10. روح توحيد: نفى عبوديت غير خدا
دايره توحيد و روش موحدانه در زندگى و در سازمان بخشى اجتماعى، با تدبر در برخى
ديگر از آيات توحيد و شرك، مشخص و واضحتر مىگردد.
قرآن، عبادت نكردن غير خدا را براى موحد بودن، كافى نمىداند و شرط ديگرى را نيز
بر آن مىافزايد... و آن اطاعت نكردن از رقيبان و معارضان خدا
است. اين مطلب در فرهنگ قرآنى چندان واضح است كه در مواردى بر اطاعت و دنباله روى،
نام عبادت نهاده شده و اطاعت كنندگان غير خدا، مشرك معرفى شدهاند. با اين بيان،
عبادت خدا را كه روح و معناى توحيد است مىتوان با تعبير:
عبوديت و اطاعت انحصارى خدا معرفى كرد و عبوديت و اطاعت غير خدا را شرك
دانست... چه در فرمانهاى شخصى، چه در قوانين عمومى و چه در شكل و قواره و نظام
اجتماعى...
توحيد، با اين نماى متعرضانه در آيات فراوانى جلوه مىكند، از آنجمله:
افغيرالله ابتغى حكما
آيا جز آئين و برنامه خدا، داور
و فرمانروائى برگزينم.
و هو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلا در حاليكه اوست كه
اين كتاب (قرآن) را كه داراى احكام و معارفى واضح و مشخص است، نازل فرموده است.
والذين اتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق
و آنانكه كتاب را به ايشان دادهايم مىدانند كه آن بحق از سوى پروردگارت نازل گشته
است.
فلا تكونن من الممترين پس زنهار، از مرددان و شك
آوران مباش.
و تمت كلمت ربك صدقا وعدلا فرمان و اراده پروردگارت -
براستى و استوارى - تمام گشته و به حتميت رسيد.
لا مبدل لكلماته هيچ چيز، فرمانها و ارادههاى او را
دگرگون نتواند كرد.
و هو السميع العليم و او است شنواى دانا.
و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله و اگر
بيشترين خلق روى زمين را اطاعت كنى تو را از راه خدا گمراه مىسازند.
ان يتبعون الا الظن و ان هم لا يخرصون. آنها جز گمان
را پيروى نمىكنند و جز اين نيست كه از روى پندار قضاوت مىنمايند.
ان ربك هو اعلم من يصل عن سبيلة و هو اعلم بالمهتدين
يقينا پروردگار تو، به آنانكه از راه او گم گشته و آنانكه راه يافتهاند داناتر
است.
فكلوا مما ذكر اسم الله عليه پس تناول كنيد از آنچه
نام خدا بر آن برده شده است.
ان كنتم باياته مؤمنين اگر به آيات او ايمان داريد.
و ما لكم الا تأكلوا مما ذكر اسم الله عليه و قد فصل لكم ما
حرم عليكم الا ما اضطررتم اليه چگونه است كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده
است، نمىخوريد، و حال آنكه آنچه بر شما حرام است در غير صورت اضطرار، توضيح و
تفصيل داده شده است.
و ان كثيرا اليضلون باهوائهم بغير علم و همانا بسيارى
كسان با هوسهاى خود و بدون دانش و آگاهى، مردم را به گمراهى مىكشند.
ان ربك هو اعلم بالمعتدين يقينا پروردگار تو به
متجاوزان داناتر است.
و ذروا ظاهر الاثم و باطنه واگذاريد گناه آشكارا و
پنهان را (گناهى كه تأثيرات سوء آن مشهود يا پوشيده است.)
ان الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون.
آنانكه گناه ببار مىآورند بسزاى آنچه در آن فرو رفتهاند مجازات خواهند شد.
ولا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و انه لفسق و
از آنچه بر آن نام خدا بر آن برده نشده مخوريد و حقا آن فسق است.
و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم. و
بيگمان شيطانها به همدستان و دوستان خود الهام مىبخشند تا با شما مجادله كنند.
و ان اطعتموهم انكم لمشركون و اگر شما از آنان اطاعت
كنيد بيشك مشرك خواهيد بود. (انعام / 114 - 121)
و أزلفت الجند للمتقين و نزديك آورده شد بهشت براى
متقيان.
و برزت الجحيم للغاوين و پديدار گشت دوزخ براى
گمراهان و فريب خوردگان.
و قيل لهم اين ما كنتم تعبدون من دون الله و به آنان
گفته شد: كجايند آنچه بجاى خدا عبادت مىكرديد؟
هل ينصرونكم او ينتصرون آيا شما را يارى مىدهند يا
خود از جائى يارى مىشوند؟
فكبكبوا فيها هم و الغاوون پس به رو در آتش در افتند،
هم آن معبودان و هم فريب خوردگان گمراه.
و جنود ابليس اجمعون و سپاهيان ابليس، همگى.
قالوا و هم فيها يختصمون فريب خوردگان گمراه در غوغاى
كشمكشهاى دوزخ گويند:
تالله ان كنا لفى ضلال مبين بخدا سوگند كه ما آشكارا
در گمراهى بوديم.
اذ نسويكم برب العالمين چرا كه شما را با پروردگار
جهانيان برابر مىكرديم.
و ما اضلنا الا المجرمون و ما را جز مجرمان و گنه
پيشگان كسى گمراه نكرد.
