بخش پنجم تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(3)
فصل چهارم حصر قراءات
مقدمه
در فصل اول، به اختصار مراحل پيدايش و تحوّلات مربوط به قراءت قرآن تا قرن سوم
هجرى را مرور كرديم و گفتيم كه قراءت قرآن در قرن دوم با ظهور قاريانى ممتاز و
برجسته به اوج شكوفايى خود رسيد. از اواخر همين قرن به جهت شيوع و گستردگى قراءت،
ثبت و ضبط قواعد و اصول مربوط به قراءات و نيز ثبت اختلافات مربوط به قراءت قاريان
با تدوين كتبى در اين زمينه آغاز گشت. تدوين و تأليف كتب قراءات در طول قرن سوم
ادامه يافت، اما با گذشت زمان، كثرت و تنوع اختلافات بهحدّ بىسابقهاى آشكار شد.
افزون بر آنچه در همان فصل در زمينه عوامل بروز اختلاف در قراءت ذكر كرديم، يك
مسأله روحى و روانى ديگر همواره وجود داشت كه برخى از اختلافات نوظهور، زاييده آن
بودند. وقتى در هر دوره، شاگردان در جاى اساتيد خود، به كرسى قراءت تكيه زده و به
مقام شيخ القُرّايى نايل مىشدند، براى آنكه خود راصاحبنظر نشان داده و فقط تقليد
قراءت ديگران را نكرده باشند، بهناچار رأى و سليقه خويش را در بعضى موارد به كار
مىگرفتند.
در قرن سوم، پراكندگى و بىنظمى رايج گرديد. در اين هنگام برخى از بزرگان به
تدوين وضبط قراءات اقدام نمودند و اولين پيشواى معتبرى كه قراءات را در يك كتاب جمع
نمود ابوعبيد قاسم بن سلام (م224ق.) بود كه قاريان را 25 نفر قرار داد. پس از او
احمد بن جبير بن محمد كوفى (م258ق.) مقيم انطاكيه كتابى در قراءات پنجگانه
جمعآورى كرد و از هر شهرى يك نفر را معرفى نمود. نفر سوم قاضى اسماعيل بن اسحاق
مالكى (م281ق.) بود كه، كتابى درباره قراءات تأليف كرد و در آن قراءت بيست نفر را
جمع نمود كه مشتمل بر قراءات هفت قارى مشهور نيز بود. چهارمين نفر محمد بن جرير
طبرى (م310ق.) كتابى به نام جامع تأليف نمود و در آن بيست و چند قراءت را جمع كرد.
پنجمين نفر، ابوبكر محمد بن احمد بن عمر داجونى (م314ق.) كتابى در قراءات جمعآورى
نمود.(1)
اختلاف قراءتها در ميان عموم مردم، نوعى نگرانى بهوجود آورده بود و در حقيقت
مىتوان گفت جز گروهى كه قراءت را به صورت فنّى براى خود درآورده بودند، ديگران از
اين همه اختلاف، خسته شده منتظر فرصتى براى رهايى از اين وضعيّت بودند. در آغاز قرن
چهارم آنچه را مردم انتظار مىكشيدند، واقع شد و در عالم قراءات، انقلابى رخ داد.
ابن مجاهد در كرسى قراءت قرآن
ابوبكر احمد بن موسى بن عباس (324-245 ق.) مُقرى بزرگ بغداد نخستين كسى است كه
قراءات سبع را رسميّت بخشيد. مهمترين استاد ابنمجاهد در قراءت، ابوالزّعراء
عبدالرحمن بن عبدوس است كه بارها قرآن را به قراءت نافع، ابوعمرو، حمزه و كسائى نزد
او ختم كرده بود. ابنمجاهد حتى در بهرهگيرى از هم طبقههاى خود، چون محمد بن جرير
طبرى (م 310 ق.) ابن ابى داود سجستانى (م 316 ق.) ابوبكر داجونى (م324 ق.) و حتى
ابوبكر نقّاش (م 351 ق.) ابايى نداشته است.
ابن مجاهد در مجامع قراءت بغداد، مدارج ترقّى را پيمود و بدانجا رسيد كه بر
مُقريان عصر خود رياست يافت. ثعلب، نحوى نامدار كوفى، معتقد بود كه در سال 286ق كسى
در كتاب خدا از او داناتر نبود. آوازه ابن مجاهد، طالبان قراءت را نزد او گرد
مىآورد؛ تا جايى كه گفته شده، در ميان شيوخ قراءت، هرگز كسى به اندازه او شاگرد
نداشته است. رياست علمى ابنمجاهد، به همراه نزديكى او به سران حكومت، از وى فردى
با نفوذ ساخته بود كه مىتوانست در حوادث اجتماعى زمان خود مؤثّر باشد. ابنمجاهد
«ابن مقسم» و ابن شنبوذ را در 322 ق در مورد مسايل تخصّصى قراءت به محاكمه كشيد و
آنان را وادار به توبه كرد.(2)
ابن مجاهد و قراءات سبع
در آثار تأليف شده در سده سوم، قراءات هفتگانه، صرفاً در عرض ديگر قراءتها
مورد توجه قرار مىگرفت و تكيه خاصى بر آنها نمىشد. عدهاى از نويسندگان كه پيش از
ابن مجاهد دست به تأليف آثارى در زمينه قراءت زده بودند، همچون ابوعبيد قاسم بن
سلام، ابوحاتم سجستانى، اسماعيل ابن اسحاق قاضى و محمد بن جرير طبرى، حدود بيست
قراءت رايج را ثبت كرده بودند. در واقع نخستين مؤلف شناخته شدهاى كه بنا داشت از
هريك از شهرهاى پنجگانه مدينه، مكه، كوفه، بصره و دمشق، كه مهد قراءات بودند،
نمايندهاى برگزيند، احمد بن جبير انطاكى (م 258 ق.) بود كه در تأليفى، قراءات پنج
قارى را گرد آورد.
كار انطاكى را مىتوان پيش درآمدى بر مطرح شدن قراءات هفتگانه بهوسيله ابن
مجاهد تلقّى كرد. ابن مجاهد در گزينش خود به قاريان كوفه توجّهى خاص مبذول داشت و
به جاى يك تن، سه قارى را از كوفه برگزيد.(3)
ابن مجاهد از هر شهر، كسى را برگزيد كه مردم آن ديار بر رجحان قراءت او متّفق
بودند، ولى در مورد كوفه از اين ضابطه خارج شده و به رغم اينكه تصريح كرده، قراءت
غالب در كوفه، قراءت حمزه بوده است، عاصم و كسائى را نيز در كنار او آورده است.
