طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن

آيت الله سيد على خامنه‏اى

- ۳ -


19. فرجام نبوت (1)

راهى كه انبياء مردم را بدان دعوت مى‏كنند، راهى طبيعى و فطرى انسان است و حركت مردم در آن راه حركتى طبيعى است و لذا با سرعت و سهولت بيشترى انجام مى‏گيرد. نظام‏هاى جابر و جاهلى كه مردم را از اين راه دور مى‏كنند، كارى برخلاف طبيعت و فطرت آدمى انجام ميدهند بهمين جهت ناپايدار و محكوم به زوال اند.

از اين جا مى‏توان فرجام كار انبياء و نبوت‏ها را دانست...

برخلاف نظرهاى تنگ مايه و سطحى؛ حركت انبياء حركتى ناموفق نبوده و باطل كه راه مخالف انبياء است بر تاريخ بشرى و سير آن حكومت نداشته است و اين انبياء الهى بوده‏اند كه از آغاز تا كنون توفيق يافته‏اند بشر را مجموعا در همان مسيرى كه خود مى‏خواسته‏اند هدايت كنند... و از اين پس نيز تا آخر جهان بر همين قياس و قرار خواهد بود.

هر كدام از اين پيام آوران حق، در قطعه‏اى از اين نوار ممتد - نوار تاريخ - بشر را بپيش رانده و سير او را به سوى هدف خلقت انسان كه تعالى و تكامل جامعه بشرى است، تسهيل و تسريع كرده اندو هنگامى كه پس از روزگارى تلاش و مبارزه بى امان از اين جهان - بهر وضع و بر اثر هر علتى - رخت مى‏بسته‏اند، در آخرين نقطه مأموريت و رسالت خود، بار امانت خدائى - امانت هدايت بشر - را به رسول و مأمور بعد از خود سپرده و خود موفقانه چشم برهم نهاده‏اند... و چنين شده است كه در اين دوران تاريخ، بشر از هميشه عمر ممتد خود، بر اثر هشيارى و آگاهى - كه همان نيز از آثار دعوت پيامبران است - به راه آنان خوشبين‏تر و به هدف آنان نزديكتر است... و بر همين منوال، اين سير طبيعى ادامه خواهد يافت تا روزى كه به دست آخرين حجت الهى، آخرين گام در راه تربيت و ارشاد بشر برداشته شود و بشريت بى هيچ مانع و رادعى در بزرگراه تعالى و تكامل بى پايان خويش گام گذارد و با سرعتى بيش از هميشه به حركت مبارك خويش ادامه دهد...

و اينست فرجام واقعى نبوت‏ها و راهشان...

نكته بسيار مهم آن اينست كه موفقيت‏هاى مرحله‏اى در گرو دو عامل بسيار تعيين كننده است: ايمان و صبر.

شكست‏هاى اثناى راه بر اثر فقدان اين دو عامل و پيروزهاى درخشان بر اثر به كار گرفتن آن بوده است... آيات اميد بخش و سنت نماى زير، بخشى از آيات مبشر قرآن در اين زمينه است:

قل الله خالق كلى شى‏ء و هو الواحد القهار بگو خدا است آفريننده هر چيز و او يگانه مقتدر است.

انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها از آسمان آبى فرستاد پس روان گشت جويبارهائى باندازه خود.

فاحتمل السيل زبدا رابيا پس اين سيل، كفى انبوه و نمايان را با خود حمل كرد.

و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله و آنچه را در آتش مى‏افروزند (همچون آهن يا ديگر مواد معدنى) تا پيرايه يا كالائى به دست آورند، نيز، كفى همانند آن هست.

كذلك يضرب الله الحق و الباطل خدا حق و باطل را بدينگونه مى‏نماياند.

فاما الزبد فيذهب جفاء اما آن كف، هرز مى‏رود و نابود و متلاشى مى‏گردد.

و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض و اما آنچه مردم را سود مى‏دهد (مانند آب جويبار يا فلز و ماده معدنى) در زمين باقى مى‏ماند.

كذلك يضرب الله الامثال اينگونه خداوند مثل‏ها را نمودار مى‏سازد.

للذين استجابوا لربهم الحسنى براى آنانكه به پروردگار خويش پاسخ مثبت گويند، نيكوترين فرجام است.

والذين لم يستجيبو اله و آنانكه بدو پاسخ مثبت نداده‏اند...

لو ان لهم ما فى الارض جميعا و مثله معه لافتدوا به اگر همه ثروت و قدرت روى زمين را با همانند آن، مالك باشند حاضرند آن را فديه دهند (تا از فرجام بد خويش در امان بمانند.)

اولئك لهم سوء الحساب و براى ايشان حسابى ناخوش آيند است.

و مأويهم جهنم و بئس المهاد پناهگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى است. (رعد / 16 - 18)

و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين بيقين كه فرمان ما از پيش صادر گشته براى بندگان فرستاده‏مان.

انهم لهم المنصورون كه بيگمان هم ايشان يارى شدگان مى‏باشند.

و ان جندنا لهم الغالبون و بيگمان سپاه ما پيروزمندان مى‏باشند.

فتول عنهم حتى حين پس از آنان روى بگردان تا زمانى.

و ابصرهم فسوف يبصرون و به آنان بنگر كه در آينده آنان خود نيز خواهند نگريست.

