بخش هفتم اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)
هدفهاى آموزشى مورد نظر در اين بخش:
1. آگاهى از فلسفه و حكمت تنوّع معجزات پيامبران.
2. آشنايى با آيات تحدّى و نكاتى كه از اين آيات مىتوان دريافت.
3. بررسى سير نزولى يا غير نزولى آيات تحدّى.
4. بررسىاجمالى ابعاد اعجازقرآن، از قبيل اعجازبيانى، اعجازمعانى، هماهنگى و
عدم اختلاف در قرآن، خبرهاى غيبى، اعجاز علمى، اعجاز هنرى و اعجاز عددى.
برخى از منابع مهم در اين بخش:
الميزان، ج1؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج4 و 5؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج2؛
البيان فى تفسير القرآن، معترك الأقران فى اعجاز القرآن؛ مدخل التفسير.
فصل اوّلتعريف
اعجاز در لغت
در لغت براى اين واژه سه معنا ذكر گرديده است كه عبارتند از: فوت و از دست دادن؛
ناتوان يافتن و ناتوان نمودن.
قاموس مىگويد:
أَعْجَزَهُ الشيءُ: فاتَه وفُلاناً: وجَدَهُ عاجزاً وصَيَّرَهُ عاجزاً؛
يعنى آن چيز از او فوت گرديد.
أَعْجزَ فلاناً؛
يعنى او را ناتوان يافت و يا ناتوان نمود.
أعجز فى الكَلام: اَدّى معانيهِ بِأَبْلَغِ الأَساليب؛
يعنى مطالب را با رساترين شيوه بياننمود.
راغب در مفردات گويد:
ريشه و اصل واژه «عَجْز»، تأخّر از چيزى و وقوع آن به دنبال امرى است؛ ولى در
عرف به معناى قصور و ناتوانى از انجام كار، متداول گرديده است.
مراد وى از اين بيان آن است كه معناى اصلى «عجْز» همان «تأخّر» است؛ ولى چون
افراد ضعيف و ناتوان معمولاً متأخّر از ديگران و به دنبال آنان مىباشند، اين لغت
مترادف با ضعف استعمال مىگردد.
اعجاز و معجزه در اصطلاح
«المُعْجِز الأمر الخارقُ للعادةِ، المطابق للدّعوى اَلْمَقْرونُ بِالتّحَدي.»(1)
اين بيان طُرَيحى همان تعريف اصطلاحى از اعجاز و معجزه است. معجزه امرى است
خارقالعاده كه مطابقت با ادعاى نبوّت داشته همراه با تحدّى است.
آيةاللَّه خوئى در تعريف اعجاز مىگويد:
اعجاز كارى است كه پيامبران برگزيده الهى كه مدّعى منصب نبوّت از جانب خداوندند،
ارائه مىنمايند به طورى كه خرق نواميس طبيعى نموده، ديگران از آوردن مانند آن
ناتوان باشند و آن چيز كه معجزه ناميده مىشود، خود شاهدى بر صدق ادّعاى آنان است.(2)
بهترين معجزه (فلسفه تنوّع معجزات)
در اصول كافى روايتى از امام هشتم(ع) نقل گرديدهاست كه، حضرت در پاسخ به فلسفه
اختلاف معجزات پيامبرانى چون موسى(ع) و عيسى(ع) و محمد(ص) فرمودهاست: «دليل اين
اختلاف غلبه پيامبران بر فنون رايج در عصر خويش بوده است.»(3)
در عصر ظهور اسلام، آنگاه كه فنون ادب در ميان عرب به اوج خود مىرسد و خطيبان
و اديبانى كه از فصاحت و بلاغت بيشترى برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد
تشويق قرار مىگيرند و بازارهايى معيّن براى عرضه اشعار نغز و زيباى آنان به وجود
مىآيد و تقدير از آنان تا بدانجا مىرسد كه هفت قصيده از بهترين اشعار آنان، كه
با آب طلا نوشته شده است، بر خانه كعبه آويزان مىگردد، پيامبر اكرم با سلاحى قدم
در اين كارزار مىگذارد كه همه ارباب سخن را به حيرت وا مىدارد. آنچه او عرضه
مىكند در همان هيأت و قالبى است كه آنان خود را در آن سرآمد روزگار مىدانستند.
آرى؛ عظيمترين معجزه پيامبر اسلام(ص) يك «كتاب» است.
گزيده مطالب
1. واژه اعجاز در معانىِ فوت، ناتوان يافتن و ناتوان نمودن به كار رفتهاست.
گرچه ريشه اصلى «عَجْز» به معناى تأخّر است.
2. اصطلاحاً معجزه كارى است خارقالعاده، هماهنگ با دعوىِ نبوّت همراه با تحدّى
و مصون از معارضه، كه شاهدى بر صداقت پيامبر در ادعاى خويش است.
3. بهترين معجزه، آن است كه با صنعت و فن رايج زمان خويش، سنخيّت و مشابهت داشته
باشد. از اين رو تنوّع معجزات چون عصا و يد بيضا براى موسى(ع)، احياى مردگان از سوى
عيسى(ع) و آوردن قرآن توسط محمد مصطفى(ص) به تناسب شرايط محيطى و موقعيت فنى و علمى
هر عصرى صورت گرفته است.
فصل دوم تحدّى (مبارزهطلبى)
قرآن كتابى است كه به عنوان سند نبوّت پيامبر و منبع اصلى هدايت امت نازل گرديد.
نزول قرآن در برههاى از زمان و در منطقهاى از جهان رخ داد كه فنون سخنورى در ميان
عرب به كمال رسيده و حجاز خاستگاه برجستهترين اديبان، شاعران، خطيبان و خداوندان
سخن و ادب عرب بود. در آغاز دستهاى از منكران قرآن آن را اسطوره و افسانه
مىپنداشتند و بر اين پندار بودند كه اگر بخواهند مىتوانند مانند آن را بياورند.(4)
در چنين زمان و مكانى پيامبر دعوت به «تحدّى» نمود. تحدّى همان مبارزهطلبى و
دعوت به معارضه و مقابله است.
اين تحدّى نه از موضع انفعالى، كه با قاطعيت و صلابتى بىنظير صورت گرفت و از
آنجا كه بزرگترين امتياز و افتخار عرب (سخنورى و سخندانى) را هدف قرار داده بود،
بىنهايت تحريككننده و شورآفرين مىنمود؛ زيرا عدمِ اقدام به مقابله با قرآن يا
اقدام نافرجام نتيجهاى جز از دست دادن حيثيّت و موقعيت ممتاز آنان نداشت.
شگفتانگيزتر آنكه مخاطبانِ تحدّى فقط مردم شبهجزيره و عربها نبودند، بلكه پيام
اولين مبارزهطلبى اين بود: اگر همه جهانيان گرد هم آيند تا مانند قرآن بياورند از
انجام دادن آن ناتوانند.(5)
آيات تحدّى در قرآن
آيات تحدّى در قرآن به دو صورت مطرح گرديدهاند:
الف) تحدّى به صورت عام و كلى.