موضعگيرى ابن مجاهد در قبال ابن شَنبوذ - كه قراءت بر خلاف مصحف را مجاز مىشمرد -
و ابن مِقْسَم - كه هر قراءتى را كه از نظر عربيّت صحيح مىنمود، هرچند سند روايت
آن ضعيف بود، جايز مىدانست - نشان از آن دارد كه ابن مجاهد مخالفت مصحف و ضعف سند
را، از عوامل شذوذ قراءت مىدانسته و در كتاب السّبعه نيز بارها به عامل سوم، يعنى
مخالفت با عربيّت اشاره كرده است.(4)
از مطالعه كتاب السّبعه آشكارا برمىآيد كه ابن مجاهد، صرفاً يك انتقال دهنده قراءت
نبوده، بلكه در جاى جاى اثر خويش به نقد و بررسى قراءات از حيث سند و نيز از نظر
ادبى پرداخته است.
بدون شك رياست و نفوذ ابن مجاهد از علل اساسيى بود كه موجب شد تا قراءات سبع در
ميان اهل قراءت جايگاهى استوار يابد به طورى كه در همان نيمه اول سده چهارم هجرى
چندين كتاب در قراءات سبع تأليف شده است.(5)
البته اقدام ابن مجاهد در سدّ باب اجتهاد در قراءت، با اعتراض گروهى از معاصرانش
مواجه گرديد. بدون ترديد موفقيت ابن مجاهد را در انسداد باب اجتهاد قراءات بايد در
خوشسليقگى و زيركى وى در انتخاب هفت قراءت دانست. عدد هفت قراءت به تعداد مصاحف
عثمانى (بنابر قولى) بود و مهمتر از همه با حديث معروف و مشهور نزول قرآن بر هفت
حرف، مشابهت كامل داشت و به همين جهت با اقبال عمومى مواجه شد. ابن جبير قبل از ابن
مجاهد در قراءت قرآن كتاب ثمانيه را تأليف نمود،(6)
ولى خيلى زود به فراموشى سپرده شد.
ابن جزرى مىگويد: بعضى از كسانى كه آگاهى ندارند گفتهاند، قراءات صحيح،
منحصراً همين قراءات قاريان هفتگانه است و احرف سبعهاى را كه پيامبر به آن اشاره
فرموده منظور قراءت اين افراد است. حتى اين توهّم براى بسيارى از جاهلان ايجاد شده
كه قراءات صحيح همان قراءاتى است كه در شاطبيّه و تيسير(7)
وجود دارد و اين قراءات همانهايى است كه پيامبر در حديث معروف به آنها اشاره نموده
است. حتى بعضى هر قراءتى را كه در اين دو كتاب نباشد، شاذّ اطلاق كردهاند و بسيارى
قراءتى را كه از غيرقرّاى سبعه باشد، شاذّ دانستهاند؛ در حالى كه چه بسا قراءاتى
در اين دو كتاب وجود ندارد و از قراى سبعه نيز نقل نشده اما از قراءات آنان صحيحتر
است. چيزى كه مردم را به اشتباه انداخته است اين است كه آنها حديث احرف سبعه را
شنيدهاند و بعد «قراءات سبعه» به گوش آنها خورده و گمان كردهاند اين قراءات همان
احرف سبعه مىباشند. به همين جهت بسيارى از متقدّمان از اكتفاى ابن مجاهد بر هفت
قراءات ناخشنود بودند و او را در اين كار تخطئه نموده و گفتهاند: چرا ابنمجاهد
عدد كمتر يا بيشترى را انتخاب نكرد؟ يا چرا منظور خويش را از كار خود روشن نساخت تا
ناآگاهان را از اين شبهه رهايى بخشد؟
احمد بن عمار مهدوى گفته است:
اكتفاى اهل بلاد به قراى سبعه به جهت انتخاب بعضى از متأخران بود. اما عامّه
مردم آنرا چون واجبى حتمى به حساب آوردند؛ تا آن جا كه مخالفت با آن را خطا دانسته
تكفير نمودند؛ در حالى كه چه بسا قاريانى مشهورتر از آنان وجود داشت. مبتكر حصر
قراءات بر هفت قراءت، كارى انجام داد كه سزاوار نبود انجام گيرد و امر را بر مردم
مشتبه نمود....(8)
در ميان معاصران نيز چنين انتقاداتى بر ابن مجاهد وارد شده است. دكتر صبحى صالح
چنين مىگويد:
بزرگترين سرزنش در ايجاد چنين توهّمى (توهم تطابق ميان احرف سبعه و قراءات
سبعه) بر دوش امام كبير احمد بن موسى بن عباس، مشهور به ابنمجاهد است كه در آغاز
قرن چهارم به جمعآورى هفت قراءت از امامان حرمين (مكه و مدينه) و عراقين (كوفه و
بصره) و شام اقدام نمود. البته كار او صرفاً اتفاقى وتصادفى بود؛ زيرا در ميان
امامان قراءت افرادى جليلالقدرتر از اين هفت تن وجود داشتهاند.(9)
در هر حال مردم خواسته يا ناخواسته به زودى متوجه رابطه ميان احرف سبعه و قراءات
سبعه شدند و همين امر چنان تقدّسى به اين قراءات بخشيد كه بعدها شخصيّت ابن مجاهد
در عالم قراءات ضرب المثل گرديد. در نيمه دوم سده چهارمهجرى شاگردان و معاصران ابن
مجاهد به ترويج و تثبيت كار وى پرداختند. ابوعلى فارسى (م 377 ق.) از اكابر نحو،
شرحى بر كتاب القراءات السبع ابن مجاهد تحت عنوان الحجة فى القراءات السبع نوشت.
پس از وى، ابن خالويه (م 370 ق.) كه از شاگردان ابن مجاهد بود، به رقابت با
ابوعلى پرداخته، كتابى به همين نام تأليف نمود. مسابقهاى كه در تبيين و توجيه
قراءتهاى هفتگانه آغاز گشته بود در سده پنجم نيز ادامه يافت. ابومحمد مكى
ابنابىطالب (437-355 ق.) كتاب الكشف عن وجوه القراءات السّبع را در سال 424ق.
تأليف نمود. كتاب او ناظر به كتاب الحجّة نوشته ابوعلى فارسى بود.
مكى به قول خودش قبل از الكشف كتاب مختصرى را پيرامون قراءات سبع در سال 391
قمرى تأليف كرده بود.(10)
ابوعمرو دانى (م 444 ق.) التيسير را - كه يكى از بهترين كتابها در زمينه قراءات
سبع است - تدوين نمود و شاطبى آن را به نظم درآورد (شاطبيّه). شاطبيّه از چنان
آوازهاى برخوردار گرديد كه فرع (شرح منظوم) از اصل (التيسير) معروفتر شد. تمامى
اين كتابها به هدف احتجاج و استدلال بر قراءات سبع تدوين شدند.