افبعذابنا يستعجلون آيا در عذاب ما شتاب مى‏گيرند؟

فاذا نزك بساحتهم فساء صباح المنذرين چون بر ايشان فرود آيد، بدا بروزگار بيم داده شدگان.

و تول عنهم حتى حين و از آنان روى بگردان تا زمانى.

و ابصر فسوف يبصرون و به آنان بنگر كه در آينده، آنان خود نيز خواهند نگريست.

سبحان ربك رب العزة عما يصفون منزه و مبرا است پروردگار تو - صاحب عزت و قدرت - از آنچه توصيف مى‏كنند. (صافات / 171 - 180)

20. فرجام نبوت (2)

كوته سخن درباره فرجام نبوت‏ها آن است كه در مرحله‏ها و فصول تاريخ، هرگاه دعوت انبياء، با ايمان و صبر كامل از سوى خود و پيروان آنان همراه بوده، پيروزى و موفقيت نصيب آنان شده و به ايجاد محيط متناسب و نظام مطلوب و برانداختن نظام جاهلى، توفيق يافته‏اند. انبياء عموما - حتى آنها كه بظاهر با شكست مرحله‏اى مواجه گرديده‏اند - در خط سير عمومى نبوت، به هدف و مقصود خود كه بالا بردن سطح انديشه و روحيه انسانها و آماده ساختن آنان براى رسيدن به مرحله بعدى است، دست يافته‏اند.

اين حقيقت را قرآن با بيانهاى گوناگون، چه در ضمن گزارش ماجراى پيامبران و چه در رديف حقايقى مربوط به عموم انبياء براى آگاهى و دلگرمى پيامبر خاتم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و مسلمانان و همه كسانيكه در راه انبياء گام خواهند زد، آشكارا بيان فرموده است:

انا لننصر رسلنا و الذين امنوا ما بطور حتم و يقين، پيامبران خود و آنكسانى را كه ايمان آورده‏اند، يارى خواهيم كرد.

فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد در اينجهان و هم در روزيكه گواهان بپا مى‏خيزند.

يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم روزى كه پوزش خواهى ستمگران به آنان سودى نمى‏بخشد.

و لهم اللعند و لهم سوء الدار و آنان را دورى و محرومى از رحمت خدا و نيز سر منزلى شوم، نصيب مى‏گردد.

و لقد اتينا موسى الهدى همانا به موسى هدايت و ره يافتگى بخشيديم.

و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب هدى و ذكرى لاولى الالباب و براى بنى اسرائيل، كتاب را بجا نهاديم كه مايه هدايت و راه يابى و آگاهى خردمندان بود،

فاصبر ان وعد الله حق پس استقامت و صبر كن، كه بيگمان وعده خدا (بر پيروزى و نصرت) حق است.

و استغفر لذنبك و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار و از خطاى خود پوزش طلب (در صدد جبران خطاهاى گذشته باش) و صبح و شام پروردگارت را ستايش و تسبيح گوى. (مومن 51 - 55)

سوره انبياء، سرود پيروزى انبيا، و شكست و ناكامى جباران و معاندان و معارضان ايشان است:

و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة و چه بسيار آبادى‏ها و جامعه‏هاى ستمگر را درهم شكستيم.

و انشأنا بعدها قوما اخرين و پس از آنان، مردمى و گروه‏هائى ديگر، پديد آورديم.

فلما احسوا بأسنا اذا هم منها يركضون ستمگران چون خشم و عذاب ما را احساس مى‏كردند بيدرنگ پاى بگريز مى‏نهادند.

لا تركضوا و ارجعوا الى ما اترفتم فيه مگريزيد! و به سوى تنعم گاههاى خود باز گرديد!

و مساكنكم لعلكم نسئلون و به سوى منازلتان! ممكن است مورد پرسش قرار گيريد!! (آيه / 11 - 13)

و پس از چندين آيه، آنجا كه سخن به ماجراى ابراهيم مى‏رسد:

قلنا: يا ناركونى بردا و سلاما على ابرهيم گفتيم: اى آتش، خنك و گوارا شو بر ابراهيم.

و ارادوا به كيدا فجعلناهم الاخسرين براى او دشمنى اى تهيه ديدند، پس ما آنانرا بسخت‏ترين زيانها دچار ساختيم.

و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين او و لوط را نجات بخشيده و به سرزمينى كه براى جهانيان مبارك و فرخنده ساخته بوديم، منتقل كرديم.

و وهبنا له اسحق و يعقوب نافلة و بدو اسحق را داديم و يعقوب را كه نوه او بود.

و كلا جعلنا صالحين و همگى را شايستگان ساختيم.

و جعلناهم اثمة يهدون بامرنا و آنان را پيشوايان و امامانى قرار داديم كه بر طبق فرمان ما هدايت مى‏كردند.

و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و به آنان انجام كارهاى نيك و به پاداشتن نماز و پرداختن زكات را آموختيم.

و كانوا لنا عابدين و آنان عبادتگران و بندگان ما بودند. (آيات: 69 - 73)

21. تعهد ايمان به نبوت

در پايان مباحث نبوت، عملى‏ترين مسئله قابل طرح، آنست كه با توجه به فلسفه نبوت و مفاد و روح و معناى آن، قبول دعوت نبى، ملازم با قبول تعهدى حتمى و اجتناب‏ناپذير مى‏باشد. يعنى پذيرنده دعوت نبى بايد همان راهى را كه نبى در آن گام نهاده تعقيب كند و در انجام مسئوليتى كه او به عهده گرفته وى را يارى دهد.