فمالنا من شافعين و اكنون هيچ شفاعتگرى نداريم.
و لا صديق حميم و نه دوستى مهربان و خيرخواه.
فلو ان لناكرة فنكون من المومنين كاش به دنيا بازگشتى
مىداشتيم، تا از مومنان مىشديم...
ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين حقا در اين
صحنه، آيتى است و بيشترين آنها مومن نيستند. (شعراء / 90 - 103)
11. توحيد و نفى طبقات اجتماعى
برخورداريهاى متفاوت و متمايز اجتماعى و وجود طبقات ممتاز در كنار طبقات مردم، ستم
بزرگ تاريخ بشرى است. زيربناى اعتقادى اين وضع ظالمانه گاه باينصورت كه:
خدايان مختلف كه آفرينش و تدبير طبقات مختلف را در دست دارند هر طبقهاى را با
مزايا و حقوقى خاص پديد آوردهاند و گاه باينصورت كه: خداى واحد، گروهى از
بشر را با مزايائى در خلقت و طبيعت آفريده و آنان را از ويژگيهاى حقوقى برخوردار
ساخته است و گاه بصورتهاى ديگر، در عقيده اجتماعات بشرى وجود داشته است. و بنابراين
اساس برخوردارىهاى اختصاصى طبقات بالا، موهبتى طبيعى و محروميتهاى طبقات پائين
نيز ضرورتى فطرى قلمداد گرديده است.
عقيده به توحيد، علاوه بر آنكه همه را مخلوق و بنده يك خدا مىداند، با آموزشها و
معارف ديگرى - و همه زائيده از توحيد - نيز ريشههاى اختلاف طبقاتى را از ذهن
انسانها و از واقعيت و متن اجتماع، بيرون ميكشد. گوشهاى از اين آموزشها كه در آيات
زير نشان آن نمايان است، بدينقرار است:
1 - خالق و معبود و مدبر امور همگان خدا است.
2 - همه از اصل و ريشه مادى واحدى آفريده شدهاند.
3 - هيچكس در آفرينش، از مزيتى كه منشاء برخورداريهاى حقوقى باشد، بهرمند نيست.
4 - همه مزيتها در اختيار همگان و وابسته به تلاشهاى مداوم و كوششها و مجاهدتهاى
خود آدمى است.
5 - همه جهان از آن او است و آدميان همه فقيران در گناه اويند. و و و...
قل لمن الارض و من فيها ان كنتم تعلمون بگو: زمين و
هر كه در آنست از آن كيست؟ اگر مىدانيد.
سيقو لون لله خواهند گفت از آن خدا.
قل افلا تذكرون بگو پس چرا بخود نمى آئيد.
قل من رب السموات السبع ورب العرش العظيم بگو كيست
مدبر هفت آسمان و عرش بزرگ؟
سيقولون لله خواهند گفت از آن خدا.
قل افلا تتقون بگو پس چرا پروا نمى گيريد.
قل من بيده ملكوت كل شى و هو يجير و لا يجار عليه بگو
حكومت و سلطنت همه چيز به دست كيست و كيست آنكه پناه مىدهد و در مقابل او كسى پناه
داده نمىشود؟
ان كنتم تعلمون اگر مىدانيد؟
سيقولون لله خواهند گفت: به دست خدا.
قل فانى تسحرون بگو پس چگونه فريب داده مىشويد؟
بل اتينا هم بالحق و انهم لكاذبون بلكه ما حق را در
اختيار آنان نهادهايم و انان حقا دروغ گويند.
ما اتخذ الله من ولد و ما كان معه من اله خدا فرزندى
نگرفته و با او هيچ خداوندگارى نيست.
اذ لذهب كل اله بما خلق اگر چنين بود هر خداوندگارى
آفريدههاى خود را به سوئى مىبرد.
و لعلا بعضهم على بعض و هر كدام بر ديگرى برترى
مىگرفت.
سبحان الله عما يصفون پاك و مبرا است خدا از آنچه
توصيف مىكنند. (مومنون / 840 تا 91)
يا ايها الناس اعبدوا ربكم اى انسانها عبادت كنيد
پروردگارتان را.
الذى خلقكم و الذين من قبلكم آنكه آفريد شما را و همه
گذشتگانتان را.
لعلكم تتقون شايد به تقوا آراسته شويد.
الذى جعل لكم الارض فراشا و اسماء بناء آنكه براى شما
قرار داد زمين را گسترده و آسمان را بنائى برافراشته.
و انزل من السماء ما فاخرج به من الثمرات رزقأ لكم و
فرود آورد از آسمان آبى را پس برون آورد بوسيله آن از محصولات روزىاى براى شما.
فلا تجعلو الله اندادا و انتم تعلمون پس براى خدا
شريكان و رقيبان فرض مكنيد در حاليكه خود ميدانيد. (بقره / 21 - 22)
يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى اى انسانها
ما شما را از مردى و زنى آفريديم.
و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا و شما را گروهها و
قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.
ان اكرمكم عندالله اتقيكم بيقين گرامىترين شما نزد
خدا با تقواترين شما است.
ان الله عليم خبير بيقين، خدا دانا و مطلع است. (حجرات / 13)
و لقد كرمنا بنى ادم بيقين كه بنىآدم را گرامى و
عزيز داشتيم.
