بخش ششم تحريف ناپذيرى(2)
فصل چهارم شبهات قائلان به تحريف
در آغاز اين بخش گفتيم كه قرآنشناسان و دانشمندان اسلامى - اعم از شيعى و سنّى
- مصونيّت قرآن را از تحريف تأكيد نمودهاند. متأسفانه برخى از محدّثان شيعى و نيز
تعدادى از اهل سنّت در برخورد با ظاهر برخى روايات، بدون آنكه به تحليل و بررسى
آنها پرداخته آنها را از جهت سند و دلالت ارزيابى كنند، به قضاوتى عجولانه دست
زدهاند. پيشتر از مرحوم ميرزاى نورى و كتاب فصل الخطاب سخن گفتيم. وى گرچه پس از
نوشتن اين كتاب و مشاهده پيامدهاى آن، اظهار پشيمانى نمود، امّا با گذشت بيش از يك
قرن از تأليف اين كتاب، هنوز برچسب و اتهام تحريف بر اساس همين كتاب، از سوى بعضى
از مغرضان و مشتاقان تفرقه ميان امت اسلام، به شيعه زده مىشود. جالب اين جاست كه
از دلايل دوازدهگانه محدّث نورى در فصل الخطاب تنها دو دليل از منابع شيعه بر
تحريف نقل شده است و ساير دلايل برگرفته از منابع اهلسنّت است. جالبتر آن كه قول
به وقوع نسخ در تلاوت قرآن، قائلان زيادى نزد اهل سنّت دارد(1)
و نسبتدهندگان تحريف به شيعه گويا غفلت نمودهاند كه ملتزمشدن به صحّت روايات نسخ
قراءت - كه از طرق عامه نقل گرديده - مستلزم وقوع تحريف در قرآن است.
قبل از بيان شبهات، شايد اشارهاى به مقايسه روايات تحريف كه توسط يكى از
محقّقان صورت گرفتهاست خالى از لطف نباشد؛ ضمن تأكيد بر اين نكته روشن كه وجود
روايات تحريف در لابهلاى كتب حديث نمىتواند دليلى بر اعتقاد صاحبان آن كتب به
مفاد آن روايات باشد. اما در اين راستا مظلوميت شيعه در قضاوتهاى يكجانبه و
غيرمنصفانه آشكارتر مىگردد.
روايات تحريف را مىتوان با مراجعه به منابع معتبر روايى، تاريخى، فقهى و حديثىِ
اهل سنت مشاهده نمود، كه البته به طور عمده در كتب حديث و از جمله در صحاح سته
مخصوصاً در صحيح بخارى و مسلم وجود دارند.(2)
با بررسى روايات نقلشده از طرق اهل سنت و نيز روايات رسيده از طرق شيعه در زمينه
تحريف، اين نتايج به دست مىآيد:
اولاً: رواياتى كه از طرق شيعه در مورد تحريف نقل شده است، به مراتب كمتر از
رواياتى هستند كه از طرق عامه در دست است.
ثانياً: غالب رواياتى كه از طرق شيعه نقل شده، در دلالت بر تحريف صراحت نداشته،
امكان حمل آنها بر تأويل يا تفسير و نظاير آن وجود دارد؛ در حالى كه بسيارى از
روايات اهل سنت در دلالت بر تحريف صراحت دارند.
ثالثاً: بررسى اسناد روايات تحريف در روايات اهل سنت نشان از اعتبار و وثاقت
رجال احاديث در نزد آنان دارد؛ چراكه بسيارى از آنها در كتب صحاح آنها با اسانيد
معتبر وارد شدهاست؛ در حالى كه روايات تحريف در كتب شيعه غالباً ضعيفالسند و
غيرمعتبرند.(3)
اين تفاوتهاى سهگانه در كمّيت و كيفيت و حجّيت اسناد روايات، پرده از بسيارى
ابهامات برداشته، چهره زشت و كريه فرومايگانى همچون احسان الهى ظهير را بر همه
آشكار مىسازد و عرصه را براى تاخت و تاز جسورانه و متعصبانه امثال او تنگ مىنمايد
و دستهاى پنهان سياستبازان و بدخواهان و مخالفان وحدت اسلامى را به خوبى بر ملا
مىكند. در همين جا مجدداً يادآور مىشويم كه بيان وجود چنين رواياتى در طرق اهل
سنت به اين معنا نيست كه آنان بهويژه اهل تحقيق از ايشان، اعتقاد به مفاد آن
روايات دارند، بلكه صرفاً بدين جهت است كه ناآگاهان بدانند، روايات تحريف،
همانگونه كه در طرق شيعه نقل شدهاست، در طرق اهلسنت نيز وارد شدهاست. البته با
توجه به ادلّه قطعى بر مصونيت قرآن از تحريف و پاسخ شبهات قائلان به تحريف مشكلى در
اين زمينه باقى نخواهد ماند.