اين در حقيقت نشانه‏اى براى ايمان او به نبوت نبى است.

نبوت، قلمرو فكرى تازه‏اى بوجود مى‏آورد، انديشه‏اى و راهى تازه و هدفى تازه را مطرح مى‏كند، آنكسى مومن است كه آن انديشه را بپذيرد، آن هدف را بجويد و آن راه را بپويد. براى مخالف بودن، مخالفت كردن لازم نيست، موافقت و همراهى نكردن كافى است. در جبهه بندى ميان نبى و معارضانش، هر كه در ميانه باشد نيز با نبى و از او نيست و هر كه با او نباشد بر اوست. اين حقيقت ضمن دهها آيه قرآن، رسا و ترديدناپذير، اعلام شده است:

ان الذين امنوا و هاجروا همانا كسانيكه ايمان آوردند و هجرت كردند.

و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله و بوسيله جان و مال در راه خدا مجاهدت نمودند.

و الذين اوواو نصروا و كسانيكه پناه دادند و يارى كردند.

اولئك بعضهم اولياء بعض اينان بعضى شان، پيوستگان و هم جبهگان بعضى ديگرند.

و الذين امنوا و لم يهاجروا مالكم من ولايتهم من شى‏ء حتى يهاجروا و آنانكه ايمان آوردند ولى مهاجرت نكردند شما را با آنان پيوستگى و ارتباطى نيست مگر وقتى مهاجرت كنند.

و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النضر الا على قوم بينكم و بينهم ميثاق و اگر اين دسته از شما يارى خواستند بايد ياريشان كنيد، مگر آنكه بر ضد مردمى باشد كه با شما پيمان صلح دارند.

و الله بما تعملون بصير و خدا به آنچه مى‏كنيد بينا است.

و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض و كسانى كه كفر آوردند، بعضى، هم جبهگان و پيوستگان بعضى ديگرند.

الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير اگر چنين نكنيد در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد.

و الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله كسانيكه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند.

والذين اوواو نصروا اولئك هم المومنون حقا و كسانى كه پناه دادند و يارى رساندند. آنهايند مومنان راستين.

لهم مغفرة و رزق كريم براى آنهاست مغفرت و روزى بزرگوارانه.

والذين امنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاولئك منكم و آنانكه ايمان آوردند و پس از شما هجرت كردند و با شما به جهاد آمدند، از شما (و با شما)يند. (انفال / 72 - 76)

و اذ اخذالله ميثاق النبين و بياد آور كه خدا پيمان از پيامبران گرفت.

لما اتنيتكم من كتاب و حكمة (بدينصورت كه:) از آنچه از كتاب و حكمت بر شما فرو فرستاديم.

ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه پس از شما هرگاه پيامبرى آمد كه آنچه را شما داريد تصديق مى‏كرد لازم است كه بدو ايمان آوريد و او را يارى كنيد.

قال اقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى آيا بدين پيمان اقرار كرديد و گردن نهاديد و از امت خود بر اينهمه از سوى من تعهد گرفتيد؟

قالوا اقررنا پيغمبران گفتند: اقرار كرديم و گردن نهاديم.

قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين گفت: پس گواه باشيد و من نيز با شما از گواهانم.

فمن تولى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون پس هر كه پس از اين پيمان، روى بگرداند اينان فاسقان خواهند بود. (آل عمران / 81 - 82)

مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها داستان آنانكه تورات به آنان داده شد اما آنان اين كتاب را متحمل نشدند تعهدات آنرا نپذيرفتند.

كمثل الحمار يحمل اسفارا همچون داستان دراز گوشى است كه كتابى چند را حمل ميكند.

بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله چه نازيباست داستان مردمى كه آيات خدا را تكذيب كردند.

و الله لا يهدى القوم الظالمين خدا مردم ستمگر را هدايت نمى‏كند. (جمعه / 5)

ولايت

22. ولايت

انديشه و بينش نوينى كه بوسيله پيامبر از سوى خدا مطرح مى‏گردد و پيام زندگى نوينى را مى‏دهد، در صورتى مى‏تواند رسالت بناى آنچنان زندگى‏اى را بانجام رساند كه نخست در فكر و روان و عمل يك جمع متشكل و پيوسته، تحقق و عينيت بيابد.

اين جمع كه تشكيل جبهه متين و غير قابل نفوذى را مى‏دهند لازم است هر چه بيشتر، وحدت و خلل ناپذيرى خود را استوار كرده و قويا سعى كنند كه در جريانهاى فكرى و عملى مخالف، هضم و حل و نابود نشوند. اين منظور، مستلزم آنست كه از هر گونه اتصال و وابستگى‏هاى ديگر - كه موجب تضعيف و كمرنگ شدن جبهه مومن خواهد شد - بپرهيزند و در صورت لزوم و امكان، حتى روابط معمولى خود را نيز با آنان بگسلند.

اين جبهه‏گيرى و صف آرائى فكرى و عملى در عرف قرآن ولايت (موالات، تولى) ناميده مى‏شود.