و حملناهم فى البر والبحر و آنان را در خشكى و دريا
برداشتيم.
و رزقناهم من الطيبات و آنان را از نيكوئيها بهرهمند
كرديم.
و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا و آنان را بر
بسيارى از آفريدگان خود برترى داديم.
(الاسراء / 70)
12. تأثيرات روانى توحيد
اگر چه بزرگترين رسالت توحيد بناى جامعه توحيدى است،
يعنى جامعهاى بدون طبقه، تحت فرمان الله داراى مقررات الهى و... با اينحال،
تأثيرات اين عقيده در روان و روحيه فرد گرويده نيز از شگفت آورترين ابعاد اين اصل
بنيانى دين است بطوريكه مىتوان گفت: عقيده توحيد داراى دو نوع سازندگى است:
سازندگى جامعه و سازندگى فرد.
انسان گرويده به توحيد، تحت تأثير اين عقيده، از ويژگيهاى مهمى برخوردار است كه:
اميد بى پايان، شور و تلاش خستگىناپذير، آسيب ناپذيرى از ترس و طمع، وسعت ديد و
نظرگاه، جهتگيرى درست و مشخص و... بخشى از آنرا تشكيل مىدهد.
قرآن در مواردى از جمله: ضمن بياناتش در زمينه ايمان و هم در خلال گزارش زندگى و
فعاليت موحدان، به بسيارى از اين ويژگيها اشاراتى رسا فرموده است. اينك به يك مورد
از آن همه چشم مىدوزيم:
الذين استجابوالله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح
آنانكه پس از برداشتن زخم (در ميدانهاى جهاد) به نداى خدا و پيامبر پاسخ مثبت
مىگويند.
الذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم براى گروهى از
ايشان كه نيكوئى كرده و تقوا گزيدهاند پاداشى بزرگ هست.
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم
آنهائيكه، افرادى به آنان گفتند: مردم بر ضد شما گرد آمدهاند، بترسيد؟
فزادهم ايمانا اين گفته بر ايمانشان افزود.
و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل و گفتند: خدا ما را
بس است و او نيكو پشتيبان و كارگزارى است.
فانقلبوا بنعمة من الله و فضل بر اثر اين روحيه، به
قلمروى از نعمت و فضل خدا در آمدند.
لم يمينسسهم سوء و هيچ بدى (و نگرانى) به آنان نرسيد.
و اتبعوا رضوان الله و بپيروى از خشنودى خدا دل
بستند.
و الله ذو فضل عظيم و خدا داراى فضل بزرگى است.
انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه جز اين نيست كه اينان
همان شيطانند كه فقط دوستان و همدستان خود را مىترساند.
فلا تخافوهم پس، از آنان نترسيد (ويتهديد آنان وقعى
منهيد.)
و خافون و از من بترسيد (و بفرمان من سر نهيد.)
ان كنتم مؤمنين اگر مومن مىباشيد. (آل عمران / 165 - 166)
در زير عنوان نويدها برخى ديگر از اين اشارات، بازگو
شده است.
نبوت
13. فلسفه نبوت
داعيه اديان الهى و فلسفه نبوت هائى كه پيام آور اين برنامههاى آسمانيند چيست؟
نبوت چه مفهومى دارد و با بعثت (برانگيختگى)
رابطهاش كدام است؟ و هدفهاى نبوت و بعثت از چه قرار است؟ نقطه آغاز كار انبياء
چيست؟ و فرجام تلاششان چگونه است؟ و ؟ و ؟ و ؟ اينها و چندين پرسش ديگر مسائل و
موضوعات اساسى و تعيين كننده اصل نبوت است كه آگاهى از
آن متضمن ايمانى استوار و تعهد آفرين مىباشد، قرآن كريم به اين همه، با بيانى
كوتاه و رسا پاسخى عميق و كامل داده است.
فلسفه نبوت - حواس ظاهرى و غرائز نهانى و برتر از آن، دانش و معرفت بشر براى هدايت
وى بسر منزل سعادت، بسنده نيست. و آدمى را به هدايتى فراتر از هدايت خرد - كه راهبر
و دستگير و نيروبخش خرد باشد - نياز هست و اين هدايت وحى
است... وحى از سوى خداوندى كه آفريننده آدمى و بيناى نقيصهها و نيازها و دردها و
درمانهاى او است. اين منطق همه اديان عالم و فلسفه نبوت است.
نبى بموجب اين نياز، مبعوث مىگردد و برنامهاى را كه بر آورنده اين نياز است
اجراء مىكند.
نكات ياد شده را در آياتى از قرآن مىتوان بوضوح يافت:
كان الناس امة واحدة آدميان همه يك امت بودند (مايه
برابر و نيازهاى مشابهى داشتند)
فبعث الله النبين مبشرين و منذرين پس خداوند پيامبران
را برانگيخت، مژده رسانان و بيم دهندگان.
و انزل معهم الكتاب بالحق و يا آنان كتاب (مجموعه
معارف و مقررات) را نيز بر طبق جريان حق فرستاد.
ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه تا ميان مردم
درباره آنچه با يكديگر در آن اختلاف ورزيدهاند حكم و قضاوت كند،
و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه و در آن (كتاب يا
مسائل پاسخ داده شده) اختلاف نكردند مگر آنان كه كتاب و دين خدا به آنان داده شده
بود.
