درسنامه علوم قرآنى سطح ۱
حسين جوان آراسته
- ۱۰ -
بخش ششم تحريفناپذيرى
اهداف مورد نظر در اين بخش:
1. آگاهى از جايگاه بحث تحريف در مباحث مربوط به تاريخ قرآن.
2. آشنايى با گونههاى مختلف تحريف.
3. بررسى آراى دانشمندان شيعى و سنّى در زمينه تحريف.
4. اثبات تحريفناپذيرى قرآن از زواياى مختلف و با دلايل متعدد.
5. نقل و نقد شبهات ارائهشده درباره تحريف.
برخى از منابع مهمّ در اين بخش:
البيان فى تفسيرالقرآن، آيةاللَّه خوئى؛ الميزان فى تفسيرالقرآن، ج12، علامه
طباطبائى؛ حقائق هامّة حول القرآنكريم، سيدجعفر مرتضى؛ صيانة القرآن من التحريف،
محمدهادى معرفت؛ قرآنپژوهى، بهاءالدين خرمشاهى؛ مدخل التفسير، آيةاللَّه فاضل؛
اُكذوبة تحريف القرآن، رسول جعفريان.
فصل اول كليّات
مقدمه
از مباحث مربوط به تاريخ قرآن، موضوع تحريفناپذيرى آن است. كتب آسمانى قبل از
اسلام كمابيش دستخوش تغيير و تحريف گرديدهاند و اين امر اعتماد و اعتقاد به معارف
موجود در آنها را متزلزل نموده است. اسلام به عنوان آخرين و كاملترين و برترين دين
الهى در برگيرنده قوانينى است كه تعالى و تكامل مادى و معنوى انسان را تضمين
كردهاست و اصيلترين منبع جاودانه آن قرآنكريم است.
تغيير و تحريف در كتابهاى آسمانىِ پيشين، گرچه راه را بر خدشه در اصول و اركان
اديان الهى گشوده، اما به لحاظ سير تدريجى قوانين الهى و جايگزينى شرايع آسمانى يكى
پس از ديگرى، خسارت ناشى از تحريف به نوعى تدارك و جبران شده است. آيا قرآن كريم در
تاريخ پر فراز و نشيب خود با چنين امرى مواجه گشته و دست تغيير و تحريف بدان راه
يافته يا آن كه بىهيچ نقصان يا افزايشى بستر زمان را به سلامت زير پا نهاده و در
اين جهت نيز افتخارى بر افتخارات خويش افزوده است؟
دليل تقديم بحث تحريفناپذيرى بر اعجاز، ارتباط آن با مباحث تاريخ قرآن است؛(1)
هرچند نظم منطقى ايجاب مىنمود كه ابتدا اعجاز و سپس تحريف ناپذيرى مورد بحث قرار
گيرد.
تاريخىبودن تحريف از آن جهت است كه وقوع يا عدم وقوع تحريف فقط در برههاى خاص
از تاريخ اسلام ممكن بودهاست: دوره پس از رحلت پيامبر تا زمان جمعآورى مصاحف در
زمان عثمان و تدوين مصاحف پنجگانه يا هفتگانه (درحدود سال سىامهجرى) و از آن
زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى مرحله حصر قراءتها در قراءتهاى هفتگانه بهدست
ابن مجاهد. از قرن چهارم به بعد هيچكس مدّعى تحريف نشده است و در عصر حاضر نيز
موضوع تحريف به كلى منتفى است.
اهميّت ويژه با توجه به نظرگاه شيعه
علاوه بر اهميّتى كه اعتقاد به تحريفناپذيرى قرآن در زمينه قداست و اعتبار خود
قرآن دارد، پرداختن به اين بحث از سوى شيعيان از اهميّت ويژهاى برخوردار است.
شيعيان كه راسخترين اعتقاد را به عدم تحريف دارند و اكنون پرچمدار احكام نورانى
قرآن و مدافع سرسخت حريم قرآن و اسلام در جهان هستند،(2)
به شيوهاى ناجوانمردانه متّهم به اعتقاد به تحريف قرآن شدهاند و اين افترائات از
گذشته دور تا به امروز چنان وسيع و گسترده بوده است كه بسيارى از برادران اهل سنّت
آن را از مسلّمات مورد قبول شيعه اماميه تلقى كردهاند. دامنزدن به اين اتهام بى
اساس بهدست عدهاى اندك از مغرضان، به اين هدف صورت مىگيرد كه چهره تابناك شيعه
در نگاه ساير مسلمانان منفور جلوه داده شود و وحدت امت اسلام با دشوارى رو به رو
گردد.
تعريف تحريف
ازهرى گويد:
حَرفَ عن الشيء حَرْفاً وانْحَرفَ وتحرَّفَ و اِحْرورَفَ؛
همگى به معناى عدول از چيزى به كار مىروند.(3)
حرفِ هر چيز، طرف و جانب آن را گويند.(4)
به گفته راغب اصفهانى در مفردات، تحريف شىء مايلنمودن آن است؛ مثل تحريف قلم كه
منظور قطزدن آن به صورت يكبرى و مايل به كنج است. و قلم محرَّف، يعنى قلمى كه اين
گونه تراشيده شده و مقطع كج داشته باشد.(5)
تحريف كلام، يعنى آنرا در يك طرف احتمال قراردادن، به گونهاى كه بتوان آنرابه
دو وجه حملنمود؛ به تعبير ديگر، تحريف كلام نقل معناى كلام از جايگاهاصلىآنبه
قسمتى (معنايى) است كه مورد نظر نبودهاست. به عنوان مثال وقتىقرآنمىفرمايد: من
الّذينَ هادوا يُحرّفونَ الكَلِمَ عن مواضِعِه،(6)
همين معنا موردنظر است.
به عبارت روشنتر تحريف در چنين مواردى تغيير و تبديل معناى كلام و تفسير و
تأويل سخن به غير معناى واقعى آن است. با اين بيان هر كس قرآن را به صورتى غيرحقيقى
تفسير نمايد، آن را تحريف نموده است؛ همان گونه كه برخى از يهوديان در مورد تورات
چنين مىكردهاند.
تحريف در اصطلاح
در تحريف اصطلاحى بر خلاف تحريف لغوى كه به معناى تصرف و تغيير در معناى كلمه
است، تصرّف در الفاظ قرآن منظور است؛ به عبارت ديگر تحريف اصطلاحى اختصاص به تحريف
لفظى دارد و تحريف لغوى اختصاص به تحريف معنوى. بنابراين مىتوان گفت كه قرآن در
استعمالات خود تحريف را جز در معناى لغوى آن به كار نبرده است؛ امّا محور در مباحث
تحريفناپذيرى قرآن اختصاص به تحريف لفظى و اصطلاحى دارد.
1. تحريف معنوى قرآن
گر چه قرآن تعبير تحريف را در اين زمينه به كار نبرده است، اما در آيه هفت سوره
آل عمران در مورد آيات متشابه مىفرمايد: فأمّا الذينَ فى قلوبهم زيغٌ فيتّبعونَ ما
تشابَهَ منهُ ابْتِغاءَ الفتنة .... اين آيه به صراحت اعلام مىدارد كه برخى فتنه
جويانه آيات متشابه را براى تأويل باطل خويش دستاويز قرار مىدهند.