ب) تحدّى به صورت خاص و جزئى.
در زمينه تحدّى در موارد خاصِ مطرح شده در قرآن به زودى در فصل سوم سخن
خواهيمگفت. آنچه در اين قسمت مورد توجّه قرار مىگيرد، تحدّى از نوع اول است.(6)
اين آيات به ترتيب نزول از اين قرارند:
1. قُلْ لئن اجْتَمعتِ الإِنْسُ والجِنُّ عَلى أَنْ يَأتُوا بِمِثْلِ هذاَ
القُرآنِ لايأتُونَ بِمِثْلهِ ولوكانَ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ ظهيراً.(7)
بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را
نخواهندآورد؛ هرچند برخى از آنها پشتيبان برخى ديگر باشند.
2. أَمْ يَقُولونَ افْتَراه، قُلْ فأْتُوا بسورةٍ مِثْلِهِ وادْعُوا مَنِ
استَطَعْتُمْ من دُونِ اللَّهِ إن كُنْتُم صادِقينَ.(8)
يا مىگويند: آن را به دروغ ساختهاست؟ بگو: اگر راست مىگوييد، سورهاى مانند
آن را بياوريد و هركه را جز خدا مىتوانيد فراخوانيد.
3. أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مفترياتٍ
وادْعُوا مَنِ استَطَعْتُم مِنْ دُونِ اللَّه اِن كُنْتم صادِقينَ.(9)
يا مىگويند: اين قرآن را به دروغ ساختهاست. بگو: اگر راست مىگوييد ده سوره
برساخته شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هركه را مىتوانيد فراخوانيد.
4. أَمْ يَقُولونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لايُؤمِنُون فَلْيَأتُوا بحديثٍ مِثْلِهِ
إِن كانُوا صادِقينَ.(10)
يا مىگويند: آن را بربافته؟ نه بلكه باور ندارند. پس اگر راست مىگويند سخنى
مثل آن بياورند.
5. وَإِنْ كُنْتُم فى رَيْبٍ مِمّا نَزَّلنا على عَبْدِنا فأْتوا بِسُورةٍ مِنْ
مِثْلِهِ وادْعُوا شُهداءَكُم من دون اللَّه إِن كُنْتُم صادِقينَ فَإِنْ
لَمْتَفْعَلُوا وَلَن تَفْعلوا فاتَّقُوا النَّار الَّتى وَقُودُها النّاسُ
والحجارةُ أُعدّت للكافرين.(11)
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردهايم شك داريد، پس اگر راست مىگوييد
سورهاى مانند آن بياوريد و گواهان خود را از غير خدا فراخوانيد. پس اگر نكرديد و
هرگز نمىتوانيد كرد، از آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده
شده بپرهيزيد.
نكاتى راجع به آيات تحدّى
1. از ميان آيات تحدّى، گستردهترين نوع آن، در اولين آيه تحدّى انجام گرفته
است. مخاطب اين مبارزهطلبى، جنّ و انس، يعنى همه جهانيانند. از اين آيه بهخوبى
استفاده مىشود كه ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، كه
زبان عربى است، نداشته و از جهات مختلف مطرح است؛ وگرنه دعوت به مقابله غيرعرب با
يك كتاب عربى بىتناسب است.
2. سه آيه نخست از آيات تحدّى، در سورههايى قرار دارند كه از نظر ترتيب نزول،
پىدرپى بوده؛ يعنى پنجاهمين، پنجاهويكمين و پنجاهودومين سوره نازلشده بودهاند.
3. كيفيّت تحدّى در آيه دوم و سوم به استثناى ميزان آن - كاملاً يكسان و شبيه هم
است.
4. چهار آيه اول در سورههاى مكى و آخرين آيه در اوّلين سوره مدنى واقع شدهاند.
اين امر نشان مىدهد كه بيشترين تحدّى در مكه صورت گرفته است و با توجه به جمعيّتِ
اندك مسلمانان و توان ظاهرى كافران، بدون شك اعلام مكرر و قاطعانه تحدّى در ايجاد
اعتماد به نفس براى مسلمانان و رخنه و تزلزل در صفوف مشركان و كافران مؤثر بوده
است.
5. تفاوت لحنِ آيات تحدّىِ در سورههاى مكّى با آيه تحدّىِ در سوره مدنى كاملاً
مشهود است: اين تفاوت يكى در نحوه اعلام ناتوانى از معارضه است كه در سوره بقره با
قاطعيّتى كه در ديگر آيات كمتر مشاهده مىگردد در جملهاى معترضه و با تعبير
وَلَنْتفعَلُوا، يعنى هرگز نخواهيد توانست، اعلام گرديده است. تفاوت ديگر در
تهديدى است كه در پايان آيه تحدّى سوره بقره مشاهده مىگردد؛ در حالى كه در ساير
آيات تحدّى، تهديد وجود ندارد.
و سرانجام تهديد پايانى در مورد منكران مطرح نشدهاست، بلكه براى ترديدكنندگان
است، زيرا در آغازِ آيه تعبير وإِنْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ ممّا نَزَّلْنا... به اين
نكته اشاره مىكند كه حتى در مورد حقّانيت قرآن ترديدى نبايد داشتهباشيد؛ به عبارت
ديگر اين آيه علاوه بر انكار و افترا، شك و ترديد در مورد وحيانىبودن قرآن را هم
روا ندانسته و در مورد آن هشدار داده است.
6. اولين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت قابل ملاحظه و
تأمّل است.
نظريّه صَرفه
در پاسخ به اينكه چرا بشر نتوانست مانند قرآن بياورد، بعضى از دانشمندان شيعى و
سنّى، نظريّهاى را به نام نظريّه صرفه(12)
عنوان نموده و آن را يكى از وجوه اعجاز قرآن شمردهاند. مطابق اين نظريّه، خداوند
همّت و انگيزه مردم را از معارضه با قرآن منصرف ساخته است.
نارسايى اين نظريه بسيار آشكار است؛ زيرا مطابق با اين عقيده، اعجاز قرآن را در
خود قرآن و از جمله در فصاحت بىنظير آن نبايد جستوجو نمود، بلكه اعجاز در «صرف
همم» صورت گرفته است؛ يعنى خداوند انديشه كسانى را كه قصد برابرى و مانندآورى با
قرآنِ كريم را داشتهاند، منصرف گردانده است. ضعف اين نظريه بدين جهت است كه ارزش
ذاتى و ادبى - زبانى و محتوايى و سبكى قرآن را براى معجزهبودن آن كافى نمىداند.(13)
از ميان علماى اماميه، سيدمرتضى و شيخ مفيد طرفدار اين نظريهاند.