همين جمع پيوسته - كه سنگ زاويه جامعه اسلامى و پايه اصلى امت اسلامى است، آن روزيكه به امتى نيرومند تبديل شد و جامعه‏اى بشكل و قواره اسلام پسند، بنا كرد باز براى حفظ وحدت و يكپارچگى خود و جلوگيرى از نفوذ و اخلال دشمنان، لازم است اصل ولايت را رعايت كند.

نكته‏ها و دقت‏هاى ولايت قرآنى را - كه به برخى از آنها در گفتارهاى بعد اشاره خواهد شد - در آيات متعددى از قرآن بايد جستجو كرد:

يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد! دشمن من و دشمن خودتان را ولى و هم جبهه خود مگيريد.

تلقون اليهم بالمودة كه پيام دوستى به آنان بفرستيد.

و قد كفروا بما جاءكم من الحق در حاليكه بانديشه حقى كه بدان گرويده‏ايد، كفر و انكار نموده‏اند.

يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم پيامبر و شما را از شهر و ديارتان برون مى‏رانند چرا كه به خدا - پروردگارتان - ايمان آورده‏ايد.

ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى اگر براى جهاد در راه من و به جستجوى خشنودى من بيرون آمده‏ايد - (بايد كه آنان را هم جبهه مگيريد.)

تسرون اليهم بالموده و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم با آنان در نهان نرد دوستى مى‏بازيد با آنكه من به هر چه پنهان نموده يا آشكار ساخته‏ايد داناترم.

و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل هر كه از شما چنين كند از راه ميانه گمراه گشته است.

ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء اگر بر شما دست يابند براى شما دشمنانى خواهند بود.

و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء و دست و زبان خود را ببدى به روى شما خواهند گشود.

و ودوا لو تكفرون و بسى دوست ميدارند كه شما كافر گرديد.

لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم خويشان و فرزندانتان به شما سودى نمى‏بخشند.

يوم القيمة يفصل بينكم روز قيامت ميان شما جدائى مى‏افكند.

والله بما تعملون بصير و خدا به آنچه مى‏كنيد بينا است.

قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابرهيم و الذين معه در كار و روش ابراهيم و همراهيانش براى شما سرمشقى نيكو است.

اذ قالوا القومهم انا براؤا منكم و مما تعبدون من دون الله آنگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از هر آنچه بجاى خدا عبوديت مى‏كنيد، بيزار و برى هستيم.

كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده به شما كفر و انكار آورديم و ميان ما و شما دشمنى و كينه پديد آمد (و چنين خواهد بود) تا وقتى كه به خداى يگانه ايمان آوريد. (ممتحنه / 1 تا 4 و بخشى از آيه 5)

23. پيوندهاى امت اسلامى

جبهه واحد و پيوسته‏اى كه در حقيقت، بانى مدينه فاضله اسلامى است پس از تشكيل واحد عظيم امت، در سطح عموم مومنين و معتقدين به دين گسترش مى‏يابد و اصل ولايت در موضع‏گيرى‏هاى داخلى و خارجى امت اسلامى تجلى مى‏كند.

در داخل، همه آحاد و جناحهاى ملت موظفند كه با دقت و احتياطى تمام، نيروها را در يك راه و به سوى يك هدف بسيج كرده و از تشتت و تفرق كه موجب هرز رفتن بخشى از نيروهاست بشدت بپرهيزند.

و در خارج از هر گونه رابطه و پيمان و مودتى كه جهان اسلام را در خطر فرو دست شدن و از استقلال محروم ماندن قرار دهد، اجتناب ورزند.

بسى روشن است كه حفظ و رعايت اين هر دو رويه ولايت (اتصال و ارتباط و وابستگى داخلى و جدائى و تأثير ناپذيرى و عدم وابستگى خارجى) مستلزم وجود يك قدرت متمركز و مسلط است كه در حقيقت، واحد تبلور يافته‏اى از همه عناصر مثبت و سازنده اسلام باشد (امام - حاكم اسلامى) و نيز مستلزم آنست كه رابطه‏اى عميق و نيرومند، همه آحاد امت را به شخص حاكم (امام) يعنى محور اساسى فعاليت و نشاط عمومى جامعه، پيوند زند و آنان را با او وابسته سازد... و در اينجاست كه بعد ديگرى از ابعاد ولايت، جلوه‏گر مى‏شود. و آن ولايت امام و پيشواى عالم اسلام است.

در آيات زير، اشارات رساى قرآن را به اين حقايق ظريف و دقيق ملاحظه مى‏توان كرد:

يا أيها الذين امنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء اى گرويدگان بدين! يهوديان و مسيحيان را هم جبهگان و دوستان خود مگيريد.

بعضهم اولياء بعض آنان بعضى هم جبهه و دوست بعضى ديگرند.

و من يتولهم منكم فانه منهم هركه از شما با آنان پيوند برقرار كند، در حقيقت از آنان و در شمار آنان است.

ان الله لا يهدى القوم الظالمين حقا خدا گروه ستمگران را هدايت نمى‏كند.

فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم بيماردلان را مى‏بينى كه به ميان جبهه كافران مى‏شتابند.

يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة مى‏گويند (و بهانه مى‏آورند) كه مى‏ترسيم آسيبى به ما برسد.

فعسى الله ان يأتى بالفتح اوامر من عنده باشد كه خدا فتح و فيروزى مومنان را برساند يا حادثه‏اى به سود آنان تدارك كند.

فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين و آنگاه (اين بيماردلان) بر آنچه در دل نهان مى‏داشته‏اند پشيمان گردند.

و يقول الذين امنوا اهؤلاء الذين اقسموا بالله جهد ايمانهم و مومنان بگويند: آيا همين اينان بودند كه با سخت‏ترين سوگندها به خدا سوگند ياد مى‏كردند؟!

انهم لمعكم كه ايشان با شمايند.

حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين كارهايشان پوچ شد و بر باد رفت و زيانكار گشتند.

يا ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه اى گروه مومنان! از شما هر كس از دينش باز گردد.

فسوف يأتى الله بقوم يحبهم و يحبونه خداوند مردمى را خواهد آورد كه آنان را دوست بدارد و آنان او را دوست بدارند.

اذلة على المؤمنين در برابر مومنان فروتن و مهربان باشند.

اعزة على الكافرين در برابر كافران، شكست‏ناپذير و تسخيرناپذير باشند.

يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم در راه خدا كارزار كنند و از ملامت ملامتگرى نهراسند.

ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء اين فضل و بزرگوارى خدا است كه به هر كس خواهد ميدهد.

والله واسع عليم و خدا گشوده دست و دانا است.

انما وليكم الله ولى (و مركز پيوندهاى اجتماعى) شما فقط خدا است.

و رسوله و پيامبرش.

و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون و آن مومنانى كه نماز را بپا مى‏دارند و زكوة را ادا مى‏كنند در حاليكه در ركوعند.

و من يتول الله و رسوله و الذين امنوا و هر كه خدا و رسولش و مومنان را پيوسته و هم جبهه خود بسازد.

فان حزب الله هم الغالبون پس بيقين حزب خدا همان فيروزمندان‏اند. (مائده / 51 - 56)

يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد! آنان كه شايسته است از خدا پروا گيريد.

ولا تموتن الا و انتم مسلمون و جان مسپريد مگر آنكه تسليم محض باشيد.

و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و همگى به ريسمان خدا دست زنيد و پراكنده مشويد. (آل عمران / 97 - 98)

24. بهشت ولايت

يك جامعه در صورتى داراى ولايت است كه در آن ولى مشخص بوده و عملا مصدر و الهام بخش همه نشاطها و فعاليت‏هاى زندگى باشد. و يك فرد در صورتى داراى ولايت است كه شناخت درستى از ولى داشته و براى هر چه بيشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او - كه مظهر ولايت خدا است - دائما در تلاش و كوشش بسر برد. از آنجا كه ولى جانشين خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمين است، از همه امكانات و استعدادهائى كه در وجود انسانها براى تكامل و تعالى نهاده شده، به سود آنان بهره بردارى مى‏كند و از اينكه حتى اندكى از اين زمينه‏هاى مساعد در راه زيان انسانيت به كار رود و يا نابود و خنثى گردد - كه اين نيز خود زيان بزرگى است - مانع مى‏گردد. عدل و امن را كه براى رويش و بالندگى نهال انسان، همچون زمينى مستعد و آبى گوارا و هوائى مساعد است، در محيط زيست آنان تأمين مى‏كند و از بروز جلوه‏هاى گوناگون ظلم (شرك، تعدى به غير، تعدى به خود) جلوگيرى مينمايد. همه را به سوى بندگى خدا سوق مى‏دهد، خرد و بينش انسانى را ببارورى مى‏رساند، آنان را به كار و ابتكار سوق مى‏دهد، ياد خدا (نماز) تقسيم عادلانه ثروت (زكوة) اشاعه نيكى‏ها (امر به معروف) و ريشه كن ساختن بديها و نابسامانيها (نهى از منكر) را برنامه اساسى خود مى‏سازد و خلاصه، انسانيت و پديده انسان را به هدف و غايت از آفرينشش نزديك و نزديك‏تر مى‏سازد.

تدبر در آيات زير، آفاق وسيعى از بهشت ولايت را در پيش چشم ما مى‏گشايد و از اين سخن آگاهى بخش را كه: هيچ يك از فرمانهاى دين به اهميت ولايت نيست آشكار مى‏سازد:

لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داوود و عيسى ابن مريم كافران بنى اسرائيل بر زبان داود و عيسى بن مريم. مورد لعن واقع شدند.

ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون اين بر اثر آن بود كه عصيان مى‏ورزيدند و تعدى و تجاوز ميكردند.

كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه از كار ناپسندى كه در پيش گرفته بودند، دست نمى‏شستند.

لبئس ما كانوا يفعلون چه بد و ناپسند بود آنچه مى‏كردند.

ترى كثيرا منهم يتولون الذين كفروا بسيارى از ايشان را مى‏نگرى كه كافران را ولى خويش مى‏گيرند.

لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم براى خويشتن چه بد و ناخوش آيند چيزى از پيش فرستادند كه خدا برايشان خشم گرفت.

و فى العذابهم خالدون و در عذاب، هم ايشان جاودانه‏اند.

ولو كانوا يؤمنون بالله و النبى و ما انزل اليه ما اتخذوهم اولياء و اگر به خدا و پيامبر و آئين او ايمان مى‏آوردند هرگز، ايشان را ولى خود نمى‏گرفتند.