در مورد وقوع تحريف معنوى قرآن، هيچ ترديدى وجود ندارد؛ زيرا تفسير بهرأى همان
تحريف معنوى است كه بسيار اتفاق افتاده است. در تاريخ تفسير قرآن مكاتب كلامى و
فرقههايى پديد آمدهاند كه منشأ اصلى پيدايش آنها برداشت ناصحيح از آيات قرآن كريم
بودهاست، نظير مفوّضه، مجسّمه و جز آنها.
روايات نيز ضمن بيان وقوع چنين تحريفى، عاملان آن را به شدت نكوهش كردهاند. در
روايتى به نقل از امام باقر(ع) آمده است كه:
و كانَ مِن نَبْذِهِم الكتابَ أَنْ أَقامُوا حُرُوفَه وحَرَّفُوا حُدُودَه،
فَهُمْ يَرْوَونه وَلايَرْعَونه والْجُهّال يُعْجِبُهم حِفْظُهم لِلرّواية والعلماء
يَحْزُنُهم تَرْكُهُم للرّعاية...؛(7)
نشانه پشت سر انداختن كتاب توسط آنان، اين بود كه حروف آن را نگاه داشتند، ولى
حدودش را تحريف نمودند. آنان كتاب را در حالى كه روايت مىكنند رعايت نمىكنند!
جاهلان از اين كه آنان حافظان روايت قرآنند شگفتزده و عالمان از اين كه آنان تارك
رعايت و حريم قرآنند محزون و غمزدهاند!
2. تحريف لفظى
الف) هيچيك از مسلمانان به تحريف لفظى قرآن به افزايش، يعنى اضافهكردن به
كلمات يا آيات قرآنكريم، قايل نبوده و مورد انكار شيعه و سنّى است.
دليل عقلى بر عدم آن نيز وجود دارد؛ چراكه اهتمام فوقالعاده مسلمانان در حفظ و
يادگيرى قرآن و قراءت آن در بين خود، وضعيتى را به وجود آوردهبود كه آيات نازلشده
قرآن بر همگان مأنوس و معلوم بودهاست. بنابراين، اگر جمله يا جملاتى بهعنوان آيات
قرآن قرار مىگرفت به خوبى بر همه آشكار شده موجب طرد آن بود. ب) تحريف لفظى قرآن
به اين صورت كه از آن، كلمه و يا جمله و يا آيه و يا سورهاى حذف گرديده باشد،
اصلىترين قسمت بحث از تحريف است كه گرچه بعضى از اهلتسنن و نيز اخباريان شيعه
قايل به اينگونه از تحريف شدهاند؛ اما شيعه، تحريف به كاهش (تحريف بالنقيصه) را
نيز با قاطعيت رد مىنمايد كه بهزودى در اين زمينه سخن خواهيمگفت.
نتيجه آنكه در تحريف لفظى تنها تحريف به كاهش و نقصان محل نزاع ميان قايلان به
تحريف يا عدم تحريف است و محور بحث قرار مىگيرد.
گزيده مطالب
1. تحريفناپذيرى از مباحث مربوط به تاريخ قرآن است و اختصاص به دوره پس از رحلت
تا جمعآورى مصاحف در زمان عثمان و از آن زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى دوره حصر
قراءات در قراءتهاى هفتگانه دارد.
2. تحريف كلام به معناى تغيير و تبديل مفهوم آن و تفسير نمودن آن به گونهاى
غيرصحيح است.
3. تعبير يُحرِّفُونَ الكَلِم كه چهاربار در قرآن به كار رفتهاست، همگى با همان
معناى لغوى آن (تحريف معنوى) ارتباط دارد.
4. تحريف اصطلاحى، اختصاص به تحريف لفظى، يعنى افزايش يا كاهش كلمات يا آيات
قرآن دارد و محل نزاع در بحث تحريفناپذيرى همين تحريف اصطلاحى است.
5. اقسام تحريف لفظى عبارت است از: تحريف بالنّقيصه و تحريف بالزياده.
6. وقوع تحريف معنوى، قطعى است؛ همانگونه كه عدم وقوع تحريف بالزياده اجماعى
است و تنها قسمى كه محل بحث و نزاع است تحريف به كاهش است.
فصل دوم آراى دانشمندان اسلامى
مشهور و معروف در ميان علماى اسلام -اعم از شيعه و سنى-، آن است كه تحريف
بالنقيصه نيز در قرآن واقع نشده و آنچه در دست ماست تمام قرآنى است كه بر پيامبر
نازل گشتهاست. مراجعه به آراى بزرگان شيعه از متقدمان و متأخّران به اين حقيقت،
شهادت مىدهد.
ابوالقاسم على بن حسين موسوى، معروف به سيد مرتضى و علمالهدى (م436ق.) فقيه،
مفسر، متكلم، اديب و شاعر و رئيس اماميه پس از شيخ مفيد مىگويد:
علم به صحت نقل قرآن همانند علم به شهرها، حوادث و وقايع بزرگ، كتب مشهور و
آشكار مدون عرب است؛ زيرا اهتمام و انگيزه براى نقل و حفظ قرآنكريم به حدى زياد
بود كه در مورد ساير چيزهاى ذكرشده چنين اهتمامى وجود نداشتهاست، چرا كه قرآن
معجزهاى براى نبوت و مأخذى براى علوم شرعى و احكام دينى بودهاست و دانشمندان
اسلام در حفظ و حمايت از آن سعى بليغ نمودهاند؛ تا جايى كه همه آنچه را مربوط به
اختلاف در قرآن از جهت اعراب و قراءت و حروف و آيات بوده فراگرفتهاند. حال چگونه
ممكن است تغيير يا نقصى در آن صورت گرفته باشد؟....(8)
استاد محمدهادى معرفت نظر بيش از بيست تن از اعلام اماميه را در زمينه عدم تحريف
بيان نمودهاست.
از معاصران نيز به نظر قاطعانه بزرگانى چون علامه طباطبائى، آيةاللَّه خوئى و
امامخمينى اشاره شده است.(9)
محدثان بزرگ شيعه از اولين آنها، يعنى صدوق گرفته تا آخرينشان، يعنى
شيخحرّعاملى و ملاّمحسن فيض كاشانى، همگى احتمال وقوع تحريف در قرآن را
نفىنمودهاند. البته انديشه تحريف به جهت نفى حجّيت ظواهر قرآن، از ناحيه گروهى
اندك از اخباريان سادهانديش و زودباور مطرح شدهاست. سيدنعمتاللَّه جزايرى (1050-
1112 ق.) پرچمدار اين گروه و مبتكر انديشه تحريف براساس برخى از اخبار عجيب و شاذ
بوده است. كتاب وى با عنوان الانوار النّعمانيه انباشته از اخبار و داستانهاى
خرافى و عجيبى است كه نظير آن اخبار در كتابهاى اماميه يافت نمىشود. اين كتاب
منبع اصلى قول به تحريف بوده و حاج شيخ ميرزا حسين نورى (1254 - 1320 ق.) نيز در
فصلالخطاب فى تحريف كتاب ربّ الارباب به آن اعتماد نمودهاست.(10)
جاى اين پرسش هست كه آيا مىتوان عقيده شخصى فرد يا افرادى معدود را به يك مكتب
و مذهب نسبت داد؛ در حالى كه مجموعهاى عظيم از دانشمندان و مفسران و محققان آن
مذهب از آغاز تا به امروز با صراحت به مخالفت با آن برخاستهاند؟
كسانى كه با دستاويز قراردادن چنين آراى ضعيف و بىپايهاى، چشم و گوش خود را در
برابر قداست و جايگاه سترگ قرآن در نزد شيعه بستهاند، از تبليغات زهراگين خويش چه
هدفى را دنبال مىكنند؟(11)
امروز قرآن به عنوان محور وحدت اسلامى و قانون اساسى اسلام، هنگامى مىتواند نقش
هدايتگرانه خود را ايفا كند كه در اعتبار سندى آن ترديدى وجود نداشتهباشد و
آنانكه به هدف تضعيف مذهب اهلبيت(ع) به اشاعه چنين اكاذيبى در مورد ساحت مقدس
قرآن، دست مىزنند آگاهانه يا ناآگاهانه، در مقام تضعيف قرآن برآمدهاند.