معارضه با آيات تحدّى
قول به صرفه نهتنها از جنبه نظرى همانگونه كه بيان كرديم خدشهپذير است، بلكه
از حيث عملى نيز بطلانش ثابت گشته است؛ زيرا تاريخ برخى از معارضهها را با قرآن
ثبت نموده است كه البته مايه عبرت و شگفتى است. بنابراين در مقابل تحدّى، معارضه
صورت گرفته است، امّا سرانجام جز خسارت و فضاحت براى معارضهكنندگان حاصل نشده است.
سه نمونه از اين معارضهها به قرار زير است:
مسيلمه كذّاب كه ادعاى نبوت و پيامبرى داشت در مقابل سوره فيل اين جملات را
برساخت: الفيلُ ما الفيل. وما ادراك ما الفيل. له ذنب وَبيل وخرطوم طويل...(14)
يكى از نويسندگان مسيحى كه مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با
اقتباسى كه از خود سوره داشتهاست، سوره خودساختهاى عرضه نموده است: الحمد
للرّحمن. ربّ الأَكوان. الملك الديّان. لك العبادة وبك المُستعان. اهدنا صراط
الإيمان.(15)
و در مقابله با سوره كوثر گفتهاست: إنّا اعطيناك الجواهر. فصلّ لربّك وجاهر
ولاتعتمد قولَ ساحر! اين فرد با تقليد كامل از نظم و تركيب آيات قرآنى و تغيير برخى
از الفاظ آن، به مردم چنين تلقين مىكند كه با قرآن معارضه نموده است. همين
بافتههايش را نيز از مسيلمه كذّاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره كوثر
گفته بود: إنّا اعطيناك الجماهر. فَصَلِّ لربّك وهاجرْ. وانّ مبغضك رجلٌ كافر.(16)
نمونههايى ديگر نيز از معارضههاى واهى و بىاساس وجود دارد كه براى هميشه به
بايگانى تاريخ سپرده شدهاند.(17)
گزيده مطالب
1. تحدّى به معناى مبارزهطلبى است. خداوند به منكران وحى الهى پيشنهاد كرده است
كه اگر در ادعاى خود صادقند، نظير قرآن را بياورند.
2. تحدّى در قرآن به دو صورت روى داده است: الف) عام و كلى. ب) خاص و جزئى.
3. در پنج آيه قرآن، تحدّى به صورت عام انجام گرفته است. اين آيات از نظر ترتيب
نزول در سورههاى اِسراء، يونس، هود، طور و بقره قرار دارند كه سه سوره اول به
ترتيب پنجاهمين، پنجاه و يكمين و پنجاه و دومين سوره در ترتيب نزول بودهاند.
4. عامترين و وسيعترين نوع تحدّى در اولين آيه تحدّى در سوره اسراء قرار دارد.
5. چهار آيه تحدّىدر سورههاى مكّى و آخرين آيه تحدّىدر اولين سوره مدنى است.
6. لحن آيات تحدّى در سورههاى مكى با آيه تحدّى در سوره بقره كه مدنى است،
متفاوت است.
7. اوّلين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت، قابل تأمّل
است.
8. نظريه صرفه مىگويد، اعجاز قرآن به اين است كه خداوند صرف هِمَم نمودهاست.
مطابق اين نظريه، اعجاز قرآن را در خود قرآن نبايد جستوجو نمود و ارزش ذاتى، ادبى،
محتوايى و سبكى قرآن براى اعجاز كافى نيست؛ بلكه اعجاز در صرف همم صورت گرفته است.
9. مواردى از معارضه با تحدّى قرآن در تاريخ ثبت شده كه نتيجه آن براى
معارضهكنندگان، رسوايى و فضاحت و براى قرآن عزت و عظمت بيشتر بوده است.
فصل سوم ابعاد اعجاز قرآن (وجوه اعجاز)
قرآن از ابعاد و زواياى مختلف معجزه است و اعجاز آن اختصاصى به فصاحت و بلاغت
ندارد. برخى از اين ابعاد را قرآن خود به صراحت بيان نموده و در مورد آنها «تحدّى»(18)
كردهاست. برخى ديگر از وجوه اعجاز وجود دارند كه در مورد آنها تحدّىِ خاصى در قرآن
صورت نگرفته است. اين موارد مشمول آيات تحدّى به صورت عام قرار مىگيرند. در اين
فصل ابعاد تحدّى را، صرفنظر از اين كه تحدّى خاصى داشته باشند يا نه، مورد بررسى
قرار مىدهيم. ناگفته پيداست كه هيچكس نمىتواند مدّعى بررسى همه جانبه ابعاد
اعجازِ قرآن باشد؛ چراكه مسلّماً بسيارى از رموز و شگفتىهاى قرآن بر ما هنوز
پوشيده مانده است. شايد بتوان گفت: حصر و برشمردن همه وجوه اعجاز قرآن و بازشناسىِ
دقيق آنها، خودْ اعجازى ديگر است.
با اين مقدمه به بررسى ابعاد اعجاز مىپردازيم:
1. شخصيت پيامبر
يكى از نكات مهمّى كه قرآن براى اعجازش به آن اشاره نموده است، توجه به شخصيّت
پيامبر و آورنده قرآن است. پيامبر در مكتب هيچ دانشمند و معلّمى حاضر نگشته بود و
همگان مىدانستند كه او اُمّى و درس ناخوانده است. در دوره چهلساله زندگىِ قبل از
بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكيل مىدهد، از او هيچ شعر و نثرى ديده نشده است.(19)
ناگهان چنين پيامبرى، كتابى را عرضه مىدارد كه بزرگان روزگار در مقابلش
درمىمانند.
قرآن همين نكته را بخشى از اعجاز خويش دانسته به آن تحدّى مىكند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ ولا أَدريكُم بِهِ فَقَدْ
لَبِثْتُ فيكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(20)
بگو: اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمىخواندم و خدا شما را بدان آگاه
نمىگردانيد. قطعاً پيش از آن روزگارى در ميان شما به سر بردهام. آيا فكر
نمىكنيد؟
قرآن در ردّ سخنان كسانى كه مىگفتند فردى از روميان معلّم پيامبر بوده است(21)
مىفرمايد:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهم يَقُولُونَ إنّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الّذى
يُلحِدوُن إليه أَعْجَمىٌّ وهذا لِسانٌ عَربىّ مُبينٌ؛(22)
و نيك مىدانيم كه آنان مىگويند: جز اين نيست كه بشرى به او مىآموزد (نه چنين
نيست) زبان كسى كه اين نسبت را به او مىدهند غيرعربى است و اين قرآن به زبان عربى
روشناست.
