بخش ششم تحريف ناپذيرى(1)
اهداف مورد نظر در اين بخش:
1. آگاهى از جايگاه بحث تحريف در مباحث مربوط به تاريخ قرآن.
2. آشنايى با گونههاى مختلف تحريف.
3. بررسى آراى دانشمندان شيعى و سنّى در زمينه تحريف.
4. اثبات تحريفناپذيرى قرآن از زواياى مختلف و با دلايل متعدد.
5. نقل و نقد شبهات ارائهشده درباره تحريف.
برخى از منابع مهمّ در اين بخش:
البيان فى تفسيرالقرآن، آيةاللَّه خوئى؛ الميزان فى تفسيرالقرآن، ج12، علامه
طباطبائى؛ حقائق هامّة حول القرآنكريم، سيدجعفر مرتضى؛ صيانة القرآن من التحريف،
محمدهادى معرفت؛ قرآنپژوهى، بهاءالدين خرمشاهى؛ مدخل التفسير، آيةاللَّه فاضل؛
اُكذوبة تحريف القرآن، رسول جعفريان.
فصل اول كليّات
مقدمه
از مباحث مربوط به تاريخ قرآن، موضوع تحريفناپذيرى آن است. كتب آسمانى قبل از
اسلام كمابيش دستخوش تغيير و تحريف گرديدهاند و اين امر اعتماد و اعتقاد به معارف
موجود در آنها را متزلزل نموده است. اسلام به عنوان آخرين و كاملترين و برترين دين
الهى در برگيرنده قوانينى است كه تعالى و تكامل مادى و معنوى انسان را تضمين
كردهاست و اصيلترين منبع جاودانه آن قرآنكريم است.
تغيير و تحريف در كتابهاى آسمانىِ پيشين، گرچه راه را بر خدشه در اصول و اركان
اديان الهى گشوده، اما به لحاظ سير تدريجى قوانين الهى و جايگزينى شرايع آسمانى يكى
پس از ديگرى، خسارت ناشى از تحريف به نوعى تدارك و جبران شدهاست. اما آيا
قرآنكريم در تاريخ پر فراز و نشيب خود با چنين امرى مواجه گشته و دست تغيير و
تحريف بدان راه يافته يا آن كه بىهيچ نقصان يا افزايشى بستر زمان را به سلامت زير
پا نهاده و در اين جهت نيز افتخارى بر افتخارات خويش افزوده است؟ فراموش نكنيم كه
قرآن خود را مُهيمن(1)
بر كتابهاى آسمانى مىداند. اين ويژگى بهطور مشخص در دو زمينه تجلّى پيدا كرده
است: يكى در زمينه اعجاز قرآن و ديگر تحريفناپذيرى آن.
مهيمن بودن قرآن وقتى عينيّت و قطعيّت مىيابد كه در مورد آن، اين دو باور و
اعتقادِ متّكى بر واقعيّت مسلم خارجى، يعنى اعتقاد به معجزهبودن آن و اعتقاد به
سلامت آن از تحريف، وجود داشته باشد.
اعتقاد جزمى به اينكه قرآن كلام خدا و وحى نامه الهى و معجزه جاودانه پيامبر
گرامى اسلام است، قرآن را فراتر از ديگر كتب آسمانى و جايگاه آن را در زندگى
مسلمانان، جايگاهى بس رفيع و والا قرار داده ارزش و قداست آن را صد چندان مىنمايد.
اما آيا معجزهبودن قرآن به تنهايى كافى است يا آنكه براى اثبات قداست و اعتبار
قرآن كريم به اثبات امر ديگرى، كه همان تحريفناپذيرى آن است، نيازمنديم؟ اگراعتقاد
به مصونيّت قرآن از تحريف وجود نداشته باشد، اثبات معجزهبودن آن چهثمرهاى در پى
دارد؟ آيا ديگر مىتوان براى چنين قرآنى اعتبار و ارزش و قداست قايلشد؟ آيا باز هم
مىتوان آن را كتاب مهيمن ناميد؟
از اين روى امروز ما به دو باور و اعتقاد در مورد قرآن نياز داريم:
اول: اعتقاد به اعجاز قرآن، كه در بخش هفتم به آن خواهيم پرداخت.
دوم: اعتقاد به تحريفناپذيرى قرآن، كه موضوع بحث ما در اين بخش است.
دليل تقديم بحث تحريفناپذيرى بر اعجاز، ارتباط آن با مباحث تاريخ قرآن است؛(2)
هرچند نظم منطقى ايجاب مىنمود كه ابتدا اعجاز و سپس تحريف ناپذيرى مورد بحث قرار
گيرد.
تاريخىبودن تحريف از آن جهت است كه وقوع يا عدم وقوع تحريف فقط در برههاى خاص
از تاريخ اسلام ممكن بودهاست: دوره پس از رحلت پيامبر تا زمان جمعآورى مصاحف در
زمان عثمان و تدوين مصاحف پنجگانه يا هفتگانه (درحدود سال سىامهجرى) و از آن
زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى مرحله حصر قراءتها در قراءتهاى هفتگانه بهدست
ابن مجاهد. از قرن چهارم به بعد هيچكس مدّعى تحريف نشده است و در عصر حاضر نيز
موضوع تحريف به كلى منتفى است.
اهميّت ويژه با توجه به نظرگاه شيعه
علاوه بر اهميّتى كه اعتقاد به تحريفناپذيرى قرآن در زمينه قداست و اعتبار خود
قرآن دارد، پرداختن به اين بحث از سوى شيعيان از اهميّت ويژهاى برخوردار است.
شيعيان كه راسخترين اعتقاد را به عدم تحريف دارند و اكنون پرچمدار احكام نورانى
قرآن و مدافع سرسخت حريم قرآن و اسلام در جهان هستند،(3)
به شيوهاى ناجوانمردانه متّهم به اعتقاد به تحريف قرآن شدهاند و اين افترائات از
گذشته دور تا به امروز چنان وسيع و گسترده بوده است كه بسيارى از برادران اهل سنّت
آن را از مسلّمات مورد قبول شيعه اماميه تلقى كردهاند. دامنزدن به اين اتهام بى
اساس بهدست عدهاى اندك از مغرضان، به اين هدف صورت مىگيرد كه چهره تابناك شيعه
در نگاه ساير مسلمانان منفور جلوه داده شود و وحدت امت اسلام با دشوارى رو به رو
گردد.
تعريف تحريف
ازهرى گويد:
حَرفَ عن الشيء حَرْفاً وانْحَرفَ وتحرَّفَ و اِحْرورَفَ؛ همگى به معناى عدول
از چيزى به كار مىروند.(4)
حرفِ هر چيز، طرف و جانب آن را گويند.(5)
به گفته راغب اصفهانى در مفردات، تحريف شىء مايلنمودن آن است؛ مثل تحريف قلم كه
منظور قطزدن آن به صورت يكبرى و مايل به كنج است. و قلم محرَّف، يعنى قلمى كه اين
گونه تراشيده شده و مقطع كج داشتهباشد.(6)
تحريف كلام، يعنى آنرا در يك طرف احتمال قراردادن، به گونهاى كه بتوان آن را
به دو وجه حملنمود؛ به تعبير ديگر، تحريف كلام نقل معناى كلام از جايگاه اصلى آن
به قسمتى (معنايى) است كه مورد نظر نبودهاست. به عنوان مثال وقتى قرآن مىفرمايد:
من الّذينَ هادوا يُحرّفونَ الكَلِمَ عن مواضِعِه،(7)
همين معنا مورد نظر است.