گزيده مطالب
1. محدثان بزرگ شيعه از صدوق تا فيض كاشانى، همگى هرگونه احتمال وقوع تحريف در
قرآن را نفى كردهاند.
2. نظريه گروهى اندك از اخباريان شيعه و جمعى از اهل سنت مبنى بر تحريف قرآن در
برابر رأى قاطع دانشمندان و قرآن شناسان شيعى و سنّى بر مصونيت قرآن از تحريف، قابل
ذكر و اعتنا نيست.
3. با وجود اظهار نظر صريح بزرگان شيعه از قرن چهارم تا كنون، تأليف دو كتاب
الانوارالنّعمانية از سيد نعمتاللَّه جزايرى و فصل الخطاب فى تحريف كتاب ربّ
الارباب از ميرزاى نورى، نقطه عطفى در تاريخ بحث تحريف به حساب مىآيد؛ به طورى كه
با استناد به اين دو كتاب نارواترين تهمتها به شيعيان زده شده است.
فصل سوم دلايل عدم تحريف
دلايل فراوانى بر عدم تحريف قرآن وجود دارد كه برخى از آنها را مورد بررسى قرار
مىدهيم:
اوّل: دليل قرآنى؛ مانند آيه حفظ و آيه عدم اتيان باطل
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُون.(12)
وَإِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ لا يَأتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا
مِنْ خَلْفِهِ.(13)
قرآن در دو آيه فوق از مصونيت خويش سخن گفته با جملاتى اطمينان بخش و سرشار از
تأكيد و تصريح، آن را اعلام مىدارد.
در آيه اول كه به صورت جمله اسميه و با اِنّ همراه با ضمير منفصل "نحن" و لام
تأكيد بيان شده است، همه عوامل تأكيد كننده در كلام، در كنار هم قرار گرفتهاند؛ تا
اين حقيقت مهم و جاودانه را بيان نمايند.
آيه سوره فصلت نيز با قاطعيت و صلابت، مسأله مصونيت و تحريفناپذيرى قرآن را
مطرح مىنمايد.
«عزيز» از ماده عزت است كه به معناى سختى است. البته موارد استعمال آن متفاوت
است. در زبان عرب چيزى را كه تحت تأثير عامل خارجى قرار نگيرد «عزيز» مىگويند.
قرآن عزيز است؛ يعنى كتابى است سخت و نفوذ ناپذير كه تحت تأثير و مغلوب عامل ديگرى
واقع نمىشود، جملات بعدى آيه در واقع توضيحى در همين رابطه است: لايأتيه الباطل من
بين يديه و لا مِن خَلْفِه. اين بيان كنايه از آن است كه به هيچ صورتى، باطل در
قرآن راه ندارد و در واقع قرآن يك حالت دفاعى در برابر باطل دارد؛ چنان آيات و
جملاتش مستحكم و استوار است كه هر گونه نفوذ باطل را در خود عقيم مىنمايد.
وقوع تغيير و تبديل، چه در جهت افزايش و يا كاهش آيات، چيزى غير قرآن و باطل
است. بنابراين، نفى باطل، نفى هر گونه تغيير و تحريف است. پس اين آيه، همامكان
تحريف بالزياده و هم تحريف بالنقيصه را رد مىنمايد.
ممكن است اشكالى به اين صورت مطرح شود: استدلال به اين دو آيه براى اثبات عدم
تحريف قرآن، تنها در صورتى صحيح است كه خود آنها از قرآن باشند و از كجا معلوم است
كه خود اين دو آيه از آيات تحريفشده نباشند؟ در پاسخ مىگوييم: اولاً،مخاطبان بحث
ما در تحريف (مدعيان تحريف) هيچ يك قائل به تحريف بالزياده نيستند. بنابراين، عدم
افزايش در قرآن اتفاقى است.
ثانياً، از آيات تحدّى در قرآن، به خوبى بر مىآيد كه آنچه فعلاً در اختيار
ماست همان قرآن مُنْزَل مِنْ عِنْدِاللَّه است؛ زيرا آوردن مثل آن امكانناپذير
نيست. گرچه با آيات تحدّى، عدم نقص در قرآن را نمىتوان اثبات نمود ولى مىتوان
ثابت نمود كه چيزى به قرآن اضافه نشده است. بنابراين دو آيه مورد بحث نيز از احتمال
تحريف درامان مىمانند و با اثبات اين دو آيه، عدم وجود نقص در قرآن نيز مطابق مفاد
صريح آنها اثبات مىشود.
مصطفى را وعده كرد الطاف حق
گر بميرى تو، نميرد اين سبق
من كتاب و معجزت را حافظم
بيش و كم كن را، ز قرآن رافضم
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاغيان را از حديثت، دافعم
كس نتاند بيش و كمكردن در او
تو به از من حافظى ديگر مجو
هست قرآن، مر تو را، همچون عصا
كفرها را دركشد چون اژدها
(مولوى)
دوم: دليل روايى
الف) حديث متواتر ثقلين كه از طرق عامه و خاصه نقل شده است.(14)
اين حديث با اختلاف اندكى در الفاظ و تعابير، سه نكته را به صراحت بيان مىكند:
اول آن كه پيامبر فرموده است: إِنّى تاركٌ فيكم الثَّقلين كتابَ اللَّهِ و
عترتي؛
دوم آن كه: ما إِنْ تمسَّكْتُم بهما لَنْ تَضِلُّوا؛
سوم آن كه: و إنّهما لن يفترقا حتّى يَرِدا عَلَيَّ الحوض.