شبهات دوازده گانه
ميرزاى نورى در باب اول از كتاب خود، امورى را در تأييد تحريف ذكر نمودهاست، كه
به اختصار چنين است:
1. رواياتى وجود دارد كه آنچه در امم گذشته واقع شده در امت اسلام نيز واقع
مىشود؛ اين امر شامل تحريف كتاب هم مىشود.
2. نحوه جمعآورى قرآن در صدر اسلام عادتاً مستلزم وقوع تغيير و تحريف است.
3. آنچه اهل سنّت راجع به نسخ تلاوت ذكر نمودهاند، مستلزم نقص در قرآن و تحريف
آن است.(4)
4. علىبن ابىطالب(ع) داراى مصحفى مخالف با مصحف موجود در ترتيب و افزون بر
قرآن فعلى بودهاست.
5. عبداللهبن مسعود، مصحف معتبرى داشته كه در آن چيزهايى غير از مصحف موجود
بوده است.
6. مصحف موجود، مشتمل بر همه آنچه در مصحف ابىّبن كعب وجود دارد -و معتبر است
- نيست.
7. عثمان به هنگام جمع قرآن برخى از كلمات و آيات را ناديده گرفته است.
8. اخبار فراوانى صريحاً دلالت بر وقوع نقص در قرآن دارند كه اهل سنت آنها را
نقل كردهاند.
9. خداوند نام و شمايل اوصياى خويش را در كتب آسمانى گذشته ذكر نمودهاست. در
قرآن كه مُهيمن بر كتب ديگر است به طريق اولى خداوند چنين كرده است.
10. با آنكه قرآن بر يك قراءت نازل شده است، وجود اختلاف قراءتها در حروف و
كلمات و جز آنها ثابت و معلوم است.
11. اخبار فراوانى به طور عام صراحتاً دلالت بر وقوع تحريف و نقصان دارند.
12. اخبارى در خصوص تحريف بعضى از آيات وجود دارد.
اينك به اختصار به شبهات پاسخ مىدهيم:
پاسخ شبهه اول: مىگويند رواياتى در حد تواتر از شيعه و سنى وارد شده است كه
دلالت بر مماثله بين امت اسلام و يهود و نصارا مىكند و مفاد آن دلالت دارد كه
رسولخدا فرمودهاست هرچه در آن امتها واقع شدهاست، در اين امت هم واقع مىشود و
چون تحريف در كتب آسمانى آنها راه يافته پس قرآن هم تحريف شدهاست؛ وگرنه معناى اين
احاديث صحيح نخواهد بود. قال رسولاللَّه: كُلّ ما كان فى الاُمَمِ السَّالِفَة،
فَإنَّهُ يَكُونُ فى هذِهِ الأُمّة مِثْلُهُ، حَذْوَ النَّعلِ بِالنَّعل والْقُذَّة
بِالْقُذَّة؛(5)
هرچه در امتهاى گذشته بوده و اتفاق افتاده است، بدون هيچ كم و كاستى، عيناً در اين
امت نيز خواهدبود.
گرچه ظاهر اين گروه از روايات عام است، اما اينگونه نيست كه شامل همه مسائل و
جزئيات شود؛ زيرا در بسيارى از امور همانند تثليث و گوسالهپرستى و جريان سامرى و
غرق فرعون و عروج عيسى به آسمان و تحريف بالزياده و نظاير آن، امت اسلام با آنها
تماثل و اشتراك ندارد. بنابراين تماثل و تشابه فىالجمله مراد است؛ نه در همه
مسائل. اين سخن پيامبر به منزله عامى است كه قابل تخصيص است كه مىتوان تحريف قرآن
را به استناد آيه إِنا نحن نزلنا الذكر وإِنا له لحافظون از آن استثنانمود.
اگر كسى ادعا كند كه اين روايات تخصيصبردار نيستند، بايد ملتزم به تحريف
بالزياده در قرآن نيز بشود؛ زيرا بنىاسرائيل كتاب خودشان را هم تحريف بالزياده
كردهاند و هم تحريف بالنقيصه؛ در حالى كه در مورد تحريف بالزياده در قرآن قائلى
وجود ندارد.