به تدريج كسانى چون ابوالفتح عثمان بن جنّى (م 392 ق.) درصدد برآمدند تا در
توجيه قراءات شاذّ كتابى بنويسند. تدوين المحتسب فى توجيه القراءات الشاذّه بهدست
«ابن جنّى» - كه بعضى آن را بهترين كتاب در زمينه احتجاج بر قراءات شاذ دانستهاند
- به همين منظور صورت گرفته است.
قرّاى سبعه
در مكه نخست ابنكثير است امام
نافع زمدينه ابنعامر از شام
در بصره ابوعمرو علا دارد نام
عاصم چو كسا و حمزه از كوفه تمام
گذشت كه ابن مجاهد از چهار شهر مدينه، مكه، بصره و شام، چهار قارى و از كوفه سه
قارى انتخاب نمود. قاريان برگزيده همگى از قرن دوم بودند و آخرين آنها يعنى كسائى
به سال 189 درگذشته بود. بنابراين آنچه از قراءات آنها رواج داشت توسط شاگردان
آنها (باواسطه يا بىواسطه) روايت مىشد. ابتكار ديگر ابن مجاهد اين بود كه از ميان
تمام شاگردان و راويانِ قاريان انتخاب شده خود، تنها دو راوى را برگزيد و در كتاب
خود روايت آن دو را از قراءت استادشان ذكر نمود. اين عمل باعث شد روايت شاگردان
ديگر به تدريج به فراموشى سپرده شود. كسانى هم كه پس از ابنمجاهد، سه قارى ديگر به
قاريان هفتگانه اضافه نمودند و شمار قاريان را به ده رسانيدند و يا آنها كه چهار
قارى ديگر بر اين ده قارى اضافه نمودند، همگى به تقليد از ابن مجاهد براى هر قارى،
به دو راوى بسنده كردند.
ما در ضمن جدولى، قرّاى سبعه و عشره و راويان آنها را معرفى نموده سپس به معرفى
اجمالى هر يك خواهيم پرداخت.
قاريان هفتگانه و راويان آنها
قاريان دهگانه و راويان آنها
شرح حال قرّاى سبعه
1. ابن عامر: ابوعمران، عبدالله بن عامر بن يزيد يحصُبى، قارى شام و يكى از
قاريان هفتگانه. نسب او به يحصُب از قبايل يمن مىرسد و گفته شده در ميان قاريان
هفتگانه تنها وى و ابوعمرو بن علاء، نسب عربى داشتهاند. آنچه در منابع مورد
تأكيد قرار گرفته اين است كه ابن عامر، قراءت را از شخصى به نام مغيرة بن ابى شهاب
مخزومى و او از عثمان فراگرفته است. در مورد ميزان تأثير لهجه شامى در قراءت
ابنعامر نمىتوان با اطمينان سخن گفت، ولى شايد برخى موارد چون فتح تا در «ياابتَ»
و ابقاى الف در «لكنا» به هنگام وصل بىرابطه با لهجه شام نبوده باشد. ترجيح باب
تفعيل بر ثلاثى مجرد، صيغه معلوم بر مجهول و تاى مضارع بر «يا» به صورت گرايشهاى
غالب در قراءت ابن عامر ديده مىشود و موارد خلاف آن اندك است. بنابراين قراءت ابن
عامر را از نظر يكنواخت بودن مىتوان از قانونمندترين قراءات به شمار آورد و همين
نكته مايه مباهات برخى از هواداران آن بوده است. مهمترين شاگرد ابن عامر، كه عامل
اصلى انتقال قراءت وى به آيندگان شد، يحيى بن حارث ذمارى است. دو راوى مشهور قراءت
ابن عامر، يعنى هشام بن عمار و ابن ذكوان، هر دو، قراءتِ ابن عامر را با يك واسطه
از يحيى فراگرفتهاند. از نظر رواج، قراءت ابنعامر، در نيمه اول سده چهارم هجرى نه
تنها در سراسر شام، بلكه در بلاد جزيره قراءت غالب بود و اندكى نيز در مصر رواج
داشت.(11)
2. ابن كثير: ابومعبد، عبدالله بن كثير دارى، قارى مكه و از قرّاى سبع. مردم مكه
به عطرفروش، دارى يا دارانى مىگفتند و نسبت «دارى» ابن كثير از آن روست كه وى
لااقل مدتى اين شغل را داشته است. ابن كثير در مكه تولد يافت و در همانجا درگذشت.
ابن كثير قراءت را به طريق عرض (خواندن و عرضه كردن قراءت بر استاد) از عبدالله بن
سائب (از صحابه)، مجاهد و درباس (مولاى ابن عباس) فراگرفت. ابن كثير در قراءت برخى
آيات از رسم مصحف مكه كه با مصاحف ديگر اختلاف داشته، پيروى كرده است. برخى از اصول
حاكم بر قراءت ابن كثير، چون تخفيف و تسهيل همزه (در حدّ اعتدال)، اجتناب از اماله
و برخى تلفّظهاى او مانند كسر عين الفعل «يَحسِب» نشانه تأثير لهجه مكّى است.
احتمالاً برخى خصوصيات ديگر چون اظهار دال و ذال در مواضع ادغام متقاربين، وصل هاء
كنايه با اشباع ضمّه و كسره، وصل ضمير «هم» پس از حرف جر به ضمّ ميم و اشباع آن،
تلفّظ خاص اسماى اشاره و اختيار لفظ انزال بر تنزيل نيز ناشى از لهجه مكّى ابن كثير
است. احتياط وى در حاكم كردن آراى نحوى بر روايت، يكى از مهمترين عوامل مقبوليت
قراءتش بود؛ چنانكه حتى در زمان حياتش بر رقيبان مكى خود فايق آمد و از زمان تدوين
قراءات سبع بهدست ابن مجاهد، قراءت وى به عنوان تنها نماينده قراءت مكه مورد توجه
قرار گرفت. شاطبى حتى آن را اشرف قراءاتسبع دانسته است.
در ميان شاگردان ابن كثير، شبل بن عباد و معروف بن مشكان عاملان اصلى انتقال
قراءت وى به آيندگان بودهاند. كليّه موارد دانسته شده از روايت مستقيم وى از طريق
بزّى از عكرمة بن سليمان نقل شده است. به همين سبب ابن خزيمه احتمال داده كه بزّى
يا عكرمه، واسطه بين اسماعيل و ابن كثير را اسقاط كرده باشند؛ در حالى كه صرف نظر
از روايت بزّى در روايت ديگران، چون شافعى و قنبل واسطه حفظ شده است.