اين حديث شاهدى تام و گواهى قطعى بر عدم تحريف قرآن است و با صراحت اعلام مىكند
كه قرآن براى هميشه و تا روز قيامت محفوظ است؛ زيرا اگر قرآن تحريف شدهباشد، نه به
قرآن مىتوان تمسّك نمود و نه به عترت؛ چون عترت جداى از قرآن به عنوان يك حجّت
مستقل شناخته نمىشود. اگر عترت باشد، ولى قرآن نباشد مفهوم آن افتراقِ عترت از
قرآن است؛ در حالى كه حديث ثقلين مىگويد اين دو هرگز از يكديگر جدا نمىشوند. با
اين بيان از حديث ثقلين روشن مىشود كه اعتقاد به استقلال در حجّيت هر يك از قرآن و
عترت - گر چه از سوى بعضى از بزرگان مطرح گرديده است -(15)
قابل خدشه مىباشد؛ زيرا دقت در حديث ثقلين نشان مىدهد هر يك از كتاب و سنّت از
جهتى به ديگرى وابسته و نيازمند است؛ به طورى كه اگر يكى از اين دو تحريف شود و از
بين برود ديگرى نيز از ميان مىرود. قرآن به عنوان ثقل اكبر در تبيين و تشريح حدود
و ثغور و معانىِ خويش نياز به حديث دارد - گرچه اصل حجّيت آن ذاتى است - و احاديث و
روايات به عنوان ثقل اصغر در اصل اعتبار و سنديّت خويش نيازمند به قرآنند(16)
و در حقيقت قرآن و عترت به عنوان يك حجّت به هم آميختهاند؛ به طورى كه مكمّل
يكديگرند و تمسّك به يكى بدون ديگرى معقول نيست. اگر هر يك از قرآن و حديث به عنوان
دوحجت ودليل مستقل مطرح بودند، بانبودِ يكى امكان تمسك به ديگرى وجود داشت؛ در حالى
كه پيامبر فرموده است: در صورتى كه به اين دوتمسك نماييد هرگز گمراه نمىشويد.
ب) رواياتى از ائمه به ما رسيده است كه در حوادث و فتنههاى روزگار، ما را به
قرآن ارجاع داده(17)
قرآن را به عنوان پناهگاهى مطمئن معرفى مىنمايند. حال اگر كتابى، خود از آسيب
فتنههاى روزگار در امان نمانده باشد چگونه مىتواند ديگران را از گزند فتنهها
مصون نگهدارد؟
ج) دليل ديگرى كه بر عدم تحريف قرآن وجود دارد، روايات عَرْض بر قرآن است.
احاديثى از ائمه وجود دارد كه فرمودهاند: آنچه را از ما به شما رسيده بر قرآن
عرضه كنيد؛ اگر موافق با كتاب اللَّه بود اخذ نماييد، والّا آنها را طرد كنيد: ما
وافَقَ كِتابَاللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللَّه فَرُدُّوه.(18)
نيز فرمودهاند: هر سخنى و حديثى كه موافق با كتاب خدا نباشد باطل است: وَ كُلُّ
حَديثٍ لا يُوافِقُ كِتابَ اللَّه فَهُو زُخْرُفٌ.(19)
يا ما لَمْ يُوافِقْ مِنَ الْحديث القرآنَ فَهُوَ زُخْرفٌ.(20)
تعابير ديگرى نيز مشابه با تعابير فوق در روايات وارد شده است؛ به گونهاى كه
مجموعه اين روايات در حد استفاضه است. در اين جا به يك نمونه ديگر از اين روايات
اشاره مىكنيم:
قال رسول اللَّه(ص): إِنَّ عَلى كُلِّ حَقٍّ حقيقَةً وَ عَلى كُلِّ صَوابٍ
نُوراً، فَما وافَقَ كِتابَاللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللَّهِ
فَدَعوُه.(21)
مطابق اين نقل رسول خدا فرموده است: حقيقت هر حقى و نورانيت هر صوابى، قرآن كريم
است. پس آنچه را موافق با كتاب خداست بگيريد و آنچه را مخالف بااوست رها كنيد.
ازمجموع اين روايات بر مىآيد كه آنچه اصالت دارد و حق است قرآنكريم است.
همانند قرآن را ديگران نمىتوانند جعل كنند؛ در حالى كه شبيه سخنان معصومان را
مىتوانند جعل نمايند. بنابراين ميزان و ترازوى سنجش حق از باطل، قرآن است. بههمين
جهت همه رواياتى كه در آنها به گونهاى از تحريف قرآن، سخن به ميان آمدهاست، اگر
قابل تأويل و توجيه نباشد، به استناد اين دسته از روايات باطل و زخرف و مجعولند و
هيچ گونه ارزش و اعتبارى ندارند.
سوم: دليل عقلى
قرآن، كتابى است كه براى هدايت و راهنمايى بشر نازل شدهاست، و به تصريح آيات آن
خداوند انسان را از مراجعه به قرآن ناگزير مىداند. به ضرورت عقل نيز، بايد معارف
دينى و اصول كلى و قانون اساسى اسلام در قالب يك كتاب مدون همواره دراختيار بشر
باشد؛ همان گونه كه در اديان گذشته نيز وجود داشته است؛ حال اين معقول نيست كه
خداوند كتابى را در اختيار بشر قرار دهد، سپس آن را رهاكند تا هركس به ميل خود از
آن كم نمايد و يا بر آن بيفزايد؛ به عبارت ديگر اين خود نقضغرض الهى مىشود؛ زيرا
كه در صورت وقوع تحريف در كتابى كه هُدًى لِلنّاس و نذيراً للعالمين و براى همه
عصرها و نسلهاست، هدف از انزالش تأمين نگشته و اعتبار آن از بين رفتهاست.
چهارم: تحليل تاريخى
دليل ديگر بر عدم تحريف، تحليلى تاريخى از جايگاه قرآن در ميان مسلمانان است. به
شهادت تاريخ، حفظ و قراءت قرآن از آغاز تا كنون در ميان مسلمانان از جايگاه ويژهاى
برخوردار بوده است، به گونهاى كه در اندك زمانى پس از نزول آيات كه به صورت تدريجى
صورت مىگرفته است، مسلمانان صدر اسلام با اشتياقى وصفناپذير به حفظ و تعليم و
تعلم آن برخاستهاند. كاتبان مخصوصى براى كتابت قرآن وجود داشته و قُرّاى قرآن
داراى بهترين مقام و منزلت اجتماعى بودهاند. باگسترش فتوحات اسلامى در زمان خليفه
اول و دوم و گرايش ملل ديگر به اسلام و قرآن تا قلب اروپا و از سوى ديگر تا شبه
قاره هند، در همه شهرها و خانهها قرآن تلاوت مىگردد. حال آيا امكانپذير است
كتابى اين چنين، كه در حافظهها سپرده شده و نسخههايى بىشمار از آن استنساخ
گرديده است، از سوى فرد يا افرادى در معرض ازدياد يا نقصان قرار گيرد و ديگران شاهد
اين خيانت باشند و دم بر نياورند! اگر از عموم مردم چنين انتظار و توقعى نباشد، آيا
منطقى است كه دستگاه خلافت اسلامى و در رأس آنان على بن ابىطالب(ع) در هنگام قدرت
خويش شاهد تحريف كتاب الهى باشد و در مقابل آن برنخيزد؟ در حالى كه آن حضرت در
رابطه با مسايلى از فروع دين نيز از خود حساسيت نشان مىدهد و به عنوان مثال در
مورد بيت المال مسلمين و حيف و ميل و حاتم بخشى آن مىفرمايد:
به خدا قسم اگر بيابم از هدايا و بخششهاى عثمان اموالى را كه با آنها زنها
تزويج گشته و كنيزانى خريده شده، آنها را به صاحبانش برمىگردانم؛ زيرا در عدل و
داد براى مردم وسعت است و هركه از عدالت دلتنگ شود ظلم و ستم او را دلتنگتر سازد.(22)
اين برخورد على با اموال مسلمانان است، چه رسد به قرآن و تعرّض به آن، كه امام
خود را حامى و پاسدار آن مىداند و در كلمات متعددى به توصيف و تبيين و ارزش قرآن
پرداخته است. ساير امامان و پيشوايان دينى نيز همين سيره و روش را در برخورد با
قرآن داشته و با عمل و تأييد خويش، عدم تحريف در قرآن را ثابت نمودهاند.