من بعد ما جاءتهم البينات پس از آنكه دليلها و
حجتهاى روشن در دسترس آنان قرار گرفته بود.
بغيا بينهم از روى تعدى و ستيزه گرى، فيمابينه
خودشان.
فهدى الله الذين امنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه
پس خدا آن كسانى را كه ايمان آوردند، به آنچه در مورد حق در آن اختلاف داشتند، به
اذن و رخصت خود هدايت كرد.
و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم و خداى هر كه را
بخواهد براه راست، هدايت مىكند. (بقره / 214)
يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض هر آنچه در
آسمانها و زمين است، براى خدا زبان به تسبيح مىگشايد.
الملك القدوس العزيز الحكيم براى آن صاحب اختيار،
مبرا و منزه، مقتدر، فرزانه.
هو الذى بعث فى المتين رسولا منهم او است آنكه
برانگيخت در ميان بى فرهنگان، پيام آورى از خودشان.
يتلوا عليهم اياته كه بر ايشان آياتش را فرو خواند.
و يزكيهم و آنان را پاك و پيراسته سازد.
و يعلمهم الكتاب و الحكمة و به آنان كتاب و حكمت
بياموزد.
و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين اگر چه پيش از آن در
گمراهى نمايانى بودند.
و آخرين منهم لما يلحقوا بهم و ديگرانى را كه هنوز
بديشان نپيوستهاند.
و هو العزيز الحكيم و او است مقتدر و فرزانه.
ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء اين فضل و بزرگوارى خدا
است كه بهر كه خواهد عطا مىكند.
و الله ذوالفضل العظيم و خدا داراى فضل و بزرگوارى
بزرگى است.
14. بعثت در نبوت
نبوت، يك برانگيختگى (بعثت) است، يعنى رستاخيز و انگيزشى پس از سكون و آرامشى. اين
رستاخيز، نخست در باطن و روان خود نبى است و از آن پس در محيط پيرامونش و در جهان.
نبى، با مايههاى سرشار و بالاتر از عادى، آماده تحمل بار مسئوليتى بدان عظمت و
سنگينى است، ولى تا پيش از بعثت، اين مايهها هنوز به ظهور و فعليت ناميده و او
همچون يكى از افراد معمولى ديگر در مسير عادى اجتماع، به تلاش و فعاليت مشغول است،
وحى الهى در او تحول و انگيزش و انقلابى بوجود مىآورد و رستاخيزى در روان او بپا
مىكند. او مبعوث مىشود...
آيات اميد بخش سوره كوچك الضحى يادآور آغاز همين
رستاخيز در باطن و روان پيامبر عزيز اسلام است:
و الضحى بهنگام بر آمدن روز و تابش نور، سوگند.
واليل اذا سجى و به شبانگاه كه تاريكى همه جا را
بپوشاند، سوگند.
ما ودعك ربك و ما قلى كه پروردگارت ترا فرو نگذاشته و
بر تو خشم نگرفته است.
و للاخرة خير لك من الاولى و براى تو پايان كار،
نيكوتر از آغاز است.
و لسوف يعطيك ربك فترضى و پروردگارت چندان به تو
ببخشد كه خشنود گردى.
الم يجدك يتيما فاوى آيا ترا يتيمى نيافت كه پناه
داد!
و وجدك ضالا فهدى و گمگشتهاى نيافت كه راهنمائى كرد؟
و وجدك عائلا فاغنى و عيالمند تهيدستى نيافت كه بى
نياز كرد؟
اين رستاخيز باطنى - كه در جسم و اعصاب پيامبر (صلىاللهعليهوآله) نيز اثراتى
محسوس داشت - با نخستين نغمههاى وحى كه سوره العلق
متضمن آن است، آغاز شد:
اقرأ باسم ربك الذى خلق بخوان بنام پروردگارت كه
آفريد.
خلق الانسان من علق آفريد انسان را از خون بسته (علق)
اقرأ و ربك الاكرم بخوان، و پروردگارت بزرگوارترين
است.
الذى علم بالقلم آنكه بوسيله قلم بياموخت.
علم الانسان ما لم يعلم آموخت به انسان چيزى را كه
نمىدانست.
كلا ان الانسان ليطغى نه چنان است، همانا انسان
گردنكشى مىكند.
ان راه استغنى همينكه خود را بى نياز ببيند.
ان الى ربك الرجعى بيگمان بازگشت به سوى پروردگار تو
است.
آيات موزون و دلنشين سوره والنجم نيز اشاره به همين
تحول و دگرگونى باطنى پيامبر است:
والنجم اذا هوى قسم به اختر، چون فرو افتد.
ما ضل صاحبكم و ما غوى كه دوست شما گمراه نگشته و به
خطا نيفتاده است.
و ما ينطق عن الهوى و از روى هوس و دلخواه، سخن
نمىگويد.
ان هو الا وحى يوحى آنچه مىگويد بجز وحى خدائى نيست.
علمه شديد القوى كه آن بسى نيرومند، بدو آموخته است.
ذومرة فاستوى آن فرزانه خردمند، پس بر پاى ايستاده
است.
و هو بالافق الاعلى و او در افق برتر و بالاتر است.