حال پيامبرى كه در جايى درس نخوانده است، كتابى بر بشر و درس آموختگان عرضه
مىكند كه سرشار از معارف و حكمتها و هدايتهاست و خود معلّم كتاب و حكمت مىگردد.(23)
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرّس شد
2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)
در اين مورد نيز تحدّى صورت گرفته است. آيات پنجگانه تحدّى - كه در فصل دوم
بررسى نموديم - حداقل ناظر بر فصاحت و بلاغت بودهاند؛(24)
زيرا ويژگى مهم مخاطبان پيامبر، كه به مقابله فرا خوانده شدند، فصاحت و بلاغت آنان
بود.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحلهاى از كمال و بلاغت
در كلام رسيده بود كه تاريخ براى هيچ ملتى نه پيش و نه پس از آن، هماوردى سراغ
ندارد. در چنين فضايى، آيات نورانى الهى بر پيامبر نازل گرديد. زيبايى و رسايى اين
آيات به حدّى اعجابآور است كه عرصه را بر شاعران و اديبان و صاحبان ذوق و
قريحههاى سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مىنمايد. قرآن با شيوه
بديع و منحصر به فردِ خويش در بيان مفاهيم و معانى بلند و پرمحتواى خود كه نه نثر
است و نه نظم، چنان جلوهگرى مىكند كه همه سخنان و آثار ادبى را تحتالشعاع خويش
قرار مىدهد. در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفى در اين زمينه به چشم مىخورد. آيات
قرآن در هنگام تلاوت، به گونهاى در جان و دل افراد مىنشست كه آنان را از خود
بىخود مىكرد.
وليدبن مغيره مخزومى، شخصى است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را
«گل سرسبد قريش» مىناميدند. پس از نزول آيات اوليه سوره مباركه غافر، پيامبر در
مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالى كه وليد در نزديكى آن حضرت بود، قراءت
فرمود. پيامبر چون توجه وليد به آيات را مشاهده نمود، بار ديگر نيز آيات را قراءت
نمود. وليدبن مغيره از مسجد خارج و در مجلسى از طايفه بنىمخزوم حاضر شد و اين گونه
شروع به سخن نمود:
به خدا سوگند، از محمد سخنى شنيدم كه نه به گفتار انسانها شباهت دارد و نه به
سخن جنّيان. گفتار او حلاوت خاصى دارد و بس زيباست. بالاى آن (نظير درختان) پرثمر و
پايين آن (همانند ريشههاى درختان كهن) پرمايه است. گفتارى است كه بر همه چيز پيروز
مىشود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد.(25)
مناسب است براى آن كه تحدّى قرآن در بعد فصاحت و بلاغت بيشتر ملموس گردد، مقايسه
يك نمونه از آيات قرآن را با موجزترين عبارت در نزد عرب، در همان معنا ملاحظه گردد.
قرآن مجيد در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين ولَكُمْ فى القصاص
حيوةٌ.(26)
را به كار برده است. مثل مشهورى كه عرب در اين مورد داشته، القَتْل أَنْفى
لِلْقَتْل بودهاست.
جلالالدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن
نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مىنمايد(27)
كه به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1. حروف آيه «فى القصاص حيوة» از جمله «القَتْل أَنْفى لِلْقَتْل» كمتر است.
2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافىِ قتل ديگر نيست،
بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مىشود؛ مثل اينكه كشتارى از روى ظلم صورت
گرفته باشد. بنابراين قتلى كه موجب حيات است، يك قتلِ خاص است كه از آن تعبير به
«قصاص» مىگردد.
3. آيه مراد خويش را به صورت جامعتر و كاملتر بيان نموده است؛ زيرا قصاص هم
قتل را شامل مىشود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مَثَل تنها مسأله قتل
عنوان گرديدهاست.
4. در مَثَل، كلمه «القتل» تكرار شده و عدمِ تكرار -حتى اگر وجود آن مُخِلِّ به
فصاحت نيز نباشد- از تكرار بهتر است.
5. آيه دربرگيرنده صنعت بديعى است، چراكه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ
را، ظرفِ ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر «قصاص» آن را منبع و سرچشمه
حيات دانسته است.
6. فصاحت كلمات آنگاه آشكار مىشود كه در كلمه، توالىِ حركات وجود داشتهباشد.
در اين صورت زبان در حال نطق بهخوبى به حركت درمىآيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد
از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مَثَل به خوبى
پيداست.
7. جمله «القَتْل أَنْفى لِلْقَتْل» در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى،
نافىِ نفسِ خويش نمىتواند باشد.
8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مىدهد خالى است و در عوض
همان معنا را با جاذبهاى كه در لفظِ «حيوة» نهفته است، بيان مىكند.
9. بيان آيه مبتنى بر اِثبات و بيانِ مَثَل مبتنى بر نفى است، و پرواضح است كه
اثبات بر نفى برترى دارد.
10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه «مساوات» باشد، اشاره دارد و درواقع، قصاص خبر
از عدالت مىدهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلقِ قتل، فهميده نمىشود.
بخشى از اعجاز ادبى قرآن كريم در اسلوب خاص و ويژه آن نهفته است. قرآن از نظر
سبك كلامى، شيوهاى بديع را، كه هرگز سابقه نداشته، به وجود آورده است؛ قرآن نه نظم
است و نه نثر.
اين سبك (ساختار) جديدى كه قرآن ارائه داده و در فرهنگ ادبى عرب، تحوّلى غريب
ايجاد نموده كاملاً بىسابقه است و آيندگان را به عجز و تاب انداخته، جاذبه دارد،
كشش دارد، افسون مىكند، به وجد مىآورد، لذّتبخش است، آرامش مىدهد، با فطرت
دمساز، با طبيعت همساز، با وجدان سروكار داشته و با هستى سَر و سرّى دارد.(28)
3. آموزهها و معارف عالى (اعجاز معانى)
زيبايى قرآن فقط در الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت آن نيست. اين كتاب مقدس
برخوردار از يك زيبايى برتر و ارزش والاتر، يعنى مفاهيم و معانى عميق و دقيق است.
قرآن رسالت خويش را هدايت بشر شناساندهاست، و كتابى است كه پيامبر، با آن، مردم را
از ظُلمتها به نور رهنمون مىگردد.(29)
قرآن به عنوان قانون اساسى اسلام دربرگيرنده مجموعهاى از اصول و ضوابطهماهنگ با
فطرت انسانى است كه همواره بر تارك انديشهها چون خورشيدىمىدرخشد و عزّت و عظمت
را در گرو آشنايى و عمل به قوانين خود مىداند.
