قديمترين كتاب حماسى دنيا، كتابى است به نام «ايلياد» كه «هومر» شاعر نابيناى
يونان باستان آن را تصنيف كرده و شامل بيست و چهار سرود است كه بسيارى از
اساطير كهن و كشمكشهاى ميان خدايان را در برگرفته است.(1)
شايد يكى از لطيفترين افسانههاى يونان باستان افسانه «پرومته» باشد. اين افسانه
حكايت از آن دارد كه خدايان، آتش را از انسان پنهان كرده بودند؛ ولى پرومته قهرمان
نجيب و دلاور، آتش را از خدايان ربود و به ميان مردم آورد و همين امر سبب شد كه
زئوس خداى خدايان به خشم آمد و دستور داد كه پرومته را در كوهى در قفقاز به زنجير
كشيدند و هر روز عقابى مىآمد و جگر او را نوك مىزد و مىخورد، امّا پرومته با
وجود شكنجههاى وحشتناك در مقابل جلاّد مقاومت مىكرد...(2)
افسانههاى ديگرى هم در ميان يونانيان رواج داشته كه باعث سرگرمى آنان بوده است
مانند افسانه مرد دلاورى به نام «هركول» كه شير درنده و مار چند سر را نابود كرد و
از اين قبيل...(3)
در ايران باستان نيز علاوه بر پرستش اهورا مزدا و اهريمن، به خدايانى چون
«امشاسپندان» ـ يا خدايان ششگانه ـ «ميترا»، «ناهيد»، «آناهيتا» و... معتقد بودند.
همچنين در مصر به «اوزيريس»، «آدمون»، «آنوبيس» و...، در هند به «كريشنا»،
«اينديرا»، «ارونا»، «نيروانا» و...، در چين به «شانك تى»، «هاتن»، «تائو» و... و
در ژاپن به «كامى»، «ايزانامى»، «جى زو» و نيز الوهيت امپراتوران حاكم اعتقاد
داشتند.(4)
برپايه همين كج روىهاى فكرى و اعتقادات انحرافى است كه مىبينيم قصّهها و
افسانهها و حماسههاى گوناگونى در ميان ملل مختلف به وجود آمده است كه كار يك
مورّخ را دشوار مىسازد.
يك مورّخ وظيفه دارد با هوشيارى تمام افسانهها را از وقايع تاريخى جدا كند و هر
كدام را در جاى مخصوص خود قرار بدهد. خوشبختانه در اثر تحقيقات مورّخان گذشته تا
اندازهاى اين راه هموار شده و بسيارى از افسانهها از صف وقايع تاريخى كنار گذاشته
شده است.
اين نكته را هم بايد افزود كه علاوه بر اساطير و افسانهها كه گروههايى آنها را
واقعيّت مىپنداشتهاند، يك سلسله داستانهاى تخيّلى هم وجود دارد كه نبايد با
تاريخ اشتباه شود. البتّه نويسندگان اينگونه داستانها، خود خيالى بودن داستانشان
را تذكّر دادهاند.
داستانهاى تخيّلى مخصوصا در اين اواخر فراوان نوشته شده است و از حد و حصر بيرون
است. ما در اينجا از دو داستان تخيّلى نسبتا قديم نام مىبريم كه يكى در غرب و يكى
در شرق نوشته شده است:
1. دُن كيشوت داستان مفصّلى است درباره مرد سبك مغزى كه خو را شواليهاى جنگاور و
قهرمانى بزرگ مىپنداشت. اين قهرمان كاذب براى اثبات قدرت خود دست به كارهاى عجيب و
غريب و خنده دارى مىزد و هميشه دسته گل به آب مىداد. اين داستان بلند و شيرين را
«ميگل دو روانتس» نويسنده اسپانيايى در حدود سال 1600 نوشته و به بسيارى از
زبانهاى دنيا ترجمه شده است.(5)
2. حىّ بن يقظان (زنده بيدار) داستان فلسفى عميقى است كه فيلسوف بزرگ بزرگ اسلامى
«ابن طفيل» اندلسى از فلاسفه قرن ششم هجرى آن را نوشته است و بسيارى از مطالب عميق
فلسفى را در قالب يك داستان خيالى آورده است.
موضوع كتاب، داستان طفل نوزادى است كه مادرش او را در تابوتى قرار داد و به دريا
انداخت و امواج دريا آن را به جزيرهاى رسانيد. در اين جزيره كه هيچ انسانى وجود
نداشت، نوزاد به وسيله حيوانات مراقبت شد و تدريجا به رشد و كمال رسيد. اين انسان
تنها به سائقه فطرت دست نخوردهاش خدا را شناخت و به يك سلسله مطالب فكرى در مورد
خلقت جهان و خوبى و بدى راه يافت...
البتّه تحت عنوان حىّ بن يقظان فلاسفه ديگرى نيز كتاب نوشتهاند مانند حىّ بن يقظان
و سلامان و ابسال «ابن سينا» و نيز حىّ بن يقظان «سهروردى»، ولى رساله «ابن طفيل»
از ارزش فلسفى بيشترى برخوردار است.(6)
احتمالاً داستان رابينسون كروزوئه در غرب اقتباس از حىّ بن يقظان است.