ثم دنا فتدلى پس نزديك گشت و نزديكتر (يا: نزديك گشت
و در آويخت)
فكان قاب قوسين او ادنى پس به فاصله دو كمان رسيد يا
از آن كمتر.
فاوحى الى عبده ما اوحى پس به بنده خود وحى كرد آنچه
را وحى كرد.
ما كذب الفؤاد ما راى دل آنچه را ديده، دروغ نگفته
است.
افتما رونه على ما يرى آيا بر آنچه ديده با او مجادله
مىكنيد؟...
بارى، پس از اين انگيزش درونى و باطنى است، كه راه نبى عوض مىشود و تلاشش رنگ
ديگرى مىگيرد و با جد و جهادى مداوم، مىكوشد تا در جامعه و در متن زندگى انسانها،
رستاخيزى و تحولى از بنياد، پديد آورد.
و اين همان مسئوليت رسالت است.
15. رستاخيز اجتماعى نبوت
نبى، در وضع اجتماعى نابسامان و منحرف ظهور مىكند براى سامان دادن و آراستن و
نظام انسانى صحيح و مطابق فطرت و تكامل بخش، به اجتماع بشرى بخشيدن، يعنى
باطل را به حق برگردانيدن.
بشر كه سرشتى همساز و هماهنگ با سرشت جهان دارد، آنگاه به مسير طبيعى و فطرى خود
كه راه تكامل او است در مىآيد كه در مجراى نظامى فطرى و الهام يافته از فطرت جهان
و انسان قرار گيرد و با مقرراتى كه با ساختمان روحى و جسمىاش متناسب باشد (حق)
اداره شود. در اين صورت است كه با شتاب طبيعى به سوى تعالى و تكامل مقدر خويش پيش
مىرود.
دست جهالت و غرض، در طول تاريخ، راه انسانيت را برگردانيده و با تحميل نظامهاى
غير انسانى، او را از اين مسير فطرى برون برده است (باطل) و انبياء بر سر آنند كه
او را به اين مسير باز گردانند.
از اين بيان مىتوان دانست كه: نبى در جامعه جاهلى و انحرافى معاصر خود، دگرگونى
بنيانى و همه جانبهاى بايد پديد آورد و نظام اجتماعى غلط را به نظامى صحيح و حق
بدل كند. و اين است آن رستاخيزى كه پس از بعثت نبى، در متن جامعه پديد مىآيد.
با اين رستاخيز عظيم است كه همه آئينها و سنتها و برنامهها و قانونها
(دينها)ى جاهلى بر مىافتد و آئين و برنامه و نظام صحيح - كه همان دين خدا است -
بجاى آن مىنشيند.
در آيات نخستين سوره قصص با تدبر بنگريم... كلياتى درباره نظام ضد انسانى فرعون و
نظام الهى و فطرى موسى كه مىبايست جايگزين آن شود و سنت خدا در اين مورد را بوضوح
مشاهده خواهيم كرد:
تلك ايات الكتاب المبين اين است آيههاى كتاب روشن.
نتلوا عليك من نبأ موسى و فرعون بخشى از ماجراى عظيم
موسى و فرعون را بر طبق حقيقت بر تو فرو مىخوانيم براى مردمى كه مىگروند.
ان فرعون علا فى الارض همانا فرعون برترى مىگرفت بر
روى زمين.
و جعل اهلها شيعا و مردمان را به طبقه و گروهها
تقسيم كرد.
يستضعف طائفة منهم: يذبح ابناءهم و يستحيى نساءهم يك
طبقه را مورد ستم و در پنجه ضعف و ناتوانى مىگرفت: پسران آنها را مىكشت و زنانشان
را زنده نگاه مىداشت.
انه كان من المفسدين همانا او از مفسدان (تباه
كنندگان فطرت و زندگى و جهان) بود.
و نريدان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و اراده ما
بر آنست كه بر مستضعفان و آنان كه در پنجه ضعف و ناتوانى نگاهداشته شدهاند، منت
نهيم.
و نجعلهم اثمة آنان را رهبران و پيشوايان (زمامداران)
قرار دهيم.
و نجعلهم الوارثين و آنان را ميراث بران (حكومت و
قدرت) بسازيم.
و نمكن لهم فى ألارض و آنان را در زمين، متمكن و
مستقر نمائيم.
و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون
و به فرعون و هامان و سپاهيانشان چيزى را كه از آن پرهيز مىكردند، بنمايانيم.
در چند آيه قرآن، با لحن و سخنى مشابه، ضرورت غلبه آئين خدا بر همه آئينها و
دينها كه همان استقرار نظام الهى به جاى نظام جاهلى است - مكرر گرديده است (در
سورههاى التوبه، الفتح، الصف) و اينك آيهاى چند از سوره صف:
و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى چه كسى
ستمكارتر است از آنكه بر خدا دروغ مىبندد و در حاليكه
الى الاسلام به سوى اسلام دعوت مىشود.
و الله لا يهدى القوم الظالمين و خدا مردم ستمكاره را
هدايت نمىكند.
يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم بر آنند كه نور خدا
را با دهانهايشان خاموش كنند.
و الله متم نوره ولو كره الكافرون و خدا نور خويش را
(در محيط زندگى انسانها) هرچه كاملتر مىكند اگر چه كافران ناخوش دارند.
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق او است كه
پيامبرش را با (ره آوردى از)... هدايت و آئين راست بفرستاد.