قراءت ابن كثير را دو راوى به نامهاى محمد بن عبدالرحمن معروف به قنبل
(م291ق.) و احمد بن محمد بزّى (م 250 ق.) رواج دادهاند. ابن كثير در قراءت بصره
نيز تأثير قابل ملاحظهاى داشته است؛ زيرا «ابوعمرو بن علاء» قارى بصره و از قرّاى
سبع، از وى قراءت آموخته است و عمق تأثير وى بر او، از توافقهاى فراوان آن دو، در
موارد اختلاف روشن مىگردد.(12)
3. عاصم: ابوبكر، عاصم بن ابى النّجود الاسدى، (127-90 ق.) يكى از پرآوازهترين
قاريان سبع. وى آيت و نشانهاى در استحكام و اتقان قراءت و فصاحت كلام بود. اديب،
نحوى و امام قاريان كوفه پس از استادش ابوعبدالرحمن سُلَمى بودهاست.
عبدالجليل رازى وى را امام قراءت شيعيان در كوفه دانسته و گفته است: بيشتر
قاريان حرمين و عراقين، از شيعيان اهل بيت(ع) و از مشهورين به ولايت آنان بودهاند.(13)
خوانسارى در روضات الجنات مىنويسد: «وى پارساترين و پرهيزكارترين قارى و رأى او
درستترين رأى در قراءت به شمار مىرود.»(14)
كوفه و قاريان آن، بيشترين سهم را در انتقال قراءات به آيندگان داشتهاند. گزينش
سه قارى از قراى سبع از كوفه توسط ابن مجاهد به خوبى جايگاه كوفه را به عنوان شهرى
نظامى، سياسى و علمى نشان مىدهد و از اين ميان قراءت عاصم بر دو قارى كوفى ديگر
فايق آمده است. قراءت عاصم از ويژگىهايى برخوردار بوده است كه سبب شده امروز به
عنوان قراءت رسمى و متداول قرآن در ميان مسلمانان به شمار آيد. اساسىترين ويژگى
قراءت او را بايد در پيوند استوار قراءتش با قراءت بزرگترين مشايخ و ممتازترين
اساتيد قراءت دانست.
عاصم قراءت را به طريق عَرْض (خواندن و عرضه كردن قراءت بر استاد) از
ابوعبدالرحمن سُلَمى فراگرفت. ويژگى علمى ابوعبدالرحمن سلمى در نقش مهمّ او به
عنوان عامل انتقال قراءت قرآن از على بن ابى طالب به قاريان كوفى از جمله عاصم بن
ابى النّجود است. در مورد قراءتآموزى او در سطوح عالى، جز على(ع) از صحابى ديگرى
به عنوان استاد عبدالرحمن ياد نشده است. در ذكر مشايخ قراءت ابوعبدالرحمن بيشتر بر
سه شخصيت على(ع)، عثمان و زيد بن ثابت و از آن ميان بهويژه بر حضرت على تأكيد شده،
حتى ادعا شده كه وى در قراءتِ هيچ حرفى از قرآن، از قراءت آن حضرت تخلّف نكرده است
و در روايتى چنين آمده است كه وى على را در قراءت، يگانه مىدانسته است.
ابوعبدالرحمن در قراءات مختلف كوفه از جمله سه قراءت از قراءات سبع تأثير بسزايى
داشته است؛ چرا كه قراءت عاصم بهطور مستقيم و قراءت حمزه و كسائى باواسطه از
ابوعبدالرحمن تأثير پذيرفته است.(15)
اينسلسله سند قراءت،سلسلهاى طلايىاست كه در قراءات ديگر يافت نمىشود.
ابوعبدالرحمن سلمى تا آنجا مورد عنايت و اعتماد على(ع) بوده است كه حضرت وىرا
معلمامام حسن(ع) وامام حسين(ع) قرار داده است.(16)
اينك يك بار ديگر به مشايخ عاصم نظر مىافكنيم.
عاصم ابوعبدالرحمن سُلَمى على بن ابى طالب(ع) پيامبر اكرم(ص).
قراءت عاصم بهواسطه دو راوى به نامهاى شعبه (ابوبكر بن عيّاش) و حَفص بن
سليمان رواج يافته است. بعضى علاوه بر ابوعبدالرحمن، زرّ بن حبيش را نيز از مشايخ
قراءت عاصم دانستهاند.
عاصم زرّبن بن حبيش عبدالله بن مسعود پيامبر اكرم(ص).
ابوبكر عياش يكى از دو راوى عاصم گفته است: عاصم به من گفت: كسى به من حرفى از
قرآن را جز ابوعبدالرحمن اقراء نكرده و او نيز قرآن را بر على عرضه داشته است. من
وقتى از نزد ابوعبدالرحمن برمىگشتم، قرآن را بر «زرّ» عرضه مىكردم.(17)
ازروايت فوق استفاده مىگردد، اعتماد عاصم نسبت به ابوعبدالرحمن بيش از زرّ بوده
است.
گرچه در مورد حفص بن سليمان (يكى از دو راوى عاصم) سخنان ضد و نقيض بسيار گفته
شده است، اما محققان علوم قرآن، روايت حفص را بر روايت «شعبه» ترجيح دادهاند.
گفتهاند او ربيب (فرزندِ همسر) عاصم بوده و در دامان وى پرورش يافته است و همانند
كودكى كه از استاد خويش قرآن را فراگيرد در نزد او تلمّذ نمودهاست. بنابراين روايت
او دقيقتر و متقنتر از روايت شعبه است.(18)
4. ابوعمرو: زبّان بن علاء بن عامر بن عريان (154-68 ق.) از قرّاى سبعه.
گفتهاند در ميان قاريان تنها ابوعمرو و ابن عامر، نسب عربى داشتهاند. ابوعمرو در
بصره، كوفه، مكه و مدينه از بسيارى مشايخ دانش آموخت. اين تعدّد و تنوع استادان كه
در توفيق وى نقش بسزايى داشت، از طرف برخى شرح حالنويسان نيز مورد تأييد قرار
گرفته است؛ چنانكه ابن جزرى يادآور شده هيچ يك از قاريان هفتگانه از اين همه
استاد برخوردار نبودند. در ميان استادان بنامى كه ابوعمرو از آنان قراءت آموخت،
مىتوان از مجاهد بن جبر، سعيد بن جبير، عكرمة بن خالد، عطاء بن ابى رياح،
ابنكثير، ابن محيصين و حميد بن قيس از قاريان مكه، ابوجعفر يزيد بن قعقاع و شيبة
ابننصاح از قرّاى مدينه و حسن بصرى و يحيى بن يعمر از قاريان بصره نام برد.
ابوعمرو بهسرعت احترام اهل قراءت بصره را جلب كرد و به عنوان رئيس قرّا شناخته شد.
