ارزشها و ضد ارزشها در قرآن
آیت الله حاج شیخ ابو طالب
تجلیل تبریزى
- ۲۱ -
فمن اظلم ممن
كذب على الله
(1189)
((كيست ظالم تر از آنكس كه بر خدا دروغ ببندد)).
و من اظلم ممن
افترى على الله الكذب و هويدعى الى الاسلام والله لايهدى القوم الظالمين
(1190)
((كيست ظالمتر از آنكس كه بر خدا دروغ ببندد در حالى كه او
دعوت به اسلام شده است ، خدا مردمان ظالم را هدايت نمى كند)).
و يلكم لا
تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب
(1191)
((واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه خدا شما را به عذاب
گرفتار سازد)).
انظر كيف يفترون
على الله الكذب و كفى به اثما مبينا(1192)
((بنگر، چگونه بر خدا دروغ مى بندند، همان كافى است كه گناه
آشكارى است )).
و ما ظن الدين
يفترون على الله الكذب يوم القيمة
(1193)
((چيست در روز قيامت گمان كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند؟)).
ان الذين يفترون
على الله الكذب لا يفلحون
(1194)
((كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند رستگار نمى شوند)).
التقاطى بودن در دين
الذين
جعلوا القران عضين فوربك لنسئلنهم اءجمعين عما كانوا يعملون
(1195)
((آنانكه قرآن را قطعه قطعه كردند، يعنى برخى را پذيرفته و
برخى ديگر را نپذيرفتند.
سوگند به پروردگارت ، بطور حتم همه آنان را از آنچه مى كنند مورد بازجوئى قرار
خواهيم داد)).
توضيح : اين آيه صريح در ذم و نكوهش گروههاى التقاطى است كه برخى از آيات قرآن را
كه ظاهر آن با مرام آنها وفق مى دهد مستمسك قرار داده و از پذيرفتن آيات ديگر كه
آنرا تفسير مى كند سرباز مى زنند.
قرآن در مورد اين گروهها مى فرمايد:
فاما الدين فى
قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه
(1196)
((كسانى كه در دلهايشان كجى و انحراف است از آنچه متشابه است
و معنى آن روشن نيست متابعت مى كنند)). در صورتى كه در
فهميدن مراد از چنين آياتى بايد از آيات محكم ديگر كه صراحت داشته و مراد از آنها
روشن است ، استمداد نمود.
ايذاء والدين
فلا تقل
لهما اف ولا تنهر هما و قل لهما قولا كريما))(1197)
((به پدر و مادر، اف نگو و آنها را آزرده نساز و با اكرام و
احترام با آنان سخن گوى )).
در اصول كافى از حضرت صادق عليه السلام آمده است كه فرمود:
ادنى العقوق اف
، ولو علم الله عزوجل شيئا اهون منه لنهى عنه
(1198)
((كمترين مرتبه عاق والدين شدن اف گفتن به آنها است ، زيرا
اگر خداوند چيزى را كمتر از ((اف گفتن ))
مى دانست از آن نهى مى كرد)).
و در جاى ديگر همين كتاب آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
((خود را از عاق والدين شدن دور كنيد، زيرا بوى بهشت را كه
از فاصله راه هزار ساله به مشام مى رسد عاق والدين ، قطع كننده رحم ، پيرمرد زناكار
و كسى كه دامن خود را به تكبر بر زمين كشد، در نمى يابد، چون كبريائى و عظمت از آن
پروردگار عالميان است ))(1199)
ايذاء و آزار دادن به مردم
قول
معروف و مغفرة خير من صدقة يتبعها اذى
(1200)
((سخن نيكو و گذشت كردن ، بهتر از صدقه ايست كه آزادى به
دنبال داشته باشد)).
يا ايها الذين
امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى
(1201)
((اى مردمى كه ايمان آورده ايد، صدقه هاى خود را با منت
گزارى و آزار باطل نكنيد)).