پاسخ شبهه ديگر: گفتهاند رواياتى وجود دارد كه براى علىبن ابىطالب مصحفى غير
از مصحف موجود بودهاست و او شخصاً پس از رحلت پيامبر در خانه نشست و مشغول
جمعآورى قرآن گرديد و هنگامى كه قرآن خويش را به ميان قوم آورد آنان از او
نپذيرفتند. در بعضى از روايات آمدهاست كه قرآن على(ع) مشتمل بر چيزهايى بوده است
كه در قرآن فعلى موجود نيست، و اين چيزى جز تحريف قرآن نيست.
پاسخ اين شبهه از مباحث گذشته تاريخ قرآن و بررسى مصحف علىبن ابىطالب(ع)
كاملاً روشن مىشود. در اين كه براى علىبن ابىطالب مصحفى بوده است و مصحف آن حضرت
با ساير مصاحف موجود در آن زمان تفاوت داشته است، ترديدى نيست. اما اينكه اين
تفاوت در مورد آياتى از قرآن بوده است كه در مصحف موجود وجود ندارد، امرى باطل است.
مصحف علىبن ابىطالب داراى امتيازات و ويژگىهاى خاصى از قبيل اشتمال آن بر شأن
نزول آيات، تفسير و تبيين آيات، تبيين ناسخ و منسوخ، مرتببودن آن به حسب ترتيب
نزول آيات و سور و نظاير آنها بودهاست كه البته در فهم و دركِ آيات قرآن بسيار
راهگشا مىبود، و اگر امروز آن مصحف در دست ما بود، بدون شك گنجينهاى مطمئن در فهم
و برداشت از قرآن براى مسلمانان به شمار مىرفت. ولى عدم آن امتيازات در قرآن فعلى
به معناى نقصان و تحريف آن نيست؛ به اين دليل كه خود علىبن ابىطالب(ع) در دوران
خلافت سخنى از تحريف قرآن به ميان نياوردند.
آيةاللَّه خوئى در پاسخ به روايات ادعا شده بر تحريف مىگويد:(6)
چنين رواياتى دلالتى بر وقوع تحريف ندارند. بسيارى از آنها ضعيفالسند مىباشند؛
زيرا گروهى از آنها از كتاب احمدبن محمد سيارى كه همه علماى رجال بر فساد مذهب و
عقيده وى اتفاق نظر دارند نقل شدهاست، و يا از علىبن احمد كوفى، كه رجاليّون او
را نيز كذّاب و فاسدالمذهب مىدانند.
البته تعدد روايات به اندازهاى است كه اطمينان به صدور بعضى از آنها از معصومان
حاصل مىشود. لذا بايد آن روايات را بررسى نمود تا مراد آنها روشن شود.
به نظر ايشان روايات چهار دستهاند كه ما دو دسته را ذكر مىكنيم:
1. يك دسته رواياتى هستند كه عنوان «تحريف» در آنها ذكر شده است؛ مثلاً از امام
صادق(ع) روايت شدهاست كه فرمود: أَصْحابُ الْعَربيّة يحرّفون كلامَ اللَّه
عَزَّوَجَلَّ عَنْ مواضعه.
ظاهر اين دسته از روايات، قابل حمل بر اختلاف قراءات است؛ نه آنكه چيزى از قرآن
برداشته شده باشد.
يا آن كه ابوذر از رسول خدا نقل مىكند كه عدهاى در قيامت مىگويند: أَمَّا
الْأَكْبَر فَحَرَّفْناه ونَبَذْناهُ وَراءَ ظُهُورِنا وَأَمَّا الْأَصْغَر
فَعادَيْناهُ وَأَبْغَضْناهُ وظَلَمْناه؛ ثقل اكبر (قرآن) را تحريف نموديم و پشت سر
انداختيم و ثقل اصغر (عترت) را دشمنى نموديم و كينه آنان را به دل گرفتيم و برايشان
ستم روا داشتيم.
تعبير تحريف در اينگونه روايات نيز، به معناى نقص نيست؛ بلكه منظور تحريف معنوى
و تفسير به رأى است. شاهد بر اين مطالب روايتى از امام باقر(ع) است كه فرمودهاست:
وَكانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكتاب أَنَّهم أَقامُوا حُرُوفَه وحَرَّفوا حُدُودَه؛
معناى پشت سر انداختن كتاب خدا اين است كه آنان حروف قرآن و الفاظ آن را به پا
داشتند و حفظ نمودند، اما حدود و معانى آن را تحريف نمودند.