فرزدق شاعر مشهور آن روزگار در ملاقاتى كه با او داشت، مجذوب شخصيّت علمى او شد و
مديحهاى در ستايش او سرود. ابوعمرو تا حدّ ممكن در قراءت خود، گرايش به تسهيل و
تخفيف لفظ داشته و به دنبال تكلّف نبوده است. مشخّصه بارز ديگر در قراءت ابوعمرو،
گرايش بسيار او به ادغام متقاربين است؛ همچون ادغام دال در صاد در «مَقعدِ
صِّدْقٍ» و كاف در قاف در «ربّك قّديراً».
در مقايسه بين قراءت ابوعمرو و ديگر قرّاء سبع، قرابت بسيارى بين او و استادش
ابن كثير مكّى ديده مىشود.
در ميان شاگردان او، ابومحمد يحيى بن مبارك يزيدى كه خود از قرّاى چهاردهگانه
به شمار مىرود، عامل اصلى انتقال قراءت وى به آيندگان بود. دو راوى اصلى قراءت
ابوعمرو، حفص بن عمر دورى و ابوشعيب، صالح بن زياد سوسى، هردو از شاگردان يزيدى
بودهاند.
قراءت ابوعمرو به جز بصره، كه خاستگاه اصلى آن بود، در سدههاى سوم و چهارمهجرى
در بغداد و ديگر مراكز علمى نيز مورد توجه قرار گرفت.(19)
5. حمزه: ابوالحسن، حمزة بن حبيب بن عمارة بن اسماعيل كوفى تميمى (156-80 ق.).
وى در طبقه چهارم قرّاى كوفى قرار داشته و از فقهاى بزرگ بوده است. قراءت را به
طريق عرض از سليمان اعمش و حمران بن اَعيَن فراگرفت. در كتاب التيسير و المستنير
آمده است كه: قرآن را بر امام صادق(ع) خوانده است.(20)
شيخطوسى نيز حمزه را از اصحاب امام صادق(ع) معرفى كرده است. ابننديم هم پس از ذكر
كتاب القراءة او، يادآور مىشود كه حمزه از اصحاب امام صادق بوده است.(21)
پس از عاصم و اعمش، امامت قراءت در كوفه به او منتقل گرديد. مورّخان و محدّثان
غالباً او را به وثاقت، ثبت و ضبط ستوده و بعضى او را بىنظير دانستهاند.(22)
عبدالله عجلى مىگويد: «ابوحنيفه به حمزه گفت: تو در دو امر از ما برترى كه ما را
ياراى مجادله با تو در آن دو امر نيست: يكى قرآن و ديگرى فرايض و احكام.» سفيان
ثورى نيز مىگفت: «حمزه در مورد قرآن و احكام و فرايض بر تمام مردم برترى دارد.»
على رغم خردهگيرى افرادى كه در اقليّت قرار دارند، شايستگى وى را در امر قراءات
نمىتوان ناديده گرفت. ابوعبدالله زنجانى دربارهاش مىگويد: «امام، حجّت، ثقه،
ضابط، بصير و آگاه به فرايض و احكام، عالم به عربيّت، حافظ حديث، پارسا، خاشع، قانع
و بىنظير است».(23)
سلسله اساتيد و مشايخ او در قراءت قرآن بدين قرار گزارش شده است:
مهمترين شاگرد حمزه، سُلَيم بن عيسى حنفى كوفى (م 188ق.) است كه عامل انتقال
قراءت وى به ديگران است. دو راوى مشهور قراءت حمزه، يعنى خلف بن هشام (م229ق.) و
ابوعيسى خلاد بن خالد (م 220 ق.) هر دو قراءت حمزه را باواسطه از سليم بن عيسى حنفى
كوفى، فراگرفتهاند.
6. نافع: نافع بن عبدالرّحمن بن ابى نعيم مدنى (169-70ق.). كنيهاش ابورويم و
زادگاهش اصفهان بوده است. قراءت را از ابوجعفر قارى و هفت تن از تابعان فراگرفته
است.
در كتب رجالى شيعه از اين قارى نامى به ميان نيامده است، ولى ابن مجاهد كه
قراءات سبعه را گردآورى نمود كار خود را با نام وى آغاز كرد. بسيارى از محققان
باتعابير مختلف، قراءت وى را ستوده و قابل اعتماد معرفى كردهاند. از نظر عدهاى
ديگر، نافع از لحاظ موثق بودن در حديث، شخصيّتى غيرقابل اعتماد و مورد ترديد است.
امامت قراءت در مدينه منوره به او منتهى گرديد.(24)
از ميان راويان و شاگردان نافع، دو راوى كه از همه معروفتر بودند و عامل انتقال
قراءت او به آيندگان هستند، عبارتند از: ابوموسى عيسى بن مينا (م 220ق.) معروف به
قالون و عثمان بن سعيد مصرى (م197ق.) معروف به وَرْش. اين دو بىواسطه قراءت را از
استاد خويش نقل نمودهاند.
7. كسائى: ابوالحسن على بن حمزه كسائى يكى از ائمه قراءت و قرّاى سبع. قارىو
نحوى مشهور، كه اكثر كساء، يعنى گليم مىپوشيد. نژاد وى ايرانى است واز مردم سواد
(عراق) است. پس از حمزة بن زيات، رياست قاريان قرآن را در كوفه برعهده داشت. امام
احمد حنبل كه از وى روايت كرده است، مىگفت: «من راستگوتر از علىبنحمزه
نديدهام.» شافعى گويد: «كسى كه در نحو دانشمند شود، جيرهخوار كسائى بوده است.»
كسائى در ابتدا قراءت علىبن حمزه را به مردم مىآموخت، پس از مدتى براى خويش
قراءتى برگزيد و در خلافت هارون آن را به مردم آموخت.(25)
ابننديم مىنويسد: «قراءت كسائى در آن قسمت كه مخالف با قراءت حمزه بود، مطابق
قراءت ابن ابى ليلى است كه او نيز به نوبه خود قرآن را بر على(ع) خوانده بود.»
سيد حسن صدر در سلسله طولىِ روايتِ قراءتِ كسائى، نامهاى امام ششم تا اول(ع) را
ياد مىكند و مىنويسد:
كسائى قرآن را بر حمزه و او بر امام صادق(ع) و او بر پدرش امام باقر(ع) و او بر
پدرش امام سجاد(ع) و او بر پدرش امام حسين(ع) و او بر اميرالمؤمنين(ع) قراءت
كردهاند.