به عبارت روشنتر تحريف در چنين مواردى تغيير و تبديل معناى كلام و تفسير و
تأويل سخن به غير معناى واقعى آن است. با اين بيان هر كس قرآن را به صورتى غيرحقيقى
تفسير نمايد، آن را تحريف نموده است؛ همان گونه كه برخى از يهوديان در مورد تورات
چنين مىكردهاند.
در قرآن نظير تعبير فوق چهار بار به كار رفته و همگى مربوط به تحريف معنوى كتاب
آسمانى يهوديان بهدست گروهى از آنان است. در يك مورد تعبير يُحرّفون الكَلِمَ مِنْ
بَعْدِ مَواضِعِهِ(8)
آمدهاست و درنهايت تصوير برخورد آنان با تورات چنين است كه: وقدكانَ فريقٌ منهم
يسمَعوُنَ كلامَاللَّه ثُمَّ يُحرّفونه من بعد ما عَقَلُوهُ و هم يَعْلمون؛(9)
گروهى از ايشان (يهوديان) پس از شنيدن كلام خداوند آگاهانه آن را دگرگون و تحريف
مىنمايند.
تحريف در اصطلاح
در تحريف اصطلاحى بر خلاف تحريف لغوى كه به معناى تصرف و تغيير در معناى كلمه
است، تصرّف در الفاظ قرآن منظور است؛ به عبارت ديگر تحريف اصطلاحى اختصاص به تحريف
لفظى دارد و تحريف لغوى اختصاص به تحريف معنوى. بنابراين مىتوان گفت كه قرآن در
استعمالات خود تحريف را جز در معناى لغوى آن به كار نبرده است؛ امّا محور در مباحث
تحريفناپذيرى قرآن اختصاص به تحريف لفظى و اصطلاحى دارد.
1. تحريف معنوى قرآن
گر چه قرآن تعبير تحريف را در اين زمينه به كار نبرده است، اما در آيه هفت سوره
آل عمران در مورد آيات متشابه مىفرمايد: فأمّا الذينَ فى قلوبهم زيغٌ فيتّبعونَ ما
تشابَهَ منهُ ابْتِغاءَ الفتنة .... اين آيه به صراحت اعلام مىدارد كه برخى فتنه
جويانه آيات متشابه را براى تأويل باطل خويش دستاويز قرار مىدهند.
در مورد وقوع تحريف معنوى قرآن، هيچ ترديدى وجود ندارد؛ زيرا تفسير بهرأى همان
تحريف معنوى است كه بسيار اتفاق افتاده است. در تاريخ تفسير قرآن مكاتب كلامى و
فرقههايى پديد آمدهاند كه منشأ اصلى پيدايش آنها برداشت ناصحيح از آيات قرآن كريم
بودهاست، نظير مفوّضه، مجسّمه و جز آنها.
روايات نيز ضمن بيان وقوع چنين تحريفى، عاملان آن را به شدت نكوهش كردهاند. در
روايتى به نقل از امام باقر(ع) آمده است كه:
و كانَ مِن نَبْذِهِم الكتابَ أَنْ أَقامُوا حُرُوفَه وحَرَّفُوا حُدُودَه،
فَهُمْ يَرْوَونه وَلايَرْعَونه والْجُهّال يُعْجِبُهم حِفْظُهم لِلرّواية والعلماء
يَحْزُنُهم تَرْكُهُم للرّعاية...؛(10)
نشانه پشت سر انداختن كتاب توسط آنان، اين بود كه حروف آن را نگاه داشتند، ولى
حدودش را تحريف نمودند. آنان كتاب را در حالى كه روايت مىكنند رعايت نمىكنند!
جاهلان از اين كه آنان حافظان روايت قرآنند شگفتزده و عالمان از اين كه آنان تارك
رعايت و حريم قرآنند محزون و غمزدهاند!
2. تحريف لفظى
الف) هيچيك از مسلمانان به تحريف لفظى قرآن به افزايش، يعنى اضافهكردن به
كلمات يا آيات قرآنكريم، قايل نبوده و مورد انكار شيعه و سنّى است.
دليل عقلى بر عدم آن نيز وجود دارد؛ چراكه اهتمام فوقالعاده مسلمانان در حفظ و
يادگيرى قرآن و قراءت آن در بين خود، وضعيتى را به وجود آوردهبود كه آيات نازلشده
قرآن بر همگان مأنوس و معلوم بودهاست. بنابراين، اگر جمله يا جملاتى بهعنوان آيات
قرآن قرار مىگرفت به خوبى بر همه آشكار شده موجب طرد آن بود. افزون بر اينكه
اساساً آيات نورانى قرآن از چنان فصاحت و زيبايى بىنظيرى برخوردار بودهاند كه
آيهاى از قرآن اگر در ميان خطبهاى از خطبههاى بليغترين افراد، قرار مىگرفته،
همچون چراغى روشن در فضايى تاريك رخ مىنمودهاست. حال آيا مىتوان تصورنمود كه
چنين تغيير و تحريفى در قرآن صورت گرفتهاست و جملاتى به آن اضافه شده كه از ديده
ديگران پوشيده مانده باشد؟
البته احتمال افزودن حروف و يا تبديل و تغيير بعضى از حركات در قرآنمجيد را كسى
نفى نمىكند، بلكه امكان اثبات آن نيز وجود دارد؛ ولى در اين حد، لطمهاى به مصونيت
قرآن وارد نمىشود. اما افزودن كلمه يا كلماتى غير از قرآن، گرچه پيش از توحيد
مصاحف در ميان مصاحف صحابه وجود داشته - به طورى كه حتى بعضى از علما مثل ابىداود
سجستانى موارد اختلاف آنان را در كتاب خويش المصاحف گردآورى كردهاند - ولى بعد از
توحيد مصاحف و جمعآورى قرآن به همان صورتى كه معروف ميان مسلمين بود، بدون هيچ
تغيير و تبديلى، اين مسأله نيز ديگر مطرح نبوده است.(11)
ب) تحريف لفظى قرآن به اين صورت كه از آن، كلمه و يا جمله و يا آيه و يا سورهاى
حذف گرديده باشد، اصلىترين قسمت بحث از تحريف است كه گرچه بعضى از اهل تسنن و نيز
اخباريان شيعه قايل به اينگونه از تحريف شدهاند؛ اما شيعه، تحريف به كاهش (تحريف
بالنقيصه) را نيز با قاطعيت رد مىنمايد كه بهزودى در اين زمينه سخن خواهيمگفت.
ج) در صورتى كه تبديل و جابهجايى سورهها و آيات، نيز از انواع تحريف شمرده
شوند، بايد گفت اينگونه از تحريف قطعاً در قرآنمجيد صورت گرفتهاست؛ چراكه تنظيم
فعلى سور قرآنمجيد، مطابق با ترتيب نزول سورهها نيست و در اين امر كسى ترديدى
ندارد؛ حتى در مورد تنظيم بعضى از آيات در ميان سورهها، گروهى بر اين عقيدهاند كه
در موارد نادرى، تنظيمها را افراد صورت دادهاند.(12)
البته روشن است كه وقوع اينگونه از تغييرات و جابهجايى سور، خدشهاى به مصونيت
قرآن و اعتبار آن وارد نمىسازد.
نتيجه آنكه در تحريف لفظى تنها تحريف به كاهش و نقصان محل نزاع ميان قايلان به
تحريف يا عدم تحريف است و محور بحث قرار مىگيرد.
گزيده مطالب
1. براى اثباتِ قداست و اعتبار قرآنكريم نياز به دو اعتقاد توأماً وجود دارد:
اعتقاد به اعجاز قرآن و اعتقاد به تحريفناپذيرى آن.
2. مصونماندن قرآن از تحريف يكى از نشانههاى مهيمنبودن قرآن بر ساير كتابهاى
آسمانى است.