ولكن كثيرا منهم فاسقون ولى بسيارى از ايشان فاسق و از دين برون رفته‏اند. (مائده / 78 - 81)

يا ايتها الذين امنوا لا تخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا ولعبا اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد! آن كسانى را كه آئين شما را ببازيچه و مسخره مى‏گيرند.

من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء (كه عبارتند) از اهل كتاب و كافران، به ولايت و بعنوان ولى انتخاب مكنيد.

و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين و از خدا پروا برداريد اگر مومن هستيد.

و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا همان كسانى كه چون غريو نماز بر مى‏داريد، آن را ببازيچه و مسخره مى‏گيرند.

ذلك بانهم قوم لا يعقلون اين بدانجهت است كه آنان مردمى هستند كه نمى‏انديشند.

قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا بگو اى اهل كتاب! آيا از ما جز اين چيزى را عيب مى‏گيريد:

ان امنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل من قبل كه به خدا و آئين پيامبرمان و آئين پيامبران پيشين ايمان آورده‏ايم.

و ان اكثركم فاسقون و شما خود (از اين همه يا بخشى از آن) برون رفته و بدان بى عقيده‏ايد.

قل هل انبتئكم بشر من ذلك مثوبة عندالله بگو: آيا شما را به چيزى كه سزاى آن در نزد خدا از اين بدتر باشد، خبر دهم؟

من لعنه الله و غضب عليه آنكس كه خدايش طرد و لعن فرموده و بر او خشم گرفته.

و جعل منهم القردة و الخنازير و از آنان، جمعى را بوزينه و خوك نموده.

و عبد الطاغوت و آنكس كه طاغوت را عبوديت كرده.

اولئك شر مكانا و اضل عن سواء السبيل آنها موقعى بدتر دارند و از راه ميانه گمگشته‏تر و گمراهترند. (مائده / 62 - 65)

25. در پيرامون ولايت (1)

در پيرامون اصل ولايت - با آن گستردگى و جامعيتى كه در قرآن باين اصل داده شده است - مسائل فراوانى مطرح مى‏گردد كه گاه هر يك از آنها نيز مى‏تواند خود مانند اصلى در شناخت جهت گيريهاى اسلامى بشمار آيد. در آيات زير برخى از آنها را با تدبر و دقت مى‏توان بدست آورد:

1. ولى جامعه اسلامى - يعنى آن قدرتى كه همه فعاليت‏ها و نشاطهاى فكرى و عملى را رهبرى و اداره مى‏كند - خدا است و هر آنكه خدا وى را - بنام يا به نشان - به ولايت بگمارد:

انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكود و هم راكعون ولى و رهبر و حاكم شما فقط خدا است و رسولش و مؤمنانى كه نماز را بپا مى‏دارند و زكوة را در حاليكه در ركوع اند ادا مى‏كنند. (مائده / 60)

ان الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الى اهلها همانا خدا به شما فرمان مى‏دهد كه امانت‏ها را به اهلش ادا كنيد.

و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل و چون ميان مردم حكم و قضاوت مى‏كنيد، بر طبق عدالت كنيد.

ان الله نعما يعظكم به همانا كه خدا شما را به نيكو چيزى پند ميدهد.

ان الله كان سميعا بصيرا بيقين، خدا شنوا و بينا است.

يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد.

و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و پيامبر را و آن كسانى را كه در ميان شما (از سوى خدا و به تعيين او) صاحب فرمانند.

فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و اليوم الاخر و هنگامى كه در چيزى منازعه كرديد - اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد - آن چيز را به خدا و پيامبر ارجاع نمائيد.

ذلك خير و احسن تأويلا اين نيكوتر و نيكو عاقبت‏تر است (براى شما.)

من يطع الرسول فقد اطاع الله هر كس از رسول پيروى كند پس بتحقيق كه خدا را اطاعت كرده است،

و من تولى فما ارسلناك عليهم حفيظا و هر كس كه اعراض كند (از پيروى رسول) پس نفرستاديم تو را برايشان نگهبان. (نساء: 80)

الم تر الى الذين يزعمون انهم امنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك آيا نمى‏نگرى به كسانيكه مى‏پندارند به آئين الهى تو و آئين‏هاى آسمانى پيش از تو ايمان آورده‏اند.

يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت با اينحال مى‏خواهند براى حل و فصل امور خود به طاغوت مراجعه كنند.

و قد امروا ان يكفروا به در حاليكه (از طرف خدا) مأمور شده‏اند كه به طاغوت كفر و انكار بنمايند.

و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا و شيطان مى‏خواهد كه آنان را بسى دور از راه راست، گمگشته و گمراه سازد. (نساء / 59 - 60)

2. ولايت خدا و پذيرش آن از طرف مومنان باشى از يك فلسفه و زيربناى فكرى است كه در جهان بينى اسلام مقرر گرديده و بنابراين، يك امر طبيعى است:

و له ما سكز فى‏اليل و النهار و از آن اوست هر آنچه در شب و روز آرميده است،

و هو السميع العليم و او شنواى دانا است.

قل اغيرالله اتخذ وليا بگو: آيا ولى و فرمانروائى بجز خدا برگزينم.

فاطر السموات و الارض كه پديد آورنده آسمانها و زمين است.

و هو يطعم و لا يطعم و اوست كه مى‏خوراند و خورانيده نمى‏شود.

قل انى امرت ان اكون اول من اسلم بگو من مأمور شده‏ام كه نخستين كسى باشم كه تسليم گرديده و اسلام آورده است.