قراين متعددى وجود دارد كه تشيّع كسائى را اثبات مىكند. قاريان بسيارى، قراءت
كسائى را روايت كردهاند كه در ميان آنان دو تن به نامهاى ليث بن خالد مروزى (م
240ق.) و حفص بن عمر دورى (م 246ق.) شهرت بيشترى داشته و قراءت او را بىواسطه نقل
كردهاند.(26)
نكاتى درباره قاريان هفتگانه
1. در ميان قاريان، تنها ابوعمرو و ابن عامر عرب زبان بودهاند.(27)
2. همگى در قرن دوم مىزيستهاند.
3. در طول قرن سوم، مردم بصره به قراءت ابو عمرو و يعقوب بن اسحاق و مردم كوفه
به قراءت حمزه و عاصم پاىبند بودند. در آغاز قرن چهارم، ابن مجاهد، كسائى را جزو
قاريان كوفه قرار داد ونام يعقوب را حذف نمود.(28)
4. كوفه و قاريانش سهمى بزرگتر از ديگر شهرها و قاريان آنها در قراءات قرآنى
داشتهاند. قراءت ابىّ بن كعب كه پس از ابن مسعود، امامت قراءت در كوفه را به عهده
داشته، قراءات كوفه را تحت تأثير خود قرار داد.
5. هر سه قارى كوفى (عاصم، حمزه و كسائى) از بزرگان شيعه و دوستداران اهلبيت
بودهاند و قراءت رايج كنونى كه قراءت عاصم به روايت حفص است، جايگاه شيعه در قراءت
قرآن را بهخوبى نمايان مىسازد.
گزيده مطالب
1. در قرن سوم، پيشوايانى چون، ابوعبيد قاسم بن سلام (م 224 ق.)، احمد بن جبير
(م 258 ق.)، اسماعيل بن اسحاق مالكى (م 281ق.) و محمد بن احمد بن عمر داجونى(م 314
ق.) بهتأليف و ضبط وثبت قراءات پرداختند.
2. در آغاز قرن چهارم ابن مجاهد، قارى بزرگ بغداد، نخستين كسى بود كه باب اجتهاد
در قراءات را مسدود كرد و هفت قراءت را از ميان قراءات پنج شهر مدينه، مكّه، كوفه،
بصره و شام برگزيد و قراءتها را در كتابى با عنوان السّبعه ثبت نمود.
3. زيركى و خوش سليقگى ابن مجاهد، در انتخاب هفت قراءت، كه با تعداد مصاحف
عثمانى و نيز «احرف سبعه» مطابق بود، به اقدام او چنان قداستى بخشيد كه عموم مردم،
قراءات ديگر را رها ساخته به قراءت قرّاى سبع روى آوردند.
4. گرچه برخى از معاصران ابن مجاهد بر او خرده گرفتند، اما دانشمندان بسيارى پس
از او، كار وى را مبنا قرار داده كتب متعددى را در زمينه قراءات سبع سامان دادند.
5. قرّاى سبعه عبارتند از: ابن عامر، ابن كثير، عاصم، ابوعمرو، حمزه، نافع و
كسائى.
6. عاصم، حمزه و كسائى هر سه امامان قراءت در كوفه بوده و گرايش شيعى داشتهاند.
7. روايت حفص از عاصم كه امروزه متداولترين قراءت قرآن در جهان است، نقش برجسته
شيعه را نمايان مىسازد.
فصل پنجم ضابطه قبول قراءات
وَ كُلّ ما وافق وجهَ النحو
و كان للرّسم احتمالاً يَحْوي
وصَحَّ إسناداً، هو القرآن
فهذه الثلاثة الأركان
و حيثما يختلّ ركن أثبت
شُذوذَه لوأنّه فى السّبعةِ
(29)
دانستيم كه در ميان قراءات قاريان (سبعه و جز آنها) قراءاتى وجود دارد كه مورد
انكار قرار گرفتهاند. قاريان با همه عظمتى كه برخى از آنان داشتهاند، اما
قراءاتشان على الاطلاق پذيرفته نشده است. سؤالى كه مطرح مىشود اين است كه آيا
معيار و ضابطهاى براى سنجش يك قراءت وجود دارد؟ آيا مىتوان موازينى را ملاك قرار
داد تا براساس آن هر قراءتى را در بوته آزمايش قرار داد، تا در صورت تطابق با
موازين، مهر تأييد بر آن زد و در صورت عدم تطابق رد كرد؟
دانشمندان قرآنشناس همگى به اين پرسش، پاسخ مثبت داده و به معرفى ضوابط مربوط
پرداختهاند. ما در اينجا از كتاب تاريخ قراءات قرآن،نوشته دكتر عبدالهادى فضلى،
ضوابط و مقياسهاى ارائه شده را نقل مىكنيم.
كهنترين مقياس، مقياس ابن مجاهد است كه پس از او دانشمندانى چون ابن خالويه،
مكى بن ابى طالب، كراشى و ابن جزرى ضوابطى را بيان كردهاند.
الف) مقياس ابن مجاهد (م 324 ق.)
1. بايد قارى از شخصيّتهايى باشد كه قراءت وى از سوى مردم سرزمين و منطقهاى كه
او در آن به سر مىبرد بالاتفاق مورد تأييد قرار گيرد.
2. بايد اجماع و اتفاق و تأييد مردم منطقه قارى درباره قراءت وى براساسِ كارايى
علمىِ ريشه دار و عميق او در قراءت و لغت مبتنى باشد.
ب) مقياس ابن خالويه (م 370 ق.)
1. مطابقت قراءت با رسمالخط مصحف عثمانى.
2. موافقت قراءت با قواعد و دستور زبان عربى.
3. توارث نقل، يعنى دست به دست گشتن قراءت از طريق اسناد مورد اعتماد.
ج) مقياس مكى بن ابى طالب (م 437 ق.)
1. وجه قراءت در قواعد عربى برخوردار از قوّت و رجحان باشد.
2. قراءت بايد با رسمالخط مصحف عثمانى مطابقت كند.
3. عموم مردمِ سرزمين قارى در قراءت او به توافق رسيده قرآن را بر طبق قراءت او
تلاوت كنند.(30)
د) مقياس كواشى (م 680 ق.)
1. صحت سند.
2. موافقت و هماهنگى با قواعد زبان عربى.
3. مطابقت با رسمالخط مصحف.
ه) مقياس ابن جزرى (م 833 ق.)
1. صحت سند؛
2. مطابقت با قواعد زبان عربى مطلقاً (هرچند با وجه ضعيفى در قواعد زبان عربى
سازگار باشد).
3. مطابقت با رسم الخط مصحف ولو آن كه فرضى و احتمالى باشد.(31)
ابن جزرى پس از ذكر اين شروط سه گانه مىگويد:
هر قراءتى كه اين سه شرط را دارا باشد، قراءت صحيحى است كه ردّ و انكار آن جايز
نيست، بلكه از حروف سبعهاى است كه قرآن به آن نازل شده است و بر مردم قبول آن واجب
است؛ چه قراءت از قراء سبع باشد، چه از عشر و چه غير آنان. هرگاه به يكى از اين
اركان سهگانه، خللى وارد گردد به قراءات اطلاق شاذ، ضعيف يا باطل مىشود، خواه
قراءت قاريان سبع باشد و خواه برتر از آنها.