قرآن در اين بخش بدون شك اعجاز است. در زمانى كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم
اجتماعى به اوج خود رسيده بود و غارت و چپاول، امتياز بهحساب مىآمد و دختران زنده
به گور مىشدند و خيانت و فساد و فحشا و بىعدالتى فراگير شده بود، قرآن، كه
پرچمدار مترقىترين قوانين و مطرحكننده ارزشها و فضايل انسانى است ظهور مىكند و
به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانيت را يادآور مىشود؛ آنان را از جهل به
سوى علم، از تاريكى به سوى نور و روشنايى و از رذايل به سوى فضايل سوق مىدهد. در
سايه همين تعليمات و قوانين حياتبخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مىگيرد
و پرچم تمدن شكوهمند اسلامى در همه اقطار به اهتزاز درمىآيد. نمونههايى از اين
اصول و قوانين را در قرآن يادآور مىشويم:
الف) اصل عدالت و امانت
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى أَهْلِها وَإِذا
حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ.(30)
ب) اصل كلى امر به نيكىها و نهى از زشتىها
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَإِيتاءِ ذِى القُربى
وَيَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ وَالبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ
تَذَكَّرُونَ.(31)
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان
فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ ما اعْتَدى
عَلَيْكُمْ.(32)
د) اصل مساوات و برابرى مردم و تعيين معيار امتياز، در ارزشهايى چون تقوا، علم
و جهاد در راهخدا
إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ
لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ.(33)
قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ....(34)
... وَفَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدِينَ عَلى القاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً.(35)
ه) اصل آزادى و نفى هرگونه استبداد
...وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ.(36)
و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان
وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى المُؤْمِنِينَ سَبِيلاً.(37)
ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ
رُحَماءُ بَيْنَهُمْ.(38)
ح) اصل صلح و اخوت
إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ.(39)
ط) اصل توصيه به وحدت
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا....(40)
ى) اصل بهرهبردارى از نعمتهاى الهى
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ
مِنَ الرِّزْقِ.(41)
ك) اصل وفاى به عقود
يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالعُقُودِ.(42)
ل) اصل لاحَرَج
وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ.(43)
م) اصل تكليف به قدر طاعت
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها.(44)
ن) اصل پذيرش اختيارى دين
لا إكْراهَ فِى الدِّينِ.(45)
اصولى را كه اشاره نموديم تنها گوشهاى از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور،
رحمت، هدايت و حقانيّت است. جاودانگى آن به گونهاى است كه گذشتزمان تأثيرى در
طراوت و حلاوت آن ندارد. همه اين اصولِ مترقى را در بدترين دوره انحطاط اخلاقى و در
دوران رواج وحشيگرى مطرح و در بخشهاى مختلف زندگى از قبيل امور اقتصادى، مالى،
اجتماعى و سياسى، امور نظامى و دفاعى، امور حقوقى، ثروتهاى عمومى، معاملات،
ازدواج، طلاق، ارث و ... در عالىترين شكل تبيين نمودهاست.
معارف دينى در قرآن در اين مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمىگردند، بلكه در
بخش اعتقادى و اثبات وحدانيت، نبوّت، امامت و قيامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آنچه
را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سليم و برهان قويم است. آيات مربوط به خداپرستى و
توحيد، آيات معرفىكننده پيامبران و رسولان الهى، آيات مربوط به قيامت و معاد،
آنگاه كه با مطالب دو كتاب تحريف شده تورات و انجيل مقايسه مىگردند، نزاهت و
قداست قرآن را بيش از پيش جلوهگر مىكنند.(46)
آيا اين مجموعه عظيم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّى در كنار معارف بلند و
پرمحتواى اعتقادى و اخلاقى - تربيتى، مىتوانند به چيزى جز معجزهبودن اين كتاب
شهادت دهند؟ مقررات و معارفى كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگى داشته و به همين جهت
بقا و دوام آنها تضمين گشته است. در يك كلام قرآنكريم در دو بُعد علمى و عملى،
يعنى تعليم معارف و حقايق هستى و تشريع قوانين و مقرّرات زندگى، آنچه را بشر
نيازمند به آن بوده، در اختيار او گذارده است.
4. هماهنگى و عدم اختلاف
يكى از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نيز به آن اشاره و تحدّى نموده است، عدم
اختلافدر قرآن است. همه مىدانيم كه اين كتاب در طى 23سال تدريجاً در مكه ومدينه،
در شب و روز، در جنگ و صلح به هنگام پيروزى و شكست، در مواقع شدت وراحتى، و خلاصه
در حالات مختلف نازل شده است. از سوى ديگر در مورد همه امور،دادِ سخن داده است. در
قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادى، اجتماعى،سياسى، اخلاقى، اعتقادى و
هنرى مطرح شده است. احتجاجها و استدلالهاىعقلى، به اضافه امثله و قِصَص نيز در
آن فراوان به چشم مىخورد. مسائلمربوط به دنيا و امور مرتبط با آخرت و قيامت به
گونهاى بسيار پندآموز و سازندهذكر گرديده، و در عين حال ميان اين همه مباحث متنوع
و مختلف هيچگونه اعوجاج و اختلافى مشاهده نمىشود؛ بلكه همسويى و يكنواختى شگفتى
در مجموعهاين كتاب آسمانى نمايان است. حال اگر اين كتاب، ساخته دست بشرى بود،
موارد متعددى از اختلاف و عدم هماهنگى و تضاد آنهم در مدت نزولى نزديك بهربع قرن-
در آن به چشم مىخورد؛ چراكه انسان در دنياى مادى همواره از نقص به سوى كمال در
حركت است. به همين جهت است كه قرآن تحدّى خود را به اين صورت بيان مىكند:
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ
لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً؛(47)
آيا در معانى قرآن نمىانديشند؟ اگر از جانب غيرخدا بود قطعاً در آن اختلاف
بسيارى مىيافتند.
5. خبرهاى غيبى
قرآنكريم، هم از زندگى اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته و هم نسبت به آينده
خبرهايى را از پيش گفتهاست. در هر دو زمينه، خبرهاى داده شده خبرهايى غيبى
بودهاند. تحدّى به اخبار غيبى در چندين آيه مطرح گرديده است:
تِلْكَ مِنْ أَنباءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ
وَلاقَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا...؛(48)
اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم، پيش از اين نه تو آن را
مىدانستى و نه قوم تو.
اين يادآورى در داستان حضرت مريم و حضرت يوسف(ع) نيز آمدهاست(49).
بنابراين بخش عظيمى از قرآن كريم كه سرگذشت پيشينيان و داستان پيامبران الهى را
بيان نموده است -در حالى كه خود پيامبر هيچ اطلاعى از آنها نداشته است- در حوزه
اعجاز غيبى قرآن كريم قرار مىگيرند.
اعجاز در مورد خبرهاى غيبى مربوط به آينده بيشتر قابل توجه است؛ بهويژه
هنگامىكه همه آنچه خبر داده شده، عيناً به وقوع پيوست. به چند نمونه اشاره
مىكنيم:
الف) خبر پيروزى روميان بر ايرانيان
غُلِبَتِ الرُّوم فى أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم من بَعْدِ غَلَبِهمْ سَيَغْلِبُونَ
فى بِضْع سنين؛(50)
روميان شكست خوردند. در نزديكترين سرزمين. ولى بعد از شكستشان، در ظرف چند
سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
همانگونه كه قرآن خبر داده بود، ارتش روم در فاصله كمتر از ده سال بر ايران
غلبه يافت و پيروز شد.
ب) خبر پيروزى مسلمانان در جنگ بدر
أَمْ يَقُولونَ نَحْنُ جميعٌ مُنْتَصِرٌ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ
الدُّبُر؛(51)
آيه خبر از گفتار ابوجهل در جنگ بدر مىدهد كه مىگفت: «نَحْنُ ننْتصرُ الْيومَ منْ
مُحمّدٍ وأصحابِهِ.» درحالى كه خداوند مسلمين را طبق همين وعده پيروز نمود.