2. دسته ديگر رواياتى هستند كه دلالت دارند بر اينكه در بعضى از آيات قرآن نام
امامان(ع) وجود داشته است و دشمنان آنها را تحريف نمودهاند.
حال آنكه اينگونه روايات ناظر به شأن نزول آيات هستند. اگر به عنوان مثال در
آنها وارد شدهاست كه نَزَلَتْ فى عَلِيٍّ به اين معنا نيست كه «على» جزو الفاظ
آيات بوده و حذف شدهاست.
مؤلف كتاب ارزشمند البيان مىگويد: از چيزهايى كه دلالت دارد نام اميرالمؤمنين
در قرآن به صراحت ذكر نگرديده، حديث غدير است؛ كه به صراحت دلالت دارد پيامبر على
را به فرمان خدا به امامت منصوب نمود، بعد از آنكه خدا وعده ايمنبودن از مردم را
به او داد. اگر نام على در قرآن آمده بود، ديگر نيازى به اين انتصاب و گردآورى
مسلمانان نبود و ديگر براى رسول خدا هراسى از اظهار آن مطلب نبود. بهويژه آنكه
حديث غدير در حجّةالوداع و اواخر عمر آن حضرت اتفاق افتاد. در حالى كه آيات قرآن
عموماً قبل از آن نازل گشته و در ميان مسلمانان شيوع پيدا كردهبود.
شاهد ديگر بر توجيه اينگونه روايات، حديث صحيح ابوبصير است كه قبلاً بهآن
اشاره شد. در ذيل آن حديث امام صادق(ع) مىفرمايد:
وَنَزَلَتْ أَطيعُوا اللَّه وأَطيعُوا الرَّسول وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُم
ونَزَلَت فى عَلِيّ والْحَسَنِ والْحُسَين فقال رسولاللَّه: مَنْ كُنْتُ مولاهُ
فَهذا عَلِيّ مَولاهُ.
مفهوم اين جملات تفسير قرآن است؛ زيرا در صدر روايت ابوبصير از حضرت سؤال
مىكند، مردم مىگويند: چرا نام على و اهل بيت در قرآن نيامدهاست؟ حضرت در جواب
مىفرمايد: اصل نماز در قرآن آمده، ولى عدد ركعات آن بيان نشدهاست؛ اصل زكات در
قرآن آمده اما نصاب آن معين نگرديده است؛ اصل حج در قرآن آمده، اما تعداد طواف ذكر
نگرديده است و همه اينها را پيامبر به عنوان مفسر قرآن تبيين مىنمايد. آنگاه امام
صادق راجع به آيه أَطيعوا اللَّه و... توضيح مىدهد و ترديدى باقىنمىماند كه مراد
امام از نزلت فى على و... شأن نزول آيه است.
اين حديث مىتواند پاسخ به همه رواياتى باشد كه مىگويند نام ائمه در قرآن بوده
و حذف شدهاست.
پاسخ به شبهات ديگر از قبيل وقوع تحريف به دليل نحوه جمعآورى قرآن در زمان
عثمان و يا مصحف عبداللَّهبن مسعود و ابىّبن كعب و يا اختلاف قراءتها بسيار روشن
است. مرورى مجدّد بر مباحث مربوط به جمعآورى قرآن و ويژگى مصاحف صحابه و يا علل
بروز اختلاف قراءات در بخشهاى گذشته روشن خواهدساخت كه رابطهاى ميان آنها و تحريف
وجود ندارد.
گزيده مطالب
1. از ميان دلايل دوازدهگانهاى كه محدّث نورى بر تحريف قرآن اقامه كرده است،
تنها دو دليل آن از منابع شيعه است.
2. در مقايسه روايات تحريف ميان شيعه و اهل سنّت تعداد روايات نقلشده از طرق
اهل سنّت، بيشتر و دلالت آنها بر تحريف روشنتر و وثاقت رجال احاديث تحريف و به
عبارت ديگر، اعتبار سندى آنها معلومتر است!
3. تماثل و اشتراك امت اسلام با امتهاى پيشين، تماثلى فىالجمله است، نه
بالجمله، كه شامل بسيارى از امور از جمله تحريف قرآن نمىشود.