وى ادامه مىدهد:
صحيح نزد پيشوايان تحقيق از سلف و خلف همين اركانى است كه شمرديم. امام ابوعمرو
عثمان بن سعيد دانى به آن تصريح نموده و امام ابومحمد مكى بن ابى طالب بارها بر آن
تأكيد نموده است. امامان ديگرى چون احمد بن عمار مهدوى و ابوشامه نيز بر اين مطلب
صحّه گذاشتهاند و از احدى از علماى گذشته مخالفتى با اين اركان شناخته نشده است.(32)
اركانى را كه ابن جزرى براى صحّت يك قراءت به عنوان ضابطه بيان نموده است و در
مقياسهاى وى نسبت به پيشينيانش قدرى گسترش و شمول وجود دارد، بااقبالى وسيع از سوى
دانشمندان عامه مواجه شده است. سيوطى در الاتقان مىگويد:
بهترين كسى كه در اين زمينه، داد سخن داده است، پيشواى قاريان و استاد اساتيد
ما، ابوالخير بن جزرى است....(33)
افرادى چون زرقانى در مناهل العرفان و صبحى صالح در مباحث فى علوم القرآن(34)
مذهب ابن جزرى را تأييد نمودهاند.
با دقت در شروطى كه ابن جزرى براى صحّت يك قراءت شمرده است، درمىيابيم كه او
موافقت با رسم الخط يكى از مصاحف عثمانى را -اگرچه حدسى و احتمالى باشد- و موافقت
با قواعد عربى را -اگرچه بر حسب وجهى از وجوه مختلف اين قواعد باشد- براى صحت قراءت
كافى مىداند.
زرقانى مىگويد:
منظور از موافقت با يكى از مصاحف عثمانى اين است كه قراءت حداقل در يكى ازمصاحف
عثمانى ثابت باشد؛ مثل قراءت ابن عامر در آيه قالُوا اتَّخذَ اللهُ وَلَداً در سوره
بقره، بدون واو، و مثل قراءت وى و بالزّبرِ و بالكتابِ المُنير با اضافه نمودن «با»
در هر دو اسم. اين در مصحف شامى، ثابت بوده است. و مثل قراءت ابن كثير جنّاتٌ تَجرى
منْ تحتِها الأنهار در قسمت آخر از سوره بقره، با افزودن كلمه «مِن»؛ زيرا اين در
مصحف مكى وجود داشته است.
منظور از تعبيرِ ولو تقديراً اين است كه روايت اگر موافق با رسم مصحف باشد، اما
موافقت آن صريح نباشد اشكالى ندارد؛ مثل مالك يوم الدين. اين كلمه (مالك) در تمام
مصاحف عثمانى بدون الف نوشته شده، بنابراين قراءت حذف الف، موافقت تحقيقى با مصحف
دارد؛ در حالى كه قراءت با الف موافقت تقديرى.(35)
ابن جزرى در مورد ضابطه دوم خود كه گفته است: «به نحوى موافق با قواعد عربى
باشد» مىگويد: منظور ما اين است كه قراءت به وجهى از وجوه با قواعد عربى موافقت
داشته باشد؛ خواه افصح باشد يا فصيح، قاعدهاى متّفق عليه باشد يا مورد اختلاف، در
صورتى كه قراءت، شيوع داشته و امامان قراءت آن را با سند صحيح پذيرفته باشند، چنين
اختلافى در قواعد عربى ضررى به قراءت نمىزند.(36)
آنچه ابن جزرى بيان كرده است، ناخواسته قراءات شاذ و ضعيف را نيز پوشش مىدهد؛
زيرا با توجه به خصوصيات رسم مصحف عثمانى و اقوال متعدد در ادب عربى، مىتوان
بسيارى از قراءات ضعيف را به نحوى مطابق با رسم مصحف و يا بهنحوى موافق با
قاعدهاى از قواعد عربى دانست. در اين صورت اين اركان ثلاثه، خاصيّت خود را از دست
داده عملاً نمىتوانند معيارى براى سنجش قراءات صحيح از غيرصحيح باشند.
التمهيد در يك بررسى تفصيلى، اشكالات متعددى را بر اين اركان وارد ساخته و نقاط
ضعف آن را بهخوبى نشان داده است. آنگاه در مورد پذيرش يك قراءت بهارائه سه ركن
ديگر پرداخته است. بهعقيده التمهيد ملاكهاى صحت يكقراءت عبارتند از:
1. موافقت با ثبت معروف ميان مسلمانان در ماده، صورت و محلّ كلمه؛ همانگونه كه
ميان مسلمانان گذشته و حال معهود بوده است.
2. موافقت قراءت با قواعد افصح لغوى و ادب عربى.
3. عدم معارضه قراءت با دليلى قطعى؛ خواه دليل عقلى باشد يا سنّت متواتر و يا
روايت صحيح الاسناد و مورد قبول امامان قراءت.(37)
در حقيقت اصلىترين معيار براى پذيرش يك قراءت، هماهنگى آن با قراءت عامّه مردم است
كه از نسلى به نسل ديگر به ارث رسيدهاست. شرايط سهگانه فوق نيز در جهت تحقق همين
معيار اصلىاند.
گزيده مطالب
1. عموم دانشمندان عامه سه ضابطه را براى ارزيابى قراءتها بيان نمودهاند.
2. اين ضوابط كه در بيان ابنجزرى به عنوان اركان سهگانه صحّت قراءت معرفى شده،
عبارتند از: صحّت سند؛ موافقت با قواعد عربى ولو به نحوى از انحا؛ مطابقت با رسم
الخط عثمانى، اگر چه مطابقتى احتمالى باشد.
3. قيودى را كه ابن جزرى در اركان ثلاثه آورده است، دايره اركان را بهگونهاى
توسعه داده كه بسيارى از قراءات شاذ يا ضعيف را نيز شامل گشته و در نتيجه هدف و
انگيزه او را كه تشخيص قراءتهاى صحيح از غيرصحيح بود برآورده نمىسازد.
4. در التمهيد اركان ثلاثه اين گونه معرفى گشتهاند: الف) موافقت با ثبت معروف
نزد مسلمانان. ب) موافقت با قواعد افصح عربى. ج) عدم معارضه قراءت با دليل قطعى
عقلى يا شرعى. چنين قراءتى مطابق با قراءت «ناس» يعنى عموم مردم است و معيار اصلى
پذيرش يك قراءت نيز، همين هماهنگى با قراءت «ناس» است.