3. تحريفناپذيرى از مباحث مربوط به تاريخ قرآن است و اختصاص به دوره پس از رحلت
تا جمعآورى مصاحف در زمان عثمان و از آن زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى دوره حصر
قراءات در قراءتهاى هفتگانه دارد.
4. تحريف كلام به معناى تغيير و تبديل مفهوم آن و تفسير نمودن آن به گونهاى
غيرصحيح است.
5. تعبير يُحرِّفُونَ الكَلِم كه چهاربار در قرآن به كار رفتهاست، همگى با همان
معناى لغوى آن (تحريف معنوى) ارتباط دارد.
6. تحريف اصطلاحى، اختصاص به تحريف لفظى، يعنى افزايش يا كاهش كلمات يا آيات
قرآن دارد و محل نزاع در بحث تحريفناپذيرى همين تحريف اصطلاحى است.
7. اقسام تحريف لفظى عبارت است از: تحريف بالنّقيصه، تحريف بالزياده و تحريف
بالترتيب.
8. وقوع تحريف معنوى و تحريف بالترتيب قطعى است؛ همانگونه كه عدم وقوع تحريف
بالزياده اجماعى است و تنها قسمى كه محل بحث و نزاع است تحريف به كاهش است.
فصل دوم آراى دانشمندان اسلامى
مسلمانان با وجودِ داشتن اختلاف در بخشهايى از اصول و فروع دين در مورد عدم
تحريف قرآن اتفاق نظر دارند؛ گرچه در مورد تحريف بالنقيصه، گروهى اندك از اخباريان
شيعه و جمعى از علماى اهلسنت به خاطر عدم تفطّن و تحقيق، فريب ظاهر بعضى از اخبار
و روايات را خورده و قائل به تحريف شدهاند، ولى آنچه مشهور و معروف، بلكه امرى
ترديدناپذير در ميان علماى اسلام -اعم از شيعه و سنى- است، آن است كه تحريف
بالنقيصه نيز در قرآن واقع نشده و آنچه در دست ماست تمام قرآنى است كه بر پيامبر
نازل گشتهاست. مراجعه به آراى بزرگان شيعه از متقدمان و متأخّران به اين حقيقت،
شهادت مىدهد.
ابوالقاسم علىبن حسين موسوى، معروف بهسيدمرتضى و علمالهدى (م436ق.) فقيه،
مفسر، متكلم، اديب و شاعر و رئيس اماميه پس از شيخ مفيد مىگويد:
علم به صحت نقل قرآن همانند علم به شهرها، حوادث و وقايع بزرگ، كتب مشهور و
آشكار مدون عرب است؛ زيرا اهتمام و انگيزه براى نقل و حفظ قرآنكريم به حدى زياد
بود كه در مورد ساير چيزهاى ذكرشده چنين اهتمامى وجود نداشتهاست، چرا كه قرآن
معجزهاى براى نبوت و مأخذى براى علوم شرعى و احكام دينى بودهاست و دانشمندان
اسلام در حفظ و حمايت از آن سعى بليغ نمودهاند؛ تا جايى كه همه آنچه را مربوط به
اختلاف در قرآن از جهت اعراب و قراءت و حروف و آيات بوده فراگرفتهاند. حال چگونه
ممكن است تغيير يا نقصى در آن صورت گرفته باشد؟....(13)
استاد محمدهادى معرفت نظريات بيش از بيست تن از اعلام اماميه را در زمينه عدم
تحريف بيان نمودهاست، كه برخى از آنان عبارتند از:
1. شيخ المحدثين ابوجعفر محمدبن علىبن الحسين الصدوق (م381ق.)؛
2. عميد الطائفه، محمدبن محمدبن نعمان المفيد (م413ق.)؛
3. الشريف المرتضى، علىبن الحسين علمالهدى (م436ق.)؛
4. شيخ الطائفه، ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسى (م460ق.)؛
5. امينالاسلام، فضلبن الحسن الطبرسى (م548ق.)؛
6. علاّمه حلى (م726ق.)؛
7. محقق اردبيلى (م993ق.)؛
8. شيخ جعفر كاشفالغطاء (م1228ق.)؛
9. الامام السيد شرفالدين العاملى (م1381ق.)؛
10. علاّمه امينى.
از معاصران نيز به نظريات قاطعانه بزرگانى چون علامه طباطبائى، آيةاللَّه خوئى و
امام خمينى اشاره شده است.(14)
محدثان بزرگ شيعه از اولين آنها، يعنى صدوق گرفته تا آخرينشان، يعنى شيخ حرّ
عاملى و ملاّمحسن فيض كاشانى، همگى احتمال وقوع تحريف در قرآن را نفى نمودهاند.
البته انديشه تحريف به جهت نفى حجّيت ظواهر قرآن، از ناحيه گروهى اندك از اخباريان
سادهانديش و زودباور مطرح شدهاست. سيدنعمتاللَّه جزايرى (1050 - 1112 ق.)
پرچمدار اين گروه و مبتكر انديشه تحريف براساس برخى از اخبار عجيب و شاذ بوده است.
كتاب وى با عنوان الانوار النّعمانيه انباشته از اخبار و داستانهاى خرافى و عجيبى
است كه نظير آن اخبار در كتابهاى اماميه يافت نمىشود. اين كتاب منبع اصلى قول به
تحريف بوده و ميرزاى نورى نيز در فصلالخطاب به آن اعتماد نمودهاست.(15)
ميرزاى نورى و فصل الخطاب
مرحوم شيخ ميرزا حسين نورى (1254 - 1320ق.) از امامان حديث و بزرگان شيعه و
داراى تأليفات متعددى است كه از جمله آنها كتاب فصل الخطاب فى تحريف كتاب رَبِّ
الارباب است. اين كتاب در سال 1292ق، در نجف اشرف تأليف و در سال 1298ق. چاپ شد.(16)
پس از انتشار، بسيارى از علما و بزرگان شيعه با او به مخالفت برخاسته رسالههايى در
ردّ آن نوشتند. حاجى نورى در دفاع از كتاب خويش و در پاسخ به كتاب كشف الارتياب عن
تحريف الكتاب تأليف شيخ محمود تهرانى، مشهور به معرب، رساله فارسى جداگانهاى را
نوشته مىگويد: «راضى نيستم كسى فصلالخطاب را بدون مطالعه اين رساله بخواند.»(17)
علامه شيخ آقابزرگ تهرانى كه خود شاگرد حاجى نورى بوده است مىگويد:
استاد ما حاجى نورى در اواخر عمر خويش مىگفت: من در نامگذارى كتابم، اشتباه
نمودم و سزاوار بود نام آن را فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب بگذارم؛ چراكه در آن
ثابت مىكنم، قرآن شريف موجود بين دو جلد كه در همه عالم منتشر شدهاست با تمامى
سور و آيات و جملاتش وحى الهى است كه هيچگونه تغيير يا تبديل و زياده و نقصانى از
هنگام جمع آن تا به امروز در آن واقع نشده است... من در مواضع متعددى از كتاب به
جهت جلوگيرى از تيرهاى سرزنش و ملامت ديگران در تصريح به عقيده خودم، اهمال نمودم،
بلكه از روى غفلت برخلاف عقيده خود سخن گفتم.(18)
حقيقت آن است كه كتاب فصلالخطاب به هيچوجه قابل دفاع و توجيه نيست. حاجى نورى
از آن جهت كه محدثى متتبع بوده و نه محققى تحليلگر، فريب انبوه روايات و احاديثى
را خورده است كه در ظاهر بر تحريف كتاب دلالت دارند و از تجزيه و تحليل و بررسى
آنها، چه در زمينه صحت صدور و چه در زمينه تحقيق در دلالت و مفاد آنها، غفلت نموده
است. دلايل دوازدهگانهاى كه به تصور وى تحريف قرآن را ثابت مىكنند، هيچ يك براى
اثبات تحريف كافى نيستند.