4. اضافاتى كه در مصحف علىبن ابىطالب وجود داشتهاست، مربوط بهشأن نزول،
تفسير و تبيين آيات، بيان ناسخ و منسوخ و امورى از اين قبيل بوده است.
5. بسيارى از روايات تحريف از احمدبن محمد سيارى و يا از علىبن احمد كوفى نقل
گرديدهاند كه هردو فاسدالمذهب و كذّاب بودهاند.
6. با توجه به شواهد موجود در برخى از روايات، منظور از تحريف، تحريف معنوى بوده
است. اين امر در تعدادى از روايات به صراحت ذكر شدهاست.
7. رواياتى كه دلالت دارند نام امامان(ع) در قرآن بودهاست و يا بيان مىكنند كه
فلان آيه در مورد امام على(ع) نازل شده، همگى دلالت بر شأن نزول دارند؛ نهآنكه
نام امامان جزو آيه بوده است.
8. با توجه به دلايل متقن و مستحكم از كتاب و سنّت و عقل و شواهد متعدد تاريخى و
غير تاريخى، بطلانِ استناد به نحوه جمعآورى قرآن در زمان عثمان بر تحريف و يا
اختلاف قراءات و يا زيادتى و نقصان در بعضى از مصاحف صحابه، مانند عبداللهبن مسعود
و ابىّبن كعب كاملاً آشكار و ايمان به بشارت الهى به حفظ قرآن دوچندان مىشود.
پرسش
1. تعريفِ تحريف را در لغت و اصطلاح بيان كنيد.
2. ضمن بيان اقسامتحريف، تحريفى را كه محل بحث و نزاع است مشخص كنيد.
3. به چه دليل تحريف معنوى در قرآن واقع شدهاست؟
4. نام ده تن از بزرگان شيعه كه نظريّه تحريف را رد نمودهاند، بيان كنيد.
5. آغازگر انديشه تحريف در قرن يازدهم كيست و پس از وى چه كسى اين مسأله را مطرح
ساخته است؟
6. چه آياتى از قرآن، تحريف را نفى مىكنند؟ توضيح دهيد.
7. از حديث ثقلين چگونه بر نفى تحريف مىتوان استفاده نمود؟
8. دليل عقلى بر مصونيّت قرآن از تحريف را تبيين كنيد.
9. توضيح دهيد چگونه ساختار ويژه قرآن، اين كتاب آسمانى را تحريفناپذير ساخته
است؟
10. رابطه اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى) و تحريف ناپذيرى را توضيح دهيد.
11. روايات تحريف از طريق شيعه و اهل سنّت را با هم مقايسه كنيد.
12. شبهه مماثله ميان امت اسلام با ساير امتها از جمله در تحريف كتاب، چگونه
پاسخ داده مىشود؟
13. رواياتى كه ظاهر آنها بر تحريف دلالت دارند چگونه توجيه مىشوند؟
14. آيا تفاوت مصحف على(ع) با مصحف موجود دليل بر تحريف است؟ چرا؟
15. آيا افزايشو كاهش در مصاحف بعضىاز صحابه دليل بر تحريفاست؟چرا؟
پژوهش
1. پنج نمونه از رواياتى را كه بيانگر وقوع تحريف معنوى (نه لفظى) هستند، ذكر
نماييد.
2. نظريّه مستشرقانى كه در تاريخ قرآن بحث نمودهاند، درباره روايات تحريف چيست؟
3. در قرن اخير چه كتابهايى عليه شيعه با ادّعاى واهى قول به تحريف نوشته شده
است؟
4. غير از دلايل بيانشده در كتاب بر عدم تحريف، آيا مىتوانيد دليل ديگرى اقامه
نماييد.
5. با توجه به اينكه عنوان «ذكر» علاوه بر قرآن بر كتابهاى آسمانى تحريفشده
ديگر هم اطلاق شده است، تأكيد علاّمه طباطبائى بر اين عنوان و دليل قراردادن آن را
بر عدم تحريف، مورد بررسى قراردهيد.
پىنوشتها:
1 . ر.ك: بخش هشتم كتاب حاضر.
2 . سيد جعفر مرتضى، حقائق هامّة حول القرآن الكريم، ص17.
3 . براى اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ص32.
4 . البته حاجى نورى خود، اين عقيده را باطل دانسته رد مىكند.
5 . آيةاللَّه خوئى، البيان، ص240.
6 . ر.ك: همان، ص233-226.