ليظهره على الدين كله تا او را (آن را) بر همه
آئينها پيروز گرداند (نظام توحيدى را بر نظام جاهلى غلبه دهد.)
ولو كره المشركون هر چند مشركان (كه از استقرار نظام
توحيدى زيان مىبينند) ناخوش دارند. (آيات / 7 - 9)
16. هدفهاى نبوت
دانستيم كه نبى در واقعيت اجتماعى، رستاخيزى پديد مىآورد و همه آن بنيانهاى جاهلى
كه در جامعه هست بر مىاندازد. اما هدف از اين عمل چيست؟
برترين و عاليترين هدف انبياء آنست كه انسانها را از آب و گل پستىها و پليديها
رها ساخته با جارى نمودن سرچشمههاى استعداد در آنان، ايشان را به عاليترين مدارج
ترقى و تعالى انسانى برسانند.
انسان با مايههاى غنى و سرشارى از نيكى و فضيلت، آفريده شده است ولى قرار گرفتن
در كانال تربيت صحيح است كه مىتواند اين مايهها را بظهور و بروز برساند و او را
به تكاملى هر چه بيشتر نايل سازد. هدف از فرستادن پيامبران در نهايت، انجام همين
تربيت و سازندگى است كه قرآن با تعبيرات: تزكيه و
تعليم بدان اشاره نموده است. انسان با تربيت صحيح انبياء به پيراستگى و
آراستگى مىرسد و مقصود غائى از آفرينشش تأمين مىگردد.
ولى براى اينكه بشر بتواند از مواهب طبيعى كه در وجودش نهاده شده بهرهمند شود و
به تعالى برسد، چه راهى را بايد در پيش گرفت. در ميان پاسخهاى گوناگون، پاسخ انبياء
آنست كه بايد محيطى سالم و مساعد و متناسب با ساختمان طبيعى او برايش فراهم آورد.
اين محيط، همان جامعه عادلانه الهى توحيدى است. با قرار
گرفتن در اين جامعه و نظام متناسب آن است كه سير آدمى به سوى سرانجام و مقصد فطرى
اش، تسهيل و تسريع مىگردد و انسان، با شتابى طبيعى در راه درست و تعالى بخش گام
مىزند.
پس پيامبران و مبعوثان وحى، در نيمه راه آن مقصد نهائى، هدف و مقصد نزديكترى دارند
كه همانا - تشكيل جامعه و نظام توحيدى و اسلامى است،
جامعهاى بر اساس عدالت، توحيد، تكريم انسان... و پيراسته از ظلم، شرك، خرافه و جهل
و هر چيزى كه انسان را خوار و پست مىسازد.
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات همانا فرستاديم پيام آوران
خود را با دلايل روشن و آموزشهاى روشنگر.
و انزلنا معهم الكتاب و با آنان مجموعهاى از مقررات
و قوانين و روشهاى زندگيساز فرستاديم.
والميزان و آئينى براى ايجاد تعادل و توازن اجتماعى.
ليقوم الناس بالقسط تا انسانها زندگى عادلانه (و محيط
عدالت و برابرى) برپا كنند.
و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و آهن
(نيروى قهر و وسيله دفاع از ارزشهاى اصيل و معتبر) را نيز كه در آن قدرتى شگرف و
بهره هائى براى مردم هست، فرستاديم.
و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب و تا آنانكه خدا
و پيامبرانش را با ايمان به غيب يارى مىكنند، مشخص گردند.
ان الله قوى عزيز به يقين خدا نيرومند و شكستناپذير
است. (حديد / 25)
و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة (بارالها)
و بنويس براى ما در اين عالم و در عالم واپسين، نيكى اى.
انا هذنا اليك به درستى به تو ما راه يافتيم.
قال عذابى اصيب به من اشاء بفرمود: عذاب من، هر كه را
اراده كنم، بدان آسيب مىرسانم.
و رحمتى وسعت كل شى و رحمت من گسترده است بر همه چيز.
فساكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكوة آن را براى
مردمى كه تقوا پيشه كرده و زكوة ادا كنند برخواهم نوشت.
و الذين هم باياتنا يؤمنون و براى آنانكه به آيتهاى
من ايمان مىآورند.
الذين يتبعون الرسول النبى الامى آنانكه پيام آور
صاحب خبر امى را پيروى مىكنند.
الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية و الانجيل همان
كه او را نزد خود در كتابهاى تورات و انجيل نوشته مىيابند.
يأمرهم بالمعروف كه به نيكىها فرمانشان مىدهد
و ينهيهم عن المنكر و از بدىها برحذرشان مىدارد.
و يحل لهم الطيبات و چيزهاى مطبوع (و مطابق سرشت
انسانى) را برايشان روا مىدارد.
و يحرم عليهم الخبائث و ناپاكىها و بدىها را از
ايشان باز مىگيرد.
و يضع عنهم اصرهم و بار گران آنها را از دوششان بر
مىدارد.
و الاغلال التى كانت عليهم و زنجيرهائى را كه بر (دست
و پا و گردن) ايشان بسته شده باز مىكند.
فالذين امنوا به پسى آنانكه بدو گرويدند.
و عزروه و او را بزرگ و ارجمند شمردند.
و نصروه و او را يارى دادند.