پنجم: شيوههاى اختصاصى و انحصارى قرآن در ايجاد مصونيّت براى خويش
قرآن از ساختار و بافتى خاص و ويژه برخوردار است؛ هم از جهت تفاوتهايى كه
سورههاى مكى با سورههاى مدنى دارند و هم از حيث تدريجىبودن نزول آيات و هم به
لحاظ محتواى دعوتها و پيامها و دستورالعملهايش.
تأمّل در اين ساختار ويژه از سويى هنرمندى و اعجاز قرآن را در ابعادى ديگر آشكار
مىسازد، و از طرفى باور انسان را در عدم وقوع هرگونه تحريف و دستبردى در اين كتاب
مقدس، افزونتر مىكند. اينك به موارد فوق به اختصار اشاره مىكنيم:
الف) سور مكى كه در ترتيب نزول مقدم بر سور مدنى بودهاند، غالباً سورههايى
كوچك با آياتى كوتاه و موزون مىباشند.(23)
اين امر حفظ و فراگيرى آنها را به غايت آسان مىنمودهاست؛ بهويژه آنكه تعداد
مسلمانان در مكه كم و محدود و افراد باسواد انگشتشمار بودهاند. نزول سورههاى
قرآن با چنين كيفيتى، جبرانكننده كمبودها و نواقص شده و اين سورهها هرگز از
حافظهها محو نمىگرديدهاند.
ب) تدريجىبودن نزول قرآن مجيد، اين فرصت را به مسلمان مىداد كه آيات را
بهآسانى فرا گرفته در حفظ و قراءت آن بكوشند. بدون شك اگر آيات قرآن يك مرتبه و با
نزولى دفعى بر مردم نازل مىشد، تحمل و هضم و درك و حفظ و حراست از آيات در آن
شرايط براى مسلمين كارى طاقتفرسا و شايد غير ممكن بود.
ج) محتواى پيامها و دستورها و دعوتهاى كتب آسمانى، همواره با منافع زورمندان و
سلطهجويان در تعارض و تضاد بوده است. از اينرو گروهى از آنان به كتمان حقايق كتب
آسمانى و تحريف آن كمر مىبستند. قرآن كه آخرين حلقه از سلسله كتابهاى آسمانى است،
شيوهاى در طرح پيامها و دستورهاى خود برگزيده است كه راه را بر هر گونه كتمان و
تحريف بسته و اين كتاب جاودانه را از دستبرد مغرضان و معاندان و منافقان محفوظ نگه
داشتهاست. قرآن در بيان مطالب خويش به بيان كليات و اصول اكتفا نموده و شرح و
تفسير آنها را به سنت واگذاشته است. بهعنوان مثال در قرآنمجيد هر جا نام
برگزيدگان الهى و انسانهاى شايسته زمان نزولوحى به ميان آمده و از كسى تعريف و يا
تمجيد شده، به نام او تصريح نشدهاست؛ چنان كه هر جا فرد يا جريانى مورد مذمت و
لعنت قرارگرفته، نام آن فرد يا جريان در متن قرآن ذكر نگرديدهاست. اين شيوه عمومى
قرآن بوده و فقط در مورد مذمت ابولهب و همسرش استثناءاً اين شيوه به كار گرفته نشده
كه البته خود حكمتى دارد؛ زيرا عداوت خاص ابولهب و همسرش به اسلام بر همگان روشن
بوده و وابستگى او به قريش و نسبتش با پيامبر باعث مىشده خطرى از اين جهت متوجه
قرآن نگردد.(24)
در يك مورد ديگر نيز قرآن نام زيد (زيد بن حارثه) پسر خوانده رسول خدا را ذكر
مىكند(25)
كه جريان آن مربوط به مدح و يا ذم فرد نيست.
در اينجا نمونههايى از آياتى را كه ناظر به مدح و يا مذمت افراد در قرآن است و
از ذكر نام آنان خوددارى شدهاست ذكر مىكنيم:
1. آيه تطهير(26)
كه مصداق آن در سنت مشخص شده است.
2. آيه مباهله(27)
كه نام امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و حضرت على(ع) و زهرا(س)در آيه ذكر نگرديد.
3. آيه ليلة المبيت(28)
كه بر طبق روايات متعدد از شيعه و سنى در شأن على بن ابىطالب در شامگاه هجرت
پيامبر نازل شدهاست.
4. سوره مباركه كوثر به گزارش بعضى از روايات، مراد وجود با بركت حضرت زهرا(س)
است. در همين سوره نام توهين كنندگان به پيامبر، يعنى عاص بن وائل و يا اميةبن خلف
نيز ذكر نگرديدهاست.
5. آيه إِنْ جاءَكُمْ فاسِق بِنَبَأٍ...(29)
درباره وليد برادر رضاعى عثمان نازل شده است.
آنچه ذكر شد تنها اندكى از انبوه مواردى است كه در قرآن به چشم مىخورد. راستى
اگر قرآن در همه موارد با صراحت از گروهى تعريف و تمجيد و علناً در مورد عدهاى
زبان به مذمت و نكوهش مىگشود، مخالفان گروه اول و مخاطبان گروه دوم چه بلايى بر سر
قرآن مىآوردند؟ به ويژه آن كه دودمان بنىاميه كه قرآن از آنها باعنوان شجره
ملعونه(30)
ياد مىكند بعدها خود به خلافت دست يافتند.
شگفتا كه اين همه دقت و ظرافت در بيان پيامهاى الهى و يك چنين روانشناسى در آن
برهه از زمان در مورد اين كتاب آسمانى اتفاق مىافتد تا زمينه و بهانه هر گونه
دستبرد و تحريف را از ساحت مقدس قرآنمجيد از بيخ و بُن بركند و آن را تا هميشه
تاريخ جاودانه سازد و آن بشارت الهى محقق گردد كه إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا
الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُون.
از سوى ديگر پيامبر را مُعلِّم كتاب الهى معرفى مىنمايد: هُوَ الّذى بَعَثَ فى
الأُمّيينَ رَسُولاً مِنْهم يَتْلُوا عَلَيْهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهم و
يُعَلِّمُهُم الْكِتابَ والْحِكْمَة....(31)
در جاى ديگر پيامبر را مُبَيّن و مُفَسّر قرآن معرفى مىكند: وَأَنْزَلْنا
اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم.(32)
در آيهاى به طور كلى و با فرمانى عام همگان را به اطاعت از اوامر و نواهى رسول
خويش فرا مىخواند: وَ ما آتاكُمُ الرَّسولُ فَخُذُوه وَ ما نَهاكُمْ عَنْه
فانْتَهُوا.(33)
بنابراين هيچ گونه دغدغهاى درمورد عدم ذكر شأن نزول آيات در قرآن باقى
نمىماند؛ زيرا مصلحتى ايجاب كرده تا قرآن به صراحت از شايستگان و اهل بيت عصمت و
طهارت نام نبرد و در همان حال با معرفى پيامبر به عنوان معلّم و مبيّن ومفسّر كتاب،
راه را براى وصول به حقايق قرآنى براى انسانها هموار كرده است وقرآن در عين آنكه
از خطر تعرض و تحريف مصون مانده، حقايق آن نيز كتمان نشده است.