جاى اين پرسش هست كه آيا مىتوان عقيده شخصى فرد يا افرادى معدود را به يك مكتب
و مذهب نسبت داد؛ در حالى كه مجموعهاى عظيم از دانشمندان و مفسران و محققان آن
مذهب از آغاز تا به امروز با صراحت به مخالفت با آن برخاستهاند؟
كسانى كه با دستاويز قراردادن چنين آراى ضعيف و بىپايهاى، چشم و گوش خود را در
برابر قداست و جايگاه سترگ قرآن در نزد شيعه بستهاند، از تبليغات زهراگين خويش چه
هدفى را دنبال مىكنند؟(19)
امروز قرآن به عنوان محور وحدت اسلامى و قانون اساسى اسلام، هنگامى مىتواند نقش
هدايتگرانه خود را ايفا كند كه در اعتبار سندى آن ترديدى وجود نداشتهباشد و
آنانكه به هدف تضعيف مذهب اهلبيت(ع) به اشاعه چنين اكاذيبى در مورد ساحت مقدس
قرآن، دست مىزنند آگاهانه يا ناآگاهانه، در مقام تضعيف قرآن برآمدهاند.
گزيده مطالب
1. محدثان بزرگ شيعه از صدوق تا فيض كاشانى، همگى هرگونه احتمال وقوع تحريف در
قرآن را نفى كردهاند.
2. نظريه گروهى اندك از اخباريان شيعه و جمعى از اهل سنت مبنى بر تحريف قرآن در
برابر رأى قاطع دانشمندان و قرآن شناسان شيعى و سنّى بر مصونيت قرآن از تحريف، قابل
ذكر و اعتنا نيست.
3. با وجود اظهار نظر صريح بزرگان شيعه از قرن چهارم تا كنون، تأليف دو كتاب
الانوار النّعمانية از سيد نعمتاللَّه جزايرى و فصل الخطاب فى تحريف كتاب ربّ
الارباب از ميرزاى نورى، نقطه عطفى در تاريخ بحث تحريف به حساب مىآيد؛ به طورى كه
با استناد به اين دو كتاب نارواترين تهمتها به شيعيان زده شده است.
فصل سوم دلايل عدم تحريف
1- دلايل فراوانى بر عدم تحريف قرآن وجود دارد كه برخى از آنها را مورد بررسى
قرار مىدهيم:
اوّل: دليل قرآنى؛ مانند آيه حفظ و آيه عدم اتيان باطل
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُون.(20)
وَإِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ لا يَأتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا
مِنْ خَلْفِهِ.(21)
قرآن در دو آيه فوق از مصونيت خويش سخن گفته با جملاتى اطمينان بخش و سرشار از
تأكيد و تصريح، آن را اعلام مىدارد.
در آيه اول كه به صورت جمله اسميه و با اِنّ همراه با ضمير منفصل "نحن" و لام
تأكيد بيان شده است، همه عوامل تأكيد كننده در كلام، در كنار هم قرار گرفتهاند؛ تا
اين حقيقت مهم و جاودانه را بيان نمايند.
آيه سوره فصلت نيز با قاطعيت و صلابت، مسأله مصونيت و تحريفناپذيرى قرآن را
مطرح مىنمايد.
«عزيز» از ماده عزت است كه به معناى سختى است. البته موارد استعمال آن متفاوت
است. در زبان عرب چيزى را كه تحت تأثير عامل خارجى قرار نگيرد «عزيز» مىگويند.
قرآن عزيز است؛ يعنى كتابى است سخت و نفوذ ناپذير كه تحت تأثير و مغلوب عامل ديگرى
واقع نمىشود، جملات بعدى آيه در واقع توضيحى در همين رابطه است: لايأتيه الباطل من
بين يديه. اين بيان كنايه از آن است كه به هيچ صورتى، باطل در قرآن راه ندارد و در
واقع قرآن يك حالت دفاعى در برابر باطل دارد؛ چنان آيات و جملاتش مستحكم و استوار
است كه هر گونه نفوذ باطل را در خود عقيم مىنمايد.
وقوع تغيير و تبديل، چه در جهت افزايش و يا كاهش آيات، چيزى غير قرآن و باطل
است. بنابراين، نفى باطل، نفى هر گونه تغيير و تحريف است. پس اين آيه، همامكان
تحريف بالزياده و هم تحريف بالنقيصه را رد مىنمايد.
ممكن است اشكالى به اين صورت مطرح شود: استدلال به اين دو آيه براى اثبات عدم
تحريف قرآن، تنها در صورتى صحيح است كه خود آنها از قرآن باشند و از كجا معلوم است
كه خود اين دو آيه از آيات تحريفشده نباشند؟ در پاسخ مىگوييم: اولاً،مخاطبان بحث
ما در تحريف (مدعيان تحريف) هيچ يك قائل به تحريف بالزياده نيستند. بنابراين، عدم
افزايش در قرآن اتفاقى است.
ثانياً، از آيات تحدّى در قرآن، به خوبى بر مىآيد كه آنچه فعلاً در اختيار
ماست همان قرآن مُنْزَل مِنْ عِنْدِاللَّه است؛ زيرا آوردن مثل آن امكانناپذير
نيست. گرچه با آيات تحدّى، عدم نقص در قرآن را نمىتوان اثبات نمود ولى مىتوان
ثابت نمود كه چيزى به قرآن اضافه نشده است. بنابراين دو آيه مورد بحث نيز از احتمال
تحريف درامان مىمانند و با اثبات اين دو آيه، عدم وجود نقص در قرآن نيز مطابق مفاد
صريح آنها اثبات مىشود.
مصطفى را وعدهكرد الطاف حق
گر بميرى تو، نميرد اين سبق
من كتاب و معجزت را حافظم
بيش و كم كن را، ز قرآن رافضم
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاغيان را از حديثت، دافعم
كس نتاند بيش و كمكردن در او
تو به از من حافظى ديگر مجو
هست قرآن، مر تو را، همچون عصا
كفرها را دركشد چون اژدها
(مولوى)
دوم: دليل روايى
الف) حديث متواتر ثقلين كه از طرق عامه و خاصه نقل شده است.(22)
اين حديث با اختلاف اندكى در الفاظ و تعابير، سه نكته را به صراحت بيان مىكند:
اول آن كه پيامبر فرموده است: إِنّى تاركٌ فيكم الثَّقلين كتابَ اللَّهِ و
عترتي؛
دوم آن كه: ما إِنْ تمسَّكْتُم بهما لَنْ تَضِلُّوا؛
سوم آن كه: و إنّهما لن يفترقا حتّى يَرِدا عَلَيَّ الحوض.