والذين يؤ ذون
المؤمنين والمؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا(1202)
((آنانكه مردان و زنان با ايمان را بى تقصير و گناه مى
آزارند (بترسند) كه دانسته گناه و تهمت بزرگى را مرتكب شده اند)).
در اصول كافى آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
قال الله عزوجل
لياءذن بحرب منى من اذى عبدى المؤمن ولياءمن غضبى من اكرم عبدى المؤمن
(1203)
((خداى عزوجل فرمود: به من اعلان جنگ كند آن كس كه بنده مؤمن
مرا بيازارد و از غضب من آسوده خاطر بشود آن كس كه بنده مؤمن مرا گرامى دارد)).
استكبار و تكبر
در ((مفردات راغب )) آمده است
كه ((كبر و استكبار و تكبر)) در معنى
بهم نزديكند و آن حالت خود بزرگ بينى در انسان است به طورى كه خود را از ديگران
بزرگتر و برتر مى بيند، بزرگترين نوع تكبر آن است كه بر خدا تكبر كند، يعنى از
گرفتن حق امتناع ورزد.
تحقيق مطلب مستلزم بحث در 3 مورد است :
1 - تكبر و استكبار از بندگى و عبادت خداى متعال .
2 - تكبر و استكبار نسبت به سائر انسانها.
3 - خود بزرگ بينى و اعجاب بنفس فى حد ذاته .
نوع اول : تكبر و استكبار از عبادات خداى متعال است به اين صورت كه خود را برتر از
آن به حساب آورد كه به خدا عبادت و در مقابل او كرنش كند، تكبر به اين معنى كفر
است .
ولى اينطور نيست كه بطور كلى نافرمانى و ترك عبادت خدا، استكبار به خدا باشد، زيرا
معصيت و نافرمانى و ترك عبادت ممكن است در اثر تمايل به شهوات نفسانى باشد نه به
علت برتر دانستن خود از انجام عبادت خداوند.
چنانچه در دعاى ابوحمزه ثمالى كه از حضرت سجاد عليه السلام روايت كرده آمده است :
((خداى من آنگاه كه ترا نافرمانى كردم نه از آن جهت نافرمانى
كردم كه منكر خدائى تو بودم ، و نه فرمان ترا سبك مى شمردم ، و نه مى خواستم در
برابر عقوبت تو قرار گيرم ، و نه وعده عذاب ترا سست مى دانستم ، ولى خطائى بود بر
من عارض شد و نفس من مرا گول زد، و هواى نفس بر من غالب آمد، و بدبختى من نيز بر آن
كمك كرد، و پرده پوشى تو مرا مغرور ساخت )).
تكبر و استكبار از بندگى خداى متعال در آيات زير، ياد و شديدا تقبيح شده است :
ان الذين
يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين
(1204)
((آنانكه از دعا و عبادت من اعراض و سركشى كنند، به زودى با
ذلت و خوارى داخل در دوزخ خواهند شد)).
و من يستنكف عن
عبادته و يستكبر فسيحشرهم اليه جميعا(1205)
((هر كس از عبادت او (خدا) سرپيچى كند و استكبار نمايد، به
زودى همه آنان را خدا بسوى خود محشور خواهد ساخت )).
و اما الدين
استنكفوا واستكبروا فيعذبهم عذابا اليما ولا يجدون لهم من دون الله وليا ولا نصيرا(1206)
((اما آنانكه سرپيچى كردند (از عبادت خدا) و استكبار نمودند،
(خدا) آنها را با عذاب دردناكى معذب خواهد ساخت و كسى ديگر غير خدا را يار و ياور
نخواهند يافت )).
ان الذين كذبوا
باياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب اسماء ولا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى
سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين
(1207)
((آنانكه آيات ما را تكذيب كرده و از آنها استكبار نمودند،
درهاى آسمان بر آنها گشوده نخواهد شد، و در بهشت داخل نمى شوند، مگر اينكه شتر از
سوراخ سوزن رد شود، آنچنان گناهكاران را كيفر خواهيم داد)).