تاريخ نگارى از چه زمانى آغاز شد؟
يادآورى گذشتهها و صحبت از وقايعى كه اتّفاق افتاده چيزى است كه با طبيعت آدمى
آميخته است و مىتوان گفت كه قدمت
اين امر به قدمت زندگى انسان در روى زمين است و
اساسا انسان با خاطرههاى خود زندگى مىكند. امّا مسأله اين است كه نخستين كس يا
كسانى كه به فكر ثبت اين خاطرهها و اتّفاقات و انتقال آنها به نسلهاى بعدى
افتادند، چه كس و يا كسانى بودند و چگونه؟
آنچه كه از بررسى اخبار و اسناد درهم و برهمى كه در اين زمينه وجود دارد، به دست
مىآيد، اين است كه نخستين گام در اينباره از وقتى برداشته شد كه اقوام پيشين،
بعضى از وقايع تاريخ را كه بيشتر به زندگى پادشاهان مربوط مىشد، روى لوحههاى سنگى
و گِلى ثبت كردند. شايد بتوان گفت كه سومريان نخستين كسانى بودند كه بعضى از وقايع
را روى الواح و كتيبهها نوشتند. اين امر به سه هزار سال قبل از ميلاد مربوط
مىشود. همچنين آشوريان و بابليان و مصريان و بعدها آريائيان ساكن فلات ايران، همين
كار را انجام دادند.
شايد نخستين اثرى كه به يك تاريخ جهانى شباهت دارد نامنامه شاهان باشد كه به وسيله
سومريان نوشته شد.(7) بعدها اقوام ديگرى مانند مصريان و آشوريان و بابليان و
ايرانيان چيزهاى مدوّنى از فتوحات فرعونيان و پادشاهان به نامهاى خداينامه يا
سالنامههاى شاهان به وجود آوردند كه از آن جمله است قوانين حمورابى سندى بازمانده
از قوم بابل.
همچنين در اينجا مىتوان از اسفار پنجگانه عهد عتيق مخصوصا سِفْر پيدايش كه منسوب
به حضرت موسى عليهالسلام ، است ياد كرد. اين سند از آغاز خلقت تا وفات يعقوب و
پيدايش بنى اسرائيل را به نحوى شرح داده است در حقيقت تصويرى از يك نوع تاريخ جهانى
به شمار مىرود. البتّه در اين مجموعهها افسانه و حقيقت به هم آميخته است و تشخيص
آنها از يكديگر كار آسانى نيست.(8)
تاريخ در نزد يونانيان
حقيقت اين است كه تاريخ نگارى به مفهوم امروزى آن را يونانيان شروع كردند.
قديمىترين كتاب تاريخى كه اكنون در دسترس ما قرار دارد، تاريخ هرودت است كه
رويدادهاى سياسى برجسته و مبارزات اقوام گوناگون را شرح داده است. هرودت مورّخ
يونانى كه در قرن پنجم پيش از ميلاد مىزيست، براى نخستين بار دست به تأليف كتابى
زد كه همچون مورّخان امروزى، علاوه بر روايات و شنيدههايى كه در اختيار داشت،
مشاهدات خود را نيز در آن منعكس نمود. هرودت در شرح تاريخ يونان بيشتر به ايلياد
هومر كه قبلاً از آن صحبت كرديم توجّه داشت و از اين رو تاريخ او خالى از افسانهها
و اساطير نيست؛ امّا در بسيارى از مطالب راه تحقيق را پيش گرفته و حتّى براى به دست
آوردن مطلب، دست به جهانگردى زده است.
قدر مسلّم اين است كه وى از سمت شرق تا ايران و از طرف مغرب تا ايتاليا رفته است.
سواحل درياى سياه را ديده و تا سرزمين عربستان نيز سفر كرده است. در مصر رود نيل را
از طول پيموده و تا اسوان پيش رفته است. راجع به ليبى و سيسيل اشاراتى دارد كه نشان
مىدهد به تحقيق، اين سرزمين را نيز ديده است. هرودت در اين مسافرتها به همه سر
حدّات دنيا معلوم آن روز دست يافته و اطّلاعاتى از ماوراى سر حدّات مزبور كسب كرده
است. درباره كشور هندوستان مطالب زيادى مىداند؛ مثلاً مىگويد: «در آنجا درختى
وحشى مىرويد كه پشم سفيدى بهتر از پشم گوسفند از آن به دست مىآيد.» (پنبه؟)(9)
هرودت كه به حقّ لقب «پدر تاريخ» گرفته است براى نوشتن تاريخ خود رنجهاى بسيارى
كشيده و مسافرتهاى زيادى كرده است. او علاوه بر مناطقى كه در بالا گفته شد، از
سرزمينهاى ديگر نيز ديدن نموده و ضمن جمع آورى اسناد و مدارك مربوط به اثر خود، از
مصر و بابل و قنيقيه و سواحل درياى سياه و شبه جزيره بالكان بازديد كرده و آنچه را
كه خود ديده توصيف نموده و آنچه را كه از اهالى اين
نواحى شنيده نقل كرده است.(10)
هرودت با اينكه در عصر افسانهها و اساطير زندگى مىكرد در قضاوت خود راجع به
موضوعات غيرعادى وسواس به خرج مىداد. به عنوان نمونه مىگويد: «بر فراز بلندترين
برج بابل اتاقى است كه مىگويند خداوند در آن خوابيده. اين را كاهنان به من گفتند
ولى من اين حرف را باور ندارم».(11) يا: «من نمىتوانم با اطمينان بگويم كه آن مرد
چگونه از آنجا فرار كرد... مىگويند او از اينجا به دريا پريد و هشتاد فرسخ زير
آب شنا كرد... هرگاه عقيده خود مرا بخواهيد مىگويم وى به وسيله قايقى از آنجا
گريخت».(12) (13)
بعد از هرودت، مورّخ نامى ديگرى در يونان ظهور كرد كه «توسيديد» نام داشت. اين
مورّخ كه مىتوان او را بزرگترين مورّخ دنياى قديم ناميد، تاريخ جنگهاى «پلوپونز»
و جنگهاى اسپارت و آتن را به طرز بىسابقه و محقّقانهاى نوشت. او براى اوّلين بار
در تاريخ نگارى روش تحقيق را پيش گرفت و از باستانشناسى و مدارك و اسناد آرشيوى در
بررسى وقايع تاريخى استفاده كرد.