اين حديث شاهدى تام و گواهى قطعى بر عدم تحريف قرآن است و با صراحت اعلام مىكند
كه قرآن براى هميشه و تا روز قيامت محفوظ است؛ زيرا اگر قرآن تحريف شدهباشد، نه به
قرآن مىتوان تمسّك نمود و نه به عترت؛ چون عترت جداى از قرآن به عنوان يك حجّت
مستقل شناخته نمىشود. اگر عترت باشد، ولى قرآن نباشد مفهوم آن افتراقِ عترت از
قرآن است؛ در حالى كه حديث ثقلين مىگويد اين دو هرگز از يكديگر جدا نمىشوند. با
اين بيان از حديث ثقلين روشن مىشود كه اعتقاد به استقلال در حجّيت هر يك از قرآن و
عترت - گر چه از سوى بعضى از بزرگان مطرح گرديده است -(23)
اعتقادى ناصواب و نپذيرفتنى است؛ زيرا دقت در حديث ثقلين نشان مىدهد هر يك از كتاب
و سنّت از جهتى به ديگرى وابسته و نيازمند است؛ به طورى كه اگر يكى از اين دو تحريف
شود و از بين برود ديگرى نيز از ميان مىرود. قرآن به عنوان ثقل اكبر در تبيين و
تشريح حدود و ثغور و معانىِ خويش نياز به حديث دارد - گرچه اصل حجّيت آن ذاتى است -
و احاديث و روايات به عنوان ثقل اصغر در اصل اعتبار و سنديّت خويش نيازمند به
قرآنند(24)
و در حقيقت قرآن و عترت به عنوان يك حجّت به هم آميختهاند؛ به طورى كه مكمّل
يكديگرند و تمسّك به يكى بدون ديگرى معقول نيست. اگر هر يك از قرآن و حديث به عنوان
دو حجت و دليل مستقل مطرح بودند، با نبودِ يكى امكان تمسك به ديگرى وجود داشت؛ در
حالى كه پيامبر فرموده است: در صورتى كه به اين دو تمسك نماييد هرگز گمراه
نمىشويد. ونيز فرمودهاند: اين دو از هم جدا نمىشوند، تا آن كه در حوض بر من وارد
شوند.
ب) رواياتى از ائمه به ما رسيده است كه در حوادث و فتنههاى روزگار، ما را به
قرآن ارجاع داده(25)
قرآن را به عنوان پناهگاهى مطمئن معرفى مىنمايند. حال اگر كتابى، خود از آسيب
فتنههاى روزگار در امان نمانده باشد آيا مىتواند ديگران را از گزند فتنهها مصون
نگهدارد؟
ج) دليل ديگرى كه بر عدم تحريف قرآن وجود دارد، روايات عَرْض بر قرآن است.
احاديثى از ائمه وجود دارد كه فرمودهاند: آنچه را از ما به شما رسيده بر قرآن
عرضه كنيد؛ اگر موافق با كتاب اللَّه بود اخذ نماييد، والّا آنها را طرد كنيد: ما
وافَقَ كِتابَاللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللَّه فَرُدُّوه.(26)
نيز فرمودهاند: هر سخنى و حديثى كه موافق با كتاب خدا نباشد باطل است: وَ كُلُّ
حَديثٍ لا يُوافِقُ كِتابَ اللَّه فَهُو زُخْرُفٌ.(27)
يا ما لَمْ يُوافِقْ مِنَ الْحديث القرآنَ فَهُوَ زُخْرفٌ.(28)
تعابير ديگرى نيز مشابه با تعابير فوق در روايات وارد شده است؛ به گونهاى كه
مجموعه اين روايات در حد استفاضه است. در اين جا به يك نمونه ديگر از اين روايات
اشاره مىكنيم:
قال رسول اللَّه(ص): إِنَّ عَلى كُلِّ حَقٍّ حقيقَةً وَ عَلى كُلِّ صَوابٍ
نُوراً، فَما وافَقَ كِتابَاللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللَّهِ
فَدَعوُه.(29)
مطابق اين نقل رسول خدا فرموده است: حقيقت هر حقى و نورانيت هر صوابى، قرآن كريم
است. پس آنچه را موافق با كتاب خداست بگيريد و آنچه را مخالف بااوست رها كنيد.
نظير همين روايت، روايت ديگرى است از على بن ابىطالب در بحار الانوار.(30)
ازمجموع اين روايات بر مىآيد كه آنچه اصالت دارد و حق است قرآنكريم است. همانند
قرآن را ديگران نمىتوانند جعل كنند؛ در حالى كه شبيه سخنان معصومان را مىتوانند
جعل نمايند. بنابراين ميزان و ترازوى سنجش حق از باطل، قرآن است. بههمين جهت همه
رواياتى كه در آنها به گونهاى از تحريف قرآن، سخن به ميان آمدهاست، اگر قابل
تأويل و توجيه نباشد، به استناد اين دسته از روايات باطل و زخرف و مجعولند و هيچ
گونه ارزش و اعتبارى ندارند.
سوم: دليل عقلى
قرآن، كتابى است كه براى هدايت و راهنمايى بشر نازل شدهاست، و به تصريح آيات آن
خداوند انسان را از مراجعه به قرآن ناگزير مىداند. به ضرورت عقل نيز، بايد معارف
دينى و اصول كلى و قانون اساسى اسلام در قالب يك كتاب مدون همواره دراختيار بشر
باشد؛ همان گونه كه در اديان گذشته نيز وجود داشته است؛ حال اين معقول نيست كه
خداوند كتابى را در اختيار بشر قرار دهد، سپس آن را رهاكند تا هركس به ميل خود از
آن كم نمايد و يا بر آن بيفزايد؛ به عبارت ديگر اين خود نقضغرض الهى مىشود؛ زيرا
كه در صورت وقوع تحريف در كتابى كه هُدًى لِلنّاس و نذيراً للعالمين و براى همه
عصرها و نسلهاست، هدف از انزالش تأمين نگشته و اعتبار آن از بين رفتهاست.
ممكن است گفته شود مسأله هدايت و راهنمايى انسانها از رهگذر كتاب دين، در تورات
و انجيل نيز وجود داشته و در عين حال امروز همه، حتى دانشمندان مسيحيت و يهوديت
قبول دارند كه اين دو كتاب تحريف شدهاند. بنابراين با همه آنچه در مورد ارزش قرآن
گفته مىشود، احتمال تحريف در اين كتاب هم وجود دارد.
پاسخ: مىپذيريم كه همه كتب آسمانى پيشين در اصل هدايت و نورانيت و بيان اصول و
معارف حقه با قرآن مشترك بودهاند و تفاوت اين كتب در فروعات و جزئيات و نيز در
درجه كمال و مراتب معارف بوده است. اما ويژگى خاص قرآن در خاتميت و مهيمنبودن آن
است. قرآن به عنوان آخرين كتاب آسمانى و حجت الهى، هم تصديقكننده تورات و انجيل و
هم حافظ و نگهبان اصول و معارفى است كه همه كتابهاى آسمانى در آن مشترك بودهاند.
حال اگر قرآن نيز همانند ساير كتب آسمانى دستخوش تغيير و تحريف قرار گيرد، لازمه آن
از دست رفتن اصول معارف دينى است و ديگر هيچ اعتبارى براى وحى باقى نمىماند. از
سوى ديگر با از بين رفتن حجيت و اعتبار قرآن، اعتبار سنت و روايات نيز از بين
خواهدرفت؛ زيرا حجيت كلام معصومان به حجيت قرآن باز مىگردد.
اين بدان خاطر است كه ما معتقديم دليل اعتبار و حجيت گفتار معصومان(ع) احاديثى
همانند حديث متواتر ثقلين است. ائمه معصومين، ثقل اصغرند و تمسك به آنان موجب هدايت
و رهايى از ضلالت شمرده شدهاست.
حال اگر سؤال شود: به چه دليل كلام پيامبر(ص) براى ما حجّت است و سنديت دارد؟ در
جواب خواهيم گفت: چون قرآن كه كتاب خداست، كلام پيامبر را حجت قرار داده و افتخار
تعليم و تبيين كتاب را به او داده(31)
و اطاعت از دستورهاى او را واجب شمرده است.(32)
از اين جا روشن مىشود كه حجّيت گفتار معصومان از حجيت گفتار پيامبر ناشى شده و
حجيت گفتار پيامبر نيز از قرآن كه حجت بالذات است.