فاستكبروا و
كانوا قوما مجرمين
(1208)
((آنانكه استكبار كردند، و گروهى مجرم گرديدند)).
والذين كذبوا
باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون
(1209)
((آنانكه آيات ما را تكذيب كردند و از (قبول ) آنها استكبار
نمودند اهل آتش هستند و در آن مخلد خواهند بود)).
ان الدين عند
ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه وله يسجدون
(1210)
((آنانكه پيش پروردگار تو هستند (فرشتگان ) از عبادت او
استنكاف نمى كنند، و او را تسبيح نموده و به او سجده مى كنند)).
فلبئس مثوى
المتكبرين
(1211)
((چه ناپسنديده است جايگاه متكبران )).
لقد استكبروا فى
انفسهم وعتوا عتوا كبيرا(1212)
((آنها در دل خود استكبار كردند و سركشى بزرگى نمودند)).
انما يؤ من
باياتنا الذين اذا ذكروا بها خرواسجدا وسبحوا بحمد ربهم وهم لا يستكبرون
(1213)
((همانا كسانى به آيات ما ايمان دارند، كه هرگاه به آيات ما
تذكر داده شدند، سجده كنان به رو افتاده ، و به حمد پروردگار خود تسبيح مى كنند و
استكبار نمى نمايند.))
ساصرف عن اياتى
الذين يتكبرون فى الارض بغير التحق
(1214)
((بزودى كسانى را كه در زمين بناحق تكبر مى ورزند از آيات
خود باز مى دارم )).
توضيح - با توجه به دنباله آيه نتيجه بازداشتن آيات الهيه نابودى ايمان و از دست
دادن آنست .
انه لا يحب
المستكبرين
(1215)
((به درستى كه خدا مستكبران را دوست ندارد)).
بلى قد جاءتك
اياتى فكذبت بها و استكبرت و كنت من الكافرين و يوم القيمة ترى الذين كذبوا على
الله وجوههم مسودة اليس فى جهنم مثوى للمتكبرين
(1216)
((آرى ، آيات من بسوى تو آمد و تو آنها را تكذيب كردى و
استكبار نمودى و از كافران شدى .
روز قيامت (اى رسول الله ) تو آنان را كه بر خدا تكذيب كردند همى بينى كه روى آنها
سياه گشته است ، آيا جايگاه متكبران در دوزخ نيست ؟!)).
فاليوم تجزون
عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تفسقون
(1217)
((پس امروز به عذاب ذلت و خوارى مجازات مى شويد، چون در زمين
به ناحق تكبر كرديد و راه فسق و تبه كارى پيش گرفتيد)).
قيل ادخولا
ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين
(1218)
((گفته مى شود: از درهاى جهنم براى هميشه ماندن در آئيد، پس
چه ناپسند است جايگاه متكبران )).
كذلك يطبع الله
على كل قلب متكبر جبار(1219)
((آنچنان خدا بر دل هر متكبر جبار مهر مى زند)).
تفسير: جبار در اينجا بمعنى كسى كه از قبول حق تكبر ورزيده و سرباز مى زند تفسير
شده است )).
دل در اصطلاح بمعنى مركز آگاهى انسان است .
بنظر مى آيد كه مراد از مهر زدن بر دل ، آن است كه دريچه دل به سوى هدايت بسته مى
شود، و هدايت به آن راه نمى يابد. در اين حال انسان شعور خود را از دست مى دهد و
راه هدايت را از غير آن تشخيص نمى دهد.
و اذ قلنا
للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين
(1220)
((آنگاه كه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد، سجده كردند
بجز شيطان ، كه امتناع ورزيده و استكبار نمود و از كافران گرديد)).
فسجد الملائكة
كلهم اجمعون الا ابليس استكبر وكان من الكافرين قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما
خلقت بيدى استكبرت ام كنت من العالين
(1221)
((فرشتگان همگى سجده كردند بجز ابليس كه تكبر نمود و از
كافران گرديد.
فرمود: اى ابليس چه چيز تو را از سجده به آنچه من بدست خود آفريده ام بازداشت ، آيا
تكبر نمودى يا از بلند پايگان بودى )).