توسيديد توانسته است در كار تاريخ نگارى چيزى از همان شيوه را به كار بندد كه در
عصر ما «نقد تاريخى» مىخوانند: مقابله اسناد، ارزيابى گواهان و حتّى استفاده از
آرشيو و از معلومات باستانشناسى.(14)
همچنين او سعى كرده است كه تاريخ را به كلّى از افسانهها و اساطير پاك سازد. خودش
در اينباره مىگويد:
«شايد فقدان افسانه و قصّه در كتاب تاريخ من تا اندازهاى آن را در نظر خوانندگان
غير جالب مىسازد، امّا من خود از اين حيث راضى هستم كه همه كسانى كه مشتاق دانستن
وقايع حقيقى هستند آن را به ميل خود مىدانند... كتاب تاريخ من براى امروز نوشته
نشده، بلكه براى استفاده همه ازمنه وايّام است».(15)
كار مهم توسيديد كه او را در جايگاه والايى مىنشاند، توجه او به فلسفه تاريخ و كشف
قوانين عامّ حكم بر تاريخ است. او به وقايع و جنگها از ديد سطحى نمىنگرد و در پس
حوادثى كه اتّفاق مىافتد، به علّتها نيز توجّه دارد. او معتقد است علّت اصلى بروز
جنگ آن چيزى نيست كه به ظاهر ديده مىشود، بلكه جنگها مولود حرص و آز انسانى است و
طبيعت قدرت و ثروت چنان است. او براى اوّلين بار از «گردش دايرهاى تاريخ» سخن به
ميان مىآورد و مىگويد: «قدرت مطلق هميشه موجبات فساد و تباهى خود را فراهم
مىسازد و براى همين است كه حكومت و قدرت همواره دست به دست مىگردد.»(16)
بعد از توسيديد مورّخان بزرگ ديگرى نيز در يونان به وجود آمدند بو به تاريخ غنا
بخشيدند، از آن جمله مىتوان از «پلوتارك» مورّخى كه اخلاق را وارد تاريخ كرد و
همچنين از «پولى بيوس» مورّخى كه مانند توسيديد به فلسفه تاريخ توجه داشت، نام برد.
پلوتارك در عين حال كه به اخلاق توجّه داشت تا اندازهاى نژاد پرست بود و ملّتهاى
ديگر را قبول نداشت. او به هرودت ايراد مىگرفت كه تاريخ ملل غيريونانى را بررسى
كرده است. در نژادپرستى او كافى است بدانيم كه وقتى درباره اسپارتاكوس رهبر نهضت
بردگان در ايتاليا سخن مىگويد، مىنويسد: «او مردى بود كه همراه با نيروى بدنى
عظيم و دليرى خارقالعاده، سرشتى دورانديش و ملايم داشت كه بيشتر شايسته يك يونانى
است تا يك بربر!»
به هر حال، آنچه كه مسلّم به نظر مىرسد اين است كه ابتكار تاريخنگارى از آن
يونانيان است و پس از آنها اقوام ديگرى نيز به فكر ثبت حوادث و اتّفاقات افتادند.
تاريخ نويسان اسلامى
ارزش و اعتبار تاريخ براى مسلمانان ناشى از اهتمام قرآن كريم به تاريخ و حضور
صحنههاى متعدّد تاريخى در سورههاى اين كتاب آسمانى است. قرآن به خاطر هدفهاى
تربيتى خود همواره از سرگذشت انبيا و اقوام پيشين سود جسته و مردم
را به پند آموزى و عبرتگيرى از تاريخ گذشتگان دعوت كرد و همين امر مسلمانان را به
بررسىهاى تاريخ واداشته است.
گذشته از اين، مسلمانان با ديناميسم ايمان و عقيده مرزهاى فكرى و جغرافيايى عصر خود
را دگرگون كردند و با گسترش اسلام و تحوّلات عظيمى كه به وجود آمد، برگهاى متعدّدى
بر كتاب كهنه تاريخ افزوده شد و مسلمانان به عنوان يك امّت تاريخساز بر آن شدند كه
تحوّلات و تغييرات و اتّفاقاتى را كه خود به وجود آورده بودند، ثبت كنند و آن را به
نسلهاى بعدى بسپارند. مسلمانان با كوششهايى كه در زمينه تاريخ كردهاند، ميراث
گرانبها و منابع غنى و پرمايهاى براى بشريّت به ارمغان آوردهاند.