چهارم: تحليل تاريخى
دليل ديگر بر عدم تحريف، تحليلى تاريخى از جايگاه قرآن در ميان مسلمانان است. به
شهادت تاريخ، حفظ و قراءت قرآن از آغاز تا كنون در ميان مسلمانان از جايگاه ويژهاى
برخوردار بوده است، به گونهاى كه در اندك زمانى پس از نزول آيات كه به صورت تدريجى
صورت مىگرفته است، مسلمانان صدر اسلام با اشتياقى وصفناپذير به حفظ و تعليم و
تعلم آن برخاستهاند. كاتبان مخصوصى براى كتابت قرآن وجود داشته و قُرّاى قرآن
داراى بهترين مقام و منزلت اجتماعى بودهاند. باگسترش فتوحات اسلامى در زمان خليفه
اول و دوم و گرايش ملل ديگر به اسلام و قرآن تا قلب اروپا و از سوى ديگر تا شبه
قاره هند، در همه شهرها و خانهها قرآن تلاوت مىگردد. در واقع گسترش اسلام به قدرى
سريع و پرشتاب است كه در اندك زمانى در ميان هر يك از شهرهاى اسلامى آن روز دهها
قارى و حافظ قرآن يافت و قرآنها يكى پس از ديگرى استنساخ مىشود. استنساخ قرآنها
گرچه به جهت رسمالخط و كتابت ابتدايى آن زمان موجب اختلاف قراءات مىگردد؛ اما
اينامر هيچگاه، در اصل قرآن و صيانت آن خدشهاى وارد نمىسازد. حال آيا
امكانپذير است كتابى اين چنين، كه در حافظهها سپرده شده و نسخههايى بىشمار از
آن استنساخ گرديده است، از سوى فرد يا افرادى در معرض ازدياد يا نقصان قرار گيرد و
ديگران شاهد اين خيانت باشند و دم بر نياورند! اگر از عموم مردم چنين انتظار و
توقعى نباشد، آيا منطقى است كه دستگاه خلافت اسلامى و در رأس آنان على بن
ابىطالب(ع) در هنگام قدرت خويش شاهد تحريف كتاب الهى باشد و در مقابل آن برنخيزد؟
در حالى كه آن حضرت در رابطه با مسايلى از فروع دين نيز از خود حساسيت نشان مىدهد
و به عنوان مثال در مورد بيت المال مسلمين و حيف و ميل و حاتم بخشى آن مىفرمايد:
وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُه قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساء ومُلك بِهِ الإِماء
لَرَدَدْتُه؛ فَإِنَّ فِى الْعَدْلِ سِعَة وَمَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ
فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَق؛(33)
به خدا قسم اگر بيابم از هدايا و بخششهاى عثمان اموالى را كه با آنها زنها تزويج
گشته و كنيزانى خريده شده، آنها را به صاحبانش برمىگردانم؛ زيرا در عدل و داد براى
مردم وسعت است و هركه از عدالت دلتنگ شود ظلم و ستم او را دلتنگتر سازد.
اين برخورد على با اموال مسلمانان است، چه رسد به قرآن و تعرّض به آن، كه امام
خود را حامى و پاسدار آن مىداند و در كلمات متعددى به توصيف و تبيين و ارزش قرآن
پرداخته است. ساير امامان و پيشوايان دينى نيز همين سيره و روش را در برخورد با
قرآن داشته و با عمل و تأييد خويش، عدم تحريف در قرآن را ثابت نمودهاند.
پنجم: اعجاز قرآن
هر مسلمانى اعتقاد دارد كه قرآن معجزه جاودانه الهى است. اعجاز قرآن داراى ابعاد
گوناگونى است كه يكى از آنها و شايد مهمترين آن فصاحت و بلاغت آن باشد، كه بستگى
تام به لفظ و معناى قرآن دارد. قرآن خود براى اعجازش تحدّى نموده و مخالفان را به
مقابله خوانده است. آيات متعددى كه بيانگر تحدّى مىباشند، با قاطعيّت، بر
وحيانىبودن قرآن و فراتربودن ظاهر و باطن و لفظ و معناى آن از درك و فهم بشرى صحّه
مىگذارند. اين اعجاز با هرگونه تحريف منافات دارد؛ چراكه تحريف موجب بروز خلل و
نقصان در لفظ و معناى قرآنى كه خداوند براى آن تحدّى نموده است، مىشود. آيا
مىتوان تصوّر نمود كه اعجاز قرآن فقط براى برههاى خاص، يعنى همان نيمقرن اول از
تاريخ اسلام بودهاست و پس از آن با وقوع تحريف، اعجاز قرآن نيز از ميان رفتهاست؟
به نظر مىرسد اگر رابطه اعجاز قرآن با عدم تحريف از اين منظر مورد عنايت
قرارگيرد و به پيامدهاى التزام به تحريف - كه درواقع التزام به لغويت و بطلان اعجاز
قرآن است - توجه شود، هرگز براى هيچ مسلمانى ترديدى در عدم تحريف باقى نخواهدماند.
ششم: شيوههاى اختصاصى و انحصارى قرآن در ايجاد مصونيّت براى خويش
قرآن از ساختار و بافتى خاص و ويژه برخوردار است؛ هم از جهت تفاوتهايى كه
سورههاى مكى با سورههاى مدنى دارند و هم از حيث تدريجىبودن نزول آيات و هم به
لحاظ محتواى دعوتها و پيامها و دستورالعملهايش.
تأمّل در اين ساختار ويژه از سويى هنرمندى و اعجاز قرآن را در ابعادى ديگر آشكار
مىسازد، و از طرفى باور انسان را در عدم وقوع هرگونه تحريف و دستبردى در اين كتاب
مقدس، افزونتر مىكند. اينك به موارد فوق به اختصار اشاره مىكنيم:
الف) سور مكى كه در ترتيب نزول مقدم بر سور مدنى بودهاند، غالباً سورههايى
كوچك با آياتى كوتاه و موزون مىباشند.(34)
اين امر حفظ و فراگيرى آنها را به غايت آسان مىنمودهاست؛ بهويژه آنكه تعداد
مسلمانان در مكه كم و محدود و افراد باسواد انگشتشمار بودهاند. نزول سورههاى
قرآن با چنين كيفيتى، جبرانكننده كمبودها و نواقص شده و اين سورهها هرگز از
حافظهها محو نمىگرديدهاند.
ب) تدريجىبودن نزول قرآن مجيد، اين فرصت را به مسلمان مىداد كه آيات را
بهآسانى فرا گرفته در حفظ و قراءت آن بكوشند. بدون شك اگر آيات قرآن يك مرتبه و با
نزولى دفعى بر مردم نازل مىشد، تحمل و هضم و درك و حفظ و حراست از آيات در آن
شرايط براى مسلمين كارى طاقتفرسا و شايد غير ممكن بود.