و اتبعوا النور الذى انزل معه و فروغ روشنگرى را كه
با او فرود آمده پيروى كردند.
اولئك هم المفلحون آنهايند پيروزمندان و به هدف
رسندگان. (اعراف / 155 - 156)
17. نخستين نغمههاى دعوت
در دعوت انبياء نخستين شعار، همان نغمه توحيد است كه حساسترين و اساسىترين نقطه -
بلكه روح و عنصر اصلى - مكتب آنان محسوب مىگردد. اگر در برنامه انقلابى مكتبهاى
ديگر، روال كار بر تدريج است و شعارهاى نخستين، چيزى جز
زمينه سازى براى پيشبرد هدفها نيست، در برنامه انبياء سخن آخر در آغاز گفته مىشود
و هر كس در ابتداى ايمان و پيوستگى، جهت و هدف و فرجام كار را مىفهمد و از روى
بصيرت كامل بدان مىگرود.
آنانكه در جريان دعوت پيامبران قرار گرفتهاند و آنرا مىپذيرند و هم آنانكه از آن
سرپيچيده و با آن مىستيزند، با مطرح شدن توحيد بخوبى
مىفهمد كه در اين مكتب جديد، مبارزه با تحكمات بشرى و اختلاف طبقاتى و استثمار و
ستمگرىها به هر شكل... بطور طبيعى مطرح است، همچنانكه در دوران سازندگى اجتماعى و
تشكيل نظام مطلوب، مراعات آزادى و تكريم انسان و عدالت اجتماعى و رفاه عمومى و بر
افتادن ستم و بيداد... بطور طبيعى مورد نظر است. و همين مشخص بودن هدف و جهت و راه
مكتب انبياء است كه دشمنان معارض آن را - همه جا و هميشه بيك صورت - مشخص و معين
مىسازد. همچنانكه تعهد و تكليف و جهتگيرى پيروان انبياء را در دورههاى پس از
ايشان معلوم مىكند و از انحرافهاى مسلكى و مكتبى آنان جلوگيرى مىنمايد.
قرآن در موارد متعدد و از زبان پيامبران بزرگ اولين شعار نبوت را
عبوديت خدا و اجتناب از طاغوت نقل مىكند. يعنى
توحيد:
و لقد بعثنا فى كل امة رسولا و همانا برانگيختيم در
هر امتى، پيامبرى.
ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت كه عبوديت كنيد خدا
را و دورى بگزينيد از طاغوت.
فمنهم من هدى الله بعضى از آنان را خدا هدايت كرد
و منهم من حقت عليه الضلالة و بر بعضى از آنان گمراهى
قرار گرفت.
فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين پس
در زمين گردش كنيد، پس بنگريد فرجام كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (نحل / 36)
لقد ارسلنا نوحا الى قومه همانا نوح را به سوى قومش
فرستاديم.
فقال يا قوم اعبدوا الله پس گفت اى قوم من! خدا را
عبوديت كنيد.
ما لكم من اله غيره جز او شما را معبودى نيست.
انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم من بر شما از عذاب روزى
بزرگ، بيمناكم. (اعراف / 59)
و باز از قول پيامبرى ديگر پس از آيهاى چند:
و الى عاد اخاهم هودا و به سوى قوم عاد، برادرشان هود
را فرستاديم.
قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره گفت اى
قوم من، خدا را عبوديت كنيد، بجز او شما را معبودى نيست.
افلا تتقون آيا پروا نمىگيريد؟
قال الملأ الذين كفروا من قومه برگزيدگان قوم كه كافر
بودند گفتند:
انا لنريك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين حقا تو
را در نابخردى مىبينيم و گمان داريم كه تو از جمله دروغگويانى.
قال يا قوم ليس بى سفاهة گفت اى قوم من، در من
نابخردى نيست.
ولكنى رسول من رب العالمين بلكه من پيام آور پروردگار
و زمامدار جهانيانم.
ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين پيامهاى
پروردگارم را به شما مىرسانم و شما را خيرخواهى امين مىباشم.
اوعجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم
آيا در شگفتيد كه يادآورى براى شما از سوى پروردگارتان بر مردى از ميان شما فرا رسد
كه شما را بدان بيم دهد؟
و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و بياد آوريد
كه شما را جانشينان پس از قوم نوح ساخت.
و زادكم فى الخلق بصطة و شما را در خلقت و اندام،
فزونى بخشيد.
فاذكروا الاء الله لعلكم تفلحون نعمتهاى خدا را بياد
آوريد، مگر به پيروزى و موفقيت نايل گرديد.
قالوا اجئتنا لنعبدالله وحده و نذر ما كان يعبدا باؤنا
گفتند آيا نزد ما آمدهاى تا خدا را بتنهائى عبوديت كنيم و ذواتى را كه پدران ما
عبادت مىكردهاند واگذاريم؟
فأتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين اگر راست مىگوئى
هر چه را كه بدان تهديدمان مىكنى بياور!:
قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب گفت: حقا كه از
جانب پروردگارتان بر شما پليدى و خشم مقرر گشته است.
اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و اباؤكم آيا با
من درباره نامها (ى پوچ و بيمعنا)ئى كه شما و پدرانتان از پيش خود نهادهايد.