در آيه هفتم سوره بدر نيز خدا به مسلمانان وعده پيروزى مىدهد؛ در حالى كه عدد
آنان در حدود يكسوم مشركان، و تجهيزات آنان به مراتب كمتر از كفار است و اين وعده
محقق مىگردد.
ج) وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه
إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ القُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ؛(52)
همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرضكرد، يقيناً تو را به سوى وعدهگاه باز
مىگرداند.
اكثر مفسّران بر اين عقيدهاند كه مراد از «معاد» مكه است كه پيامبر پيروزمندانه
وارد آنجا مىگردد.
د) وعده حفاظت از قرآن
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(53)
دربخش تحريفناپذيرى روشن گرديد كه برخلاف كتب آسمانى گذشته، قرآن بىهيچ افزايش و
نقصانى از گزند حوادث مصون مانده است.
ه) پيروزى دين اسلام بر ديگر اديان
هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى
الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ المُشْرِكُونَ؛(54)
او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است
پيروز گرداند؛ هرچند مشركان خوش نداشتهباشند.
اين آيه سه بار در قرآن تكرار گرديده است و اعجاز غيبى آن امروز، از هر زمان
ديگر بيشتر قابل درك است. اسلام به اعتراف دوست و دشمن به عنوان برترين مكتب،
زندهترين دين و الهام بخشترين آيين به ميدان آمده و به سرعت در حال گسترش و نفوذ
به دنياهاى جديد است.
6. طرح مسائل دقيق علمى
قرآن در زمينه طرح مباحث علمى در مواردى به صراحت و در پارهاى از موارد -كه
براى بشر آن زمان قابل درك و هضم نبوده، بلكه احياناً مخالف با اصول مسلم پذيرفته
شده در بين آنان تلقى مىشد- تلويحاً سخن گفته است.
به عنوان نمونه: وَأرْسلنا الرّياح لواقح.(55)
امروز علم ثابت نموده است كه باردارشدن درختان و گياهان، نياز به لِقاح دارد و
اين مهم در مواردى با بادها صورت مىگيرد؛ آنگونه كه در درختانى مثل زردآلو،
صنوبر، انار و در بوتههاى حبوبات و غير آنها ديده مىشود.
خداوند در آيهاى ديگر تصريح مىنمايد كه وجود جنس مخالف تنها مختص به حيوانات
نيست؛ بلكه در همه انواع گياهان نيز وجود دارد: ومِنْ كُلِّ الثمرات جعل فيها
زوْجَيْنِ اثْنَيْنِ.(56)
سُبْحان الّذى خَلَق الأَزْواجَ كُلّها ممّا تُنْبِتُ الاَرْضُ وَمِنْ أنفُسهم
وممّا لايعْلمُون.(57)
مسأله حركت و گردش زمين نيز به صورت خاصى مطرح گرديده است: اَلّذى جعل لَكُمُ
الأَرْضَ مَهْداً.(58)
زمين، به صورت مهد و گهواره براى موجودات روى آن قرار داده شدهاست و اين خود ناشى
از حركت وضعى و انتقالى زمين است. همانگونه كه حركت گهواره مايه آرامش و رشد طفل و
كودك است، حركت زمين نيز در جهت رشد و شكوفايى انسان است. البته بيان كنايى و
سربسته اين حقيقت در قرآن، بدان جهت است كه در زمانِ نزول قرآن، مردم اعتقاد به
سكون زمين داشتند و آن را از بديهياتى مىدانستند كه قابل تشكيك نبوده و نخواهد
بود. مسأله بيضوى و كروى بودن زمين نيز از بعضى از آيات استفاده مىگردد:
فَلا اُقسمُ بربّ الْمشارق والْمغارب.(59)
رَبُّ الْمَشْرقين وربّ الْمغربين.(60)
اگر زمين، مسطح بود، ناچار، يك مشرق و مغرب بيش نداشت. تنها با فرضِ كروىبودن
آن است كه در اثر جابهجايى حالت نسبت به خورشيد، مىتوان در يك زمان براى زمين،
مشارق و مغارب متعدد را تصور كرد.
7. آفرينشهاى هنرى
يكى ديگر از رازهاى جاذبه قرآن كه پرده از اعجازى ديگر برمىدارد، جنبه
خيالانگيزى و صحنهپردازى و به تصوير كشيدن معانى گوناگون است. اين هنر قرآنى، چه
در بيان صحنههاى طبيعت و چه در تبيين ارزشها و ضد ارزشها، پاكىها و ناپاكىها و
چه در قصهها و داستانسرايىها و چه در طرح مثلها و چه در به تصوير كشيدن مراحلى
از معاد و قيامت و حساب و كتاب، چنان كارآمد و مؤثر بوده است كه بعضى از آن به سحر
و افسون قرآن ياد مىكنند. آنچه را قرآن از قول برخى از كفار نقل مىكند، به اين
حقيقت رهنمون است:
وقال الّذين كَفَروُا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَأَلْغَوا فيهِ
لَعَلَّكُم تَغْلِبُونَ؛(61)
به اين قرآن گوش ندهيد و سخن لغو در آن اندازيد؛ شايد شما پيروز شويد.
اين گفتار آنان از آنجا ناشى مىگردد كه تنها يكبار گوش فرا دادن به آيات
قرآن، براى تسليم منكران، كافى بوده است. البته روشن است كه درك صحيح از اين همه
لطافتها و ظرافتهاى هنرى قرآن، تنها هنگامى ميسر خواهد بود كه انسان با ادبيات
عرب و فنون معانى و بيان، آشنايى داشته از نمايش و هنر و زيبايى و شعر نيز آگاه
باشد. آنگاه مىتواند با تدبّر در آيات قرآنى و توجه به آن از زاويه هنرى، اوج
زيبايى و هنرمندى را در قرآن بيابد.
ناگفته پيداست كه اين بخش از وجوه اعجاز قرآن تاكنون مورد غفلت دانشمندان و
محققان علوم قرآنى واقع شده جز افرادى معدود در عصر ما، به اين مهم اقدام
ننمودهاند. ما در اين مختصر نمونههايى از صحنهپردازىها و داستانهاى قرآن كريم
را از كتاب التصوير الفنى فى القرآن(62)
كه با عنوان آفرينش هنرى در قرآن(63)
ترجمه شدهاست، ذكر مىكنيم. به اين اميد كه با توجه بيشتر دوستداران قرآن كريم در
اين زمينه و غور در محتواى آيات، اعجاز هنرى قرآن بيش از پيش آشكار گردد.