نوع دوم : تكبر و استكبار نسبت به ساير انسانها و برترى جوئى بر آنان ، و به ضعف
كشاندن و تحت ستم قرار دادن و تجاوز به حقوق مادى يا معنوى ايشان مى باشد.
استكبار به اين معنى را تمام آياتى كه ظلم را تقبيح و از آن به شدت منع كرده و
مستلزم عذاب الهى قرار داده است ، محكوم مى كند.
در برخى از آيات هم استكبار به همين معنى آمده است كه از جمله اين آيه است .
ولوترى اذ
الظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الى بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين
استكبروا لولا انتم لكنا مؤمنين ، قال الذين استكبروا للذين استضعفوا اءنحن صددناكم
عن الهدى بعد اذ جاء كم بل كنتم مجرمين ، و قال الذين استضعفوا للذين استكبروابل
مكرالليل و النهار اذ تاءمروننا ان نكفر بالله و نجعل له اندادا و اسروا الندامة
لما راءوا العذاب وجعلنا الاغلال فى اعناق الذين كفروا هل يجزون الا ما كانوا
يعملون
(1222)
((اگر ستمگران را آنگاه كه پيش پروردگار خود نگهداشته شده
اند ببينى كه به همديگر خطاب مى كنند.
مستضعفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد ما ايمان آورده بوديم .
مستكبران (در پاسخ ) به مستضعفان مى گويند: آيا ما شما را از هدايت يافتن آنگاه كه
به شما روى آورد باز داشتيم بلكه خود شما مجرم بوديد.
مستضعفان به مستكبران مى گويند: بلكه مكر و حيله هاى شبانه روزى (شما) بود، كه ما
را امر مى كرديد به خدا كفر ورزيم ، و همباز براى او قرار دهيم ، در دل نادم شدند
چون عذاب را (به چشم ) ديدند.
در گردن آنان كه كفر ورزيدند زنجيرهائى قرار داديم ، آيا جز آنچه خود كردند پاداش
مى يابند)).
توضيح مستضعف كسى است كه به ضعف و ناتوانى كشيده شده ، و مستكبر كسى است كه جوياى
كبر و برترى بر ديگران باشد.
فلما جاءهم نذير
مازادهم الا نفورا، استكبارا فى الارض ومكر السيى ولا يحيق المكر السيى الا باءهله
(1223)
((آنگاه كه ترساننده اى از عذاب خدا (يعنى پيامبر بزرگوار)
براى آنها آمد. (به جاى پذيرفتن گفتار او) بيشتر از حق دور شدند، زيرا در زمين
استكبار نمودند، حيله و بدانديشى جز بصاحبانش فرود نمى آيد)).
نوع سوم : خود بزرگ بينى و اعجاب به نفس است . (حتى بدون ايذا و آزار و بدون تجاوز
به حقوق ديگران )).
اين حالت در انسان مذموم است ، اگر چه تواءم با تجاوز به حقوق ديگران و يا تحقير و
اهانت آنان نباشد زيرا اولا: اين حالت در انسان ناشى از عدم توجه به رابطه بين خالق
و مخلوق است .
با تحليل اين رابطه انسان در مى يابد كه مخلوق هيچ از خود ندارد و هر چه خير و
نيكوئى و عظمت در او باشد مستند به خدا است .
پيامبر اكرم چنانچه از عائشه همسر آن حضرت نقل شده در دل شبى كه نيمه شعبان بود
چنان خويشتن را به حالت سجده بر زمين افكنده بود كه عائشه پنداشت جامه اى بر زمين
افتاده ، مى گويد: ((الهى سجد لك سوادى : پروردگارا سياهى من
به تو سجده كرده )).
آن حضرت با آنكه اشرف و اكمل مخلوقات است در برابر خدا، خود را سياهى و سايه مى
نامد و خويشتن را مانند سايه كه در برابر خداى هيچ است مى شمارد(1224)
.