ج) محتواى پيامها و دستورها و دعوتهاى كتب آسمانى، همواره با منافع زورمندان و
سلطهجويان در تعارض و تضاد بوده است. از اينرو گروهى از آنان به كتمان حقايق كتب
آسمانى و تحريف آن كمر مىبستند. قرآن كه آخرين حلقه از سلسله كتابهاى آسمانى است،
شيوهاى در طرح پيامها و دستورهاى خود برگزيده است كه راه را بر هر گونه كتمان و
تحريف بسته و اين كتاب جاودانه را از دستبرد مغرضان و معاندان و منافقان محفوظ نگه
داشتهاست. قرآن در بيان مطالب خويش به بيان كليات و اصول اكتفا نموده و شرح و
تفسير آنها را به سنت واگذاشته است. بهعنوان مثال در قرآنمجيد هر جا نام
برگزيدگان الهى و انسانهاى شايسته زمان نزولوحى به ميان آمده و از كسى تعريف و يا
تمجيد شده، به نام او تصريح نشدهاست؛ چنان كه هر جا فرد يا جريانى مورد مذمت و
لعنت قرارگرفته، نام آن فرد يا جريان در متن قرآن ذكر نگرديدهاست. اين شيوه عمومى
قرآن بوده و فقط در مورد مذمت ابولهب و همسرش استثناءاً اين شيوه به كار گرفته نشده
كه البته خود حكمتى دارد؛ زيرا عداوت خاص ابولهب و همسرش به اسلام بر همگان روشن
بوده و وابستگى او به قريش و نسبتش با پيامبر باعث مىشده خطرى از اين جهت متوجه
قرآن نگردد.(35)
در يك مورد ديگر نيز قرآن نام زيد (زيد بن حارثه) پسر خوانده رسول خدا را ذكر
مىكند(36)
كه جريان آن مربوط به مدح و يا ذم فرد نيست.
در اينجا نمونههايى از آياتى را كه ناظر به مدح و يا مذمت افراد در قرآن است و
از ذكر نام آنان خوددارى شدهاست ذكر مىكنيم:
1. آيه تطهير(37)
كه مصداق آن در سنت مشخص شده است.
2. آيه مباهله(38)
كه نام امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و حضرت على(ع) و زهرا(س) در آيه ذكر نگرديد.
3. آيه ليلة الفراش(39)
كه بر طبق روايات متعدد از شيعه و سنى در شأن على بن ابىطالب در شامگاه هجرت
پيامبر نازل شدهاست.
4. سوره مباركه كوثر به گزارش بعضى از روايات، مراد وجود با بركت حضرت زهرا(س)
است. در همين سوره نام توهين كنندگان به پيامبر، يعنى عاص بن وائل و يا امية بن خلف
نيز ذكر نگرديدهاست.
5. آيه إِنْ جاءَكُمْ فاسِق بِنَبَأٍ...(40)
درباره وليد برادر رضاعى عثمان نازل شده است.
6. سوره منافقون درباره عبداللَّه بن اُبَىّ سركرده منافقان نازل شدهاست؛ در
عين حال نامى از او به ميان نيامدهاست.
آنچه ذكر شد تنها اندكى از انبوه مواردى است كه در قرآن به چشم مىخورد. راستى
اگر قرآن در همه موارد با صراحت از گروهى تعريف و تمجيد و علناً در مورد عدهاى
زبان به مذمت و نكوهش مىگشود، مخالفان گروه اول و مخاطبان گروه دوم چه بلايى بر سر
قرآن مىآوردند؟ به ويژه آن كه دودمان بنىاميه كه قرآن از آنها باعنوان شجره
ملعونه(41)
ياد مىكند بعدها خود به خلافت دست يافتند.
شگفتا كه اين همه دقت و ظرافت در بيان پيامهاى الهى و يك چنين روانشناسى در آن
برهه از زمان در مورد اين كتاب آسمانى اتفاق مىافتد تا زمينه و بهانه هر گونه
دستبرد و تحريف را از ساحت مقدس قرآنمجيد از بيخ و بُن بركند و آن را تا هميشه
تاريخ جاودانه سازد و آن بشارت الهى محقق گردد كه إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا
الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُون.
عدم تصريح آيات به نام و القاب افراد، مسلمانان را به خطا نينداخت؛ زيرا قرآن،
براى حلّ اين اشكال راهى روشن ارائه كردهاست. در خبرى صحيح از ابوبصير(42)
نقل شده كه از حضرت صادق(ع) در مورد آيه أطيعوا اللَّه وأطيعوا الرسول وأُولى الأمر
منكم سؤال نمودم كه مراد از اولوالامر كيست؟
حضرت فرمود: اين آيه در مورد على بن ابىطالب، امام حسن و امام حسين نازل
شدهاست.
عرض كردم: مردم مىگويند چرا نام على(ع) و اهل بيت او در كتاب خدا نيامدهاست؟
حضرت فرمود: به آنان بگو، نماز بر پيامبر نازل شد؛ در حالى كه خداوند براى مردم
عدد ركعات آن را مشخص ننموده بود؛ چرا كه پيامبر بايد براى آنان تفسير نمايد، و
همين طور زكات بر پيامبر نازل شد، اما خداوند بيان نفرمود از هر چهل مثقال نقره، يك
نقره زكات دارد. حج بر پيامبر نازل شد؛ در حالى كه خداوند به مردم نفرمود هفت مرتبه
طواف نماييد؛ چون پيامبر كسى است كه تبيين و تفسير اين آيات و كليات را به عهده
دارد.
آنگاه امام صادق فرمود: آيه أَطيعوا اللَّه وأَطيعوا الرسول وأُولى الأَمر منكم
در شأن على بن ابىطالب و امام حسن و امام حسين(ع) نازل شد. رسول خدا در روز عيد
غديرخم فرمود مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فهذا عَليٌّ مولاه، از اين روايت و رواياتى نظير
آن بهخوبى استفاده مىشود كه بيان كليات معارف دينى را قرآن بر عهده دارد، و تفسير
و تبيين و توضيح آن بر عهده پيامبر و امامان است. خود قرآن كريم در مواردى اين امر
را از جمله امتيازات پيامبر(ص) شمرده است.
آنجا كه پيامبر را مُعلِّم كتاب الهى معرفى مىنمايد: هُوَ الّذى بَعَثَ فى
الأُمّيينَ رَسُولاً مِنْهم يَتْلُوا عَلَيْهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهم و
يُعَلِّمُهُم الْكِتابَ والْحِكْمَة....(43)
آن جا كه پيامبر را مُبَيّن و مُفَسّر قرآن معرفى مىكند: وَأَنْزَلْنا اِلَيْكَ
الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم.(44)
و آنجا كه به طور كلى و با فرمانى عام همگان را به اطاعت از اوامر و نواهى رسول
خويش فرا مىخواند: وَ ما آتاكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوه وَ ما نَهاكُمْ عَنْه
فانْتَهُوا.(45)
بنابراين هيچ گونه دغدغهاى درمورد عدم ذكر شأن نزول آيات در قرآن باقى
نمىماند؛ زيرا مصلحتى ايجاب كرده تا قرآن به صراحت از شايستگان و اهل بيت عصمت و
طهارت نام نبرد و در همان حال با معرفى پيامبر به عنوان معلّم و مبيّن ومفسّر كتاب،
راه را براى وصول به حقايق قرآنى براى انسانها هموار كرده است وقرآن در عين آنكه
از خطر تعرض و تحريف مصون مانده، حقايق آن نيز كتمان نشده است.
