلم اهل
الكتاب اهل كتاب بدانند الا يقدرون على شىء من فضل الله
توانائى ندارند بر چيزى از فضل خدا و ان الفضل بيد الله يوتيه من
يشاء هر چه هست در دست خودش است به هر كه خواست مىدهد
والله ذوالفضل العظيم خداوند داراى بخشش بزرگ است اين را بيشتر از مفسرين
گفتهاند.
حرف زائد با بلاغت نمىسازد
لكن برخى از محققين خصوصاً صاحب كتاب آلاء الرحمن فاضل بزرگوار نراقى اعلى الله
مقامه اين بزرگمرد مجتهد عظيم الشأن در مقدمه تفسيرش خوب بيان كرده است.
مىفرمايد قرآن يك حرف زيادى ندارد آنچه مفسرين مىگويند ما و لاء زائده يا براى
تأكيد نفى، اشتباه مىكنند در چندين جا لا اقسم بيوم القيمه - لا
اقسم بالنفس اللوامه مىگويند لاء زائده است - ايشان مىفرمايد: زائده با
قرآن جور در نمىآيد، زائده منافى با فصاحت و بلاغت است.
يك حرف زيادى در قرآن نيست اى كسى كه مىگوئى لاء زائده است بايد معنى را بفهمى،
نه چون معنايش در ذهنت نمىآيد بگوئى زائده است، كمى دقت كن، تا معنى لاء را بفهمى،
خلاصه تمام لاء هائى كه گفتهاند زائده هست، ايشان مشروحاً مىفرمايد: معنيهاى صحيح
دارد از آن جمله همين آيه است لئلا يعلم اهل الكتاب
مىفرمايد: لاء نافيه است صاحب الميزان هم همين را مىفرمايد:
يعلم به معنى اعتقاد و زعم است لئلا
يعتقد اهل الكتاب لئلا يزعم اهل الكتاب تا اينكه گمان نكنند، خيال نكنند اهل
كتاب (يعنى يهود و نصارا) كه مىگويند مسلمانان از فضل خدا بى بهرهاند بنابراين
اگر لاء نافيه باشد لا يقدرون ضمير برمىگردد به مؤمنين لئلا
يزعم اهل الكتاب الا يقدر المؤمنون على شىء من فضل الله يعنى ما به
مسلمانها قرار داديم، نور داديم، معرفت داديم تا اينكه يهود و نصارا خيال نكنند
اينها چيزى ندارند، خيال نكنند كه از مقام نبوت بى بهرهاند، به عكس است نه چنين
است هر چه فضل است پيش خدا است، خدا هم به هر كه خواست مىدهد.
ان الفضل بيد الله يؤتيه من يشاء تو كه مىگوئى ما
اولياء الله هستيم، ابناء الله هستيم، اينها خيالهاى تو خالى خودتان هست، خيال هائى
هست كه خودتان بافتهايد.
كمالات معنوى با پندار درست نمىشود
در آيهاى، خوب اين معنى را آشكار فرموده است(477)
اى يهوديها هر چه مىخواهيد بگوئيد ما اولياء الله هستيم، اى مسيحىها هر چه
مىخواهيد بگوئيد ما احباء الله و ابناء الله هستيم.
(اى مسلمان هر چه مىخواهى بگو: من شيعه على هستم، من نوكر اما حسينم) تمامتان بى
ربط مىگوئيد، نه شما مسلمانها و نه نصارا و يهوديها تمام اين حرفها بى منطق است،
برهان ندارد.
شتر در خواب بيند پنبه دانه خواب براى خودتان مىبينيد
دلتان را خوش مىكنيد كه ما شيعه هستيم، آنها دلشان را خوش مىكنند كه ما تابع عيسى
هستيم، يهود هم دلشان را خوش مىكنند كه ما تابع موسى هستيم تمامتان بى خود
مىگوئيد.
اصل مطالب من يعمل سوءا يجزبه هر كدام از شما كه گناه
كرديد جزايش همراهش هست، اگر دزدى كردى خواه مسلمان، خواه يهودى، خواه نصرانى باش،
عذاب خدا پشت سرش هست، نمىتوانى بگوئى من شيعه على هستم، هر كس مىخواهى باش، گناه
كه كردى جزايش سر جايش هست اثر وضيعتش هست آيا مىشود مال يتيم بخورى آتش نشود؟!
اثر وضعى است، شراب بخورى مست نشوى، هر چند مىخواهى بگو من شيعه هستم هر كس كار
بدى كرد جزايش ثابت است هر كه مىخواهد باشد، مسلمان، يهود، مسيحى، شيعه، هيچ
تفاوتى ندارد در برابر عدل الهى، در قانون عدل الهى هيچ چيز فاصله نمىتواند بشود،
تبعيض در برابر قانون الهى نيست.
روايتى دارد كه دزدى پس از ثبوت دزديش در حضور پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
حكم حدش جارى شد، به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اعتراض شد، رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) (حاصل روايت منقوله) فرمود اگر دخترم فاطمه هم دزدى
كند دستش را مىبرم(478) يعنى در برابر قانون
خدا اولاد پيغمبر، شيعه على، حسين حسين - گو، سيد، آشيخ، اين حرفها نيست، همه
يكنواخت است در برابر قانون الهى - مثلاً غيبت، لاشخورى است، آتش زننده است تهمت
هلاك كننده است غرضم غرور نصارا است، غرور مسيحين است كه اينها مغرور بودند
مىگفتند فضل خدا پيش ما است هر عطائى از عطاهاى خدا مال ما است، بهشت مال ما است.