زمينههاى مختلفى كه مسلمانان در آن كار كردند عبارت است از تاريخ انبيا تاريخ
اقوام و ملل مختلف عالم، تاريخ زندگى پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله و جنگهاى
اسلامى (تحت عنوان سيَر و مغازى)، تاريخ فتوحات مسلمانان، تاريخ زندگى افراد و
اشخاص (تحت عنوان طبقات صحابه و تابعان و علم رجال و تراجم)، تاريخ اديان (تحت
عنوان ملل و نحل) وامثال اينها.
پيش از اسلام، اعراب از نظر تاريخ بسيار ضعيف بودند، اطّلاعات تاريخى آنها منحصر
بود در تاريخ انساب و تاريخ جنگهاى معاصر و تاريخ روزهاى به خصوصى كه از آنها تحت
عنوان «ايّام العرب»(17) نام برده مىشد و نيز مقدارى از اخبارى كه در تورات و تلمود
آمده است كه آن هم بيشتر به احبار يهود و كشيشهاى نصارى اختصاص داشت؛ امّا بعد از
ظهور اسلام همانطور كه گفتيم مسلمانان عرب و غير عرب در زمينههاى گوناگون تاريخى
كار كردند.
قديمىترين كتاب تاريخى كه به وسيله يك نفر مسلمان نوشته شد، طبق نظر مرحوم صدر،
كتاب «ابن ابى رافع» شاگرد حضرت على عليهالسلام مىباشد كه درباره جنگهاى جمل،
صفّين ونهروان است.(18) درباره سيره پيامبر و جنگهاى زمان آن حضرت (سيَر و مغازى)
قديمىترين كتابى كه در دست است، سيره ابن هشام (متوفّاى سال 213 ق.) مىباشد كه بر
اساس سيره ابن اسحاق (متوفّاى سال 151 ق.) نوشته شده است.(19) درباره شرح حال ياران
پيامبر قديمىترين كتابى كه در
دسترس قرار دارد، كتاب الطبقات الكبرى نوشته «محمد بن واقدى» (متوفّاى 207 ق.) است
كه در ده جلد چاپ شده است و در زمينه تاريخ عمومى، قديمىترين كتاب از مورّخان
اسلامى، تاريخ يعقوبى نوشته «احمد بن يعقوب بن واضح» (متوفّاى 278ق.) است. در زمينه
تاريخ فتوحات اسلامى، قديمىترين كتاب، فتوح البلدان نوشته «بلاذرى بغدادى»
(متوفّاى 279 ق.) است.
بعد از اينها مورّخان بزرگى ظهور كردند و آثار گرانقدرى از خود به يادگار گذاشتند
كه از جمله آنها از «محمد بن جرير طبرى» (متوفّاى 310ق.) مؤلّف كتاب تاريخ الرسل
والامم والملوك كه در ده جلد چاپ شده است و «ابوالحسن مسعودى» (متوفّاى 346 ق.)
مؤلف مروج الذّهب و معادن الجوهر و التنبيه والاشراف و همچنين «ابن اثير» (متوفّاى
630 ق.) صاحب كتاب الكامل فى التاريخ و نيز «ابن خلدون»، «ابن خلّكان»،
«ابوالفداء»، «ابن قتيبه»، «مقريزى»، «قلقشندى»، «ابن عبدربّه»، «دينورى» و بسيارى
ديگر از مورّخن بزرگ اسلامى مىتوان نام برد.(20)
ويژگى مورّخان اسلامى
از جمله خصوصيّات تاريخنويسان اسلامى، دقّت در ضبط مطالب و راويان است كه در
مقايسه با مورّخان ملل ديگر و حتى مورّخان قرون وسطاى اروپا از ارزش فراوانى
برخوردار است و حتّى بسيارى از كارهاى آنان براى امروز هم كارى محقّقانه و پر ارج
به شمار مىآيد. به عنوان نمونه از «ابوريحان بيرونى» فيلسوف و مورّخ اسلامى نام
مىبريم كه كتابهاى تاريخى او و به خصوص كتاب آثار الباقيه و كتاب ارزشمند تحقيق
ماللهند هنوز هم در نزد محقّقان جاى والايى دارد و كسانى كه درباره هندوستان
تحقيقاتى دارند، با وجود پيشرفت باستانشناسى و آسانتر شدن امر تحقيق، خود را از
كتاب بىنياز نمىدانند و به گفته ادوارد ساخائو «از وقتى كه بعضى از قسمتهاى آن
(ماللهند) منتشر [گرديد] و در دسترس عموم قرار گرفت، قسمت اعظم آن مورد توجّه و
عنايت محقّقين واقع شد و از آن استفادههاى بسيار
كردند».(21) همچنين مقدمه ابن خلدون و ساير آثار جاويدى كه موّرخان اسلامى
آفريدهاند، همه اينها براى دنياى امروز، هم ميراث گرانبهايى است و هم نشانگر دقّت
نظر و بينش عميق مسلمانان در فنّ تاريخ نگارى.