گزيده مطالب
دلايل عدم تحريف عبارتند از:
1. دو آيه حفظ (حجر، 9) و عدم اتيان باطل در قرآن (فصلت، 41).
2. حديث متواتر ثقلين كه تفكيكناپذيرى قرآن و سنّت را از يكديگر بيان مىكند.
از آنجا كه اين دو توأم با هم حجّيت دارند، تحريف در قرآن مستلزم بىاعتبارشدن
سنّت و تمسّك به آن منهاى قرآن ممنوع خواهد بود.
3. روايات ارجاع به قرآن در حوادث و فتنههاى روزگار.
4. احاديث لزوم عرضه حديث بر قرآن، جهت سنجش صحّت و سقم آن.
5. دليل عقلىِ لزوم محفوظ ماندن اصلىترين منبع دين و قانون اساسى اسلام كه
هُدىً للنّاس بودن ويژگى آن است. قرآن تحريف شده ديگرنمىتواندهُدىً للناس باشد
واين نقض غرض است.
6. يك تحليل ساده تاريخى از جايگاه قرآن در ميان مسلمانان و اشتياق وصفناپذير
آنان در حفظ و تعليم و تعلّم آن و وجود قاريان و حافظان ممتاز در طول تاريخ اسلام و
نيز امامان معصوم، كه خود را حافظ قرآن و كيان اسلام دانسته درباره قداست آن از خود
حساسيت نشان مىدادهاند، عدم تحريف را ثابت مىنمايد.
7. ويژگى سورههاى مكى كه مقدم بر سورههاى مدنى بودهاند، تدريجىبودن نزول
آيات و شيوه خاص بيان معارف و تعريف و تمجيد و يا مذمّت و نكوهش افراد و گروهها در
قرآن، ساختار و بافتى از قرآن ارائه داده است كه اساساً اين كتاب مقدّس را
تحريفناپذير كردهاست.
فصل چهارم شبهات قائلان به تحريف
در آغاز اين بخش گفتيم كه قرآنشناسان و دانشمندان اسلامى - اعم از شيعى و سنّى
- مصونيّت قرآن را از تحريف تأكيد نمودهاند. متأسفانه برخى از محدّثان شيعى و نيز
تعدادى از اهل سنّت در برخورد با ظاهر برخى روايات، بدون آنكه به تحليل و بررسى
آنها پرداخته آنها را از جهت سند و دلالت ارزيابى كنند، به قضاوتى عجولانه دست
زدهاند. مرحوم ميرزاى نورى گرچه پس از نوشتن كتاب فصل الخطاب و مشاهده پيامدهاى
آن، اظهار پشيمانى نمود، امّا با گذشت بيش از يك قرن از تأليف اين كتاب، هنوز برچسب
و اتهام تحريف بر اساس همين كتاب، از سوى بعضى از مغرضان و مشتاقان تفرقه ميان امت
اسلام، به شيعه زده مىشود. جالب اين جاست كه از دلايل دوازدهگانه محدّث نورى در
فصل الخطاب تنها دو دليل از منابع شيعه بر تحريف نقل شده است و ساير دلايل برگرفته
از منابع اهلسنّت است. جالبتر آن كه قول به وقوع نسخ در تلاوت قرآن، قائلان زيادى
نزد اهل سنّت دارد(34)
و نسبتدهندگان تحريف به شيعه گويا غفلت نمودهاند كه ملتزمشدن به صحّت روايات نسخ
قراءت - كه از طرق عامه نقل گرديده - مستلزم وقوع تحريف در قرآن است.
از سوى ديگر روايات تحريف در كتب اهل سنت نظير صحاح سته وجود دارد. و آنچه در
كتب شيعه آمده عموماً غير صريح، ضعيف و در مقايسه، اندك است.(35)
شبهات دوازده گانه
ميرزاى نورى در باب اول از كتاب خود، امورى را در تأييد تحريف ذكر نمودهاست، كه
به اختصار چنين است:
1. رواياتى وجود دارد كه آنچه در امم گذشته واقع شده در امت اسلام نيز واقع
مىشود؛ اين امر شامل تحريف كتاب هم مىشود.
2. نحوه جمعآورى قرآن در صدر اسلام عادتاً مستلزم وقوع تغيير و تحريف است.
3. آنچه اهل سنّت راجع به نسخ تلاوت ذكر نمودهاند، مستلزم نقص در قرآن و تحريف
آن است.(36)
4. علىبن ابىطالب(ع) داراى مصحفى مخالف با مصحف موجود در ترتيب و افزون بر
قرآن فعلى بودهاست.
5. عبداللهبن مسعود، مصحف معتبرى داشته كه در آن چيزهايى غير از مصحف موجود
بوده است.
6. مصحف موجود، مشتمل بر همه آنچه در مصحف ابىّبن كعب وجود دارد و معتبر است -
نيست.
7. عثمان به هنگام جمع قرآن برخى از كلمات و آيات را ناديده گرفته است.
8. اخبار فراوانى صريحاً دلالت بر وقوع نقص در قرآن دارند كه اهل سنت آنها را
نقل كردهاند.
9. خداوند نام و شمايل اوصياى خويش را در كتب آسمانى گذشته ذكر نمودهاست. در
قرآن كه مُهيمن بر كتب ديگر است به طريق اولى خداوند چنين كرده است.
10. با آنكه قرآن بر يك قراءت نازل شده است، وجود اختلاف قراءتها در حروف و
كلمات و جز آنها ثابت و معلوم است.
11. اخبار فراوانى به طور عام صراحتاً دلالت بر وقوع تحريف و نقصان دارند.
12. اخبارى در خصوص تحريف بعضى از آيات وجود دارد.
اينك به اختصار به شبهات پاسخ مىدهيم:
پاسخ شبهه اول: مىگويند رواياتى در حد تواتر از شيعه و سنى وارد شده است كه
دلالت بر مماثله بين امت اسلام و يهود و نصارا مىكند و مفاد آن دلالت دارد كه
رسولخدا فرمودهاست هرچه در آن امتها واقع شدهاست، در اين امت هم واقع مىشود و
چون تحريف در كتب آسمانى آنها راه يافته پس قرآن هم تحريف شده است؛ وگرنه معناى اين
احاديث صحيح نخواهد بود. قال رسولاللَّه: كُلّ ما كان فى الاُمَمِ السَّالِفَة،
فَإنَّهُ يَكُونُ فى هذِهِ الأُمّة مِثْلُهُ، حَذْوَ النَّعلِ بِالنَّعل والْقُذَّة
بِالْقُذَّة؛(37)
هرچه در امتهاى گذشته بوده و اتفاق افتاده است، بدون هيچ كم و كاستى، عيناً در اين
امت نيز خواهدبود.