آيا سه روز مسيح در آتش ماند؟
مسيحيينى مىگويند جناب عيسى را به دار زدند، بعد خاكش كردند از توى گور در آمد به
جهنم رفت، سه شبانه روز در جهنم ماند كه بعد يك نفر از امتش هم جهنم نرود، اينها
مزخرفات است، اصلاً دين را بازيچه قرار دادهاند.
خيال نكنند مؤمنين از فضل خدا بى بهرهاند، هر فضل خدا كه هست از اين طرف است، خدا
هم به كورى چشم شما به مسلمانان قرآنى داد كه نور مطلق است، علم مطلق است، آنچه
مزخرفاتى كه در دسترس شما هست رسوا كننده است تا بدانند فضل خدا پيش آنها نيست،
بدانند كه مؤمنين از فضل خدا بهرهها دارند و ان الفضل بيد الله
يوتيه من يشاء فضل خدا كه آثار نبوت، معارف اليه و كمالات انسانيه كه از
جمله آنها نورى است كه خدا به هر مؤمن خالص و متعهدى مىدهد.
والله ذوالفضل العظيم راجع به فضل جملاتى بگويم.
عطاى خدا چون خودش بزرگ است
اولاً در لغت هم به معناى زيادى است و هم به معناى عطيه است عطاء و بخشش را فضل
گويند، هدايا و تحف از هر كس كه سر مىزند به مقدار دارائى و همت هديه دهنده است يك
وقت هديه دهنده فلان شخص فقير است، يك وقت فلان شخص متمكن درجه يك است يك وقت هديه
دهنده، فلان بخيل است، يك وقت هديه دهنده حاتم طائى زمان است.
هداياى بشر روى اين موازينى است كه گفتم پس هديه رب العالمين عطيه خدا به مقدار
عظمت خودش و به مقدار مكنت و دارائى خودش خواهد بود ، لذا تعبير از فضلش به فضل
عظيم شده است فضل خدا خيلى بزرگ است، خيال نكن مثل عطاياى مادى است، عطاهائى كه اهل
دنيا مىكنند، سلاطين مىدهند اينها چيزى نيست، عطاى خدا عطاى باقى است در دنيا و
عالم ماده هر صاحب جود و كرمى آنچه بدهد باز فانى است درجه آخرش كاخى هم به تو
بدهند، آخرش بايد به سوراخ گور تو را ببرند اگر نداشتى بهتر بود زيرا هر گاه تو را
مىخواهند ببرند حسرت بزرگى مىخورى.
جهان آن به كه عاقل تلخ گيرد
|
|
كه شيرين زندگانى سخت ميرد
|
هر كس كاخش مجللتر است، مرگش سختتر است آن روزى كه مىخواهند از كاخ بيرونش
بياورند چه بر سرش مىآيد.
عطاى خدا غير از مخلوق است، عطاى خدا بزرگ است. به هر كس داد پس نمىگيرد، مگر خود
طرف لياقتش را نداشته باشد، نور و مقام به هر كس داده شد پس گرفته نمىشود، مگر
خودش كثافتكارى كند، خرابش كند.
عطيه باقى است والله ذوالفضل العظيم حالا اين فضل عظيم
كه در اين آيه شريفه بيان فرمود خدا فضل عظيمش براى كى شد؟ براى هر مؤمن به خدا و
رسولى كه متعهد باشد، اگر كسى مسلمان شد مؤمن به خدا شد، مؤمن به رسول هم شد، تسليم
حكم خدا و رسول شد متعهد شد اگر چنين شد فضل عظيم خدا براى اوست، نور خدا با او است
يجعل لكم نوراً تمشون به در دنيا با نور حركت مىكند، در تاريكى جهل، بيخبرى
و بيخردى نيست، در روشنائى عقل است بلكه در روشنائى ولايت و هدايت است، مىفهمد
چكار مىكند.
پايان
پىنوشتها:
465) سوره نمل، آيه.
466) بحارالانوار؛ جلد 41، ص 55، حديث 3.
467) سوره حديد، آيه 29 .
468) فاذا هو خصيم مبين. (((سوره يس، آيه 77))) 469) يحشر بعض الناس على صور تحسن
عندها القرده و الخنازير.
علم اليقين فيض، ص 200، س 24
470) نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 251.
471) القبر روضه من رياض الجنه من حفر النيران.
بحارالانوار، جلد 6، ص 205
472) كانهم حمر مستنفره فرت من قسوره .
سوره مدثر، آيه 54
473) لعن الله من تخلف عن جيش اسامه .
بحارالانوار، ج 22، ص 468 - المراجعات، مترجم، ص 437
474) يومترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم.
سوره حديد، آيه 12 .
475) سوره حديد، آيه 29.
476) سوره حديد، آيه 29.
477) ليس با مانيتكم ولا امانى اهل الكتاب .
سوره نساء، آيه 123
478) تفسير برهان.