پرسش
1. سه مرحله از مراحل پيدايش قراءات را مختصراً توضيح دهيد.
2. چرا دوره پنجم قراءت قرآن، تأثير بسزايى در قراءتهاى بعدى داشته است؟
3. عوامل پيدايش اختلاف قراءات را با ذكر مثالى براى هر يك ذكر نماييد.
4. دلايل عدم تواتر قراءات را بيان كنيد.
5. ميزان اعتبار روايات «سبعة احرف» از نظر اماميه، چه مقدار است؟
6. چهار معنا از معانى احتمالى احرف سبعه را ذكر نموده، بگوييد كدام يك بيشتر
محتمل است؟
7. به يك نمونه از نظريّاتى كه در مورد انواع اختلاف قراءات وجود دارد اشاره
نموده، آن را نقد كنيد.
8. تدوين كنندگان قراءات، در قرن سوم چه كسانى بودهاند؟
9. حصر قراءات را چه كسى و با چه انگيزهاى صورت داد؟ و چه عاملى در موفقيت او
نقش داشت؟
10. قاريان هفتگانه را نام برده، در مورد قراءت عاصم توضيح دهيد.
پژوهش
1. در مورد جايگاه قاريان قرن دوم هجرى و تأثير آنان بر قراءتهاى ديگر، تحقيقى
ارائه نماييد.
2. تدوين قراءات را در قرن چهارم بررسى كنيد.
3. چرا شيعه در قراءات قرآنى جايگاهى ارزشمندتر از سايرين دارد؟
4. فهرستىدقيق از سير كتب قراءات قرآن با مراعات ترتّب زمانى آنها بنويسيد.
5. ملاكها و ضوابطى براى صحّت يك قراءت معرفى شدهاند؛ نظر شما در اين زمينه
چيست؟
پىنوشتها:
1 . النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 34؛ قرآن و فهرست منابع، ص 259 و 260.
2 . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 582.
3 . همان، ص 583.
4 . ابن مجاهد پس از احراز رياست قراءت در بغداد به مقابله با دو تن از قاريان
معروف و همطراز با خود پرداخت. محمد بن حسن بن يعقوب مشهور به ابن مِقْسَم
(م354ق.) و محمد بن احمد بن ايوب معروف به ابن شَنبوذ (م 328) كه هر دو از قاريان
و نحويان بغداد بودند، در دو مجلس محاكمه جداگانهاى كه به درخواست ابن مجاهد و در
حضور وزير ابن مُقله، تشكيل يافته بود حضور يافتند و اين در حالى بود كه ابن مجاهد
و ابن مقسم و ابن شنبوذ، هر سه شاگردان مكتب قراءت ابن شاذان(ابوالفضل رازى) بودند.
در مورد علت اين محاكمه گفتهاند كه ابن مقسم، هر قراءتى را كه مطابق با قواعد عربى
بود، اگر چه مخالف با نقل يا رسم مصاحف عثمانى باشد، مىپذيرفت. ابن شنبوذ قراءت بر
خلاف مصحف را جايز مىشمرد و به آنچه از قراءت اُبىّ و عبدالله بن مسعود مىدانست
قراءت مىكرد. ابن مُقله در سال 323ق. پس از احضار قضات، فقها و قاريان كه در رأس
آنها ابن مجاهد قرار داشت آن دو را محاكمه نمود. پس از اعتراف ابن شنبوذ به آنچه
به او نسبت دادهاند به دستور وزير تازيانه خورد و محبوس شد وتوبه نمود. ابن مقسم
نيز در مجلس محاكمه خود اعتراف به خطا و اشتباه نمود.... (ر.ك: المباحث فى علوم
القرآن، ص252-251؛ مقدمه كتاب السّبعه، ص 18؛ التمهيد، ج2، ص232)
5 . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 583.
6 . ر.ك: الابانة عن معانى القراءات، ص 90.
7 . كتاب التيسير از ابوعمرو دانى (م444ق.) يكى از بهترين كتبى است كه در زمينه
قراءات سبعه تدوين شده است. اين كتاب را «قاسم بن فيرُّه» (م590ق.) معروف به شاطبى
در 1173 بيت تحت عنوان حرزالامانى و وجه التّهانى» معروف به «شاطبيّه» به نظمى جالب
درآورده است. «شاطبيّه» از چنان شهرتى در ميان كتب مربوط به قراءات سبع، برخوردار
گرديده كه نزديك به چهل شرح بر آن نوشته شده است.
8 . النّشر فى القراءات العشر، ج1، ص36.
9 . مباحث فى علوم القرآن، ص 247.
10 . مقدّمه الابانة عن معانى القراءات، ص 18؛ الكشف عن وجوه القراءات، ص 3.
11 . دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص175 و 176.
12 . همان، ص509 و 510.
13 سيدمحمد باقر حجّتى، تاريخ قرآن، ص321؛ التمهيد، ج2، ص194.
14 . سيدمحمد باقر حجّتى، همان.
15 . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص678 و 679.
16 . مناهل العرفان، ج1، ص458.
17 . البيان، ص 130؛ التمهيد، ج 2، ص 245.
18 . مناهل العرفان، ج 1، ص 459.
19 . دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 66-64.
20 . البيان، ص 136.
21 . محمّد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 328.
22 . البيان، ص 136.
23 . سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 329 و 330.
24 . همان، ص 313 و 314.
25 . لغتنامه دهخدا، ج 11.
26 . سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص241-235.
27 . الحجة فى القراءات السّبع، ص 61؛ البرهان، نوع 22.
28 . الاتقان، ج 1.
29 . مناهل العرفان، ج 1، ص 418.
30 . آنچه از مكى بن ابى طالب در كتاب الابانة عن معانى القراءات آمده است،
متفاوت با اين مقياسهاست. وى مىگويد: «روايات قراءات بر سه قسمند: قسمى كه امروز
به آن قراءت مىشود و در آن بايد اين سهخصلت جمع شود: 1. ناقلين روايت تا پيامبر
همگى ثقه باشند. 2. وجه قراءت آن در ادب عربى شايع باشد. 3. موافق با خط مصحف باشد.
هرگاه در قراءتى اين سه ويژگى جمع شود، قراءت آن صحيح است و قطع بر صدق آن
مىشود...». (الإبانة عن معانى القراءات، ص 57 و 58)
31 . ر.ك: تاريخ قراءات قرآن كريم، ص 143 و 144.
32 . النّشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 9.
33 . الاتقان، ج 1، ص 236.
34 . ص255.
35 . مناهل العرفان، ج 1، ص 418 و 419.
36 . النّشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 10.
37 . التمهيد، ج 2، ص 122 - 154.