با وجود اين، جاى تعجّب است كه آقاى دكتر عبدالحسين زرّين كوب دركتاب پر ارزش خود
تاريخ در ترازو از مورّخان اسلامى ايراد مىگيرد كه از نقد و تعمّق در روايات غفلت
كردهاند و اظهار مىدارد كه «مسلمانان آن پيشرفتى را كه در ساير علوم داشتند، در
تاريخ نويسى حاصل نكردهاند».(22) در صورتىكه مسلمانان پا به پاى كارهاى علمى ديگر
در رشته تاريخ نيز، هم از نظر كمّى و هم از نظر كيفى پيشرفت چشمگيرى داشتند. از
لحاظ كمّى كافى است بدانيم كه بنا به نقل «جرجى زيدان» طبق آمارى كه «حاجى خليفه»
مؤلّف كتاب كشف الظّنون كه در قرن يازدهم هجرى مىزيسته ارائه داده است، در ميان
كتابهايى كه از مؤلفان مسلمانان به نظر وى رسيده، 1300 جلد آن مربوط به تاريخ بوده
است.(23) و از نظر كيفى هم مسلمانان با توجه به يك اصل قرآنى كه مىگويد: «اِنْ
جائكُمْ فاسِقٌ بَنَبَاء فَتَبَيَّنُوا»(24) (اگر فاسقى براى شما خبر آورد پس تحقيق
و جستجو كنيد)، خبر هر كس را نمىپذيرفتند و تا آنجا كه مىتوانستند درباره موثّق
بودن منبع خبر تحقيق مىكردند و براى همين است كه در بعضى از كتب تاريخ سلسله سند
خبر هم ذكر شده است كه اگر احيانا كسى از راويان آن خبر براى خوانندهاى غير موثّق
باشد، آن خبر را كنار بگذارد.
اساسا مسلمانان براى تحقيق در موثّق بودن منبع خبر، علمى به نام «علم رجال» به وجود
آوردند كه كار آن نقد و بررسى دقيق راويان اخبار است. البتّه اين علم را براى بررسى
احاديث معصومان عليهمالسلام به وجود آوردند، ولى در تاريخ هم آن را به كار گرفتند.
خود آقاى زرّينكوب در همان كتاب در چند صفحه بعد مىگويد: «عدالت و ضبط كه دو شرط
عمده مورّخ به شمار است همان معيارهايى است كه مسلمانان در باب محدّثان و راويان
حديث داشتند». و اضافه مىكند: «تأثير شيوه اهل حديث در
تاريخ نگارى مسلمين امرى است محقّق و توجّه كردنى».
به هر حال، مسلمانان حقّ بزرگى در باب تاريخ نويسى دارند و حتّى آنان به تاريخ
اقوام و ملل ديگر نيز علاقه داشتند و آن را در كتابهاى خود آوردهاند؛ بر خلاف
يونانيان كه توجّه به تاريخ ملّتهاى ديگر را نوعى بيگانهپرستى مىدانستند (ايرادى
كه پلوتارك و برخى از مورّخان يونانى به هرودت گرفتهاند).
اين نكته را نيز تذكّر دهيم كه فعّاليّت مسلمانان در زمينه نگارش، ابعاد گستردهاى
داشت. مسلمانان هم در زمينه تاريخ عمومى و جهانى كار كردهاند مانند مروّج الذّهب و
كامل ابن اثير و تاريخ يعقوبى و... و هم در زمينه تاريخ خصوصى آثار گرانقدرى به
وجود آوردهاند مانند طبقات الاطباء و اخبار الحكماء در تاريخ علوم و فلسفه، تاريخ
بغداد و اخبار اصبهان و خطط مقريزى در تاريخ شهرها، الاغانى در تاريخ ادبيّات و
شعراء، فتوح البلدان در تاريخ فتوحات، طبقات ابن سعد و اسد الغابه در تاريخ زندگى
اشخاص، و تواريخ بسيارى از اين قبيل كه به جهت اختصار از ذكر آنها خوددارى
مىكنيم.
تاريخ تحليلى و وقايع نگارى
در ثبت وقايع تاريخى دو شيوه وجود دارد:
شيوه اوّل، وقايع نگارى است كه مورّخ آنچه را كه شنيده و يا ديده است، ثبت مىكند و
ديگر به شرايط وقوع حادثه و عواملى كه آن را ايجاب كرده و اينكه آيا امكان وقوع
اين حادثه در آن زمان خاصّ وجود داشته است يا نه، توجّهى نمىكند. مورّخان قديمى از
اين شيوه استفاده كرده و تنها به ذكر شنيدههاى خود اكتفا نموده و گاهى حتّى يك
واقعه تاريخى ار به دو صورت متضادّ در كار هم نقل كردهاند. اگر چه چنين تواريخى
چندان قابل اعتماد نيستند امّا به هر حال يك محقّق مىتواند از همين منابع به عنوان
موادّ خام استفاده كند و همانگونه كه خواهيم ديد با تحقيق و بررسى، به واقعيّتهاى
تاريخى پى بَرَد.
شيوه دوّم، روش تحليلى(25) است كه مورّخ مىكوشد وقايع تاريخى را با شيوهاى علمى و
با توجّه به شرايط و اوضاع زمان وقوع حادثه، بررسى و مطالعه كند و براى
كشف حقيقت، از علوم ديگر مانند جامعهشناسى، روانشناسى، باستانشناسى، زيستشناسى،
جغرافيا و... نيز بهره مىگيرد و علاوه بر بررسى اسناد و مدارك، نَفْس حادثه را نيز
به نقد و تحليل مىكشد و چه بسا در جريان اين تحقيق، پى به حوادثى مىبرد كه در هيچ
يك از كتب تاريخى ثبت نشده و يا بطلان ونادرستى حادثهاى را كه در كتب تاريخى ثبت
شده است، به دست مىآورد.