سيد قطب در بحث تصوير هنرى مىگويد:
قرآن در هر كجا كه بخواهد بيان غرضى يا تعبير از معناى مجردى كند، يا حالتى
نفسانى يا صفتى معنوى يا نمونهاى انسانى يا حادثه يا ماجرا يا منظرهاى از مناظر
قيامت يا حالتى از حالات نعيم يا عذاب اليم را وصف كند، يا در مقام احتجاج و جَدَل
مثلى زند، يا به طور مطلق، جدلى را عنوان كند، در همه جا تكيه بر واقعِ محسوس يا
مُخَيَّل مىنمايد. منظور ما نيز از گفتن اين مطلب كه تصوير ابزار مناسب و مخصوصِ
اسلوب قرآنى است، همين است؛ يعنى صرف آرايش و تزيين اسلوب نيست و به نحو تصادف نيز
نيامده است، بلكه يك قانون كلى و عام و شامل است كه ما مىتوانيم از آن به قاعده
تصوير تعبير كنيم.(64)
اينك به مناظر رستاخيز و تصاوير نَعيم و جَحيم نظرى بيندازيم كه از ديدگاه هنرى
بهرهاى هر چه تمام دارند: يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ
زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مرضعة عَمّا
أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُكارى وَما
هُمْ بِسُكارى وَلكنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ؛(65)
اى مردم، از پروردگار خود بترسيد، چرا كه زلزله آن ساعت امرى هولناك است. روزى كه
آن را ببينيد هر مادر شيردهى، آنكه را شير دهد فروگذارد و هر آبستنى، وضع حمل
نمايد و مردم را مست پندارى در حالى كه مست نيستند، ليكن اين عذاب خداست كه شديد
است.
هول و هراس فوق، قابل اندازهگيرى نيست و عظمت چنين روز هولناكى را فقط قرآن
مىتواند با افسون كلمات و تركيب و تلفيقِ خاص خود القا نمايد. هر ترجمه كلمه به
كلمهاى نيز، چون خالى از موسيقى ويژه كتاب خداست، اثر اعجازآميز متن آيات را
ندارد. آنچه بيشتر جلب نظر مىكند، تصاوير سهگانه مادران شيرده و زنان آبستنى است
كه از بيم، بچه مىاندازند و حالت مستگونه مردم است كه از ترس عذاب، مست به نظر
مىآيند.(66)
آياتِ پايانى سوره دُخان جايگاه نهايى دوزخيان و بهشتيان را چنان به تصوير
مىكشد كه انسان گويى خود را لحظهاى در محاصره مأموران الهى و زبانههاى آتش احساس
مىنمايد و در لحظهاى ديگر خود را همدوش با پارسايان در كنار بوستانها و
چشمهسارها مىيابد.
إِنَّ المُتَّقِينَ فِى مَقامٍ أَمِينٍ فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ يَلْبَسُونَ مِنْ
سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ كَذلِكَ وَزَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ
يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍآمِنِينَ لايَذُوقُونَ فِيهَا المَوْتَ إِلّا
الْمَوْتَةَ الأُولى وَوَقاهُمْ عَذابَالجَحِيمِ؛(67)
تقوا طلبان در جايگاهى آسودهاند. در ميان بوستانها و چشمهسارها. لباسهايى از
حرير نازك و ستبر پوشيده در مقابل يكديگر مىنشينند. آرى چنين خواهد بود. آنان را
با حوريان درشتچشم تزويج مىكنيم. هر نوع ميوهاى را طلب نمايند در اختيارشان
مىگذاريم. در آنجا جز مرگ نخستين، ديگر مرگى نخواهند چشيد و خداى بزرگ آنان را از
عذاب دوزخ نگاه خواهد داشت.
بيان ويژگىهاى هنرى داستانها در قرآن مجيد و نيز آهنگ خاص و دلنواز
قرآن،بهويژه در سورههاى كوتاه كه فواصل در آن به هم نزديكند و توجه به فضاىخاص
هر سوره و هر آيه و وجود موسيقىِ خاصِ هماهنگ با متن آيات، خودنيازبه نوشتارى مستقل
دارد. امروزه در بعضى از كشورها همچون مصر، قاريانقرآنقبل از ورود به قراءت قرآن
در دورههايى از يادگيرى فنون موسيقىحاضرمىشوند، تا سورهها و آيات قرآن را با
آهنگ متناسب با آن قراءتنمايند.
8. اعجاز عددى
برخى از قرآنپژوهان معاصر، بعد ديگرى از اعجاز قرآن را مطرح نمودهاند. اين
بُعد اختصاص به نظم اعجازگونه رياضى قرآن دارد. سه تن از كسانى كه در اين زمينه گام
نهادهاند؛ عبارتند از دكتر رشاد خليفه، عبدالرّزاق نوفل و ابوزهراء النّجدى. كتاب
عبدالرّزاق نوفل، اعجاز عددى در قرآن كريم نام دارد. نام كتاب دكتر ابوزهراء
النجدى، كه شيعه است، من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكريم است.
گزيده مطالب
1. اعجاز قرآن اختصاصى به فصاحت و بلاغت آن نداشته در ابعاد گوناگون مطرح است.
در برخى از اين موارد قرآن، تحدّى خاصى نموده است.
2. بعضى از ابعاد اعجاز قرآن در اين زمينهها قابل بررسى است: شخصيت پيامبر،
فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)، تعاليم و معارف عالى (اعجاز معانى)، هماهنگى و عدم
وجود اختلاف، خبرهاى غيبى، طرح مسائل دقيق علمى، آفرينشهاى هنرى و اعجاز عددى.
3. عرضه قرآن، كه سرشارازمعارف وحكمتهاست، ازسوى پيامبرى كه در عمر چهلساله
خود هيچ درسى نياموخته است، معجزهاى است كه خداوند به آن تحدّى نمودهاست.
4. مشهورترين بعد اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. اين ويژگى به همراه ساختار
و اسلوب ويژهاى كه نه نثر است و نه نظم، مخاطبان قرآن را به حيرت انداخته است.
برخى از نويسندگان براى آيه ولكم فى القصاص حيوة در مقابل «القتلُ أَنْفى لِلقتل»،
كه مثل مشهور عرب بودهاست، بيست امتياز برشمردهاند.
5. معارف اعتقادى و دينى مطرح شده در قرآن در بخشهاى خداشناسى، پيامبرشناسى،
معادشناسى و ديگر تعليمات تربيتى و اخلاقى و نيز اصول، قوانين و مقرّرات گوناگون در
زمينههاى مختلف اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى و حقوقى در نهايت اتقان و
استحكام صورتگرفته و نابترين معارف و انديشهها را در اختيار بشر قرار داده است.
6. با آنكه قرآن تدريجى نازل شده است؛ يعنى نزول آن در زمانهاى مختلف،
مكانهاى مختلف، حالات و شرايط متفاوت در طى 23سال انجام پذيرفته و موضوعات متنوع و
متعددى را نيز در بر گرفته است، هيچگونه اختلاف و عدم هماهنگى در آياتش مشاهده
نمىگردد. خداوند به اين بعد از اعجاز، يعنى عدم وجود اختلاف در قرآن تحدّى نموده
است.