مجادله مىكنيد؟
ما نزل الله بها من سلطان كه خدا هيچ قدرتى (حجتى
بدان. نداده است؟
فنتظروا انى معكم من المنتظرين پس منتظر شويد، من نيز
با شما جزو منتظران خواهم بود. (اعراف / 64 تا 71)
18. گروههاى معارض
دانستيم كه بعثت، يك رستاخيز اجتماعى يعنى دگرگونى عميق و بنيادى جامعه است به سود
طبقات ستمديده و محروم و به زيان طبقات برخوردار و عزيزان بى جهت. اين سخن ما را به
فصل شورانگيزى از مباحث نبوت - كه از جهتى مهمترين مباحث آن نيز هست - مىرساند.
يعنى فصل درگيرىها وصف آرائىها.
بسى روشن است كه نغمه مخالفت با امتيازات طبقاتى در هيچ نقطهاى از جهان و از
تاريخ، بدون پاسخ نمىماند و همانگونه كه طرفتداران و حاميانى - غالبا از طبقات
محروم - به دست مىآورد، دشمنان و مخاصمانى نيز - از طبقات ضربت خورده و مورد هجوم
- در برابر خود مىسازد. و اين منشاء پديد آمدن مبارزات و درگيريها ميان دو جبهه
مىگردد و از همين نقطه است كه دهها مسئله مهم در پيرامون نبوت، مطرح مىگردد
(ببعضى از آنها اشارتى خواهيم كرد.)
اكنون براى شناخت تفصيلى اين گروهها به قرآن بر مىگرديم... قرآن در يكجا با لحنى
عام از وجود معارضان دعوت انبياء ياد مىكند. در جاى ديگرى سه نام را كه مشخص كننده
سه طبقه مىباشند (فرعون، هامان، قارون، سمبل طبقه فرمانروايان، رجال و سران، اشراف
و ثروت اندوزان) در كنار يكديگر مىآورد و در جاهاى ديگرى از اين سه طبقه باضافه
طبقه ديگرى كه همان رجال مذهبى و روحانيانند، جدا جدا نام مىبرد. و مجموعا چهار
عنوان، نمايشگر چهار گروه (يا طبقه) در جبهه بندىهاى ستيزه گرانه ضد انبياء، در
قرآن جلب نظر مىكنند:
طاغوت، ملاء، مترفين، احبار و رهبان.
در آيات زير نمونهاى از آيات فراوان قرآن در اين زمينه را مىتوان يافت:
و كذلك جعلنا لكل بنى عدوا شياطين الانس والجن و
همانند تو براى همه پيامبران دشمنان و مخاصمانى از شيطانهاى انس و جن قرار داديم.
يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا كه بعضى از آنان
با سخنانى فريبنده و خوش ظاهر و جهالتانگيز، به بعضى ديگر الهام مىدهند.
ولو شاء ربك ما فعلوه و اگر پروردگارت اراده مىكرد
آنان چنين نمىكردند.
فذرهم و ما يفترون پس آنان را با همه افتراهاشان به
كنارى نه (به آنها بى اعتنائى كن و از توطئههاى آنان نوميد و دل افسرده مشو.)
و لتصغى اليه افئدة الذين لا يؤمنون بالاخرة و در
نتيجه و عاقبت، دل كسانيكه به آخرت ايمان نياوردهاند، بدان سخنان گوش فرا دهد.
و ليرضوه و بدان خشنود گردند.
و ليقترفوا ما هم مقترفون و به همان فرجام آنان دچار
آيند. (انعام / 112 - 113)
و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين همانا موسى
را همراه با آيت هايمان و با حجتى آشكارا، فرستاديم.
الى فرعون و هامان و قارون به سوى فرعون و هامان و
قارون.
فقالوا ساحر كذاب پس گفتند كه جادوگرى دروغ پرداز
است.
فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا چون حق را از جانب
ما به آنان ارائه داد، گفتند:
اقتلوا ابناء الذين امنوا معه و استخيوا نساءهم پسران
آن كسانى را كه بدو ايمان آوردهاند بكشيد و زنانشان را زنده نگاهداريد.
و ما كيد الكافرين الا فى ضلال دشمنى و نقشه چينى
كافران، گمراه و بى اثر است. (مومن / 23 - 25)
و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها در هيچ
آبادىاى بيم دهندهاى نفرستاديم جز آنكه اشراف و ثروتمندانشان گفتند:
انا بما ارسلتم به كافرون ما به آنچه شما آوردهايد
كافر و بى اعتنائيم.
و قالوا نحن اكثرا موالا و اولادا و گفتند ما از ثروت
و فرزندان بيشترى برخورداريم.
و ما نحن بمعذبين و ما هرگز عذاب نخواهيم شد. (سبا / 34 - 35)
يا ايها الذين امنوا ان كثيرا من الاحبار و الرهبان
اى مردمى كه ايمان آوردهايد! همانا بسيارى از عالمان و زاهدان.
ليأكلون اموال الناس بالباطل اموال مردمان را بدون
استحقاق مىخورند.
و يصدون عن سبيل الله و مردم را از پيمودن راه خدا
باز ميدارند.
والذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله
و آنانكه طلا و نقره را اندوخته مىكنند و در راه خدا آنرا انفاق نمىنمايند.
فبشر هم بعذاب اليم پس به عذابى المانگيز بشارتشان
بده. (توبه / 34)