شكّ نيست كه تاريخ از حوزه علوم تجربى و حتّى علوم عقلى بيرون است و تكيه گاه آن
رواياتى كه يا سينه به سينه نقل شده و يا در لابلاى كتب تاريخى جاى گرفته است؛ امّا
به هر حال در بررسى حوادث تاريخى مىتوان از استدلالات عقلى هم بهرهگيرى كرد.
بسيارى از مورّخان قديمى ـ و از آن جمله طبرى ـ راه استدلالات استنباطات عقلى را در
تاريخ به كلّى مسدود و استفاده از عقل را در حوادث تاريخى يك نوع «اجتهاد در مقابل
نصّ» تلقّى نمودهاند. به گفته طبرى: شناخت اخبار گذشتگان براى كسى كه در زمان آنان
نبوده است جز از طريق نقل ممكن نيست و هرگز از راه فكر واستنباط نمىتوان اخبار
گذشتگان را به دست آورد.
به همين دليل مىبينم كه روش طبرى و امثال او در ميان حوادث تاريخى عبارت است از
ذكر اخبار و رواياتى كه از اين و آن شنيدهاند تا آنجا كه گاهى دو خبر متضادّ را
درباره يك واقعه در كنار هم نقل مىكنند.
براى يك محقّق اين روش نمىتواند قابل قبول باشد. يك محقّق براى كشف وقايع تاريخى
به اخبار و روايات و اسناد كاملاً توجّه دارد و اساسا همين اخبار را منشأ تاريخ
مىداند؛ امّا براى وصول به حقيقت از عقل هم كمك مىگيرد و اخبار و اسناد موجود را
به نقد و تحليل مىكشد و در اين زمينه بايد پاسخهاى مثبتى براى سؤالاتى از اين
قبيل پيدا كند:
ـ آيا اين حادثه با قوانين حاكم بر طبيعت مطابق است؟(26)
ـ آيا اين حادثه از نظر قواعد مسلّم جامعهشناسى امكان وقوع دارد؟
ـ آيا اين حادثه در آن زمان و مكان به خصوص امكان وقوع دارد؟
ـ... و سؤالاتى از اين قبيل.
با استفاده از اين روش، محقّقان بىپايگى بعضى از حوادث تاريخى را كشف كردهاند و
ما به زودى نمونهاى از اين تحقيقات را نقل خواهيم كرد. همچنين يك محقّق مىتواند
با كنار هم گذاردن بعضى از روايات تاريخى به مطلب جديدى پى ببرد.
بنابراين، مىبينيم كه با استفاده از استنباطات و استدلالات عقلى مىتوان به نتايج
خوبى در مسائل تاريخ دست يافت. چيزى كه هست اين است كه محقّق در تحليلهاى خود بايد
كمال دقّت و حزم و احتياط را رعايت نمايد و با استحسانات و احتمالات، حكم جديدى
صادر نكند.
مورّخان اسلامى و تحليل تاريخ
در ميان مورّخان اسلامى كم نيستند كسانى كه تاريخ را با يك ديد تحليلى و علمى بررسى
كرده و آثار گرانقدرى از خود به يادگار گذاشتهاند. از معروفترين چهرههاى اسلامى
كه در اينباره كار كردهاند، مىتوان از ابو على ابن مسكويه مؤلّف كتاب تجارب
الامم و تعاقب الهمم، ابوريحان بيرونى در كتاب الآثار الباقيه عن القرون الخاليه،
رشيد الدّين فضل اللّه مؤلف جامع التّواريخ و از همه مهمتر و معروفتر، ابن خلدون
صاحب مقدّمه معروف و كتاب «العبر» ياد كرد.
به كار بردن روش علمى در تاريخ و تحليل وقايع تاريخى از جمله موضوعاتى است كه
مسلمانان در آن پيشگام و پيشرو بودند. اين مطلبى است كه غربىها نيز به آن اعتراف
دارند و به خصوص براى ابن خلدون عظمتى فوق العاده قائلند و به او «مونتسكيوى عرب»
لقب دادهاند.
«كولوزيو» خاورشناس و مورّخ نامى ايتاليا مىگويد: «ابن خلدون نخستين نويسندهاى
است كه در جهان در موضوع فلسفه تاريخ به بحث و تحقيق آغاز كرده است».
«كارادوو» معتقد است: «ابن خلدون نويسنده قرن چهاردهم [ميلادى] از نظر اهتمام و
علاقه به تحقيق تاريخ تكامل و موجبات تجدّد و پيشرفت، در ميدانى گام نهاده است كه
با مترقّىترين انديشههاى مردم اروپا در عصر حاضر تطبيق مىكند».