هفتم: وجوب قراءت يك سوره كامل پس از حمد در نمازهاى واجب روزانه
به دستور امامان معصوم(ع) قراءت يك سوره كامل بعد از حمد در ركعت اول و دوم
نمازهاى پنجگانه روزانه، واجب است و اين حاكى از اعتقاد اماميه به نيفتادن چيزى از
قرآن است. قائلان به تحريف نمىتوانند قراءت سورهاى را كه محتمل تحريف است، جايز و
مُجزى بدانند؛ زيرا اشتغال يقينى، براءت يقينى مىخواهد. بنابراين، اين ترخيص از
سوى ائمه فىنفسه دليل عدم وقوع تحريف در قرآن خواهدبود.(46)
هشتم: «ذِكْر»بودن قرآن
علّامه طباطبائى با استناد به دو آيه «حفظ»(47)
و «عدم اتيان باطل»(48)
كه واژه «ذكر» در هر دو آيه به كار رفته است، اين واژه را جامع و دربردارنده همه
اوصاف و حقايق معارف قرآنى دانسته است و از آنجا كه قرآن موجود به كاملترين نحو
ممكن، واجد همه آثار و خصوصيات بيانشده از سوى خداوند است، صفت «ذكر»بودن و زنده و
جاويد بودن آن همچنان باقى است، و همين امر دليل عدم تحريف قرآن است؛ چون درصورت
تغيير، ديگر قرآن برخوردار از اوصاف ذكر شده نمىبود.(49)
نهم: استناد امامان معصوم(ع) به آيات قرآن
اخبارى وجود دارد كه امامان معصوم(ع) در ابواب مختلف به آيات متعددى از
قرآنكريم به همان نحوى كه در قرآن فعلى وجود دارد، استناد و تمسّك نمودهاند؛ حتى
در مورد آياتى كه روايات تحريف در زمينه آنها وجود دارد. اين امر بهترين شاهد است
بر اين كه مراد معصومان(ع) از اين سخن كه قرآن اينگونه نازل شده، تفسير آن
بودهاست.
دهم: ضرورت تواتر قرآن
در مباحث مربوط به قراءات بيان گرديد كه گرچه قراءات گوناگون متواتر نيستند اما
نصّ قرآن بالضروره متواتر است؛ يعنى از هر نسلى به نسل ديگر به تواتر نقل شدهاست.
اين امر نيز با قول به تحريف ناسازگار است.(50)
گزيده مطالب
دلايل عدم تحريف عبارتند از:
1. دو آيه حفظ (حجر، 9) و عدم اتيان باطل در قرآن (فصلت، 41).
2. حديث متواتر ثقلين كه تفكيكناپذيرى قرآن و سنّت را از يكديگر بيان مىكند.
از آنجا كه اين دو توأم با هم حجّيت دارند، تحريف در قرآن مستلزم بىاعتبارشدن
سنّت و تمسّك به آن منهاى قرآن ممنوع خواهد بود.
3. روايات ارجاع به قرآن در حوادث و فتنههاى روزگار.
4. احاديث لزوم عرضه حديث بر قرآن، جهت سنجش صحّت و سقم آن.
5. دليل عقلىِ لزوم محفوظ ماندن اصلىترين منبع دين و قانون اساسى اسلام كه
هُدىً للنّاس بودن ويژگى آن است. قرآن تحريف شده ديگر نمىتواند هُدىً للناس باشد و
اين نقض غرض است.
6. يك تحليل ساده تاريخى از جايگاه قرآن در ميان مسلمانان و اشتياق وصفناپذير
آنان در حفظ و تعليم و تعلّم آن و وجود قاريان و حافظان ممتاز در طول تاريخ اسلام و
نيز امامان معصوم، كه خود را حافظ قرآن و كيان اسلام دانسته درباره قداست آن از خود
حساسيت نشان مىدادهاند، عدم تحريف را ثابت مىنمايد.
7. قرآن براى اعجاز خويش تحدّى نمودهاست. اعجاز با هرگونه تحريفى منافات دارد؛
زيرا تحريف موجب بروز خلل و نقص در قرآن مىشود و چنين قرآنى ديگر نمىتواند
معجزهاى جاودانه باشد.
8. ويژگى سورههاى مكى كه مقدم بر سورههاى مدنى بودهاند، تدريجىبودن نزول
آيات و شيوه خاص بيان معارف و تعريف و تمجيد و يا مذمّت و نكوهش افراد و گروهها در
قرآن، ساختار و بافتى از قرآن ارائه داده است كه اساساً اين كتاب مقدّس را
تحريفناپذير كردهاست.
9. وجوب قراءت يك سوره كامل پس از حمد در نمازهاى واجب روزانه.
10. ذكربودن قرآن و بقاى اين وصف كه جامع همه اوصاف و معارف قرآنى است در همين
قرآنى كه نزد ماست.
11. استناد امامان معصوم به آيات قرآن در موارد مختلف.
12. متواتر بودن قرآن و منافات آن با تحريف.
پىنوشتها:
1 . وأنزلنا إليكَ الكتابَ بالحقّ، مُصدِّقاً لما بين يديه من الكتاب و مهُيمناً
عليه. (مائده(5) آيه48)
2 . مباحث پنج بخش گذشته همگى مربوط به تاريخ قرآن بوده است.
3 . به عنوان نمونه: فتواى تاريخى امام خمينى(ره) درباره سلمان رشدى و كتاب آيات
شيطانى.
4 . ر.ك: ابن منظور، لسان العرب.
5 . ر.ك: همان؛ قاموس قرآن؛ مفردات.
6 . قرآنپژوهى، ص86.
7 . نساء(4) آيه46؛ مائده(5) آيه13.
8 . مائده(5) آيه41.
9 . بقره (2) آيه75.
10 . ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص227.
11 . همان، ص199.
12 . ر.ك: بخش جمعآورى و تدوين قرآن، در كتاب حاضر.
13 . مدخل التفسير، ص187.
14 . ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، ص59 - 78.
15 . همان، ص111 - 113.
16 . مستدرك الوسائل، ج1، ص50.
17 . آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج16، ص231.
18 . مستدرك الوسائل، ج1، ص50؛ الذريعه، ج16، ص232.
19 . يكى از اين نويسندگان «احسانالهىظهير» است كه كتابخويش الشيعة والقرآن
را برمبناىفصلالخطاب حاجى نورى نوشته و در آن از هيچ تهمت و ناسزايى فروگذار
نكرده است. عنوان باب چهارم اين كتاب چنين است: «ألف حديث شيعيّ فى إثبات التّحريف
فى القرآن! من كتاب فصلِ الخطاب لمحدّثٍ شيعيّ النورى الطّبرسي.»
20 . حجر (15) آيه 9.
21 . فصّلت (41) آيه 41 و 42.
22 . جهت اطلاع بيشتر ر.ك: الغدير و علوم القرآن عند المفسّرين، ج1، ص206-187.
23 . البيان، ص212.
24 . توضيح بيشتر در اين زمينه در دليل سوم آمده است.
25 . اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج4، ص398.
26 . وسائل الشيعه، ج18، باب9 از ابواب صفات قاضى، ح 19، 29 و 35.
27 . همان، ح14.
28 . همان، ح12.
29 . همان، ح10.
30 . بحارالانوار، ج2، ص227.
31 . بقره(2) آيه 129 و151؛ آلعمران(3) آيه 164.
32 . حشر(59) آيه7؛ آلعمران(3) آيه 32 و 132؛ محمد(47) آيه33.
33 . نهجالبلاغه، خ15.
34 . دقت شود در جزء 29 و 30 قرآنمجيد.
35 . ر.ك: كيهان انديشه، شماره 28، مقاله استاد سيد مرتضى عسكرى.
36 . احزاب(33) آيه37.
37 . اِنّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ....
38 . آلعمران (3) آيه61: قُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبناءَنا....
39 . بقره (2) آيه 207: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري....
40 . حجرات(49) آيه 6.
41 . اسراء(17) آيه 60.
42 . الوافى، ج2، باب30، ص63، به نقل از البيان، ص251.
43 . جمعه(62) آيه2؛ بقره(2) آيه 129 و 151.
44 . نحل(16) آيه44.
45 . حشر(59) آيه 7.
46 . قرآنپژوهى، ص116، به نقل از البيان، و التحقيق.
47 . حجر(15) آيه 9.
48 . فصّلت(41) آيه 41.
49 . جهت آگاهى بيشتر ر.ك: الميزان، ج12، ص110-103.
50 . ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، ص37.