و ثانيا: ظواهر را نبايد مقياس برترى دانست ، شايد ديگرى پيش خدا امتيازى دارد كه
از آن بى اطلاعيم .
گويند، به موسى عليه السلام وحى شد كه : يك فرد بدتر از خود را پيش ما آر. موسى به
سگ منفورى برخورد، با خويشتن خيال كرد، كه اين بدتر از من است بعد پشيمان شده ، و
با خود گفت شايد آن از من بهتر باشد، آنگاه به درگاه الهى عرض كرد: پروردگار بدتر
از خود نيافتم . خطاب رسيد كه : اگر آن سگ را به عنوان بدتر از خود معرفى مى كردى
ترا از پيامبرى ساقط مى كرديم .
و ثالثا: كسى داراى سعادت و بزرگى و برترى است كه خوبى ها و زشتى ها و خطاهاى او
جمع بندى شده باشد و آن در پايان عمر و خاتمه زندگيست ، كسى چه مى داند كه فردا چه
خطائى از او سر مى زند يا آن كس كه خطا كار است شايد فردا از خطاى خود توبه نموده و
عبد صالح و بنده نيكوكارى شود.
آيات ذيل راجع به اين معنى است :
ولا تصعر خدك
للناس ولا تمش فى الارض مرحا ان الله لا يحب كل مختال فخور و اقصد فى مشيك و اغضض
من صوتك ان اءنكر الاصوات لصوت الحمير(1225)
((رويت را از مردم به تكبر بر مگردان و در زمين به شادمانى
(به خودبينى و تكبر) راه مرو، خدا هيچ متكبر فخر فروش را دوست ندارد، از راه رفتن
(تند) بكاه (ميانه رو باش ) و صداى خود را، آهسته كن ، بدرستى كه زشت ترين صداها
صداى خرانست )).
ان الله لا يحب
من كان مختالا فخورا(1226)
((خدا آن كس را كه متكبر و فخرفروش باشد دوست ندارد)).
ارجاف يا شايعه پراكنى
ارجاف يا شايعه پراكنى براى فتنه انگيزى و ايجاد اضطراب در مردم .
لئن لم ينته
المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لايجاورونك
فيها الا قليلا ملعونين اينما ثقفوا اخذوا او قتلوا تقتيلا سنة الله التى فى الذين
خلوا من قبل ولن تجد لسنة الله تبديلا(1227)
((اگر منافقان و آنان كه مرض در دل دارند. و آنان كه (با
شايعه پراكنى هاى دروغ ) در (اهل ) مدينه توليد اضطراب مى كنند خوددارى نكنند، تو
را بر آنان مسلط سازيم ، سپس ديگر با تو جز كمى سكونت ننمايند.
آنان از رحمت خدا به دور بوده ، و هرجا پيدا شوند گرفتار شده و به شدت كشته مى
شوند، همين سنت جارى خدا در گذشتگانست ، و تو هرگز در سنت خدا تغيير و تبديل نخواهى
يافت )).
ولا تقعدوا بكل
صراط توعدون و تصدون عن سبيل الله من امن به وتبغونها عوجا و اذكروا اذ كنتم قليلا
فكثركم وانظروا كيف كان عاقبة المفسدين
(1228)
((بر سر هر راهى ننشينيد كه مردم با ايمان را بترسانيد، و از
راه خدا باز داريد، و راه را به آنان كج و منحرف معرفى كنيد)).
تفسير: اين آيه در مورد قوم شعيب پيامبر نازل شده است .
گفته شده كه منظور ترسانيدن به قتل و غارت است و گفته شده منظور ايجاد شبهه و نسبت
دروغ به آن حضرت دادن و او را دروغگو معرفى نمودن مى باشد.
استهزاء و تمسخر
لا يسخر
قوم عسى ان تكونوا خيرا منهم ولا نساء عسى ان يكن خيرا منهن
(1229)
((گروهى گروه ديگر را تمسخر نكنند چه بسا آنها بهتر از آنان
باشند، زنها نيز زنان ديگر را مسخره نكنند چه بسا آنان بهتر باشند)).