7. خبرهاى غيبى در قرآن چه نسبت به گذشته و چه نسبت به آينده كه به وقوع پيوسته
است، بُعد ديگرى از اعجاز قرآن است.
8. طرح مسائل دقيق علمى از قبيل تلقيح گياهان توسط بادها، گردش زمين، كروىبودن
زمين و جز اينها نمونه ديگرى از اعجاز قرآن است.
9. آفرينشهاى هنرى در قرآن در داستانها و تصويرگرى صحنههاى قيامت و... يكى
ديگر از جنبههاى اعجاز قرآن است.
10. برخى از قرآنپژوهان معاصر اخيراً به بعد ديگرى از اعجاز دست يافتهاند كه
اعجاز عددى قرآن نام گرفته است و به نظم شگفت رياضى در قرآن مربوط مىگردد.
پرسش
1. اعجاز را در لغت و اصطلاح تعريف نماييد.
2. حكمت تنوّع معجزات پيامبران چه بوده است؟ قرآن نسبت به ساير معجزات پيامبران
چه ويژگى دارد؟
3. با دقت در آيات تحدّى، چه نكاتى را مىتوان دريافت؟
4. نظريّه صَرفه چيست؟
5. شخصيت پيامبر از چه جهت بر اعجاز قرآن دلالت دارد؟
6. اعجاز بيانى قرآن را با بررسى آيه قصاص تبيين نماييد.
7. اعجاز قرآن را در بعد تشريع قوانين و تبيين معارف اعتقادى به اختصار توضيح
دهيد.
8. آيه شريفه: أَفَلا يتدبّرون القرآنَ ولو كان من عند غير اللَّه لَوجَدوا فيه
اختلافا كثيراً چه نوع اعجازى را بيان مىنمايد؟
9. دو مورد از اخبار غيبى قرآن را ذكر نموده، توضيح دهيد.
10. اعجاز هنرى قرآن يعنىچه؟ و در چه زمينههايى صورت گرفته است؟
پژوهش
1. در مورد سير نزولى يا غيرنزولى آيات تحدّى، تحقيقى ارائه نماييد.
2. نمونههايى ديگر از معارضه با تحدّى قرآن را ذكركنيد (حدّاقل سه نمونه).
3. بعضى ادعاى وجود اختلاف در آيات نمودهاند، اين ادعاها را بررسى كنيد.
4. چه مسائل علمى ديگرى در قرآن مطرح شدهاست؟
5. سه نمونه از اعجاز عددى قرآن را نام ببريد.
پىنوشتها:
1. مجمعالبحرين، ماده «عجز».
2. البيان، ص33.
3. مصطفى خمينى، تفسير القرآن الكريم، ج4، ص94.
4. لو نشاءُ لَقُلنا مثل هذا إن هذا إلّا أَساطير الأوّلين. (انفال(8) آيه31)
يا اينكه مىگفتند: إِنْ هذا إلّا قول البَشَر (مدثر(74) آيه25) و يا: ما انزل
اللَّه على بَشَرٍ من شىء (انعام(6) آيه91).
5. اسراء(17) آيه88.
6. البته بايد توجه نمود كه آياتى را كه به عنوان تحدّى از نوع اول ذكر مىكنيم
به عنوان تحدّى به بلاغت (تحدّى به صورت خاص) نيز مطرح مىباشند.
7. همان.
8. يونس(10) آيه38.
9. هود(11) آيه13.
10. طور(52) آيه 33و 34.
11. بقره(2) آيه 23 و 24.
12 - ر.ك: علوم القرآن عند المفسرين، ج2، ص430، 441، 442 و 445. در زمينه
اقوال مربوط به صرفه، بحث مبسوطى از سوى استاد محمدهادى معرفت (التمهيد، ج4، ص
190-137) مطرح گرديده است.
13. ر.ك: بهاءالدين خرمشاهى، ترجمه قرآن، ص662.
14. الميزان، ج1، ص68.
15. ر.ك: البيان، ص94.
16. براى توضيح كامل در زمينه بطلان اين عبارات، نك: همان، ص94 - 99.
17. ر.ك: تفسير نمونه، ج1، ص134 و 135.
18. منظور از تحدّى در اين فصل، تحدّى به صورت خاص است.
19. الميزان، ج1، ص63.
20. يونس (10) آيه 16.
21. الميزان، ج1، ص63.
22. نحل(16) آيه 103.
23. ...و يعلّمهم الكتاب والحكمة. (جمعه(62) آيه 2)
24. همان گونه كه قبلاً گفتيم بعضىاز اين آيات مثل آيه 88 سوره اِسراء اختصاصى
به فصاحت و بلاغت ندارند.
25. مجمع البيان، ج10، ص584.
26. بقره(2) آيه179.
27. معترك الاقران فى اعجاز القرآن، ج1، ص300 - 303.
28. استاد محمدهادى معرفت مقاله «نقش آهنگ در تلاوت قرآن»، كيهان انديشه، ش28.
29. كتابٌ أنزلناه إليك لِتُخْرِجَ النّاسَ من الظّلمات إلى النّور. ابراهيم
(14) آيه 1.
30. نساء(4) آيه 58.
31. نحل(16) آيه 90.
32. بقره(2) آيه 194.
33. حجرات(49) آيه 13.
34. زمر(39) آيه 9.
35. نساء(4) آيه 95.
36. اعراف(7) آيه 157.
37. نساء(4) آيه 141.
38. فتح(48) آيه 29.
39. حجرات(49) آيه 10.
40. آلعمران(3) آيه 103.
41. اعراف(7) آيه 32.
42. مائده(5) آيه 1.
43. حج(22) آيه 78.
44. بقره(2) آيه 286.
45. همان، آيه 256.
46. نسبتهاى ناروايى همچون زنا و شرب خمر به پيامبران الهى و امورى ديگر كه
انسان از بيان آن شرم دارد، معرّف حالات پيامبران در تورات و انجيل است. (ر.ك:
البيان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دينى).
47. نساء(4) آيه82.
48. هود(11) آيه 49.
49. آلعمران(3) آيه 4؛ يوسف(12) آيه 102.
50. روم(30) آيه2 و 3.
51. قمر(54) آيه44 و 45.
52. قصص(28) آيه 85.
53. حجر(15) آيه 9.
54. توبه(9) آيه33؛ فتح(48) آيه28؛ صفّ(61) آيه9.
55. حجر(15) آيه22.
56. رعد(13) آيه 3.
57. يس(36) آيه36.
58. طه(20) آيه 3.
59. معارج(70) آيه 40.
60. رحمن(55) آيه 17.
61. فصّلت(41) آيه 26.
62. سيد قطب.
63. ترجمه دكتر محمدمهدى فولادوند.
64. آفرينش هنرى در قرآن، ص 45.
65. حج (22) آيه1 و 2.
66. آفرينش هنرى در قرآن، ص69.
67. دخان (44) آيه 51 - 56.