گرچه ظاهر اين گروه از روايات عام است، اما اينگونه نيست كه شامل همه مسائل و
جزئيات شود؛ زيرا در بسيارى از امور همانند تثليث و گوسالهپرستى و جريان سامرى و
غرق فرعون و عروج عيسى به آسمان و تحريف بالزياده و نظاير آن، امت اسلام با آنها
تماثل و اشتراك ندارد. بنابراين تماثل و تشابه فىالجمله مراد است؛ نه در همه
مسائل. اين سخن پيامبر به منزله عامى است كه قابل تخصيص است كه مىتوان تحريف قرآن
را به استناد آيه إِنا نحن نزلنا الذكر وإِنا له لحافظون از آن استثنانمود.
پاسخ شبهه ديگر: گفتهاند رواياتى وجود دارد كه براى علىبن ابىطالب مصحفى غير
از مصحف موجود بودهاست و او شخصاً پس از رحلت پيامبر در خانه نشست و مشغول
جمعآورى قرآن گرديد و هنگامى كه قرآن خويش را به ميان قوم آورد آنان از او
نپذيرفتند. در بعضى از روايات آمدهاست كه قرآن على(ع) مشتمل بر چيزهايى بوده است
كه در قرآن فعلى موجود نيست، و اين چيزى جز تحريف قرآن نيست.
پاسخ اين شبهه از مباحث گذشته تاريخ قرآن و بررسى مصحف علىبن ابىطالب(ع)
كاملاً روشن مىشود. مصحف علىبن ابىطالب داراى امتيازات و ويژگىهاى خاصى از قبيل
اشتمال آن بر شأن نزول آيات، تفسير و تبيين آيات، تبيين ناسخ و منسوخ، مرتببودن آن
به حسب ترتيب نزول آيات و سور و نظاير آنها بوده است ولى عدم آن امتيازات در قرآن
فعلى به معناى نقصان و تحريف آن نيست؛ به اين دليل كه خود علىبن ابىطالب(ع) در
دوران خلافت سخنى از تحريف قرآن به ميان نياوردند.
آيةاللَّه خوئى در پاسخ به روايات ادعا شده بر تحريف مىگويد:(38)
چنين رواياتى دلالتى بر وقوع تحريف ندارند. بسيارى از آنها ضعيفالسند مىباشند؛
زيرا گروهى از آنها از كتاب احمدبن محمد سيارى كه همه علماى رجال بر فساد مذهب و
عقيده وى اتفاق نظر دارند نقل شده است، و يا از علىبن احمد كوفى، كه رجاليّون او
را نيز كذّاب و فاسدالمذهب مىدانند.
البته تعدد روايات به اندازهاى است كه اطمينان به صدور بعضى از آنها از معصومان
حاصل مىشود. لذا بايد آن روايات را بررسى نمود تا مراد آنها روشن شود.
به نظر ايشان روايات چهار دستهاند كه ما دو دسته را ذكر مىكنيم:
1. يك دسته رواياتى هستند كه عنوان «تحريف» در آنها ذكر شده است؛ مثلاً از امام
صادق(ع) روايت شدهاست كه فرمود: أَصْحابُ الْعَربيّة يحرّفون كلامَ اللَّه
عَزَّوَجَلَّ عَنْ مواضعه.
ظاهر اين دسته از روايات، قابل حمل بر اختلاف قراءات است؛ نه آنكه چيزى از قرآن
برداشته شده باشد.
يا آن كه ابوذر از رسول خدا نقل مىكند كه عدهاى در قيامت مىگويند: أَمَّا
الْأَكْبَر فَحَرَّفْناه ونَبَذْناهُ وَراءَ ظُهُورِنا وَأَمَّا الْأَصْغَر
فَعادَيْناهُ وَأَبْغَضْناهُ وظَلَمْناه؛ ثقل اكبر (قرآن) را تحريف نموديم و پشت سر
انداختيم و ثقل اصغر (عترت) را دشمنى نموديم و كينه آنان را به دل گرفتيم و برايشان
ستم روا داشتيم.
تعبير تحريف در اينگونه روايات نيز، به معناى نقص نيست؛ بلكه منظور تحريف معنوى
و تفسير به رأى است. شاهد بر اين مطالب روايتى از امام باقر(ع) است كه فرموده است:
وَكانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكتاب أَنَّهم أَقامُوا حُرُوفَه وحَرَّفوا حُدُودَه؛
معناى پشت سر انداختن كتاب خدا اين است كه آنان حروف قرآن و الفاظ آن را به پا
داشتند و حفظ نمودند، اما حدود و معانى آن را تحريف نمودند.
2. دسته ديگر رواياتى هستند كه دلالت دارند بر اينكه در بعضى از آيات قرآن نام
امامان(ع) وجود داشته است و دشمنان آنها را تحريف نمودهاند.
حال آنكه اينگونه روايات ناظر به شأن نزول آيات هستند. اگر به عنوان مثال در
آنها وارد شدهاست كه نَزَلَتْ فى عَلِيٍّ به اين معنا نيست كه «على» جزو الفاظ
آيات بوده و حذف شدهاست.
مؤلف كتاب ارزشمند البيان مىگويد: از چيزهايى كه دلالت دارد نام اميرالمؤمنين
در قرآن به صراحت ذكر نگرديده، حديث غدير است؛ كه به صراحت دلالت دارد پيامبر على
را به فرمان خدا به امامت منصوب نمود، بعد از آنكه خدا وعده ايمنبودن از مردم را
به او داد. اگر نام على در قرآن آمده بود، ديگر نيازى به اين انتصاب و گردآورى
مسلمانان نبود و ديگر براى رسول خدا هراسى از اظهار آن مطلب نبود. بهويژه آنكه
حديث غدير در حجّةالوداع و اواخر عمر آن حضرت اتفاق افتاد. در حالى كه آيات قرآن
عموماً قبل از آن نازل گشته و در ميان مسلمانان شيوع پيدا كردهبود.
شاهد ديگر بر توجيه اينگونه روايات، حديث صحيح ابوبصير است كه قبلاً بهآن
اشاره شد. در ذيل آن حديث امام صادق(ع) مىفرمايد:
وَنَزَلَتْ أَطيعُوا اللَّه وأَطيعُوا الرَّسول وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُم
ونَزَلَت فى عَلِيّ والْحَسَنِ والْحُسَين فقال رسولاللَّه: مَنْ كُنْتُ مولاهُ
فَهذا عَلِيّ مَولاهُ.
مفهوم اين جملات تفسير قرآن است؛ زيرا در صدر روايت ابوبصير از حضرت سؤال
مىكند، مردم مىگويند: چرا نام على و اهل بيت در قرآن نيامدهاست؟ حضرت در جواب
مىفرمايد: اصل نماز در قرآن آمده، ولى عدد ركعات آن بيان نشدهاست؛ اصل زكات در
قرآن آمده اما نصاب آن معين نگرديده است؛ اصل حج در قرآن آمده، اما تعداد طواف ذكر
نگرديده است و همه اينها را پيامبر به عنوان مفسر قرآن تبيين مىنمايد. آنگاه امام
صادق راجع به آيه أَطيعوا اللَّه و... توضيح مىدهد و ترديدى باقىنمىماند كه مراد
امام از نزلت فى على و... شأن نزول آيه است.
اين حديث مىتواند پاسخ به همه رواياتى باشد كه مىگويند نام ائمه در قرآن بوده
و حذف شدهاست.