زين للذين كفروا
الحياة الدنيا و يسخرون من الذين امنوا(1230)
((براى كافران زندگى دنيوى زينت داده شده (به نظرشان بسيار
دوست داشتنى مى آيد) تمسخر مى كنند آنان را كه ايمان آورده اند)).
اتكا و ميل به ستمگران
ولا
تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار(1231)
((به كسانى كه ستم نموده اند تكيه نكنيد زيرا كه در نتيجه آن
آتش شما را در مى يابد)).
تفسير: در مجمع البيان ذيل اين آيه مى گويد: از ائمه عليهم السلام روايت شده است ،
كه ركون ، مودت و نصيحت و طاعت كردن به ظالمان است .
استعانت و يارى طلبيدن از غير خدا
در سوره حمد آيه 4 خطاب به خدا مى گويد:
اياك نعبد و
اياك نستعين
(1232)
((فقط ترا مى پرستيم و فقط از تو يارى مى جوئيم
)).
تفسير: طبق قاعده ادبى تقديم مفعول بر فعل دلالت بر حصر مى كند، و به مقتضاى آن در
آيه همانگونه كه ستايش و عبادت را به خدا منحصر كرده ، استعانت و طلب يارى را هم به
خدا منحصر نموده است .
انحصار عبادت به خدا مقتضاى توحيد و همان توحيد عملى است ؛ اگر دقت كنيم انحصار
استعانت به خدا نيز مقتضاى توحيد است . زيرا به مقتضاى توحيد، همه قدرت ها حدوثا و
بقاء مستند به خدا است ، و اگر خدا نخواهد هيچ موجودى را ياراى حركت نخواهد بود.
اگر از كس ديگرى غير خدا، طلب يارى شود بدين معنى بايد باشد، كه اگر خدا خواست او
يارى كند و اگر خدا نخواست ، نه او مى خواهد و نه مى تواند يارى كند، و اگر يارى
كرد، خدا يارى كرده است ، زيرا او منشاء هيچ عمل مثبتى از خود نيست .
اسراف
در ((مفردات راغب )) گويد:
اسراف ، تجاوز از حد در هر كارى است كه انسان انجام دهد اگر چه غالبا در تجاوز از
حد در مصرف مال استعمال مى شود.
تجاوز از حد گاهى ، به ملاحظه كميت و مقدار است ، و گاهى به ملاحظه كيفيت و چگونگى
آن ، و بهمين جهت سفيان گفته است :(1233)
هر چه در غير طاعت خدا صرف شود اسراف است .
در ((مجمع البيان )) در تفسير سوره
فرقان گويد:
در معنى اسراف اختلاف است .
گفته شده ، كه اسراف صرف مال در معصيت ، و اقتار كه مقابل آنست خوددارى از اداى حق
خداست . آنگاه از معاذ روايت مى كند كه گويد از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين
مورد پرسيدم فرمود هر كس در غير حق ، چيزى بدهد اسراف كرده ، و هر كس از اداى حق
امتناع كند اقتار كرده است .
اينك آيات اسراف :
ولا تسرفوا انه
لايحب المسرقين
(1234)
((اسراف مكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمى دارد)).
ان الله لايهدى
من هو مسرف كذاب
(1235)
((خدا هر كسى را كه اسراف كننده و دروغ پيشه باشد هدايت نمى
كند)).
و ان مردنا الى
الله و ان المسرفين هم اصحاب النار(1236)
((و محققا (بدانيد كه در قيامت ) بازگشت ما بسوى خداست و
مسرفان همانا اهل آتشند)).
ولا تطيعوا امر
المسرفين الذين يفسدون فى الارض ولا يصلحون
(1237)
((از امر اسراف كنندگان اطاعت نكنيد، آنان كه در زمين افساد
مى كنند، و اصلاح نمى كنند)).
ان المبذرين
كانوا اخوان الشياطين
(1238)
((تبذير كنندگان ، برادران شياطين هستند)).