و «تاين بى» استاد بزرگ تاريخ اينچنين اظهار نظر مىكند: «ابن خلدون در مقدّمهاى
كه براى تاريخ عمومى خود نوشته به درك وتصوّر و ابداع فلسفهاى براى
تاريخ نائل آمده كه بى شكّ در نوع خود از بزرگترين اعمال به شمار مىرود؛ فلسفهاى
كه با هر عقلى در هر زمان و مكان تطبيق مىكند».(27)
بدون شكّ، كارى كه ابن خلدون كرده است يك كار علمى بى سابقه است و برگ زرّينى در
تاريخ فرهنگ و تمدّن اسلامى است. در فصول آينده اين كتاب ما راجع به نظريّههاى ابن
خلدون در زمينه عامل محرّك تاريخ واينكه ابن خلدون تاريخ بشرى را چگونه تبيين و
تفسير مىكند، بحث خواهيم كرد و در اينجا نمونهاى از تحقيقات او را در بيان وقايع
تاريخى مىآوريم تا روشن شود كه چگونه مىتوان از استدلالات عقلى در حوادث تاريخى
استفاده كرد.
ابن خلدون و سپاه بنى اسرائيل(28)
«... چنانكه مسعودى و موّرخان آوردهاند پس از آنكه موسى عليهالسلام هنگام
آوارگى در «تيه» اجازه داد كه هر كه طاقت و توانايى دارد به ويژه از سنّ بيست به
بالا، سلاح برگيرد، به شمردن سپاهيان بنى اسرائيل دست يازد و عدّه آنها را ششصد
هزار تن يا فزونتر يافت.
در صورتى كه:
1. اگر وسعت و گنجايش مصر و شام را در برابر چنين سپاه گرانى بسنجيم، مايه حيرت
مىشود؛ چه هر كشورى را در خور گنجايش آن، لشگريانى است كه مىتواند مستمرّى آنها
را بپردازد و اگر از ميزان معيّن لازم در گذرند، مايه دشوارى و مضيقه آن كشور
مىشوند، چنانكه عادات متداول و وضع معمولى ممالك گواه بر اين امر است.
2. گذشته از اين، اگر سپاهيانى را با اين عدد افزون كه دو برابر يا سه برابر مدّ
نظر (چشم انداز يك فرد معمولى) را صف آنها فرا خواهد گرفت، ترتيب دهند، بعيد به
نظر مىرسد كه بتوان به سبب تنگى نبردگاه و دورى از لشگريان، در لشگركشىها و
جنگها از آنها استفاده كرد؛ زيرا چگونه ممكن است چنين صفوفى به نبرد
برخيزند يا صفى بر دشمن غالب آيد در حالى كه يك سر صف سر ديگر را درك نمىكند و
روزگار كنونى گواه صادقى بر اين امر است و شباهت گذشته به آينده از شباهت آب به آب
بيشتر است.
3. كشور ايران از كشور بنى اسرائيل به درجات عظيمتر و پهناورتر بود به دليل اينكه
«بختنصر» بر بنى اسرائيل غلبه يافت و بلاد آنان را بلعيد و فرمانروايى را از آنان
باز ستد و بيتالمقدس پايتخت مذهبى و پادشاهى آنان را ويران ساخت؛ در صورتى كه
«بختنصر» يكى از كارگزاران كشور ايران بوده و گويند وى مرزبان مرزهاى غربى ايران به
شمار مىرفته است. ممالك ايران در عراق عجم وعرب و خراسان و ماوراءالنهر و ابواب به
درجات از ممالك بنىاسرائيل پهناورتر و بيشتر بود؛ با همه اينها شماره سپاهيان
ايران هرگز به اين ميزان و حتّى نزديك به آن هم نرسيد است و بزرگترين لشگرهايى كه
در قادسيّه فراهم آوردند صدو بيست هزار تن بود...
4. و نيز اگر سپاهيان بنىاسرائيل به چنين عددى مىرسيد، قلمرو فرمانروايى آنان هم
توسعه مىيافت و دولت آنان بر مناطق وسيعترى حكومت مىكرد؛ زيرا نواحى و ممالك
دولتها به نسبت كمى يا فزونى لشگريان و شماره گروهى از آنان است كه به انجام دادن
خدمت سربازى مشغول مىباشند... ولى بنابه آنچه معروف است ممالك بنى اسرائيل از اردن
و فلسطين در شام و بلاد يثرب و خيبر در حجاز تجاوز نمىكرد.
5. و نيز ميان موسى عليهالسلام و اسرائيل بنابر آنچه محقّقان ياد كردهاند، بيش از
چهار پشت فاصله نيست؛ چه نسبت او چنانكه از تورات مستفاد مىشود، عبارت است از
موسى بن عمران بن يصهر بن قاهت بن لاوى بن يعقوب. و يعقوب همان اسرائيل است و مدّت
اقامت ميان آنان چنانكه مسعودى نقل كرده چنين است: هنگامى كه اسرائيل با نسل خويش،
اسباط و فرزندان ايشان به ديدار يوسف به مصر درآمد، هفتاد تن بودند و اقامت آنان در
مصر تا هنگامى كه با موسى عليهالسلام به «تيه» آمدند، دويست و بيست سال بوده و در
اين مدّت، پادشاهان قبطى يا فراعنه بنى اسرائيل را دست به دست مىكردند و بسيار
بعيد است كه نسلى در چهار پشت به چنين شمارهاى برسند...».
و به اين طريق ابن خلدون اين گفته مورّخان را كه در زمان حضرت موسى عليهالسلام
تعداد سپاه بنى اسرائيل به ششصد هزار نفر بالغ بوده، مورد تجزيه وتحليل قرار
مىدهد و با توجّه به قرائن و شواهد موجود (و با كمك استنباطات عقلى) آن را ردّ
مىكند.