ولا تكونن من المشركين و مبادا كه در شمار مشركان در آئى. (انعام / 13 - 14)

26. در پيرامون ولايت (2)

3. هر ولايتى بجز ولايت خدا و جانشينانش، ولايت شيطان و طاغوت است. پذيرش ولايت شيطان موجب آنست كه شيطان بر همه نيروهاى سازنده و آفريننده‏اى كه در وجود آدمى نهاده شده، تسلط يافته و آنها را در مجراى هواها و هوسهاى خويش در آورد. طاغوت از آنجا كه جز براى بهره‏منديهاى خود، براى هيچ چيز ديگر اصالتى قائل نيست و منافع جامعه را جز از دريچه سود شخصى نمى‏نگرد و اساسا به نيازهاى انسانى و امكانات وى در طبيعت، واقف نيست، رهبرى‏اش براى جامعه انسانى، منشأ زيان و خسارت و بر باد رفتن بسى از انرژيهاى ارزنده او است. بر اثر همين بى اطلاعى و بى اعتنائى است كه در جامعه و جهان تحت ولايت طاغوت، انسانها از نور معرفت و انسانيت و از فروغ زندگى آفرين آئين خدا محروم مانده و در ظلمات جهل و هوس و شهوت و غرور و طغيان، محبوس و اسير ميگردند.

فاذا قرأت القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم چون قرآن خواندى پس به خدا از آسيب شيطان مطرود، پناهنده شو.

انه ليس له سلطان على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون محققا او را بر آنكسانى كه ايمان آورده‏اند و بر پروردگارشان توكل و اتكاء مى‏كنند، تسلط و نفوذى نيست.

انما سلطانه على الذين يتولونه سلطه و نفوذ او فقط بر كسانى است كه ولايت و فرمانروائى او را مى‏پذيرند.

و الذين هم به مشركون و كسانى كه او را شريك خدا قرار مى‏دهند (و بخشى از ولايت خدا را بدو مى‏سپارند.) (نحل / 100 - 103)

و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى هر كس پس از آنكه راه هدايت بر او آشكار گشته است با پيامبر بستيزه برخيزد.

و يتبع غير سبيل المومنين و راهى جز مسير عمومى جامعه ايمانى بپيمايد.

نوله ما تولى هر آنچيز و (هر آنكس) را كه به ولايت پذيرفته است، بر او ولى و فرمانروا مى‏سازيم.

و نصله جهنم و به دوزخش مى‏افكنيم.

و ساءت مصيرا و چه ناخوش سرانجامى است.

ان الله لا يغفر ان يشرك به محققا خداوند از كسى كه براى او شريكى (در ولايت و فرمانروائيش) گرفته در نمى‏گذرد.

و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و كمتر از آنرا براى هر كه بخواهد مى‏بخشايد.

و من يشرك بالله فقد ضل ضلالا بعيدا و هر آنكه براى خدا شريكى قائل شود به گمراهى و گمگشتگى بس دور دچار شده است.

ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا سواى او جز زنانى چند و جز شيطانى سركش را به كمك نمى‏خوانند (و به ولايت نمى‏گزينند.)

لعنه الله شيطانى مطرود خداوند.

و قال لا تخذن من عبادك نصيبا مفروضا كه گفته (و عهد كرده كه) محققا از بندگان تو بهره و سهمى مقرر براى خود خواهم گرفت.

ولا ضلنهم ولا منينهم و محققا آنان را گمراه خواهم كرد و بپندارها و آرزوهاى دور و دراز سرگرمشان خواهم ساخت.

ولا مرنهم فليبتكن اذان الانعام و محققا به آنان فرمان ميدهم تا گوش چارپايان را بشكافند (نمونه‏اى از پندارها و مقررات جاهلانه غير الهى.)

ولا مرنهم فليغيرن خلق الله و محققا فرمانشان مى‏دهم تا آفرينش خدائى را دگرگون كنند (آدميان را از مجراى فطرت خارج سازند.)

و من يتخذ الشيطان وليا من دون الله فقد خسر حسرانا مبينا و هر كه شيطان را ولى و فرمانرواى خويش سازد، بى ترديد زيان و خسارتى نمايان كرده است.

يعدهم و يمينهم شيطان آنان را به وعده و آرزوهاى دور و دراز سرگرم مى‏سازد.

و ما يعدهم الشيطان الا غرورا و شيطان به آنان جز وعده‏هاى غرورانگيز و فريبنده نمى‏دهد. (نساء / 115 - 120)

الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور خدا ولى و فرمانرواى مومنان است آنانرا از تاريكيهاى (جهل، غرور، هوس، شرك، ظلم) به نور (معرفت، دانش، حكمت) مى‏كشاند.

اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون آنان مصاحبان آتشند و در آن جاودانه‏اند. (بقره / 259)

27. در پيرامون ولايت (3) (هجرت)

4. ولايت طاغوت و شيطان در نظام جاهلى و طاغوتى، مومن را با هزاران پيوند و رابطه، به قدرت طاغوت وابسته مى‏سازد و او را با تور نامرئى نظام جاهلى محاصره كرده، آزادى را از او سلب نموده، بى اختيار به سوى سرانجامى كه در انتظار آن نظام است مى‏كشاند و از به كار رفتن نيروى او در راه خدا و در مسيرى كه آئين و برنامه و خط مشى اسلامى مقرر نموده باز ميدارد.