توضيح : لغت تبذير به معنى تضييع مال مى باشد، ماده آن از بذر به معنى تخم است ، و
تبذير در اصل به معنى تخم افشانى است كه بر حسب ظاهر تضييع دانه ها است .
كذلك زين
للمسرفين ما كانوا يعملون
(1239)
((آنچنان اعمال (زشت ) مسرفان در نظرشان زينت داده شده ، و
زيبا نمودار گرديده است )).
ربنا اغفرلنا
ذنوبنا واسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا(1240)
((بار پروردگارا به كرم خود، از گناه و ستمى كه ما درباره
خود كرده ايم درگذر و ما را ثابت قدم بدار)).
اسراف در خوردن و نوشيدن
كلوا و
اشربوا ولا تسرفوا(1241)
((بخوريد و بنوشيد، و اسراف نكنيد)).
معنى اسراف در خوردن و نوشيدن : منظور از اسراف در خوردن و نوشيدن ، زياده روى در
مقدار آن است ؛ و اما در كيفيت و انتخاب بهترين خوراك ، چنانچه در حديث آمده اسراف
نيست .
در مسائل ج 16 ص 540 به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
در طعام اسراف نيست .
كلوا من ثمره
اذا اثمر واتوا حقه يوم حصاده ولا تسرفوا انه لا يحب المسرفين
(1242)
((بخوريد از ميوه آن (درختان )، و حقى را كه به آن تعلق
گرفته ، در روز چيدن آن بدهيد، و اسراف نكنيد، خدا اسراف كنندگان را دوست نمى دارد)).
اسراف در انفاق
والذين
اذا انفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا و كان بين ذلك قواما(1243)
((آنانكه هرگاه انفاق مى كنند اسراف نمى كنند و (از حد لازم
نيز) كمتر انفاق نمى كنند و انفاقشان حد وسط آندوست )).
وات ذاالقربى
حقه و المسكين و ابن السبيل ولا تبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و
كان الشيطان لربه كفورا(1244)
((حق ((ذى القربى ))
و ((مسكين )) و ((ابن
سبيل )) را بده ، و اسراف نكن ، همانا اسراف كنندگان برادران
شياطين هستند، و شيطان به پروردگار خود بسيار كفران كننده (يا كفر ورزنده ) است
)).
تفسير: ذى القربى ، يعنى خويشاوند، در برخى از روايات آمده است كه : مراد از آن
خويشاوند پيامبر اكرم ، يعنى اهل بيت عصمت سلام الله عليهم اجمعين است .
مسكين ، به معنى فقير است ولى اگر فقير و مسكين هر دو با هم گفته شود مراد از مسكين
به حالتى از فقرا خواهد بود.
ابن السبيل ، كسى است كه در سفر به نيازمندى دچار شده است ، و به دارائى خود در وطن
دسترسى ندارد.
اصرار بر گناه
اصرار بر گناه به معنى ملازمت و مواظبت بر آن است .
در معيار تحقق اصرار ميان فقهاء اختلاف است كه آيا اصرار تكرار معصيت است ، و يا در
نخستين بار كه مرتكب معصيت مى شود اگر عزم و قصد تكرار و مداومت دارد تحقق مى يابد.
قرآن در وصف متقين مى فرمايد:
و الذين اذا
فعلوا فاحشة اوظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا
الله و لم يصروا على مافعلوا و هم يعملون
(1245)
((كسانى كه هرگاه مرتكب عمل بسيار زشت شده يا بر خويشتن ظلم
كنند، خدا را ياد كنند و بر گناهان خود (از خدا) طلب آمرزش كنند جز خدا چه كسى گناه
را مى آمرزد و بر آنچه كرده اند اصرار نكنند در حالى كه مى دانند)).
اصرار (بر صغيره ) از گناهان كبيره است بطورى كه در حديث آمده است پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله ) فرمود:
لا صغيرة مع
الاصرار ولا كبيرة مع الاستغفار(1246)
((با اصرار هيچ گناهى صغيره ، و با استغفار هيچ گناهى كبيره
نيست )).
|