پىنوشتها:
1. اين كتاب به وسيله سعيد نفيسى به فارسى ترجمه و توسّط بنگاه ترجمه و نشر كتاب
اوّل بار در سال 1349 چاپ و منتشر شده است.
2. تاريخ دنياى قديم، ج2، ص44.
3. براى تفصيل بيشتر ر. ك. به پير گريمال: فرهنگ اساطير يونان و روم (در 2 جلد)،
ترجمه دكتر احمد بهمنش و نيز گوستاويونگ: انسان و سمبولهايش، ترجمه ابوطالب صارمى،
ص160 به بعد.
4. ر ك. به يحيى نورى: جاهليّت و اسلام.
5. اين كتاب را محمّد قاضى به فارسى برگردانيده و در دو جلد قطور منتشر شده است.
6. اين كتاب را بديع الزّمان فروزانفر با نام زنده بيدار به فارسى برگردانده است.
7. گوردون چايلد: تاريخ، ترجمه حميديان، ص44.
8. متأسفانه قسمتى از اين افسانهها به خاطر جذابيّتى كه داشته است به كتابهاى
تاريخى كه بعدا نوشته شده انتقال يافته است. و حتّى تاريخ نويسان اسلامى با همه
دقّتى كه داشتهاند نتوانستهاند از نفوذ اين افسانهها خود را دور نگه دارند و به
خصوص افسانههاى اسرائيلى فراوان به چشم مىخورد. به نظر مىرسد كه ورود اسرائيليات
به كتابهاى اسلامى از طريق يهوديان تازه مسلمانى چون «كعب الاحبار» و «وهب بن
منبه» بوده است. اينكه آيا چنين كارى از روى غرض ورزى و يا به سبب جهالت و حتّى
خيرخواهى صورت گرفته است، تفاوتى در اساس مطلب نمىكند.
همچنين يك سلسله مسيحيات نيز از طريق مسيحيان تازه مسلمان از قبيل «تميم دارى» و
«ابن جريح رومى» وارد روايات اسلامى شده است. در اين مورد ر ك. به محمود ابوريه:
اضواء على السّنة المحمّديه.
9. اديب هميلتون: يونان باستان، ترجمه مريم شهروز، ص148.
10. تاريخ دنياى قديم، ج2، ص142.
11. يونان باستان، ص155.
12. همان.
13. اسم كتاب هرودت بنا به گفته «كورفكين»، تاريخ جنگ يونان و ايران است كه تلخيصى
از آن تحت عنوان تاريخ هرودت به وسيله وحيد مازندرانى به فارسى ترجمه شده است.
14. تاريخ در ترازو، ص80.
15. يونان باستان، ص175.
16. براى بررسى بيشتر اين نظريّه و دلايلى كه توسيديد براى آن دارد، ر ك. به يونان
باستان، ص177 به بعد. ما نيز در فصول آينده در اينباره بحث خواهيم كرد.
17. در اين باره رك. به محمّد جادالمولى: ايام العرب فى الجّاهليّه و چند تن ديگر.
18. تأسيس الشّيعه لعلوم الاسلام، يادآورى مىكنيم كه كتاب ابن ابى رافع غير از كتاب
وقعه صفّين تأليف «نصر بن مزاحم» متوفّاى سال 212ق. مىباشد. كتاب وقعه صفّين بارها
به چاپ رسيده است.
19. اصل كتاب ابن اسحاق از ميان رفته است و اخيرا بخشهايى از آن به دست آمده و چاپ
شده است.
20. براى توضيح بيشتر رك. به جرجى زيدان: تاريخ التّمدن الاسلامى، ج3، ص96 به بعد و
به خصوص پانويسىهاى محقّقانه دكتر حسين مونس بر آن.
21. از مقدّمه مفصّل ساخائوبر كتاب تحقيق ماللهند.
22. تاريخ در ترازو، ص68.
23. تاريخ التّمدن الاسلامى، ج3، ص109.
24. سوره حجرات، آيه6.
25. بايد توجّه داشت كه تاريخ تحليلى غير از بحث از «فلسفه تاريخ» است. در تاريخ
تحليلى همانطور كه در متن آمده است، مورّخ با توجّه به قرائن و شواهد، وقوع يك
حادثه تاريخى را ردّ يا قبول مىكند؛ امّا در فلسفه تاريخ صحبت از قوانين حاكم بر
تاريخ و اينكه چه عامل يا عواملى تاريخ بشرى را به حركت در مىآورد، به ميان
مىآيد. درباره فلسفه تاريخ بحثهاى مفصّلى خواهيم داشت.
26. البتّه معجزه پيامبران حساب جداگانهاى دارد.
27. رك. به مقدمه محمّد پروين گنابادى كه بر ترجمه فارسى مقدمه ابن خلدون نوشته است.
28. مطلبى را كه زير اين عنوان مىخوانيد متن نوشته ابن خلدون است كه ما آن را از
مقدمه او به ترجمه آقاى محمّد پروين گنابادى در اينجا آورديم و تنها كارى كه ما
انجام داديم اين است كه جهت سهولت مطالعه مطالب را شماره گذارى كرديم. همين.