اين واقعيت تخلف‏ناپذير، مسئله هجرت را مطرح مى‏سازد: هجرت يعنى گريختن از قيد و بندهاى نظام جاهلى و رساندن خويش به محيط آزاد اسلامى، از آنجا كه همه عوامل و انگيزه‏ها آدمى را به هدف خداپسند نزديك مى‏سازد آنجا كه جريان طبيعى جامعه به سمت تعالى و تكامل فكرى و روحى و مادى است، آنجا كه راه‏هاى نيكى گشوده و درهاى بدى و شرارت، فروبسته است... يعنى جامعه اسلامى.

پس بنابر اصل ولايت هجرت يك تعهد فورى و ضرورى براى مومن است به تعهد منتقل شدن از محيط جاهلى به جامعه اسلامى و قدم نهادن به منطقه ولايت الله.

دقت و ملاحظه در آيات هجرت در قرآن، مطالب گوناگونى را در اين زمينه آشكار مى‏سازد به اين آيات الهام بخش، گوش فرا دهيم:

و دوا لو تكفرون كما كفروا آنها دوست دارند كه شما هم، مانند آنان كافر گرديد،

فتكونون سواء پس با آنها يكى شويد (و در صف كفر قرار گيريد)

فلا تتخذوا منهم اولياء بنابراين، با آنها پيوند ولايت برقرار نكنيد،

حتى يهاجروا فى سبيل الله تا اينكه آنها نيز در راه خدا هجرت كنند (و از همكارى و يارى طاغوت و شرك در آيند)

فان تولوا پس اگر روى گرداندند (و بر دشمنى و كفر خويش باقى ماندند)

فخذوهم و اقتلوهم حيث وجدتموهم هرجا يافتيدشان، دستگير كنيد و بكشيد،

ولا تتخذوا منهم وليا ولا نصيرا و مبادا از بين آنان براى خود ولى و ياورى بگيريد. (نساء / 88 - 89)

ان الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد كردند.

والذين او واو نصروا و آنانكه مهاجران و پيكارگران را پناه دادند و يارى كردند.

اولئك بعضهم اولياء بعض اينچنين مردمى با يكديگر ولايت (و پيوند دوستى و همكارى) دارند.

والذين امنوا و لم يهاجروا اما كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند،

ما لكم من ولايتهم من شى‏ء حتى يهاجروا شما با آنان ولايت نداريد، جز اينكه آنها هم هجرت كنند،

و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النضر آرى، اگر بخاطر مخاطره دينى از شما يارى خواستند، بر شماست كه ياريشان كنيد،

الا على قوم بينكم و بينهم ميثاق جز اينكه شما را عليه قومى بخوانند كه با آنها پيمان داريد

والله بما تعملون بصير و خدا به آنچه مى‏كنيد بيناست.

و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض و آنانكه كفر ورزيدند، گروهى از آنان با گروهى ديگر پيوند ولايت دارند

الا تفعلوه تكن فتنه فى الارض و فساد كبير اگر چنين نكنيد (و ولايت خود را با گروه مهاجرين و هم ايمانان برقرار) نكنيد و به ديگران بپيونديد) فتنه و فساد بزرگى در زمين برپا خواهد شد.

و الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند

و الذين او و اونصروا و آنها كه مهاجران را پناه دادند و يارى كردند

اولئك هم المومنون حقا اينچنين مردمى مومنان حقيقى هستند

لهم مغفرد ورزق كريم براى آنان آمرزش الهى و روزى فراهم است. (انفال / 73 - 75)

ان الذين توفيهم الملئكة ظالمى انفسهم كسانى كه فرشتگان جانشان را ميگيرند (و مرگشان فرا مى‏رسد) در حاليكه به خويشتن ستم كرده‏اند،

قالوا فيم كنتم به آنها ميگويند: در چه وضعى زندگى مى‏كرديد؟

قالوا كنا مستضعفين فى الارض جواب ميدهند: ما در زمين تو سرى خور و ضعيف نگاه داشته شده بوديم.

قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها مى‏گويند: آيا زمين خدا وسعت نداشت تا در آن هجرت كنيد؟!

فاولئك مأويهم جهنم وساءت مصيرا اينچنين مردمى (كه تن به ذلت مى‏دهند و حاضر نيستند حركت و هجرت كنند) در دوزخ جاى دارند و و آن بد جايگاهى است.

الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان جز مردان و زنان و كودكان ناتوان،

لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا كه هيچ توان چاره انديشى ندارند و راه به جايى نمى‏برند.

فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم چه بسا خدا آنان را عفو كند

و كان الله عفوا غفورا و خدا بخشنده و آمرزشگر است.

و من يهاجر فى سبيل الله و هر كس كه در راه خدا هجرت كند،

يجد فى الارض مراغما كثيرا وسعة در زمين راه‏هاى باز فراوان و محيطهاى آزادى خواهد يافت

و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله و هر كس كه از خانه‏اش بيرون رود تا به سوى خدا و پيامبرش هجرت نمايد،

ثم يدركه الموت و در اين راه مرگش فرا رسد،

فقد وقع اجره على الله اجر و پاداش وى بر خداست

و كان الله غفورا رحيما و خدا آمرزنده و مهربان است. (نساء / 99 تا 101)