پاسخ به شبهات ديگر از قبيل وقوع تحريف به دليل نحوه جمعآورى قرآن در زمان
عثمان و يا مصحف عبداللَّهبن مسعود و ابىّبن كعب و يا اختلاف قراءتها بسيار روشن
است. مرورى مجدّد بر مباحث مربوط به جمعآورى قرآن و ويژگى مصاحف صحابه و يا علل
بروز اختلاف قراءات در بخشهاى گذشته روشن خواهدساخت كه رابطهاى ميان آنها و تحريف
وجود ندارد.
گزيده مطالب
1. از ميان دلايل دوازدهگانهاى كه محدّث نورى بر تحريف قرآن اقامه كرده است،
تنها دو دليل آن از منابع شيعه است.
2. تماثل و اشتراك امت اسلام با امتهاى پيشين، تماثلى فىالجمله است، نه
بالجمله، كه شامل بسيارى از امور از جمله تحريف قرآن نمىشود.
3. اضافاتى كه در مصحف علىبن ابىطالب وجود داشتهاست، مربوط بهشأن نزول،
تفسير و تبيين آيات، بيان ناسخ و منسوخ و امورى از اين قبيل بوده است.
4. بسيارى از روايات تحريف از احمدبن محمد سيارى و يا از علىبن احمد كوفى نقل
گرديدهاند كه هردو فاسدالمذهب و كذّاب بودهاند.
5. با توجه به شواهد موجود در برخى از روايات، منظور از تحريف، تحريف معنوى بوده
است. اين امر در تعدادى از روايات به صراحت ذكر شدهاست.
6. رواياتى كه دلالت دارند نام امامان(ع) در قرآن بودهاست و يا بيان مىكنند كه
فلان آيه در مورد امام على(ع) نازل شده، همگى دلالت بر شأن نزول دارند؛ نهآنكه
نام امامان جزو آيه بوده است.
7. با توجه به دلايل متقن و مستحكم از كتاب و سنّت و عقل و شواهد متعدد تاريخى و
غير تاريخى، بطلانِ استناد به نحوه جمعآورى قرآن در زمان عثمان بر تحريف و يا
اختلاف قراءات و يا زيادتى و نقصان در بعضى از مصاحف صحابه، مانند عبداللهبن مسعود
و ابىّبن كعب كاملاً آشكار و ايمان به بشارت الهى به حفظ قرآن دوچندان مىشود.
پرسش
1. تعريفِ تحريف را در لغت و اصطلاح بيان كنيد.
2. ضمن بيان اقسامتحريف، تحريفى را كه محل بحث و نزاع است مشخص كنيد.
3. به چه دليل تحريف معنوى در قرآن واقع شدهاست؟
4. آغازگر انديشه تحريف در قرن يازدهم كيست و پس از وى چه كسى اين مسأله را مطرح
ساخته است؟
5. چه آياتى از قرآن، تحريف را نفى مىكنند؟ توضيح دهيد.
6. از حديث ثقلين چگونه بر نفى تحريف مىتوان استفاده نمود؟
7. دليل عقلى بر مصونيّت قرآن از تحريف را تبيين كنيد.
8. توضيح دهيد چگونه ساختار ويژه قرآن، اين كتاب آسمانى را تحريفناپذير ساخته
است؟
9. شبهه مماثله ميان امت اسلام با ساير امتها از جمله در تحريف كتاب، چگونه
پاسخ داده مىشود؟
10. رواياتى كه ظاهر آنها بر تحريف دلالت دارند چگونه توجيه مىشوند؟
11. آيا تفاوت مصحف على(ع) با مصحف موجود دليل بر تحريف است؟ چرا؟
12. آيا افزايشو كاهش در مصاحف بعضىاز صحابه دليل بر تحريف است؟ چرا؟
پژوهش
1. پنج نمونه از رواياتى را كه بيانگر وقوع تحريف معنوى (نه لفظى) هستند، ذكر
نماييد.
2. نظريّه مستشرقانى كه در تاريخ قرآن بحث نمودهاند، درباره روايات تحريف چيست؟
3. در قرن اخير چه كتابهايى عليه شيعه با ادّعاى واهى قول به تحريف نوشته شده
است؟
4. غير از دلايل بيانشده در كتاب بر عدم تحريف، آيا مىتوانيد دليل ديگرى اقامه
نماييد.
5. با توجه به اينكه عنوان «ذكر» علاوه بر قرآن بر كتابهاى آسمانى تحريفشده
ديگر هم اطلاق شده است، تأكيد علاّمه طباطبائى بر اين عنوان و دليل قراردادن آن را
بر عدم تحريف، مورد بررسى قراردهيد.
پىنوشتها:
1. مباحث پنج بخش گذشته همگى مربوط به تاريخ قرآن بوده است.
2. به عنوان نمونه: فتواى تاريخى امام خمينى درباره سلمان رشدى و كتاب آيات
شيطانى.
3. ر.ك: ابن منظور، لسان العرب.
4. ر.ك: همان؛ قاموس قرآن؛ مفردات.
5. قرآنپژوهى، ص86.
6. نساء(4) آيه46؛ مائده(5) آيه13.
7. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص227.
8. مدخل التفسير، ص187.
9. ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، ص59 - 78.
10. همان، ص111 - 113.
11. يكى از اين نويسندگان «احسانالهىظهير» است كه كتابخويش الشيعة والقرآن را
برمبناىفصلالخطاب حاجى نورى نوشته و در آن از هيچ تهمت و ناسزايى فروگذار نكرده
است. عنوان باب چهارم اين كتاب چنين است: «ألف حديث شيعيّ فى إثبات التّحريف فى
القرآن! من كتاب فصلِ الخطاب لمحدّثٍ شيعيّ النورى الطّبرسي.»
12 . حجر (15) آيه 9.
13 . فصّلت (41) آيه 41 و 42.
14. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: الغدير و علوم القرآن عند المفسّرين، ج1، ص206-187.
15. البيان، ص212.
16. توضيح بيشتر در اين زمينه در دليل سوم آمده است.
17. اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج4، ص398.
18. وسائل الشيعه، ج18، باب9 از ابواب صفات قاضى، ح 19، 29 و 35.
19. همان، ح14.
20. همان، ح12.
21. همان، ح10.
22. نهجالبلاغه، خ15.
23. دقت شود در جزء 29 و 30 قرآنمجيد.
24. ر.ك: كيهان انديشه، شماره 28، مقاله استاد سيد مرتضى عسكرى.
25. احزاب(33) آيه37.
26. اِنّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ....
27. آلعمران (3) آيه61: قُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبناءَنا....
28. بقره (2) آيه 207: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري....
29. حجرات(49) آيه 6.
30. اسراء(17) آيه 60.
31. جمعه(62) آيه2؛ بقره(2) آيه 129 و 151.
32. نحل(16) آيه44.
33. حشر(59) آيه 7.
34. ر.ك: بخش هشتم كتاب حاضر.
35. ر.ك: سيد جعفر مرتضى، حقائق هامّة حول القرآن الكريم، ص17.
36. البته حاجى نورى خود، اين عقيده را باطل دانسته رد مىكند.
37. آيةاللَّه خوئى، البيان، ص240.
38. ر.ك: همان، ص233-226.
|